رها ماهرو

رها ماهرو

منتقد سینما و تلویزیون
رها ماهرو

رها ماهرو

منتقد سینما و تلویزیون

فیلم شنود ساخته جیاکومو مارتلی

شنود
2006 ایتالیا
In ascolto

Dir:Giacomo Martelli


In ascolto (2006)
R | 1h 45min | Crime, Drama, Thriller | 28 April 2006 (Italy)
خلاصه داستان فیلم شنود
Estranged by the degree of corporate influence within the largest U.S. listening station in the world, an aging NSA officer defects and mounts a clandestine counter-listening station high in the Italian alps.

http://www.taorminafilmfest.it/2006/gallery/images/inascolto1.jpg
 In ascolto (2006)

کارگردان
Giacomo Martelli    

نویسندگان
Giacomo Martelli     ...     (story)
 
Giacomo Martelli     ...     (screenplay) &
Iñigo Dominguez     ...     (screenplay) &
Riccardo Brun     ...     (screenplay)
http://www.copertinedvd.org/copertine-dvd-file/I/in_ascolto_-_the_listening_(2006).jpg
بازیگران
    Michael Parks     ...    
James Wagley
    Maya Sansa     ...    
Francesca Savelli
Andrea Tidona     Andrea Tidona     ...    
Gianni Longardo
    James Parks     ...    
Anthony Ashe
    Matt Patresi     ...    
Guglia Graef
Bruce McGuire     Bruce McGuire     ...    
Phil Kovacs
Vincent Riotta     Vincent Riotta     ...    
Frank Vaughan
    Terence Beesley     ...    
John Strobel
Carla Cassola     Carla Cassola     ...    
Tina Longardo
Giulia Bernardini     Giulia Bernardini     ...    
Katherine Palmer
    Marc Fiorini     ...    
Lehmann
    Adam O'Neill     ...    
Louis Perry
    Jay Natelle     ...    
Bryden
    Claudia Zanella     ...    
Annamaria
Harold Bradley     Harold Bradley     ...    
Polygraph Examiner
    Francis Pardeilhan     ...    
Murray
    David Kirk Traylor     ...    
Ellison (as David Traylor)
George Pedol     George Pedol     ...    
Gypsy Boy
Eleonora Baldwin     Eleonora Baldwin     ...    
NSA Staffer Elliot
Nathalie Baldascini     Nathalie Baldascini     ...    
NSA Staffer Johnson
    Nicola Marzano     ...    
NSA Technician (as Nicoló Marzano)
Alastair Boag     Alastair Boag     ...    
Derek
Marco Lucchino     Marco Lucchino     ...    
Deveers
    Stefano Fregni     ...    
Esposito
Fabrice Scott     Fabrice Scott     ...    
Hamilton
    Gianluca Passone     ...    
Navy Officer
Nicolai Iuul     Nicolai Iuul     ...    
Wen-Cran Executive
Luca Nigra     Luca Nigra     ...    
Protezione Civile Driver
Rest of cast listed alphabetically:
Lorenza Damiani     Lorenza Damiani     ...    
Narrator (uncredited)



 رها ماهرو : خوانندگان گرامی ، لطفا نظر و نقدتان را راجع به فیلم شنود به کارگردانی جیاکومو مارتلی برای ما بنویسید و بفرستید.




تهیه کنندگان
Nicolai Iuul     ...     producer
Giacomo Martelli     ...     producer
Riccardo Neri     ...     executive producer
Paolo Rossetti     ...     producer

آهنگساز
Christian Kusche     ...     (as Christian Kusche-Tomasini)

فیلمبردار
Eric Maddison    

تدوینگر
Alex Rodríguez    
Justine Wright    

انتخاب بازیگر
Beatrice Kruger     ...     (as Béatrice Kruger)

طراح تولید
Alessandro Marrazzo    

طراح تولید
Silvia Nebiolo    
http://torrentking.eu/covers/movies/74/61/0427461.jpg



جستجو های خوانندگان وبلاگ رها ماهرو : نتیجه جنگ کراسوس و اسپارتاکوس با غول . مجری برنامه نسیم دانش . نقد فیلم ابد و یک روز . خلاصه فیلم کره ای جایی که حقیقت دروغ گفت . دانلود تامی تراکتور . دیکی.در. . نقد و بررسی سریال در حاشیه ۲ . داستان فیلم ابد و یک روز . لی ماروین انجی دیکینسون کارول اوکانر لوید باکنر . دانلود فیلم ایرانی خبر خاصی نیست . ساخته ی کروساوا ریش قرمز کپیش در هالیوود . فیلم لوسی . فیلمشیطانصفتان

نقد فیلم فهرست آرزوها ساخته راب راینر

فهرست آرزوها
2007 آمریکا
The Bucket List

Dir:Rob Reiner

http://my-film.org/wp-content/uploads/2015/12/The-Bucket-List-2007.jpg

معرفی و دانلود فیلم
فهرست آرزوها

The Bucket List
کارگردان: راب راینر. فیلمنامه: جاستین زیکهم. موسیقی: مارک شیمن. مدیر فیلمبرداری: جان شوارتزمن. تدوین: ‏رابرت لیتون. طراح صحنه: بیل برژسکی. بازیگران: جک نیکلسون[ادوار کول]، مورگان فریمن[کارتر چمبرز]، ‏شوت هیز[تامس]، بورلی تاد[ویرجینیا چمبرز]، آلفونسو فریمن[راجر]، روویتا کینگ[آنجلیکا]، راب مارو[دکتر ‏هالینز]. 97 دقیقه. محصول 2007 آمریکا. نامزد جایزه ریل طلایی بهترین تدوین صدا از انجمن تدوینگران صدای ‏آمریکا. ‏‎ ‎
ادوارد کول میلیونر و کارتر چمبرز کارگر مکانیک هیچ نکته مشترکی با هم ندارد جز بیماری علاج ناپذیری که ‏گرفتارش شده اند و مجبور می شوند اتاقی در بیمارستان را با هم تقسیم کننند. کول که از حضور کارتر در اتاق ‏ناراضی است، کم کم به بودن وی عادت می کند. اما بعد از آزمایش های متعددی که روی هر دوی آنها انجام می شود، ‏کول و کارتر متوجه می شوند که مدت زیادی برای استفاده از نعمت های زندگی در اختیار ندارند. از این رو پس از ‏تنظیم لیستی از کارهایی که همیشه دل شان می خواسته آنها را انجام دهند، از بیمارستان فرار می کنند. این سفر مشترک ‏در هوا و زمین باعث می شود که به همدیگر انس گرفته و یکدیگر را تسلی دهند، اما مهم تر از دوستی به وجود آمده ‏میان این دو مرد درک لذت زندگی توسط آنهاست...‏



 رها ماهرو : خوانندگان گرامی ، لطفا نظر و نقدتان را راجع به فیلم زیبای فهرست آرزوها به کارگردانی راب راینر برای ما بنویسید و بفرستید.





چرا باید دید؟
راب راینر فیلمساز خوش ذوقی است. متولد 1947 برانکس که تهیه کنندگی، فیلمنامه نویسی و کارگردانی فیلم هایی به ‏یاد ماندنی چون چند آدم خوب، میزری، وقتی هری با سالی ملاقات کرد را مدیون او هستیم. به همین خاطر دیدن فیلمی ‏متوسط و بهتر بگویم خیلی دور از اندازه های او برای من باور نکردنی است. فهرست آرزوها هر چند دو بازیگر قدر ‏دارد که نقش هایی این چنین در کارنامه خود کم ندارند و به راحتی قابل پذیرش و همدلی هستند. شاید به خاطر حضور ‏آنهاست که فهرست آرزوهای 45 میلیون دلاری هم موفق شده تا 67 میلیون دلار در گیشه آمریکا به دست آورد. اما فیلم ‏غیر از چند دیالوگ نه چندان درخشان چه نشانی از سینمای راب راینر دارد؟
علت را باید در فیلمنامه آن جست و جو کرد که جناب زیکهم ادعا دارد آن را فقط در طول دو هفته نوشته است و جای ‏تعجب هم ندارد. چون دقیقاً از روی فیلم آلمانی خوب در بهشت را زدن دزدیده شده و متاسفانه نتوانسته به درصدی از ‏وقار و زیبایی آن دست یابد. البته آمریکایی کردن ایده اصلی نیز یکی از موارد اتهامی فیلمنامه نویس و کارگران است ‏که از واقع گرایی به شدت دور است. کایل اسمیت منتقد نیویورک پست در یک جمله تکلیف فیلم را روشن کرده است، ‏بنابر این با وی همکلام می شوم: فیلم ساختن درباره مرگ راحت است و کمدی دشوار. اما کمدی‌هایی که درباره مرگ ‏هستند از همه دشوارترند!‏
ژانر: ماجرا، کمدی، درام.
++++++++++++++++++++++++++++
خلاصه داستان : دو پیرمرد بیمار از مرکز بیماران سرطانی می گریزند و یک سفر جاده ای را آغاز می کنند، با لیستی از کارهایی که دوست دارند قبل از مرگشان انجام دهند.

عوامل دوبله : منوچهر اسماعیلی (کارتر)، ناصر طهماسب (ادوارد) ،  و …
++++++++++++++++++++++++++++
نقد فیلم ROB REINER / THE BUCKET LIST - 2007
The Bucket List

باکت لیست    ۹۷  دقیقه

کارگردان : راب رینر

بازیگران : جک نیکلسون - مورگان فری من

استودیو : وارنرز برادرز (آمریکا) - وارنرز برادرز (فرانسه)

سال تولید : ۲۰۰۷ - آمریکا

امتیاز فیلم : " تماشاگران ۱۰/۷.۵   و منتقدین ۱۰/۴.۲"

خلاصه :

ادوارد (جک نیکلسون) مدیر ثروتمند یک بیمارستان به علت ابتلا به سرطان در بیمارستان خودش بستری میشود. پس از مدتی متوجه میشود که بین شش تا دوازده ماه بیشتر به پایان عمرش باقی نمانده است. هم اتاقی او ،کارتر (مورگان فری من) نیز وقت زیادی ندارد. پس از ایجاد رابطه عاطفی بین این دو نفر ،تصمیم میگیرند با استفاده از پول ادوارد کارهایی را که دوست دارند انجام بدهند، پیش از آنکه عمرشان به پایان برسد.

درباره فیلم :

باکت لیست یا فهرست کارهای انجام نگرفته یا فهرست آرزوهای دست نیافته و یا ترجمه به اشتباه رایج نامش، فهرست ممنوعه ، فیلمی است که در ژانر کمدی و درام و سرگذشتی طبقه بندی شده است. این فیلم حاصل کارگردانی راب رینر و با نویسندگی جاستین زاکهم میباشد. راب رینر یکی از کارگردانان تقریبا ناشناس برای ایرانیان است. بزرگترین دلیل این مسئله تمرکز وی برای کار در تلویزیون است. هر چند که در کارنامه کاری خود ۱۵ فیلم سینمایی دارد (بعلاوه ۳ فیلم تلویزیونی ،یک مستند تلویزیونی و یک فیلم کوتاه) ولی کار های او در تلویزیون  بسیار پررنگتر هستند. حدود ۴۵ کار او در بازیگری ،۲۰ نویسندگی از مجموع ۲۱ اثر نوشته شده اش ،نیمی از تهیه کنندگی اش و کارهای موسیقیایی وی برای تلویزیون بوده است. ولی این فیلم تقریبا با سایر کارهایش تفاوت عمده ای دارد و اینهم به خاطر خودش نیست. این فیلم متعلق به نیکلسون و فری من است. در ابتدای فیلم که سکانسها تنها در یک اتاق بیمارستان شکل میگیرد هیچگاه شما خسته نمیشوید. به قدری دیالوگها زیبا و هوشمندانه است که مطمئنا اگر فیلم تا پایان نیز در همان اتاق بود بازهم آن را تماشا میکردید. تقابل شخصیتها عالی هستند.
و باز هم باید بگویم (در تحلیل فیلم درخشش گفته بودم) که هیچ کلاس بازیگری ای بدون جک نیکلسون کامل نیست. وقتی به بازی این تنها سه اسکاری سینما نگاه میکنید ،هیچ کدام از فیلمهای دیگر او را به یاد نخواهید آورد انگار که به مستندی درباره زندگی او مینگرید. خود او تصمیم میگیرد که دوستش داشته باشید یا ازش متنفر باشید. او استاد ایجاد احساس در مورد نقش هایش است.
مورگان فری من را هم که همه میشناسند. این اسکاری هم بازیگر بزرگی است ولی مشکلش فیزیک و ظاهر اوست که جذب کننده تماشاگران به عنوان نقش اولش نیست. ولی لیست کارهای بزرگش از بسیاری از هنرپیشگان جایزه برده درخشان تر است.
چرا امتیاز این فیلم از دید منتقدان ۴.۲ است  و تماشاگران ۷.۵ ؟ اختلاف زیادی است.
اولین دلیل آن این است که این فیلم از نظر مقیاسهای سینمایی هیچ نکته برجسته و خاصی ندارد که فکر میکنم به دلیل دید تلویزیونی رینر است. هزینه کم ،مسایل اجتماعی و جذب مخاطبین عام اصلیترین مشخصه های این دسته کارها هستند. به نظر میرسد بیش از ۷۰ درصد از هزینه ۴۵ میلیون دلاری این فیلم خرج دستمزدها شده باشد. داستان و موضوع این فیلم هم برای منتقدان کهنه و نخ نما است. پرداخت داستان بسیار روتین و کلاسیک است. شاید اگر از بازی نیکلسون و فری من بگذریم ، تماشای این فیلم و خواندن کتاب یا داستان فیلم حسی مشترک در شما ایجاد کند. واقعا این فیلم برای منتقدان چیزی ندارد و احتمالا همه منتظر پایان فیلم بودند (اگه زیر لب دری وری نگفته باشند). و واقعا نیز همینگونه است، باکت لیست از دید ساختاری یک فیلم نیست، ولی چرا تماشاگران این فیلم را دوست دارند؟
مهمترین دلیل آن (بنظر من) ملموس بودن آن است. کمتر از نیمی از فیلم میگذرد تا شما وارد جریان آن شوید. منظورم به طور کامل است. یعنی شما یکی از این دوشخصیت میشوید. شما یا ادوارد هستید یا کارتر، و این به میل شما نیست بلکه روش زندگی شماست که تعیین میکند شما کدامید. دیالوگهای فیلم فوق العاده است. (بخصوص در دو سکانس گفتگو در هواپیما بر فراز قطب و گفتگوی ادوارد و کارتر در محوطه تاج محل).
البته یک نکته مهم : این فیلم سن تماشا دارد. بیشترین تاثیر این فیلم بر روی افرادی است که وارد بحران میانسالی شده اند یا از آن گذشته اند. روشنتر بگویم "این فیلم برای افراد بالای ۳۰ سال خوب است"
احتمالا این فیلم باید مورد علاقه پدران ما باشد . اگر میتوانید یک نسخه برای پدرتان تهیه کنید. مطمئن باشید از شما خرسند خواهند شد.
در کمتر صحنه کمدی شما خواهید خندید در طول این فیلم شما فکر میکنید " که این منم ".
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/en/thumb/2/20/Bucket_list_poster.jpg/220px-Bucket_list_poster.jpg
مصاحبه ای با مورگان فریمن و جک نیکلسون درباره  باکت لیست


فیلم لیست باکت درباره دو پیر مرد است که در اتاقی در بیمارستان در روزهای آخر زندگی خود را سپری می کنند . یک روز یکی از آنها می گوید که این آخر عمری کارهایی را انجام بدهند که تا حالا آرزویانجام دادن  آنها را داشته اند . و اتفاقاتی در سراس فیلم رخ می دهد که هم خنده دار است و هم جای تامل و تفکر .

 

سوال : ایا بازی کردن دراین  فیلم این احساس را در شما به وجود نمیاورد که  دارید با مرگ خودتان دست و پنجه نرم می کنید؟ یا شما از آنها چشم پوشی می کنید  وقتی که دارید فیلمی درباره مرگ می سازید ؟

 

مورگان فریمن : فکر می کنم چیزی که شما در حال انجام دادن هستید، در هر موقعیت  بازیگری ، فقط بازیگری است نه بیشتر . شما سعی نمی کنید که ان شخصیت را در خودتان بگنجانید ، اگر این کار را بکنید ، آنوقت خودتان را در رنجی عمیق قرار می دهید . بازی کردن شخصیتی که دارد میمیرد یا قرار است که بمیرد ، ما فقط نقشش را بازی می کنیم و هیچ گونه احساس مرگی در خود ما به وجود نمی آید . حالا شاید بگویید که پس فیلم درباره چه هست ؟ من منطق این فیلم را دوست دارم . فیلم درباره زندگی است نه درباره مرگ .

