رها ماهرو

رها ماهرو

منتقد سینما و تلویزیون
رها ماهرو

رها ماهرو

منتقد سینما و تلویزیون

فیلم گودزیلا ساخته رولند امریش

گودزیلا
1998 آمریکا
Godzilla

Dir:Roland Emmerich



رها ماهرو : خوانندگان عزیز سایت رها ماهرو ، لطفا نظر و نقدتان را درباره فیلم گودزیلا به کارگردانی رولاند امریش برای ما بنویسید و بفرستید .


گودزیلا

فیلم محصول سال 1998
گودزیلا فیلمی علمی-تخیلی محصول سال ۱۹۹۸ به کارگردانی رولند امریش است. در این فیلم متیو برودریک، ژان رنو، ماریا پیتلو و هانک آزاریا بازی کرده‌اند. این فیلم براساس هیولایی به نام گودزیلا که ژاپنی است ساخته شده‌است.
تاریخ اکران: ۲۰ مهٔ ۱۹۹۸ م. (آمریکا)
کارگردان: رولند امریش
بودجه: ۱۲۵ میلیون دلار آمریکا
آهنگ‌ساز: دیوید آرنولد، مایکل لوید
فیلم‌نامه: رولند امریش، Dean Devlin
بازیگران
متیو برودریک
ماریا پیتلو
ژان رنو
~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~
گودزیلا (فیلم ۱۹۹۸)
Godzilla (1998 Movie)
کارگردان     رولند امریش
تهیه‌کننده     دین دولین
نویسنده     فیلم‌نامه:
دیو دولین
رولند امریش
فیلم‌نامه اصلی ۱۹۹۴: تد الیوت
تری روسیو
داستان:
دیو دولین
رولند امریش
شخصیت‌ها:
تاهو
بازیگران     متیو برودریک
ژان رنو
ماریا پیتلو
هانک آزاریا
موسیقی     دیوید آرنولد
فیلم‌برداری     یولی استیگر
تدوین     پیتر آموندسان
دیوید سیگل
شرکت
تولید
   
سنتروپلیس اینترتیمنت
توزیع‌کننده     تری‌استار پیکچرز
تاریخ‌های انتشار
    ۲۰ می۱۹۹۸ (در ایالات متحده و کانادا)
مدت زمان
    ۱۳۹ دقیقه
کشور      ایالات متحده آمریکا
زبان     انگلیسی
هزینهٔ فیلم     ۱۳۰ میلیون دلار
فروش گیشه     ۳۷۹٫۰۱۴٫۲۹۴ دلار

گودزیلا (به انگلیسی: Godzilla) فیلمی علمی-تخیلی محصول سال ۱۹۹۸ به کارگردانی رولند امریش است. در این فیلم متیو برودریک، ژان رنو، ماریا پیتلو و هانک آزاریا بازی کرده‌اند. این فیلم براساس هیولایی به نام گودزیلا که ژاپنی است ساخته شده‌است.

خلاصه داستان
ارتش آمریکا با آزمایش‌های اتمی خود زمینه تغییر ژنتیک در بعضی از موجودات را فراهم کرده‌است و موجودی به نام گودزیلا که شبیه سوسمار و بسیار غول‌آسا است به وجود آمده‌است. ارتش برای مقابله با آن زیست‌شناسی به نام دکتر نیکو تاتوپلیس (متیو برودریک) را استخدام می‌کند. نیکو به دلیل لو رفتن اطلاعات سری اخراج می‌شود ونیروهای ارتش فرانسه به کمک نیکو (متیو برودریک) می‌آیند و به کمک رئیس این نیروهای فرانسوی که فیلیپ روچه (ژان رنو) نام دارد به مقابله با این مشکل می‌پردازند.
~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~
فیلم Godzilla 1998

منتشر کننده فایل: Film2Movie
ژانر : اکشن , علمی تخیلی , مهیج

۵٫۳/۱۰ از ۱۴۳,۶۱۷ رای

مدت زمان : ۱۳۹ دقیقه
زبان : انگلیسی , فارسی
محصول : آمریکا , ژاپن
ستارگان : Matthew Broderick, Jean Reno, Maria Pitillo, Hank Azaria
کارگردان : Roland Emmerich
لینک های مرتبط : جستجوی زیرنویس – کیفیت های دیگر
توضیحات دوبله :
دوبله فارسی فیلم گودزیلا
http://diarfilm.ir/wp-content/uploads/2015/09/Godzilla-1998.jpg
خلاصه داستان :
بر اثر آزمایش های شیمیاییِ فرانسوی ها و غرق شدن کشتیِ عظیم ژاپنی ها در اقیانوس آرام ، سوسماری جهش یافته و غول آسا به نام «گودزیلا» وارد نیویورک می شود و…
~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~
برنده ٨ جایزه / نامزد ١١ جایزه

نام فارسی : گودزیلا

تاریخ اکران : 1998 May

ژانر : اکشن / علمی-تخیلی / هیجان انگیز

زبان : انگلیسی / فرانسوی / ژاپنی / روسی / اسپانیایی/ فارسی

کشور سازنده : آمریکا / ژاپن

ستارگان : Matthew Broderick / Jean Reno / Maria Pitillo

کارگردان : Roland Emmerich

خلاصه داستان :

بر اثر آزمایش های اتمی فرانسوی ها و غرق شدن یک کشتی عظیم ژاپنی در اقیانوس آرام، رد پای موجودی غول آسا در پاناما پدیدار می شود. کمی بعد موجودی غول آسا، «گودزیلا» وارد نیویورک می شود و پس از آن که مورد حمله ی نیروهای ارتش قرار می گیرد و زخمی می شود، «دکتر نیکو» (برادریک) مقداری از خونش را آزمایش می کند و در می یابد تخم ریزی کرده است.

توضیحات
گویندگان:
متیو برودریک / دکتر نیک تاتوپولوس / خسرو خسروشاهی
ژان رنو / فیلیپ روش / حسین عرفانی
ماریا پیتیلو / ادری / مریم شیرزاد
هنک ازاریا / ویکتور / منوچهر والی زاده
کوین دان / سرهنگ هیکس / کیکاووس یاکیده
مایکل لرنر / شهردار / ایرج رضایی
هری شرر / چارلز کیمن / ناصر خویشتندار
ارابلا فیلد / لوسی پالوتی / فاطمه نیرومند
ویکی لوئیس / دکتر السی چپمن / شهلا ناظریان
دا سیوانت / گروهبان اُ دانل / امیر زند
منوچهر زنده دل، جواد پزشکیان، مهین بزرگی، محمدعلی دیباج، افشین ذینوری، علیرضا شایگان و ...

کپی شده از وب سایت فیلم لاست (filmlost.ir)

~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~
اطلاعات کامل

    نام: Godzilla
    زبان: فارسی
    سال انتشار: 1998
    محصول کشور: USA
    کارگردان: Roland Emmerich
    نویسنده: Dean Devlin
    ستارگان: M.Broderick, Jean Reno
    ژانر: اکــــــشــــن, هیـــجــانــی,

خلاصه داستان

خلاصه داستان : ارتش آمریکا با آزمایش‌های اتمی خود زمینه تغییر ژنتیک در بعضی ازموجودات را فراهم کرده‌است و موجودی به نام گودزیلا که شبیه سوسمار و بسیار غول‌آسا است به وجود آمده‌است. ارتش برای مقابله با آن زیست شناسی به نام دکتر نیکو تاتوپلیس(متیو برودریک)رااستخدام می‌کند. نیکو به دلیل لو رفتن اطلاعات سری اخراج می‌شود ونیروهای ارتش فرانسه به کمک نیکو(متیو برودریک) می‌آیند و به کمک رئیس این نیروهای فرانسوی که فیلیپ روچه (ژان رنو)نام دارد به مقابله با این مشکل می‌پردازند و …


 نقد و بررسی فیلم Godzilla (گودزیلا) به قلم اَندرو اوهیِر،جیمز براردینِلی،تاد مَک کارتی و ریچارد کورل

کارگردان : Gareth Edwards

نویسنده : Max Borenstein,Dave Callaham

بازیگران : Aaron Taylor-Johnson,Elizabeth Olsen,Bryan Cranston

خلاصه داستان : هیولای محبوب این بار در برابر موجودات رادیو اکتیوی قرار می گیرد که توسط استکبار علمی بشریت خلق شده اند و وجود بشریت را با تهدیدی جدی مواجه می کنند و ...

http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/12/logo-trans.png    

http://www.naghdefarsi.com/media/kunena/attachments/1076/GodzillaCoverFront.jpg

منتقد:اَندرو اوهیِر-امتیاز 9 از 10

http://www.naghdefarsi.com/media/kunena/attachments/1076/Godzilla1.jpgدر میان خیل فیلم های پاپ کورنی مثل "Captain America/کاپیتان آمریکا" و "Amazing Spider-Man/مرد عنکبوتی شگفت انگیز" که مردم آن ها را از سر ادب و گاهاً اجبار می پذیرند،اکران فیلم سرگرم کننده ای که مردم برای دیدن آن هیجان زده هستند،نکته مثبتی است.آن فیلم ها به بهانه های خاصی مثل امنیت دولت ملی رئیس جمهور عزیز ما،یا سرمای طاقت فرسای زمستان در شرق آمریکا که هنوز هم عده ای از هم وطنان ما با تبعات آن دست و پنجه نرم می کنند (اشاره به "Captain America:The Winter Soldier/کاپیتان آمریکا:سرباز زمستان) به نمایش در می آیند.چاره ای هم نداریم،اوضاع این گونه است و کاری جز استفاده حداکثری از شرایط موجود از دستمان ساخته نیست!نیت دوستان عزیزمان در هالیوود خیر است،آن ها دوست دارند ما صرفاً تفریح کنیم و زیاد به مغزمان فشار نیاوریم!

http://www.naghdefarsi.com/media/kunena/attachments/1076/Godzilla2.jpgبرای ساخت و اکران "Godzilla/گودزیلا" هیجان انگیز گَرِت اِدوُردز احتیاجی به چنین دست آویزهایی نبوده است.فیلم برای عمده سینماروها مثل معجونی دل پذیر است و آن را باید فیلمی سد شکن در حد فیلم "Jaws/آرواره ها" اِستیوِن اِسپیلبِرگ دانست.(تنها فیلم اِدوُردز تا پیش از این فیلمی کم هزینه به نام "Monsters/هیولاها" بوده است) فیلم پر از جلوه های ویژه چشم نواز است و از وجود درون مایه های اخلاقی هم بهره می برد.جادوی فیلم هم در عناصر غول پیکر آن است-که سر و کله شان دیر پیدا می شود،البته ارزش صبر کردن را دارند-و هم در عناصر کوچک آن.از این عناصر کوچک می توان به بازی ظریف دیوید اِستِرادِیرن در نقش دریا سالار نیروی دریایی ایالات متحده اشاره کرد که وظیفه از بین بردن سه هیولای فیلم بر دوش او نهاده شده است،او جدیت را وارد نقشی کرده که غیر از این می توانست بسیار کلیشه ای شود.در صحنه ای که دانشمند ژاپنی ساعت جیبی پدرش،که در ساعت 8:15 روز شِش آگوست سال 1945 (لحظه فرود بمب اتمی روی هیروشیما) متوقف شده را به اِستِرادِیرن نشان می دهد،دریا سالار به واقع شوکه می شود.

http://www.naghdefarsi.com/media/kunena/attachments/1076/Godzilla3.jpgاین تنها یکی از نمونه تلاش های فیلم نامه نویس،مَکس بورِنستاین و داستان نویس،دِیو کَلَهَم،در خلق دنیایی واقعی است.دنیایی که توسط هیولاهای ما قبل تاریخی برخاسته از خواب که وجود انسان برایشان بی اهمیت است تهدید می شود،اما این دنیا هیچ گاه حس یک فانتزی یا داستان کامیک سطحی را به خود نمی گیرد.فیلم از تدوین سرسری و عجولانه که فیلم های اکشن را بی سر و ته می کند در امان مانده و اِدوُردز،شِیمِس مَگاروِی فیلم بردار و سایر عوامل فیلم فضایی گیرا ایجاد کرده اند که صحنه های اکشن آن در خدمت فیلم و معانی پس پرده آن هستند.به راستی فیلم صحنه های با شکوه کم ندارد،از خروج قطار از ریل در کوهستان های سیْئِرا نِوادا گرفته تا برخورد سونامی دست پخت هیولا به ساحل وایکیکی هاوایی و تخریب تقریباً کامل لاس وِگاس.در کل حس رنج و نابودی در سراسر فیلم جریان دارد که ممکن است به مذاق عده ای از بینندگان خوش نیاید؛هر چه باشد این یک فیلم آخرالزمانی سخیف به سبک آثار مایکِل بِی نیست.

http://www.naghdefarsi.com/media/kunena/attachments/1076/Godzilla4.jpgاز لحاظ بصری چندین نمای چشم گیر در فیلم هست که برای تماشای دوباره آن ها لحظه شماری می کنم،سر آمد آن ها صحنه ای است که گروهی از چتر بازان با مُنَوَّر های روشن متصل به مچ پای خود،از ارتفاع دَه هزار متری روی سَن فِرَنسیسکو می پرند،در حالی که قطعه مسحور کننده "مرثیه" از جورجی لیگِتی هم در حال نواخته شدن است.این صحنه مرا به یاد دیوی که در "بهشت گم شده" به هَفِیسْتِس (خدای آتش و آهن گری در یونان باستان) تشبیه شده بود انداخت،موجودی که یک روز تمام در حال سقوط از آسمان است:"از صبح دَم تا ظهر...از ظهر تا تولد غروب"؛سربازان از مه آلودگی منجمد طاق آسمان به درون ابرها فرو می روند و بار دیگر از میان ابرها پدیدار می شوند تا روی شهر خاکستری فرود بیایند،شهری که میدان نبرد هولناک و مرگ بار خزنده و حشره ای غول آسا شده است.این نما نه تنها مسخره نیست بلکه شگفت انگیز و خیره کننده است و مقایسه ای که با آن شعر حماسی انجام دادم آن قدر که به نظر می رسد بیجا نیست.سِریزاوا،دانشمند ژاپنی با بازی کِن واتانابه (نام او به شخصیتی در "Godzilla/گودزیلا" سال 1954 ایشیرو هاندا اشاره دارد) پیش از این متوجه این موضوع شده که در مقایسه با ما انسان ها،گودزیلا یک خدا است.

http://www.naghdefarsi.com/media/kunena/attachments/1076/Godzilla5.jpgغر و لندهای بسیاری در مورد محدود و ناکار آمد بودن درام انسانی ارائه شده در "Godzilla/گودزیلا" مطرح شده اند که بی راه هم نیستند،زیرا افسر جوان نیروی دریایی،فورد برودی (اِرِن تِیلِر جانسِن) و همسرش اِل (اِلیزابِت اُلسِن) که پرستار اورژانس است،شبیه یکی از همان زوج های مصنوعی و تکراری در فیلم های ژانر فاجعه به نظر می رسند.نمی خواهم تا آن جا پیش بروم که ادعا کنم این یک روی کرد هوشمندانه است اما لااقل می توان گفت که این ایراد آن چنان هم مهم نیست.از طرفی اِدوُردز در "Godzilla/گودزیلا" بسیاری کلیشه های کهنه فیلم های اکشن پر خرج را بر انداخته اما شجاعت و سادگی فورد و اِل را به منظور خاصی باقی گذاشته است.آن ها از جنبه تلاش برای زنده ماندن قهرمان فیلم هستند.هیچ یک از آن ها تلاش نمی کند با سلاحی عجیب و غریب و در حالی که در کمال خون سردی مشغول لفاظی است،هیولا را نابود کند؛هیچ یک از آن ها ادعا نمی کند که عشق شان توان غلبه بر آخوندکی غول پیکر و برخاسته از اعماق زمان را دارد.(گمان می کنم کمی از داستان را فاش کردم و به این خاطر عمیقاً متاسف هستم)

http://www.naghdefarsi.com/media/kunena/attachments/1076/Godzilla6.jpgشخصیت های فیلم،از جمله فورد و اِل،برای دادن پیشینه به داستان و از آن مهم تر دادن جنبه ای انسانی در فیلم حضور دارند،وگرنه در فیلمی که فرض نابودی بشر با تمام تاریخ و دست آورد و عشق و هنرش مطرح می شود چطور می شد به این مسائل اهمیتی دوباره بخشید.فیلم "Godzilla/گودزیلا" تنها یک قهرمان واقعی دارد،یعنی همان جانوری که به راحتی عبور کردن تمساحی از زیر قایق،از زیر ناو هواپیمابر در آب های اقیانوس آرام عبور می کند.همان طور که دکتر سِریزاوا در قسمتی از فیلم می گوید،گودزیلا شکارچی برتر دنیای ما قبل تاریخ بوده است.آزمایش های هسته ای دهه پنجاه او را از خواب خود در اعماق اقیانوس بیرون کشیده اند و دولت ها تا آن جا که توانسته اند وجود او را چون یک راز مخفی کرده اند.دست آخر وقتی گودزیلا به تمام قامت پر شکوه خود می ایستد و با نعره خود هیولایی درنده و تحسین برانگیز از جنس جوهره رام نشدنی طبیعت را به نمایش می گذارد،بیننده ناگزیر در جای خود میخ کوب می شود،زیرا هیولا ورودی خیره کننده دارد.

http://www.naghdefarsi.com/media/kunena/attachments/1076/Godzilla7.jpgبسیار پیش از رسیدن به این نقطه فیلم،اِدوُردز درامی قوی و غنی ایجاد کرده که به وقایع و فجایع تاریخی و طبیعی اشاراتی فراوان دارد:آزمایش بمب های هیدروژنی در جزایر اقیانوسی،فاجعه اتمی فوکوشیما و سونامی جنوب شرقی آسیا از این جمله اند.این باز سازی "Godzilla/گودزیلا" تا حدودی طعم و مزه آثار نیِل گِیمِن و فیلیپ کِی دِک را دارد؛زیرا دنیای درون فیلم از سویی بسیار به دنیای واقعی شبیه است و از سویی تفاوت هایی ظریف دارد.به دلیل پیچیدگی هایی که در همان اوایل فیلم ایجاد می شوند نمی توانم صحبت زیادی درباره داستان آن بکنم.فورد برودی با بازی اِرِن تِیلِر جانسِن،پسر یک زوج دانشمند اتمی (بِرایِن کِرَنستِن و جولیْیِت بِنوش) است که در حادثه مرموز خرابی نیروگاهی هسته ای که منجر به آلودگی بخش هایی از توکیو شد،حضور داشتند.این بخش های توکیو تا زمان حال در فیلم هنوز محافظت شده و قرنطینه باقی مانده اند.زمانی که فورد از ماموریتی به خانه اش در سن فِرَنسیسکو باز می گردد،تماسی ناخوانده از ژاپن دریافت می کند:پدر او که حالا مردی گوشه گیر و منزوی شده و در آپارتمانی کوچک زندگی می کند به جرم تلاش برای بازگشت به منطقه قرنطینه بازداشت شده است و ظاهراً این اولین تلاش او هم نیست.

http://www.naghdefarsi.com/media/kunena/attachments/1076/Godzilla8.jpgبا در نظر گرفتن عنوان فیلم و این نکته که سِریزاوا و همکارش،ویویْئِن گِراهام (سالی هاکینز)،پیش از این نقطه در فیلم کشفی زیر زمینی و هشدار دهنده در فیلیپین انجام می دهند،می توان حدس زد که ادعاهای دیوانه وار کِرَنستِن درباره اتفاقات سال 1999 آن قدر هم دور از ذهن نیستند.او از فورد می خواهد برای آخرین بار به درون منطقه قرنطینه،جایی که پانزده سال پیش خانه آن ها بوده و حالا با گیاهان استوایی و سوسک های بزرگ تر از حد معمول پر شده،نفوذ کند.این جا است که پی می بریم سِریزاوا،ویویْئِن و ارتش ایالات متحده چه چیزی را مخفی کرده اند:این خبری بد برای بشریت است و تصور این که این موجود تحت کنترل قرار دارد هم توهمی بیش نیست،زیرا او قصد دارد از قفس خود خارج شده و به جست و جوی جفتش برود.در ضمن این موجود "Godzilla/گودزیلا" نیست.

http://www.naghdefarsi.com/media/kunena/attachments/1076/Godzilla9.jpgبا توجه به قدرت و اشتهای این موجود کینه جو-بعد از روبرو شدن او با یک زیر دریایی اتمی روس،زیر دریایی سر از جنگل استوایی اوآهو در می آورد-گودزیلا هر قدر هم که برای ما اهمیتی قائل نباشد،تنها امید ما است.تا کنون فیلم های هیولایی زیادی با محور موعظه و سر زنش در مورد جنگ و تعصب ساخته شده اند؛پیام پنهان این ژانر همواره این بوده که ما خود مسبب بلایایی هستیم که بر سرمان نازل می شود.اما "Godzilla/گودزیلا" نمی خواهد انسانی را از میان خیل انسان های معمولی بیرون کشیده و تبدیل به قهرمان کند.البته شخصیت تِیلِر جانسِن بیش از حد متوسط باهوش و توانا است اما فیلم چندین بار این موضوع را روشن می کند که او به تنهایی هیچ شانسی برای غلبه بر این هیولاها ندارد.این از معدود فیلم های هالیوودی است که وقتی قهرمان آن ادعا می کند برای رویارویی با مرگ آماده است،بیننده می تواند بپذیرد و بزرگی این احساس را درک کند.

http://www.naghdefarsi.com/media/kunena/attachments/1076/Godzilla10.jpgبر اساس روان شناسی حاکم بر فیلم های بزرگ هالیوودی،بیننده مذکر جوان احتیاج به ابر قهرمانی خلل ناپذیر دارد تا بتواند خلا احساس امنیت درونی خود را پر کند.به شخصه علاقه مندم ببینم این فیلم بعد از آخر هفته ابتدایی و پر سر و صدای خود چه عمل کردی خواهد داشت،زیرا هر چه باشد از فرمول کلیشه ای ذکر شده در بالا استفاده نکرده و در عوض شاهد نسخه ای بزرگ سالانه تر هستیم که هضم کردنش کمی مشکل است:هر قدر هم که بشر توهم قدرت داشته باشد در مقابل طبیعت کوچک است و نتیجه اعمال ما چیزی است که هیچ گاه انتظارش را نمی کشیدیم.شاید برای آموختن این درس لازم باشد زیر پای خزنده ای غول پیکر له شویم و البته عجب خزنده ای است این گودزیلا.

اختصاصی نقد فارسی

مترجم:رضا اسدی



منتقد:جیمز براردینِلی-امتیاز 7.5 از 10 (3 از 4)

http://www.naghdefarsi.com/media/kunena/attachments/1076/Godzilla11.jpgگَرِت اِدوُردز موفق شده از آزمونی که رولَند اِمِرِک و دین دِوْلِن را ناکام گذاشت،سر بلند خارج شود.اگر چه نسخه 2014 "Godzilla/گودزیلا" بهترین فیلم هیولایی تاریخ نیست اما بی شک یک فیلم پر خرج خوب است.از تمام این ها مهم تر،این فیلم هر چه که باشد برای طرفداران پر تعداد در سراسر جهان فیلمی دیگر از "Godzilla/گودزیلا" است،که به ظاهر و حس همیشگی فیلم های این مارمولک سبز و عظیم الجثه وفادار بوده و به تاریخچه آن احترام می گذارد.بسیاری از اشتباهات اِمِرِک و دِوْلِن در این جا تکرار نشده اند و اگر در مورد استفاده از سه بعدی هم تجدید نظر می شد...

http://www.naghdefarsi.com/media/kunena/attachments/1076/Godzilla12.jpgاین تناسخ از "Godzilla/گودزیلا" در همان دنیایی اتفاق می افتد که چند تایی از فیلم های "Godzilla/گودزیلا" شرکت توهو (شرکت فیلم سازی ژاپنی خالق "Godzilla/گودزیلا") در آن روایت شده اند.فیلم مشخصاً اشاراتی به اولین فیلم "Godzilla/گودزیلا" در سال 1954 دارد و نام هیولای موجود در آن هم گودزیلا است.لااقل این موضوع باید کمی از نگرانی های هواداران از این که مبادا این فیلم ادامه راه فیلم سال 1998 باشد را از بین ببرد.آن جانور سرخوش فیلم سال 1998 تنها نام گودزیلا را یدک می کشید و خوشبختانه در این فیلم حضور ندارد.

http://www.naghdefarsi.com/media/kunena/attachments/1076/Godzilla13.jpgفیلم "Godzilla/گودزیلا" از خیلی جهات پسر عموی فیلم قبلی اِدوُردز یعنی "Monsters/هیولاها" است؛زیرا مانند آن بیش تر از تمرکز روی هیولا بر ناتوانی انسان ها در مواجهه با آن تاکید دارد.گودزیلا به سان طوفان یا گردباد یکی از نیروهای طبیعت است که انسان ها می توانند برای مقابله با آن آماده شوند و در قبال تلفات آن عملیات های امداد و نجات ترتیب دهند اما کاری برای متوقف کردن آن از دستشان ساخته نیست.در فیلم شاهد چند نیرد حماسی میان این مارمولک و حشره ای غول آسا هستیم اما این ها تماماً از دید انسان دیده شده و با این که فیلم در مورد گودزیلا است چیزی از دیدگاه گودزیلا تصویر نمی شود.

http://www.naghdefarsi.com/media/kunena/attachments/1076/Godzilla14.jpgفیلم برای رو کردن برگ برنده خود حسابی حوصله به خرج داده و تقریباً تا میانه های فیلم خبری از گودزیلا نیست.نماهای ابتدایی فیلم در ژاپن پانزده سال پیش رخ می دهند،جایی که لزرش هایی مرموز،ایمنی نیروگاهی هسته ای را تهدید می کنند.زوج جو و سَندرا برودی (بِرایِن کِرَنستِن و جولیْیِت بِنوش) مامور می شوند که شرایط را بررسی کرده و جلوی وقوع فاجعه را بگیرند.بعدها یعنی در زمان حال،پسر برودی ها،فورد (اِرِن تِیلِر جانسِن)،که حالا بزرگ شده خود را در همان نقطه از دنیا و در مقابل شرایطی یک سان می یابد.اما این بار مسائل از لرزش و ریزش فراتر می روند و سر و کله موجودی غول پیکر و حشره ای شکل که با جهش های ژنتیکی ناشی از تشعشات به وجود آمده پیدا می شود که بعد از به هم ریختن منطقه به دنبال جفت خود می رود.تمام این فعالیت ها موجودی ناشناخته از دریا را به سمت خشکی می کشاند و خیلی زود لاس وِگاس،هاوایی و سَن فِرَنسیسکو مقصد این هیولاها می شوند.

http://www.naghdefarsi.com/media/kunena/attachments/1076/Godzilla15.jpgبستر وقایع در فیلم "Godzilla/گودزیلا" به آرامی فراهم می شود و این بخش از فیلم پر از اشاراتی هستند که می شود آن ها را اَدای دینی به فیلم های هیولایی کلاسیک دانست.این قسمت فیلم فرصتی خوبی فراهم می کند تا بیننده پیش از ظاهر شدن هیولاهای خشمگین فیلم با شخصیت های انسانی آن آشنا شود.فیلم پیشینه جامعی از فورد ارائه می دهد و متوجه می شویم که در کودکی چیزهایی چون تخلیه اضطراری از منطقه و نابودی سبک و شیوه زندگی خود را تجربه کرده و سپس او را در بزرگ سالی در کنار خانواده ای که خود ساخته است می بینیم.آن چه که این نقش از اِرِن تِیلِر جانسِن طلب می کرده ترسیم چهره مردی تماماً خوب بوده که حاضر است خود را برای نجات دیگران قربانی کند که او به خوبی از عهده این ایفای نقش بر آمده است.جولیْیِت بِنوش در اندک زمان خود در مقابل دوربین عمل کردی عالی دارد.بازی بِرایِن کِرَنستِن که ظاهرش با سر پر مو کمی عجیب شده در مقایسه با آن چه طرفداران مجموعه "Breaking Bad/بد شدن" ممکن است انتظار داشته باشند کم زرق و برق و فروتنانه است.اِلیزابِت اُلسِن هم که به زودی در فیلم "Avengers/انتقام جویان" در کنار تِیلِر جانسِن قرار خواهد گرفت در این جا در نقش همسر فورد به هدر رفته و کاری جز این که چهره ای نگران به خود بگیرد نکرده است.

http://www.naghdefarsi.com/media/kunena/attachments/1076/Godzilla16.jpgیکی از نکات قابل توجه فیلم به خصوص برای طرفداران گودزیلا می تواند وفادار ماندن فیلم اِدوُردز به ریشه های گودزیلا باشد که در فیلم اِمِرِک و دِوْلِن دیده نمی شد.گودزیلای فیلم اِدوُردز خیلی به هیولای فیلم سال 1954 شبیه است،فقط این بار خبری از آدم درون لباس گودزیلا نیست و این همان چیزی است که از گودزیلای عصر تصاویر کامپیوتری (CGI) انتظار می رود.نعره معروف گودزیلا هم کمی دست کاری شده تا زمخت تر به نظر برسد.در کل جلوه های ویژه فیلم عالی هستند و تنها نکته عجیب برای من تبدیل شدن فیلم به فرمت سه بعدی پس از اتمام ساخت آن است،می دانم شاید کمی سنتی به نظر برسم اما این تفاوتی در درستی این حرف ایجاد نمی کند.

http://www.naghdefarsi.com/media/kunena/attachments/1076/Godzilla17.jpgفیلم های تابستانی معمولاً پر از ویرانی و آشوب هستند و "Godzilla/گودزیلا" هم در این زمینه حرف های زیادی برای گفتن دارد.این فیلم نشان می دهد هالیوود می تواند بدون گند زدن یک باز سازی خوب از گودزیلا ارائه دهد.فیلم "Monsters/هیولاها" تا حدودی نشان از توانایی های ادوُردز در کارگردانی آثاری چون "Godzilla/گودزیلا" داشت و حال دیدن اثر این امر را اثبات می کند.این فیلم ضعف های خود را دارد (مقدمه زیادی طولانی است و بعضی داستان های فرعی زاید می نمایند) اما در کل فیلمی خوب از آب در آمده است.این شاید همان گودزیلایی نباشد که با آن بزرگ شدم اما نسخه ای قابل قبول و دل نشین است.

اختصاصی نقد فارسی

مترجم:رضا اسدی



منتقد:تاد مَک کارتی-امتیاز 7 از 10

http://www.naghdefarsi.com/media/kunena/attachments/1076/Godzilla18.jpgپادشاه هیولاها این بار از همیشه بزرگ تر است که این علاوه بر اندازه شامل بودجه،منابع و تلاش های صرف شده در جهت باز سازی این هیولای عظیم الجثه در شصتمین سال گرد تولدش هم می شود."Godzilla/گودزیلا" که هم از جیمز باند پیرتر است و هم فیلم های بیش تری در کارنامه اش دارد هیچ گاه و در هیچ فیلمی احترام و ستایشی که کارگردان انگلیسی در این جا برایش قائل شده را دریافت نکرده است،احترامی که حتی کمی بیش از اندازه است؛در این جا مانند هنرپیشه های با سابقه و معروف که قرار است در فیلم رفتار خاصی با آن ها شود،تا میانه های فیلم گودزیلا را نمی بینیم.

http://www.naghdefarsi.com/media/kunena/attachments/1076/Godzilla19.jpgفیلم بسیار خوش ساخت است اما بار سنگین شخصیت های انسانی کسل کننده به وضوح بر دوشش سنگینی می کند.نقش این شخصیت ها را گروه جالب توجهی از هنرپیشگان بین المللی بازی می کنند که کار زیادی از دستشان بر نمی آمده است.این "Godzilla/گودزیلا" جدید فیلمی هوشمندانه،خود آگاه،خیره کننده و البته محتاج به کمی شوخ طبعی بیش تر است.تبلیغات داخل آمریکای این محصول مشترک برادران وارنِر و لِجِندِری پیکچِرز چشم گیر بوده اند و وضعیت آن در خارج حتی بهتر از این هم هست؛فیلم مشابه همین استودیو،یعنی "Pacific Rim/حاشیه اقیانوس آرام"،هفتاد و پنج درصد در آمد خود را خارج از آمریکای شمالی کسب کرد.

http://www.naghdefarsi.com/media/kunena/attachments/1076/Godzilla20.jpgوجود فیلم های بیش از حد جدی در فهرست فیلم های "Godzilla/گودزیلا" پدیده کم سابقه ای نیست،بلکه بالعکس،اولین فیلم این هیولا یعنی گوجیرا محصول سال 1954 که امروزه نسخه ترمیم شده آن توسط شرکت ریْ آلتو پخش می شود،خود فیلمی بسیار جدی است که گاهاً می توان آن را ترسناک و شوم هم دانست.نکته ای که به جا هم هست،زیرا فیلم کنایه ای سر راست از فجایع بمب های هسته ای است که نُه سال پیش از آن در ژاپن رخ داده بود.این هیولا در آغاز زندگی خود نه خوب بود نه پلید،بلکه تنها نیرویی دهشتناک از جنس نیروهای طبیعت بود که توسط به روزترین جنگ افزار آن زمان (بمب هسته ای) به وجود آمده بود.

http://www.naghdefarsi.com/media/kunena/attachments/1076/Godzilla21.jpgبه تدریج و با بیست و هشت فیلم فیلم استودیوی توهو در طول سالیان دراز گودزیلا تبدیل به موجودی شد که دوست بشر است و برای حفاظت از آن با دشمنان بسیاری جنگید،البته در این میان هر از گاهی هم تبدیل به همان هیولای خشن می شد تا توکیو را به لرزه در آورد.او گاهی هم تبدیل به موجودی احمق و مزخرف می شد که نمونه اش "Godzilla/گودزیلا" سال 1998 محصول آمریکا به کارگردانی رولَند اِمِرِک است.این فیلم آن قدر شرم آور بود که ژاپنی ها آن را به عنوان "Godzilla/گودزیلا" واقعی نپذیرفتند.

http://www.naghdefarsi.com/media/kunena/attachments/1076/Godzilla22.jpgالبته این اتفاقی نیست که در "Godzilla/گودزیلا" سال 2014 افتاده باشد.انتخاب اِدوُردز در این جا با توجه به موفقیت فیلم اول او در سال 2010،یعنی "Monsters/هیولاها" صورت گرفته است.فیلمی علمی تخیلی و کم هزینه که با استادی تمام در آمریکای مرکزی فیلم برداری شد و جلوه های ویژه آن هم توسط همین کارگردان خلق شد.در این جا اِدوُردز با همکاری دِیوید کَلَهَم داس تان نویس و مَکس بورِنستاین فیلم نامه نویس زحمت زیادی برای خلق دوباره "Godzilla/گودزیلا" و دشمنانش که حاصل عصر آزمایش های هسته ای هستند،کشیده است و در همان ابتدای فیلم شاهد آزمایشی هسته ای هستیم که هیجان در آن با ظاهر شدن یکی از این هیولاها به اوج می رسد.سپس با پرشی به سال 1999 شاهد کشف تشعشعات در معدنی بزرگ در فیلیپین هستیم،جایی که دانشمند ژاپنی،سِریزاوا (کِن واتانابه)،و همکارش،دکتر گِراهام (سالی هاکینز)،از کشف اسکلتی بسیار بزرگ تر از نهنگ آبی به شگرف می آیند.

http://www.naghdefarsi.com/media/kunena/attachments/1076/Godzilla23.jpgهم زمان در منطقه ساحلی جِنجیرا در ژاپن،زوج آمریکاییِ جو و سَندرا برودی (با انتخاب تیز هوشانه بِرایِن کِرَنستِن و جولیْیِت بِنوش) مشغول کار در نیروگاهی هسته ای هستند که اخیرا لرزش هایی قدرتمند و مشکوک به زلزله امنیت آن را تحت الشعاع قرار داده است.جو نظر متفاوتی در مورد این لرزش ها دارد اما دیگر دیر شده،زیرا عامل لرزش های نیروگاه قوی تر شده و نیروگاه با خاک یکسان می شود.

http://www.naghdefarsi.com/media/kunena/attachments/1076/Godzilla24.jpgپانزده سال بعد،فورد (اِرِن تِیلِر جانسِن)،تنها فرزند جو و سَندرا حالا بزرگ شده و به عنوان متخصص خنثی سازی بمب در نیروی دریایی ایالات متحده مشغول خدمت است.پدر او که تمام این سال ها را در ژاپن مانده به انسانی تنها و ظاهرا خل و چل تبدیل شده که آپارتمان کوچکش پر از مدارکی دال بر پنهان کاری دولت در مورد علل انفجار نیروگاه جِنجیرا است.فورد به سراغ پدرش می رود تا او را به خانه باز گرداند اما پدرش به او نشان می دهد قرنطینه ای که پانزده سال است اطراف جِنجیرا برقرار شده تنها یک سر پوش است و به او هشدار می دهد که "چیزی قراره ما رو به عصر حجر برگردونه".

http://www.naghdefarsi.com/media/kunena/attachments/1076/Godzilla25.jpgاین "چیز" در واقع یک "M.U.T.O/موتو" به معنی "Massive Unidentified Terrestrial Organism/موجود ناشناخته زمینی عظیم الجثه" است؛جانوری بزرگ،با پاهای بلند و به رنگ قرمز و سیاه و شبیه آخوندک که سر مثلثی آن بیننده را به یاد گیْئُس که در یکی از فیلم های سال 1960 دشمن گودزیلا بود می اندازد.وقتی این جانور از جعبه اش بیرون می آید هم قسمت جالب فیلم شروع می شود هم عناصر آشنای این سری فیلم ها؛نظامیانی که مدعی اند طرحی برای کشتن این جانور دارند،وحشت عمومی و نابودی شهرها و بناهای معروفشان و در نهایت شاخ به شاخ شدن هیولاهای فیلم.