 

جک نیکلسون : بله درست می گوید . این همان جمله ای است که اولین بیننده ها گفتند ." فیلم درباره زندگی است ". حسی درون فیلم است که من آن را دوست دارم و آن این است که شما با دیدن فیلم به فکر زمان مرگ خود می افتند . این ترس ناشناخته تو را تحریک می کند . من به سخنرانی های زیادی رفته ام که این موضوع را مورد بحث قرار اده اند . سوالی که قبل از شما از ما پرسیده شد این بو که آیا تاثیرات این فیلم با شما خواهد ماند؟ ما میخواستیم اگر چه این رویکردی کمیک است ولی ما میخواستیم که فیلم کمی همنوایی  داشته باشیم  . فکر می کنم به خاطر این باشد که این مسائل درونی هستند ، اینها مکالماتی هستند که ما مخفیانه با خودمان انجام می دهیم . مطمئنا شما تا بحال در مراسم تششیع جنازه شرکت کرده اید و این سوال را از خود کرده اید که چطور میتوانم با مرگ کنار بیام؟ شما تمثال بزرگی مثل این فیلم را می خواهید که بعضی وقت ها در فکر من هم هست . همه ما یک جور هستیم و هیچ فرقی با هم نداریم .

 

سوال : چطور ریتم بازی با یکدیگر را به دست آوردید ؟ ایا شما بیشتر از آنکه فیلم نامه بود همدیگر را تحت فشار قرار دادید؟

 

مورگان فریمن : من از همان اول داشتم یک جورایی با جک می رقصیدم . من ریتم کارش را بلدم و چیزهایی زیادی درباره بازیگری او می دانم که همه ینها را فقط از تماشا کردن فیلم هایش به دست آورده ام .

 

جک نیکلسون : هدف کلی من به عنوان بازیگری این نقش این است که او را تحت فشار قرار دهم تا او را راضی به رفتن به گردش کنم . فکر می کنم هر دوتای ما به اندازه کافی حرفه ای برای انجام این کار باشیم . اولین باری که او را دیدم بهش گفتم "چیزی بهت می گم که شاید کسی تا حالا بهت نگفته باشد . من فکر می کنم که تو جیمز دین مدرن هستی" او گفت "چی؟" من گفتم " من درباره یک ویژگی جیمز دین صحبت می کنم . سینما وجود دارد ، بازیگری وجود دارد" دین این کیفیت را داشت . مورگان کار زیادی را برای این فیلم انجام داد در حالی که شاید لازم نبود.

 

سوال : ایا هر کدام از شما لیست باکتی داشته اید؟ چیزهایی در ان لیست بوده که بخواهید انجام بدهید؟

 

جک نیکلسون : من دوست دارم که اهرام ثلاثه مصر را ببینم .

 

مورگان فریمن : فکر می کنم همه ما یک لیست باکت خصوصی را داریم . شاید آنها روی کاغذ نوشته نشده است و شما آن لیست را جایی نوشته اید. من همیشه  درحال تغییردادن آنها هستم .

 

سوال : آیا در هنگام  کار اوقات خوبی را گذراندید؟

 

مورگان : ما با هم به کنار دریاچه برای ماهیگیری رفتیم . تجربه جالبی را ان شب داشتیم . و قتی داشتیم بر می گشتیم مردم دورمان جمع شدند و از ما امضا و عکس می خواستند . من از ازدحام جمعیت فرار کردم ، چون از امضا دادن متنفرم .

 

جک نیکلسون : درست می گه . مورگان از ایستادن متنفره . من هم شب جالبی را با مورگان آن شب گذراندم .

 

سوال : صادقانه به ما بگویید که ، شخصیت شما چقدر به شخصیت های درون فیلم نزدیک است؟

 

مورگان فریمن : خوب نمی دانم . هیچ وقت یک مکانیک نبوده ام . بله چیزهایی هست که همیشه می خواستم داشته باشم . وقتی در نیروی هوایی بودم یک تکنسین الکترونیک بودم . سراسر زندگی ام یک بازیگر بوده ام ، یا به عبارتی یک متظاهر . فکر نکنم که خیلی به شخصیت درون فیلم نزدیک باشم  و بزنم به تخته هنوز با اینکه 62 ساله و سیاهپوست هستم همچنان درسالم و سرحل هستم.

 

جک نیکلسون : (خطاب به مورگان فریمن ) : واقعا؟

 

مورگان فریمن : بله . من زندگی راحتی دارم  و واقعا به مانند فیلم نیستم .

 

سوال : چیزی هست که بنا بر میل شما نباشد؟

 

مورگان : سوال سختی است به خاطر اینکه چیزهای زیادی وجود دارد . من یک فیلم نامه ی ماندلا را دارم ، و می خواهم آن را سال آینده اجرا کنم . واقعا می خواهم آن را انجام بدهم  . 15 سال است که دنبال این کار هستم . واقعا آدم کاملی است .

 

جک نیکلسون : کی آن را نوشته است؟

مورگان فریمن : هنوز کسی ان را ننوشته است .

سوال : شما درباره تصمیم شخصیت های فیلم درباره مرگ خودشان چه فکری  دارید؟

مورگان فریمن : از شخصیت جک در فیلم رهایی از شاوشنک یادم هست  که خطاب به من  گفت " دوست داری مشغول مردن باشی یا مشغول زندگی " و تصمیم آن بود که مشغول زندگی کردن باشم.

جک نیکلسون : ما می دانستیم که باید فیلم را قابل باور می ساختیم . و کار خوبی از کار در آمد .

 

شاید شما هم بعد از دیدن این فیلم یک باکت لیست تهیه کنید.
++++++++++++++++++++++++++++
فهرست باکت
فیلم محصول سال 2007
تاریخ اکران: ۱۶ دسامبر ۲۰۰۷ م. (هالیوود، لس‌آنجلس)
کارگردان: راب رینر
آهنگ‌ساز: مارک شیمن
بودجه: ۴۵ میلیون دلار آمریکا
آهنگ معروف: Say
بازیگران
مورگان فریمن
جک نیکلسون
شان هایس
http://www.mobin-group.com/image/reg/images/4515arezoo.jpg
The Bucket List
Directed by     Rob Reiner
Produced by     Craig Zadan
Neil Meron
Alan Greisman
Rob Reiner
Written by     Justin Zackham
Starring     Jack Nicholson
Morgan Freeman
Narrated by     Morgan Freeman
Music by     Marc Shaiman
Cinematography     John Schwartzman
Edited by     Robert Leighton
Production
company
   
Castle Rock Entertainment (uncredited)
Distributed by     Warner Bros. Pictures
Release dates
   

    December 15, 2007 (Hollywood premiere)
    January 11, 2008 (United States)

Running time
    97 minutes
Country     United States
Language     English
Budget     $45 million[1]
Box office     $175.4 million[1]

The Bucket List is a 2007 American comedy-drama film directed by Rob Reiner, produced by Reiner, Alan Greisman, Craig Zadan and Neil Meron, written by Justin Zackham, and starring Jack Nicholson and Morgan Freeman. The main plot follows two terminally ill men (portrayed by Nicholson and Freeman) on their road trip with a wish list of things to do before they "kick the bucket."

The film premiered on December 15, 2007 in Hollywood. It opened in limited release in the United States and Canada on December 25, 2007 and was distributed by Warner Bros. The film opened in wide release in the United States and Canada on January 11, 2008 and was released in the United Kingdom on February 8, 2008, and in Australia on February 21, 2008.[2][3] It received mixed reviews from film critics, but was a box office success, opening at the top of the box office and grossing a total of $175.4 million worldwide.

داستان فیلم

Blue-collar mechanic Carter Chambers (Freeman) and billionaire hospital magnate Edward Cole (Nicholson) meet for the first time in the hospital after both have been diagnosed with terminal lung cancer. Although Edward is reluctant to share a room with Carter, complaining that he "looks half-dead already", they become friends as they undergo their respective treatments.

Carter is a gifted amateur historian and family man who had wanted to become a history professor in his youth, had been "black, broke, [and with a] baby on the way" and, thus, never rose above his status as a mechanic at the McCreath body shop. Carter loves sharing his knowledge, and his favorite show is Jeopardy!. Edward is a four-time divorced health-care tycoon and cultured loner who enjoys nothing more than tormenting his personal valet/servant, Thomas (Hayes), who later reveals his name is actually Matthew. Edward prefers to call him Thomas because he finds the name Matthew "too biblical". Edward enjoys drinking Kopi Luwak, one of the most expensive coffees in the world.

During their time in the ward, both Carter and Edward seem to find common ground as they have intellectual personalities. Carter begins writing a "bucket list", or things to do before he "kicks the bucket". After hearing he has less than a year, Carter discards the list. Edward finds it the next morning and urges Carter to do everything on the list (and adds more things to do), and offers to finance the trip for both of them. Carter agrees, and despite the protests of his wife, Virginia (Todd), Edward and Carter begin their around-the-world vacation. They go skydiving together, drive a Shelby Mustang, fly over the North Pole, eat dinner at Chevre d'or in France, visit and praise the beauty and history of Taj Mahal, India, ride motorcycles on the Great Wall of China, attend a lion safari in Tanzania, and visit the base of Mt. Everest in Nepal (which was unfortunately shrouded in cloud).

Atop the Great Pyramid, looking out over the pyramids of Khafre and Menkaure, they confide about faith and family, revealing that Carter has long been feeling less in love with his wife and that Edward is deeply hurt by his estrangement from his only daughter, who disowned him after he drove away her abusive husband. In Hong Kong, Edward hires a prostitute named Angelica (King) for Carter, who has never been with any woman but his wife. Carter declines and, realizing that he loves his wife, asks to return home.

On the drive back, Carter reciprocates by trying to reunite Edward with his daughter. Believing it as a breach of trust, Edward angrily storms off. Carter returns home to his wife, children, and grandchildren where they have a nice family dinner telling stories and sharing jokes while a frustrated Edward stays home eating frozen dinners alone. The family reunion is short-lived. While preparing for a romantic interlude, Carter suffers a seizure and is rushed to the hospital, the cancer having spread to his brain.

Edward, who is now in remission, visits him and they share a few moments, wherein Carter reveals with great amusement how the Kopi Luwak, which Edward enjoys, is grown in Sumatra, and then eaten and defecated by a jungle cat before being harvested because of the special aroma of the gastric juices. Carter crosses off "laugh till I cry" from his bucket list and insists Edward finish the list without him. Carter goes into surgery, but the procedure is unsuccessful and he dies on the operating table.

As news of Carter's death is given to his wife and family, Edward finally attempts to reconcile with his daughter. She accepts him back into her life and introduces him to the granddaughter he never knew he had. After greeting the little girl with a kiss on the cheek, Edward crosses "kiss the most beautiful girl in the world" off the list. Edward delivers a eulogy at the funeral, explaining that he and Carter had been complete strangers, but the last three months of Carter's life were the best three months of his. He crosses off "help a complete stranger for the good" from the list.

The epilogue reveals that Edward lived until age 81, and his ashes were then taken to the summit of an unnamed peak in the Himalayas by his assistant Matthew. As Matthew places a Chock full o'Nuts coffee can alongside another can, he crosses off the last item on the bucket list ("witness something truly majestic") and places it between the cans. Carter's narration reveals the two cans contain their ashes and that Edward would have loved this, because he was "buried on the mountain, and that was against the law".

بازیگران

    Jack Nicholson as Edward Cole
    Morgan Freeman as Carter Chambers
    Sean Hayes as Thomas/Matthew
    Beverly Todd as Virginia Chambers
    Rob Morrow as Dr. Hollins
    Alfonso Freeman as Roger Chambers
    Rowena King as Angelica
    Jennifer Defrancisco as Emily Cole
    Serena Reeder as Rachel

پذیرش

The Bucket List received mixed reviews from critics. On Rotten Tomatoes, the film has a rating of 41%, based on 167 reviews, with an average rating of 5.1/10. The site's critical consensus reads, "Not even the earnest performances of the two leads can rescue The Bucket List from its schmaltzy script".[4] Metacritic gave the film a score of 42 out of 100, based on 34 critics, indicating "mixed or average reviews".[5]

Roger Ebert, who had thyroid cancer, criticized the film's portrayal of cancer sufferers, writing in his one-star review that The Bucket List "...thinks dying of cancer is a laff riot followed by a dime-store epiphany."[6]
Box office

The film opened in wide release in the United States and Canada on January 11, 2008 and grossed $19,392,416 from 2,911 theaters, averaging $6,662 per theater and ranking #1 at the box office.[7] The film closed on June 5, 2008, never having a weekend-to-weekend decline of more than 40%, and ended up with a final gross of $93,466,502 in the United States and Canada and another $81,906,000 overseas, for a total gross of $175,372,502 worldwide, easily recouping the film's considerable $45 million budget and turning a sizable profit for Warner Bros..[1]
Accolades

Named one of the Top Ten Films of the Year by the National Board of Review.
Soundtrack

A score album from Varèse Sarabande was released on January 15, 2008, featuring composer Marc Shaiman's original score for the film as well as a selection of newly recorded themes from Shaiman's previous scoring projects, including City Slickers, Simon Birch, The Addams Family, Mother, North, Sleepless in Seattle, South Park: Bigger Longer & Uncut, Mr. Saturday Night, and Stuart Saves His Family. It also features a rearranged version of the James Bond theme "Goldfinger" (titled "Printmaster"), with Shaiman's own voice and lyrics in which he spoofs the industry's habit of tracking music in scenes where they don't belong.

The full list of 23 tracks is as follows:

    Hospital Hallway (from the movie)
    Like Smoke through a Keyhole (from the movie)
    Best in L.A. (from the movie)
    Really Bad News (from the movie)
    Milord – Édith Piaf (from the movie)
    Hotel Source (from the movie)
    Did You Hear It? (from the movie)
    Flying Home (from the movie)
    Homecomings (from the movie)
    Life and Death (from the movie)
    The Mountain (from the movie)
    End Credits (from the movie)
    Theme from The American President ("A Seed of Grain")
    Theme from City Slickers
    Theme from Simon Birch
    Theme from The Addams Family
    Theme from Mother
    Theme from North
    Sleepless in Seattle / A Wink and a Smile"
    South Park: Bigger Longer & Uncut/"Blame Canada"
    Theme from Mr. Saturday Night
    "Printmaster" (After John Barry's "Goldfinger")
    Theme from Stuart Saves His Family ("What Makes a Family")

The theme song, John Mayer's "Say," is not included on the Bucket List soundtrack, but included on the re-release of Mayer's third album Continuum.
Home media

The film was released on DVD and Blu-ray disc June 10, 2008.
++++++++++++++++++++++++++++



جستجو های خوانندگان سایت رها ماهرو : آهنگ شبکه نسیم قاصدک . کارتون های نوروز 1395 از شبکه پویا . حذف فریبا جدی کار از یادداشت های یک زن خانه دار . نقد فراستی از ابدو یک روز . داستان ابدو یک روز . درباره سعید روستایی . "موضوع فیلم ابد ویک روز" . داستان فیلم ابدو یک روز . بازیگران فیلم بیلوو . قلعه متحرک حاول . دانلود فیلم ماساکی کوبایاشی . گوشه ای از فیلم ابد و یک روز . در مورد فیلم ابد و یک روز . فیلم یک پذیرایی ساده

نقد سریال من یک مستاجرم ساخته پریسا بخت آور

من یک مستاجرم
1383 ایران

پریسا بخت‌آور


من یک مستاجرم

گونه     طنز
نویسنده     شاد مهر راستین
کارگردان     پریسا بخت‌آور
مجری     ایرج محمدی
مهران مهام
بازیگران     امیر جعفری
کتایون امیرابراهیمی
سعید آقاخانی
ریما رامین‌فر
الهام چرخنده
نگار فروزنده
سپند امیرسلیمانی
بهاره رهنما
نیما تارخ
آرش مجیدی
کشور سازنده     ایران ایران
زبان‌ها     فارسی
فیلمبرداری     افشین احمدی
پخش کننده
اجرای اصلی     تیر۱۳۸۳ – 26 قسمت



 رها ماهرو : خوانندگان گرامی ، لطفا نظر و نقدتان را راجع به مجموعه من یک مستاجرم به کارگردانی پریسا بخت آور برای ما بنویسید و بفرستید.




من یک مستاجرم نام یک مجموعه تلویزیونی طنز ایرانی است.
این مجموعه درسال ۱۳۸۳ به کارگردانی پریسا بخت‌آور و با بازی امیر جعفری و کتایون امیرابراهیمی و... از شبکه سوم سیما در قالب 26 قسمت پخش شد..
http://up.downloadtarin.ir/up/9292/Pictures/man%20mostajaram.jpg
داستان سریال

این داستان یک پیرزن به نام زمانه خانم (با بازی کتایون امیرابراهیمی) است که دارای یک ساختمان پنج واحده درتهران است واز خارج برمی گرددو در فرودگاه با پسری به نام مسعود آشنا شده و مسعود او را تا خانه اش می رساند مباشر زمانه خانم خانه را اجاره داده است... مسعود مباشر جدید می‌شود و به دنبال مستاجر برای خانه می‌گردد. اولین مستاجران ناصر و همسرش نیره که ناصر، دوست مسعود و نیره از اقوام مسعود است و به همراه دو زوج دیگر در خانه ساکن می‌شوند مسعود هم برای اینکه در خانه بماند مجبور به ازدواج می‌شود. خواهر زاده زمانه خانم با نام نیلوفر از خارج می‌آید و مسعود عاشق او می‌شود نصف خانه مال نیلوفر بوده و مستاجران باید خانه را خالی کنند و در آن زمان پدر ناصر از شهرستان می‌آید و...


بازیگران

    امیر جعفری: مسعود
    کتایون امیرابراهیمی:زمانه خانم
    سعید آقاخانی:ناصر
    ریما رامین‌فر:نیره
    الهام چرخنده:نگار
    نگار فروزنده: هنگامه
    سپند امیرسلیمانی:حسام
    بهاره رهنما: نیلوفر (خواهر زاده سمانه خانم) _ دختر دشتی
    آرش مجیدی: نوری
    نیما تارخ:سهراب
    محسن قاضی مرادی:دشتی
    سروش خلیلی: پدر سهراب
    مجید شهریاری: دزد
    نورا هاشمی: خواهر ناصر
    جواد عزتی: پیک موتوری

++++++++++++++++++++++++++++
 پریسا بخت آور: همه چیز را فراموش کرده ام
کد خبر: ۱۱۲۶۶
۲۵ اردیبهشت ۱۳۸۷ - ۱۶:۳۲

اگر رابطه تان با تلویزیون خوب باشد حتماً با نام «پریسا بخت آور» و سریال هایش آشنا هستید؛ «پشت کنکوری ها» و «من یک مستاجرم» که هر دو به واسطه مضمون طنزآمیزشان و حضور بازیگران شناخته شده و محبوب با استقبال خوبی روبه رو شدند و جوایزی نیز در جشنواره سیما نصیب کارگردان جوانش شد.
 
«پریسا بخت آور» که اتفاقاً همسرش «اصغر فرهادی» نیز در سال هایی نه چندان دور با ساخت مجموعه «داستان یک شهر» اعتبار ویژه یی در تلویزیون و نزد مخاطبان جدی آن یافته بود، سال گذشته بعد از مدتی دوری از فضای سریال سازی تصمیم گرفت با فیلمنامه یی نوشته «اصغر فرهادی» پا به عرصه سینما بگذارد. او با اینکه در فیلم «دایره زنگی» اولین تجربه کارگردانی در مدیوم سینما را پشت سر گذاشته است اما از نظر اقتصادی و جلب توجه منتقدان کاملاً موفق بوده است. هرچند نباید از تاثیر فیلمنامه قوی «فرهادی» در این موفقیت غافل شد اما «دایره زنگی» فیلم پرستاره یی است که در وهله اول کاربلدی کارگردانش را در هدایت این ستارگان به رخ می کشد و سکوی پرش مناسبی است برای یک شروع رویایی در سینمایی که با محدودیت هایش جایی برای رویاپردازی باقی نمی گذارد.

- خانم بخت آور فکرش را می کردید که «دایره زنگی» اینقدر پرفروش شود؟

واقعیت این است که بعد از اینکه نگارش فیلمنامه تمام شد همه ما می دانستیم با توجه به قصه و فیلمنامه قرار است فیلم پرمخاطبی بسازیم. فیلمی که قصه جذاب و نویی دارد. ولی همه چیز به این بستگی داشت که این فیلمنامه در اجرا چگونه دربیاید. در اواسط فیلمبرداری و خصوصاً پس از تدوین نهایی دیگر همه این اطمینان را داشتند که فیلم، فیلم پرمخاطبی خواهد شد.

البته حتماً می دانید که بیش از یک ماه فیلم بدون کمترین تبلیغات مثل بیلبورد در سطح شهر یا تبلیغ در روزنامه ها اکران شد و کل تبلیغاتش در حد پخش چند تیزر محدود در تلویزیون بود. در واقع خود تماشاگران تبلیغ کننده فیلم بودند و از این جهت فکر می کنم فروش فیلم کاملاً متکی به خودش بوده و به قول بعضی از دوستان سینماگر این اتفاق جدیدی در این سال ها برای یک فیلم پرفروش است. در واقع اگر اکران فیلم از ابتدا با تبلیغات و اطلاع رسانی همراه بود قطعا ً فروشش از این نیز بیشتر می شد ولی فروش فیلم بدون تبلیغات برای من حاوی پیام باارزشی در مورد خود فیلم و ویژگی هایش است.

- تحلیلی از دلایل فروش فیلمتان دارید؟ آیا پیش از ساخت با همین هدف و همین دید به استقبال کار رفته بودید؟

من فکر می کنم به طور کلی برای اینکه فیلمی مورد استقبال قرار گیرد و مخاطب آن را دوست داشته باشد چند فاکتور می تواند مهم باشد. فیلمنامه که مهم ترین عامل است و در سالیان گذشته ثابت شده فیلم هایی که همه عوامل مختلف را برای فروش داشته اند اما داستان و فیلمنامه محکمی نداشتند مورد استقبال قرار نگرفتند. دومین عامل اجرای درست آن فیلمنامه است که یک اجرای اشتباه می تواند بهترین فیلمنامه ها را تبدیل به فیلمی ضعیف کند. عامل بعدی بازیگران هستند که اگر درست در جای خود قرار بگیرند باعث جذب مخاطب می شوند. یک عامل مهم دیگر می تواند ریتم فیلم و تدوین آن باشد. با اینکه ممکن است تماشاگر عادی شناختی از تدوین نداشته باشد ولی به طور ناخودآگاه تدوین فیلم و ریتم و شتاب درونی فیلم سهم بسیاری در جذب تماشاگر دارد و تبلیغات مناسب و عوامل کوچک و بزرگ دیگر که صحبت درباره آنها بحثی طولانی است مثل کیفیت پخش فیلم در سینماها، زمان اکران و... من پیش از ساخت «دایره زنگی» فقط به ساخت فیلمی که در حد سلیقه و نگاه خودم باشد فکر می کردم. فیلمی که بعد از ساخت، از ساختنش خوشحال باشم و احساس خجالت نکنم. این برایم بسیار مهم بود و اصلاً طی کار به اینکه از عواملی بهره بگیرم که باعث فروش شوند فکر نمی کردم. ما در مدت فیلمبرداری خیلی مواقع شده بود که بعضی از دوستان پیشنهاداتی داشتند برای گفتن دیالوگ هایی که باعث خنده زیاد می شد ولی چون آن طنز، طنز دلخواه من نبود و در سطح طنز فیلم نبود با آن مخالفت می کردم و البته از آن طرف اگر بداهه یی خوب بود استفاده می شد. الان خوشحالم فیلم در حالتی پرفروش شده که کاملاً مطابق با سلیقه ام است و از خواسته هایم چشم پوشی نکردم و این پرفروش شدن در این حالت برایم بسیار باارزش است.

- «دایره زنگی» در کلیت خود مثل یک پازل عمل می کند که در آن کنار هم قرار گرفتن داستان های کوچک فیلم یک کلیت اجتماعی را به وجود می آورد. این فرم روایی تا چه حد در اجرا درآمد و تا چه حد حتی از زمان طرح اولیه فیلمنامه مدنظرتان بوده است؟

این فرم روایی فیلمنامه یکی از مهم ترین بخش هایی بود که من باید در اجرا به آن توجه می کردم. در «دایره زنگی» شما هیچ وقت بی دلیل از یک سکانس به سکانس دیگر نمی روید و همیشه با یک شیء یا آدم یا ارتباط سکانس ها به هم ربط پیدا می کند که گاهی ربط این سکانس ها در فیلمنامه راحت ولی در اجرا سخت می شود. حتی در تدوین هم حفظ ربط این سکانس ها باعث محدودیت هایی برایمان می شد ولی در هر حال این فرمی بود که از ابتدا برای این فیلم انتخاب کرده بودیم و من تمام سعی ام را کردم که این فرم پازل گونه که بسیار هم آن را دوست داشتم حفظ شود. البته بعد از اعمال اصلاحیه ها ربط سکانس ها در چند مورد ناچاراً از دست رفت ولی در کل چندان محسوس نبود.

- آیا فیلم هایی را که با این ساختار روایی ساخته شده اند دیده اید؟

بله، ولی فرقی که وجود دارد در این است که معمولاً این فیلم ها دارای اپیزودهایی مجزا هستند که بعداً ارتباط میان این اپیزودها با اتصالاتی داستانی مشخص می شود ولی در دایره زنگی اتصالات سکانس به سکانس و پیوسته وجود دارد.

- به کدام یک از فیلم هایی که این ساختار روایی پازل گونه را داشته اند علاقه دارید؟

دو فیلم کراش (تصادف) و شورت کاتز (برش های کوتاه) از نمونه های معروف این نوع ساختار هستند.

- در این فرم روایی بسیاری از کاراکترها و بازیگران هم عرض هم قرار می گیرند. در انتخاب بازیگران «دایره زنگی» آیا این نکته را مدنظر داشتید که حضور یکی دیگری را تحت الشعاع قرار ندهد؟

بله این هم یکی از فاکتورهایی بود که در انتخاب بازیگر به آن توجه داشتم.

- نوعی یکدستی در بازی های فیلم به چشم می خورد که حتی شریفی نیا و مدیری شناخته شده را در کنار مثلاً امید روحانی نابازیگر قرار داده اید. چطور به این مساله رسیدید؟

برای من بازی بازیگران یکی از مهم ترین بخش های کارم است. بخشی که از آن نمی گذرم و حتی گاهی بازیگران شاید از این همه دقت خسته شوند. من در کنار بازیگران و همپای آنان یک بار نقش را در درون خودم بازی می کنم. چیزی که بسیار در گفت وگو با بازیگران بر آن تاکید داشتم این بود که میزان و نوع بازی شان سوای نقش با نوع بازی دیگر بازیگران هم باید همسان باشد حتی بازیگری که با آنها در هیچ جای فیلم بازی ندارد.

- پلان های رقص مدیری و شریفی نیا خیلی بامزه از کار درآمده بود آیا این حرکات بنا به خواسته شما انجام شد یا حاصل ذوق و طنازی خودشان بود؟

پلان های رقص جزء میزانسن های من بود و حتی در فیلمنامه هم نبود. یعنی زمانی که داشتم به عکس العمل این آدم ها به فیلم «خسرو» فکر می کردم عکس العمل این دو نفر را در برابر ریتم تند موسیقی فیلم به این شکل دیدم.

- دلیل اینکه برای تمام نقش ها- به استثنای امید روحانی- از بازیگران حرفه یی استفاده کرده اید چیست؟

من برای تمام نقش ها حتی نقش «شیرین» به بازیگر و چهره جدید فکر می کردم. البته چهره جدیدی که توانایی ایفای نقش را داشته باشد ولی فقط در دو مورد یعنی آقای امید روحانی و صابر ابر به نتیجه رسیدم و به همین دلیل به سراغ بازیگران حرفه یی رفتم و چون معمولاً در انتخاب ها با اولین یا دومین گزینه به نتیجه می رسیدیم همین شد که دیگر سراغ انتخاب های بعدی که احتمالاً ناشناخته تر بودند، نرفتیم و این اتفاق حتی در مورد نقش های کوتاه نیز افتاد.

-آیا الزامات اقتصادی شما را به استفاده از بازیگران حرفه یی سوق داده است؟

نه، چون انتخاب بازیگر کلاً به عهده خودم بود در معیارهایی که من برای انتخاب بازیگر داشتم این معیار اصلاً وجود نداشت و انتخاب این بازیگران با معیارها و فاکتورهای دیگری از جمله نزدیکی شان به نقش، توانایی شان و اخلاق حرفه یی بازیگر انجام شده حال چه این بازیگران جزء بازیگران پرفروش بوده اند یا خیر.

در ضمن معمولاً بهترین بهره گیری از حضور بازیگران در تبلیغات حین اکران صورت می گیرد که اگر استفاده از این بازیگران به خاطر فروش فیلم بود تهیه کننده قطعاً در تبلیغات قبل و زمان اکران از این قضیه استفاده می کرد که می بینید بیش از یک ماه اول، فیلم بدون تبلیغات اکران شد پس چنین نیتی از حضور بازیگران در فیلم نبوده است.

-فیلم به عنوان کار اول یک کارگردان تجربه سختی است. ترجیح نمی دادید با کار راحت تری فعالیت سینمایی تان را آغاز می کردید؟

نه، چون انجام این کار سخت را دوست داشتم. اتفاقاً قبل از ساخت، تعدادی از اهالی سینما که فیلمنامه را خوانده بودند به من می گفتند این فیلمنامه برای کار چندم هم سخت است چه برسد به کار اول. ولی تجربیاتی که از سریال هایم به دست آورده بودم و این سه سال کار نکردن و مطالعه کردن و صبر کردن برای ساخت این فیلم همه و همه برای من اطمینانی به وجود آورده بود که از ساخت این فیلمنامه سخت نترسم.

-به جز عنوان فیلمنامه نویس کار آیا اصغر فرهادی نقش دیگری در فیلم داشت؟

طبق قوانین ارشاد برای کارگردان های اول، آقای فرهادی مشاور کارگردان در این پروژه بودند، ولی او برای این قضیه قراردادی نبست. چون با اخلاق من از سر سریال هایم آشناست و می داند که دوست دارم خودم به تنهایی در مورد همه چیز تصمیم بگیرم و چون خودش هم این اخلاق را در مورد کارهایش دارد به خواسته من احترام می گذارد و معمولاً حتی اگر سر صحنه می آمد از نظر دادن راجع به کار من خودداری می کرد. البته بعد از دیدن راش ها به من گفت همین روندی که در پیش گرفتی خوب است و بعد از مونتاژ نهایی گفت فیلم را بسیار دوست دارد با آنکه در این گونه مواقع آدم بسیار سخت گیر و رکی است و تایید او بر فیلم برایم بسیار مهم و باارزش است.

-«دایره زندگی» یک کمدی آبرومند و موفق است که جدا از روند سخیف کمدی های این روزها است. برای رسیدن به این موضوع در چه زمینه یی بیشترین تلاش را کردید؟

برای رسیدن به این نوع طنز، سوای طنزی که در دیالوگ ها و موقعیت های فیلم است که به نظرم طنز مدرنی است و درکش هم شاید برای عده یی سخت باشد، در اجرا من برای درآوردن لحظات طنز و اینکه سطح طنز فیلم در جایی تنزل پیدا نکند بسیار تلاش کردم و این وجه کار برایم بسیار مهم بود و شاید سخت ترین بخش کار.

-آیا از شنیدن این حرف که «دایره زنگی» بیشتر از اینکه فیلم شما باشد فیلم اصغر فرهادی است دلخور نمی شوید؟

البته کسی جلوی من جرات نمی کند از این حرف ها بزند، (با خنده) ولی خارج از شوخی واقعیتش این است که این سوال شما برای من ریشه تاریخی دارد، از اولین سریالم این شایعات را می شنیدم. سر دو سریال بعدی ام کمتر شد و سر این فیلم دوباره ممکن است، گفته شده باشد ولی من هیچ وقت نه از شنیدن این حرف ها ناراحت می شوم و نه هیچ وقت جوابی به آنها داده ام، نه قبلاً و نه الان و این اولین بار است که دارم به آن جواب می دهم. علتش هم این است که به نظر من وقتی حرفی ریشه در حقیقت نداشته باشد و بر پایه حدس و گمان باشد آن حرف در زمره شایعات و حرف های خاله زنکی است (ببخشید ولی اصطلاح بهتری پیدا نکردم) که من هیچ علاقه یی به شرکت در این نوع حرف ها ندارم. وقتی کاری را در حضور جمعی بزرگ انجام داده یی دیگر نیاز به اثبات مجدد آن نیست ولی در کل چون معمولاً سعی می کنم از حرف ها و اتفاقات نتیجه یی مثبت بگیرم، نتیجه یی که از این شایعات می گیرم این است که حتماً کارم، کاری محکم و قابل دفاع شده است که آن را به اصغر فرهادی نسبت می دهند، اگر کار ضعیفی بود که چنین نتیجه یی نمی گرفتند و من نتیجه یی که از این حرف ها می گیرم برایم مهم است نه خود حرف ها و گوینده هایشان.

-از ساخته های آقای فرهادی کدام یک با سلیقه شما همخوانی دارد؟

«چهارشنبه سوری» فیلمی است که بسیار به آن علاقه دارم و البته تئاتری به نام «ماشین نشین ها» که در زمان دانشجویی و قبل از ازدواج مان آن را کار کردیم که هنوز عاشقانه آن کار را دوست دارم.

-آیا فیلم بعدی تان نیز در این حال و هوا خواهد بود؟

بدم نمی آید که فیلم بعدی ام طنز نباشد، چون در کل اجرای کار طنز بسیار سخت تر است.

-آیا دوباره فیلمنامه یی از اصغر فرهادی را جلوی دوربین خواهید برد؟

هیچ چیز مشخص نیست ولی اگر این گونه شود قطعاً دوباره شانس با من همراه بوده است.

-کدام بخش از شوخی های فیلم ایده شما بود و کدام ها در فیلمنامه وجود داشت؟

بخشی از طنزهای فیلم در فیلمنامه نبوده که حین اجرا به این طنز رسیدیم مثل همان پلان های رقص یا عکس العمل نیلوفر خوش خلق که چشم بچه اش را حین دیدن فیلم می بندد یا درآوردن کفش ها برای ورود به خانه عبدالله زاده یا نرسیدن بستنی به خانم رهنما در جمع همسایه ها یا پلان های دیش و پاهای آقای قاضی مرادی و مواردی دیگر که الان حضور ذهن ندارم که اینها در فیلمنامه نبوده و در اجرا درآمده است. ولی بقیه طنزهای کلامی و موقعیت های طنز در فیلمنامه بوده است.