http://www.naghdefarsi.com/media/kunena/attachments/1076/Godzilla26.jpgبا پیشرفت هایی که نسبت به دهه پنجاه و شصت در فن آوری روی داده،دریا سالار نیروی دریایی آمریکا،با بازی دیوید اِستِرادِیرن،موفق می شود مسیر حرکت این هیولا که به سمت هاوایی است را پیش بینی کند.بعد از نمایش چندین صحنه هیجان انگیز در پِرل هاربِر و هِکَم فیلد،اِدوُردز بستر مورد نیاز برای نمایش صحنه جالب برخورد سونامی حاصل از هیولا به ساحل وایکیکی هاوایی را فراهم می کند.در طول مسیر هم متوجه می شویم که "M.U.T.O/موتو" نه تنها به خوردن ابزار و وسایل هسته ای (بمب،موشک،اَژدَر) علاقه دارد،بلکه برای تجدید قوا و ادامه حیات مجبور است آن ها را مثل پاپ کورن در دهانش بچپاند.هم چنین این مسئله آشکار می شود که گودزیلا نیز در تعقیب این هیولا است.

http://www.naghdefarsi.com/media/kunena/attachments/1076/Godzilla27.jpgایست گاه بعدی مشخصاً لاس وِگاس است؛زیرا "M.U.T.O/موتو" می تواند در کارخانه دفع ضایعات هسته ای که در نزدیکی آن قرار دارد دلی از عزا در آورد و در کنار آن این شهر تفریحی را تخریب کند.اِدوُردز با تیز هوشی صحنه های تخریب لاس وِگاس را در قالب اخبار فوری تلویزیونی در فیلم گنجانده که تخریب این شهر را پیش پا افتاده و معمولی جلوه دهد.با ترسیم چنین چهره پلیدی از "M.U.T.O/موتو" دیگر شکی باقی نمی ماند که گودزیلا قرار نیست چهره منفی داستان باشد.البته این تمام ماجرا نیست،زیرا گودزیلا عملاً به عنوان متحد نیروی دریایی ایالات متحده معرفی شده و او را می بینیم که در کنار کشتی های نیروی دریایی در مسیرشان به سمت کالیفرنیا در حال حرکت است.(عجیب است که گودزیلا نمی تواند سریع تر از این کشتی ها شنا کند؟)

http://www.naghdefarsi.com/media/kunena/attachments/1076/Godzilla28.jpgدولت با کمک کلیدی که از فورد با استعداد دریافت می کند تصمیم می گیرد برای متوقف کردن "M.U.T.O/موتو" و همراه جدیدش (که در حال و هوای جفت گیری قرار دارد) تعدادی بمب هسته ای را با قطار به سَن فِرَنسیسکو که نمایش انتهایی فیلم در آن رخ می دهد،منتقل کند.با حذف کردن انسان ها از معادله،نبرد نهایی دو علیه یک است که در آن گودزیلا در محله تجاری سَن فِرَنسیسکو با دو هیولای اتمی دست و پنجه نرم می کند.(سن فِرَنسیسکو به طور عام و پل گُلدِن گِیت به طور خاص در بسیاری از فیلم ها هدف تخریب و نابودی قرار گرفته اند."Mega Shark vs. Giant Octopus/کوسه عظیم الجثه علیه اختاپوس غول پیکر"،"Monsters vs. Aliens/هیولاها علیه بیگانه ها"،"Rise Of The Planet Of The Apes/خیزش سیاره میمون ها” و "Pacific Rim/حاشیه اقیانوس آرام" فیلم هایی از این دست تنها در پنج سال اخیر هستند)

http://www.naghdefarsi.com/media/kunena/attachments/1076/Godzilla29.jpgاِدوُردز به عنوان استاد امور هیولاها و تخریب و هیجان ناشی از آن ها،می داند که نباید خیلی زود هیولاهای فیلمش را رو کند؛در فیلم سال 1954 هم گودزیلا نسبتاً دیر در فیلم ظاهر می شد.اما بیننده دوست دارد بیش از این گودزیلا را ببیند،زیرا هر چه باشد او شخصیت اصلی و برگ برنده فیلم است و ای کاش در تیزرهای فیلم چیزهای بیش تری از گودزیلا و توانایی های او نمایش داده می شد.گودزیلای این فیلم گردنی کلفت تر و سینه ای بزرگ تر از نسخه ژاپنی دارد ولی در کل به آن شبیه است.(و اصلا شباهتی به مارمولک فیلم اِمِرِک ندارد) بی شک اگر دنباله ای برای این فیلم در کار باشد این مشکل هم برطرف شده و گودزیلا را بیش تر خواهیم دید.

http://www.naghdefarsi.com/media/kunena/attachments/1076/Godzilla30.jpgاِدوُردز در کل جواب اعتمادی که به او شده را داده و مسئولیت خود را جدی گرفته است،او توانسته فیلمی خوش ساخت بسازد که در طول دو ساعت خود ضرب آهنگی موزون دارد.تنها نقطه ضعف فیلم را باید ارتیاطات میان شخصیت های جوان تر فیلم دانست که جالب توجه از آب در نیامده است.به طور خاص فورد را می توان شخصیتی تکراری و کلیشه ای دانست که می توان بدون این که مشکلی پیش بیاید جای او را با شخصیت هایی که امثال چَنینگ تِیتُم و تِیلور کِچ در سال های اخیر بازی کرده اند،عوض کرد.اِرِن تِیلِر جانسِن با بازی در نقش جان لِنِن در فیلم "Nowhere Boy/پسر هیچ کجا" و تا حدودی در فیلم "Kick-Ass/بزن بهادر" توانست توجهات را به خود جلب کند اما شخصیت او در این جا حرف خاصی برای گفتن ندارد.اِلیزابِت اُلسِن هم حضوری بیهوده در نقش همسر تند مزاج او دارد.

http://www.naghdefarsi.com/media/kunena/attachments/1076/Godzilla31.jpgبه جز بِرایِن کِرَنستِن که در نقش دانشمندی پر کار پرده از اسرار دولت بر می دارد،سایر بازیگران برجسته فیلم بدون این که کار زیادی داشته باشند،تنها در فیلم حضور دارند.فیلم از نظر فنی در تمام جنبه ها در سطح بسیار بالایی قرار دارد.موسیقی متن اَلکساندر دِسپِلَت هم آن چه فیلم برای هیجان انگیز شدن نیاز داشته را در اختیار آن قرار می دهد و حتی گاهاً از این هم فراتر می رود.

اختصاصی نقد فارسی

مترجم:رضا اسدی



منتقد:ریچارد کورلِس-امتیاز 3 از 10

تریلرهای فیلم فوق العاده بودند و گوشه های از عمق خرابی را نشان می دادند:تلماسه ای از زمین در چنگال هیولایی که به سوی دریا می رود به هوا بلند می شود،آسمان خراشی بلند که یک گاز بزرگ از آن زده شده است،مجسمه آزادی دست بالا آمده اش را از دست داده است.برای لحظاتی گودزیلای بزرگ را در نور مُنَوَّرها می بینیم و سپس پای خرچنگ مانند و عظیم الجثه ای بر خیابان های شهر کوبیده می شود.در میان این هیاهو مدام صدای نعره های ما قبل تاریخی و در کنار آن آوای گروه کُری غمگین به گوش می رسد و دانشمندانی را می بینیم که در جریان اتفاقات هستند و هشدارهای شوم خود را تکرار می کنند.بِرایِن کِرَنستِن فریاد می زند:"روحتون هم خبر نداره چی داره میاد سراغمون!ما رو می فرسته به عصر حجر!" وقتی از شخصیت سالی هاکینز سوال می شود که آیا این یک هیولا است،او جواب می دهد "نه،یک خدا است."

حتی یک منتقد فیلم هم حق امیدوار بودن دارد.با توجه به فیلم قبلی گَرِت اِدوُدرز،یعنی "Monsters/هیولاها" که یک علمی تخیلی کم هزینه و نوید بخش بود،امیدوار بودم همان قدر که روپِرت وایِت با فیلم "Rise Of The Planet Of The Apes/خیزش سیاره میمون ها" آن سری فیلم را بهبود بخشید،اِدوُردز هم بتواند همان موفقیت را با "Godzilla/گودزیلا" تکرار کند.اگر میمون های باهوش توانستند باز تولید شوند،چرا آزمایش های اتمی نتوانند دایناسوری را از خواب چند صد میلیون ساله بیدار کنند؟

گوجیرا" ایشیرو هاندا در سال 1954 به اکران در آمد و یک سال بعد نسخه آمریکایی شده آن تحت عنوان "Godzilla:King Of The Monsters/گودزیلا:پادشاه هیولاها" عرضه شد.این هیولا که برای ژاپنی ها استعاره ای از دل آشوبه دوران فجایع هسته ای است،از قفس عمیق و سرد خود سر بیرون می آورد و بعد از خراب شدن بر سر ماهی گیران جزایر دور افتاده به توکیو می آید تا تبدیل به یک ستاره داستان شود؛زیرا تمام خصیصه های ستاره های امروزی را در خود دارد:ظاهری آشفته،علاقه به منفجر کردن چیزها و اشتهایی سیری ناپذیر برای خراب کاری.استودیوی توهو بیست و هفت فیلم برای این درنده ساخته که در آن ها او تدریجاً تا تبدیل شدن به مدافع و محافظ کودکان هم پیش رفت و در ضمن شاهد ساخته شدن یک سری انیمیشن در سال 1978 از شرکت هانا باربِرا هم بودیم.بیست سال بعد رولَند اِمِرِک (کارگردان "Independence Day/روز استقلال") هیولا را با هزینه ای زیاد و در قالب یک باز سازی نه چندان قوی به نیویورک آورد.و حالا در شصتمین سال گرد تولد گودزیلا،گروه دیگری تصمیم گرفته این موجود جهش یافته را با تمام عظمت بر پرده سینما باز گرداند.

اما نه خیر."Godzilla/گودزیلا" اِدوُردز خیلی برای رسیدن به لحظه اوج داستان معطل می کند؛فیلم می تواند برای دریافت جایزه کم ترین اتفاقات روی داده در دو سوم ابتدایی یک فیلم اکشن نامزد شود.خود گودزیلا در فیلم بسیار پر اُبُهَّت و با شکوه است که این را باید مرهون جادوگری های شرکت Weta Digital پیتِر جَکسِن در خلق تصاویر کامپیوتری دانست،اما فیلم در کل بسیار تاریک است و به علت استفاده زیاد از قالب رنگ قهوه ای و خاکستری گویی گودزیلا را لایه ای از زنگ آهن پوشانده که این امر دیدن او را مشکل می کند.(در نتیجه بخش زیادی از ایجاد وحشت در فیلم بر دوش صدا افتاده است) به علاوه این که گودزیلا زمان زیادی هم در مقابل تصویر نیست.نکته دیگر این است که گودزیلا را به سختی می توان هیولای اصلی فیلم دانست:او بیش تر نقش یک رقیب یا داور یا چیزی شبیه به این را در نبرد هیولاهای دیگر بر عهده دارد که البته از گفتن نقش او خود داری می کنم.بخش درام انسانی فیلم که بیش تر شامل جو برودی (بِرایِن کِرَنستِن)،همسرش سَندرا (جولیْیِت بِنوش) و پسرش فورد (اِرِن تِیلِر جانسِن) می شود هم به هیچ وجه جواب نداده است.مشکلات سه آدم کوچولو چه اهمیتی دارد وقتی سَن فِرَنسیسکو در حال زیر و رو شدن است.

دِیوید کَلَهَم که فیلم نامه فیلم "The Expendables/بی مصرف ها" سیلوِستِر اِستالون را در کارنامه دارد،نویسنده داستان "Godzilla/گودزیلا" بوده و سپس این داستان توسط سه نویسنده معروف باز بینی و صیقل داده شده است:دِیوید اِس.گویِر ("The Dark Knight/شوالیه تاریکی"،"Man Of Steel/مردی از فولاد")،دورو پیْیِرس ("Iron Man 3/مرد آهنین 3") و فِرَنک دارابانْت ("The Shawshank Redemption/رهایی از شاشِنک"،" The Walking Dead/مردگان متحرک").مسئولیت فیلم نامه هم بر عهده مَکس بورِنستاین ("Swordswallowers And Thin Men/شمشیرخوار و مرد لاغر"-ما هم مثل شما این فیلم را ندیده ایم) بوده است.در فیلم می توان رد پاهایی از بحث و جدل های احتمالی که در هنگام باز نویسی فیلم نامه در جریان بوده را دید،بحث هایی از این دست:ما یک هیولای معروف داریم اما قرار است چه کار کند؟چطور می توانیم کاری کنیم که انسان های فراری از دست هیولا برای بیننده مهم جلوه کنند؟فیلم در نهایت در پاسخ به این سوالات ناکام بوده و از طرفی ماده کافی برای پر کردن دو ساعت زمان خود را ندارد.این فیلم بیش تر طرحی مفهومی است که داستان گیرایی ندارد،جعبه ای زیبا که چیزی درون آن نیست.

در سال 1999 جو برودی دانشمند آمریکایی،در حال کار بر روی نیروگاهی هسته ای در ژاپن است که فاجعه ای ناشناخته موجب خرابی نیروگاه شده و با تهدید جان جو و سَندرا موجب جدایی آن ها از فرزندشان،فورد می شود.پانزده سال بعد یعنی زمان حال،فورد افسر ارتش شده و در خنثی سازی بمب تخصص دارد و جو هنوز به دنبال اثبات فرضیه توطئه خود درباره دلیل اصلی نابودی نیروگاه هسته ای است.مثل کِوین مَک کارتی در فیلم "Invasion Of The Body Snatchers/تهاجم ربایندگان جسم" محصول سال 1956 که از نظر استعاره های جنگ سرد به "Gojira/گوجیرا" شبیه بود،جو برودی هم در واقع تنها آدم عاقل داستان در دنیایی است که به حقیقت پشت کرده است.جو حتی به دلیل پا فشاری های خود به زندان هم محکوم شده و وقتی فورد برای بیرون آوردن پدر از زندان به ژاپن می رود،جو او را متقاعد می کند که حرف هایش را بپذیرد.در بازگشت به خانه همسر فورد با لبخندی امید بخش به او اطمینان می دهد:"دنیا که به آخر نرسیده" اما او نمی داند که در یک فیلم ژانر فاجعه حضور دارد در حالی که جو و حالا فورد از این نکته به خوبی آگاه هستند.

تا این جا شاید اشتباهاً کاری کرده باشم که فکر کنید تنش های عاطفی این خانواده برودی به اندازه خانواده برودی سریال "Homeland/میهن" جذاب و گیرا است اما اشتباه نکنید،زیرا این یکی یک مشت فرمول کلیشه ای است که کلی داد و بی داد به آن اضافه شده است.بِرایِن کِرَنستِن نقش جو را با چنان فریادهای پر قدرتی بازی کرده و از طرفی در سال 1999 آن چنان موهای مسخره ای دارد که اگر داوران اِمی فیلم را ببینند،ممکن است جوایزی که بابت سریال "Breaking Bad/بَد شدن" به او داده اند را پس بگیرند.بازیگر انگلیسی جوان،اِرِن تِیلِر جانسِن هم که در فیلم های "Nowhere Boy/پسر هیچ کجا"،"Kick-Ass/بزن بهادر" و "Anna Karenina/آنا کَرِنینا" بازی چشم گیری داشت،در این جا در نقش یک افسر ارتش در جنگ علیه ترور بسیاری از استعدادهای خود را به هدر داده است.(نزدیک به اواخر فیلم متوجه می شویم که او تنها متخصص خنثی سازی بمب ارتش در شمال کالیفرنیا است) فورد در فیلم یا مشغول جلوگیری از پایان دنیا است یا در حال نجات کودکان معصوم از خطر است که مورد اخیر را می توان آبکی ترین دست آویز برای جلب توجه و هم دردی بینندگان با او دانست.

اما در نهایت شما هم همان قدر به آدم های بی گناه فیلم اهمیت می دهید که نویسندگان فیلم داده اند.احتمالاً دوست دارید در مورد هیولای جدید حاضر در فیلم هم بدانید:این هیولا "M.U.T.O/موتو" ("Massive Unidentified Terrestrial Organism/موجود ناشناخته زمینی عظیم الجثه") نام دارد،حشره ای پرنده که از مواد رادیو اکتیو تغذیه می کند و به جانور ساخته اچ.آر.گایگِر در فیلم "Alien/بیگانه" یا بهتر بگویم به تمام موجودات پلید در فیلم های علمی تخیلی از زمان ساخت این فیلم کلاسیک سال 1979 به بعد شبیه است.اما در قبال تمام این خصوصیات "M.U.T.O/موتو" خالی از شخصیت است و تفاوتی با یک طوفان،سونامی یا جیزی مشابه که پا در آورده باشد،ندارد.این جانور در نهایت با جفت خود روبرو می شود که این آشنایی یکی از عجیب ترین لحظات فیلم را رقم می زند:برای مقاصد منتهی به جفت گیری جانور نر به ماده یک کلاهک هسته ای می دهد که جانور ماده آن را وارد بدن خود می کند و بیننده را با این سوال اساسی روبرو می کند که:این کلاهک در این جا نقش شیاف دارد یا یک آلت مصنوعی؟!

این دو "M.U.T.O/موتو" در دهه پنجاه در نزدیکی محل های آزمایشات هسته ای به وجود آمده اند:جانور نر در سال 1954 در ژاپن در اثر آسیب جانبی از ماموریت زیر دریایی اتمی یو.اس.اس.ناتِلِس و جانور ماده آن سوی دنیا در نِوَدا جایی که دولت بمب های هیدروژنی را آزمایش می کرد.در فیلم اشارات دیگری به سایر حوادث اتمی هم شده از هیروشیمای سال 1945 گرفته تا زلزله تُهُکو و سونامی سه سال پیش در فوکوشیما.بسیاری از فیلم ها از کابوس یازده سِپتامبر بهره برداری کردند اما این یکی به آن سوی دنیا و یک دهه فراتر می رود تا از تراژدی دیگری بهره ببرد:از یازده سپتامبر تا سال 2011.به هر حال فیلم قصد دارد بگوید تمام این ها تقصیر انسان است،همان طور که شخصیت کِن واتانابه در فیلم اشاره می کند "بشر آن قدر گستاخ شده که فکر می کنه طبیعت رو تحت کنترل داره و نه بالعکس."

تمام این ظرایف برای این در فیلم قرار داده شده که منتقدان فیلم با آن سرگرم شوند.بینندگان عادی تنها به دنبال دیدن این هستند که آن چه دنیا را تهدید می کند از بین رفته و دنیا به پایان نرسد.پایان هفته که فرا برسد بسیاری با این فکر و خیال راهی سینماها می شوند تا این مارمولک را تماشا کنند.من احتمالاً جزء اقلیتی هستم که با دیدن فیلم "Godzilla/گودزیلا" نا امید شده اند،شاید تیزرهای فیلم انتظار مرا بالا بردند.به هر حال تصمیم گرفته ام منتظر بمانم و اشتیاق خود را با دیدن فیلم بعدی در مورد انتقام طبیعت یعنی "Dawn Of The Planet Of The Apes/طلوع سیاره میمون ها" از مَت ریوْز که قرار است یازده جولای اکران شود سیراب کنم.خوش بینی بهاری من تا این جا به یاس تبدیل شده اما هنوز روزنه امیدی برای تابستان وجود دارد.

اختصاصی نقد فارسی

مترجم:رضا اسدی
http://www.pic98.ir/upload/tp60_godzilla-r41.jpg
 "گودزیلا" دوباره وارد می‌شود
کد خبر: ۷۶۰۵۹
۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۰ - ۱۰:۱۱


ماجراجویی‌های گودزیلا در با امضای قرارداد شرکت ژاپنی توهو و شرکت لجندری پیکچرز وارد فاز جدیدی شده است تا قسمت تازه‌ای از فیلم اکشن و ماجراجویانه «گودزیلا» تهیه و تولید شود.

این فیلم به نوعی احیای قصه فیلم «گودزیلا» در سال 1998 است که توسط رونالد آمریخ ساخته شد و نتوانست موفقیت زیادی در جدول گیشه نمایش کسب کند.

نسخه جدید و احیا شده «گودزیلا» را گارت ادواردز فیلمساز انگلیسی کارگردانی خواهد کرد و کمپانی برادران وارنر هم در تولید آن همکاری خواهد داشت.

«گودزیلا» دومین فیلم سینمایی ادواردز پس از فیلم کم‌خرج و علمی، تخیلی «هیولا» است موفقیت مالی و انتقادی این فیلم تهیه کنندگان «گودزیلا» را متقاعد کرد که این مجموعه فیلم را به کمک او احیا کنند.

ادواردز سال قبل در مراسم جوایز مستقل فیلم انگلستان، جایزه بهترین کارگردانی را برای «هیولا» گرفت.

شرکت لجندری پیکچرز مدتی قبل اعلام کرد قراردادی با شرکت ژاپنی توهو امضا کرده و بر اساس آن امتیاز ساخت نسخه انگلیسی زبان فیلم «گودزیلا» را خریداری کرده است.

این شرکت «گودزیلا» ی خود را برای تابستان سال 2012 آماده نمایش عمومی می‌کند. هنوز بازیگران فیلم انتخاب نشده‌اند و خط اصلی قصه آن فاش نشده است.

فیلمنامه فیلم را دیوید کالاهام نوشته و ادواردز آن را دوباره نویسی می‌کند.

شرکت قدیمی فیلمسازی توهو در طول 50 سال گذشته بیش از 25 فیلم گودزیلایی تهیه و تولید کرده است. آخرین «گودزیلا»ی ژاپنی حدود 10 سال قبل ساخته شده و پس از آن توهو اعلام کرد این کاراکتر عظیم‌الجثه برای همیشه بازنشسته می‌شود.

نسخه انگلیسی زبان «گودزیلا» که با هزینه‌ای 130 میلیون دلاری تولید شده در سال 1998 به فروشی 150 میلیون دلاری در آمریکای شمالی دست پیدا کرد.
~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~
نام فیلم : گودزیلا Godzilla

کارگردان : گرث ادواردز Gareth Edwards

ژانر: علمی - تخیلی / هیولایی

بازیگران:

Aaron Taylor-Johnson
Bryan Cranston
Elizabeth Olsen
Ken Watanabe
Juliette Binoche
David Strathairn
Sally Hawkins

کمپانی سازنده فیلم : وارنر بروس پیکچرز Warner Bros. Pictures

تاریخ اکران: 16 می 2014

خلاصه فیلم :
فیلم پیدایش گوزیلا را در دوران معاصر بصورت یک نیروی ذاتا ترسناک بازگو می کند.


~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~


    کمپانی بزرگ Warner Bros و Legendary Pictures به قولشان عمل کرده و بالاخره اولین تریلر رسمی Godzilla به کارگردانی Gareth Edwards را منتشر کردند ، در کنارش جدیدترین پوستر این فیلم را نیز می توانید مشاهده کنید . اول از همه لازم به ذکر می باشد اگر از این فیلم انتظار نمایش kaiju های عظیم الجثه را داشته اید با تماشای این تریلر نا امید خواهید شد اما در غین حال چشم انداز جدیدی که Gareth Edwards به این فیلم وارد کرده است شما را مشتاق تر از قبل می کند .
    در این تریلر چندین برداشت فوق العاده قرار دارد و فیلمبرداری مخصوصا در ۳۰ ثانیه ابتدایی که مربوط است به خروج سربازان از هواپیما و دود های قرمز که به برداشت سایه های گادزیلا ختم می شود ، عالی می باشد . مانند تیزر اولیه ی که در گذشته مشاهده کردیم ، این تریلر نیز آنچنان به هیولای عظیم الجثه ی ما نمی پردازد و همچنان در حالت محرمانه قرار دارد ، در انبوده دود و سایه صحنه هایی از Godzilla قابل مشاهده می باشد اما آن چیزی نیست که شاید انتظارش را داشته اید ، بنابراین باید برای تریلر های بعدی صبر کنید . تیزر غیر رسمی منتشر شده از Godzilla تاحدودی جذاب تر از این تریلر حس میشد اما حضور Bryan Cranston ، Aaron Taylor-Johnson و Elizabeth Olsen در این تریلر یک امتیاز بیشتر برای تماشایش به شما می دهد . جالب است بدانید Godzilla هیولایی که بسیار منتظر تماشایش می باشید ، تنها موجود بزرگ در این فیلم نیست و حال باید دید Gareth Edwards و Warner Bros چه وقت آنها را به مردم معرفی خواهند کرد ، در حقیقت گادزیلا در این فیلم در برابر موجوداتی قرار می گیرد که انسان های حریس باهث بوجود آمدنشان شده اند و حال دیگر تاب تحمل در مقابلشان را ندارند . دیگر بازیگران این فیلم را Juliette Binoche , David Strathairn , Ken Watanabe و Sally Hawkins تشکیل می دهند .

    فیلم Godzilla در تاریخ ۱۶ می ۲۰۱۴ بصورت سه بعدی اکران می شود .

    خلاصه داستان رسمی : براساس یک افسانه ی تازه متولد شده از داستان قدیمی Toho بنام Godzilla ، این فیلم بسیار تماشایی یکی از مهمترین و خطرناک ترین هیولاهای جهان را در مقابل موجودات دست ساز انسان که برای بقای نسل ما خطرناک می باشند قرار خواهد داد .


~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~
بالاخره اولین تریلر و پوستر رسمی فیلم «گودزیلا» تولید مشترک دو کمپانی Warner Bros و Legendary Pictures منتشر شد؛ بنابر گزارش اختصاصی سینماباکس، این فیلم به کارگردانی Gareth Edwards قصد دارد تصویر جدیدی از آنچه که در گذشته هالیوود از کایجوهای ژاپنی نشان داده شده است، برای طرفداران خود به نمایش بگذارد و بیش از پیش به نسخه های اصلی خود وفادار باشد.

این کارگردان در مصاحبه های قبلی خود گفته است : هیولای اتمی فیلم من با تعداد زیادی از هیولاهای مختلف مبارزه و مقابله خواهد کرد که البته در تریلر که الان پیش روی شماست هنوز خبری از آنها نیست و از کایجو اصلی نیز فقط چند نمای کوتاه به نمایش گذاشته شده پس ما همچنان باید منتظر بمانیم و ببینیم که تیم سازنده برایمان چه سوپرایزهایی دارند.

تیم بازیگری این عنوان با بهره بردن از چند بازیگر مطرح سعی کرده بر جذابیت این عنوان بیافزاید که از جمله آنها “آرون تایلر جانسون” (فیلمهای Kick-Ass 1 & 2) ، “برایان کرانستون” (سریال Breaking Bad و فیلم Argo) و “الیزابت اولسن” (فیلم oldboy 2013) می باشند که تا اینجا انتخابهای مناسبی به نظر می رسند و باید منتظر ماند و دید در نهایت بازی آنها چه از آب درخواهد آمد؛ این عنوان در تاریخ ۱۶ می ۲۰۱۴ (۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۳) به اکران عمومی درخواهد آمد.

godzilla_posterژانر : اکشن | ماجرایی | فانتزی

کارگردان : Gareth Edwards

نویسنده : Max Borenstein

بازیگران :
Aaron Taylor-Johnson , Elizabeth Olsen , Bryan Cranston

تاریخ انتشار : (May 16, 2014 (1393/02/26
~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~


    تا اینجا یازده نقد از "گودزیلا" در وبسایت متاکریتیک منتشر شده است، که فعلا نمره ۶۱ را برای فیلم به ارمغان آورده است. "تاد مککارتی" و "پیتر دیبراژ" به فیلم ۷۰ دادهاند، "جیمز راچی" ۶۰ و "پل مکلنیس" هم به فیلم نمره ۴۰ داده است. با این حساب نباید امیدی داشت که فیلم پا را خیلی فراتر از گودزیلای رولند امریش بگذارد. در ادامه خلاصه نقد گزیده این منتقدان را مرور میکنیم:

    رابی کالین منتقد تلگراف-امتیاز ۸ از ۱۰ (۴ از ۵)



    یک بلاکباستر تابستانی که نه تنها هیجان انگیز است، که هیجانش را با چنان تلاشی کمیاب سازمان داده است، که دلتان میخواهد فریاد خرسندی بربیاورید.

    تاد مککارتی منتقد هالیوود ریپورتر-امتیاز ۷ از ۱۰ (۳.۵ از ۵)



    فیلم عالی ساخته شده، اما چند شخصیت انسانی کسل کننده بار سنگینی را بر دوش فیلم انداختهاند که تیم بازیگری بین المللی و جالب فیلم هم نمیتوانند برایشان کاری از پیش برند. این گودزیلای جدید زرنگ است، خود آگاهی دارد، چشمانی تیز دارد و صد البته یک دابل شات برای بذله گوییِ گستاخانهاش میطلبد!

    پیتر دیبراژ منتقد ورایتی-امتیاز ۷ از ۱۰ (۳.۵ از ۵)



    یکی باید به برادران وارنر بگوید که: وقتی گودزیلایی بزرگ حضور دارد دیگراحتیاجی به ستارههای سینمایی ندارند. چون بی پرده بگویم: چه کسی شخصیتهای فیلمی که وحشیگریهای یک کایجو در آن خودنمایی میکند را بیاد میآورد؟

    جیمز راچی منتقد Film.com-امتیاز ۶ از ۱۰ (۳ از ۵)



    بهترین چیز در گودزیلای جدید این است که از هیچگونه هزینه و تلاشی برای ارائۀ یک گودزیلای غول پیکر پر ابهّت آیمکسی دریغ نکرده است.

    تام هادلستون منتقد نیویورک تایم اوت-امتیاز ۶ از ۱۰ (۳ از ۵)



    همیشه دیدن یک هیولای غول پیکر به اندازه یک آسمان خراش که از پسماندهای تمدن انسانی به وجود آمده جالب است، اما کمی درام انسانی هم جای دوری نمیرود.

    پل مکلنیس منتقد گاردین-امتیاز ۴ از ۱۰ (۲ از ۵)



    هرچند قابل پیش بینی و دو بُعدی اما گودزیلای جدید فاقد هرگونه زیبایی نیست. موسیقی الکساندر دسپلات نگهدارنده است و توجه به نکات گودزیلاهای کلاسیک خاطره انگیز!

    ریچارد کورلیس منتقد تایم-امتیاز ۳ از ۱۰ (۱.۵ از ۵)



    گودزیلای ادواردز برای اوج روز آخرالزمانی خود یک پا دو پا میکند. این فیلم میتواند برنده جایزه اکشنی که کمترین میزان اکشن را در دو سوم ابتدایی اش دارد شود. این فیلم یک فیلم بی داستان است، یک بسته خالی از محصول.
    نقد فارسی / حسین باقری


~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~
خلاصه داستان : بر اثر اشتباهاتی اتمی و آزاد شدن مواد رادیواکتیو، یک موجود غول پیکر و غیر طبیعی به نام " گودزیلا " به وجود می آید و طولی نمی کشد که این موجود به شهر وارد می شود و زندگی مردم را در خطر قرار می دهد و...

نام فیلم : گودزیلا (Godzilla)
کارگردان: Gareth Edwards
فیلمنامه : Max Borenstein ، Dave Callaham
ژانر: اکشن
درجه بندی سنی : PG-13 (مناسب برای افراد بالای 13 سال )
مدت زمان فیلم : 123 دقیقه
کشور : آمریکا – ژاپن
زبان : انگلیسی
تاریخ اکران فیلم : 16 می 2014
~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~
گودزیلا نام هیولایی عظیم الجثه است که اولین حضورش بر پرده سینماها به مجموعه فیلمهایی ژاپنی به نام « گودزیلا » در دهه 50 میلادی باز می گردد. اولین فیلم سینمایی ساخته شده براساس این شخصیت در ژاپن به فروش و محبوبیت بسیاری دست یافت و پس از آن دنباله هایی برای این مجموعه ساخته شد که تحت عناوینی همچون « گودزیلا علیه گیدورا » و مواردی مشابه، روانه سینماها شد و تا چند دهه فیلم محبوب ژاپنی ها بود.

اما سالها بعد و هزاران کیلومتر دورتر در هالیوود، سری فیلمهای « پارک ژوراسیک » استیون اسپیلبرگ که حول محور دایناسورها می چرخید، به فروش بسیار بالایی دست یافته بودند و تهیه کنندگان نیز که از این استقبال به وجد آمده بودند، تصمیم گرفتند راهی برای در صحنه بودن این دایناسورهای عظیم الجثه در سینما پیدا کنند که « گودزیلا » و سابقه درخشانش را به یاد آوردند. البته آمریکایی ها در همان سالهایی که گودزیلا در ژاپن در اوج محبوبیت بود، تلاشهایی هم انجام دادند تا بلکه بتوانند این هیولای عظیم را به نوعی وارد داستانهای آمریکایی هم بکنند اما نتیجه کار چندان رضایت بخش نبود. به همین جهت در سال 1998 فیلمی تحت عنوان « گودزیلا » به کارگردانی رولند امریش و بازی متیو برودریک و ژان رنو به اکران عمومی در آمد که از هر نظر اثری بسیار سطحی و فاجعه بار محسوب می شد که نشانی از عظمت گودزیلا بر پرده سینماها نداشت. در واقع گودزیلایی که رولند امریش به سینماها آورده بود ابدا شباهتی به خودِ گودزیلا نداشت و بیشتر شبیه به دایناسوری بود که تحت تاثیر رادیو اکتیو قرار گرفته و کمی چهره اش دچار دگرگونی شده! حال پس از گذشت 16 سال از فاجعه رولند امریش بر پرده سینماها، بار دیگر فیلمی براساس شخصیت تقریبا فراموش شده " گودزیلا " ساخته شده که تفاوت های آشکاری با نسخه سال 1998 دارد.

فیلم با مقدمه ای جالب آغاز می شود که اشاره به زادگاه گودزیلا یعنی ژاپن دارد. فیلم در آغاز تماشاگر را به سال 1999 می برد و با زن و شوهری به نامهای جو و سندرا برادی ( به ترتیب با بازی برایان کرنستون و ژولیت بینوش ) آشنا می کند که در ژاپن در حال بررسی تحقیقات اتمی هستند اما دیری نمی گذرد که همسرِ جو از دنیا می رود و دنیا روی سر جو خراب می شود. سپس فیلم به زمان حال می آید و داستانِ پسر این زوج به نام فورد ( آرون تیلور جانسون ) را روایت می کند که هم اکنون به عنوان یک خنثی کننده بمب در خدمت ارتش نیروی دریایی آمریکا است و دارای همسر ( الیزات اولسن ) و یک فرزند 4 ساله است. فورد پس از اینکه به وی خبر می رسد پدرش در ژاپن دستگیر شده، به ژاپن می رود تا پدرش که هنوز نتوانسته فقدان مرگ همسرش را فراموش کند و کماکان معتقد است که اتفاقات غیرطبیعی 15 سال گذشته بر اثر زلزله طبیعی نبود و منشا دیگری داشته را به سان فرانسیسکو بیاورد. در همین حال خبر می رسد که یک موجود عظیم الجثه از دریا خارج شده و در حال آمدن به سمت شهر است و...

« گودزیلا » را گرت ادواردز کارگردانی کرده که به دلیل ساخت یک اثر هیولا محور مستقل به نام « هیولاها » نزد سینماگران شناخته می شود. « هیولاها » که در سال 2010 به نمایش در آمد، توانست بازخورد مناسبی نزد مردم و منتقدان سینما بدست بیاورد و می توان گفت که بصورت غیرمنتظره ای، بسیار خوب از آب درآمد. « هیولاها » برعکس آثار مشابه ای که در آن هیولا به چشم می خورد، اصلاً شتابی در به تصویر کشیدن هیولای داستان نداشت و بیشتر پایبند به روابط میان شخصیت ها و روایت داستان بود. این ویژگی اصلی فیلم « هیولاها » حالا در فیلم « گودزیلا » نیز مشاهده می شود و به همین جهت مخاطب باید مدتها صبر کند تا اولین حضور گودزیلا را در فیلم مشاهده نماید.

« گودزیلا » سال 2014 برخلاف نسخه 1998 ، توجه ویژه ای به توسعه شخصیت های داستان داشته و تا جایی که فیلمساز این امکان را داشته و کمپانی به کارگردان اجازه داده، ما شاهد پرداخت شخصیت ها در داستان هستیم. روابط میان فورد و جوئی برودی، قلب تپنده فیلم به شمار می رود و با اینکه ویژه نیست و انتظاری هم بابت منحصر به فرد بودنش وجود ندارد، اما خوشبختانه به خوبی در جریان فیلم شکل گرفته و حداقل می شود که مخاطب از مشاهده این روابط آزار نبیند. گرت ادواردز به خوبی مخاطب را با گذشته شخصیت اصلی داستان روبرو می کند و تمام دلایل لازم برای تصمیمات او در جریان فیلم را واکاوی می کند و شاید این اولین بار باشد که در سری فیلمهای « گودزیلا » پرداختی با اینچنین جزئیاتی به چشم می خورد.