-در فیلم بعدی تان دوست دارید دوباره با کدام یک از بازیگران «دایره زنگی» همکاری کنید؟

خوشحالم که هنگام کار کردن با این تعداد بازیگر آنقدر فضای دوستانه و خوبی در کار حاکم بود که بعد از اتمام کار، بازیگری نبود که حس کنم دیگر مایل نیستم با او کار کنم. ولی غیر از بازیگران دایره زنگی، بازیگری بود که در ابتدا قرار بود نقش شیرین را بازی کند، چهره یی جدید و بسیار مستعد؛ کسی که یک ماه عاشقانه آمد و در تمرین ها شرکت کرد و به نقش هم نزدیک شده بود ولی به دلایلی از جمله عدم هماهنگی با پروژه یی چندساله که در آن مشغول به بازی بود این همکاری شکل نگرفت. بسیار مایلم این بازیگر در کارهای بعدی من حضور داشته باشد.

-صادقانه بگویید از اینکه فیلم تان در جشنواره به نمایش درنیامد دلخور هستید؟

شاید آن زمان دلخور شدم آن هم مقطعی که پس از یک نمایش به خاطر اصلاحات مجدد، فیلم را از جشنواره بیرون آوردیم ولی بعد از گرفتن پروانه نمایش همه چیز را فراموش کردم.

وقتی فیلم را با تماشاگر می بینم و واکنش آنها را حین دیدن فیلم و این رابطه دو طرفه یی که بین فیلم و تماشاگران شکل گرفته و آنان صادقانه عکس العمل شان را نسبت به فیلم بروز می دهند و تماس های مکرر دوستان سینماگر و منتقدان که گاه بلافاصله بعد از دیدن فیلم تماس می گیرند، آنقدر برایم پشتوانه مهمی است که هیچ خاطره منفی یا شنیدن اظهارنظرهای مغرضانه نمی تواند این تصویر را مخدوش کند و خود فیلم با استقبال مردم و منتقدان به این اتفاقات و این گفته ها پاسخ می دهد.

-از چگونگی حضور فیلم تان در جشنواره کن بگویید. چرا در بخش مسابقه پذیرفته نشد؟

در زمان جشنواره در یک اکران خصوصی نماینده بخش نوعی نگاه جشنواره کن فیلم را دید. او ساختار فیلم را دوست داشت و فقط معتقد بود درک اتفاقات سریع فیلم برای تماشاگر خارجی، که باید زیرنویس را هم دنبال کند کمی سخت است و بعد از دیدن فیلم که آن زمان 120 دقیقه بود یعنی 10 دقیقه بیشتر از تایم کنونی فیلم، از من خواست اگر بتوانم کمی از اتفاقات و حوادث فرعی کار کم کنم تا فیلم برای تماشاگر خارجی قابل فهم تر شود و بعد آن را برای این بخش ارائه دهد که البته چون تکلیف فیلم تا اواخر اسفند چندان مشخص نبود هم من و هم آقای ساداتیان از اینکه فیلم را به شکل دی وی دی آماده کنیم و آن را به خارج از ایران ارسال کنیم نگران بودیم. در ضمن اینکه هر دو مایل بودیم فیلم پروانه نمایشش را بگیرد و بعد برای حضور در جشنواره ها اقدام کنیم و خود من ترجیح دادم از خیر این مساله به دلیل امنیت فیلم بگذرم. ولی الان نسخه یی از فیلم برای شرکت در بازار کن قرار است به پخش کننده فرانسوی کار سپرده شود.

-همکاری آقای فرهادی با تلویزیون بعد از حضورشان در سینما قطع شد همکاری شما به کجا خواهد کشید؟

اگر فیلمنامه خوب و محکمی به دستم برسد باز هم در تلویزیون کار خواهم کرد، کمااینکه در سینما هم تا فیلمنامه خوبی نداشته باشم کار نخواهم کرد.
http://fararu.com/images/docs/000011/n00011266-b.gif
نام سریال: من یک مستاجرم

موضوع: طنز

سال تولید: 1383

کارگردان: پریسا بخت آور

تعداد قسمت ها: 10 قسمت

بازیگران: کتایون امیر ابراهیمی , سپند امیر سلیمانی , امیر جعفری , ریما رامین فر , نگار فروزنده , نیما تارخ , سعید اقا خانی , بهاره رهنما , الهام چرخنده

   خلاصه داستان:

زمانه خانم که دارای ۵ الی ۶ واحد آپارتمان است برای گریز از تنهایی تصمیم می‌گیرد آنها را به زوجهایی جوان اجاره دهد. به همین منظور مسعود جوانی سرشار از شور و نشاط را به عنوان مباشر خود انتخاب می‌کند. جستجو و انتخاب زوج های جوان برای استقرار در آپارتمان های مذکور و شرط و شروط خاص زمانه خانم ماجراهای پیچیده ای را به وجود می آورد که دستمایه این مجموعة طنز قرار گرفته است.
++++++++++++++++++++++++++++
 سرگشتگی بین سنت‌ و مدرنیسم

 

نقد فیلم «دایره زنگی» ساخته پریسا بخت‌آور

«دایره زنگی» یک کمدی اجتماعی است که مضامین مورد علاقه پریسا بخت‌آور (کارگردان) و اصغر فرهادی (فیلمنامه‌نویس) را در خود دارد.

اصغر فرهادی با فیلمنامه‌های اجتماعی‌اش بارها علاقه‌ خود را به چنین بسترهایی نشان داده است. پریسا بخت‌آور هم با مجموعه‌هایی تلویزیونی چون «من یک مستأجرم» نشان می‌دهد که به چنین مضامینی گرایش دارد.

فیلم «دایره زنگی» روایت تقابل سنت و مدرنیته در قالب برخوردهای افراد آپارتمان‌نشین است. در این میان ماهواره به عنوان عنصری مدرن این تقابل بین ساکنین آپارتمان را شکل می‌بخشد.

عده‌ای با توجه به تفکر سنتی، با ورود مظاهر مدرنیته به زندگیشان مخالف هستند، و عده‌ای دیگر به نحوی افسارگسیخته خود را به جلوه‌های مدرنیته سپرده‌اند. این افراط و تفریط‌ها که در زندگی‌ ما ایرانی‌ها فراوان به چشم می‌خورد در فیلم «دایره زنگی» خوب به تصویر درآمده است.

فیلم نشان می‌دهد که در این آمیزش سنت و مدرنیته در جامعه، گرفتار ملغمه‌ای دشوار و فرساینده شده‌ایم؛ به طوری که جامعه‌ای داریم که نه سنتی است و نه مدرن، ولی در عین حال از هر دو هم چیزهایی دارد.

پدر مذهبی خانواده از طرفی مخالف نصب ماهواره است و از سویی دیگر اجازه فیلمسازی به پسرش می‌دهد. این نشان می‌دهد که حتی سنتی‌ترین آدم‌ها هم نمی‌توانند از جلوه‌های مدرنیسم  بگریزند و به هر حال باید خود را با عصر رسانه‌ها و ارتباطات هماهنگ کنند.

البته فیلمساز حق را به هیچ کدام از گروه‌ نمی‌دهد، نه در مذمت ماهواره شعار می‌دهد و نه دفاعی از استفاده افسارگسیخته از آن می‌کند. بلکه این پدیده تکنولوژیک و اجتماعی را تحلیل می‌کند و نکات مثبت و منفی‌اش را در قالب لحظاتی کمدی جان می‌بخشد.

از طرفی فیلمساز نشان می‌دهد که زمانه افکار سنتی که دیش را بدتر از کلمه هم‌وزن آن می‌داند، گذشته است. از سویی دیگر، اینکه برنامه‌های ماهواره بخواهد مهم‌ترین اوقات یک خانواده را پر کند و برنامه‌هایش به عنوان تنها الگوی همیشه در دسترس خانواده‌ها مطرح شود، به صلاح نیست.

برخی از لحظات کمیک فیلم موفق هستند، مثل دعوای دسته‌‌جمعی در پشت‌بام یا جریان پیژامه‌ای که در ماشین «بهاره رهنما» پیدا می‌شود. برخی از صحنه‌های فیلم هم موفق نیست، مثل جایی که بهاره رهنما با صدای مردانه به خانه دختر زنگ می‌زند که نه تنها کمیک نیست، بلکه صحنه‌ای اغراق‌آمیز و غیرواقعی به نظر می‌رسد.

فیلمساز از پرشماری کاراکترهای فیلم به خوبی در خلق کمدی کمک می‌گیرد و لحظاتی مؤثر از کمدی اسلپ استیک (بزن و بکوب) را خلق می‌کند. این نوع کمدی را در دعواهای دسته‌جمعی ساکنین آپارتمان بارها دیده‌ایم.

در صحنه‌های مختلف فیلم می‌بینیم که فرزندان خانواده‌ها بین جلوه‌های مدرن زندگی و تفکرات سنتی والدینشان سردرگم هستند. این مسئله گاه موجب ایجاد تضاد شدیدی بین نسل جدید و نسل گذشته می‌شود و در این میان جوانان به گمگشتگانی می‌مانند که مسیر درست زندگی را نمی‌یابند. چرا که خود والدین هم گاهی اوقات این مسیر را به درستی نمی‌شناسند و نمی‌توانند به آن‌ها توصیه‌ای درست و به‌روز کنند. فیلم همانقدر که تعصب را غیر دموکراتیک و غیرمنطقی نشان می‌دهد، آزادی بی‌حد و حصر را هم بحران‌زا و منحرف کننده می‌داند.

کاراکتر «شیرین» (باران کوثری) هم نمادی از جوانان گمگشته امروزی است که به بزهکاری روی آورده‌اند. فیلمساز و فیلنامه‌نویس تا انتهای فیلم ماهیت کاراکتر شیرین را بر تماشاگر آشکار نمی‌کند و وقتی در پایان می‌فهمیم شیرین بزهکار است دچار نوعی غافلگیری جذاب می‌شویم. چرا که شیرین که در سراسر فیلم نقش دختری عاشق را بازی کرده به پسر و حتی به تماشاگر هم رودست می‌زند و در انتها تماشاگر را غافلگیر می‌کند.

نمای انتهایی فیلم که اتوبوسی را نشان می‌دهد که شیرین داخل آن است و پلیس دستور توقف آن را می‌دهد، ما را به این فکر می‌اندازد که نسل جوان و گمگشته ما بالاخره چگونه راه نجات را پیدا می‌کند. آیا تنها عوامل بازدارنده‌ای چون پلیس و اجرای قانون اکتفا می‌کند یا اینکه جوانان ما باید از داخل خانواده و جامعه‌شان احیا شوند.

بیشتر فیلم‌ در فضای داخلی آپارتمان‌ها می‌گذرد، ولی کارگردانی پریسا بخت‌آور و استفاده از نماهای متنوع و حرکت‌های دوربین باعث می‌شود که فیلم خسته ‌کننده نباشد و جذابیت خود را از دست ندهد.

مهران مدیری بار دیگر توانایی خود را در اجرای کاراکترهای کمدی به رخ می‌کشد. کافی است نقش او را در این فیلم با نقش او در سریال «مرد هزارچهره» مقایسه کنیم. می‌بینیم که دو نقش ویژگی‌های کاملاً متضادی دارند و مدیری در هر دو نقش موفق است. این نشان از توانایی‌های گسترده و برجسته این بازیگر دارد.

محمدرضا شریفی‌نیا و امین‌ حیایی هم مثل همیشه در نقش‌های کمیک خود موفق هستند و بهاره رهنما هم نشان می‌دهد که علاوه بر نقش‌های جدی در نقش‌های کمیک هم توانایی‌های بسیاری دارد. کافی است به بازی خوب او در این فیلم و نیز سریال «مرد هزار چهره» دوباره دقت کنیم. امید روحانی هم در نقش مرد مذهبی بازی متوسطی ارائه می‌کند که به پای بازی خوبش در «کارگران مشغول کارند» نمی‌رسد. گوهر خیراندیش هم نقش تکراری همسر مرد مذهبی را بازی می‌کند که تکرار این نقش نمی‌تواند برای او امتیازی قابل اعتنا به شمار آید.

در مجموع «دایره زنگی» به عنوان فیلم اول خانم پریسا بخت‌آور نمره قبولی می‌گیرد؛ هر چند با کمدی‌های آپارتمانی برجسته‌ای چون «اجاره‌نشین‌ها» (داریوش مهرجویی) آشکارا فاصله زیادی با کیفیت مطلوب دارد، ولی می‌توان به آینده فیلسازی خانم بخت‌آور امیدوار بود.
++++++++++++++++++++++++++++



جستجو های خوانندگان وبلاگ رها ماهرو : نسبت فرهاد اصلانی و باران کوثری باهم . داستان فیلم ابد ویک روز . فیلم ابد و یک روز نقد . دانلود فیلم ابد و یک روز . سعید روستایی بیوگرافی . تحلیل فیلم ابد و یک روز . ابدو یک روز . گاوچران کوچک . موضوع فیلم بیداری . روایتی از زندگی سعیدروستایی . داستان وموضوع ابد ویک روز چیست . روزگار تریفید ویکی پدیا . خلاصه فیلم ابد و یک روز . محمد رضا در فیلم خبر خاصی نیس . فراستی و ابدو یک روز

فیلم شبکه ساخته سیدنی لومت

شبکه
1976 آمریکا
Network

Dir: Sidney Lumet


شبکه
فیلم محصول سال 1976
شبکه فیلمی کمدی-درام به نویسندگی پدی چایفسکی و کارگردانی سیدنی لومت محصول سال ۱۹۷۶ است.
تاریخ اکران: ۱۴ نوامبر ۱۹۷۶ م. (لس آنجلس)
کارگردان: سیدنی لومت
آهنگ‌ساز: الیوت لورنس
فیلم‌بردار: اوون رویزمن
فیلم‌نامه: پدی چایفسکی
بازیگران
پیتر فینچ
فی داناوی
ویلیام هولدن
++++++++++++++++++++++++++++
نودوهفتمین «سی دقیقه» با «تابناک»؛
فیلم: به تماشای «شبکه» سیدنی لومت بنشینید
داستان فیلم در تشکیلات یک شبکه تلویزیونی روایت می‌شود و در درجه نخست به تأثیرات تلویزیون بر جامعه و کمی هم به نقد نظام سرمایه داری آمریکا می‌پردازد. لومت بر این باور است تلویزیون یا به طور کلی رسانه‌ها ابزاری هستند در دست قدرت‌ها برای تربیت جامعه، آن گونه که خود می‌خواهند.
کد خبر: ۴۲۷۹۹۷
تاریخ انتشار: ۳۱ مرداد ۱۳۹۳ - ۱۱:۱۰ - 22 August 2014
شاید این پرسش را تنها یک خبرنگار یا مجری بتواند پاسخ دقیقی دهد: اگر همه عمرتان را در یک شبکه تلویزیونی یا بخش خبری یا خبرگزاری گذاشته باشید و بلافاصله پس از افت مخاطب، حکم اخراجتان را پیش رویتان بگذارند، چه می‌کنید؟ خودکشی؟ این پرسشی است که یکی از برجسته‌ترین کارگردان‌های تاریخ سینما در آغاز یکی از مهم‌ترین فیلم‌هایشان با بیننده در میان می‌گذارد و امروز آن را می بینیم.

به گزارش «تابناک»، کمتر کسی است که سیدنی لومت، کارگردان سر‌شناس آمریکایی را نشناسد. لومت در دوران زندگی هنری‌اش بیش از پنجاه فیلم ساخته ‌است و از برجسته‌ترین آن‌ها می‌توان به ۱۲ مرد خشمگین (۱۹۵۷)، بعد از ظهر سگی (۱۹۷۵)، شبکه (۱۹۷۶) و حکم (۱۹۸۲) اشاره کرد که برای لومت ۴ نامزدی اسکار بهترین کارگردانی را به همراه داشته‌اند.

لومت به واسطهٔ توانایی در جذب بازیگران بزرگ به پروژه‌هایش شناخته شده ‌است. نگرش او به مسائل مالی پروژه‌ها، هدایت درست هنرپیشه‌ها، داستان سرایی قوی و استفاده از دوربین به ‌عنوان ابزاری برای تأکید بر تم اثر، نقاط قوت او هستند.

سیدنی لومت کار هنری‌اش را در نیویورک اما خارج از محفل تئا‌تر برادوی آغاز کرد و به ‌زودی به یکی از کارآمد‌ترین کارگردانان تلویزیون تبدیل شد. او در سال ۱۹۵۷ نخستین اثر سینمایی خود با نام ۱۲ مرد خشمگین ـ که اغلب بهترین اثرش هم شناخته می‌شود ـ را ساخت.

یکی از نتایج ساخت این فیلم، شناخته شدن لومت به عنوان سردمدار نخستین گروه کارگردانان تلویزیونی که با موفقیت به سینما پیوستند بود. لومت در سال ۲۰۰۵ «جایزهٔ اسکار افتخاری» را به دلیل خدمات درخشانش به فیلم‌نامه‌نویسان، نقش‌آفرینان و هنر تصویر متحرک دریافت کرد. وی در ۸۶ سالگی بر اثر سرطان غدد لنفاوی درگذشت.

فیلم: به تماشای «شبکه» سیدنی لومت بنشینید

شبکه محصول ۱۹۷۶ یکی از آثار درخشان سیدنی لومت است؛ کارگردانی که برای اهالی سینما آنقدر شناخته شده است. داستان فیلم در تشکیلات یک شبکه تلویزیونی روایت می‌شود و در درجه نخست به تأثیرات تلویزیون بر جامعه و کمی نیز به نقد نظام سرمایه داری آمریکا می‌پردازد. لومت بر این باور است، تلویزیون یا به طور کلی رسانه‌ها، ابزاری هستند در دست قدرت‌ها برای تربیت جامعه آن گونه که خودشان می‌خواهند.

در فیلم، دایانا نماد نسلی است که با تلویزیون تربیت شده؛ آدمی که اخلاقیات را برای رسیدن به هدفش قربانی می‌کند؛ کسی که غرایز انسانی و احساساتش کمرنگ شده است. در مقابل او مکس است؛ مردی می‌انسال که کودکی‌اش را با کارتون باگزبانی نگذرانده است. او در خانواده تربیت شده، برای رفاقت و اخلاق ارزش قائل است، ولی به محض اینکه جذب دایانا می‌شود، ارزش‌هایش را زیر پای می‌گذارد؛ اما مکس کم کم متوجه می‌شود زیبایی دایانا، زیبایی ظاهری است، او از درون خالی است! و این خواست قدرت‌هایی است که رسانه‌ها را در دست دارند.

داستان فیلم شبکه در مورد تسلط بی‌حد و مرز تلویزیون بر زندگی مردم آمریکاست و اینکه مدیران کمپانی ‌های صاحبان این شبکه‌‌ها حاضرند هر کاری انجام دهند تا بیننده بیشتر و در نتیجه سود بیشتری داشته باشند. فیلم هجویه‌ای است بر قدرت رسانه، تلویزیون و روابط بین دست اندرکاران آن. با اینکه داستان به شدت تراژیک است و در هیچ صحنه‌‌ای، خنده بر لبان تماشاگر نمی‌نشاند، در برخی صحنه ‌ها آنقدر هجو زیاد می‌شود که داستان از حالت واقعی خارج شده و شبیه فیلم ‌های سورئالیستی می‌ شود؛ مانند سخنرانی رئیس هیأت مدیره شرکتی که صاحب شبکه است در مورد دنیای امروز برای هاوارد و یا صحنه‌ای که تعدادی کمونیست دوآتشه بر سر پولی که از شبکه بابت برنامه‌شان می‌گیرند، دعوا می‌ کنند.

یکی از مهم‌ترین دلایل موفقیت فیلم گروه بازیگران آن است، که با پنج کاندیداتوری اسکار توانستند سه مجسمه را تصاحب کنند. بزرگ‌ترین بازنده این گروه، ویلیام هولدن (William Holden) بازیگر نقش مکس شوماخر بود که اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد را در اتفاقی نادر به همبازی خود پی‌تر فینچ (Peter Finch) ایفاگر نقش هاوارد بیل باخت. پی‌تر فینچ که کمی پیش از برگزاری مراسم اسکار مرده بود، نخستین بازیگری بود که پس از مرگ اینجایزه را دریافت می‌ کرد
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/fa/thumb/f/fc/Networkmovie.jpg/220px-Networkmovie.jpg
 نقد و بررسی کاربران نقد فارسی از فیلم The Network (شبکه) / اثری از سیدنی لومت

The Network (شبکه)    
----- 1976 --درام -- 121 دقیقه --R-

کارگردان : Sidney Lumet

نویسنده : Alejandro Jodorowsky

بازیگران: Faye Dunaway, William Holden , Peter Finch

خلاصه داستان :

مجری معروف یه شبکه تلویزیونی در برنامه ای زنده اعلام می کند که تا هفته آینده در مقابل دوربین های تلویزیونی به سر خود شلیک خواهد کرد...

   

نقد، بررسی ، تحلیل و نظرات کاربران و همکاران سایت نقد فارسی

 

    شهاب

شبکه محصول 1976 فیلمی از سیدنی لومت. کارگردانی که برای اهالی سینما انقدر شناخته شده هست که نیازی نمیبینم در ابتدای این نوشته از کارنامه درخشان این کارگردان صحبت کنم.

داستان فیلم در تشکیلات یک شبکه تلویزیونی روایت میشه و در درجه اول به تاثیرات تلویزیون بر جامعه میپردازد و کمی هم به نقد نظام سرمایه داری آمریکا. لومت معتقد است تلویزیون_یا بطور کلی رسانه ها_ابزاری هستند در دست قدرت ها برای تربیت جامعه آنطوری که خودشان میخواهند. در فیلم دایانا نماد نسلی است که توسط تلویزیون تربیت شده آدمی که اخلاقیات را برای رسیدن به هدفش قربانی میکند کسی که غرایز انسانی و احساساتش کمرنگ شده. در مقابل او مکس وجود دارد،یک مرد میانسال که کودکی اش را با کارتون باگزبانی نگذرانده است او در خانواده تربیت شده ، برای رفاقت و اخلاق ارزش قائل است ولی به محض اینکه جذب دایانا می شود ارزشهایش را زیر پا میگذارد. اما مکس کم کم متوجه میشود زیبایی دایانا یک زیبایی ظاهری است ، او از درون خالیست! و این خواست قدرتهایی است که رسانه ها را در دست دارند...

اما جدا از هشدارها و حرفهای فیلم وقتی به این اثر نگاه میکنید اولین چیزی که به چشم می آید عملکرد خوب بازیگران است. در مورد روایت داستان و فیلمبرداری و ... هم نسبتا خوب کار شده ولی نوآوری ای هم دیده نمیشه. در کل باید بگم فیلم خوبیه که ارزش یکبار دیدن رو قطعا داره ولی انتظار یک شاهکار سینمایی دیگر را از سیدنی لومت نداشته باشین.


    Farid.Em

این است زندگی هاواد بیل ، یک پیامبر دیوانه

سیدنی لومت با آثارش به قدر کافی علاقه ی خودش رو به پرداختن به درونیات انسان نشون داده، و در این زمینه هم خشم انسانی رو دستاویز نفوذ به لایه های شخصیتی انسان می دونه.
در 12 مرد خشمگین در این مسئله رو به کرات می بینیم، در بعد از ظهر سگی و سرپیکو هم به همین شکل؛ در انتخاب گروه بازیگری هم بسیار خوب عمل می کنه
فیلم شبکه این امضای لومت رو با خودش داره و تیم بازیگری اینجا به نحو احسنت عمل می کنن بوِیژه آخرین اجرای پیتر فنچ باشکوه و بسیار ستودنیه (این بازیگر بزرگ نزدیک 2 ماه پس از اکران فیلم در اثر سکته قلبی فوت می کنه.)

فیلم با معرفی دو دوست و همکار شروع می شه که یکی از اون ها به اسم هاوارد بیل در آستانه اخراج از شغل مورد علاقه ش قرار داره. به قدری این موضوع برای هاوارد سخته که در حالت مستی به دوستش مکس می گه که قصد داره خودکشی کنه!
هاوارد، که یک هفته تا اخراج فاصله داره، در برنامه ی خبری خودش اعلام می کنه که هفته بعد در وسط همین برنامه خودکشی می کنه. بیل به قدری در سیستم تلویزیونی گرفتار شده که دنیای خودش رو محصور به ساختمان شبکه می بینه.
بیل خبر خودکشی رو اعلام می کنه، چنین خبری تکان دهنده اعلام می شه اما همکاران بیل متوجه این موضوع نمی شن!

فیلم به ما می گه نگاه کنید: هرج و مرج گرایی در جامعه همیشه توجهات رو به خودش جلب می کنه و این قاعده ای اجتماعیه.
پس از این اتفاق به یکباره بیل در کانون توجهات قرار می گیره، عکس اون تمام صفحه "نیویورک تایمز" رو به خودش اختصاص می ده، بنابراین، با اصرار زنی به نام دیانا که یک مدیر برنامه ی تلویزیونیه، بهش مجوز ادامه کار به همان شیوه گذشته داده می شه. اما آمارها باز هم سیر نزولی پیدا می کنه

دایان، زنی باهوش و هرج و مرج گراست، کسی شبیه بیل که در دنیای شبکه ای نفس می کشه. دایان به اعتراف خودش در روابط انسانی هیچ سررشته ای نداره و تنها تخصصش کارشه. این زن قانون جذب رو به خوبی درک کرده و برای همین پیشنهاداتی به مکس می ده، مبنی بر ادامه کار هاوارد البته بعنوان پیامبر خشمگین؛ همچنین اجرای زنی پیشگو، که مکس، باحالتی متعجب این پیشنهاد رو رد می کنه. در این اثنا دایان با دلفریبی فراوان مکسِ احساساتی رو درگیر رابطه ای می کنه.
بزودی مکس، توسط فرانک هکت، شخصیتی صرفا منفعت گرا، از کار برکنار و فرصت طلایی نصیب دایان می شه. این امر مهر ختامی بر رابطه ی عاطفی مکس و دایان هستش. هاوارد بیل پس از دیدن خوابی (که احتمالا ناشی از افسردگی های شدید اون دورانه) منقلب شده و پس از سخنرانی گیرا و جذاب تمامی نگاه ها رو دوباره به خودش جلب می کنه. (این خواب ممکنه ناشی از افسردگی های این اواخر بیل باشه و این فوران علاقه ی بیل به خبررسانی و پیامبری، بر ناخودآگاهش اثر می گذاره.)




سخنرانی بسیار عالی بیل در این شب بارانی یکی از نقاط عطف فیلمه: این قدرت شبکه است! بیل مردم رو به خروش وادار می کنه.
مدتی بیل به همین روال، به کارش ادامه می ده و سخنان قاطع و شیوای اون، به شدت محبوبیتش اضافه می کنه؛ تا اینکه در یکی از اجراهای خودش و همزمان با برگزاری جشنی برای شبکه و مدیرانش، افشاگری هایی کرده و ضرر مالی شدیدی به کل شبکه وارد می کنه.

شاید نقطه اوج فیلم صحنه ی ملاقات جنکینس و بیل باشه:
در اینجا اتفاقاتی می افته که بیننده رو شدیدا غافلگیر می کنه. بیل که همه کس محو سخنرانی ها و نطق میخکوب کننده اش هستن، دربرابر جنکینس تنها یک بیننده است، چرا؟


به این جای فیلم دقت کنید: جنکینس میز درازی برای مباحثه انتخاب کرده، پیش از شروع صحبت پرده ها رو می کشه و چراغ بالای سر بیلی خاموش می شه در حالی که چراغ نزدیک چهره جنکینس روشنه. این صحنه ها بیلی رو همانند خوابش منقلب می کنه و ناخودآگاه جنکینس رو بعنوان خدا (به مفهوم کسی که به پیامبرش پیغام های لازم رو برای ابلاغ ، صادر می کنه) می پذیره. بیلی در اینجا مشخصا پیامبری دیوانه است!
(تصویر زیر: بیل در این حالت همانند مجنونی می گه"من چهره ی خداوند رو دیدم")


درادامه هاوارد بیل به رسالتش عمل می کنه اما افکاری پوچ گرا به مرور در میان صحبت هاش بروز پیدا می کنه و بازهم کاهش آمار شبکه اتفاق می افته؛ اما این بار جنکینس بر ادامه ی کار هاوارد اصرار می کنه. شاید بدلیل خرسندی شدید از خداوند بودن خود!
دراین بین رابطه مکس و دایان دوباره از سر گرفته می شه. و زن مکس که متوجه خیانت شوهرش شده، اون رو از خونه بیرون می اندازه.
جدایی دوباره ی مکس و دایان نقطه ی عطف دیگر فیلمه. مکس نکاتی رو برای دایان روشن می کنه که ناخودآگاه ترس از رفتن مکس بر این زن چیره می شه. دایان از زبان مکس (و در واقع) زنیه که به همه چیز و همه کس به چشم ابزاری برای پیشرفت آمار خودش توجه می کنه و با شوقی توصیف نشدنی به جنگ و ترور و خونریزی نگاه می کنه. دایان به شدت درگیر یک زندگی غیر واقعی و صرفا محدود به صفحه تلویزون شده.

به نظرم لومت ، با "شبکه"، تنها یک هدف داره، صحبت فیلم بیان یک دغدغه است و جلوگیری از وقوع یک اتفاق شوم! جمله ای که مکس به دایان در اواخر فیلم می گه سخن اصلی و مهم ترین پیام فیلمه: "تو تلویزیون مجسم هستی دایانا، بی اهمیت در مقابل رنج، بی احساس در مقابل شادی"

از معدود نقاط ضعف فیلم به نظرم پرداختن بیش از حد به بعضی مباحث حاشیه ای (از جمله قضیه ارتش آزادی خوا) هستش.

(امتیاز من 9/10)


    meysam3d


چطور شبکه، همه چیز را می کُشد!
بیشتر نکات لازم را دوستان در مورد بحث داستان و مضمون فیلم اشاره کردند. فقط من چند نکته اضافه میکنم:

1- حرف فیلم اساسا بر به تصویر کشیدن تاثیر تلویزیون بر انسان عصر حاضر قرار دارد. یا به کلام دیگر: استثمار انسان توسط رسانه! تاثیری چند جانبه: هم بر روسا و کسانی که در پشت پرده هستند (جِنسن). هم بر گرداندندگان آن (دیانا و بخصوص هوارد بیل) و هم بر مخاطبی که ظاهرا در این فیلم فکری از خود ندارد (صحنه فریاد از پنجره).
2- شخصیت بیل در این فیلم کاملا بی هویت و پا در هواست. نمی توان با آن همزادپنداری کرد. بازی پیتر فینچ هم حتی ضعیف است و اگر بعد از فیلم، زنده مانده بود، بعید بود اسکاری به او تعلق گیرد.

3- در چند جای فیلم کات های بی موقع و بعضا ناشیانه وجود دارد. همینطور چند پلان کوتاه که کاملا زائد است. این موارد بخصوص در حین گفتگوها و رابطه ماکس و دیانا چند بار دیده میشود.
4- مهمترین نقطه ضعف شخصیت بیل، عدم وجود دلیل قانع کننده برای تغییر ناگهانی طرز رفتار او و یا به اصطلاح استحاله ای است که در او رخ میدهد. دست بردن به عوامل متافیزیکی و تفسیر آن در باب این تحول، اصلا قابل پذیرش نیست.

5- تاثیرات محیط رسانه بر دایانا شاید نسبت به سایرین پذیرفتنی تر باشد. چیزی که او را تبدیل به یک مدل مکانیکی از جنس زن کرده است. یک ساحره که در برابر احساسات انسانی خنثی شده و در حین عشقبازی نیز تمرکزش بر محیط کار است.
6- فیلم بر دیالوگ استوار است. فیلم، فیلمِ بازی است. فیلمی که موسیقی متن را از خود دریغ کرده تا مثلا بتواند حرفهای مهمی را که قرار است بزند و در ابتدا وعده اش را به ما میدهد، خوب بگوش بیننده اش برساند. حرفهایی که فیلم نمی تواند تا انتها بار بیان آنها را به دوش بکشد.

7- به نظرم شبکه، فیلمی است که پس از شروع خوب و تحریک آمیزی که در ابتدا از خود نشان میدهد، در ادامه از مسیرش منحرف میشود و ضمن اینکه جدیت خود را در توسعه خط داستانی از دست میدهد، حتی به هجو هم کشیده میشود. هیچ لزومی نداشت که حزب های آزادیخواه و یا شورشی، در جریان فیلم دخالت داده شوند. هر چند اتفاق انتهایی باید به هر حال به گردن کسی انداخته میشد؛ آمریکایی ها در تبرئه کردن خود از اصل یک ماجرا استادند!

در انتها ...
شبکه فیلمی است که بیش از حد بزرگ شده (یا بهتر بگوییم: بزرگش کرده اند!) و در بین کارهای لومت، کمترین محبوبیت را در نزد من دارد. حتی «مرا مجرم بدان» خیلی بهتر از شبکه است؛ چه برسد به شاهکاری مثل 12 مرد خشمگین.

فقط یه نکته:
دلیل اسکارِ پیتر فینچ معلوم است. بازی داناوی هم با اغماض شایسته اسکار. اسکار فیلمنامه نویسی هم حالا گوییم قبول. آخر من نفهمیدم اسکاری که برای نقش مکمل زن، برای بازی در نقش همسر ویلیام هولدن دادند برای چه بود ؟!

امتیاز 7 از 10



    Mehdi-Afsharha

راستش صحبت درباره این فیلم خیلی سخنه و اصلا کار آسونی نیست!

یه فیلم بسیار پر حرف، تا حدود زیادی کسل کننده، بازی هایی عالی، دیالوگ هایی هوشمندانه و گاها چرند و البته داستانی با اهدافی در زمان خودش جالب (و این روزها تکراری)


باید بگم داستان فیلم من رو اصلا جذب خودش نکرد، هدف هایی که لومت از ارایه این داستان به شکل فیلم داشت هم اصلا منو جذب نکرد.

چیزی که توجه منو جلب کرد، نحوه ارایه و چیدمان داستان در فیلم بود که لومت مانند یک آرشیتکت به زیبا ترین شکل ممکنه اونو به ما ارایه داد.