البته تلاش ادواردز برای پرداخت شخصیت، درباره دیگر شخصیت های داستان به توفیق چندانی نرسیده است. همسرِ فورد در فیلم که الیزابت اولسن نقش آن را ایفا میکند، تاثیر بسزایی در پیشبرد داستان ندارد و توجه چندانی به پتانسیل حضور در فیلم نشده است. اِلی همواره در سایه حضور دیگر شخصیت ها قرار گرفته و از این جهت شاید یکی از شخصیت های زائد داستان باشد. هرچند اگر بطور خلاصه بخواهیم داستانی که در « گودزیلا » روایت می شود را مورد بررسی قرار دهیم، باید گفت که این داستان نصفه و نیمه ابداً ظرفیتی بیش از آنچه که هم اکنون بر پرده سینماها نقش بسته، ندارد و نباید خیلی به آن سخت گرفت.

اما خودِ جناب گودزیلا از نیمه های فیلم ، سر و کله اش در داستان پیدا می شود و انتظار تماشاگر را می شکند. خوشبختانه گودزیلا، برخلاف نسخه 1998 ، دارای شباهت های بسیاری به اثر کلاسیک ژاپنی سال 1954 دارد و از این حیث می توان اولین لحظه مشاهده وی را مساوی با زنده کردن نوستالژی های دوران کودکی برشمرد. البته گودزیلای داستان تغییرات ظاهری هم داشته که از جمله آن می توان به چاق تر(!) شدنش اشاره کرد که به نظر می رسد با توجه به انتقال داستان از ژاپن به ایالت متحده، دچار چنین تغییر فیزیکی در جثه اش شده باشد. اما سازندگان که همواره اعلام کرده اند به نسخه کلاسیک این مجموعه وفادار مانده اند، در طراحی چهره گودزیلا ظرافت بسیاری به خرج داده اند و به راحتی می توان گفت چهره گودزیلا کاملا مشابه نسخه کلاسیک سال 1954 طراحی شده است.

در بخش اکشن نیز « گودزیلا » فارغ از بهم ریختگی های آشنای آثار بلاک باستری می باشد و این بهترین اتفاقی بود که می توانست برای این فیلم رخ دهد. خوشبختانه هیولای عظیم الجثه داستان ، تنها شخصیت محوری فیلم است و اُبُهت و ترسناک بودن آن به خوبی به تصویر کشیده شده است. گودزیلای گرت ادواردز مانند گودزیلای رولند امریش در سال 1998، فکر نمیکند و حتی در اواخر داستان وجه درام داستان را به جلو سوق نمی دهد! این گودزیلا واقعاً هیولایی عظیم الجثه است که سنگینی گام هایش لرزه بر تن مخاطب می اندازد و صدای مهیب اش که در اینجا با کمی تغییر در اوج و فرود مواجه شده، همچنان تاثیرگذار تر از هر نعره دایناسوری است!

آرون تیلور جانسون در نقش اصلی این فیلم ، جدی تر از همیشه هست و خبری از بامزگی هایش در فیلم « اُردنگی » در اینجا ندارد. تیلور به خوبی موفق شده تا در نقش فورد که کاملا جدی است، خود را به عنوان بازیگر نقشهای اصلی تثبیت کند و فکر میکنم که حضور موفق تیلور جانسون در « گودزیلا » باعث شود تا از این پس بیشتر نام او را در آثار پر هزینه هالیوود شاهد باشیم و شاید هم به رسم سنت یک دهه ی گذشته، موفقیت های وی باعث شود تا یک نقش " اَبَرقهرمانی " نصیبش شود! دیگر ستاره فیلم برایان کرانستون است که حالا با به اتمام رسیدن سریال محبوب « برکینگ بد » ، می توان ردپای او را در آثار سینمایی هم مشاهده کرد. کرانستون در نقش جوئی برودی، حضور مهمی در داستان ندارد اما با اینحال کار خود را به خوبی انجام داده. ژولیت بینوش مشهور هم حضور کوتاه مدتی در فیلم دارد و این حضور به قدری کوتاه است که بهتر باشد اصلا در مورد آن صحبتی صورت نگیرد! الیزات اولسن


هم همانطور که اشاره شد، حضور چندان ارزشمندی در داستان ندارد و شاید اگر می شد که فورد را مجرد به تصویر کشید، حتی داستان جذاب تر میشد!

« گودزیلا » در مجموع ، بهترین نسخه از این هیولا در سینمای هالیوود محسوب می شود و اگر بخواهیم از نسخه کلاسیک ژاپنی سال 1954 صرف نظر کنیم، باید بگویم که « گودزیلای » گرت ادواردز بهترین نسخه از گودزیلایی است که تابحال بر پرده سینماها ظاهر شده است. این گودزیلا جلوه های ویژه تماشایی دارد و اکشن منسجم فیلم هم تماشاگر را سر شوق می آورد. در میان اینهمه زرق و برق و جلوه های ویژه و هیولا، « گودزیلا » داستانی را هم تعریف میکند که شخصیت ها در آن زنده هستند و می شود که مخاطب از تماشای آن لذت ببرد. پس مطمئن باشید که این « گودزیلا » می تواند شما را بسیار سرگرم کند هرچند که کماکان فیلمنامه مطابق انتظارات، مشکلاتی را به خود می بیند که فکر نمیکنم برای کسی اهمیت داشته باشد.


منتقد : میثم کریمی
" مووی مگ "
~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~


    حمله دوباره «گودزیلا» به پرده سینما


    «گودزیلا» که نسخههای قدیمی آن تا به حال چندین بار از شبکههای مختلف تلویزیونی ایران پخش شده و اواخر سال گذشته هم شبکه نمایش یک هفته به مرور این آثار پرداخت با یکسری ماجراجویی تازه روی پرده سینماهای جهان رفته است.

    نسخه جدید این اکشن ماجراجویانه و دلهره آور علمی ـ تخیلی، قصد احیای قصه این مجموعه فیلم کلاسیک ژاپنی را دارد. این در حالی است که صنعت سینما یک بار دیگر هم قبل از این در دهه 90 میلادی، نسخه ای از گودزیلا را ارائه داد که قرار بود به احیای این مجموعه فیلم بپردازد. نکته جالب در ارتباط با نسخه جدید گودزیلا این که برای اولین بار این فیلم محصول مشترک سینمای دو کشور ژاپن و آمریکاست. صنعت سینمای ژاپن نه تنها در سرمایه گذاری این گودزیلای تازه شرکت داشته، بلکه هم عوامل فنی و تولید خود را در اختیار کادر فیلم قرار داده و هم در نگارش فیلمنامه دخالت مستقیم داشته است. به همین دلیل است که گفته می شود این نسخه جدید احیا شده، بسیار به قصه و حال و هوای نسخه اصلی و کلاسیک ژاپنی آن نزدیک است تا قصه و حال و هوای نسخه انگلیسی زبان دهه 90 آن.
    ترس از حمله اتمی تازه

    مهم ترین نکته در ارتباط با گودزیلای جدید این است که مثل نسخه کلاسیک ژاپنی آن، وحشت عمومی نسبت به یک جنگ اتمی تازه را به تصویر می کشد. به این ترتیب، قصه فیلم به روشنی در این باره صحبت می کند که ظهور هیولای خفته در اعماق اقیانوس به دلیل آزمایش های اتمی آمریکا در شبه جزیره چین و ژاپن است. این نکته ای است که در قصه نسخه اصلی مجموعه فیلم گودزیلا وجود داشت، ولی نسخه دوباره سازی آن در سال 1998 با سکوت از کنار این مساله گذشت. در حقیقت، نسخه جدید گودزیلا تلاش زیادی کرده تا به قصه نسخه اصلی وفادار بماند. منتقدان سینمایی در زمان نمایش عمومی اولین قسمت گودزیلا در دهه 50 میلادی، آن را وحشت مردم ژاپن از وقوع یک جنگ اتمی تازه ارزیابی کردند. در نوشته ها و نقدهای منتقدان به این نکته اشاره شد که مردم ژاپن نگران آن هستند که یک بار دیگر قربانی حمله اتمی شوند. به همین دلیل، آنها گودزیلا را خلق کردند تا بگویند یک حمله اتمی و تلاش برای تولید سلاح های هسته ای و اتمی می تواند چه عواقب تلخ وخیمی برای اهالی کره زمین داشته باشد. ژاپن تنها کشور جهان است که از سوی آمریکا مورد حمله اتمی قرار گرفت و هنوز هم آثار و تاثیرات تلخ و مرگبار این حمله روی زندگی مردم این کشور آسیایی مشهود است.
    ظهور گرانقیمت هیولا

    نسخه جدید گودزیلا را کمپانی برادران وارنر تهیه کرده و رقم دقیق هزینه های تولید آن اعلام نشده است. با این حال گفته می شود این فیلم یکی از محصولات پرخرج و گرانقیمت فصل تابستان سینماست و بیش از 130 میلیون دلار صرف تولید آن شده است. اطلاعی از میزان سرمایه گذاری طرف ژاپنی در گودزیلای جدید نیست، اما گفته می شود صنعت سینمای ژاپن و تهیه کنندگان آن سعی دارند با این فیلم وارد بازار سینمایی انگلیسی زبان شوند تا از رقبای محلی خود دور نیفتند. در یکی دو سال اخیر، چینی ها در کنار تهیه کنندگان کره جنوبی تلاش تازه ای را برای ورود به تجارت انگلیسی زبان سینما انجام داده اند. این دو کشور با سرمایه گذاری بالا روی محصولات پرسر و صدای هالیوودی و در اختیار گذاشتن لوکیشن های متنوع و چشمنواز خود توانسته اند سهم خوبی بین فیلم های بلاک باستر پیدا کنند. تولید موفقیت آمیز فیلم هایی مثل «مرد آهنی 3» و «ولورین» در آسیا، توجه صنعت سینمای ژاپن و سرمایه گذاران را نیز به خود جلب کرده است.
    سونامی ترسناک

    ظهور گودزیلا در سطح عمومی و بیرون آمدن او از اعماق آب های اقیانوس روی پرده سینما به صورت یک سونامی دریایی به تصویر کشیده شده است و این نوع نمایش حضور گودزیلا، پیام های زیست محیطی، اجتماعی و حتی سیاسی زیادی را با خود به همراه دارد. قبل از این کلینت ایستوود در سکانس ابتدایی hereafter پس از مرگ (2010) خود، یک سونامی دریایی را در معرض دید تماشاگران سینما قرار داد و این بار گودزیلا این سونامی را در مقیاسی بزرگ تر و وحشتناک تر به نمایش می گذارد. حضور گودزیلا با ویرانی و نابود کردن همه چیز همراه است. این حضور، تفاوتی با یک حمله اتمی ندارد و هیچ چیزی را سالم رها نمی کند. به نظر می رسد هیچ نیرویی توانایی مقابله با این خطر دهشتناک را ندارد. خلق گودزیلا به واسطه یک سری آزمایش اتمی آمریکاست که در مسیر غلطی می افتد. دو سال قبل هم اتفاق مشابهی در ژاپن رخ داد و پایگاه اتمی شهر فوکوشیمای این کشور با مشکلاتی روبه رو شد. این موضوع به صورت تیتر اول رسانه های بین المللی درآمد، اما قبل از هر چیز باعث وحشت وصف ناپذیر مردم ژاپن شد. تحلیلگران اجتماعی و سیاسی روی این نکته مهم انگشت گذاشتند که دولت ها چقدر برای جان مردم خود اهمیت و ارزش قائل هستند و چه تضمینی وجود دارد که فعالیت این پایگاه های اتمی وارد مسیر غلط و خطرناکی نشود. رسانه های گروهی ژاپن می نویسند اکران عمومی نسخه جدید گودزیلا دوباره این پرسش ها را در سطح وسیعی مطرح خواهد کرد.

    گودزیلای ناموفق

    صنعت سینمای آمریکا اولین بار سال 1998 سعی کرد نسخه ای موفق و انگلیسی زبان از مشهورترین و پرفروش ترین محصول کل تاریخ صنعت سینمای ژاپن ارائه دهد. در آن زمان برای کشاندن هیولای عصبانی مجموعه فیلم گودزیلا به خیابان های منهتن، از رولند آمریخ دعوت به همکاری کردند. این فیلمساز آلمانی تبار قبل از آن در فیلم علمی ـ تخیلی «روز استقلال» خود نیز تلاش کرده بود کره زمین و ساکنان آن را به واسطه حضور موجودات بیگانه فضایی از بین ببرد، اما این فیلمساز پولساز نتوانست با گودزیلای خود، فیلم پرفروش دیگری وارد جدول گیشه نمایش سینما کند. در حالی که 130 میلیون دلار صرف تولید این نسخه انگلیسی زبان شده بود، تماشاگران آمریکای شمالی فقط 136 میلیون دلار برای دیدن آن پرداخت کردند. نمایش عمومی فیلم با یک افتتاحیه بالا و خوب 56 میلیون دلاری شروع شد. این مساله باعث خشنودی و دلگرمی تهیه کنندگانش شد و آنها تصور کردند با یک فیلم بسیار پرفروش روبه رو هستند که رقم فروش آن تا 200 میلیون دلار هم می رود، اما فروش فیلم از هفته دوم شاهد کاهش چشمگیری شد. عدم موفقیت مالی و انتقادی گودزیلای رولند آمریخ باعث شد بحث تولید قسمت های بعدی آن متوقف شده و قسمت های جدید آن وارد مرحله تولید نشود. این در حالی بود که تهیه کنندگان فیلم در زمان تولید آن گفته بودند قصد دارند این فیلم را (مثل نسخه ژاپنی آن) تبدیل به یک مجموعه فیلم دنباله دار سینمایی کنند.
    هیولای اصل!

    گودزیلا در اصل یک فیلم ژاپنی است که سال 1954 ساخته شد. گودزیلا موجودی خیالی است که به زبان ژاپنی او را گوجیرا (هیولا) صدا می زنند. نسخه اصلی گودزیلا را ایشیرو هوندا کارگردانی کرد. خود سازندگان فیلم هم انتظار استقبال گسترده و بالایی را از آن نداشتند، اما موفقیت بالای مالی فیلم در ژاپن، راه را برای تولید قسمت های بعدی آن هموار کرد. تا به امروز گودزیلا نه تنها در ژاپن لقب یکی از موفق ترین مجموعه فیلم سینمایی را گرفته، بلکه در سطح بین المللی هم کمتر فیلمی توانسته صاحب این تعداد دنباله و قسمت تازه شود. بجز مجموعه فیلم اکشن و جاسوسی جیمز باند ـ که تا به حال 24 قسمت آن تولید شده ـ هیچ فیلم سینمایی دیگری نتوانسته اینقدر دوام بیاورد و قسمت های جدید آن جلوی دوربین برود. گودزیلا خیلی سریع به صورت یکی از نمادهای فرهنگی معاصر ـ هم در ژاپن و هم در بقیه کشورهای جهان ـ درآمد. کمپانی قدیمی توهو، تهیه کننده این مجموعه فیلم است و در کل 28 قسمت آن را تولید کرد. در کنار فیلم های سینمایی گودزیلا، بازی های ویدئویی، کتاب های مصور و مجموعه های تلویزیونی هم براساس شخصیت وی تولید و وارد بازار شد. رسانه های گروهی ژاپن از گودزیلا به عنوان «سلطان هیولاها» یاد می کنند. منتقدان هم از این شخصیت به عنوان استعاره ای برای سلاح های هسته ای اسم می برند. برخی ژاپنی ها با وجود آن که گودزیلا در فیلم های خود دست به تخریب شهرها می زند، او را یک قهرمان می دانند. این لقب پس از آن به گودزیلا داده شد که وی در چند قسمت از این مجموعه فیلم به مبارزه با چند نیروی ویرانگر می پردازد، اما با وجود چنین اقداماتی، منتقدان سینمایی و اهل فن هنوز هم او را خطر و تهدیدی برای آدم ها و زمین می دانند.
    نامی که ماندگار شد

    ژاپنی ها از گودزیلا با نام گوجیرا اسم می برند. گوجیرا از تلفیق کلمات ژاپنی گوریرا (گوریل) و کوجیرا (نهنگ) گرفته شده، به معنی چیزی بین هیولا و نهنگ است که توانایی زندگی در اعماق دریا را دارد. با آن که بیش از 60 سال از حیات گودزیلا می گذرد، هنوز نوع خلق این شخصیت در هاله ای از ابهام قرار دارد. کیمی هوندا ـ همسر بیوه ایشیرو هوندا ـ در چند مصاحبه اعلام کرد نسبت به این موضوع که یکی از کارمندان شرکت فیلمسازی توهو به صورت اتفاقی قصه گودزیلا را برای مسئولان کمپانی تعریف کرده، با شک و تردید صحبت می کند. کمپانی توهو سال 2004 پس از تولید «گودزیلا: جنگ های پایانی» اعلام کرد شخصیت افسانه ای خود را بایگانی می کند و فیلم دیگری از این مجموعه فیلم پرطرفدار را تولید نخواهد کرد. اعلام این خبر با واکنش های منفی زیادی در ژاپن روبه رو شد. منتقدان و تماشاگران سینما به صورت همزمان نسبت به این اقدام کمپانی توهو اعتراض کردند و گفتند تولید قسمت های این مجموعه فیلم دلهره آور علمی ـ تخیلی باید ادامه پیدا کند. به همین دلیل، بسیاری از تحلیلگران سینمایی پیش بینی کردند مسئولان کمپانی توهو حرف خود را پس گرفته و تولید قسمت های تازه گودزیلا را ادامه دهند، اما با گذشت زمان مشخص شد این پیش بینی غلط بوده و تهیه کنندگان فیلم علاقه ای به بازگشت به گذشته و خلق ماجراجویی های تازه براساس این شخصیت مشهور کلاسیک خود ندارند. در طول سال های گذشته، طرفداران مجموعه ژاپنی فیلم گودزیلا چشم انتظار ساخت قسمت جدیدی از آن هستند و هنوز امید خود را در این رابطه از دست نداده اند. این در حالی است که آنها گفته اند گودزیلا یک شمایل ژاپنی بوده و برایشان تولید فیلمی انگلیسی (یا خارجی) زبان با حضور گودزیلا قابل قبول نیست. آنها عروسک آهنی خود را ـ که روی پرده سینما کاملا مشخص است یک اسباب بازی است و در فیلم های آن اثری از جلوه های پیشرفته و قابل قبول ویژه کامپیوتری نیست ـ می خواهند و هیولای طبیعی محصولات آمریکایی برایشان معنی و مفهومی ندارد.
    بخش سینما و تلویزیون تبیان

    منبع : روزنامه جام جم / مترجم: کیکاووس زیاری


~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~


    منتقد:اَندرو اوهیِر-امتیاز 9 از 10


    در میان خیل فیلم های پاپ کورنی مثل "Captain America/کاپیتان آمریکا" و "Amazing Spider-Man/مرد عنکبوتی شگفت انگیز" که مردم آن ها را از سر ادب و گاهاً اجبار می پذیرند،اکران فیلم سرگرم کننده ای که مردم برای دیدن آن هیجان زده هستند،نکته مثبتی است.آن فیلم ها به بهانه های خاصی مثل امنیت دولت ملی رئیس جمهور عزیز ما،یا سرمای طاقت فرسای زمستان در شرق آمریکا که هنوز هم عده ای از هم وطنان ما با تبعات آن دست و پنجه نرم می کنند (اشاره به "Captain America:The Winter Soldier/کاپیتان آمریکا:سرباز زمستان) به نمایش در می آیند.چاره ای هم نداریم،اوضاع این گونه است و کاری جز استفاده حداکثری از شرایط موجود از دستمان ساخته نیست!نیت دوستان عزیزمان در هالیوود خیر است،آن ها دوست دارند ما صرفاً تفریح کنیم و زیاد به مغزمان فشار نیاوریم!
    برای ساخت و اکران "Godzilla/گودزیلا" هیجان انگیز گَرِت اِدوُردز احتیاجی به چنین دست آویزهایی نبوده است.فیلم برای عمده سینماروها مثل معجونی دل پذیر است و آن را باید فیلمی صد شکن در حد فیلم "Jaws/آرواره ها" اِستیوِن اِسپیلبِرگ دانست.(تنها فیلم اِدوُردز تا پیش از این فیلمی کم هزینه به نام "Monsters/هیولاها" بوده است) فیلم پر از جلوه های ویژه چشم نواز است و از وجود درون مایه های اخلاقی هم بهره می برد.جادوی فیلم هم در عناصر غول پیکر آن است-که سر و کله شان دیر پیدا می شود،البته ارزش صبر کردن را دارند-و هم در عناصر کوچک آن.از این عناصر کوچک می توان به بازی ظریف دیوید اِستِرادِیرن در نقش دریا سالار نیروی دریایی ایالات متحده اشاره کرد که وظیفه از بین بردن سه هیولای فیلم بر دوش او نهاده شده است،او جدیت را وارد نقشی کرده که غیر از این می توانست بسیار کلیشه ای شود.در صحنه ای که دانشمند ژاپنی ساعت جیبی پدرش،که در ساعت 8:15 روز شِش آگوست سال 1945 (لحظه فرود بمب اتمی روی هیروشیما) متوقف شده را به اِستِرادِیرن نشان می دهد،دریا سالار به واقع شوکه می شود.
    این تنها یکی از نمونه تلاش های فیلم نامه نویس،مَکس بورِنستاین و داستان نویس،دِیو کَلَهَم،در خلق دنیایی واقعی است.دنیایی که توسط هیولاهای ما قبل تاریخی برخاسته از خواب که وجود انسان برایشان بی اهمیت است تهدید می شود،اما این دنیا هیچ گاه حس یک فانتزی یا داستان کامیک سطحی را به خود نمی گیرد.فیلم از تدوین سرسری و عجولانه که فیلم های اکشن را بی سر و ته می کند در امان مانده و اِدوُردز،شِیمِس مَگاروِی فیلم بردار و سایر عوامل فیلم فضایی گیرا ایجاد کرده اند که صحنه های اکشن آن در خدمت فیلم و معانی پس پرده آن هستند.به راستی فیلم صحنه های با شکوه کم ندارد،از خروج قطار از ریل در کوهستان های سیْئِرا نِوادا گرفته تا برخورد سونامی دست پخت هیولا به ساحل وایکیکی هاوایی و تخریب تقریباً کامل لاس وِگاس.در کل حس رنج و نابودی در سراسر فیلم جریان دارد که ممکن است به مذاق عده ای از بینندگان خوش نیاید؛هر چه باشد این یک فیلم آخرالزمانی سخیف به سبک آثار مایکِل بِی نیست.
    از لحاظ بصری چندین نمای چشم گیر در فیلم هست که برای تماشای دوباره آن ها لحظه شماری می کنم،سر آمد آن ها صحنه ای است که گروهی از چتر بازان با مُنَوَّر های روشن متصل به مچ پای خود،از ارتفاع دَه هزار متری روی سَن فِرَنسیسکو می پرند،در حالی که قطعه محسور کننده "مرثیه" از جورجی لیگِتی هم در حال نواخته شدن است.این صحنه مرا به یاد دیوی که در "بهشت گم شده" به هَفِیسْتِس (خدای آتش و آهن گری در یونان باستان) تشبیه شده بود انداخت،موجودی که یک روز تمام در حال سقوط از آسمان است:"از صبح دَم تا ظهر...از ظهر تا تولد غروب"؛سربازان از مه آلودگی منجمد طاق آسمان به درون ابرها فرو می روند و بار دیگر از میان ابرها پدیدار می شوند تا روی شهر خاکستری فرود بیایند،شهری که میدان نبرد هولناک و مرگ بار خزنده و حشره ای غول آسا شده است.این نما نه تنها مسخره نیست بلکه شگفت انگیز و خیره کننده است و مقایسه ای که با آن شعر حماسی انجام دادم آن قدر که به نظر می رسد بیجا نیست.سِریزاوا،دانشمند ژاپنی با بازی کِن واتانابه (نام او به شخصیتی در "Godzilla/گودزیلا" سال 1954 ایشیرو هاندا اشاره دارد) پیش از این متوجه این موضوع شده که در مقایسه با ما انسان ها،گودزیلا یک خدا است.
    غر و لندهای بسیاری در مورد محدود و ناکار آمد بودن درام انسانی ارائه شده در "Godzilla/گودزیلا" مطرح شده اند که بی راه هم نیستند،زیرا افسر جوان نیروی دریایی،فورد برودی (اِرِن تِیلِر جانسِن) و همسرش اِل (اِلیزابِت اُلسِن) که پرستار اورژانس است،شبیه یکی از همان زوج های مصنوعی و تکراری در فیلم های ژانر فاجعه به نظر می رسند.نمی خواهم تا آن جا پیش بروم که ادعا کنم این یک روی کرد هوشمندانه است اما لااقل می توان گفت که این ایراد آن چنان هم مهم نیست.از طرفی اِدوُردز در "Godzilla/گودزیلا" بسیاری کلیشه های کهنه فیلم های اکشن پر خرج را بر انداخته اما شجاعت و سادگی فورد و اِل را به منظور خاصی باقی گذاشته است.آن ها از جنبه تلاش برای زنده ماندن قهرمان فیلم هستند.هیچ یک از آن ها تلاش نمی کند با سلاحی عجیب و غریب و در حالی که در کمال خون سردی مشغول لفاظی است،هیولا را نابود کند؛هیچ یک از آن ها ادعا نمی کند که عشق شان توان غلبه بر آخوندکی غول پیکر و برخاسته از اعماق زمان را دارد.(گمان می کنم کمی از داستان را فاش کردم و به این خاطر عمیقاً متاسف هستم)
    شخصیت های فیلم،از جمله فورد و اِل،برای دادن پیشینه به داستان و از آن مهم تر دادن جنبه ای انسانی در فیلم حضور دارند،وگرنه در فیلمی که فرض نابودی بشر با تمام تاریخ و دست آورد و عشق و هنرش مطرح می شود چطور می شد به این مسائل اهمیتی دوباره بخشید.فیلم "Godzilla/گودزیلا" تنها یک قهرمان واقعی دارد،یعنی همان جانوری که به راحتی عبور کردن تمساحی از زیر قایق،از زیر ناو هواپیمابر در آب های اقیانوس آرام عبور می کند.همان طور که دکتر سِریزاوا در قسمتی از فیلم می گوید،گودزیلا شکارچی برتر دنیای ما قبل تاریخ بوده است.آزمایش های هسته ای دهه پنجاه او را از خواب خود در اعماق اقیانوس بیرون کشیده اند و دولت ها تا آن جا که توانسته اند وجود او را چون یک راز مخفی کرده اند.دست آخر وقتی گودزیلا به تمام قامت پر شکوه خود می ایستد و با نعره خود هیولایی درنده و تحسین برانگیز از جنس جوهره رام نشدنی طبیعت را به نمایش می گذارد،بیننده ناگزیر در جای خود میخ کوب می شود،زیرا هیولا ورودی خیره کننده دارد.
    بسیار پیش از رسیدن به این نقطه فیلم،اِدوُردز درامی قوی و غنی ایجاد کرده که به وقایع و فجایع تاریخی و طبیعی اشاراتی فراوان دارد:آزمایش بمب های هیدروژنی در جزایر اقیانوسی،فاجعه اتمی فوکوشیما و سونامی جنوب شرقی آسیا از این جمله اند.این باز سازی "Godzilla/گودزیلا" تا حدودی طعم و مزه آثار نیِل گِیمِن و فیلیپ کِی دِک را دارد؛زیرا دنیای درون فیلم از سویی بسیار به دنیای واقعی شبیه است و از سویی تفاوت هایی ظریف دارد.به دلیل پیچیدگی هایی که در همان اوایل فیلم ایجاد می شوند نمی توانم صحبت زیادی درباره داستان آن بکنم.فورد برودی با بازی اِرِن تِیلِر جانسِن،پسر یک زوج دانشمند اتمی (بِرایِن کِرَنستِن و جولیْیِت بِنوش) است که در حادثه مرموز خرابی نیروگاهی هسته ای که منجر به آلودگی بخش هایی از توکیو شد،حضور داشتند.این بخش های توکیو تا زمان حال در فیلم هنوز محافظت شده و قرنطینه باقی مانده اند.زمانی که فورد از ماموریتی به خانه اش در سن فِرَنسیسکو باز می گردد،تماسی ناخوانده از ژاپن دریافت می کند:پدر او که حالا مردی گوشه گیر و منزوی شده و در آپارتمانی کوچک زندگی می کند به جرم تلاش برای بازگشت به منطقه قرنطینه بازداشت شده است و ظاهراً این اولین تلاش او هم نیست.
    با در نظر گرفتن عنوان فیلم و این نکته که سِریزاوا و همکارش،ویویْئِن گِراهام (سالی هاکینز)،پیش از این نقطه در فیلم کشفی زیر زمینی و هشدار دهنده در فیلیپین انجام می دهند،می توان حدس زد که ادعاهای دیوانه وار کِرَنستِن درباره اتفاقات سال 1999 آن قدر هم دور از ذهن نیستند.او از فورد می خواهد برای آخرین بار به درون منطقه قرنطینه،جایی که پانزده سال پیش خانه آن ها بوده و حالا با گیاهان استوایی و سوسک های بزرگ تر از حد معمول پر شده،نفوذ کند.این جا است که پی می بریم سِریزاوا،ویویْئِن و ارتش ایالات متحده چه چیزی را مخفی کرده اند:این خبری بد برای بشریت است و تصور این که این موجود تحت کنترل قرار دارد هم توهمی بیش نیست،زیرا او قصد دارد از قفس خود خارج شده و به جست و جوی جفتش برود.در ضمن این موجود "Godzilla/گودزیلا" نیست.
    با توجه به قدرت و اشتهای این موجود کینه جو-بعد از روبرو شدن او با یک زیر دریایی اتمی روس،زیر دریایی سر از جنگل استوایی اوآهو در می آورد-گودزیلا هر قدر هم که برای ما اهمیتی قائل نباشد،تنها امید ما است.تا کنون فیلم های هیولایی زیادی با محور موعظه و سر زنش در مورد جنگ و تعصب ساخته شده اند؛پیام پنهان این ژانر همواره این بوده که ما خود مسبب بلایایی هستیم که بر سرمان نازل می شود.اما "Godzilla/گودزیلا" نمی خواهد انسانی را از میان خیل انسان های معمولی بیرون کشیده و تبدیل به قهرمان کند.البته شخصیت تِیلِر جانسِن بیش از حد متوسط باهوش و توانا است اما فیلم چندین بار این موضوع را روشن می کند که او به تنهایی هیچ شانسی برای غلبه بر این هیولاها ندارد.این از معدود فیلم های هالیوودی است که وقتی قهرمان آن ادعا می کند برای رویارویی با مرگ آماده است،بیننده می تواند بپذیرد و بزرگی این احساس را درک کند.
    بر اساس روان شناسی حاکم بر فیلم های بزرگ هالیوودی،بیننده مذکر جوان احتیاج به ابر قهرمانی خلل ناپذیر دارد تا بتواند خلا احساس امنیت درونی خود را پر کند.به شخصه علاقه مندم ببینم این فیلم بعد از آخر هفته ابتدایی و پر سر و صدای خود چه عمل کردی خواهد داشت،زیرا هر چه باشد از فرمول کلیشه ای ذکر شده در بالا استفاده نکرده و در عوض شاهد نسخه ای بزرگ سالانه تر هستیم که هضم کردنش کمی مشکل است:هر قدر هم که بشر توهم قدرت داشته باشد در مقابل طبیعت کوچک است و نتیجه اعمال ما چیزی است که هیچ گاه انتظارش را نمی کشیدیم.شاید برای آموختن این درس لازم باشد زیر پای خزنده ای غول پیکر له شویم و البته عجب خزنده ای است این گودزیلا.
    اختصاصی نقد فارسی
    مترجم:رضا اسدی


~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~
کارگردان : Roland Emmerich
موضوع : اکشن / علمی تخیلی / هیجان انگیز
سال تولید : ۱۹۹۸
محصول : آمریکا / ژاپن
زبان : دوبله فارسی
مدت : ۱۱۴ دقیقه
بازیگران :
Matthew Broderick, Jean Reno, Hank Azaria, Maria Pitillo
خلاصه داستان :

ارتش آمریکا با انجام آزمایش های اتمی باعث به وجود آمدن گودزیلا غول پیکری شده است. ارتش برای مقابله با این مشکل یک زیست  شناس را استخدام می کند و ….
~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~
بررسی و نقد فیلم گودزیلا (2014)


کارگردان: Gareth Edwards

نویسنده: Max Borenstein

محصول: 2014، شرکت Legendary Pictures

 

123 دقیقه

نمره از سایت                        IMDB: 6.9

نمره از سایت  Rotten Tomatoes: 73%

هزینه و فروش (به ترتیب): حدود 160 و 520 میلیون دلار

جمله فیلم - از نگاه من-: "تعادل را از طبیعت نگیر"

نمره فیلم -از نظر من-: 17 از 20

 

 خلاصه

سال 1999، دانشمندان در محلی که تشعشعات رادیواکتیو ساطع می کرده است به مورد عجیبی بر می خورند؛ چیزی شبیه تخم که بر لاشه ی فسیل شده ی موجود غول پیکر، همچنان تغذیه می شود. تشعشعات تغییر کرده و زمانی که محققین در ژاپن در حال بررسی این تغییرات همراه شده با زمین لرزه های متعدد و خفیف هستند، زمین لرزه ای شدید، تاسیسات هسته ای ژاپن را تخریب می کند و Joe Brody در این جریان، همسرش را که در حال بررسی تاسیسات است از دست می دهد..

15 سال بعد، پسر Joe (فورد) که به تازگی به امریکا و نزد همسر و فرزندش برگشته، مجبور می شود برای آزاد کردن پدرش که به مناطق ممنوعه ی ژاپن (که در آن حوادث 15 سال پیش رخ داده) رفته بوده، به ژاپن سفر کند. Joe پس از آزاد شدن همچنان معتقد است که نیرویی که باعث آن زلزله شده نیرویی برخواسته از طبیعت زمین نبوده است و ادعا می کند که در امواج رصد کرده ی خود، صدای خوانش یک موجود را ردیابی کرده بوده است...

 بررسی و نقد

واژه ی "گودزیلا" برای اولین بار در سال 1954، کمی بعد از حادثه ی اتمی هیروشیما و ناکازاکی، توسط ژاپنی ها ساخته شد. در فیلمی به این نام که در آن گودزیلا استعاره ای از سلاح های هسته ای بود؛ انسان بمب هسته ای را اختراع می کند و طبیعت با زایش این موجود هیولاوار به انتقام از انسان بر می خیزد. گودزیلا تمام خصوصیات یک بمب هسته ای را داشت و نامیرا بود؛ نماد یک کابوس برای ژاپنی ها.

از زمان بازسازی و دست به دست شدن این فیلم میان ژاپن و ایالات متحده با نقطه ی مشترک "بمب اتم" به عنوان نمادی از بروز شر توسط بشر، گودزیلا به نمادی از رابطه دو کشور و همچنین کشورها و ملیت های مختلف دنیا تبدیل شده است.

امریکایی ها در سال 1956 از پروژه ی پرفروش ژاپنی ها محصول مشابهی ساختند که در سال های بعد توسط آن ها و ژاپنی ها در حدود 32 دنباله از این کار ساخته شد. شاید موفق ترین این آثار (26 دنباله ژاپنی و 5 نمونه امریکایی)، کارهای ژاپنی ها بوده باشد. در سال 2010، شرکت Legendary اعلام کرد که قصد دارد بازسازی آزادی از فیلم را اجرا کند که این فیلم امسال به نمایش درآمد.

شخصیت "گودزیلا" اما در خلال بازسازی ها و ادامه سازی های مختلف، بر اساس حال و هوای کشور ژاپن و رابطه اش با ایالات متحده متغیر بوده و از یک موجود متخاصم با انسان، رفته رفته به موجودی یاریگر تبدیل شده است؛ یاری که در ابتدا توسط انسان ها به عنوان دشمن تصور می شود. این موجود، با تغییراتش در طول دوران بازسازی ها، به نیروی عظیم و کنترل کننده ی شر یا  بازگرداننده ی بشر به نقطه ی تعادل و جبران کننده ی اشتباهات به ظاهر غیر قابل جبران او تبدیل شده است. شاید با مفهوم عصیان طبیعت در برابر انسان مغرور در فیلم های زیادی روبرو شده باشیم (و شاید مشهورترین این دسته فیلم ها، فیلم عظیم "تایتانیک" و ماجرای غرق شدنش باشد)، اما آنچه گودزیلا را متفاوت می کند، وجود نیروی کمکی برای جبران خطای بشر است.

در نگاهی عمیق تر، گودزیلا و MUTO (یا در دنباله های مشابه؛ گیدورا و ...) نماد نیروهای متضاد طبیعتند؛ نیروهایی که انسان در برابرشان قدرتی برای ارائه ندارد و با سلاح های ناکارآمدش تنها باید نظاره گر جنگ میان این دو؛ نیروهای خیر و شر، در میدان جبر خلقت باشد. اما نکته ی مهم و جالب فیلم اینجاست که آنچه به نیروی شر حیات می بخشد حاصل عمل انسان و برخواستن نیروی خیر، زاییده ی طبیعی نیروی شر است. شاید این نظر واقف بر فلسفه ی طبیعی بودن خیر در دنیا و غیرطبیعی بودن و از گردونه خارج شدن شر است. در فیلم، انسان با بروز شر و ایجاد تغییر در طبیعت (استفاده از انرژی هسته ای و دفع زباله های آن)، زمینه ساز بروز شر عظیم (زنده شدن MUTO ها که دنبال کننده و تغذیه کننده از انرژی هسته ای هستند) می شود.. اما طبیعت برای گریز از شر به وجود آمده راه های چاره ای نیز اندیشیده است..

 در بخش بازیگری، فیلم در حد قابل قبول است. Elizabeth Olsen در نقش Elle Brody (همسر فورد) شاید درخشان ترین کار (و در عین حال، خنثی ترین نقش ها!) را ارائه کرده باشد؛ هرچند شاید همین تکرار یک زندگی در جایگاه پدر و پسر، خود نکته ی جالبی باشد؛ پدر (با بازی ای عینا مشابه Breaking Bad از Bryan Cranston) در اوایل فیلم و بر اثر یک غفلت، همسرش (با بازی کوتاه Juliette Binoche) را از دست می دهد و پسر که به قول خودش توانسته از زیر بار زندگی گذشته رها شود، حالا در نقشی مشابه باید از همسر و فرزندش مراقبت کند. نقش های خنثی و صامت اما در فیلم کم نیستند؛ شاید مهمترین این نقش های بی اهمیت شده را بتوان نقش همواره مبهوت دکتر Ishiro Serizawa با بازی Ken Watanabe دانست. هرچند شاید تلاش او برای جلوگیری از حمله به این سه موجود (به عنوان نمادهای طبیعت) و اشاره ی او به ساعت به جا مانده از پدرش از زمان جنگ جهانی دوم و طعنه ی ناگفته به خرابی هایی که امریکا با تصمیم برای فرو انداختن بمب اتم بر سر ژاپنی ها گرفت، بهترین اثر حضور او در فیلم باشد.

 آنچه توسط برخی از منتقدان درباره ی برداشته شدن تمرکز فیلم از حول شخصیت "گودزیلا" عنوان شده واقعیت دارد؛ در اینجا دیگر این انسان ها هستند که محور اصلی فیلم هستند و گودزیلا انگار در پس پرده می جنگد و چندان تصویر و تاثیر واضحی از او در فیلم نمی بینیم.. شاید تنها ابهت و سنگینی اوست که بر لحظات زیادی از فیلم سایه افکنده و همین کمتر دیده شدن او در اغلب لحظات، به بزرگ کردن جایگاه او در چشم بیننده به مثابه جایگاه خدا انجامیده باشد.. این مساله برای من نماد جالبی ست؛ نگاه کنید که Ford با آتش زدن تخم MUTO ها (نماد فراگیری شر) باعث تغییر جریان جدال نیروی خیر و شر می شود و با وجود کوچکی خود در برابر آن دو نیروی بزرگ تر، جرقه ی تغییر را شعله ور می کند و سبب ایجاد تغییر در موازنه ی نیروهای مهار ناپذیر اطراف خود می شود؛ نمایشی از نیروی اختیار انسان در برابر جبر به ظاهر کنترل ناپذیر اطرافش. شاید همزمانی لحظه ی سقوط گودزیلا و Ford بر زمین پس از شکست دادن MUTO ها، خود نمادی از نیروی خیری باشد که درون او جاری ست..

گودزیلای 2014، بر خلاف نمونه 1998 امریکایی خود فیلمی موفق از کار در آمده و با وجود کم گفت و گو بودنش، جلوه های ویژه، موسیقی و فیلمبرداری بسیار خوبی دارد، فروش خوبی داشته و منتقدان و تماشاگران عام را راضی کرده است. حرف های فیلم گرچه تکراری اند (از لزوم گوش سپردن به تجربه ی بزرگ تر ها و انسان دوستی تا ناتوانی انسان با وجود همه ی پیشرفت هایش در برابر نیروهایی جدید و برخواسته از طبیعیت و وجود نظم در دنیا در برقراری تعادل)، اما از آن تلنگرهای کهنگی ناپذیرند که برای انسان مغرور فراموشکار هر از گاهی لازمند..

 

پی نوشت

موفقیت تجاری فیلم در سال جاری سبب شده که این شرکت با ادامه دادن فیلم تا رسیدن به یک سه گانه موافقت کند و ظاهرا قرار است قسمت بعدی فیلم در سال 2018 اکران شود.
نوشته شده در پنجشنبه ٦ شهریور ،۱۳٩۳ساعت ۱:٥٦ ‎ق.ظ توسط مهدی وزیریان
~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~


سایت نقد و بررسی رها ماهرو و یافته های جدید : فیلم بزرگتر از زندگی . عکس هایی از بازیگران فیلم شمشیرزن دوره گرد . فیلم سینمای بزرگتراز زندگی . جیگر . خبر خاصی نیست نقد . بازیگر های سینمایی فاجعه در فروشگاه . عکس از حسام مزینانی در برنامه ایران شهر . اهنگ گوزلر در برنامه قرار بی قراران شبکه یک . دانلود فیلم هندی بیلو . سرباز بندزن خیاط ویکی پدیا . انتقاد از سریال ویلای من . تصاویر کنشین در فیلم . صداپیشگان سریال پسران فراتر از گل . به دنبال بهاران . پاىتخت 4 نقى . نقد وبرسی فیلم پایتخت 4 . خلاصه فیلم ارواح سیاه . دانلود کارتون اریو پهلوان کوچک


بررسی فیلم پاپیون ساخته فرانکلین جی شافنر

پاپیون
1973 آمریکا
Papillon

Dir: Franklin J. Schaffner

پاپیون
فیلم محصول سال 1973
پاپیون فیلمی سینمایی در ژانر درام، جنایی و سرگذشت‌نامه‌ای به کارگردانی فرانکلین شافنر است. این فیلم محصول سال ۱۹۷۳ فرانسه و آمریکاست و بر اساس رمانی واقعی از آنری شاریر به همین نام و با بازی استیو مک کوئین و داستین هافمن ساخته شده‌است.
تاریخ اکران: ۱۶ دسامبر ۱۹۷۳ م. (آمریکا)
کارگردان: فرانکلین جی شافنر
آهنگ‌ساز: جری گلدسمیت
داستان: آنری شاریر
بودجه: ۱۲ میلیون دلار آمریکا
بازیگران
استیو مک‌کوئین (هنری 'پاپیون' چاریر)
داستین هافمن (لوئیس دگا)
دن گوردون (جولوت)
~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~
پاپیون (فیلم)

Papillon
کارگردان     فرانکلین جی شافنر
تهیه‌کننده     تد ریچموند
نویسنده     آنری شاریر
دالتون ترومبو
بازیگران     استیو مک کوئین
داستین هافمن
موسیقی     جری گلدسمیت
توزیع‌کننده     برادران وارنر
کلمبیا پیکچرز
تاریخ‌های انتشار
   

 ۱۶ دسامبر ۱۹۷۳

مدت زمان
    ۱۵۰ دقیقه
زبان     انگلیسی
هزینهٔ فیلم     ۱۲٫۰۰۰٫۰۰۰ دلار

پاپیون (به انگلیسی: Papillon) فیلمی سینمایی در ژانر درام، جنایی و سرگذشت‌نامه‌ای به کارگردانی فرانکلین شافنر است. این فیلم محصول سال ۱۹۷۳ فرانسه و آمریکاست و بر اساس رمانی واقعی از آنری شاریر به همین نام و با بازی استیو مک کوئین و داستین هافمن ساخته شده‌است. این فیلم در رشته بهترین موسیقی متن نامزد جایزه اسکار شد. جری گلداسمیت موسیقی متن این فیلم را ساخته است. «پاپیون» در زبان فرانسوی به معنی پروانه است و شاریر آن را به عنوان نام مستعار خود انتخاب کرده بود و عنوان فیلم هم به همین معنی اشاره دارد.

داستان فیلم

آنری شاریر با نام مستعار پاپیون (استیو مک کوئین) فردی است که به اتهام قتل یک واسطه در دادگاهی در فرانسه محاکمه شده و برای گذراندن دوران محکومیت باید به گویان فرانسه برود ولی خود او منکر هرگونه دخالت در قتل است و مدعی است که برای او پاپوش درست کرده‌اند. در طول مسیر وی با لوئیس دگا (داستین هافمن) آشنا می‌شود. دگا به دلیل جعل کردن اوراق قرضه ملی فرانسه برای دوران محکومیت راهی گویان است. دگا به طریقی مقدار زیادی پول را با خود حمل می‌کند و اکثر زندانیان همراه آنان این موضوع را می‌دانند. دگا ناچار می‌شود پیشنهاد پاپیون مبنی بر مراقبت از وی را بپذیرد و در مقابل هزینه فرار او را متقبل شود. این، سرآغاز آشنایی این دو است. در نهایت پس از سال‌ها تلاش و سه بار فرار نافرجام پاپیون موفق به فرار می‌شود ولی دگا با او نمی‌رود.


بازیگران
بازیگر     نقش
استیو مک کوئین     هنری 'پاپیون' چاریر
داستین هافمن     لوئیس دگا
ویکتور جروی     فرمانده سرخ‌پوستها
دون گوردون     جولوت
آنتونی زربه     رئیس جزامیها
رابرت دمن     ماچورت
وودرو پارفری     کلوسیوت
بیل مومی     لاریوت
جورج کولوریس     دکتر چاتال
راتنا آسان     زوریما
ویلیام اسمیترز     واردن باروت
وال اوری     پاسکال
http://www.mannythemovieguy.com/images/papillion.jpg
ژانر: بیوگرافی , جنایی , درام

رنگی– 150 دقیقه
بازیگران عمده: استیو مکویین، داستین هافمن، ویکتور جوری، دان گوردون، آنتونی زرب و وودرو پارفری.
کارگردان: فرانکلین ج. شفنر.
خلاصه داستان: یک زندانی محکوم به حبس ابد به نام «هانری شاری یر»، معروف به «پاپیون» (مکویین)، در کشتی حامل زندانیان که آنان را به طرف جزیره ی گویان فرانسه می برد، با زندانی پولداری به نام «لویی دگا» (هافمن) آشنا می شود. «پاپیون» بارها اقدام به فرار می کند…
شرح فیلم: شفنر در حفظ خروش و پرخاش گری لحن رمان پرآوازه ی هانری شاری یر علیه ریاکاری ها، بی عدالتی ها و رفتارهای غیرانسانی حاکم بر سرنوشت آدم ها و جوامع بشری، موفق نیست. شخصیت قهرمان، مکویین نیز تحت الشعاع توجه دقیق به ظرافت ها و پرداخت جزییات شخصیت «دگا» توسط هافمن است.
~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~
نام: پاپیون – Papillon | ژانر: زندگی‌نامه، جنائی، درام | تاریخ انتشار: 1973 | محصول آمریکا

مدت زمان: 02:30:47


خلاصه داستان:
“پاپیون” کسی است که جرم خود را قبول ندارد و به همراه دوستش “لوییس دگا” که به تازگی به جرم جعل اسناد به زندان افتاده به دنبال فرار از زندان فرانسه هستند…
~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~
“نامزد دریافت جایزه اسکار بهترین موسیقی در سال 1974”
~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~

زنان پاپیون و دگا، نارفیق و بی وفا - PAPILLON ۱۹۷۳

پاپیون و لوئیس دگا، محکوم به گذران دوران محکومیت در جزایر گویان فرانسه در آمریکای لاتین می شوند اما همسران این دو، فارغ از سرنوشت دردناک شوهران شان بوده و در پی خوشگذرانی خویش هستند. فیلم پاپیون (۱۹۷۳) ساخته فرانکلین جی. شافنر بر اساس سرگذشت نامه واقعی "آنری شاریر" با بازی استیو مک کوئین در نقش پاپیون و داستین هافمن در نقش لویی دگا.


 کارگردان : Franklin J. Schaffner
 نویسنده :Dalton Trumbo, Lorenzo Semple Jr
 بازیگران: Steve McQueen, Dustin Hoffman, Victor Jory
 جوایز :
 نامزد جایزه اسکار: بهترین موسیقی دراماتیک برای جری گولداسمیت
 خلاصه داستان :
 این فیلم داستان مردی است که جرم خویش را قبول ندارد و همواره به دنبال فرار از زندان(کسب آزادی ) است و در نهایت زندان مخوف فرانسه نیز نمی تواند آزادی را از او صلب کند.


~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~
من هنوز زنده ام

«پاپیون» شاهکار فراموشنشدنی فرانکلین جی. شفنر از سرگذشت تکاندهنده هنری شاریر، بیشک بعنوان یکی از قدرتمندترین و بینقصترین آثار اقتباسی تاریخ سینما محسوب میگردد. نهمین ساخته سینمایی آقای شفنر، پس از تجربههای متعدد تلویزیونی وی و پس از فیلم مشهور «سیاره میمونها» (۱۹۶۸) و نیز بعد از ساخت فیلم به یاد ماندنی «پاتون» (۱۹۷۰) که وی به خاطر آن موفق به دریافت جایزه اسکار گردید، درواقع دسترنج نهایی سالها تلاش سینمایی این کارگردان بزرگ است.
آنچه «پاپیون» را پس از گذشت این همه سال از ساخته شدنش، هنوز تا این حد سرزنده و پرشکوه جلوه میدهد، مجموعه کاملی از تمامی مولفههای مورد نیاز برای خلق چنین اثر جاودانهای است. در این راستا اولین چیزی که توجه ما را به خود معطوف مینماید، داستان جذاب زندگی هنری شاریر است که وی آن را بر اساس زندگی خودش در کتاب ۶۰۶ صفحهای «پاپیون» به نگارش درآورده است. او که قربانی یک دسیسه نامعلوم گشته و با اتهامی اشتباه به قتلی که هرگز مرتکب آن نشده، به حبس ابد با اعمال شاقه در یکی از مستعمرات فرانسه محکوم گردیده است و حال کشمکش داستان در تعارض فضای خواسته درونی هِنری و فضای بیرحم و غیرانسانی زندان و اجباری که دنیای بیرون برای زندانی کردن روح و جسم او دارد، در تلاطم است. مضمون آزادی و آزادیخواهی و ارتباط بینظیر آن با شخصیت هنری و نام خاص و جذابش «پاپیون» که آن را برای وجود خالکوبی پروانه بر روی بدنش بدست آورده و باز از معصومیت و آزادگی روح وی خبر میدهد، آنقدر جذاب و گیرا هست که هر کارگردان خلاق و جستجوگری را برای تبدیل آن به یک پروژه سینمایی وسوسه کند. و اینجاست که تلاش ثمره داده تیم فیلمنامهنویسی اثر یعنی دالتون ترومبو و لورنزو سمپل جونیور، فرانکلین جی. شفنر و در نهایت فیلم را برای هرچه تمامعیارتر شدن، یاری میرساند. از این منظر باید اشاره کرد که «پاپیون» جزو معدود آثار سینمایی اقتباسی است که پس از ساخت و نمایش، با سیل عظیم اعتراضات نویسنده یا طرفداران کتاب او، مواجه نمیشود و این خود سند دیگری بر دقت شدید گروه سازنده آن خصوصاً فرانکلین جی. شفنر است.
اما شاید بزرگترین نکتهای که در رابطه با درگیری حسی مخاطب با فیلم باید در نظر گرفته شود، رابطه بین دو شخصیت اصلی یعنی پاپیون (با بازی بینظیر و شگفتآور استیو مک کوئین) و لوئیس دگا (با درخشش تکرارنشدنی و فراتر از تصور داستین هافمن) است. حضور امیدوارانه عاطفه انسانی در میان آن همه خشونت و تلخی فضای تبعید و زندان، کارکردی در جهت مضمون انسانی فیلم دارد و باز هم نشان میدهد که انسان و انسانیت تحت هیچ شرایطی بطور کامل سقوط نخواهد کرد و همیشه فرد یا افرادی هستند که در کفران عشق، اخلاق و معنویت، مسیر یکتای نیکی را تا به انتهای بودن خویش سیر کنند. در واقع همینجاست که ارزش پابرجای رفاقت بین پاپیون و لوئیس در گذار از سختیهای مشترک شکل میگیرد و فداکاری و ایثار به ظاهر غیرمعقول این دو برای هم، احساسات پاک و ناب سینمایی را برانگیخته مینماید. گرچه در این مسیر، چه با توجه به داستان شاریر چه با نگرش بر آنچه در فیلم میبینیم نه تنها پاپیون و لوئیس دو شخصیت سفید و قدیس نیستند بلکه بر رفاقت مستحکمشان نیز رنگ خاکستری زده شده است که اتفاقاً همین بیعیب و نقص نبودن این دو شخصیت چه اگر بعنوان دو کاراکتر جدا بررسی شوند یا بعنوان دو دوست که در جاده بینظیر رفاقتشان خطا و اشتباههایی هم دارند، سبب میشود تا تماشاگر ارتباط نزدیکتری با دو شخصیت و دغدغه ارتباط انسانیشان پیدا کند.
عامل درخشان دیگر مشهود در «پاپیون» کارگردانی پر وسواس و ظریف فرانکلین جی. شفنر است، خصوصاً در فضاسازی زندان و نمایش وقایع دردناکی که در سلول انفرادی بر پاپیون میروند، که باز نشان کاملی از استادی شفنر در خلق فضای سرکوب و خفقان و مقاومت عنصر انسانی و آزادیخواه در مقابل آن و به چالش کشیدن تماشاگر در بین دو قطب خیر و شر است. کارگردانی هوشمندانه شفنر در قسمتهای زندان انفرادی هِنری، آنقدر مسحورکننده و در عین حال (به دلیل شدت طبیعی بودن فضا) وحشتناک است که هر بینندهای میتواند به راحتی خود را در جایگاه پاپیون بگذارد و از این طریق با درد انسانی مظلومانه او احساس همدردی بکند. اضافه بر این، فصل تعقیب و گریز در جزیره آنقدر مهیج و پرکشش از کار درآمده که به ما ثابت میکند اگر شفنر قصد ساخت فیلمی کاملاً اکشن به جای «پاپیون» را داشت، نتیجه نه تنها چیزی کمتر از آثار کاملاً شاخص آن دوره که بعداً به الگوهای بیبدیل ژانر تبدیل شدند، نمیشد بلکه میتوانستیم شفنر را یکی از افراد موثر ژانر اکشن قلمداد کنیم. نکته دیگر در مورد کارگردانی شفنر در «پاپیون» خوشریتم بودن اثر ۱۱۵ دقیقهای اوست که با وجود مدت زمان طولانیاش لحظهای از پا نمیافتد و بستر خسته و کسل نمودن مخاطب را فراهم نمیآورد. البته واضح و مشخص است که ریتم در فیلم «پاپیون» در عین یکدست بودن، دچار یکنواخت بودن نمیشود و شفنر با درک صحیحی که از قصه داشته، توانسته توازن صحیحی بین ریتم ساختاری اثرش و ملزوماتی که داستان برای ریتم تعیین میکند، برقرار سازد.
علاوه بر فیلمبرداری استادانه فرد جی. کوئنکمپ که از مهمترین نقاط قوت فیلم محسوب میشود، مولفه دیگری که شاید بتوانیم آن را به عنوان نمادی برای شناسنامه اصیل فیلم «پاپیون» در نظر بگیریم، موسیقی اعجابانگیز جری گلد اسمیت است که جاری بودن آن در لحظه لحظه های احساس فیلم و غمانگیز بودن سرنوشت تلخ در حصر بودن آزادی انسانی و تلاش برای رهایی از زندانی که بشریت به دست خویشتن برای خودش ساخته، ما را وادار میسازد تا با ابراز احساسات هنرمندانه و سرشار از عاطفه این آهنگساز بزرگ (که باعث ساخت یکی از بهترین موسیقی فیلمهای تاریخ سینما شده است) و پس از آن با عاطفه غمگین فیلم همراه شویم و در نهایت خود را غرق در این همه احساساتگرایی خالص فیلم «پاپیون» دریابیم.
اما جا دارد که اینجا به هوشمندی منحصر به فرد شفنر در فضاسازی آرام فصل انتهایی فیلم، مربوط به حضور پاپیون و دگا در جزیره شیطان اشاره کنیم. آنچه که کارکرد ریتم به ظاهر کند این فصل فیلم را در جهت خواستار فرمال سیستم روایی اثر، به جا و معقول میسازد، تلاش شفنر برای منتقل نمودن آرامش ظاهری دگا در این جزیره به مخاطب و در مقابل نمایش تلاطم درونی پاپیون برای رسیدن به هدف بزرگش یعنی آزادی از هر بند و حصری است که موجب به اثبات رسانیدن مضمون کلی فیلم میگردد. اینجاست که شخصیتپردازیهای بینقص فیلمنامه، درک تفاوت برخورد دو شخصیت دوستداشتنی فیلم یعنی هنری و دگا در برابر چنین موقعیتی را برای ما آسان مینماید. پاپیون مردی است که تا پای جانش برای اثبات حقانیت آزاد بودن بشر میجنگد اما دگا، خسته از تقلای بیحاصل و تقریباً نزدیکشده به نگاه فلسفی پوچی نسبت به در حصر بودن انسان در جهان تا لحظه مرگ، به حصر بیآزار راضی میگردد. و اینجاست که این فاصله تفکر که حاصل سرنوشت تلخ هنری و لوئیس است، به کمک موجهای دریا میآیند تا دست آخر مرثیهخوان جدایی دو دوست قدیمی باشد. پاپیون به دریای آزادی میپیوندد و دگا به ناچار و ناامید از فردا، در حصر خویشتن باقی میماند.
«پاپیون» با وجود تمامی آثار شاخص و ماندگار کارنامه فرانکلین جی. شفنر از جمله «پاتون» و «سیاره میمونها» بدون شک کاملترین و ماندگارترین فیلم اوست و ذکر این نکته ضروری است که اگرچه شفنر برای ساختن فیلم «پاتون» موفق به دریافت جایزه اسکار میشود، اما بیشتر مخاطبان حرفهای سینما وی را به خاطر پرشورترین ساخته زندگی هنریاش یعنی «پاپیون» به خاطر خواهند داشت.
نویسنده: علیرضا سید
~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~
فیلمی در ستایش آزادی

این روزها که در گوشی تلفنهای همراه، انواع و اقسام تمهای موسیقی به عنوان زنگ تلفن و یا عناوین دیـگــر ذخـیـره مـیشـونـد، یـکـی از شـایـعتـریـن و متداولترینشان، موسیقی بسیار زیبای فیلم پاپیون (همان که در نمای پایانی فیلم به گوش میرسد) است؛ آهنگی که موج خیال و احساس را در مخاطب بر میانگیزد و آرامشی دلپذیر را بر ذهن مینشاند.
این موسیقی ساخته جری گلد اسمیت است (آهنگسازی که با فیلمسازان سرشناسی چون رابرت وایز، هواردهاوکز، اتوپرمینجر، رومن پولانسکی، استیون اسپیلبرگ، ریدلی اسکات و پل ورهوفن کار کرده) که قبلا با سازنده فیلم پاپیون، فرانکلین جی شافنر، در فیلمهای ژنرال پاتن، سیاره میمونها و پسرانی از برزیل با شافنر همکاری کرده بود و با شناختی که از سینمای او داشت، موفق شد یکی از بهترین آثار خود و یکی از ماندگارترین موسیقیهای فیلمی را که تاکنون در سینما شنیده شده است، خلق کند. موسیقی گلد اسمیت فضای رعبآور حاکم بر جزیره و ستمی را که بر زندانیان روا داشته میشود و همچنین میل به فرار و آزادی را در آنها بخوبی منعکس میکرد. این موسیقی، نامزد دریافت جایزه اسکار در سال 1974 شد.
این مقدمهای است برای ورود به یک بازخوانی نسبت به فیلم پاپیون که اگرچه موسیقیاش فراگردی بشدت عمومی و فراگیر یافته است، اما خود فیلم هم اعتبارش کمتر از موسیقی گلداسمیت نیست. این فیلم که حکایتی زیبا از اشتیاق یک انسان محکوم به اسارت برای زیستن و آزادی است، تا حد زیادی موفقیتش را مدیون شهرت فراوان کتاب پاپیون نوشته هانری شاریر است که بر اساس ماجراهایی که بر خودش گذشته است، نگاشته شده. فرانکلین جی شافنر پس از ساخت فیلم ژنرال پاتون که آن هم براساس شخصیت یک چهره معروف و جنجال برانگیز ساخته شده بود و موضوع گناهکار یا بیگناه مایه اساسی کار را تشکیل میداد، پاپیون را با ویژگیهایی نزدیک به آن کارگردانی کرد. فرانکلین جی شافنر در سال 1920 در توکیو به دنیا آمده است و پس از خدمت در نیروی دریایی، سالها در تلویزیون آمریکا فعالیت داشته است. او را فیلمسازی نکته سنج و دقیق دانستهاند و هوش و وسواسش در جزئیاتپردازیهای جاری در آثارش به خوبی نمود دارد. او جدا از جوایزی که بابت کارهای تلویزیونیاش گرفته است، موفقیتهای اسکاری هم داشته است، از جمله برای فیلم ژنرال پاتون. عمده فیلمهای او عبارتند از زن تابستان، بهترین مرد، سردار سرنوشت، مرد مضاعف، سیاره وحشیها (یا سیاره میمونها) و نیکلاس و آلکسندرا، پسرها از برزیل و قلب شیر.فیلم پاپیون اما معروفترین کار سینمایی اوست. این فیلم 150 دقیقهای محصول سال 1973 با بودجهای معادل 12میلیون دلار ساخته شد، داستان مردی به نام پاپیون را تعریف میکند که در سال 1931 به اتهام واهی قتل شبه عمد به حبس ابد با اعمال شاقه محکوم میشود. او در زندان سن مارتن دوره با یک جاعل اوراق قرضه به نام لویی دگا آشنا میشود و با او تصمیم به فرار میگیرد. ولی وساطتش برای بازداشتن مامور زندان از ایراد ضرب نسبت به لویی باعث افتادنش به زندان انفرادی میشود. پس از پایان محکومیتش در این زندان در حالی که بسیار شکسته شده است، مجددا به زندان دیگری که لویی نیز در آنجاست فرستاده میشود و چندی نمیگذرد که به اتفاق لویی و زندانی دیگری به نام ماتورت از آن جا فرار میکنند. در طول فرار در پی مواجههشان با عدهای مامور نظامی اسپانیایی، پاپیون با رها کردن همراهانش به فرار خود ادامه میدهد. اما چندی بعد توسط رئیسه یک کلیسا به ماموران تحویل داده میشود و به 5 سال زندان در فرانسه محکوم میشود. پس از اتمام این دوره، به جزیره شیطان گسیل داده میشود و در آنجا دوباره با لویی برخورد میکند و درصدد بر میآید که متقاعدش کند دوباره با هم به فرار ادامه دهند، ولی لویی که به زندگی سادهاش در جزیره راضی است از همراهی با دوستش سرباز میزند. به ناچار پاپیون به تنهایی به فرارش ادامه میدهد. فیلمنامه پاپیون را دالتونترومبو و لورنزو سمپل جونیور نوشتهاند کهترومبو خودش در سکانس کوتاهی در فیلم حضور دارد. فیلمبرداری این فیلم ماهها طول کشید و بیشتر سکانسها در اسپانیا، جامائیکا و هاوایی گرفته شده است. بازی دقیق و پرظرافت استیو مک کویین در نقش پاپیون، که تقریباً در تمامیلحظات این فیلم 150دقیقهای حضور دارد، از مختصات بارز آن است. داسـتـیـنهـافمن، دیگر بازیگر سرشناس سینما که فیلمهای سگ را بجنبان، همه مردان رئیس جمهور و مرد بارانی از معروفترین آثار اوست، نقش لوئیس دگا را بازی میکند. استیو مککویین در سال 1974 جایزه بهترین بازیگر را از مجموع جوایز گلدن گلوب دریافت کرد. در نمای پایانی فیلم، دوربین از فراز صخرههای مرتفع به سطح آبهای خروشان دریا ــ جایی که پاپیون سوار بر کلک کوچکش در دل دریای پهناور شناور مانده است ــ مینگرد. مضمون ساده گریختن و زنده ماندن از طریق تصویر وقایع و حوادثی که شخصیتهای محکوم به اسارت در میان دیوارهای غیرقابل عبور میآفرینند، به گونهای پرداخت میشود که ساختار فیلم را از نظر سبک، در سـه بخش متمایز میکند؛ بخش کم و بیش مستندگونه اول، بخش ماجراجوییهای مهیج میانی و بخش دوران سالخوردگی در جزیره شیطان در آخر. صحنه پایانی پاپیون یکی از زیباترین صحنههای تاریخ سینماست. فیلم تلاش ناکام انسانی است که برای رسیدن به آزادی دست به هر کاری میزند حتی نشست و برخاست با جذامیها یا مراودت با قاچاقچیان انسان. اما همه این راهها همواره به همان سلول تنگ و تاریک ختم میشود. سالها بعد در جزیره شیطان پاپیون پیر و سالخورده باز هم دست از تلاش برنمیدارد و تصمیم به فرار از زندان طبیعی که گریختن از آن به قدری ناممکن است که دیگر نیاز به زندانبان نیز ندارد، میگیرد. نمای پایانی از فراز آن صخره با موسیقی پرشکوه جری گلداسمیت که پاپیون را آویخته به تختهای در میان بینهایت آب و بدون هیچ نشانی از مقصدی امیدوار به رهایی نشان میدهد از جمله سکانسهای فراموش نشدنی تاریخ سینما محسوب میشود. اصولا فیلم پاپیون نمونهای بارز از سینمایی حرفهای و خوش ساخت است. از فیلمنامه دالتونترومبو و لورنزو سمپل جونیور که توانستهاند از بطن یکسری خاطرات طولانی مربوط به دوران اسارت اثری درخور اعتنا خلق کنند (البته برخی از وقایع موجود در کتاب در فیلم برگردان نشده است؛ مثل افتتاح یک رستوران در قسمتی از خاک انگلستان توسط پاپیون پس از گریز از جزیره شیطان و یا فرار دیگرش از زندان ژرژ تاون و نیز بسیاری از ماجراهای رمانتیک او در سرزمین سرخپوستها) تا کارگردانی حساب شده و پرتبحر شافنر. فیلم با حرکت پاهای سریع و کوبنده ماموران پوتین به پای ماموران فرانسوی آغاز میشود که در کادری بسته نمود دارد و به دنبال آن با یک حرکت زیبای کرین دوربین دو شخصیت اصلی داستان یعنی لویی و پاپیون در بین انبوه زندانیان در حال عبور از شهر دیده میشوند. شافنر برای القای حس خفقان ناشی از اسارت و نیز میل شدید رهایی از این وضعیت بغرنج تمهیدات گوناگونی را به کار میگیرد. مثلا با ورود زندانیان به زندان سن مارتن، شافنر با تاکیدی آگاهانه بر عناصر شنیداری ( از قبیل صدای بسته شدن متوالی سلولهای زندان) و بهرهگیری از آن در نماهای متوالی از چهره پاپیون و لویی به خوبی فضای خشن و سرد محیط حبس را تداعی میکند. تداوم این تاثیرگذاری و بیان فشرده طی نقل و انتقال زندانیان به زندان سن لوران از طریق نماهایی کوتاه از فضا و افرادش (قطعه قطعه کردن یک ماهی به دست زنی سیاه پوست و یا وجود بومیان که به صف طولانی زندانیان چشم دوختهاند) که در ارتباط با موقعیت لهیدگی و پرفشار زندانیها ترسیم شدهاند، مشاهده میشود. کارگردان به خوبی در نمایش کیفیت گریزهای چندباره پاپیون و فراز و نشیبهای درونی او در این مقاطع، از تمهیدات مناسب بهره میجوید. مثلا در فصل اقامت پاپیون در زندان انفرادی دوربین در جهت هماهنگی با نگاه کم سوی پاپیون (که بخاطر عدم تابش نور در سلول پیش آمده است) به صورت محو و فلو، کندوکاوی را در این محوطه تنگ پیش میآورد. کارگردان بر مبنای فیلمنامهترومبو چندان در پی تبیین علل به زندان افتادن پاپیون و گناهکاری و یا بیگناهیاش نیست، ولی با این حال با نمایاندن نمایی سوبژکتیو از دید او، (که در آن اعضای محکمه دادگاه را با لباسی فاخر در بیابانی برهوت میبینیم) و به وسیله این بیان پر تضاد، جانبداری تلویحی خود را از وجوه انسانی شخصیت اصلی فیلمش ابراز میدارد.
پاپیون آکنده از فصلهایی تماشایی است و کسانی که این فیلم را دیدهاند قطعا موقعیتهایی مانند برخورد با جذامیها، روند پیش رونده رفاقت بین لویی و پاپیون و تنهاییهای طاقت فرسای پاپیون در سلول انفرادی و بویژه فصل و نماهای نهایی، از جمله قطعات فراموش نشدنی حافظه سینماییشان است. پاپیون فیلمی در ستایش آزادی است.
نویسنده: مهرزاد دانش
http://files.cinemacenter.ir/images/z7rki14emkvcwtd2c1xe.jpg
زندگی بی گناه در حسرت رهایی

فیلم سینمایی «پاپیون» یک درام جنایی و سرگذشتنامه ای به کارگردانی فرانکلین شافنر است. این فیلم محصول مشترک سینمای آمریکا و فرانسه در سال ۱۹۷۳ است. دالتون ترامبو و لورنزو سمپل فیلمنامه پاپیون را نوشتهاند. داستان فیلم در مورد آنری شاریر با نام مستعار «پاپیون» (استیو مک کوئین) فردی است که به اتهام قتل شخص خلافکاری در دادگاهی در فرانسه محاکمه شده و برای گذراندن دوران محکومیت باید به گویان فرانسه (یکی از مستعمرات فرانسه در آمریکای لاتین) برود ولی خود او منکر هرگونه دخالت در قتل است و مدعی است که برای او پاپوش درست کردهاند. در طول مسیر وی با لوئیس دگا (داستین هافمن) آشنا میشود. دگا به دلیل جعل کردن اوراق قرضه دولت فرانسه برای دوران محکومیت راهی گویان است اما به طریقی مقدار زیادی پول با خود حمل میکند و... به جز استیو مککوئین و داستین هافمن که دو نقش اصلی فیلم را بازی میکنند، ویکتور ژوری در نقش فرمانده سرخپوستها، آنتونی زربه در نقش رئیس جزامی ها، بیل مومی در نقش لاریوت و جورج کولوریس در نقش دکتر چاتال در فیلم «پاپیون» بازی کردهاند. استیو مککوئین برای بازی در این فیلم، نامزد جایزه گلدن گلوب بهترین بازیگر فیلم درام شد. در صحنهای که شاریر از صخره به پایین میپرد از بدلکار استفاده نشده و مککوئین خودش این کار را انجام دادهاست. مککوئین این تجربه را «لذتبخشترین تجربه در طول زندگی خود» توصیف کردهاست. رابرت دورفمان، امانوئل ال ولف و فرانکلین شافنر تهیهکننده، تد ریچموند و رابرت کاپلان تهیهکننده اجرایی، فرد جی کوئنکمپ مدیر تصویربرداری، رابرت سوینگ تدوینگر، آنتونی مسترز طراح تولید، جک ماکستد کارگردان هنری و آنتونی پالو طراح لباس این فیلم زندگینامهای بودهاند. «پاپیون» در زبان فرانسوی به معنی پروانه است که شاریر به عنوان نام مستعار خود انتخاب کرده بود و عنوان فیلم هم به همین معنی پاپیون اشاره دارد. فیلم «پاپیون» با حدود دوازده میلیون دلار هزینه ساخته شده که در مقیاس دهه ۱۹۷۰ هزینه قابل توجهی محسوب میشود. دلیل اصلی پرخرج بودن فیلم لوکیشنهای متعدد و دورافتاده فیلم در نقاط مختلف دنیا بوده است. تصویربرداری فیلم در پنج کشور ونزوئلا، جامائیکا، آمریکا (جزایر هاوایی)، فرانسه (گویان فرانسه) و اسپانیا انجام شدهاست. البته فیلم از محل فروش سینمایی در همان سال اول انتشار، بیش از دو برابر هزینه تولید خود را به دست آورد و در مجموع بیش از ۵۳ میلیون دلار از گیشه سینماها جذب کرد. داستان فیلم برگرفته از زندگینامه آنری شاریر است که آن را در قالب رمانی ششصد صفحهای به نام «پاپیون» به رشته تحریر درآورد. شاریر در سال ۱۹۳۱ به اتهام قتل عمد به حبس ابد با اعمال شاقه در یکی از مستعمرات دورافتاده فرانسه محکوم شد. وی زندگینامه جذاب و پرماجرای خود را در سال ۱۹۶۹ منتشر کرد و چهار سال بعد در سن ۶۷ سالگی همزمان با انتشار فیلم درگذشت. بخشهایی از این زندگینامه و به تبع آن فیلم «پاپیون»، تخیلی یا برگرفته زندگی محکومین دیگر است. خود شاریر هم گفته که ۷۵ درصد این کتاب کاملا واقعی است. «پاپیون» یکی از معدود آثار سینمایی است که با اقتباس از یک اثر ادبی ساخته شده اما بعد از ساخت و انتشار با اعتراضات نویسنده یا خانواده یا طرفداران کتاب روبرو نشدهاست. این موضوع از دقت زیاد سازندگان فیلم به ویژه نویسندگان فیلمنامه و کارگردان فیلم فرانکلین جی. شفنر و وفاداری آنها به متن کتاب حکایت دارد. موسیقی زیبای فیلم «پاپیون» اثری از جری گلداسمیت آهنگساز شهیر و پرکار آمریکایی است. وی سال ۱۹۲۹ در لس آنجلس به دنیا آمد و سال ۲۰۰۴ در همین شهر دیده از جهان فروبست. گلداسمیت از شش سالگی با نوازندگی پیانو پا به دنیای هنر گذاشت. گلد اسمیت در دانشگاه کالیفرنیای جنوبی تحصیل کرده و بین سالهای ۱۹۵۷ تا ۲۰۰۳ میلادی برای بیش از یکصد فیلم سینمایی موسیقی متن ساخته که از میان آنها میتوان به فیلمهایی مانند طالع نحس، بیگانه، سیزدهمین جنگجو، لبه و فرار نهایی اشاره کرد. او توانست یک بار برای فیلم طالع نحس اسکار بهترین موسیقی متن را بدست آورد. موسیقی پاپیون یکی از بهترین آثار گلداسمیت است. موسیقی این فیلم به واقع نشاندهنده روحیه مبارزهجویانه پاپیون است و احساس آزادی و رهایی را به خوبی به مخاطب منتقل میکند. گلداسمیت پیش از «پاپیون» موسیقی دو فیلم دیگر فرانکلین شافنر یعنی «پاتون» و «سیاره میمونها» را هم ساخته بود و جالب اینکه هر سه موسیقی هم نامزد اسکار شده اند.
منبع: سایت شبکه نمایش
~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~
نقد