برای بهتر بیان کردن حرف هام و اینکه شایید (فقط شاید) از اینجا به بعد نوشته هام رو متوجه بشید لازمه که به داستان اشاره داشته باشم (به پایان و خطوط اصلی لو دهنده داستان اشاره نخواهم کرد)

روزی یک مجری تلوبزیونی ناگهان دیوانه شده و در یک برناکه زنده تلویزیونی میگه خسته شده و علاوه بر اون تا سه شنبه هفته دیگه قراره اخراج بشه. وعده دیدار سه شنبه هفته دیگه تو همین برانامه. و قول داد که تو همون برنامه مخش رو با شلیک یک اسلحه بترکونه. تمام مدیران شبکه از این اتفاق عصبانی هستند. اما این عصبانیت تا فردای اون برنامه بیشتر ادامه پیدا نمیکنه، چون میفهمن این دیوونه بازی ها مورد توجه مردم قرار گرفته، لذا (!) تصمیم میگیرن که این مجری بازم هر روز جلو دوربین زنده حاضر شه و هر چی که به دهان مبارکش میاد رو بیان کنه! مردم هم استقبال می کنند (تعجب نکنید. چون اصلا قرار نیست فیلم طنز باشه و یه درام کانلا جدی قراره باشه. البته بهتون حق میدام. این داستان واسه ساخت یه طنز میتونست خیلی بهتر باشه تا یه درام!)...

هدف اصلی این فیلم نشان دادن سه چیز بوده.
۱. یه مجری هر روز بیاد رو یه برنامه زنده تلویزیونی و بدون اینکه از قبل معلوم باشه چی میخواد بگه شروع کنه به گقتن چیزهایی شبیه اینکه: چرا پدر مردم رو هر روز با نشان دادن اخباری که پایانی ندارند مثل فجایع، سیاسی، مالی و حتی خاله زنکی در میارید. بابا ول کنید بزارید مردم زندگیشونو کنن و چیز هایی به مراتب مزخرف تر
۲. دلار مهم ترین چیز جهان هستی هست. دین چیه؟ ایدیولوژی چیه؟ بابا همه اینها بازیه. ما هممون مچل شدیم. هنوزم مچلیم و خودمونم نمی فهمیم! همه اینها برای یه مشت دلاره و همه بازی های سیاسی و مذهبی جهان هم برای کسب دلار بیشتره.
۳. قدرت رسانه ای تلویزیون تا چه حد میتونه باشه!

این ۳ مورد تمام چیزهایی بود که فیلم بهش پرداخت و به جرات میگم هیچ نکته دیگه ای نیست که توش جا انداخته باشم. (البته یه داستان عاشقانه مسخره هم هست این وسط که واقعا بود و نبودش فرقی نمی کرد. (البته نبودش بهتر بود!))

اما نظر من در مورد اینکه تا چه حد این فیلم در انتقال اهدافش تو این ۳ مورد موفق بوده

هدف شماره یک: فیلم دررساندن پیام این هدف، که مهم ترین هدف فیلم هم بوده موفق بوده تا جایی که در انتقال پیام این هدف، نمره ۸۰ رو میگیره و از اونجا که این هدف، چرت ترین هدف فیلم هست، نمره بالا تو این هدف، عملا کل ارزش فیلم رو زیر سوال میبره. (اتفاقا این قسمتها همون بخش های طنز و البته به شدت تخیلی این فیلم به شدت جدی هستند!)
هدف شماره دو: ما نفهمیدیم واقعا کسب دلار بشتر مهمه یا نه . مثلا یه جا تو فیلم آقا رییسه به خاطر اینکه بابت بیان حقایقی که مردم نباید میفهمیدن و حالا فهمیدن، کلی ضرر مالی کرده به شدت عصلانیه و بیا و ببین چه قیامتی میکنه. اما تنها ۱۰ دقیقه بعدش(البته ۱۰ دقیقه بعدش تو فیلم) به دنبال اینه که بگه گور بابای پول، مهم اینه که از طرف مردم حرف بزنی. حتی اگر کل شرکت هم ورشکست بشه مهم نیست. این باعث میشه که ما نفهمیم بالاخره دلار مهمه یا نه، تا اینکه به انتهای فیلم میرسیم و میفهمیم رییس رو ولش کن حسن. دلار خیلی مهمه حسن!. در کل فیلم نمره ای که برای رساندن این هدف میگیره نموه ۴۰ هشتش.

هدف شماره سه. قدت رسانه ای تلویزیون در جامعه آمریکا چقدره؟ فیلم میگه خیلی. فیلم میگه مردم (البته ببخشید) یه عده نفهمن که هر چی تو تلویزیون بگن قبول میکنن. مردم حتی حاضرن ۱ دقیقه به خاطر هدفی بجنگن و ۱ دقیقه بعد با قدرت تلویزیون اون هدف رو کلا محکوم کنن (نمیدونم چرا یهو یاد کتاب ۱۹۸۴ نوشته جرج اورول افتادم) خب فیلم در این باره واقعا موفق و عمل میکنه. البته درباره قدرت تلویزیون تو این فیلم زیاده روی شده. مخصوصا واسه زمان حال که اینترنت رسانه اول هست و نه تلویزیون(این یعنی تو این مورد فیلم تاریخ مصرف گذشته هستش). البته این مورد کماکان درباره جوامعی که اینترنت ندارن (یا اینترنت فیلتر شده دارن) صادق هست. مخصا اگر تلویزیونشون نامش رسانه "ملی" باشه!!

در کل. من این فیلم رو خیلی پر حرف و زیادی سنگین می دونم و ترجیح میدادم فیلم به یکی ۲ تا از این اهداف نمی پرداخت تا بتونه هدف های دیگه رو آرام تر و منطقی تر بیان کنه. ضمنا من این فیلم رو با همسرم نگاه کردم و برای اولین بار در تاریخ سینما، همسرم وسط فیلم عصبانی (از دست بیخود بودن فیلم) بلند شد و رفت!

اما با این حال نمره من به فیلم ۷ از ۱۰ هستش

این نوشته هم بلا فاصله بعد از تماشا فیلم و در ساعت ۳ شب بعد از تماشای فیلم به رشته تحریر در آمده!!


    jack


متاسفانه این فیلم نزدیک یک ساعت از وقتم رو گرفت و برای دومین بار تو عمرم یک فیلم رو از نیمه راه رها کردم.اقای افشارها نکات قشنگی رو اشاره کردن ولی به نظرمن تا اونجایی که فیلم رو دیدم حتی به همین هدف ها هم اشاره نمیکرد.نمیدونم شاید من از این دست موضوعات خوشم نیاد ولی اخه نه جذابیت داره نه تاثیر گذاری.اقا میثم هم که گفتن یه شروع هیجان انگیز وغافل گیر کننده داشت.همون رو هم نداره چون بیل شب قبل از برنامه با مکس درمیون میزاره وحتی همون اعلام خودکشیش هم یه جورایی لو میره.از جواب مکس هم میشد برداشت کرد که با این اتفاق میتونه میزان رتبه برنامه بالا بره.این ها همه نظرات خودمه وبه فیلم امتیازی هم نمیتونم بدم چون نتونستم تحملش کنم!!!!اگه هم تا اخر میدیدم خوشبینانه امتیازم 6از10شاید این امتیاز هم بخاطر 2تا بازی خوب باشه..



    yas_lord



بار اول با شنیدن یکی از سخنرانی های اصلی فیلم شبکه بود که برای دیدن فیلم رغبت پیدا کردم ، پس از دیدن بعد از ظهر سگی یکی دیگر از آثار لومت و عمق مفهومی فیلم واقعا فیلم مرا جذب خودش کرد ، کمتر از یک سوم فیلم را دیده بودم که به دوستان پیشنهاد نقد این فیلم را دادم .

فیلم شبکه همچون آثار دیگر لومت نمی خواهد فیلمی ساده باشد ، او سعی در گفتن حقیقتی دیگر در باب اجتماع امروزی دارد اما همانطور که لومت انتظار دارد این روند پیش نمی رود ، چند سخنرانی ابتدایی شخصیت اول فیلم جالب است و نوعی امید دهنده به دیدن ادامه فیلم ، یک مجری تلویزیون که ابتدا اعلام می کند قصد کشتن خویش را دارد ولی بعد با گفتن اینکه به او الهام شده شروع به انتقاد از جامعه و مردم می کند و همین مسئله است که او را پیامبر عصبانی می نامند . فیلم هدف های نابی را در دست می گیرد ، من در مورد مسائل اقتصادی یا سیاسی که در فیلم به آن اشاره می شود صحبت نمی کنم ، همانند بعد از ظهر سگی ، هدف اصلی لومت برای من جالب است ، خود مردم ، در سخنرانی های هاروارد بیل او همیشه از مردم می گوید ، از مردمی که خود را به آنچه از اطراف عرضه می شود محدود کرده و خویشتن را گم کرده اند ، جستجو را کنار گذاشته اند و با زندگی محدودی که برایشان ساخته اند دیگر نمی توانند حقیقت را بیابند و واقعا سخن زیباییست ، شخصیت دیانا برای تعریف همین مردم است و شخصیت مکس آن افراد قدیمی هستند که زندگی شان به دور این دنیای ساخته شده و محصور کننده بوده است . اما اینها کلامی است که فیلم آغاز می کند و ما در ادامه انتظار برداشت های مختلف از آن هستیم ، ولی فیلم در زمان های مختلفی مخصوصا نیمه دوم به صورت کامل گسسته می شود ، عشق بی معنای بین مکس و دیانا که برای تکمیل یکی از اهداف فیلم ، یعنی مقایسه ارزش ها و اخلاقیات بنظر من کاملا یک مسئله شکست خورده است زیرا از شکل گیری تا نابودی آن خیلی ظاهری و به صورت گذری دیده می شود . با آمدن بحث دلالی تلویزیون آمریکا با اعراب این بحث شدت گرفته و نوعی دگرگونی و گسستگی فیلم را در خود اسیر می کند که بیشترین مخاطبان را از خود فراری می دهد . ولی در هر صورت بازی های فیلم زیبا هستند و لومت حداقل در این زمینه از رقیبان خود عقب نمی ماند به طوری که ند بیتی برای سخنرانی کوتاه و فوق العادش نامزد اسکار می شود .

در هر صورت فیلم شبکه درمیان آثار دیگر لومت همچون بعد از ظهر سگی قدم های زیادی را عقب مانده و جای خالی های زیادی دارد ، البته بحث خشکی و محدودیت فکری بیشتر مردم ( که واقعا در آمریکا هنوز که هنوز است وجود دارد ) بحث بسیار ارزشمندی است ، ولی فیلم شبکه آنچنان که شایسته این بحث می باشد ، به آن نبپرداخته است .

نمره من : 7.5 از 10


    cinemapara


هیچ وقت نمی توانم "شبکه" را کامل ببینم، و خوشحالم که این ورطه خوفناک و سردرد آور را تا به انتها مشاهده نکردم، "شبکه" هیچ چیز ندارد، تکرار بی وقفه دیالوگ های گاها پهناور و مدی کلوزهای سنگین چنته خالی این فیلم را می نمایاند. اگر به من می گفتند که "فیلم لومیت" بهترین پایان بندی تاریخ سینما را دارد، باز هم بیشتر از همین ساعت به مشاهده اش نمی نشستم و اکنون هم بسیار ناراحتم که دقایقی از زندگیم را به ابطال گذراندم. روند کند و بی هویت، در کنار استفاده های بی جا و کم مفهوم از قابهای کوچک و بزرگ، مخاطب را سردرگم کرده و کمترین رمق وی را برای ادامه دادن داستان هم از او می ستاند.

(همیشه سعی میکنم که این حس تنفرم نسبت به فیلم، دامن گیر فیلمساز جسوری مانند لومیت نشود).

با پوزش، نمره ای نزد من ندارد.


    saber_sa


سال 1976؛ سالی که فیلم های خوبی روی پرده سینما رفتند. فیلم هایی چون راکی، همه مردان رئیس جمهور،
و مهمتر از همه فیلم تحسین شده اسکورسیزی یعنی راننده تاکسی.

سیدنی لومت، کارگردان بزرگ و موفقی که قبلا فیلم های بزرگی چون 12 مرد خشمگین، سرپیکو و بعد از ظهر سگی را در کارنامه کاری خود داشت، دست به ساخت فیلمی زد که به عقیده من ، یکی از بدترین ساخته های عمرش بود. شبکه.

شبکه داستانی درباره تلویزیون است. و درباره گردانندگان و مدیرانی که با زد و بندهای خود ، آن را به فساد کشانده اند.

پیتر فینچ، یکی از بازیگران مطرح این فیلم و نقش اصلی فیلم است. او در نقش هاوارد بیل یکی از گویندگان تلویزیون ظاهر می شود که بعد از سال ها گویندگی و موفقیت در شبکه، به روزهای افول خود نزدیک می شود و در یک تصمیم عجیب، در یک برنامه زنده و در مقابل دیدگان میلیون ها بیننده، اعلام می کند که در برنامه هفته آینده ، در جلوی دوربین دست به خودکشی خواهد زد. این خبر مشکلات و بازخوردهای زیادی ایجاد می کند. ولی مدیران فاسد شبکه، برای به دست آوردن توجه مردم و افزایش مخاطبان، از این امر سو استفاده کرده و برنامه های هاوارد را افزایش می دهند. برنامه ای که او در آن از چرندیات! و از مشکلات زندگی آمریکایی سخن می گوید. در طی برنامه های آینده، او دوباره معروفیت و محبوبیت فراوانی به دست می آورد. و به لقب پیامبر دیوانه مفتخر می شود.

درباره محتوا و پیام فیلم سخن چندانی وجود ندارد. مشکلات زندگی آمریکایی، افتادن سرمایه های آمریکایی به دست عرب ها و ... از پیام هایی هستند که فیلم به بدترین شکل ممکن سعی در اعلام آن دارد.

یکی از نقاط قوت فیلم، بازی خوب ویلیام هولدن است. بازیگر فیلم هایی چون سابرینا، بلوار سانست و ... که به شخصه به خاطر بازی این بازیگر، تا پایان فیلم را تحمل کردم.

یکی از اتفاقات عجیب مراسم اسکار سال 1977، حضور ویلیام هولدن و پیتر فینچ از فیلم شبکه، در بین نامزدهای بهترین بازیگر نقش اول مرد بود. که پیتر فینچ موفق به کسب این جایزه شد. هر چند به نظر من هولدن بازی بهتری ارائه داده بود.

شبکه با وجود اینکه فیلم مذخرفی نبود، ولی برای کسی که 12 مرد خشمگین را ساخته بود، یک برگشت به عقب و یک شکست به حساب می آمد. تیم بازیگری خوب و کارکشته و کارگردان باتجربه و بزرگ ، می توانست یک نتیجه خوب در پی داشته باشد، ولی نتیجه کار چیز دیگری بود. به عقیده من، مشکل شبکه، فیلمنامه بود.
امتیاز بنده با ارفاق:

10/6


برای فریاد زدن از چرندیات لزوما نباید پیامبری باشید که از تزویرهای زمانه مان بگوید , کافیست اما " گوینده ی شبکه ای "خسته و به ته خط رسیده باشید که به جنونی وحیانی (!) مبتلا شده


" شبکه " ریزبینانه ترین شکل تمرکز روی دو طرز فکر متقابل هم است , و نمایشی از خط داستانی ملتهب و ناپیوسته ای که در روایت به شیوه ای ادغام شونده , وجوه هولناک , عصیانگر و مافیایی مدرنترین عنصر زمانه ی مان (رسانه) را به تصویر میکشد , _البته برای به کار بردن لفظ "مافیایی" تا آخرین پرده ی فیلم باید صبر میکردم _ ... هر چند که نتورک مرثیه ای غیرسانتیمانتال و غیردراماتیک از ظهور و سقوط یک پیامبر است (!)_ البته با در نظر گرفتن این ایده که برای فریاد زدن از چرندیات لزوما نباید پیامبری باشید که از تزویرهای زمانه مان بگوید , کافیست اما " گوینده ی شبکه ای "خسته و به ته خط رسیده باشید که به جنونی وحیانی (!) مبتلا شده و هر شب با سخنوریهای تکاندهنده همه را تسخیر میکند _ ... اما تمرکز روایت غیرخطی اثر , روی پیچشی به شدت غیرسانتیمانتال از سه شخصیت محوریست ; بیل هاوارد , مکس , کریستنسن . و مهمترین تمهید سیدنی لومت در استفاده از این گونه ی روایت , ترکیب پیوسته ی اجزای مربوط به این سه شخصیت و تلفیق آن با هسته ی مرکزیست _ یعنی همان تقابل دو طرز فکر کذایی که در پرده های ماقبل آخر بین هاوارد بیل و آقای ینسن به باشکوهترین و نمادینترین شکل ممکن به تصویر کشیده شد , نمایی تلفیقی از لانگ شات (long shot) و لو انجل شات (low angel shot ) به همراه غرشهای آقای ینسن , که صحنه را تسخیر میکند , چه چیزی بیشتر از این هاوارد بیل و ما را حیرت زده میکند ؟! _ به این ضمیمه کنید نریشن های به جا و اندکی که درست روی حفره های داستانی قرار میگرفتند و به روایتی نامتعارف و مستند از وقایع منتهی میشدند ...