«پاپیون» براساس رمانی واقعی از «هنری چاریر» با بازی «استیو مک کوئین» و «داستین هافمن» ساخته شده است. این فیلم در بخش بهترین موسیقی متن نامزد جایزه اسکار شد. «پاپیون» به کارگردانی (جی شافنر)، موسیقی (گلداسمیت) و به ویژه بازی های زیبای (استیو مک کوئین) در نقش «هنری پاپیون» و «داستین هافمن» در نقش «لوئیس دگا» اگر یک شاهکار هم نباشد، بی تردید از به یاد ماندنی ترین فیلم های تاریخ سینماست.بی شک «پاپیون» یکی از بی نقص ترین آثار اقتباسی تاریخ سینما محسوب می شود. در حقیقت «پاپیون» پس از فیلم مشهور «سیاره میمون ها» (۱۹۶۸) و اثر به یاد ماندنی «پاتون» (۱۹۷۰)، دسترنج سال ها تلاش سینمایی این کارگردان صاحب نام است.
اگر چه «شافنر» برای ساخت فیلم «پاتون» موفق به دریافت جایزه اسکار شد، اما بیشتر مخاطبان حرفه ای سینما، وی را به خاطر پرشورترین ساخته هنری اش یعنی «پاپیون» به خاطر خواهند سپرد.آن چه «پاپیون» را پس از گذشت سال ها از ساخته شدنش، تا این حد سرزنده و پرشکوه مطرح می کند، مجموعه کاملی از همه مولفه ها برای تولید چنین اثر جاودانه ای است. نخستین نکته ای که توجه تماشاگر را معطوف به خود می کند، داستان جذاب زندگی «هنری شاریر» است که وی آن را براساس زندگی خودش در کتاب ۶۰۶ صفحه ای «پاپیون» به نگارش درآورده است. او قربانی یک دسیسه نامعلوم شده و به اتهام واهی قتلی که هرگز مرتکب آن نشده است، به حبس ابد با اعمال شاقه در یکی از مستعمرات فرانسه محکوم شده است. داستان بین خواسته های درونی «هنری» و فضای غیرانسانی زندان، در تلاطم است.
آزادی خواهی و ارتباط تنگاتنگ آن با شخصیت «هنری» و نام خاص و جذابش «پاپیون» -که آن را به سبب خالکوبی پروانه بر روی بدنش به دست آورده است- از معصومیت و آزادگی وی خبر می دهد. متن کتاب آن قدر جذاب و گیراست که هر کارگردان خلاق و جست وجو گری را برای تبدیل آن به یک پروژه سینمایی وسوسه می کند. این جاست که تلاش فیلم نامه نویسان برای هر چه تمام عیارتر شدن فیلم نتیجه می دهد. باید اذعان کرد که «پاپیون» جزو معدود آثار سینمایی اقتباسی است که پس از ساخت و نمایش، با اعتراض نویسنده یا طرفداران کتاب وی، مواجه نشد. این خود سند دیگری بر دقت زیاد گروه سازنده آن به ویژه «فرانکلین جی. شافنر» است.علاوه بر فیلم برداری استادانه «فرد جی. کوئنکمپ» که از نقاط قوت فیلم است، مولفه دیگری که باید آن را نمادی برای شناسنامه اصیل فیلم «پاپیون» در نظر گرفت، موسیقی اعجاب انگیز «جری گلد اسمیت» است. جاری بودن موسیقی دلنشین در لحظه لحظه های فیلم ما را وادار می کند با ابراز احساسات هنرمندانه و سرشار از عاطفه این آهنگ ساز بزرگ که همراه با لحن غمناکی است در نهایت نیز در این همه احساس گرایی ناب فیلم «پاپیون» غرق شویم.«پاپیون» تا پای جانش برای اثبات حقانیت آزادی بشر می جنگد، اما «دگا» خسته از تلاش بی حاصل، به حصر بی آزار رضایت می دهد. این جاست که این فاصله تفکربه کمک موج های دریا می آید تا دست آخر مرثیه خوان جدایی ۲ دوست باشد. «پاپیون» به دریای آزادی می پیوندد و «دگا» به ناچار و ناامید از فردا، در زندان خویشتن باقی می ماند. «پاپیون» شخصیتی است که هیچ چیز نمی تواند عشق او به آزادی را از بین ببرد در حقیقت «پاپیون» اثری است که به ستایش زندگی و آزادی می پردازد.سکانس ملاقات «پاپیون» با «دگا» در جزیره و هراس اولیه «دگا» از دیدن «پاپیون» و فرار او به سمت کلبه اش، همراه با موسیقی پرمفهوم فیلم یکی از به یاد ماندنی ترین سکانس های تاریخ سینماست. شاید اسف انگیزترین سکانس نیز آن جاست که مادر روحانی «پاپیون» را به ماموران تحویل می دهد. پاپیون بعد از رسیدن به ساحل و دستگیری «دگا» و دکتر می گریزد. اما توسط بومیان منطقه اسیر می شود و سپس تصویر نوعی پروانه را که نماد آزادی است مانند روی سینه اش برای رئیس قبیله می کشد و در قبالش مروارید Papillonدریافت می کند که نشان دهنده درک بومیان از آزادی است.در سکانس پایانی فیلم «پاپیون» که نهایت ناامیدی بشر را می رساند، «استیو مک کوئین» لبه صخره می نشیند و به این می اندیشد چرا قایقی را که ساخته بود، موج دریا نابودش کرد. به موج ها نگاه می کند! نگاه می کند و نگاه می کند. در نهایت نیز متوجه می شود همان موج باعث آزادی او پس از سال ها اسیری می شود. آیا ما هم به اشتباهات زندگی مان این طور می نگریم؟
نویسنده: احمد صبریان
~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~
نگاهی به فیلم پاپیون

فیلم پاپیون محصول سال 1973 ساخته فرانکلین جی-شافنر است. این فیلم داستان مردی است که جرم خویش را قبول ندارد و همواره به دنبال فرار از زندان(کسب آزادی ) است و در نهایت زندان مخوف فرانسه نیز نمی تواند آزادی را از او صلب کند.
سکانس های شروع زندانیان را به سمت کشتی هدایت می کنند و بعد از آن شاهد جامعه ای کوچک هستیم که در آن آزادی معنایی ندارد. در سکانس های بعد و شناخت دو شخصیت اصلی فیلم (هنری پاپیون و لوئی دگا) می توان به تمایل پاپیون به آزادی پی برد. البته دوستیش با دگا نیز طبق این اصل شکل می گیرد که پاپیون خود را برای رهایی محتاج پول می بیند و دگا نیز نیاز به حامی دارد.
تفاوت پاپیون با زندانیان دیگر اگرچه در میزان میل به آزادی است ولی دیدگاه وعملکردش او را از دیگر زندانیان حتی دگا جدا می سازد دیدگاهی که در ابتدا رهایی از زندان است ولی رفته رفته ژرف تر می شود. در نقطه مقابل دگا برای رهایی خود چشم امید به همسرش دارد و برای رهایی خود نمی جنگد مطیع اربابان زندان است و فقط سعی می کند در محیطی بسته زندگی راحت تری داشته باشد. پاپیون نیز تا زمانی که چشم امید به ثروت دگا و کمک سایرین دارد موفق به کسب آزادی نمی شود.
کار در کیلومتر 40، جدال با تمساح، رفتن به انفرادی و قایق شکسته عناصری هستند که سختی های انسان هایی با آرمان پاپیون و همراهانشان را نشان می دهند خصوصا انفرادی که در واقع در جامعه ای به شکل زندان ترسیم شده نماد زندانی واقعی است و هم دوری از جامعه است.
پاپیون که در انفرادی به خاطر دریافت خلاف قانون نارگیل از طرف دگا در ابتدا اوضاع بدی ندارد پس از لو رفتن ماجرا تا آستانه مرگ پیش میرود ولی برای حفظ آرمان هایش حاضر نیست اسم دگا را بگوید. پاپیون هر روز چندین بار مسیر انفرادی را طی می کند و نشان میدهد میلی به تسلیم شدن ندارد و در صحنه ای که در رویا دوستان قدیم خود را می بیند که در برای آزادیشان کشته شدند و در صحنه ای خیالی دیگر او، دگا و همسرانشان را آزاد شده و قهرمان می پندارد نشان افکار نامرتب اوست ودر جایی که خود را محاکمه می کند درحالی که از گناه خود سر باز می زند قاضی جرم او را بزرگترین جرمی می دانند که انسان می تواند مرتکب آن شود.
جرم پاپیون(( خواستن آزادی)) است.
در سکانس دیگر در حالی که پاپیون ملخی را آزاد می کند با نگاه خود حرف از نقشه ای برای فرار می زند و درخواست بعد او از دگا یک قایق است و لوئی دگا که آرمان انسان را اراده و ایما ن می خواند در انتظار آزادی است که همسرش برایش فراهم کند.
صحنه ای که نمایانگر فرار پاپیون همراه یک دکتر است و دگا را نیز به ضاهر خلاف میلش با آنها همراه می شود میتواند نشان تاثیر افکار پاپیون بر دگا باشد. روبرو شدن آنها با قایق شکسته مانع هدفشان نمی شود و با کمک یک شکارچی خود را به جزیره جزامی ها می رسانند که افراد جزامی و به تعبیری جدا افتادگان از جامعه آنها را می پذیرند و به آنها کمک می کنند.
شاید اسف انگیز ترین صحنه آنجا با شد که مادر روحانی پاپیون را به مامورین تحویل می دهد. پاپیون که بعد از رسیدن به ساحل و دستگیری دگا و دکتر می گریزد توسط بومیان منطقه اسیر می شود و سپس تصویر نوعی پروانه که نماد آزادی است و در واقع همان (papillon ) است همچون تصویر روی سینه اش را برای رئیس قبیله می کشد و در قبالش مروارید دریافت می کند که نشان دهنده درک بومیان از آزادی و ارزشی است که برای آن قائلند.در مقابل، آن صومعه و مادر روحانی که نه تنها اموال پاپیون وحتی آزادی اش را می گیرد بلکه به تعبیر خود کار درستی انجام داده است.
هفت سال زندان انفرادی پاپیون با اینکه به تصویر کشیده نمی شود ولی مقایسه آن با دو سال زندان انفرادی اول سختی آن را نمایان می کند. پاپیون که اکنون موهایش سفید شده به جزیره ای بدون بازگشت برده می شود.
صحنه ملاقات پاپیون با دگا در جزیره و هراس اولیه دگا ازدیدن پاپیون و فرار او به سمت کلبه اش همراه با موسیقی معنی دار فیلم یکی از به یاد ماندنی ترین صحنه های سینما است.
دگا که ضاهرا وضعش بهتر از قبل است از همیشه درمانده تر به نظر می رسد و خیالات او درباره اشباهی که محصولات باغچه اش را می دزدند گواه این ادعا است. دگا همراه چند حیوان زندگی و آنها با اسم صدا می کند.او در ابتدا حاضر می شود همراه پاپیون فرار کند ولی در پی آزمایشی ناموفق نا امید می شود.
پاپیون که هنوز امید خود را از دست نداده راز آزادی در قدرت موج هفتم می بیند و همراه دگا آماده فرار می شود ولی دگا تردید دارد و با پاپیون وداع می کند. پاپیون با موج هفتم که موج آزادی است می رود و به آزادی دست پیدا می کند و دگا او را با نگاهش دنبال می کند.
فیلم پاپیون به کار گردانی (جی شافنر)، موسیقی (گلد اسمیت) و به ویژه بازی زیبای( استیو مک کوئین) به نقش هنری پاپیون و (داستین هافمن) به نقش لوئی دگا اگر یک شاهکار نباشد از به یاد ماندنی ترین فیلم های تاریخ سینما است.
نویسنده: صادق- ت
~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~


 چند یادداشت وبلاگی بر فیلم پاپیون

 پاپیون فیلمی است که فرانکلی جی. شافنر آن را کارگردانی کرده است پاپیون در کل فیلم نه چندان موفق ولی محبوب بوده در کشور ما پاپیون به خاطر تم معروفش محبوبیت دارد نه خود فیلم به خصوص زمانی که برنامه صد فیلم در تیتراژ اول خود این تم را به کار برد محبوبیت آن فوق العاده بالا رفت. پاپیون داستانی واقعی از زندگی مردی به همین نام است که به دلیل قتل یک واسطه در دادگاه فرانسه محکوم شده و باید دوران محکومیتش را در گویان فرانسه سپری کند البته به گفته خود او برایش پاپوش درست کرده اند او در این مسیر با شخصی به نام لوئیس دگا آشنا می شود که به دلیل جعل اوراق قرضه زندانی شده در طی این ماجراها این دونفر با هم دوستی نزدیکی پیدا می کنند.
 چیزی که نباید از آن بگذریم بازی فوق العاده استیو مک کوئین و داستین هافمن بود که در نقش دو دوست در کنار هم برای فرار از زندانهرکاری می کردند داستان پاپیون روی سه محور می چرخد: اسارت، تلاش برای آزادی و در آخر آزادی. پاپیون یعنی تلاش برای هدف یعنی وفاداری به دوست یعنی هرگز ناامید نشدن. در فیلم خود شخصیت پاپیون بیش از ده بار دستگیر شد و سرانجام موفق به فرار شد.
 موسیقی فیلم
 جری گلداسمیت با شافنر در فیلمهای زیادی همکاری داشته خودش در این خصوص گفته : « در تمام فیلمهایی که با شافنر همکاری داشته ام، فرصت پیشرفت و ترقی هم برای من فراهم شده است » تم اصلی فیلم پاپیون آن قدر زلال و روان است که بی تردید جمع کثیری از دوستداران موسیقی فیلم به آن عشق می ورزند و می توانند آن را به خوبی زمزمه کنند اما این تم با همه زیبایی اش، متاسفانه هیچ ربطی به شخصیت اصلی فیلم که خود پاپیون است ندارد ولی در تمام فیلم با خود این شخصیت همراه است. جری گلد اسمیت همیشه تحت تاثیر کلود دبوسی و موریس راول، آهنگسازان فرانسوی اواخر دوره رمانتیک بود. او موسیقی پاپیون را نقطه اوج تاثیر پذیری خود از این دو آهنگساز بزرگ می دانست کار در خشانی که در سال 1973 به خاطر آن نامزد اسکار هم شد.
 پاپیون شخصیتی است که هیچ چیز نمی تواند عشق او به آزادی را از بین ببرد.
 در پایان فیلم در حالی که پاپیون و لوئیس بیش از 70 سال سن دارند در جایی آرام تبعید می شوند که پاپیون باز هم نقشه فراری را طرح می کند که این بار لوئیس با او همراه نمی شود. آنها همدیگر را در آغوش می گیرند و از هم خداحافظی می کنند آنگاه پاپیون به اقیانوس می پرد و شناکنان بلند فریاد می زند : آهای حروم زتده ها من هنوز زنده ام.
 منبع: انجمن پارسی گلد
 -----
 فیلم پاپیون، بیانگر گوشه ای از داستان زندگی هنری چریِری، که به پاپیون (به زبان فرانسوی یعنی پروا نه ) معروف بود میباشد. اطلاق این اسم به وی، خالکوبی شکل پروانه ای بود که در جلوی سینه اش دیده می شد. پاپیون با جرمی اندک، به اشتباه محکوم به قتل و مجازات حبس ابد در ندامتگاه مستعمره گویان فرانسه (واقع در شمال شرقی آمریکای جنوبی) گردید پاپیون تصمیم به فرار گرفت ولی در این راه دوبار شکست خورد. ولی سرانجام به آزادی رسید.
 کارگردانی این شاهکار سینمایی را فرانکلین جی شافنر برعهده داشت. شافنر پسر یک مبلغ مذهبی آمریکایی بود که کارگردانی را با ساخت سریالهای تلویزیونی آغاز نمود. وی در سال 1954جایزه "اِِمی" را با ساخت فیلم 12 مرد ناراحت از آن خود ساخت. اولین فیلم بلند وی در سال 1963 و با نام استریپر ساخته شد، پس از آن در سال 1964باکارگردانی فیلم ساقدوش اثری بزرگ و به یادماندنی از خود بر جای گذاشت. با ساخت فیلم محبوب سیاره میمونها در سال 1968که فیلمی فضایی و حاکی از دیدی نو در ترکیب دراماتیک پرده عریض بود، شافنر گامی بلند در طی مسیر سینمائیش برداشت. وی در سال 1973 فیلم پاپیون را بافیلمنامه ای از دالتون ترامبو و موسیقی جاودانه ی جری گولد اسمیت، بصورت تکنی کالر/پاناویژن عرضه داشت. وی در سال 1981برای ساخت فیلم ابوالهول مبلغ 1500000دلار دستمزد دریافت کرد که در نوع خود یک رکورد بود.
 منبع: هنر هفتم
 -----
 پاپیون از آن فیلمهایی است که ارزش یکبار دیدنش را دارد وبسیاری از ایرانیهای علاقمند به سینما حداقل یکبار تجربه مشاهده این فیلم را البته با حذف برخی بخشهای آن از تلویزیون ملی داشته اند.
 فیلم پاپیون از موسیقی زیبا، بازی خوب و داستان جذابی برخوردار است که آنرا فیلمی به یاد ماندنی می کنند و از بهترین فیلمهای است که تاکنون دیده ام، اگر چه در نوجوانی موسیقی آن بیشتر برایم جذاب بود اما بعدها داستان و ماجرای شخص اول داستان برایم از جذابیت بیشتری برخوردار بود.
 احتمالا میدانید که پایپون سرگذشت و ماجرای هنری ( یا همان پاپیون - با بازی استیو مک کوئین) است که تحمل زندان و اسارت را ندارد و تلاش میکند از زندان بگریزد و بارها بازداشت و مجددا به زندان مخوف تری فرستاده می شود در اینحال ماجراهای بسیار جالبی نیز در طول فرارش برای پیش می آید.آنچه در شخصیت پاپیون برای من جذاب است تسلیم نشدن در برابر اسارت و آزاد منشی اوست که با وجودیکه سالها زندانی است اما همچنان تلاش دارد تا از هر فرصتی برای فرار و رسیدن به آزادی استفاده کند. او حتی بر خلاف دوست نزدیکش لوئیس وگا (با بازی داستین هافمن ) در پیری نیز تسلیم اسارت و زندگی در جزیره ای دور افتاده نمی شود و بالاخره فرار میکند.پاپیون با وجودیکه تنش اسیر بود اما روحش و فکرش هرگز تسلیم نشد. اگرچه این یک داستان بود اما چنین شخصیتی بسیار خواستنی و دوست داشتنی است.
 منبع: انجمن هم میهن
 ----
 من هنوز زندهام.....شاید شاهکار ترین دیالوگ فیلم همین باشد.
 آزادی وارزش آزادی در رفتار پاپیون به زیبایی به تصویر کشیده شده است پاپیون روی بدن خود یک پروانه را خالکوبی کرده است که حس آزدی خواهی او نشان می دهد و در بیشتر صحنه ها تو این پروانه را میبینی....تنها چیزی که پاپیون را زنده نگه می دارد امید است.
 بازی بی نظیر مک کوئین و داستین هافمن شما را به تحسین بر می انگیزد... شخصیت پاپیون و دگا هردو برای تو قابل درک است..پاپیون برای ازادی می جنگد و دگا در برابر این شرایط به دنبال راه می گردد ولی در صحنه اخر تو تفاوت این دو را به وضوح می بینی...
 فرانسه این روزها، آرمان عدالخواهی من میشود.قانون مدنی فرانسه می شود الگو..و من تمام آرمان عدالت خواهی ام را در نظام رومی ژرمنی دنبال می کنم و کامن لاو را با نگاهی از تردیدمی نگرم..
 فرانسه برای رسیدن به این ازادی از کجا عبور کرده است:؟.از مستعمره ها،از قوانین ضد بشری، از درد انسانی، ازتنهایی ادم ها.... آبی اقیانوس...به ارزش ازادی...من هنوز زنده ام
 انچه در این فیلم مهم است ازادی است، به هرقیمتی..به قیمت انفرادی 5 سال..به قیمت ندیدن نوربه مدت 6 ماه... به قیمت جزام..به قیمت مرگ..
 این فیلم در سال 1973 ساخته شده است.موسیقی فیلم "پاپیون" ساخته ی "جری گلداسمیت" نامزد جایزه اسکار بهترین موسیقی فیلم دراماتیک بوده است و به نظر من و ادم های زیادی شاهکار است..به احتمال زیاد این موسیقی را شنیده اید...
 موزیک فیلم پاپیون یا پروانه به واقع شاهکار گلد اسمیت است. آهنگ فیلمی که درباره مردی به نام پاپیون است که تا آخرین لحظه عمرش به فکر رهایی و آزادی از زندانی است که در آن حبس شده است. موسیقی این فیلم به واقع نشان دهنده روحیات مبارزه طلبانه این مرد است و به انسان احساس آزادی و رهایی میدهد. گلد اسمیت، موسیقی این فیلم را با الهام از پرواز یک پروانه ساخت. در هنگام شنیدن این موزیک انسان به وضوح میتواند حرکات بال پروانه و حس آزادی طلبی آن را حس کند. از این آهنگ زیبا در جشواره گرمی سال 1952 به عنوان موسیقی فیلم برتر تقدیر شد.
 منبع: آبان


~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~
نقش هدف و اراده ی انسان

فیلم پاپیون با بازی استیو مک کوئین و داستین هافمن ساخته سال ۱۹۷۳ است.داستان فیلم درباره مردی به نام پاپیون است که با پاپوش به جرم قتل٬ محکوم به حبس ابد شده و تلاش می کند از زندان فرار کند.تلاشی که هر بار در آن ناموفق است و دوباره گرفتار می شود ولی پاپیون دست از تلاش برنمی دارد.وی از همان ابتدای زندانی شدن در فکر فرار است در کشتی انتقال زندانیان با لوئیس دگا جاعل بسیار حرفه ای و البته پولدار پاریس آشنا می شود و قرار می گذارد در قبال حفاظت از دگا٬وی هزینه فرارش را بپردازد.پاپیون بارها جان دگا را نجات می دهد حتی به خاطر او با یک افسر درگیر می شود و به دوسال انفرادی فرستاده می شود به جایی به نام جهنم سکوت.در تنهایی و تاریکی بدون آب و غذا تا جایی که مجبور می شود سوسک و هزار پا بخورد اما زنده بماند و نامی از دگا نیاورد چرا که دگا در انفرادی زنده نمی ماند و هزینه فرار او با دگاست.اما وقتی فرار می کنند و به یک جزیره می رسند به او می گوید اگر می دانستم پایت مو برداشته ولت می کردم و این کار را می کند و برای نجات خودش دگا را رها می کند و تا آخر فیلم از او خبری ندارد زندگی دگا تا جایی که به فرارش کمک کند برای او مهم است نه بیشتر.
وقتی از انفرادی آزاد می شود شروع می کند به ورزش کردن و تقویت خودش و دوباره نقشه فرار می کشد و فرار می کند اما در کمال ناباوری دوباره اسیر می شود و به یک جزیره تبعیدش می کنند جایی که دگا نیز زندگی می کند دگایی که همه چیز خود را از دست داده و مردم گریز شده ولی به این زندگی عادت کرده است.اما پاپیون همچنان در فکر فرار است و در واقع پاپیون به خاطر فرار زنده است و نه چیز دیگر اگر روزی ایمان داشت که نمی تواند فرار کند آن روز به طور حتم روز آخر زندگی اش می شد پاپیون هرگز به بعد از فرار فکر نکرد و فیلم نیز با فرار وی به اتمام می رسد در حالیکه بعد از فرار معلوم نیست چه اتفاقی برایش می افتد آیا زنده می ماند یا نه؟آیا دچار سرگردانی نمی شود؟نمی دانیم.پاپیون حتی نمی دانست آزادی را برای چه می خواهد درست است هدف او یعنی فرار او را زنده نگه داشت اما این کافی نیست انسان باید بداند آن را برای چه می خواهد و این یکی از مهمترین سوالات زندگی هر فردی است.دلیل خواسته هایمان و رفتاری که براساس آن خواسته ها شکل می گیرد.
در همین تم فرار از زندان می توان به فیلم رهایی از شاؤوشنگ اشاره کرد که شخصیت اصلی تصمیم دارد رستورانی تاسیس کند و به خاطر همین فرار می کند و موفق نیز می شود.
انسان باید چندین گام جلوتر را ببیند ولی در حال زندگی کند به قول معروف جهانی بیندیشد اما ناحیه ای عمل کند.شاید پاپیون به همین دلیل زندگی خود را تباه کرد کسی چه می داند شاید اگر در زندان می ماند برایش بهتر می شد شاید آزاد می شد شاید می توانست بیگناهی خود را ثابت کند درست مانند تیم رابینس در رهایی از شاؤوشنگ که با ماندن در زندان به بقیه سواد یاد داد و کتابخانه را مجهز کرد و ثروت کافی برای رستورانش به دست آورد بهترین استفاده را از بدترین موقعیت(زندان) کرد.گناه پاپیون همین تباه کردن زندگی اش است.
نویسنده : ایمان تات داودآبادی
http://up.cafenaghd.ir/up/cafenaghd/movie-information/400688.gif
هنوز "پشت میله ها" زنده ام؟!

«من حالم خوبه؛ اما میخوام یکی دیگه اینو بهم بگه تا خیالم راحت بشه. به نظر تو من حالم خوبه»؟! پاپیون با نگاهی رئالیستی، دنیای یک زندانی انفرادی را توصیف میکند. هرگز نفهمیدم چرا بسیاری از منتقدان، پاپیون را فیلمی در وصف آزادی انسان میدانند!؟ از ابتدا تا انتهای پاپیون، تلاش و شکست مداوم انسان در نیل به آزادی است که از پشت میلهها به تصویر کشیده میشود. پاپیون و سایر زندانیان باهر بار فرار از زندگی در تبعید و زندان، باز خود را دربند مییابند. تازه پس از تمامی آن مشقتها، تنها قلیلی موفق میشوند به پشت میلههای زندان باز گردند و بقیه کشته میشوند!! حتی تصویر پایانی فیلم نیز که پاپیون را در حال فرار از جزیره نشان میدهد و او فریاد شوق سر میدهد، نمیتواند نوید آزادی او را دهد. جدای از لوئیس که دیگر فرار را راه چاره زندگی خود نمیداند و در همان جزیره به زندگی عادی خود میپردازد، پاپیون میرود تا چون بقیهی بخشهای فیلم، زندگی واقعی دیگری را تجربه کند که چون واقعی است و تازمانی که او زنده است، هرگز از محدودیت و دربند بودن خالی نیست!؟ پاپیون نمیتواند حتی سرودی در وصف نبرد انسان برای آزادی باشد. چرا که تجربه و زیستنی واقعگرایانه است، نه میل و ندایی آرمانگرایانه. اتفاقاً تلاش مداوم انسان برای کسب آزادی که با دربندشدن او به پایان میرسد نشان از تحقق واقعی شکست انسان در نیل به آزادی دارد! آیا آن اظهارنظری بسیار صریح و تند مینماید!؟ اگر تبیینی از فیلم واقعگرای پاپیون موردنظرست، پس میبایست به بیرحمی و صراحت واقعیت باشد. شاید به همین سبب است که آرمانگرایی است که میتواند محرک اولیه هر تغییری باشد، نه واقعگرایی. جایی که پاپیون در خواب میبیند او را سرزنش میکنند که زندگی خویش را تباه ساخته است، در حقیقت آن ندای درون اوست که بر اثر تعامل با واقعیت و با عینک آن به وی نیشتر میزند، ولی او عملاً برخلاف آن، لوئیس را لو نمیدهد. زیرا لوئیس تنها به خاطر او خطر کرده و نارگیلی را به او رسانده بود و پاپیون خوب میدانست که لوئیس تاب مقاومت در مقابل آن شکنجهها را ندارد. هنگامی که به یاد میآورم پاپیون برحسب زندگی واقعی انسانهایی ساخته شده است، ذهنم از قفس تصور آن فرار میکند و از شنیدن ندای آن تبعید، طفره میرود. اکنون با گذشت سالها و مشاهده مجدد آن، هنوز درک نمیکنم که چگونه پاپیون هرگز ناامید نشد و به دور از هر آرمانگرایی، شکنجه در انفرادی را برگزید!؟ ندیدن هر گونه موجود زندهای، نشنیدن صدای هیچ پرندهای، به دور از خبر هر واقعهای، محروم از دیدن حتی نور خورشید...، باید اعتراف کنم آن تجربه، آنقدر بزرگ است که هیچ کس با مشاهده صرفش قادر به درکش نخواهد بود!؟ آن از یک سوی، تأویلی است که خود به نارسی تأویل پهلو میزند و از سویی دیگر، اعلام میکند، اگر تأویلی وجود داشته باشد که مدعی شود، اعمال و تجاربی هستند که چون بیانگیزهی هر گونه پاداشی یا دستاوردی به فداکاری اقدام میورزند، از این روی در دنیایی دیگر پاداش و دستاورد اعمال خود را دریافت خواهند کرد، پس پاپیون بیشک شأن نزول آن خواهد بود، به شرط این که چنین تأویلی در اندیشهی خالقان آن اعمال تأویل نشود، چرا که در غیر این صورت معامله خواهد بود، نه فداکاری!؟
نویسنده: دکتر کاوه احمدی علی آبادی
~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~
تاملی در فیلم پاپیون

سومین جلسه پخش فیلم های سیاسی، روز دوشنبه با همکاری انجمن علمی دانشجویی انسان شناسی و گروه انسان شناسی فرهنگی انجمن جامعه شناسی ایران، روز دوشنبه 9 دی 1387 در تالار ابن خلدون دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران برگزار شد. در این جلسه طبق روال گذشته پس از پخش فیلم، دکتر ناصر فکوهی فیلم را از منظر انسان شناسی سیاسی بررسی کردند. آنچه در زیر می آید خلاصه ای از سخنان دکتر فکوهی در مورد فیلم "جوخه" اثر الیور استون در زیر می آید.
فیلم جوخه یک فیلم سیاسی و در عین حال یک فیلم جنگی است. باید به این مساله توجه کرد که این ها، دو ژانر مختلف در سینما هستند که در فیلم جوخه در کنار هم مورد استفاده قرار گرفته اند. سینمای جنگی بیشتر در کشورهایی شکل می گیرد که خودشان به نوعی یک جنگ بزرگ را تجربه کرده اند؛ کشورهایی مثل آمریکا، روسیه، ژاپن، ایران و... کشورهایی هستند که در ژانر جنگ فیلم ساخته اند. در مورد سینمای جنگی به طور کلی باید گفت که در این ژانر دو رویکرد متفاوت وجود دارد: یکی رویکرد ایدئولوژیک و دیگری رویکرد کنش گرایانه و اراده گرایانه. کشورهای مختلف با رویکردهای متفاوت به این ژانر پرداخته اند؛ سینمای جنگی روسیه و ایران عمدتا ولب نه انحصارا سینمای جنگی با رویکرد ایدئولوژیک بوده اند در حالی که سینمای جنگی امریکا در عین حال هر دو نوع رویکرد را در کنار هم مورد استفاده قرار داده است.
در این ژانر به تدریج که از دوره ی جنگ دور می شویم، سینمای جنگی با ژانرهای دیگر سینمایی ترکیب می شود؛ یعنی اگر نقطه ی صفر را پایان جنگ بگیریم هر چه جلوتر می رویم شاهد این هستیم که ژانرهای مختلف در ترکیب با ژانر جنگ، موجب آفرینش آثاری می شوند همچون "دیکتاتور بزرگ" اثر چارلی چاپلین، که زمینه ی غالب در آنها جنگ است اما فیلم به طور کلی به ژانر کمدی اختصاص دارد.
وقتی صحبت از سینمای جنگی در آمریکا پیش می آید، باید به پیشینه ی تاریخی متفاوت آمریکا نسبت به سایر کشورها توجه کرد. آمریکا تنها کشوری است که در طول تاریخش مدام در حال جنگ بوده و همانطور که می دانیم شروع تاریخ آمریکا هم، با جنگ های استعماری بین اروپاییان و بومیان آمریکایی بوده است. در اینجا باید به این نکته توجه شود که منظور از جنگ این است که آمریکا در طول تاریخش مدام در گوشه و کنار جهان درگیری های نظامی داشته است(جنگ های داخلی و جنگ های امریکای مرکزی و جنوبی) و این روند ادامه دارد تا اینکه بعد از جنگ جهانی دوم، آمریکا وارد جنگ هایی در مقیاس جهانی می شود؛ چرا که بعد از این زمان آمریکا به یک امپراطوری تبدیل می شود و منطق جنگ در منطق امپراطوری حفظ می شود. یک امپراطوری برای تداوم سلطه ی خود بر ناحیه ی تحت نفوذش و همچنین گسترش این ناحیه، مدام در حال جنگ است و این امر در مورد تمام امپراطوری های قدیمی هم صادق است؛ چنانکه می بینیم امپراطوری هایی مثل امپراطوری هخامنشی در ایران یا امپراطوری روم باستان ناچار بوده اند بجنگند، چرا که امپراطوری ها یک هژمونی گسترده به وجود می آورند که طبیعتاً در مقابل این هژمونی گستره، مخالفت های گسترده ای هم شکل می گیرد و تنها راه مقابله با این مخالفت ها، استفاده از نیروی نظامی ست و در هیاهوی همین جنگ هاست که امپراطوری ها به تدریج ضعیف شده، تجزیه و سرانجام نابود می شوند.
در زمان حاضر آمریکا در چنین وضعیتی قرار دارد. اینکه تاریخ آمریکا با جنگ و خشونت پیوند خورده است، خود دلایل تاریخی دارد. یکی از این دلایل برمی گردد به آغاز تاریخ این کشور. دلیل دیگری که می توان برای این مسئله ذکر کرد، رویکرد آرمان گرایانه ای است که در تاریخ آمریکا غالب است و همواره می خواهد از آمریکا سرزمینی بسازد که مردم از همه جای جهان به آنجا بیایند و در رفاه و آسایش زندگی کنند. طبعاً مهاجرت های گسترده از همه جای جهان و تجمع فرهنگ های گوناگون در یک سرزمین، تضادهایی به همراه خواهد داشت و این تضادها هستند که سبب بروز خشونت می شوند. دلیل این که آمریکا هنوزهمانند دیگر دولت- ملت های دموکراتیکِ توسعه یافته، تن به قانون خلع سلاح عمومی نداده است رواج همین خشونتِ نهادینه شده است. در عین حال رابطه ی آمریکا با دیگر ملت ها، همواره رابطه ای هژمونیک بوده است. اثبات این مدعا هم در این امر آشکار است که می بینیم آمریکا در همه حال در یک یا چند جا درگیر جنگ بوده است. این جنگ ها طبعاً هزینه ی زیادی برای آمریکا داشته است و دارد؛ اما در این میان دو جنگ ویتنام و عراق از همه پرهزینه تر بوده اند.( چه از لحاظ مالی و چه از لحاظ انسانی)
جنگ ویتنام جنگی بود که در ابتدا فرانسه آن را آغاز کرد اما پس از اینکه آمریکا وارد جنگ شد، فرانسه خود را کنار کشید و آمریکا به مدت 10 سال از 1965 تا 1975 درگیر این جنگ بود. در مورد جنگ ویتنام حالا می توان صحبت کرد چرا که سال ها از پایان آن گذشته است و اثراتش آشکار شده اند؛ اما در مورد جنگ عراق حالا نمی توان بحث کرد چرا که این جنگ هنوز در جریان است.
در مورد جنگ ویتنام فیلم های زیادی ساخته شده است و هر کدام از این فیلم ها با دید متفاوتی به مسئله پرداخته اند. الیور استون، کارگردان فیلم "جوخه"، سه گانه ای در مورد جنگ ویتنام دارد که جوخه یکی از آنهاست و دو فیلم دیگر عبارتند از "متولد چهارم ژوئیه" و "آسمان و زمین". الیور استون در این سه گانه عمده ترین مسائلی را که راجع به جنگ ویتنام ناگفته مانده اند، مطرح می کند. الیور استون در این فیلم ها نشان می دهد که مسئله ی جنگ برای آزادی که در ارتباط با جنگ ویتنام مطرح می شده است صرفاً یک خیال پردازی بوده است. در حقیقت این مسئله یک ایدئولوژی سیاسی بوده است که برای پیروز شدن در نبرد بر سر قدرت بین روسیه و آمریکا، به کار گرفته شده تا جوانان بیگناه را برای جنگیدن روانه ی ویتنام کند. تصویری که از ویتنامی ها ساخته می شود، بسیار همانندِ همان ایدئولوژی نژادگرایانه و تطورگرایانه ای است که استعمارگران برای توجیه وحشی گری هایشان به کار می بردند: تصویر انسان های وحشی و جنایتکاری که باید آنها را کشت تا آزادی و صلح در جهان حکمفرما شود. حتی در انتخاب سربازان هم دقت می شده است، سربازان معمولاً از بین افراد ساده و یا حتی عقب مانده و فقیر انتخاب می شدند؛ افرادی که حاضر بودند برای اینکه کارت اقامت آمریکایی بگیرند دست به هر کاری بزنند.
گفتمان جنگ به طور کلی، یک گفتمان خشونت طلب است و از آنجا که هدف از بسیاری از این گونه جنگ ها، هدفی «مقدس» اعلام می شود، کشتار در آنها نیز «مقدس» وانمود می شود. در حالی که الیور استون در فیلم جوخه نشان می دهد که در جنگ ویتنام مسئله اینگونه نبوده است؛ یعنی نه تنها هدفِ مقدسی در کار نبوده است بلکه ما صرفاً با یک تجاوزگری وحشیانه روبه رو هستیم. در صحنه ای از فیلم می بینیم که چند سرباز آمریکایی قصد دارند به دختربچه ای تجاوز کنند. از لحاظ اخلاقی، هیچ تفاوتی نیست که این تجاوز در محیط جنگی اتفاق بیافتد و یا در کوچه پس کوچه های نیویورک. آدم هایی که حاضرند چنین کاری را انجام دهند، از لحاظ فیزیکی و روانی آدم های یکسانی هستند؛ اما مسئله اینجاست که ایدئولوژی جنگ در محیط جنگی، به افراد مشروعیتی می دهد که این مشروعیت در کوچه پس کوچه های نیویورک وجود ندارد. ایدئولوژی جنگی، بسیاری از اعمال ناشروع و غیرانسانی را به اعمال مشروع تبدیل می کند و به آنها چارچوب انسانی می دهد و به همین دلیل است که می بینیم کشتار، تجاوز و وحشی گری به صورت امری عادی در می آید. محیط جنگی، محیطی است آزاد که به انسان ها امکان می دهد تا غرائز سرکوب شده شان را ارضا کنند و به همین دلیل است که ایدئولوژی جنگی یک ایدئولوژی بسیار مخرب است. این قواعد تنها در محیط جنگی حاکم هستند، اما به محض اینکه سربازان به محیط عادی بازمی گردند دچار ضربه ی سختی می شوند، چرا که به جنایات خود پی می برد و دچار عذاب وجدان می شوند. در عین حال این ها از سوی جامعه برچسب جنایتکار می خورند و حتی از سوی خانواده های خودشان هم طرد می شوند.
نتیجه ای که می توان از بحث های مطرح شده گرفت این است که جامعه ی آمریکا یک مشکل اساسی دارد، ابتدا با خودش و در مرحله ی بعد با دیگر جوامع و با بشریت. جامعه ی آمریکا،جامعه ای ست پر از تضاد؛ چرا که بر پایه ی عقاید آرمان گرایانه ای شکل گرفته است که توانایی محقق کردنشان را ندارد. شاید بتوان گفت جامعه ی آمریکا پیش از اینکه یک جامعه باشد، یک پروژه باشد، یک پروژه ی اتوپیاییِ شکست خورده. اینکه ما بیاییم و به افراد تلقین کنیم که همه شان دارای شانس برابر هستند به رغم اینکه از فرهنگ های گوناگون آمده اند و شغلشان چیست و... یک پروژه ی کاملاً خیالی است و این پروژه محقق نمی شود مگر اینکه ساختارهای جهانی ودر عین حال ساختارهای جامعه ی آمریکا دچار تغییر اساسی شوند.
نویسنده: هادی دوست محمدی
~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~
نقد