نتورک اصراری هوشمندانه دارد بر پیوستن جزئیات و عناصر ریتمیک اجرا به هم برای دست یافتن به شمایلی واقعگرا از صحنه . این را میشود در تمام سکانسها دید چه زمانی که مکس دارد با آب و تاب لطیفه ی همیشگیش (به زعم خودش تا به حال گفته نشده !) را برای همکارانش تعریف میکند یا سخنرانیهای بینظیر و ماندگار بیل حتی اگر قبول کنیم او یک دیوانه است یا اشتیاق دیوانه وار کریستنسن زمانیکه دارد در مورد کسب سهم و رتبه های بالاتر برای برنامه هایش حرف میزند و یا حالتیکه او با آن ناز و اداهای خاص زنانه اش و در حالیکه روی میز مکس به شکلی اغواکننده لم داده و از ایده های مضحکش سخنرانی میکند , البته نکته ای که از بازگو نکردن آن احتمال دارد به عذاب وجدانی دردناک مبتلا شوم , نمایش درخشان و حق به جانب فرانک هکت است با آن ایده ها و طرز فکرهای ترسناک و خطرناکش اگر چه دوست داشتنی ترین حالت او زمانیست که عصبانی میشود و با حالتی مضحک , تند و نامفهوم صحبت میکند ... البته شاید که همه ی این موقعیتها را دوست داشته باشیم ولی مطمئنا هیچ کسی جز مکس وجود ندارد که به زنی بلندپرواز , خشک و بی روح _ که حتی زمان رابطه ی جنسی هم به مسائل مربوط به کارش فکر میکند و آن را بلند در همان هنگام به زبان میآورد (!) _ , حتی آن هم با وجود متاهل بودن , عاشقانه احساس نزدیکی کند ...

اگر چه نتوورک نکوهشیست شرافتمندانه که لحنی افشاگرانه-جسورانه توام با پایانی تراژیک را , به تمهیدی گیرا برای نشان دادن وجوه هولناک و پشت پرده ی شبکه تبدیل میکند اما نتیجتا سیدنی لومت متعهدانه و با نگاهی فراتر و دور تر از دو طرز فکر " سیستمی جهانی بر پایه ی پول " و " طرز تفکر بشارت آلود و افشاکننده ی هاوارد بیل " به این دو ایده می پردازد و تا انتها همانقدر تفکر آقای ینسن را مورد تقدیس قرار می دهد که به هاوارد بیل نگاه ویژه ای دارد و بازنده ی واقعی ماجرا شبکه است و آقای هکت و خانم کریستنسن و دار و دسته ی مافیاییشان که به جز رتبه ها و سهم های برنامه شان به چیز دیگری نمی اندیشند , بله نتوورک نکوهش این ایده است : شبکه نابود کننده ی همه ی مفاهیم انسانی و تبدیل آن به چرندیات است ...

لومت در استفاده از شیوه ی باورپذیری وقایع , به همان اندازه , تلاشی آگاهانه در تایین حد و مرزی مشخص برای عدم نزدیکی به شخصیتها قائل بوده که نتیجه احساسی سرشار از توهم "نسبت به شخصیتها " و " تراژدی پرده ی آخر داستان " است , که اساسا با از دست رفتن اثر از وحدتی پیوسته , فیلمنامه در نیمه ی دوم خود تبدیل به اثری دوپاره میشود ; یکی رابطه ی عاشقانه ی مکس و کریستنسن و دیگری ماجرای بیل . که این حرکت روایی در دو جهت بیشترین ضربه را به بار دراماتیک فیلم وارد میکند و اگر چه که سیدنی لومت در نتورک به هدف مضمونی خود میرسد اما بار احساسی به شدت ضعیفی را به همراه دارد , نکته ی مهمی که امتیازات زیادی از فیلم را نابود میکند ...

هر چقدر که در طول دیدن فیلم پیش می رفتم به این حقیقت رسیدم که نتوورک را باید در پرده ی بزرگ دید با آن نماهای با عمق میدان وسیع و خیره کننده اش به ندرت می شود به اثری این چنین ظریف در تصویرپردازی برخورد کرد که اصول تکنیکی سینما را رعایت کرده باشد .در هر حال دیدن نتورک در پرده ی بزرگتر به نظرم امکان این را دارد که خستگی کمی را که در نیمه ی پایانی فیلم ناشی میشود بکاهد , هر چند که لومت در نتوورک فراتر از زمان خود به ایده های سیاسی و اجتماعی آشوبگرانه و تلفیقی از عناصر آشنای هر دو دست می یابد و محصولی با خلاقه های پرتکلف و لحنی به دور از احساسات می آفریند که مسئله را در آخرین لایه فقط یک تراژدی آمریکایی نمیداند ... انگار که چیزی ورای همه ی اینهاست ... ذات آنارشیستی - هیولایی شبکه , دغدغه ای ورای موسیقی , وفادار به واقعگرایی .

منبع: سایت نقد فارسی
++++++++++++++++++++++++++++
شبکه (فیلم ۱۹۷۶)
از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
شبکه
Networkmovie.jpg
پوستر فیلم
کارگردان     سیدنی لومت
تهیه‌کننده     هاوارد گاتفرد
فرد کاروسو
نویسنده     پدی چایفسکی
بازیگران     فی داناوی
ویلیام هولدن
پیتر فینچ
رابرت دووال
راوی     لی ریچاردسن
موسیقی     الیوت لورنس
فیلم‌برداری     اوون رویزمن
تدوین     الن هایم
شرکت
تولید
   
مترو گلدوین مایر
یونایتد آرتیستز
توزیع‌کننده     یونایتد آرتیستز
تاریخ‌های انتشار
    ۲۷ نوامبر ۱۹۷۶
مدت زمان
    ۱۲۱ دقیقه[۱]
کشور     آمریکا
زبان     انگلیسی
هزینهٔ فیلم     ۳٬۸ میلیون دلار
فروش گیشه     ۲۳٬۶۸۹٬۸۷۷ دلار[۲]

شبکه (به انگلیسی: Network) فیلمی کمدی-درام به نویسندگی پدی چایفسکی و کارگردانی سیدنی لومت محصول سال ۱۹۷۶ است. فیلم نامزد ۱۰ جایزۀ اسکار بود که ۴ جایزۀ را در بخش‌های بهترین بازیگر نقش اول مرد، بهترین بازیگر نقش اول زن، بهترین بازیگر نقش مکمل زن، و بهترین نویسندگی را ازآن خود کرد. بیاتریس استرایت برندۀ جایزۀ اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل زن در این فیلم، تنها ۵ دقیقه و دو ثانیه در فیلم حظور داشت که تا کنون(سال ۲۰۱۴) کوتاه ترین نقش برنده اسکار بوده است.[۳]

بازیگران

    فی داناوی
    ویلیام هولدن
    پیتر فینچ
    رابرت دووال
    ند بیتی
    بیاتریس استرایت
    ویسلی دیود
    کونچتا فرل



 رها ماهرو : خوانندگان گرامی ، لطفا نظر و نقدتان را راجع به فیلم شبکه به کارگردانی سیدنی لومت برای ما بنویسید و بفرستید.





فیلم شبکه محصول سال ۱۹۷۶
کارگردان: سیدنی لومت
نویسنده: پدی چایفسکی
تاریخ  انتشار: ژانویه ۱۹۷۷
ژانر: درام
بازیگران: فی داناوای ، پیتر فینچ و ویلیم هولدن و همچنین با حضور رابرت دووال
خلاصه ی فیلم: یک برنامه ی تلوزیونی به وسیله ی مجری خود معروف می شود و این ماجرا باعث می شود …. خودتون فیلم رو نگاه کنین تا بقیه شو بفهمین!!!
جوایز: برنده ی ۴ جایزه ی اسکار و ۹ جایزه ی دیگر از جشنواره های مختلف
++++++++++++++++++++++++++++
عصر حاضر، عصر سلطه بی چون و چرای اطلاعات و ارتباطات، و دهکده جهانی امروز، جامعه گسترده اطلاعاتی است که شبکه های مختلف خبری و اطلاع رسانی در آن، نه تنها به انعکاس بی طرفانه واقعیت وقایع و اخبار نمی پردازند بلکه در ساختن و شکل دادن به آنها مداخله کرده، با کنترل و ایجاد جذابیت برای مخاطبان، آنها را به نمونه برداری، الگو سازی و تقلید کورکورانه از این صنعت هدایت می کنند تا سردمداران رسانه ها از آن به مثابه کالایی تجاری و سیاسی به نفع سود مالی و قدرت شرکت های چند رسانه ای خود بهره برداری کنند. و از این طریق است که رسانه ها (بخصوص در غرب) از انسان امروز، موجودی فاقد انسانیت، اراده و اختیار و آگاهی و در نهایت، انتخاب، می سازند و او را هر چه بیشتر از معنویات و اخلاقیات - که در فطرت تمامی انسان ها به ودیعه نهاده شده - دور کرده، به سمت ماتریالیسم و پوچ گرایی محض سوق داده است.

گرچه از ساخت «شبکه» اثر ماندگار و پر ارزش «لومت»2 و فیلم نامه ناب «پدی چایکفسکی»3 سال ها می گذرد، امّا محتوا و مَضمون غالب بر آن همچنان در این روزها نیز به چشم می خورد. «شبکه» فیلمی است که از انسجام کافی برخوردار نیست و به نوعی تزلزل، خشونت و ناامیدی گرفتار است که به خوبی نشان دهنده روح حاکم بر آن و همین طور، فرهنگی است که به خاطر اتّکا به رسانه ها (و در این جا تلویزیون) از هم گسیخته و غیر قابل اطمینان است.

«شبکه» به خوبی و با زیرکی تمام، با نقب زدن به نظام تبلیغاتی فاسد غرب، به دنیای درونی اربابان و گردانندگان رسانه ها وارد شده، واقعیت پنهان پشت پرده ها را عریان و بی پیرایه می نمایاند و شاید این، خود، یکی از دلایل سردی و افسردگی موجود در طول فیلم باشد.

عنوان بندی فیلم با تصویر چهار صفحه تلویزیون متعلق به غول های رسانه ای امریکا آغاز و در پایان فیلم نیز با تکرار همان صحنه، تیتراژ پایانی را داریم که به نوعی تداعی کننده این موضوع است که این شبکه ها هستند که به دنیای افراد این قصه شکل می دهند و سرنوشت محترم آنها محدود و محصور به این صفحات رنگین تلویزیون است، و قهرمان روایت «چایکفسکی» که به خاطر فیلم نامه «شبکه» برنده اسکار 1976 شد، «هاوارد بیل» مفسر و گوینده شبکه U.B.S است که پس از سال ها حضور در عرصه رسانه، اکنون همچون موجودی واپس زده شده از اذهان توده مردم و جامعه رسانه ای که خود زمانی از سردمداران قدرتمند آن بوده، اینک تنها و بدون پشتیبان و اسف بارتر از همه اینها، به یکباره تمام محبوبیت و اعتبار سال های طلایی گذشته خویش را از دست داده، اکنون فاقد هر نوع ارزش و اعتبار، زوال یافته و سرانجام، همچون شی ء بی مصرفی با بی رحمی تمام از کار بر کنار و از دور خارج می شود و آن چنان افسرده و شکننده می شود که در اقدامی جنون آمیز، وعده مرگ خود را دقیقاً از مکانی که باعث اوج و افولش شده، یعنی شبکه خبر، به مخاطبان اعلام می کند و پس از آن در کمال ناباوری، بار دیگر پس از چند برنامه به عنصری پول ساز و مخاطب ساز برای رسانه، مبدل و با اهمیت می گردد.

امّا در نهایت، زمانی که پا را فراتر نهاده و دست به رسوایی مراجع و نهادهای عظیم پشت پرده می زند، به ناگاه از کنترل رسانه خارج شده، همین امر، منجر به صدور حکم مرگش می شود.

در ابتدای فیلم او موجودی تنها و سرخورده است، امّا در طول مسیر دشوار تنهایی و انزوا و تنها با بازگو کردن برخی حقایق - که آنها نیز اغراق آمیز و شعارگونه بودند -، همان گونه که ماهیت تزلزل و معرفی رسانه همخوانی دارد و با تبلیغ مفاهیم فراموش شده اومانیسم و اگزیستانسیالیسم قرن نوزدهمی، سعی در یادآوری اضطراب بشری از بیگانگی انسان در جهان مادی امروزه، و اضطراب ناشی از گم کردن راه و نرسیدن به آرامش، از غربت تنهایی و نیاز به رهایی و آزادی، به دست زدن به عصیان و فریاد و شورش جهت احقاق حقوق پایمال شده و دموکراسی، برای خود همفکران و پیروانی در سطح خویش پیدا کرده که آنها نیز همچون خود او ذهنیتی طبقه بندی شده و محدود و عاری از درک هر نوع حقیقت ناب درباره ارزش انسان و حیات او دارند؛چرا که افکار مانده پس ذهنِ او و همین طور انتقال آنها به مخاطبان نیز تحت کنترل و اراده قدرت برتر رسانه است، و به نوعی یادآور اثر زیبای «پیتر ویر» یعنی «نمایش ترومن»4است. نظام تبلیغاتی و سیستم رسانه ای، ذهن انسان معاصر را چنان تحت هجوم و نفوذ خود قرار داده که حتی جرئت تصمیم گیری و انتخاب شیوه زندگی را نیز از ایشان سلب نموده است که این سلب اختیار همان سلب آزادی و اراده بشریت است و نتیجه آن، زوال و سقوط تدریجی و سپس مادی زدگی، فساد، اضمحلال و از هم گسستگی بنیان زندگی انسان را در پی دارد.

تنها قدرت غالب، رسانه است و نفوذ بی حد و حصر آن در تمامی عرصه های زندگی بشری نمود، دارد به طوری که از آن، قدرت بلامنازع ساخته که نه تنها به وجود آورنده عوامل و شرایط فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، و روانی کاذب می شود که حتی منجر به حق صدور حکم مرگ فردیت نیز می شود.

«شبکه» نیز معرف تنها قدرت برتر عصر حاضر است که همچنان آرام و بی وقفه، در راه روان فردیت و خودآگاهی بشر و به یغما بردن حقیقت، هنوز یکه تاز میدانی است که با وجود تمام پیشرفت های لحظه به لحظه علم و تکنولوژی که باید در خدمت بشریت قرار گیرد، همچنان و حتی حادتر از روایت «لومت» از چیرگی مادیات به اخلاقیات حکایت دارد. روایت «لومت» از انسان معاصری است که دچار یأس فلسفی گشته و سرگشته و هراسان به دنبال آرامش و یافتن گمگشته درونی خود است؛ پس این اثر با چنین درون مایه ای با گذشت سالیان دراز از ساخت آن همچنان باب بحث و تحلیل را مفتوح گذاشته است.

مهار عصیانگری افسار گسیخته به نام «هاوارد بیل» می تواند کنایه به خود رسانه باشد که مهار آن نه تنها از دست سردمدارانش که از دست مصرف کنندگان بی چون و چرای آن (یعنی مخاطبان این عرصه) خارج شده و بی مهابا به درون زندگی شخصی و اجتماعی ایشان پا نهاده و در آن یکه تازی می کند و سرانجام نامعلوم آن حکایت، از رقم زدن پایانی ناخوشایند برای مخاطبان آن دارد؛ چرا که در این میان، تنها قربانی، اراده، آزادی و فردیت انسان است، در نتیجه، نیاز به ظهور ناجی و هدایت کننده ای آگاه و مقبول لازم می نماید؛ امّا ناجی ای نه از دسته و تبار «هاوارد بیل» این پیامبر دیوانه و دروغین؛ بلکه یک ناجی واقعی که همه معتقدان، منتظر ظهور او هستند.
++++++++++++++++++++++++++++
Network (film)

Directed by     Sidney Lumet
Produced by     Howard Gottfried
Fred C. Caruso
Written by     Paddy Chayefsky
Starring     Faye Dunaway
William Holden
Peter Finch
Robert Duvall
Narrated by     Lee Richardson
Music by     Elliot Lawrence
Cinematography     Owen Roizman
Edited by     Alan Heim
Distributed by     Metro-Goldwyn-Mayer
(Through United Artists)
(USA & Canada)
United Artists
(International)
تاریخ انتشار
 November 27, 1976

Running time
    121 minutes
Country     United States
Language     English
Budget     $3.8 million
Box office     $23,689,877[2]

Network is a 1976 American satirical film written by Paddy Chayefsky and directed by Sidney Lumet, about a fictional television network, UBS, and its struggle with poor ratings. The film stars Faye Dunaway, William Holden, Peter Finch, and Robert Duvall and features Wesley Addy, Ned Beatty, and Beatrice Straight.

The film won four Academy Awards, in the categories of Best Actor (Finch), Best Actress (Dunaway), Best Supporting Actress (Straight), and Best Original Screenplay (Chayefsky).

In 2000, the film was selected for preservation in the United States National Film Registry by the Library of Congress as being "culturally, historically, or aesthetically significant". In 2002, it was inducted into the Producers Guild of America Hall of Fame as a film that has "set an enduring standard for U.S. American entertainment".[3] In 2006, the two Writers Guilds of America voted Chayefsky's script one of the 10 greatest screenplays in the history of cinema.[4] In 2007, the film was 64th among the 100 greatest American films as chosen by the American Film Institute, a ranking slightly higher than the one AFI had given it ten years earlier.