پاپیون، فیلمی ست ساخته فرانکلین جی شافنر محصول 1973 آمریکا، بر اساس رمانی واقعی از هنری چاریر. با بازی استیو مک کویین و داستین هافمن. موسیقی این فیلم نامزد اسکار شد.
- پاپیون تو بر می گردی.
- نه، بر نمی گردی!
به نظر من تمام فیلم پاپیون در جدال بین این دو گزاره در نظر پاپیون است. آیا او باز می گردد یا نه؟صدق و کذب این دو عبارت در ادامه ی فیلم، باعث کشش و جذب مخاطب می شود. عده ای مجرمین به حکم دادگاه جزایی فرانسه، محکوم به حبس در زندان «گویان» فرانسه می شوند. انها می بایست این کشور را فراموش کنند چون فرانسه برای حفظ شئون اجتماعی خود، آنها را تبعید کرده است. تبعید به جایی که فرار از آنجا محال به نظر می رسد و مساوی با مرگ است. جدال پاپیون در این فیلم با چند عامل است: محکومیتی که دادگاه فرانسه برای او تعیین کرده، شرایط طاقت فرسای زندان و طبیعت و جریان سریع آب که اغلب فرار های او را با شکست مواجه می کند.
پاپیون در این فیلم بیش از آنکه دغدغه ی رهایی از محکومیت دادگاه فرانسه را داشته باشد، دغدغه ی آزادی از محیط و فشاری را دارد که او را نه تنها به عنوان یک زندانی، بلکه به عنوان یک انسان در خود فرو برده و با شکنجه های روحی و جسمی، ذهنش را از هر آنچه که دغدغه ی انسانی ست، خالی کرده و به موجودی شبیه انسان تبدیل می کند.
در جایی از فیلم، هنگامی که پاپیون در فرار شکست می خورد و محکوم می شود که در زندانی دیگر در یک سلول انفرادی، شش ماه را به سر بَرَد، فرمانده ی زندان در خطاب به او می گوید:
« هدف ما اصلاح و نو سازی نیست. کشیش هم نیستیم. تبدیل کننده ایم. عین کنسرو سازی! از آدم های شرور، انسانهای بی آزاری می سازیم. این کار را هم به این صورت انجام می دهیم: با خُرد کردن جسم،عاطفه، روان و مغز.اینجا حوادث عجیبی برای مغز رخ می دهد.امید نجات را هم از کله ات دور کن.»
این گفتار بیننده را کنجکاو می کند که از خود بپرسد: عاقبت پاپیون چه خواهد شد؟آیا راه گریزی هست؟آیا او در مقابل شکنجه دوام خواهد آورد؟ باید گفت حتی بعد از تمام شدن فیلم هم به طور قطع نمی توان به جواب این سوالها رسید.
به نظر من، بعد از اولین تجربه شکست پاپیون، نگاه مخاطب به او، دیگر نگاه به یک زندانی نیست.نگاه به انسانی اسیر و مجبور است در محیط استوایی گویان. کسی که حتی نمی تواند از حال خود خبر دار گردد و از دیگری می خواهد حالش را برایش بگوید.
در مقابل پاپیون، فردی به نام «دگا» ست. که نه تنها خود را مجبور نمی بیند،بلکه شیوه ی سازگارانه ای در مقابل این شرایط پیش می گیرد. کسی که روزگاری، جعل کننده ی اوراق قرضه ی دولت بوده و زندگی حرفه ای داشته است. و امیدوار بود که با پول بتواند نگهبانان و مسئولین زندان را مجاب کند که او را فراری دهند. غافل از اینکه این افراد، خود زخم خورده ی اوراق جعل شده ی او بودند.
در پایان فیلم، زمانی که پاپیون هنوز در امید رهایی و آزادی به فکر نجات است، دگا در مزرعه ای خوک می پروراند.
پلانی فوق العاده گویا در میا نه ی داستان وجود دارد. پاپیون نزدیک ساحل خطاب به قاضی می گوید: من بی گناهم.من واسطه را نکشتم. و قاضی- شاید وجدان آدمی- او را ملامت می کند که: محکومیت تو به دلیل قتل نیست. بلکه تو زندگی خود را تباه کرده ای. وجزای چنین کاری مرگ است.
پارادوکس قضیه اینجاست. تو زندگی را تباه کردی و باید بمیری. تو مایه ی مرگ زندگی شدی. تباهی یعنی افول آدمی از انسانیت به حیوانی غریزه مدار و بی روح و بی عاطفه. در حالی که دگا چون خبر دار می شود که مامورین زندان از ماجرای نارگیل ها که مخفیانه برای پاپیون فرستاده بود، آگاه شده اند می گوید: اگر من بودم به مامورین می گفتم که چه کسی نارگیل ها را داده است. ولی پاپیون می گوید: من هنوزآنقدر گرسنه نشده ام. هنوز آنقدر تابع غریزه نیستم.
موسیقی فیلم(از جری گلد اسمیت) مناسبت تام با مضمون آن دارد. جالب است که موسیقی فیلم از خود ان معروف تر است. چرا که در بین افرادی که فیلم را ندیده اند، محبوب است.
جمله ی پایانی فیلم، در حالی که پاپیون با کیسه ای، روی دریاست و آخرین تلاشش برای رهایی، بی نهایت تاثیر گذار است:«پاپیون به آزادی دست یافت.»
دگا با آن عینکه ذره بینی اش تا آنجا که توانست به دریا خیره شد و پاپیون مانند نقطه ای سفید بر آبی دریا بود و انگار می گفت:
آی حرامزاده ها! من هنوز زنده ام.
نویسنده: معصومه حقی
~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~
نقد

افتخارات : کاندید دریافت جایزه اسکار برای بهترین موسیقی متن، کاندید دریافت گلدن گلاب بهترین بازیگر مرد برای استیو مک کوئین
درباره فیلم :
پاپیون اگرچه در بین آثار شاخص سینمای کلاسیک در جایگاه پائین تری نسبت به کازابلانکا یا پدرخوانده قرار می گیرد اما در نوع خود یکی از بهترین های سینماست. شخصیت شرور پاپیون به عنوان یک زندانی که تمام هدف اش فرار از زندان و رسیدن به آزادی ( البته تعریف او از آزادی همان فرار از زندان است و دیگر هیچ )، تا سالهای سال مورد تقلید بسیاری از فیلمها قرار گرفت که بهترین این تقلید ها را « رستگاری در شاوشنگ » انجام گرفت که از آن به عنوان بهترین فیلم تاریخ سینما هم یاد می کنند.
داستان فیلم ( برگرفته از ویکی پدیا )
هنری چاریر یا پاپیون (استیو مک کوئین) فردی است که به اتهام قتل یک واسطه در دادگاهی در فرانسه محاکمه شده و برای گذراندن دوران محکومیت باید به گویان فرانسه برود ولی خود او منکر هرگونه دخالت در قتل است و مدعی است که برای او پاپوش درست کردهاند. در طول مسیر وی با لوئیس دگا (داستین هافمن) آشنا میشود. دگا به دلیل جعل کردن اوراق قرضه ملی فرانسه برای دوران محکومیت راهی گویان است. دگا به طریقی مقدار زیادی پول را با خود حمل میکند و اکثر زندانیان همراه آنان این موضوع را میدانند. دگا ناچار میشود پیشنهاد پاپیون مبنی بر مراقبت از وی را بپذیرد و در مقابل هزینه فرار او را متقبل شود. این، سرآغاز آشنایی این دو است. در نهایت پس از سالها تلاش و سه بار فرار نافرجام پاپیون موفق به فرار میشود ولی دگا با او نمیرود.
کارگردان :
شافنر کارش را با ساخت سریالهای تلویزیونی آغاز کرد و برای اولین بار در فیلمبرداری این سریالها از روش حرکت دوربین در صحنه استفاده کرد ( در آن زمان اکثراً دوربین در مکانی ثابت قرار می گرفت ). او علاوه بر نوآوری هایی که در سبک کارگردانی ایجاد کرده بود، علاقه زیادی هم به ژانر علمی تخیلی داشت که همین امر سبب شد تا فیلمی تحت عنوان « سیاره میمون ها » را با بازی چارلتون هستون کارگردانی کند که سالها بعد تیم برتون هم آن را بازسازی کرد. اما با وجود فیلمهای موفقی که در کارنامه شافنر وجود دارد ( مانند فیلم پاتون که موفق به دریافت 7 جایزه اسکار شد )، او با پاپیون برای تماشاگران سینما ماندگار شد. فیلمی که نام او را بیش از پیش بر سر زبانها انداخت اما بعد از آن هرگز نتوانست موفقیتی مانند گذشته را تکرار کند. شافنر در سال 1989 به علت ابتلا به سرطان ریه، دار فانی را وداع گفت.
بازیگران :
استیو مک کوئین ( برگرفته از سینمای جهان ) : استیو با بازی در فیلم حباب در سال 1957 وارد عرصه سینما شد. و در سال 1958 با بازی در سریال تلویزیونی جایزه بگیر که در کشور ما با نام پیگرد به نمایش در آمد نامی برای خود دست و پا کرد و به محبوبترین چهره آن زمان تلویزیون تبدیل شد. او پس از این شروع به گشتن به دنبال پدرش کرد تا او را برای اولین بار ببیند؛ پس از جستجوی فراوان عاقبت مکان زندگی وی را یافت و برای دیدار پدر راهی آنجا شد. اما زمانی که وارد خانه پدر شد او یک روز بود که از دنیا رفته بود و حسرت دیدارش را برای تمامی عمر به دل استیو گذاشت. همسر دوم پدر استیو به او گفت: زمانی که سریال تو شبها از تلویزیون پخش می شد پدرت با علاقه به آن نگاه می کرد و می گفت: قهرمان این فیلم احتمالاً پسر من است ؛ اما هیچوقت پدر استیو موفق نشد پاسخی مثبت برای این گمان خود بشنود.
استیو پس از این ماجرا بیش از پیش به سینما پرداخت و با بازی در فیلمهای معروفی چون نوادا اسمیت ؛ دانه های شن؛ فرار بزرگ؛ بچه سینسیناتی؛ هفت دلاور؛ بولیت؛ حادثه توماس کراون؛ آسمانخراش جهنمی و چند فیلم دیگرشهرتی جهانی برای خود دست و پا کرد. او همیشه هامفری بوگارت؛ جیمز کاگنی و جان وین را مورد ستایش خود قرار می داد. در همین سالها بود که استیو با نیل آدامز، بازیگر آن زمان هالیوود آشنا شد و ازدواج کرد که حاصل این ازدواج دو فرزند به نامهای تری لزلی و چدویک استیون بود. استیو در فیلم بوچ کسیدی و ساندنس کید قرار بود با پل نیومن همبازی شود ولی بخاطر درخواست دستمزد زیاد که از عادتهای او بعد از شهرتش بود از کار کنار رفت و جای خود را به رابرت رد فورد داد.
در 9 آگوست سال 1969استیو به یک مهمانی شبانه در خانه کارگردان بزرگ سینما رومن پولانسکی دعوت شد. اما بخت بالای خود او آنشب به آن مهمانی نرفت. آن شب آن مجلس مورد هجوم وحشیانه تبهکاری به نام چارلز منسون و گروهش، موسوم به گروه HELTER SKELTER قرار گرفت. چارلز منسون در آن حادثه شارون تیت همسر رومن پولانسکی را ؛ که خود هنر پیشه بود و در آن دوران لقب زیباترین هنرمند هالیوود را یدک می کشید و اتفاقاً هشت ماه و نیمه هم باردار بود را با 15 ضربه چاقو از پا در می آورد. پس از این حادثه استیو تصمیم گرفت بطور مخفیانه باخود اسلحه حمل کند، و نیز مشغول یادگیری کاراته شد و موفق به اخذ کمربند مشکی و دان 9 در این رشته رزمی گردید؛ سپس به فراگیری جیت کاندو نزد بروس لی پرداخت و به یکی از بزرگترین شاگردان بروس لی تبدیل شد. او همچنین موتور سواری بسیار قابل و ماهر بود و موتور سواری او در صحنه هایی از فیلم فرار بزرگ خود گواه این واقعیت است. در سال 1972 استیو برای بازی در فیلم فرار مرگبار همبازی الی مک گرا، هنرپیشه دختر فیلم LOVE STORY شد. در جریان فیلمبرداری این فیلم بود که استیو و الی دلباخته یکدیگر شدند بطوری که از ابراز عشق و علاقه به یکدیگر،حتی پیش چشم عکاسان و شاهدان عینی نیز لحظه ای به خود تردید راه نمی دادند. و پس از اتمام کار ساخت این فیلم،آن دو با یکدیگر ازدواج کردند.
سال بعد، یعنی در سال 1973 زمانی که استیو مک کوئین برای بازی در شاهکار پاپیون در کنار داستین هافمن، به همراه گروه ساخت فیلم راهی آمریکای لاتین شد، الی او را در این سفر همراهی کرد. اما ازدواج آنها چهار سال بیشتر دوام نداشت و در سال 1976از یکدیگر جداشدند. استیو سپس در یک فیلم وسترن غیر معمول، با نام تام هورن ایفای نقش کرد.
درسال 1978 استیو با یک مدل و مانکن به نام باربارا مینتی آشنا می شود و پس از مدتی بایکدیگر ازدواج می کنند. در سال 1979 استیو مشغول ایفای نقش در فیلم شکارچی تبهکاران گردید. در جریان فیلمبرداری صحنه های تعقیب و گریز این فیلم استیو دچار سرفه های طولانی و ضعف شدید می گردید. در 22 نوامبر سال 1979 به دکتر مراجعه نموده و دکترها سرطان ریه را تشخیص دادند؛ و به او مهلتی شش ماهه دادند؛ اما وی بخاطر فیلمبرداری سکانسهای باقیمانده فیلم تا یک ماه با هیچکس درباره بیماریش سخن نگفت.
سرانجام استیو مک کوئین با آخرین جمله اش در سکانس پایانی فیلم شکارچی تبهکاران که گفت: «خدا برکتت دهد» با دنیای سینما خداحافظی کرد. درماههای آخر،سرطان او را آنچنان رنجور ساخته بود که در بستر بیماری افتاد.
وعاقبت درروز 7 نوامبرسال 1980در حالی که همسرش باربارا در کنار بستر او بود و دستانش را در دستش گرفته بود با جمله دوستت دارم از دنیا رفت.جسد استیو را همانطور که خواسته بود سوزاندند و خاکسترش را به اقیانوس آرام ریختند.
داستین هافمن : وقتی در اواخر دهه 60 وارد سینما شد کمتر کسی فکر می کرد که او با این جثه نحیف و دماغ دراز ممکن است بتواند به یکی از بازیگران صاحب سبک سینمای آمریکا تبدیل شود. راه رفتن او در آن اوایل به دوره گردهای ویلانی می مانست که جز حماقت چیزی را منتقل نمی کرد. خودش می گوید که آن موقع با جین هاکمن (بازیگر فیلم ارتباط فرانسوی) و رابرت دووال (بازیگر فیلم پدرخوانده و کارگردان کنونی) تصمیم گرفتیم تحت هرشرایطی به حرفه مان ادامه بدهیم، حتی اگر از استودیوها بیرونمان بیندازند. زمانی که او وارد سینما شد، کلینت ایستوود با وسترن های اسپاگتی غوغا می کرد، رابرت دنیرو و آل پاچینو هر یک با نقش های بزرگی که ایفا کردند، استعداد فوق العاده خود را به رخ کشیدند و هافمن تازه فهمید که شاید در حساس ترین موقعیت تاریخی وارد سینما شده. در دوره ورود او، ستاره های قدیمی افول کرده بودند و این خود زمینه ای بود برای ورود جوانان پرورش یافته در مکاتب بازیگری.
داستین هافمن هرگز شمایل یک قهرمان هالیوودی را نداشته است. قد کوتاه او و تند تند حرف زدن و بالا و پایین پریدنش هیچ ربطی به وقار و آقامنشی بازیگران طلایی سینمای آمریکا ندارد؛ اما ظاهرا شرایط تغییر یافته بود و دیگر کسی برای بازیگران جا سنگین و پرفیس و افاده، حتی تره هم خرد نمی کرد و شاید به دلیل همین تغییر دوران بود که وارن بیتی و رایان اونیل هیچ وقت تبدیل به بازیگر درجه یکی نشدند و نتوانستند فیلم های موفق خود را تکرار کنند. در عوض هافمن هر نقشی را بازی کرد. از یانکی عجیب و غریب «بزرگمرد کوچک» گرفته تا شخصیت زن نمای «توتسی»، از جوان آسمون جل «کابوی نیمه شب» گرفته تا مرد درآستانه فروپاشی «کریمر علیه کریمر»، از دونده به انتها رسیده «ماراتن من» گرفته تا جوان سرگشته «فارغ التحصیل» و بعد «تمام مردان رئیس جمهور»، «شهر دیوانه» و... یک بار در اظهار نظری با مزه گفت که فقط فیلم های جیمز باندی را در کارنامه اش کم دارد که اتفاقا باید گفت هیات ظاهری اش بسیار برازنده این کارمند سرویس جاسوسی انگلستان هم هست! تصور کنید داستین هافمن با آن هیبت و ظاهر معصومانه بخواهد وارد تشکیلات امنیتی چین شود.
او تا کنون هفت بار کاندیدای دریافت اسکار شده و دوبار این جایزه را به خاطر «کریمر علیه کریمر» و «مرد بارانی» تصاحب کرد. اوج دوران حرفه ای داستین هافمن به دهه 70 برمی گردد که در این سال ها به همراه دنیرو و پاچینو نسل تازه ای بودند که قرار بود آینده را تسخیر کنند. هافمن در فیلم ستایش شده «بزرگمرد کوچک» به کارگردانی آرتورپن، نمایش تحسین برانگیزی داشت. این وسترن نامتعارف نگاه بسیار متفاوتی به تمدن آمریکایی داشت و خیلی ها این کار آرتورپن را در کنار وسترن های اسپاگتی سرجئو لئونه، جزو آخرین آثار برتر این ژانر خاطره انگیز به حساب می آورند. جثه کوچک هافمن برازنده یک قهرمان ششلول بند نبود، قهرمانی که در طول سال ها با نقش آفرینی های جان وین شکلی اسطوره ای به خود گرفته بود. بر عکس در دوران افول این سینما، دیگر نمی شد با مهارت های فردی یک خود خواه بد دهن، تماشاگران را جذب کرد و دیگر کسی تمایلی به تکرار شمایل جیمز استوارت و گریگوری پک و جان وین نداشت.
منبع : نامشخص!
دیالوگ های ماندگار :
لویی: این تنها راه نجات ماست، مگه نه؟
پاپیون: آره
لویی: فکر میکنی موفق بشیم؟
پاپیون: مگه فرقیم میکنه؟
پاپیلون ( آخرین دیالوگ فیلم ) : هی حرومزاده ها، من هنوز زنده ام!
منتقدان چه گفتند؟
مایکل بوث : یک درام هیجان انگیز که استقامت، فرصت طلبی و رفاقت را در شرایطی سخت به تصویر می کشد.
آیا پاپیون به فارسی دوبله شده است ؟
پاپیون با صداپیشگی استاد منوچهر اسماعیلی بجای استیو مک کوئین ( پاپیون ) و استاد ناصر طهماسب بجای داستین هافمن ( دگا )، یکی از بهترین فیلمهای دوبله شده تاریخ ایران به حساب می آید. این 2 استاد دوبله با هنرنمایی کاملشان باعث شده اند تا تماشاگر ایرانی به خوبی این 2 شخصیت را که یکی ترسو و دیگری جسور است را از نزدیک لمس کند. هنر دوبله این فیلم در سکانس پایانی است، آن را از دست ندهید.
گردآوری: دُرسا کیانفر
~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~
خلاصه داستان:

 

هنری چاریر یا پاپیون (استیو مک کوئین) فردی است که به اتهام قتل یک واسطه در دادگاهی در فرانسه محاکمه شده و برای گذراندن دوران محکومیت باید به گویان فرانسه برود ولی خود او منکر هرگونه دخالت در قتل است و مدعی است که برای او پاپوش درست کرده‌اند. در طول مسیر وی با لوئیس دگا (داستین هافمن) آشنا می‌شود. دگا به دلیل جعل کردن اوراق قرضه ملی فرانسه برای دوران محکومیت راهی گویان است. دگا به طریقی مقدار زیادی پول را با خود حمل می‌کند و اکثر زندانیان همراه آنان این موضوع را می‌دانند. دگا ناچار می‌شود پیشنهاد پاپیون مبنی بر مراقبت از وی را بپذیرد و در مقابل هزینه فرار او را متقبل شود. این، سرآغاز آشنایی این دو است. در نهایت پس از سال‌ها تلاش و سه بار فرار نافرجام پاپیون موفق به فرار می‌شود ولی دگا با او نمی‌رود.

 

فیلم پاپیون محصول سال 1973 ساخته فرانکلین جی-شافنر است . این فیلم داستان مردی است که جرم خویش را قبول ندارد و همواره به دنبال فرار از زندان(کسب آزادی ) است و در نهایت زندان مخوف فرانسه نیز نمی تواند آزادی سکانس های شروع زندانیان را به سمت کشتی هدایت می کنند و بعد از آن شاهد جامعه ای کوچک هستیم که در آن آزادی معنایی ندارد . در سکانس های بعد و شناخت دو شخصیت اصلی فیلم (هنری پاپیون و لوئی دگا) می توان به تمایل پاپیون به آزادی پی برد . البته دوستیش با دگا نیز طبق این اصل شکل می گیرد که پاپیون خود را برای رهایی محتاج پول می بیند و دگا نیز نیاز به حامی دارد .

 

 

 

تفاوت پاپیون با زندانیان دیگر اگرچه در میزان میل به آزادی است ولی دیدگاه وعملکردش او را از دیگر زندانیان حتی دگا جدا می سازد دیدگاهی که در ابتدا رهایی از زندان است ولی رفته رفته ژرف تر می شود . در نقطه مقابل دگا برای رهایی خود چشم امید به همسرش دارد و برای رهایی خود نمی جنگد مطیع اربابان زندان است و فقط سعی می کند در محیطی بسته زندگی راحت تری داشته باشد . پاپیون نیز تا زمانی که چشم امید به ثروت دگا و کمک سایرین دارد موفق به کسب آزادی نمی شود .

 

 

 

کار در کیلومتر 40 , جدال با تمساح , رفتن به انفرادی و قایق شکسته عناصری هستند که سختی های انسان هایی با آرمان پاپیون و همراهانشان را نشان می دهند خصوصا انفرادی که در واقع در جامعه ای به شکل زندان ترسیم شده نماد زندانی واقعی است و هم دوری از جامعه است.

 


رها ماهرو : خوانندگان عزیز سایت رها ماهرو ، لطفا نظر و نقدتان را درباره فیلم پاپیون به کارگردانی فرانکلین شافنر برای ما بنویسید و بفرستید .



پاپیون که در انفرادی به خاطر دریافت خلاف قانون نارگیل از طرف دگا در ابتدا اوضاع بدی ندارد پس از لو رفتن ماجرا تا آستانه مرگ پیش میرود ولی برای حفظ آرمان هایش حاضر نیست اسم دگا را بگوید . پاپیون هر روز چندین بار مسیر انفرادی را طی می کند و نشان میدهد میلی به تسلیم شدن ندارد و در صحنه ای که در رویا دوستان قدیم خود را می بیند که در برای آزادیشان کشته شدند و در صحنه ای خیالی دیگر او , دگا و همسرانشان را آزاد شده و قهرمان می پندارد نشان افکار نامرتب اوست ودر جایی که خود را محاکمه می کند درحالی که از گناه خود سر باز می زند قاضی جرم او را بزرگترین جرمی می دانند که انسان می تواند مرتکب آن شود .

 

 

 

را از او صلب کندجرم پاپیون(( خواستن آزادی)) است .

 

 

 

 

 

 

 

در سکانس دیگر در حالی که پاپیون ملخی را آزاد می کند با نگاه خود حرف از نقشه ای برای فرار می زند و درخواست بعد او از دگا یک قایق است و لوئی دگا که آرمان انسان را اراده و ایما ن می خواند در انتظار آزادی است که همسرش برایش فراهم کند .

 

 

 

صحنه ای که نمایانگر فرار پاپیون همراه یک دکتر است و دگا را نیز به ضاهر خلاف میلش با آنها همراه می شود میتواند نشان تاثیر افکار پاپیون بر دگا باشد . روبرو شدن آنها با قایق شکسته مانع هدفشان نمی شود و با کمک یک شکارچی خود را به جزیره جزامی ها می رسانند که افراد جزامی و به تعبیری جدا افتادگان از جامعه آنها را می پذیرند و به آنها کمک می کنند .

 

 

 

شاید اسف انگیز ترین صحنه آنجا با شد که مادر روحانی پاپیون را به مامورین تحویل می دهد. پاپیون که بعد از رسیدن به ساحل و دستگیری دگا و دکتر می گریزد توسط بومیان منطقه اسیر می شود و سپس تصویر نوعی پروانه که نماد آزادی است و در واقع همان (papillon ) است همچون تصویر روی سینه اش را برای رئیس قبیله می کشد و در قبالش مروارید دریافت می کند که نشان دهنده درک بومیان از آزادی و ارزشی است که برای آن قائلند.در مقابل, آن صومعه و مادر روحانی که نه تنها اموال پاپیون وحتی آزادی اش را می گیرد بلکه به تعبیر خود کار درستی انجام داده است.

 

 

 

 هفت سال زندان انفرادی پاپیون با اینکه به تصویر کشیده نمی شود ولی مقایسه آن با دو سال زندان انفرادی اول سختی آن را نمایان می کند . پاپیون که اکنون موهایش سفید شده به جزیره ای بدون بازگشت برده می شود .

 

 

 

صحنه ملاقات پاپیون با دگا در جزیره و هراس اولیه دگا ازدیدن پاپیون و فرار او به سمت کلبه اش همراه با موسیقی معنی دار فیلم یکی از به یاد ماندنی ترین صحنه های سینما است.

 

 

 

دگا که ضاهرا وضعش بهتر از قبل است از همیشه درمانده تر به نظر می رسد و خیالات او درباره اشباهی که محصولات باغچه اش را می دزدند گواه این ادعا است . دگا همراه چند حیوان زندگی و آنها با اسم صدا می کند .او در ابتدا حاضر می شود همراه پاپیون فرار کند ولی در پی آزمایشی ناموفق نا امید می شود .

 

 

 

پاپیون که هنوز امید خود را از دست نداده راز آزادی در قدرت موج هفتم می بیند و همراه دگا آماده فرار می شود ولی دگا تردید دارد و با پاپیون وداع می کند . پاپیون با موج هفتم که موج آزادی است می رود و به آزادی دست پیدا می کند و دگا او را با نگاهش دنبال می کند.

 

 

 

 

فیلم پاپیون به کار گردانی (جی شافنر) , موسیقی (گلد اسمیت) و به ویژه بازی زیبای( استیو مک کوئین) به نقش هنری پاپیون و (داستین هافمن) به نقش لوئی دگا اگر یک شاهکار نباشد از به یاد ماندنی ترین فیلم های تاریخ سینما است.

 

 

 

پاپیون شخصیتی است که هیچ چیز نمی تواند عشق او به آزادی را از بین ببرد .

در پایان فیلم در حالی که پاپیون و لوئیس بیش از 70 سال سن دارند در جایی آرام تبعید می شوند که پاپیون باز هم نقشه فراری را طرح می کند که این بار لوئیس با او همراه نمی شود . آنها همدیگر را در آغوش می گیرند و از هم خداحافظی می کنند آنگاه پاپیون به اقیانوس می پرد و شناکنان بلند فریاد می زند : آهای حروم زتده ها من هنوز زنده ام .

 

جری گلد اسمیت آهنگساز شهیر و پرکار آمریکایی در سال 1929 در لس آنجلس به دنیا آمد و از شش سالگی با نوازدگی پیانو پا به دنیای هنر گذاشت.در ابتدا زیر نظر استادانی مانند جاکپ جیمپل و ماریو کاستلنوا تدسکو به آموختن موسیقی پرداخت.پس از آن گلد اسمیت به دانشگاه کالیفرنیای جنوبی راه یافت و توانست از محظر استادانی مانندمیکلوس رزسا -که آهنگساز نامی دنیای سینما بود- بهره ببرد.

 

پس از خروج از دانشگاه گلد اسمیت در رادیو CBS مشغول به کار شد و پس از چندی وارد کار آهنگسازی برای فیلم شد و در بین سالهای 1957 تا 2003 میلادی برای بیش از دویست فیلم مختلف سینمایی موسیقی متن ساخت که از آن میان می‌توان به فیلم هایی مانند پاپیون، غریزه اصلی، طالع نحس، بیگانه ،مبارز سیزدهم، لبه و فرار نهایی اشاره کرد همچنین او توانست یک بار برای فیلم طالع نحس اسکار بهترین موزیک را نیز بدست آورد.

 

او را به حق می‌توان یکی از بهترین آهنگسازان تاریخ فیلم های هالیوودی معرفی کرد، عنوانی که دست یابی به آن گلد اسمیت را در کنار بزرگانی مانند انیو موریکونه، بنیامین وبستر و میکلوس رزسا قرار می‌دهد.

 

موزیک فیلم پاپیون یا پروانه به واقع شاهکار گلد اسمیت است.آهنگ فیلمی که در باره مردی به نام پاپیون است که تا آخرین لحظه عمرش به فکر رهایی و آزادی از زندانی است که در آن حبس شده است.موسیقی این فیلم به واقع نشان دهنده روحیات مبارزه طلبانه این مرد است و به انسان احساس آزادی و رهایی می‌دهد.گلد اسمیت، موسیقی این فیلم را با الهام از پرواز یک پروانه ساخت. در هنگام شنیدن این موزیک انسان به وضوح می‌تواند حرکات بال پروانه و حس آزادی طلبی آن را حس کند.از این آهنگ زیبا در جشواره گرمی سال 1952 به عنوان موسیقی فیلم برتر تقدیر شد.

 

 

 

آنچه «پاپیون» را پس از گذشت این همه سال از ساخته شدنش، هنوز تا این حد سرزنده و پرشکوه جلوه می‌دهد، مجموعه کاملی از تمامی مولفه‌های مورد نیاز برای خلق چنین اثر جاودانه‌ای است. در این راستا اولین چیزی که توجه ما را به خود معطوف می‌نماید، داستان جذاب زندگی هنری شاریر است که وی آن را بر اساس زندگی خودش در کتاب ۶۰۶ صفحه‌ای «پاپیون» به نگارش درآورده است. او که قربانی یک دسیسه نامعلوم گشته و با اتهامی اشتباه به قتلی که هرگز مرتکب آن نشده، به حبس ابد با اعمال شاقه در یکی از مستعمرات فرانسه محکوم گردیده است و حال کشمکش داستان در تعارض فضای خواسته درونی هِنری و فضای بی‌رحم و غیرانسانی زندان و اجباری که دنیای بیرون برای زندانی کردن روح و جسم او دارد، در تلاطم است. مضمون آزادی و آزادی‌خواهی و ارتباط بی‌نظیر آن با شخصیت هنری و نام خاص و جذابش «پاپیون» که آن را برای وجود خالکوبی پروانه بر روی بدنش بدست آورده و باز از معصومیت و آزادگی روح وی خبر می‌دهد، آنقدر جذاب و گیرا هست که هر کارگردان خلاق و جستجوگری را برای تبدیل آن به یک پروژه سینمایی وسوسه کند. و اینجاست که تلاش ثمره داده تیم فیلمنامه‌نویسی اثر یعنی دالتون ترومبو و لورنزو سمپل جونیور، فرانکلین جی. شفنر و در ‌‌نهایت فیلم را برای هرچه تمام‌عیار‌تر شدن، یاری می‌رساند. از این منظر باید اشاره کرد که «پاپیون» جزو معدود آثار سینمایی اقتباسی است که پس از ساخت و نمایش، با سیل عظیم اعتراضات نویسنده یا طرفداران کتاب او، مواجه نمی‌شود و این خود سند دیگری بر دقت شدید گروه سازنده آن خصوصاً فرانکلین جی. شفنر است.

 

اما شاید بزرگ‌ترین نکته‌ای که در رابطه با درگیری حسی مخاطب با فیلم باید در نظر گرفته شود، رابطه بین دو شخصیت اصلی یعنی پاپیون (با بازی بی‌نظیر و شگفت‌آور استیو مک کوئین) و لوئیس دگا (با درخشش تکرارنشدنی و فرا‌تر از تصور داستین هافمن) است. حضور امیدوارانه عاطفه انسانی در میان آن همه خشونت و تلخی فضای تبعید و زندان، کارکردی در جهت مضمون انسانی فیلم دارد و باز هم نشان می‌دهد که انسان و انسانیت تحت هیچ شرایطی بطور کامل سقوط نخواهد کرد و همیشه فرد یا افرادی هستند که در کفران عشق، اخلاق و معنویت، مسیر یکتای نیکی را تا به انتهای بودن خویش سیر کنند. در واقع همینجاست که ارزش پابرجای رفاقت بین پاپیون و لوئیس در گذار از سختی‌های مشترک شکل می‌گیرد و فداکاری و ایثار به ظاهر غیرمعقول این دو برای هم، احساسات پاک و ناب سینمایی را برانگیخته می‌نماید. گرچه در این مسیر، چه با توجه به داستان شاریر چه با نگرش بر آنچه در فیلم می‌بینیم نه تنها پاپیون و لوئیس دو شخصیت سفید و قدیس نیستند بلکه بر رفاقت مستحکمشان نیز رنگ خاکستری زده شده است که اتفاقاً همین بی‌عیب و نقص نبودن این دو شخصیت چه اگر بعنوان دو کاراک‌تر جدا بررسی شوند یا بعنوان دو دوست که در جاده بی‌نظیر رفاقتشان خطا و اشتباه‌هایی هم دارند، سبب می‌شود تا تماشاگر ارتباط نزدیک‌تری با دو شخصیت و دغدغه ارتباط انسانیشان پیدا کند.

 

عامل درخشان دیگر مشهود در «پاپیون» کارگردانی پر وسواس و ظریف فرانکلین جی. شفنر است، خصوصاً در فضاسازی زندان و نمایش وقایع دردناکی که در سلول انفرادی بر پاپیون می‌روند، که باز نشان کاملی از استادی شفنر در خلق فضای سرکوب و خفقان و مقاومت عنصر انسانی و آزادی‌خواه در مقابل آن و به چالش کشیدن تماشاگر در بین دو قطب خیر و شر است. کارگردانی هوشمندانه شفنر در قسمت‌های زندان انفرادی هِنری، آنقدر مسحورکننده و در عین حال (به دلیل شدت طبیعی بودن فضا) وحشتناک است که هر بیننده‌ای می‌تواند به راحتی خود را در جایگاه پاپیون بگذارد و از این طریق با درد انسانی مظلومانه او احساس همدردی بکند. اضافه بر این، فصل تعقیب و گریز در جزیره آنقدر مهیج و پرکشش از کار درآمده که به ما ثابت می‌کند اگر شفنر قصد ساخت فیلمی کاملاً اکشن به جای «پاپیون» را داشت، نتیجه نه تنها چیزی کمتر از آثار کاملاً شاخص آن دوره که بعداً به الگوهای بی‌بدیل ژانر تبدیل شدند، نمی‌شد بلکه می‌توانستیم شفنر را یکی از افراد موثر ژانر اکشن قلمداد کنیم. نکته دیگر در مورد کارگردانی شفنر در «پاپیون» خوش‌ریتم بودن اثر ۱۱۵ دقیقه‌ای اوست که با وجود مدت زمان طولانی‌اش لحظه‌ای از پا نمی‌افتد و بستر خسته و کسل نمودن مخاطب را فراهم نمی‌آورد. البته واضح و مشخص است که ریتم در فیلم «پاپیون» در عین یک‌دست بودن، دچار یکنواخت بودن نمی‌شود و شفنر با درک صحیحی که از قصه داشته، توانسته توازن صحیحی بین ریتم ساختاری اثرش و ملزوماتی که داستان برای ریتم تعیین می‌کند، برقرار سازد.

 

علاوه بر فیلمبرداری استادانه فرد جی. کوئنکمپ که از مهم‌ترین نقاط قوت فیلم محسوب می‌شود، مولفه دیگری که شاید بتوانیم آن را به عنوان نمادی برای شناسنامه اصیل فیلم «پاپیون» در نظر بگیریم، موسیقی اعجاب‌انگیز جری گلد اسمیت است که جاری بودن آن در لحظه‌لحظه‌های احساس فیلم و غم‌انگیز بودن سرنوشت تلخ در حصر بودن آزادی انسانی و تلاش برای رهایی از زندانی که بشریت به دست خویشتن برای خودش ساخته، ما را وادار می‌سازد تا با ابراز احساسات هنرمندانه و سرشار از عاطفه این آهنگساز بزرگ (که باعث ساخت یکی از بهترین موسیقی فیلم‌های تاریخ سینما شده است) و پس از آن با عاطفه غمگین فیلم همراه شویم و در ‌‌نهایت خود را غرق در این همه احساسات‌گرایی خالص فیلم «پاپیون» دریابیم.

 

اما جا دارد که اینجا به هوشمندی منحصر به فرد شفنر در فضاسازی آرام فصل انتهایی فیلم، مربوط به حضور پاپیون و دگا در جزیره شیطان اشاره کنیم. آنچه که کارکرد ریتم به ظاهر کند این فصل فیلم را در جهت خواستار فرمال سیستم روایی اثر، به جا و معقول می‌سازد، تلاش شفنر برای منتقل نمودن آرامش ظاهری دگا در این جزیره به مخاطب و در مقابل نمایش تلاطم درونی پاپیون برای رسیدن به هدف بزرگش یعنی آزادی از هر بند و حصری است که موجب به اثبات رسانیدن مضمون کلی فیلم می‌گردد. اینجاست که شخصیت‌پردازی‌های بی‌نقص فیلمنامه، درک تفاوت برخورد دو شخصیت دوست‌داشتنی فیلم یعنی هنری و دگا در برابر چنین موقعیتی را برای ما آسان می‌نماید. پاپیون مردی است که تا پای جانش برای اثبات حقانیت آزاد بودن بشر می‌جنگد اما دگا، خسته از تقلای بی‌حاصل و تقریباً نزدیک‌شده به نگاه فلسفی پوچی نسبت به در حصر بودن انسان در جهان تا لحظه مرگ، به حصر بی‌آزار راضی می‌گردد. و اینجاست که این فاصله تفکر که حاصل سرنوشت تلخ هنری و لوئیس است، به کمک موج‌های دریا می‌آیند تا دست آخر مرثیه‌خوان جدایی دو دوست قدیمی باشد. پاپیون به دریای آزادی می‌پیوندد و دگا به ناچار و ناامید از فردا، در حصر خویشتن باقی می‌ماند.

 

«پاپیون» با وجود تمامی آثار شاخص و ماندگار کارنامه فرانکلین جی. شفنر از جمله «پاتون» و «سیاره میمون‌ها» بدون شک کامل‌ترین و ماندگار‌ترین فیلم اوست و ذکر این نکته ضروری است که اگرچه شفنر برای ساختن فیلم «پاتون» موفق به دریافت جایزه اسکار می‌شود، اما بیشتر مخاطبان حرفه‌ای سینما وی را به خاطر پرشور‌ترین ساخته‌ زندگی هنری‌اش یعنی «پاپیون» به خاطر خواهند داشت.
~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~
فیلمی در ستایش آزادی

نویسنده : احمد صبریان
………………………………….………………………………….…………….....

«پاپیون» براساس رمانی واقعی از «هنری چاریر» با بازی «استیو مک کوئین» و «داستین هافمن» ساخته شده است. این فیلم در بخش بهترین موسیقی متن نامزد جایزه اسکار شد. «پاپیون» به کارگردانی (جی شافنر)، موسیقی (گلداسمیت) و به ویژه بازی های زیبای (استیو مک کوئین) در نقش «هنری پاپیون» و «داستین هافمن» در نقش «لوئیس دگا» اگر یک شاهکار هم نباشد، بی تردید از به یاد ماندنی ترین فیلم های تاریخ سینماست.بی شک «پاپیون» یکی از بی نقص ترین آثار اقتباسی تاریخ سینما محسوب می شود. در حقیقت «پاپیون» پس از فیلم مشهور «سیاره میمون ها» (۱۹۶۸) و اثر به یاد ماندنی «پاتون» (۱۹۷۰)، دسترنج سال ها تلاش سینمایی این کارگردان صاحب نام است.
اگر چه «شافنر» برای ساخت فیلم «پاتون» موفق به دریافت جایزه اسکار شد، اما بیشتر مخاطبان حرفه ای سینما، وی را به خاطر پرشورترین ساخته هنری اش یعنی «پاپیون» به خاطر خواهند سپرد.آن چه «پاپیون» را پس از گذشت سال ها از ساخته شدنش، تا این حد سرزنده و پرشکوه مطرح می کند، مجموعه کاملی از همه مولفه ها برای تولید چنین اثر جاودانه ای است. نخستین نکته ای که توجه تماشاگر را معطوف به خود می کند، داستان جذاب زندگی «هنری شاریر» است که وی آن را براساس زندگی خودش در کتاب ۶۰۶ صفحه ای «پاپیون» به نگارش درآورده است. او قربانی یک دسیسه نامعلوم شده و به اتهام واهی قتلی که هرگز مرتکب آن نشده است، به حبس ابد با اعمال شاقه در یکی از مستعمرات فرانسه محکوم شده است. داستان بین خواسته های درونی «هنری» و فضای غیرانسانی زندان، در تلاطم است.
آزادی خواهی و ارتباط تنگاتنگ آن با شخصیت «هنری» و نام خاص و جذابش «پاپیون» -که آن را به سبب خالکوبی پروانه بر روی بدنش به دست آورده است- از معصومیت و آزادگی وی خبر می دهد. متن کتاب آن قدر جذاب و گیراست که هر کارگردان خلاق و جست وجو گری را برای تبدیل آن به یک پروژه سینمایی وسوسه می کند. این جاست که تلاش فیلم نامه نویسان برای هر چه تمام عیارتر شدن فیلم نتیجه می دهد. باید اذعان کرد که «پاپیون» جزو معدود آثار سینمایی اقتباسی است که پس از ساخت و نمایش، با اعتراض نویسنده یا طرفداران کتاب وی، مواجه نشد. این خود سند دیگری بر دقت زیاد گروه سازنده آن به ویژه «فرانکلین جی. شافنر» است.علاوه بر فیلم برداری استادانه «فرد جی. کوئنکمپ» که از نقاط قوت فیلم است، مولفه دیگری که باید آن را نمادی برای شناسنامه اصیل فیلم «پاپیون» در نظر گرفت، موسیقی اعجاب انگیز «جری گلد اسمیت» است. جاری بودن موسیقی دلنشین در لحظه لحظه های فیلم ما را وادار می کند با ابراز احساسات هنرمندانه و سرشار از عاطفه این آهنگ ساز بزرگ که همراه با لحن غمناکی است در نهایت نیز در این همه احساس گرایی ناب فیلم «پاپیون» غرق شویم.«پاپیون» تا پای جانش برای اثبات حقانیت آزادی بشر می جنگد، اما «دگا» خسته از تلاش بی حاصل، به حصر بی آزار رضایت می دهد. این جاست که این فاصله تفکربه کمک موج های دریا می آید تا دست آخر مرثیه خوان جدایی ۲ دوست باشد. «پاپیون» به دریای آزادی می پیوندد و «دگا» به ناچار و ناامید از فردا، در زندان خویشتن باقی می ماند. «پاپیون» شخصیتی است که هیچ چیز نمی تواند عشق او به آزادی را از بین ببرد در حقیقت «پاپیون» اثری است که به ستایش زندگی و آزادی می پردازد.سکانس ملاقات «پاپیون» با «دگا» در جزیره و هراس اولیه «دگا» از دیدن «پاپیون» و فرار او به سمت کلبه اش، همراه با موسیقی پرمفهوم فیلم یکی از به یاد ماندنی ترین سکانس های تاریخ سینماست. شاید اسف انگیزترین سکانس نیز آن جاست که مادر روحانی «پاپیون» را به ماموران تحویل می دهد. پاپیون بعد از رسیدن به ساحل و دستگیری «دگا» و دکتر می گریزد. اما توسط بومیان منطقه اسیر می شود و سپس تصویر نوعی پروانه را که نماد آزادی است مانند روی سینه اش برای رئیس قبیله می کشد و در قبالش مروارید Papillonدریافت می کند که نشان دهنده درک بومیان از آزادی است.در سکانس پایانی فیلم «پاپیون» که نهایت ناامیدی بشر را می رساند، «استیو مک کوئین» لبه صخره می نشیند و به این می اندیشد چرا قایقی را که ساخته بود، موج دریا نابودش کرد. به موج ها نگاه می کند! نگاه می کند و نگاه می کند. در نهایت نیز متوجه می شود همان موج باعث آزادی او پس از سال ها اسیری می شود. آیا ما هم به اشتباهات زندگی مان این طور می نگریم؟

تاریخ انتشار : 93.12.2
~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~
داستان فیلم ( پاپیون )

هنری شاریر یا پاپیون (استیو مک کوئین) فردیست که به اتهام قتل یک واسطه در دادگاهی در فرانسه محاکمه شده و برای گذراندن دوران محکومیت باید به گویان فرانسه برودولی خود او منکر هرگونه دخالت در قتل است و مدعیست که برای او پاپوش درست کرده اند. در طول مسیر وی با لوئیس دگا (داستین هافمن) آشنا می‌شود. وی به دلیل جعل کردن اوراق قرضه ملی فرانسه برای دوران محکومیت راهی گویان است.دگا به طریقی مقدار زیادی پول را با خود حمل می‌کند و اکثر زندانیان همراه آنان این موضوع را می‌دانند. دگا ناچار می‌شود پیشنهاد پاپیون مبنی بر مراقبت از وی را بپذیرد و در مقابل هزینه فرار او را متقبل شود.این، سرآغاز آشنایی این دو است. در نهایت پس از چندین سال تلاش و سه بار فرار نافرجام پاپیون موفق به فرار می‌شود ولی دگا با او نمی‌رود.

فیلم پاپیون محصول سال 1973 ساخته فرانکلین جی-شافنر است . این فیلم داستان مردی است که جرم خویش را قبول ندارد و همواره به دنبال فرار از زندان(کسب آزادی ) است و در نهایت زندان مخوف فرانسه نیز نمی تواند آزادی سکانس های شروع زندانیان را به سمت کشتی هدایت می کنند و بعد از آن شاهد جامعه ای کوچک هستیم که در آن آزادی معنایی ندارد . در سکانس های بعد و شناخت دو شخصیت اصلی فیلم (هنری پاپیون و لوئی دگا) می توان به تمایل پاپیون به آزادی پی برد . البته دوستیش با دگا نیز طبق این اصل شکل می گیرد که پاپیون خود را برای رهایی محتاج پول می بیند و دگا نیز نیاز به حامی دارد .

تفاوت پاپیون با زندانیان دیگر اگرچه در میزان میل به آزادی است ولی دیدگاه وعملکردش او را از دیگر زندانیان حتی دگا جدا می سازد دیدگاهی که در ابتدا رهایی از زندان است ولی رفته رفته ژرف تر می شود . در نقطه مقابل دگا برای رهایی خود چشم امید به همسرش دارد و برای رهایی خود نمی جنگد مطیع اربابان زندان است و فقط سعی می کند در محیطی بسته زندگی راحت تری داشته باشد . پاپیون نیز تا زمانی که چشم امید به ثروت دگا و کمک سایرین دارد موفق به کسب آزادی نمی شود .

کار در کیلومتر 40 , جدال با تمساح , رفتن به انفرادی و قایق شکسته عناصری هستند که سختی های انسان هایی با آرمان پاپیون و همراهانشان را نشان می دهند خصوصا انفرادی که در واقع در جامعه ای به شکل زندان ترسیم شده نماد زندانی واقعی است و هم دوری از جامعه است.

پاپیون که در انفرادی به خاطر دریافت خلاف قانون نارگیل از طرف دگا در ابتدا اوضاع بدی ندارد پس از لو رفتن ماجرا تا آستانه مرگ پیش میرود ولی برای حفظ آرمان هایش حاضر نیست اسم دگا را بگوید . پاپیون هر روز چندین بار مسیر انفرادی را طی می کند و نشان میدهد میلی به تسلیم شدن ندارد و در صحنه ای که در رویا دوستان قدیم خود را می بیند که در برای آزادیشان کشته شدند و در صحنه ای خیالی دیگر او , دگا و همسرانشان را آزاد شده و قهرمان می پندارد نشان افکار نامرتب اوست ودر جایی که خود را محاکمه می کند درحالی که از گناه خود سر باز می زند قاضی جرم او را بزرگترین جرمی می دانند که انسان می تواند مرتکب آن شود .

را از او صلب کندجرم پاپیون(( خواستن آزادی)) است .

 

در سکانس دیگر در حالی که پاپیون ملخی را آزاد می کند با نگاه خود حرف از نقشه ای برای فرار می زند و درخواست بعد او از دگا یک قایق است و لوئی دگا که آرمان انسان را اراده و ایما ن می خواند در انتظار آزادی است که همسرش برایش فراهم کند .

صحنه ای که نمایانگر فرار پاپیون همراه یک دکتر است و دگا را نیز به ضاهر خلاف میلش با آنها همراه می شود میتواند نشان تاثیر افکار پاپیون بر دگا باشد . روبرو شدن آنها با قایق شکسته مانع هدفشان نمی شود و با کمک یک شکارچی خود را به جزیره جزامی ها می رسانند که افراد جزامی و به تعبیری جدا افتادگان از جامعه آنها را می پذیرند و به آنها کمک می کنند .

شاید اسف انگیز ترین صحنه آنجا با شد که مادر روحانی پاپیون را به مامورین تحویل می دهد. پاپیون که بعد از رسیدن به ساحل و دستگیری دگا و دکتر می گریزد توسط بومیان منطقه اسیر می شود و سپس تصویر نوعی پروانه که نماد آزادی است و در واقع همان (papillon ) است همچون تصویر روی سینه اش را برای رئیس قبیله می کشد و در قبالش مروارید دریافت می کند که نشان دهنده درک بومیان از آزادی و ارزشی است که برای آن قائلند.در مقابل, آن صومعه و مادر روحانی که نه تنها اموال پاپیون وحتی آزادی اش را می گیرد بلکه به تعبیر خود کار درستی انجام داده است.

 هفت سال زندان انفرادی پاپیون با اینکه به تصویر کشیده نمی شود ولی مقایسه آن با دو سال زندان انفرادی اول سختی آن را نمایان می کند . پاپیون که اکنون موهایش سفید شده به جزیره ای بدون بازگشت برده می شود .

صحنه ملاقات پاپیون با دگا در جزیره و هراس اولیه دگا ازدیدن پاپیون و فرار او به سمت کلبه اش همراه با موسیقی معنی دار فیلم یکی از به یاد ماندنی ترین صحنه های سینما است.

دگا که ضاهرا وضعش بهتر از قبل است از همیشه درمانده تر به نظر می رسد و خیالات او درباره اشباهی که محصولات باغچه اش را می دزدند گواه این ادعا است . دگا همراه چند حیوان زندگی و آنها با اسم صدا می کند .او در ابتدا حاضر می شود همراه پاپیون فرار کند ولی در پی آزمایشی ناموفق نا امید می شود .

پاپیون که هنوز امید خود را از دست نداده راز آزادی در قدرت موج هفتم می بیند و همراه دگا آماده فرار می شود ولی دگا تردید دارد و با پاپیون وداع می کند . پاپیون با موج هفتم که موج آزادی است می رود و به آزادی دست پیدا می کند و دگا او را با نگاهش دنبال می کند.

فیلم پاپیون به کار گردانی (جی شافنر) , موسیقی (گلد اسمیت) و به ویژه بازی زیبای( استیو مک کوئین) به نقش هنری پاپیون و (داستین هافمن) به نقش لوئی دگا اگر یک شاهکار نباشد از به یاد ماندنی ترین فیلم های تاریخ سینما است.

پاپیون شخصیتی است که هیچ چیز نمی تواند عشق او به آزادی را از بین ببرد .
در پایان فیلم در حالی که پاپیون و لوئیس بیش از 70 سال سن دارند در جایی آرام تبعید می شوند که پاپیون باز هم نقشه فراری را طرح می کند که این بار لوئیس با او همراه نمی شود . آنها همدیگر را در آغوش می گیرند و از هم خداحافظی می کنند آنگاه پاپیون به اقیانوس می پرد و شناکنان بلند فریاد می زند : آهای حروم زتده ها من هنوز زنده ام .
~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~

Papillon
محصول 1973 آمریکا

Director: Franklin J. Schaffner
Writer: Dalton Trumbo

Steve McQueen
Dustin Hoffman
Victor Jory

دوستان عزیز لطفا به قوانین انجمن احترام بگذارید.
در این تاپیک فقط برداشت و نظر شخصی خود در مورد فیلم مورد بحث را آورده و از نقل قول از سایت های دیگر و نیز بحث های جانبی خودداری کنید.
بحث و بررسی فیلم Papillon از هم اکنون تا ساعت 12 شب شنبه ادامه خواهد داشت.

~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~
نگاهی به فیلم پاپیون ؛ ساخته ی فرانکلین جی شافنر

 

 

فیلم پاپیون ، بیانگر گوشه ای از داستان زندگی هنری چریِری ، که به پاپیون (به زبان فرانسوی یعنی پروا نه ) معروف بود میباشد . اطلاق این اسم به وی ، خالکوبی شکل پروانه ای بود که در جلوی سینه اش دیده می شد . پاپیون با جرمی اندک ، به اشتباه محکوم به قتل و مجازات حبس ابد در ندامتگاه مستعمره گویان فرانسه (واقع در شمال شرقی آمریکای جنوبی) گردید پاپیون تصمیم به فرار گرفت ولی در این راه دوبار شکست خورد . ولی سرانجام به آزادی رسید.

کارگردانی این شاهکار سینمایی را فرانکلین جی شافنر برعهده داشت . شافنر پسر یک مبلغ مذهبی آمریکایی بود که کارگردانی را با ساخت سریالهای تلویزیونی آغاز نمود. وی در سال 1954جایزه "اِِمی" را با ساخت فیلم 12 مرد ناراحت از آن خود ساخت. اولین فیلم بلند وی در سال 1963 و با نام استریپر ساخته شد، پس از آن در سال 1964باکارگردانی فیلم ساقدوش اثری بزرگ و به یادماندنی از خود بر جای گذاشت. با ساخت فیلم محبوب سیاره میمونها در سال 1968که فیلمی فضایی و حاکی از دیدی نو در ترکیب دراماتیک پرده عریض بود، شافنر گامی بلند در طی مسیر سینمائیش برداشت. وی در سال 1973 فیلم پاپیون را بافیلمنامه ای از دالتون ترامبو و موسیقی جاودانه ی جری گولد اسمیت، بصورت تکنی کالر/پاناویژن عرضه داشت. وی در سال 1981برای ساخت فیلم ابوالهول مبلغ 1500000دلار دستمزد دریافت کرد که در نوع خود یک رکورد بود.
http://s1.topfilm.pro/uploads/2012/05/Papillon-1973.jpg
 پاپیون
ساخت : 1973
قالب : فیلم بلند
کارگردان : فرانکلین جیمز شافنر
نویسندگان : دالتون ترومبو ، لورنزو سمپل
اقتباس از داستان آنری شاریر
بازیگران : Steve McQueen,Dustin Hoffman
~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~


آمار سایت رها ماهرو : نقد درحاشیه 2 . بازیگران فیلم سه نفر برای کشتن . فیلم سه نفر برای کشتن . ماشین باهوش . "فروزان فرزان" اهنگ دانلود شبکه افق . اهنگ افق " نیمه پنهان ماه" . نقد فیلم دستها روی شهر . تصاویر قسمت های سانسور شده فیلم هواپیمای محکومین . آیا کلاهدوز آلیس را دوست داشت . فیلم ماشین باهوش . ایاکو کوشینو کیست . فیلم پیتزا ومزبا . عکس.ایتکواوهاراواقعی . "خبر خاصی نیست" فیلم . فیلم پیتزا و مربا . نقد و بررسی برنامه شب کوک . محمد کاسبی . فیلم خارجی سفر پرماجرا . بچه رو بگیر . نقد فیلم خبر خاصی نیست



فیلم من بچه هامو میخوام ساخته لوئیجی پرلی

من بچه هامو میخوام
2004 ایتالیا
Rivoglio i miei figli

Dir:Luigi Perelli



رها ماهرو : خوانندگان عزیز سایت رها ماهرو ، لطفا نظر و نقدتان را درباره مجموعه من بچه هامو میخوام به کارگردانی لوئیجی پرلی برای ما بنویسید و بفرستید .



http://www.dominofilm.ro/images/rivoglio.jpg
Rivoglio i miei figli (2004 فیلم تلویزیونی)
https://i.ytimg.com/vi/iiuvxtyg9CI/hqdefault.jpg
کارگردان
لوئیجی پرلی   
http://www.lucabarbareschi.it/uploads/images/rivoglio_0286215.jpg
نویسندگان بر ترتیب حروف الفبا
Massimo De Rita    
Mario Falcone    
Sandra Fei     ...     (نوول "Perdute")

https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/3/38/Sabrina_Ferilli_2.jpg
بازیگران

سابرینا فریلی در نقش سونیا

لوکا باربارشی در نقش والتر

مایکل ریل

دنیلا نان

جیورجیو گابی

ماسیمو سانگرمانو

استفانو مولیناری

والنتینا اسپرلی

رناتو پیرتو موریرناتو پیرتو موری

سارا فرانچتی

رادو بنزارو

نیکول مورگیا

آدریانو تودارو

Sabrina Ferilli     Sabrina Ferilli     ...    
Sonia
Luca Barbareschi     Luca Barbareschi     ...    
Walter
Michael Reale     Michael Reale        
Daniela Nane     Daniela Nane        
Giorgio Gobbi     Giorgio Gobbi        
Massimo Sangermano     Massimo Sangermano        
Stefano Molinari     Stefano Molinari        
Valentina Sperlì     Valentina Sperlì        
Renato Pietro Mori     Renato Pietro Mori        
Sara Franchetti     Sara Franchetti        
Radu Banzaru     Radu Banzaru        
Nicole Murgia     Nicole Murgia        
Adriano Todaro      Adriano Todaro    
http://www.lucabarbareschi.it/uploads/images/rivoglio_0286215.jpg
دیگر بازیگران :
   
Stefano Abbati     Stefano Abbati        
Ioana Abur     Ioana Abur        
Cornel Ciupercescu     Cornel Ciupercescu        
Ioam Comam     Ioam Comam        
Geo Dobre     Geo Dobre        
Hervé Ducroux     Hervé Ducroux        
Claudiu Istodor     Claudiu Istodor        
George Ivascu     George Ivascu        
Gelu Nitu     Gelu Nitu     ...    
Il giudice
Cosmin Padureanu     Cosmin Padureanu     ...    
Bodyguard
Doru Raceala     Doru Raceala        
Susanna Smit     Susanna Smit        
Daniel Tomescu     Daniel Tomescu        
Nicodim Ungureanu     Nicodim Ungureanu        
Gheorghe Visu     Gheorghe Visu        
Florin Zamfirescu     Florin Zamfirescu        
Rest of cast listed alphabetically:
Branko Djuric     Branko Djuric     ...    
Arkady

تهیه کنندگان
Alessia Anibaldi     ...     co-supervising producer
Antonio De Simone     ...     supervising producer
Angelo Rizzoli Jr.     ...     producer
Maria Grazia Saccá     ...     producer: RTI
Monica Tommasi     ...     line producer: RTI

آهنگساز
Pino Donaggio    

فیلمبردار
Carlo Tafani    

تدوینگر
Mauro Bonanni    

انتخاب بازیگران
Franco Alberto Cucchini    

طراح تولید
Elizabeth Bogdanova    

کارگردان هنری
Mihnea Mihailescu    

تنظیم دکوراسیون
Adrian Popa    

طراح صحنه و لباس
Andretta Ferrero    

وزارت گریم
Diego Avolio     ...     makeup artist
Dana Roseanu     ...     assistant makeup artist
Production Management
Fulvio Rossi     ...     production manager
Ada Solomon     ...     unit production manager
Francesco Trifirò     ...     production secretary
Second Unit Director or Assistant Director
Gisella Gobbi     ...     assistant director
Art Department
Iulian Bostanaru     ...     set designer
Adrian Popa     ...     property master
Sound Department
Marco Streccioni     ...     sound engineer
Stunts
Cosmin Padureanu     ...     stunt performer
Doru Raceala     ...     stunt performer
Camera and Electrical Department
Cos Aelenei     ...     still photographer
Costume and Wardrobe Department
Nicoleta Cirnu     ...     key wardrobe
Music Department
Claudio Messina     ...     music producer
Davide Settembrino     ...     music consultant
Paola Vanoni     ...     music licensing / music production assistant

https://i.ytimg.com/vi/rHCKPCS-XmI/hqdefault.jpg

دیگر کارکنان

Frédérique Alexandre     ...     production coordinator
Raul Cosma     ...     production assistant
Saverio Giuseppe Guarascio     ...     office production coordinator
Catalin Neagu     ...     production coordinator
Erzsébet Tamás     ...     production assistant
Iulian Timofte     ...     runner
~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~



برای دانلود آهنگ سریال من بچه هایم را می خواهم کلیک کنید





بررسی جدیدترین فیلم های روز در وبسایت رها ماهرو : شمشیرزن دوره گرد جهنم کیوتو بازیگران . رها در پشت بام تهران . نقد فیلم ایستگاه مرکزی . فیلم وقتی تو خواب بودی . برنامه شب کوک سری دوم 22 دی ماه سروش و محمد حسین . دانلود فیلم مرد خانواده . نقد و تحلیل نفس گرم . آپارات فیلم شمال جنوب . سریال دست نزن جیزه در نسیم . آپارات سریال شمال جنوب . فیلم سینمایی به دنبال بهاران . تحلیل فیلم سینمایی شطرنج بازان . تحلیل فیلم سینمایی شطرنج باز . دانلود فیلم حمیدرضاپگاه انتقال . ﺳﻪ ﻧﻔﺮ ﺑﺮاﻱ ﻛﺸﺘﻦ . نظرات فیلم نفس گرم چی شد . بازیگر زن سه نفر برای کشتن 1980

آخرین جستجو های سایت رها ماهرو درباره این فیلم : فیلم من بچه هامو میخوام . من.بچه هامو میخوام . من بچه هام رو میخوام . فیلم من بچه هام رو میخوام . دنیلا دنبی اش . بازیگر زن فیلم من بچه هامو می خوام گیست . بیوگرافی حسام مزینانی مجری برنامه ایران شهر . فیلم های سینمایی هالیوود درباره سرقت سه نگهبان موزه . فیلم خبر خاصی نیست . عکس بازیگران سریال من بچه هام میخوام . فیلم من بچه هامو می خوام . فیلم من بچه هایم را میخواهم . کارتون خرگوشک ومخملی . بازیگران فیلم من بچه های را میخواهم . فیلم ایتالیایی من بچه هایم را میخواهم . سریال خارجی شمال جنوب . نقد فیلم خبر خاصی نیست . نقد فیلم آرزوهای بزرگ . فیلم سینمایی من بچه هامو میخوام . ویکی پدیا فیلم دودکش 2 . وکیی پدیا فیلم دودکش 2 . فرانکلین جی شافنر . دانلود فیلم دوبله فارسی go for it . فیلم من بچه هامو میخوام شبکه نمایش . سریال من بچه هامومیخوام . اهنگ های سریال من بچه هامو میخوام . دانلود موسیقی فیلم من بچه هامو میخوام . من بچه هامومیخوام سونیا . بازیگران فیلم سینمایی بچه رو بگیر . فیلم.من.بچه.هامو.میخوام . بازیکر زن سریال ایتالیای من بجه . فیلم خارجی من بچه هامو میخوام . من بچه هامو میخوام . بازیگران فیلم من بچه هایم را میخواهم . دانلود کارتون اریو پهلوان کوچک . دانلود فیلم سینمایی من بچه هامو میخام . آلن کمبل در لیست مرگ . نقش اول زن فیلم من بچه هام رو میخوام . عکس بازیگران خردسال سریال ایتالیائی من بچه هام میخوام . دانلود برنامه مزه غذای ایرانی . فیلم سینمایی من بچه هامو می خوام محصول ایتالیا . بازیگران فیلم من بچه هام رو میخوان . موسیقی فیلم من بچه هامو می خوام . بیوگرافی بازیگران سریال من بچه هام میخوام  . فیلم سینمایى من بچه هامو میخوام.سونیا آلبرتی . فیلم من بچه هامو میخوام . فیلم من بچه هایم رامیخواهم . من بچه هامو میخوام2 . بازیگر زن فیلم من بچه هامومیخوام 2 . دانلود مجموعه داستانی نیمکت ساخته محمد رحمانیان . نمایش نیمکت از محمد رحمانیان . rivoglio i miei figli+artists?  . موسیقی من بچه هایم را . فیلم من بچه هامو میخوام . من بچه هامو میخوام . فیلم سینمایی من بچه هامو میخوام . من بچه هامو میخوام . مامور مکینتاش . نقد و بررسی داستان پشت بام تهران . ویکی فیلم من بچه هامو میخوام . فیلم کمن بچه هامو میخوام . بازیگر زن من بچه هامو میخوام . فیلم من بچه هایم را میخواهم . من بجه ها مو می خوام . بازیگران فیلم من بچه هایم را میخواهم . زندگی نامه ساتو تاکرو . بازیگران زن فیلم سینمایی من بچه هامو میخوام . قتل در قطار سریع السیر شرق . فیلم مامور مکینتاش بازیگران . فىلم مامور مکىنتاش . اسامی بازیگرزن فیلم من بچه هایم رامیخوام . بازیگران فیلم من بچه هایم رامیخواهم . دانلود فیلم من بچه هامو میخوام . بازیگر مامور مکینتاش . فیلم مامور مکینتاش . مشخصات کامل تاکرو ساتو . فیلم من بچه هام را میخواهم  . پیام پنهان سریال لطیفه ماهواره . نقد نفس گرم . دانلود فیلم از سیگی . فیلم من بچه هامو میخوام ۲ . من بچه هامومیخوام ازشبکه نمایش . فیلم من بچه هامو میخوام ساخته لوئیجی پرلی . بازیگران سینمایی من بچه هامو میخوام . دانلود آهنگ. فیلم من بچه هامو. میخوام . سونیا در فیلم من بچه هامو میخوام . دانلود آهنگ فیلم من بچه هامو می خوام . ȍ� ���� ������ 2004 . بازیگر زن سریال من بچه هامو میخوام . بازیگران سریال من بچه هامو میخوام 2004 ایتالیا . بازیگران سریال من بچه هامو میخوام . بیوگرافی فرهاد برنجان داور شب کوک . کاوه دژکام . فیلم من بچه هامو میخوام . اسم بازیگر زن در فیلم من بچه هایم روا میخواهم . دانلود موسیقی فیلم rivoglio i miei figli  . دانلود موسیقی فیلم من بچه هام رو میخوام . فیلم من بچه ها مو میخوام . بازیگران فیلم سینمایی من بچه هامو می خوام . نام بازیگرزن فیلم خارجی من بچه هام و میخوام . فیلم سینمایی من بچه هایم را میخواهم . دانلود اهنگ من بچه هایم را میخاهم . سریال شمشیرزن دورگرد قصه ÷ایان مییابد . بازیگران فیلم من بچه هامو میخوام . بازیگرزن من بچه هامو میخوام . بازیگر فیلم ایتالیایی من بچه هامو میخوام . من بچه هام رو میخوام . فیلم سینمایی پرواز در میان ابرها . فیلم لوسی . نقد فیلم مامور مکینتاش . دانلود فیلم مرد خانواده . فیلم من بچه هامو میخوام . من بچه هامو میخوام  . فیلم سینمایی من بچه هامو میخوام . فیلم من بچه هایم را میخواهم . بازیگر فیلم من بچه هامو میخوام . بازیگر زن در فیلم من بچه ام میخوام . فیلم من بچههامو می خوام . من بچه هامو میخوام . سریال من بچه هامو میخوام . بازیگران فیلم من بچه هایم را میخواهم  . بازیگران فیلم من بچه هامو میخوام . فیلم من بچه هامو میخوام ۲ . بازیگر من بچه هامو میخوام . فیلم خارجی من بچه هام رامیخواهم . فیلم من بچه هامو میخوام3 . مشخصات فیلم من بچه هامو میخوام . بازیگر زن درفیلم خارجی من بچه هامو میخوام ٢ . فیلم من بچه هامو میخوام . آهنگ فیلم من بچه هامو میخوام . فیلم من بچه هامو میخوام 2 . بازیگر زن فیلم سینمایی من بچه هامو میخام . بازیگر من بچه هامو میخوام 2 . من بچه هامو میخوام سریال . نظرسنجی سریال پاستا . فیلم من بچه هامو میخواهم لوییجی پرلی . من بچه هامومیخوام . سینمایی من بچه هامو میخوام 2 . http://doorbiin.blogsky.com/tag/%d8%a8%d8%a7%d8%b2%db%8c%da%af%d8%b1%d8%a7%d9%86-%d9%be%d8%a7%d9%be%db%8c%d9%88%d9%86  . بازیگر زن فیلم من بچه هامو میخوام . فیلم من بچه هام میخوام . بازیگران فیلم من بچه هام رو میخوام . فیلم من بچه هامو میخواهم . اهنگ فیلم خارجی من بچه هامو میخوام . لوئیجی پرلی . هنرپیشه زن ایتالیایی فیلم من بچه ام میخوام . فیلم"من بچه هامو میخوام" . بازیگرمنبچه ها مو می خوام . بازیگر زن فیلم من بچه هامو میخواهم . فیلم من بچه هامومیخوام . من بچه هامو می خوام . بازیگر من بچه هامو می خوام . بازیگر زن من بچه هامو میخوام . بازیگران من بچه هام میخوام . سریال بچه هامو میخوام . فیلم سینمایی من بچه ها مو میخوام . فیلم من بچه هامو میخام . من.بچه.هامو.میخوام . بازیگران فیلم سینمایی من بچه هامو میخوام . اسم بازیگر زن فیلم من بچه هامو میخوام . آیا در فیلم شهرزاد قباد تا پایان با شهرزاد میماند یا شهرزاد با فرهاد ازدواج میکند . فیلم من بچه ها مو میخوام . بازیگران فیلم ایتالیایی من بچه هامو میخوام . فیلم سینمایی من بچه هامو میخوام2 . نقد فیلم ترور . رها توی کیمیا . علت پخش نشدن در حاشیه 2 در زمان بخشش . دانلود فیلم من بچه هامو میخوام



نقد فیلم مامور مکینتاش ساخته جان هیوستون

مامور مکینتاش
1973 انگلیس
The Mackintosh Man

Dir: John Huston



رها ماهرو : خوانندگان عزیز سایت رها ماهرو ، لطفا نظر و نقدتان را درباره فیلم مامور مکینتاش به کارگردانی جان هیوستون برای ما بنویسید و بفرستید .



مأمور مکینتاش

فیلم محصول سال 1973
تاریخ اکران اولیه: ۱۹۷۳ م.
کارگردان: جان هیوستون
مدت زمان فیلم: ۱ ساعت ۳۸ دقیقه
آهنگ‌ساز: موریس ژار
فیلم‌بردار: اوسوالد موریس
بازیگران
پل نیومن
دومنیک سندا
جیمز میسون
http://www.gstatic.com/tv/thumb/movieposters/39131/p39131_p_v8_ab.jpg
~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~
 مامور مکینتاش / فیلم سینمایی / کامل
مامور مکینتاش فیلمی است در ژانر جاسوسی به کارگردانی جان هوستون و تهیه کنندگی جان فورمن ، محصول سال 1973 آمریکا . بازیگران: پل نیومن ، جیمز میسون، دومنیک ساندا و ... خلاصه فیلم: «جوزف ریردن» با هویتی جعلی که «آنگوس مکینتاشِ» مرموز و منشی‌اش، «خانم اسمیت» برایش فراهم کرده‌اند، در یک عملیات سرقت الماس شرکت می‌کند. اما پلیس او را دستگیر و به بیست سال زندان محکوم می‌کند. در زندان، به پیشنهاد یکی از هم سلولی‌هایش وارد دارودسته «جیم‌فنگ‌ها» می‌شود. طی یک شورش از پیش برنامه‌ریزی شده، با زندانی دیگری به نام «اسلید» - یک جاسوس کمونیست - فرار می‌کند و به کلبه‌ای در ایرلند برده می‌شود. در واقع زندانی شدن «ریردن» نقشه مکینتاش - مأمور امنیتی - و دخترش،خانم اسمیت برای ورود به تشکیلات «جیم فنگ‌ها» و لو دادن رئیس آنان، «سر جرج ویلر» بوده است. «مکینتاش» در کوشش برای آفتابی کردن «ویلر»، به فرار یک مأمور دولتی از زندان اشاره می‌کند. ریردن با آتش زدن کلبه، از آنجا فرار می‌کند و...
~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~

"مامور مکینتاش" به شبکه چهار می‌آید
فیلم سینمایی «مأمور مکینتاش» محصول مشترک سینمای انگلستان و آمریکا در سال 1973، روز جمعه ساعت 20:30 روی آنتن برنامه سینما چهار با تحلیل می‌رود.
به گزارش حوزه رادیو تلویزیون باشگاه خبرنگاران به نقل از روابط عمومی شبکه چهار، فیلم سینمایی«مأمور مکینتاش» محصول مشترک سینمای انگلستان و آمریکا در سال 1973، روز جمعه ساعت 20:30 روی آنتن برنامه سینما چهار با تحلیل می‌رود.

این اثر مشترک را جان هیوستون کارگردانی کرده است تا پل نیومن و جیمز میسون خالق ژانر پلیسی آن باشند.
 
در خلاصه فیلم آمده است: مأموران پلیس برای دستگیری سر دسته یک باند تبهکار الماس تصمیم می گیرند یکی از نیروهای خود را به صورت مخفی به زندان بفرستند. پل نیومن به عنوان مامور مخفی در یک سرقت الماس صوری شرکت می کند و توسط پلیس دستگیر و به زندان فرستاده می شود. او کم کم به داخل باند و سارقین الماس نفوذ می کند. او حتی می تواند خود را به افراد سر دسته گروه نزدیک کند و...
http://nostalgiktv.biz/wp-content/uploads/2016/01/Capture7.jpg
فیلم مامور مکینتاش (دوبله فارسی)

مامور مکینتاش فیلمی است در ژانر جاسوسی به کارگردانی جان هوستون و تهیه کنندگی جان فورمن، محصول سال ۱۹۷۳ آمریکا.

خلاصه داستان: «جوزف ریردن» با هویتی جعلی که «آنگوس مکینتاشِ» مرموز و منشی‌اش، «خانم اسمیت» برایش فراهم کرده‌اند، در یک عملیات سرقت الماس شرکت می‌کند. اما پلیس او را دستگیر و به بیست سال زندان محکوم می‌کند. در زندان، به پیشنهاد یکی از هم سلولی‌هایش وارد دارودسته «جیم‌فنگ‌ها» می‌شود. طی یک شورش از پیش برنامه‌ریزی شده، با زندانی دیگری به نام «اسلید» – یک جاسوس کمونیست – فرار می‌کند و …

بازیگران: پل نیومن, جیمز میسون,دومنیک ساندا
~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~




نقد سریال ها و فیلم های تلویزیونی در سایت رها ماهرو : فیلم پیتزا ومربا . سه نفر برای کشتن . خبر خاصی نیست . شطرنج بازان 1977 . فیلم انگیزه عدالت ویکی پدیا . در باره فیلم سینمایی شطرنج بازان . فیلم شطرنج بازان ساتیا جیت رای . زیباییهای فیلم لوسی . انگیزه عدالت . داستان فیلم انگیزه عدالت . قسمت هجدهم کارتون اریو پهلوان کوچک انلاین . فیلم سینمایی انگیزه عدالت . بازیگر فیلم اندره استاکر . فیلم انگیزه عدالت . فیلم فاجعه در فروشگاه با بازی خاویر ساموءل . داستان فیلم مجستیک . فیلم خبر خاصی نیست . افشین اربابی . فیلم سرتو بدزد رفیق ساخته سرجیو لئونه

نقد فیلم زندگی حقیر ساخته مل بروکس

زندگی حقیر
1991 آمریکا
Life Stinks

Dir:Mel Brooks



رها ماهرو : خوانندگان عزیز سایت رها ماهرو ، لطفا نظر و نقدتان را درباره فیلم کمدی رمانتیک زندگی قیر یا بوی گند زندگی به کارگردانی مل بروکس برای ما بنویسید و بفرستید .




بوی گند زندگی ساخته ی مل بروکس ، شبکه 4

وبلاگ > تهرانی، مهدی - هرچه قدر دوازده صندلی یک کمدی شلوغ و اسلپ استیک هست و دورنمایه های اجتماعی دارد ؛ دیگر فیلم او یعنی زندگی حقیر ( نام اصلی فیلم " بوی گند زندگی " است و هیچ ترجمه ای جایگزین آن نیست ؛ حالا اجتهاد دوستان در سیما 4 به این ترجمه ی بسیار دور" زندگی حقیر" رسیده بحث دیگری است ) یک کمدی رومانتیک بسیار ملایم است. یک داستان سر راست که جنبه های سیاه اقتصادی و اجتماعی جامعه ی آمریکایی در ابتدای دهه 90 میلادی را روایت می کند.

خالق کمدی های سیاه و هتاک و یکی از برترین نویسندگان فیلم های کمدی ، جزو نامها و القاب مل بروکس است. او که هنوز در 85 سالگی فعال ظاهر می شود تا پیش از ورود به سینما در سال 1968 و در سن 42 سالگی ، یک تلویزیونی ساز قهار بود. ورود او به سینما با فیلم تهیه کننده ها انقلابی در کمدی سازی هالیوود ایجاد کرد و به نوعی بسیاری از پرده ها را برداشت و به دوباره به قول طنز آمیز خود مل بروکس ، آب در لانه مورچه ها ( هالیوودی جماعت )جاری شد.

چرا که داستان فیلم تهیه کننده ها در باره اوضاع ساخت و ساز و زدو بند تهیه کننده ها و کلا هالیوود نشین ها است و تا آن موقع هیچ فیلمی با سبک هجو ؛ پته ی آنان را روی آب نریخته بود. مل بروکس که برای همین فیلم تهیه کننده ها اسکار بهترین فیلمنامه اوریژینال را دریافت کرده بود ، اگرچه فعالیت های تلویزیونی اش را ادامه داد اما حداقل یک دوجین فیلم دیگر به همین سبک هجو و یا کمدی سیاه انتقادی روانه پرده کرد و به همه از جمله سیاستمداران آمریکایی می تاخت. 2 سال پس موفقیت تهیه کننده ها ، بروکس در 1970 فیلم ارزشمند دوازده صندلی را ساخت که می توانید این فیلم را در همین هفته از برنامه جشنواره فیلم های تابستانی شبکه 4 مشاهده کنید .

هرچه قدر دوازده صندلی یک کمدی شلوغ و اسلپ استیک هست و دورنمایه های اجتماعی دارد ؛ دیگر فیلم او یعنی زندگی حقیر ( نام اصلی فیلم " بوی گند زندگی " است و هیچ ترجمه ای جایگزین آن نیست ؛ حالا اجتهاد دوستان در سیما 4 به این ترجمه ی بسیار دور" زندگی حقیر" رسیده بحث دیگری است ) یک کمدی رومانتیک بسیار ملایم است. یک داستان سر راست که جنبه های سیاه اقتصادی و اجتماعی جامعه ی آمریکایی در ابتدای دهه 90 میلادی را روایت می کند.

یک بساز بفروش بسیار ثروتمند و از خود راضی اهل لس آنجلس به نام "بولت" برای گسترش کارهای ساختمانی اش در منطقه فقیر نشین ،یک رقیب سرسخت و به همان اندازه خودش ، پست فطرت ، به نام کراسول را در کنارش می بیند. در یکی از دعواها و مناقشه های کاری بین بولت و کراسول ؛ اتفاق غریبی می افتد.

بولت شرط می بندد که می تواند 30 روز تمام در خیابان زندگی کند و دوام هم بیاورد و کراسول منکر این توانایی بولت است. قرار بر این می شود که اگر بولت این 30 روز را با شرایط خاص شامل : برنداشتن حتی یک پنی ؛ استفاده از دستگاه ردیاب و عدم خروج از منطقه و برگشت در عرض 30 ثانیه در صورت خروج اتفاقی و عدم استفاده و عدم ورود به ساختمان هایش در منطقه ؛ با موفقیت پشت سر بگذارد ،کراسول از ادعاهایش دست بردارد و بولت رسما مالک منطقه فقیر نشین لس آنجلس شود.

برای این کار بولت روانه خیابان می شود و در همان ساعت اول از شرطش پشیمان می شود و شرایط را بسیار سخت می بیند اما در ادامه با آشنایی با چند کارتون خواب و زنی به اسم مولی ، با زندگی فقرا آشنا شده و پی می برد که در این سالها چه جنایت هایی در قالب زمین خواری و فشار به طبقه مستضعف آورده است. به هرروی پس از پایان 30 روز بولت به امپراطوری ساختمانی اش باز می گردد ، در حالیکه به کلی روحیاتش عوض شده و دوستان کارتن خوابش نیز حالا مدام در کنارش هستند.

زندگی حقیر یکی از ضعیف ترین فیلم ها و به روایتی بدترین فیلم مل بروکس است با این همه به نظرم هنوز امضای اورا پای خود دارد. یک کمدی درام اجتماعی که با روایت داستانک های مرتبط انتقادی و گاهی هجویه آمیز ، زندگی جامعه آمریکایی را به چالش می کشد. یعنی کاری که همیشه در فیلم های مل بروکس شاهد بودیم. و سر آخر اینکه برخی منتقدان به درستی اعتقاد دارند که روند فیلمسازی مل بورکس در طی این 30 سال یک فرهنگ جدید در ژانر کمدی های انتقادی ایجاد کرده است.

 

Life stinks

کارگردان :مل بروکس

فیلمنامه : ران کلارک ، رودی د لوکا ، استیو هابرمن و مل بروکس

فیلمبردار : استیون بی پوستر

تدوین : مایکل مالکومری ، دیوید رولینز و آنتونی ردمن

موسیقی: جان موریس

تهیه کننده : مل بروکس ، استودیو بروکس فیلم

محصول 1991 آمریکا

زمان : 92 دقیقه

بازیگران : مل بروکس ، لزلی آن وارن ، جفری تامبور، استوارت نپکین ، ادوارد موریس ، رادی دولوکا و تدی ویلسون




گزارش فیلم‌های آخر هفته سیما
فیلم "او تو را می‌بیند" داستان یک کارگزار بورس و مردی خودخواه به نام استرلینگ است که در حادثه‌ای هولناک کشته می‌شود، اما روح او برای جبران اشتباهاتی که در گذشته مرتکب شده به میان خانواده قبلی‌اش باز می‌گردد و ...

فیلم‌های تاریکی، دره روشنایی، نیشتمان، شب شعله‌ها، او تو را می‌بیند، بوسه باران، شرگار، زندگی حقیر و روی خط صفر در تعطیلات آخر هفته از شبکه‌های مختلف سیما روی آنتن می‌روند.

به گزارش مهر، فیلم تلویزیونی "دره روشنایی" پنجشنبه هفتم آذر ساعت 22 در قالب برنامه سینما یک از شبکه اول پخش می‌شود. این فیلم سال 2007 به کارگردانی برنت شیلدز به مدت 97 دقیقه ساخته شد. کریس کلاین، گرچن مول، زاک میلز و جی ا. ساندرز در این فیلم آمریکایی نقش‌آفرینی می‌کنند که در رشته فیلمبرداری نامزد دریافت جایزه امی بود.

در خلاصه داستان فیلم "دره روشنایی" آمده است: سربازی کارآزموده در جنگ جهانی دوم، پس از پایان جنگ برای یافتن خانواده‌اش به خانه بر می‌گردد. او در راه با پیرمردی برخورد می‌کند که بعدها پی می‌برد، سالها پیش مرده، او را به منطقه‌ای آرام با مردمی مهربان دعوت می‌کند. پدر و مادر سرباز ...

فیلم تلویزیونی "تاریکی" جمعه هشتم آذر ساعت 16 از شبکه یک روی آنتن می‌رود. این فیلم به کارگردانی خسرو معصومی و تهیه‌کنندگی محمدرضا شفیعی تهیه شده است. داستان "تاریکی" درباره فردی به نام ساسان کمالی است که با نیرنگ مردم را فریب داده و پول هنگفت به جیب می‌زند و فرار می‌کند. او هنگام فرار تصادف می‌کند و وارد شهر تاریکی می‌شود و ...

حسین یاری، غزل صارمی، سیمین خرم، جمشید گرگین، مهرداد فلاحتگر، قدرت دلاوری و ناصر بنایی در "تاریکی" بازی کرده و عوامل پروژه عبارتند از نویسنده: سعید نعمت‌الله، مدیر تصویربرداری: سیدمهدی صالحی، مدیر تولید: حسین کشاورزی، صدابردار: داریوش صادقپور، برنامه‌ریز: حمیدرضا قطبی، طراح صحنه و لباس: علی مربی، مشاور فیلمنامه: محمدرضا شجاعی، هماهنگی: سیدسجاد طباطبایی و منشی صحنه: بهشته ناصری.

فیلم تلویزیونی "نیشتمان" از تولیدات مرکز کردستان پنجشنبه هفتم آذر ساعت 23:50 از شبکه دو پخش می‌شود. این فیلم به کارگردانی فرهاد مسکوک ساخته شده و هانا نامداری و مسعود یوسفی نقش‌های اصلی را بازی می‌کنند.

در خلاصه داستان فیلم "نیشتمان" آمده است: نیشتِمان دختری جوان و اهل حلبچه است که هنگام جنگ ایران و عراق همه افراد خانواده‌اش را در بمباران شیمیایی حلبچه از دست می‌دهد. در این جنگ، ریه‌های او نیز آسیب می‌بیند. پس از بمباران، خانواده‌ای او را به فرزندی می‌پذیرند و در یکی از شهرهای مرزی بزرگ می‌کند و ...

فیلم سینمایی "شب شعله‌ها" جمعه هشتم آذر ساعت 17:30 از شبکه دو روی آنتن می‌رود. این فیلم تولید سال 2006 گواتمالا و مدت زمان آن 82 دقیقه است. این فیلم درام را رافائل روسال کارگردانی کرده و جیاکومو بونافینا، دانری گودیل و میریام آرناس در آن بازی می‌کنند.

در خلاصه داستان فیلم "شب شعله‌ها" آمده است: 9 نفر از نیروهای مبارز طرفدار مردم در روستایی به نام لاس کروسس برای محافظت مردم بومی، در کنار آنها زندگی می‌کنند. نیروهای ارتش حامی دولت به روستایی به نام اسپرانزا حمله کرده و مردم آنجا را در نهایت قساوت و بی‌رحمی قتل عام می‌کنند. یکی از بومیان که موفق می‌شود فرار کند خود را به روستای لاس کروسس رسانده و خبر حمله ارتش را به مردم بی‌دفاع اسپرانزا می‌دهد تا آنان خود را برای دفاع آماده کنند ...

فیلم تلویزیونی "او تو را می‌بیند" جمعه هشتم آذر ساعت 21 به جای "مرگ تدریجی یک رویا" از شبکه دو پخش می‌شود. این فیلم محصول 2002 کانادا را دیوید وینینگ به مدت 100 دقیقه کارگردانی کرده و کامرون بنکرافت، اریکا النیاک، ایلای گابی و اودو کایر بازی کرده‌اند.

فیلم "او تو را می‌بیند" داستان یک کارگزار بورس و مردی خودخواه به نام استرلینگ است که در حادثه‌ای هولناک کشته می‌شود، اما روح او برای جبران اشتباهاتی که در گذشته مرتکب شده به میان خانواده قبلی‌اش باز می‌گردد و ...

فیلم تلویزیونی "بوسه باران" به کارگردانی سیدمجید موسویان، نویسندگی امید شاهنده و تهیه‌کنندگی منصور سهرابپور پنجشنبه هشتم آذر ساعت 20:15 از شبکه سه روی آنتن می‌رود. در این فیلم کاوه مهدوی، اسماعیل خلج، فرهاد بشارتی، نرگس محمدی، فریده دریامج، تورج فرامرزیان، مریم سرمدی و علی‌اصغر یوسفیان نقش‌آفرینی کردند. داستان این فیلم درباره حبیب جوان روستایی است که برای تهیه مقدمات ازدواج خود با مشکلات مالی رو به رو است و ...

عوامل این پروژه عبارتند از ناصر ریحان‌صفت مدیر تولید، حسن ایوبی تدوین و صداگذار، علیرضا کهن دیری موسیقی متن، محسن ذوالانوار مدیر تصویربرداری، خسرو و فرشید کیوانمهر صدابرداران، حسین نانکلی طراح صحنه و لباس، آرزو حلاجی طراح گریم و احمد معمارپور.

فیلم سینمایی "شرگار" جمعه هشتم آذر ساعت 22:30 در قالب برنامه صدفیلم از شبکه سه پخش می‌شود. این فیلم به کارگردانی دنیس سی. لویتسن سال 1999 بر مبنای فیلمنامه خود او ساخته شد.

آلن بارکر، بیلی بویل، استفن برنان و گری کدی در "شرگار" نقش‌آفرینی کرده‌اند. داستان این فیلم واقعی و درباره یک اسب مسابقه معروف به نام شرگر است که در اوایل دهه 1980 از اصطبل خود در ایرلند به سرقت رفت... "شرگار" تولید مشترک بریتانیا و آمریکا و مدت زمان آن 95 دقیقه است.

فیلم سینمایی "زندگی حقیر" جمعه هشتم آذر ساعت 20:30 در قالب برنامه سینما چهار از شبکه چهار پخش می‌شود. نام اصلی فیلم "زندگی بوی گند می‌د‌هد!" و کارگردان آن مل بروکس است. بروکس، لسلی آن وارن، جفری تامبور، استوارت پانکین و هوارد ماریس بازیگران "زندگی حقیر" هستند که به مدت 95 دقیقه سال 1991 ساخته شد. رودی د لوکا، استیو هابرمن و بروکس فیلمنامه این اثر را بر مبنای داستانی نوشته ران کلارک، د لورکا، هابرمن و بروکس نوشتند.

در خلاصه داستان "زندگی حقیر" آمده است: گادارد بولت، میلیاردر معروف رویایی بزرگ در سر می‌پروراند: ساختن مجموعه تجاری عظیمی به نام بولت سیتی در منطقه‌ای فقیرنشین در محله‌های جنوبی لس آنجلس... بروکس کار خود را از اوایل دهه 50 در تلویزیون آغاز کرد و از آن به بعد در حوزه نمایش‌های تلویزیونی، فیلم‌های سینمایی و تئاتر فعال بوده است.

"دوازده صندلی" (1970)، "زین‌های شعله‌ور" (1974)، "فیلم صامت" (1976) و "تاریخ دنیا، بخش اول" (1981) از فیلم‌های مطرح اوست. بروکس در 1969 برای "تهیه‌کنندگان" برنده اسکار بهترین فیلمنامه غیر اقتباسی شد. او از زمان تولید "دراکولا: مرده و دوست داشتن او" (1995) دیگر فیلم نساخته و "فرانکشتین جوان" را بهترین فیلم خود می‌داند.

فیلم سینمایی"روی خط صفر" جمعه هشتم آذر ساعت 13:30 از شبکه تهران پخش می‌شود. این فیلم را آرش قادری سال 1386 بر مبنای فیلمنامه‌ای از خودش ساخت. در فیلم 90 دقیقه‌ای "روی خط صفر" رویا تیموریان، سلیمه رنگزن، نوید ابتدایی، فاطمه امیری و محمد عفراوی بازی کرده‌اند.
در خلاصه داستان این فیلم آمده است: چندین سال پس از پایان تهاجم رژیم بعثی عراق به ایران اسلامی، روی خط صفر مرزی، زنی کرد پیکر جسدی را از زیر خاک پیدا می‌کند و ... عواملی که با این پروژه همکاری داشته‌اند عبارتند از رحمت‌الله محرابی تهیه‌کننده، رضا ضیایی دوستان مدیر تولید، محمدرضا سکوت مدیر تصویربرداری، نازنین مفخم تدوین، سیامک احصائی طراح صحنه و لباس، فردین خلعتبری آهنگساز، علیرضا نکولعل صدابردار و محسن ملکی طراح گریم.
~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~
Life Stinks

کارگردان    مل بروکس
تهیه کننده مل بروکس
نویسنده مل بروکس
Ron Clark
Rudy De Luca
Steve Haberman
Starring     Mel Brooks
Lesley Ann Warren
Jeffrey Tambor
آهنگساز    John Morris
فیلمبرداری    Steven B. Poster
تدوینگر    Michael Mulconery
David Rawlins
Anthony Redman
تولید
شرکت : بروکس فیلم
Distributed by     Metro-Goldwyn-Mayer
تاریخ انتشار
 July 26, 1991

زمان فیلم
    92 minutes
کشور    United States
زبان    Spanish, English
بودجه    $13 million
فروش گیشه    $4.1 million
http://images.khabaronline.ir/images/position1/2011/8/life-stinks1.jpg
Life Stinks is a 1991 comedy-drama directed by and starring Mel Brooks. It is one of the few Mel Brooks comedies that is not a parody, nor at any time does the film break the fourth wall. It co-stars Lesley Ann Warren, Howard Morris and Jeffrey Tambor. The original music score was composed by John Morris. The film was both a critical and box office flop.

داستان فیلم
Goddard Bolt (Mel Brooks) is the callous CEO of Bolt Enterprises. Bolt shows little regard for other people's property or environmentalism, and has his eye on the slum of Los Angeles so he can tear it down. Bolt makes a bet with his biggest rival, Vance Crasswell (Jeffrey Tambor), who also has an interest in the property, that he can survive on those streets for 30 days. Should Bolt lose, Crasswell owns the property, but should Bolt win, Crasswell will sell it for practically nothing.
There are three conditions: #1) Bolt will be completely penniless; #2) He must wear an electronic anklet that will activate if he leaves the boundaries, forfeiting the bet if he exceeds 30 seconds out of bounds; #3) At no time can he reveal to any of the slum area residents that he is Goddard Bolt. To add to the look, Bolt has his mustache shaved off, then Crasswell confiscates his toupee.
Crasswell schemes to make Bolt's stay on the streets as bad as can be. Bolt, homeless, hungry and filthy, is befriended by skid-row inhabitants like Sailor (Howard Morris) and Fumes (Theodore Wilson) and given the nickname "Pepto" after falling asleep in a crate with a Pepto-Bismol logo on its side. In the process, he also falls in love with Molly (Lesley Ann Warren), a homeless woman who used to be a dancer on Broadway. During a scuffle with two muggers, Bolt is pushed out of bounds, which activates his anklet. To prevent the "30-second forfeiture", Bolt rushes back in, which impresses Molly with his supposed bravery as it looks like he is tackling the muggers.
Bolt learns important life lessons during his 'adventure', namely that life is not about accomplishments or material success but rather the integrity of the human spirit. However, Bolt is unaware that the unscrupulous Crasswell has no intention of honoring their bet. When Crasswell realizes Bolt is honoring the bet fair and square, Crasswell bribes Bolt's lawyers into fabricating the story that Bolt had lost his mind and has his property seized. Forced to live on the streets for good and remanded to a free clinic by mistake, a drugged Bolt murmurs that "life stinks", but Molly implores him to remember small things such as the two of them waltzing that make life livable. Crasswell, meanwhile has his own plans for the slum area, planning to tear it down as well. Bolt incites Fumes and the other slum residents to stage a mock battle on the ceremony while it is televised. Crasswell attempts to stop Bolt with a steam shovel, to which Bolt fights Crasswell in another steam shovel akin to "dinosaur fights". When Bolt's shovel has plucked Crasswell and has him hanging by his jacket, the scene is freeze-framed into a news report saying that Crasswell, in a court case, was forced to admit he made a bet with Bolt in order to get him to understand the slum conditions, then reneged on the terms. Bolt, now in control of the area, has plans to renovate it into the "Bolt Center" which will give the slum residents employment, renovate the tenements into livable homes and give the children a private school financed entirely out of pocket by Goddard Bolt. The news report ends by saying Bolt has married Molly and the press are expecting an extravagant CEO-type event, only to then be shown Goddard and Molly taking their wedding vows in a simple chapel in the slum area, then driving off in a limousine with a vanity plate "PEPTO". The film ends with a now penniless Crasswell chasing after the limousine, claiming Bolt cheated and ends with him being chased away by Bolt and Molly.
http://p60.ir/14/Images/98//21825.jpg
بازیگران

مل بروکس در نقش گودارد بولت

لسلی آن وارن در نقش مولی

جفری تامبور در نقش ونس کراسول

استوارت پانکین در نقش پریچارد

هاوارد موریس در نقش سیلور

رادی دی لوکا در نقش جی پائول گتی

تئودور ویلسون در نقش فومس

کارمن فلیپی در نقش پاپس (تا یازده است)

مایکل انسین در نقش نولز

متیو فیسون در نقش استیونس

بیلی بارتی در نقش ویلی

برایان تامپسون در نقش مین ویکتور

ریموند اوکانر در نقش یو

کارمین کاریدی در نقش فلوفوس اونر

سمی شور در نقش کشیش عروسی

فرانک رومان در نقش مترجم اسپانیایی

کریستوفر بیرت در نقش امدادگر

رابرت ریدگلی در نقش دادستان کراسول

Whoopi Goldberg was initially considered for Lesley Ann Warren's role; however, Brooks was uncertain whether he could convincingly play her love interest.

https://upload.wikimedia.org/wikipedia/en/thumb/0/0d/LifeStinks.jpg/220px-LifeStinks.jpg

Reception


The film was screened out of competition at the 1991 Cannes Film Festival.

In a rare turn of events for a Mel Brooks film, it was both a critical and commercial failure. Rotten Tomatoes reported that 20% of critics gave positive reviews based on 15 reviews. Praise did come from the fact that Brooks attempted a different type of satire rather than rehashing spoofs. The film underperformed at the box office grossing $4,102,526 domestically, under its $13 million budget. It has since gained a cult following for being an experimental film by Brooks, as opposed to his usual parodies
~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~


اخبار سینمایی تازه و نقد های خواندنی در سایت سینمایی رها ماهرو : جزییات سریال سنگ پا . نقد شمشیرزن دوره گرد . کانال گفته های بزرگان . دانلود فیلم سینمایی سفر پر ماجرا . سینمایی به رسم خنده های گذشته . نام بازیگر رها در سریال کیمیا . رها در سریال جواد افشار . نقد حالت خاص . نقدفیلم به رسم خنده های گذشته . رها در فیلم کیمیا ایرانی است ویا خارجی . آن طور که ما خندیدیم . جان ترتلتاب . دانلود فیلم کودک تامی تراکتور . خبر خاصی نیست . فیلم جهنم کیوتو . آپارات شمشیرزن دوره گرد جهنم کیوتو . پخش برنامه شب های گذشته شب کوک . وارن اوتس . فیلم بیداری . دانلود باسیمره شیرز


نقد فیلم پیش من در امانید ساخته آلریش استارک

پیش من در امانید
1990 آلمان
Bei mir liegen Sie richtig

Dir:Ulrich Stark



رها ماهرو : خوانندگان عزیز سایت رها ماهرو ، لطفا نظر و نقدتان را درباره فیلم طنز پیش من در امانید به کارگردانی آلریش استارک برای ما بنویسید و بفرستید .


 پخش از : شبکه نمایش
ژانر : کمدی
دسته بندی : فیلم سینمایی خارجی
زبان : فارسی
زمان پخش: 26 تیر 1394 ۲٠:۵۱
مدت: 1 ساعت
 درباره " پیش من در امانید "

این فیلم محصول سال 1990 کشور آلمان و از فیلم‌های دیتر هالروردن، مشهور به دی دی، بازیگر و کمدین آلمانی می‌باشد
,.,.,.,.,.,.,.,.,.,.,.,.,.,.,.,.,.,.,.,.,.,.,.,.,.,.,.,.,.,.,.,.,.,.,.,.
این فیلم کمدی و بسیار زیبا محصول سال ۱۹۹۰ کشور آلمان و از فیلم‌های دیتر هالروردن، مشهور به دی دی، بازیگر و کمدین آلمانی می‌باشد.

خلاصه داستان: ویلی کریتز زندگیشو با نگهبانی و نظافت کردن در شرق ألمان میگذرونه. بنیاگذار بخش اسیب شناسی بیمارستان دانشگاه برلین اون یک منبع در امد جدید ایجاد کرد و او.…
http://nostalgiktv.biz/wp-content/uploads/2015/11/Capture5.jpg
نام فارسی:پیش من در امانید

موضوع:کمدی

بازیگران حاضر در این فیلم:Dieter Hallervorden, Rosel Zech, Ezard Haußmann

به کارگردانی:Ulrich Stark

نویسنده داستان:Wolfgang Limmer

امتیاز:۵٫۷ از ۱۰

مدت زمان نمایش:۱ ساعت و ۲۴ دقیقه

توضیحاتی درمورد داستان فیلم:ویلی کریتز زندگیشو با نگهبانی و نظافت کردن در شرق آلمان میگذرونه. بنیاگذار بخش اسیب شناسی بیمارستان دانشگاه برلین اون یک منبع در امد جدید ایجاد کرد و او …
,.,.,.,.,.,.,.,.,.,.,.,.,.,.,.,.,.,.,.,.,.,.,.,.,.,.,.,.,.,.,.,.,.,.,.,.
نام فارسی فیلم : پیش من در امانید

منتشر کننده : ایران فیلم

ژانر: کمدی

خلاصه داستان : ویلی کریتز زندگیشو با نگهبانی و نظافت کردن در شرق ألمان میگذرونه. بنیاگذار بخش اسیب شناسی بیمارستان دانشگاه برلین اون یک منبع در امد جدید ایجاد کرد و او …

عوامل دوبله : حسین عرفانی (ویلی کریتز) ، پرویز ربیعی (دکتر سانر) ، تورج مهرزادیان (دکتر راینهرت) ، شایان شامبیاتی (فراندسبرگ) و …


Bei mir liegen Sie richtig

Originaltitel     Bei mir liegen Sie richtig
Logo bei mir liegen sie richtig.svg
Produktionsland     Deutschland
Originalsprache     Deutsch
Erscheinungsjahr     1990
Länge     90 Minuten
Altersfreigabe     FSK 6
Stab
Regie     Ulrich Stark
Drehbuch     Wolfgang Limmer
Produktion     Wolf Bauer
Musik     Birger Heymann
Kamera     Manfred Ensinger
Schnitt     Sybille Windt
http://www.kingpedia.net/wp-content/uploads/2015/08/Bei-mir-liegen-Sie-richtig-1990-farsi-720p.jpg
بازیگران
    Dieter Hallervorden: Willi Kritz
    Rosel Zech: Lilo Berger
    Ezard Haußmann: Dr. Reinhart
    Alexander May: Dr. Sahner
    Dieter Pfaff: Frundsberg
    Rolf Zacher: Karl-Heinz (Kalle) Kriwitz
    Werner Kreindl: Prof. Havlicek
    Klaus Mikoleit: Dr. Neumann
    Janette Rauch: Schwester Christine
    Brigitte Grothum: Hella Berger
    Ilse Pagé: Mrs. Moschmann
    Harry Riebauer: Herr Keil
    Arnfried Lerche: Herr König
    Hans E. Schons: Chauffeur
    Hans-Eckart Eckhardt: 1. Spieler
    (als Hans Eckhardt)
    Jürgen Wegner: 2. Spieler

Bei mir liegen Sie richtig ist ein Film mit Dieter Hallervorden von Regisseur Ulrich Stark, gedreht im Jahr 1990. Die Erstaufführung war am 13. Dezember 1990.

Handlung

Willi Kritz verdient sich seinen Lebensunterhalt als Nachtwächter und Leichenwäscher beim Ost-Deutschen Pathologischen Institut am Klinikum Berlin. Dabei hat er eine weitere Einnahmequelle aufgetan: Er stiehlt pathologische Exponate und schmuggelt diese als Berliner Bär verkleidet nach West-Berlin. Sein Abnehmer ist Frundsberg, die Übergabe findet immer in dessen Ami-Schlitten statt.

Lilo Berger, Leiterin der Kreditabteilung bei der Hippo-Bank, ist spielsüchtig und besorgt sich dafür bei ihrer Bank Geld, indem sie Kredite für einen nicht existierenden Dr. Tassilo Tetzlaff genehmigt. Ihrem Chef, Dr. Reinhart, fällt auf, dass dieser Dr. Tetzlaff noch keine Raten getilgt hat, und er will sich die Praxis von Dr. Tetzlaff ansehen. Das bringt Lilo natürlich in arge Bedrängnis. Da kommt ihr der Zufall zu Hilfe: Sie fährt den gerade als Bären verkleideten und mit Schmuggelware radfahrenden Willi Kritz mit dem Auto an. In der Arztpraxis ihrer Schwester entdeckt sie, dass Willi ein Schmuggler ist. Sie erpresst Willi, er muss nun Dr. Tetzlaff spielen, um Lilos Chef zu beruhigen.

Willi spielt die Rolle so gut, dass Dr. Reinhart ihn bei Dr. Sahner, dem Lilo einen Kredit versagt hat, als Chefarzt engagieren will, damit dieser dann den Kredit bewilligt bekommt. Als Chefarzt Dr. Tetzlaff setzt Willi auf "Aktive Patientenakquirierung", das heißt "die Patienten da abzugreifen, wo sie entstehen".

Im weiteren Verlauf landen unter anderem auch Lilos Pokerkollege Kalle Kriwitz, der Dealer Frundsberg und Dr. Reinhart als Patienten in der Klinik. Natürlich kommt irgendwann der Punkt, an dem Dr. Tetzlaff eine OP durchführen soll - der Schwindel fliegt auf. Alle wissen nun von dem Schwindel, bis auf Dr. Reinhart. Willi überzeugt die anderen Beteiligten zu schweigen. Denn nur so kann er Arzt bleiben, Dr. Sahner kann seine Klinik weiterführen, und Lilo braucht das ergaunerte Geld nicht zurückzuzahlen.
Titelgebung

Der Filmtitel bezieht sich auf die gleichnamigen Wochenschaueinspieler aus den 1960er Jahren, die von Günther Jerschke zum Arbeitsschutz moderiert wurden.
Kritiken

    "Mißlungener Versuch einer Satire auf Fragwürdigkeiten im Bereich von Medizin und Banken. Statt Esprit und kritischer Karikatur macht sich nur grobe Possenreißerei mit Geschmacklosigkeiten breit." - Lexikon des internationalen Films, 1997

DVD-Veröffentlichung

Der Film erschien am 17. November 2006 bei Turbine Medien auf DVD.
,.,.,.,.,.,.,.,.,.,.,.,.,.,.,.,.,.,.,.,.,.,.,.,.,.,.,.,.,.,.,.,.,.,.,.,.


جست و جو در مطالب سایت رهاماهرو : بیوگرافی و عکس های بازیگر ژاپنی تاکرو ساتو . عکس های شمشیرزن دره گرد3 . نقد فیلم من فرانک اشتاین هستم . به رسم خنده های گذشته محصول . فیلم سینمایی به رسم خنده های گذشته . عکس افشین اربابی . انتقاد از سریال در حاشیه 2 . ادرس کانال تلگرام نارنجی . فیلم سخنرانی تهمینه میلانی . نام خواهرارتور درکارتون ارتور . نقد به سریال معمای شاه . تلگرام سخنان بزرگان . سینمایی به رسم خنده های گذشته ویکی . دودسکادن نقد  . نقد فیلم جولیانو . ایا رامبد جوان با نگار جواهری ازدواج کرده اند . رها در سریال کیمیا همان آزادیست؟