خلاصه داستان

Howard Beale, the longtime anchor of the Union Broadcasting System's UBS Evening News, learns from the news division president, Max Schumacher, that he has just two more weeks on the air because of declining ratings. The two old friends get roaring drunk and lament the state of their industry. The following night, Beale announces on live television that he will commit suicide on next Tuesday's broadcast. UBS fires him after this incident, but Schumacher intervenes so that Beale can have a dignified farewell. Beale promises he will apologize for his outburst, but once on the air, he launches back into a rant claiming that life is "bullshit". Beale's outburst causes the newscast's ratings to spike, and much to Schumacher's dismay, the upper echelons of UBS decide to exploit Beale's antics rather than pull him off the air. In one impassioned diatribe, Beale galvanizes the nation, persuading his viewers to shout out of their windows "I'm as mad as hell, and I'm not going to take this anymore!"
Howard Beale delivering his "mad as hell" speech

Diana Christensen heads the network's programming department; seeking just one hit show, she cuts a deal with a band of radical terrorists (a parody of the Symbionese Liberation Army called the "Ecumenical Liberation Army") for a new docudrama series called The Mao Tse-Tung Hour for the upcoming fall season. When Beale's ratings seem to have topped out, Christensen approaches Schumacher and offers to help him "develop" the news show. He says no to the professional offer, but not to the personal one, and the two begin an affair. When Schumacher decides to end the Howard as the "Angry Man" format, Christensen convinces her boss, Frank Hackett, to slot the evening news show under the entertainment division so she can develop it. Hackett agrees, bullies the UBS executives to consent, and fires Schumacher at the same time. Soon afterward, Beale is hosting a new program called The Howard Beale Show, top-billed as "the mad prophet of the airwaves". Ultimately, the show becomes the most highly rated program on television, and Beale finds new celebrity preaching his angry message in front of a live studio audience that, on cue, chants Beale's signature catchphrase en masse: "We're as mad as hell, and we're not going to take this anymore." At first, Max and Diana's romance withers as the show flourishes, but in the flush of high ratings, the two ultimately find their way back together, and Schumacher leaves his wife of over 25 years for Christensen. But Christensen's fanatical devotion to her job and emotional emptiness ultimately drive Max back to try returning to his wife, even though he doesn't think she'll agree, and he warns his former lover that she will self-destruct at the pace she is running with her career. "You are television incarnate, Diana," he tells her, "indifferent to suffering, insensitive to joy. All of life is reduced to the common rubble of banality."

When Beale discovers that Communications Corporation of America (CCA), the conglomerate that owns UBS, will be bought out by an even larger Saudi Arabian conglomerate, he launches an on-screen tirade against the deal, encouraging viewers to send telegrams to the White House telling them, "I want the CCA deal stopped now!" This throws the top network brass into a state of panic because the company's debt load has made merger essential for survival. Hackett takes Beale to meet with CCA chairman Arthur Jensen, who explicates his own "corporate cosmology" to the attentive Beale. Jensen delivers a tirade of his own in an "appropriate setting", the dramatically darkened CCA boardroom, that suggests to the docile Beale that Jensen may himself be some higher power—describing the interrelatedness of the participants in the international economy and the illusory nature of nationality distinctions. Jensen persuades Beale to abandon the populist messages and preach his new "evangel". But television audiences find his new sermons on the dehumanization of society depressing, and ratings begin to slide, yet Jensen will not allow UBS executives to fire Beale. Seeing its two-for-the-price-of-one value—solving the Beale problem plus sparking a boost in season-opener ratings—Christensen, Hackett, and the other executives decide to hire the Ecumenical Liberation Army to assassinate Beale on the air. The assassination succeeds, putting an end to The Howard Beale Show and kicking off a second season of The Mao Tse-Tung Hour.

The film ends with the narrator stating:

    "This was the story of Howard Beale, the first known instance of a man who was killed because he had lousy ratings."

بازیگران

    Faye Dunaway as Diana Christensen
    William Holden as Max Schumacher
    Peter Finch as Howard Beale
    Robert Duvall as Frank Hackett
    Wesley Addy as Nelson Chaney
    Ned Beatty as Arthur Jensen
    Beatrice Straight as Louise Schumacher
    Jordan Charney as Harry Hunter
    William Prince as Edward Ruddy
    Lane Smith as Robert McDonough
    Marlene Warfield as Laureen Hobbs
    Conchata Ferrell as Barbara Schlesinger
    Carolyn Krigbaum as Max's secretary
    Arthur Burghardt as the Great Ahmet Khan
    Cindy Grover as Caroline Schumacher
    Darryl Hickman as Bill Herron
    Lee Richardson as Narrator (voice)

Cast notes

    Kathy Cronkite (Walter Cronkite's daughter) appears as kidnapped heiress Mary Ann Gifford.
    Lance Henriksen has a small uncredited role as a network lawyer at the meetings in Diana Christensen's Los Angeles office, and at Ahmet Khan's home.
    Ken Kercheval makes an appearance as a lawyer in the negotiation scene.
    Some sources indicate that Tim Robbins has a small, non-speaking role at the end of the film as one of the assassins who kills Beale;[5] however, Robbins has publicly stated that he did not appear in the film.[6]
http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/0817/network435346456.jpg
تولید
This section needs additional citations for verification. Please help improve this article by adding citations to reliable sources. Unsourced material may be challenged and removed. (January 2013)

Part of the inspiration for Chayefsky's script came from the on-air suicide of television news reporter Christine Chubbuck in Sarasota, Florida two years earlier.[7] The anchorwoman was suffering from depression and battles with her editors, and unable to keep going, she shot herself on camera as stunned viewers watched on July 15, 1974. Chayefsky used the incident to set up his film's focal point. As he would say later in an interview, "Television will do anything for a rating... anything!"

The character of network executive Diana Christiansen was based on NBC daytime television programming executive Lin Bolen,[8] which Bolen disputed.[9]

Chayefsky and producer Howard Gottfried had just come off a lawsuit against United Artists, challenging the studio's right to lease their previous film, The Hospital, to ABC in a package with a less successful film. Despite this recent lawsuit, Chayefsky and Gottfried signed a deal with UA to finance Network, until UA found the subject matter too controversial and backed out.

Undeterred, Chayefsky and Gottfried shopped the script around to other studios, and eventually found an interested party in MGM. Soon afterward, UA reversed itself and looked to co-finance the film with MGM, which for the past several years had distributed through UA in the US. MGM agreed to let UA back on board, and gave it the international distribution rights, with MGM controlling North American/Caribbean rights.

انتشار

The film premiered in New York City on November 27, 1976, and went into wide release shortly afterward.
Critical reception

Network opened to acclaim from critics, and became one of the big hits of 1976–77. Vincent Canby, in his November 1976 review of the film for The New York Times, called the film "outrageous ... brilliantly, cruelly funny, a topical American comedy that confirms Paddy Chayefsky's position as a major new American satirist" and a film whose "wickedly distorted views of the way television looks, sounds, and, indeed, is, are the satirist's cardiogram of the hidden heart, not just of television but also of the society that supports it and is, in turn, supported."[10]

On review aggregator website Rotten Tomatoes, Network currently holds a 91% "fresh" rating based on 53 reviews.[11]

In a review of the film written after it received its Academy Awards, Roger Ebert called it a "supremely well-acted, intelligent film that tries for too much, that attacks not only television but also most of the other ills of the 1970s," though "what it does accomplish is done so well, is seen so sharply, is presented so unforgivingly, that Network will outlive a lot of tidier movies."[12] Seen a quarter-century later, Ebert added the film to his The Great Movies list and said the film was "like prophecy. When Chayefsky created Howard Beale, could he have imagined Jerry Springer, Howard Stern, and the World Wrestling Federation?"; he credits Lumet and Chayefsky for knowing "just when to pull out all the stops."[13] The film also ranks at number 100 in Empire magazine's list of the 500 Greatest Films of All Time.[14]

Not all reviews were positive: Pauline Kael in The New Yorker, in a review subtitled "Hot Air", criticized the film's abundance of long, preachy speeches; Chayefsky's self-righteous contempt for not only television itself but also television viewers; and the fact that almost everyone in the movie, particularly Robert Duvall, has a screaming rant: "The cast of this messianic farce takes turns yelling at us soulless masses."[15] Michael Billington wrote, "Too much of this film has the hectoring stridency of tabloid headlines",[16] while Chris Petit in Time Out described it as "slick, 'adult', self-congratulatory, and almost entirely hollow", adding that "most of the interest comes in watching such a lavishly mounted vehicle leaving the rails so spectacularly."[17]
Awards and honors
Academy Awards

Network won three of the four acting awards.

Won

    Best Actor – Peter Finch
    Best Actress – Faye Dunaway
    Best Supporting Actress – Beatrice Straight
    Best Writing, Screenplay Written Directly for the Screen – Paddy Chayefsky

Finch died before the 1977 ceremony and was the only performer to win a posthumous Academy Award until Heath Ledger won a Best Supporting Actor Oscar in 2009. The statuette itself was collected by Finch's widow, Eletha Finch.

Straight's performance as Louise Schumacher occupied only five minutes and two seconds of screen time, making it the shortest performance to win an Oscar (as of 2014), breaking Gloria Grahame's nine minutes and 32 seconds screen time record for The Bad and the Beautiful in 1953.[18]

Nominated

    Best Actor – William Holden
    Best Supporting Actor – Ned Beatty
    Best Cinematography – Owen Roizman
    Best Film Editing – Alan Heim
    Best Director – Sidney Lumet
    Best Picture

Golden Globes

Won

    Best Actor in a Motion Picture – Drama – Peter Finch
    Best Actress in a Motion Picture – Drama – Faye Dunaway
    Best Director – Sidney Lumet
    Best Screenplay – Paddy Chayefsky

Nominated

    Best Motion Picture – Drama

BAFTA Awards

Won

    Best Actor – Peter Finch

Nominated

    Best Film
    Best Direction – Sidney Lumet
    Best Actor – William Holden
    Best Actress – Faye Dunaway
    Best Supporting Actor – Robert Duvall
    Best Screenplay – Paddy Chayefsky
    Best Editing – Alan Heim
    Best Sound – Jack Fitzstephens, Marc Laub, Sanford Rackow, James Sabat, and Dick Vorisek

American Film Institute

    AFI's 100 Years...100 Movies – #66
    AFI's 100 Years...100 Laughs – Nominated
    AFI's 100 Years...100 Heroes & Villains:
        Diana Christensen – Nominated Villain
    AFI's 100 Years...100 Movie Quotes:
        "I'm as mad as hell, and I'm not going to take this anymore!" – #19
    AFI's 100 Years...100 Movies (10th Anniversary Edition) – #64

++++++++++++++++++++++++++++



جستجو های بازدیدکنندگان وبلاگ رها ماهرو : فیلم خبر خاصی نیست . سریال مسافران بهرام . بیداری تحلیل نیکی کریمی . نظر فیلم خبر خاصی نیست . سینمایی خبرخاصی نیست . فیلم ابدو یک روز . سخنان تهمینه میلانی . دانلود فیلم ابدو یک روز . گداستان فیلم ابد و یک روز . فیلم ابدو یک روز . داستان فیلم ابد و یک روز . موضوع فیلم ابدو یک روز . ابدو یک روز . نقد فیلم ابدو یک روز . سعید روستایی کیست . نظر فراستی درباره ابدو یک روز

فیلم کارمند شرکت ساخته ایم سانگ یون

کارمند شرکت
2012 کره جنوبی
A Company Man

Dir:Sang-yoon Lim


تاریخ انتشار : سال ۲۰۱۲

ژانر:  هیجانی , جنگی , اکشن
http://www.myp30movie.ir/wp-content/uploads/2015/02/3movie1_rUqYb8awfoQ1.jpg
خلاصه داستان :  هیونگ دو  یه قاتله که واسه کمپانی که به صورت بازرگانی فلزیجات خودش رو معرفی کرده کار می کنه . یه روز داخل یکی از ماموریتاش با یه مرد به اسم هیون یی همکار میشه که باید بعد از کار اون رو بکشه . هیون یی از هیونگ دو میخواد که واسه خانوادش پول بفرسته . در همین حال هیونگ دو واسه دیدن خانواده هیون یی میره که . . .
++++++++++++++++++++++++++++
ژانر : اکشن ، درام ، هیجانی

کارگردان : Sang-yoon Lim

ستارگان : Ji-seob So, Mi-yeon Lee, Do Won Kwak

زمان : 96 دقیقه

خلاصه داستان : هیونگ دو  یه قاتله که واسه کمپانی که به صورت بازرگانی فلزیجات خودش رو معرفی کرده کار می کنه . یه روز داخل یکی از ماموریتاش با یه مرد به اسم هیون یی همکار میشه که باید بعد از کار اون رو بکشه . هیون یی از هیونگ دو میخواد که واسه خانوادش پول بفرسته . در همین حال هیونگ دو واسه دیدن خانواده هیون یی میره که . . .



 رها ماهرو : خوانندگان گرامی ، لطفا نظر و نقدتان را راجع به فیلم کارمند شرکت به کارگردانی و نویسندگی ایم سانگ یون برای ما بنویسید و بفرستید.




A Company Man

کارگردان    Im Sang-yoon
تهیه کننده    Oh Joo-hyeon
Yu Jeong-hoon
Jeong Yong-wook
نویسنده    Im Sang-yoon
ستارگان    So Ji-sub
Lee Mi-yeon
Kwak Do-won
Kim Dong-jun
آهنگساز    Mowg
فیلمبردار    Lee Hyung-deok
تدوینگر    Nam Na-yeong
Distributed by     Showbox/Mediaplex
تاریخ انتشار

11 اکتبر 2012

زمان فیلم
    96 دقیقه
Country     South Korea
Language     Korean
Budget     ₩4 billion
Box office     US$7,339,398

A Company Man (Hangul: 회사원; RR: Hoi-sa-won) is a 2012 South Korean action thriller film, starring So Ji-sub, Lee Mi-yeon, Kwak Do-won and Kim Dong-jun. It is about a hitman who find himself targeted by his ex-employers after he falls in love with a single mother and quits his job.

خلاصه داستان

Hyeong-do (So Ji-sub) wears a suit and tie like any other rank-and-file white collar worker... except his profession is a hitman. Seemingly a section chief in the sales division of a metal fabrication company that is actually a front for an organization of hit men, Hyeong-do is regarded as one of the best contract killers in the business and is up for promotion soon. One day, he meets a single mother named Mi-yeon (Lee Mi-yeon) and instantly falls in love. Feeling guilty about his bloody past, Hyeong-do tries to quit the "manufacturer" to the surprise of his colleagues and his enemies. Seen as a loose end, he is immediately hunted down by his former employers.[6]
http://dl.movieo.ir/dlha/pic/Company-Man-Poster.jpg
بازیگران

    So Ji-sub - Ji Hyeong-do
    Lee Mi-yeon - Yoo Mi-yeon
    Kwak Do-won - Kwon Jong-tae
    Kim Dong-jun - Ra Hoon
    Lee Geung-young - Ban Ji-hoon, department head
    Han Bo-bae - Ra Bo-seul
    Yoo Ha-bok - Jin Chae-gook, department head
    Yoo Na-mi - Miss Ahn, receptionist
    Hong Kyung-yeon - Yang, chief of equipment materials team
    Jeon Guk-hwan - Representative Jeon
    Lee Jae-yoon - Shin Ip-nam, sales

Reception

The film achieved one million admissions 12 days after its release. It was sold to 55 countries including Japan, China, Thailand in Asia, as well as France, Switzerland, Austria, the Netherlands and Belgium in Europe
++++++++++++++++++++++++++++
نام فارسی فیلم:کارمند شرکت

نام انگلیسی:A Company Man

سال انتشار ۲۰۱۲

محصول کشوره کره جنوبی


توضیحاتی در مورد داستان فیلم:هیونگ انجام (پس جی زیر) یک دست کت و شلوار و کراوات مثل هر کارگر دیگری یقه سفید را می پوشد … به جز حرفه خود را به قتل است.هیتمن – – وفادار به کارفرمای خود را در نظر گرفته و به عنوان بهترین ها در کسب و کار او قاتل قرارداد حرفه ای می باشد. اما یک روز، به تعجب از همکاران خود و دشمنان خود را، او به طور ناگهانی تصمیم به ترک شغل خود را برای یک زن (لی MI-یئون). دیده می شود به عنوان خیانت نهایی، هیونگ انجام شده است بلافاصله با کارفرمایان سابق خود را شکار. آیا او قادر خواهد بود تا با زندگی خود، بسیار کمتر با عشق خود فرار کنند
++++++++++++++++++++++++++++
نام فیلم : کارمند شرکت

نام لاتین : A company man

ژانر : اکشن | درام | هیجان انگیز

کیفت : ۱۰۸۰P و ۷۲۰P

سال تولید : ۲۰۱۲

محصول : کره جنوبی

امتیاز : ۱۰ / ۶٫۶

خلاصه داستان : هیونگ همانند هر کارمند معمولی دیگه یه دست کت و شلوار مشکی بر تن میکند ولی مساله ی اصلی و مهم اینه که او یه کارمند معمولی نیست بلکه یک قاتل حرفه ای و خوب است او در کارش کاملا حرفه ای و ریلکس است و در کارش یکی از بهترین هاست یک روز زنی یه نام سو یئون را ملاقات میکند و تصمیم عجیبی میگیرد مبنی بر اینکه از کارش کنار بکشد
++++++++++++++++++++++++++++

جست و جوهای بازدیدکنندگان وبلاگ رها ماهرو : سریال دختر با ماشین خیاطی چیان . جهنم کیوتو . سریال بیماراستاندارد . فیلم شمشیرزن دوره گرد 1 از تلویزیون ایران . فیلم ابدو یک روز جشواره . فیلم سینمایی به دنبال بهاران . دانلود مرد خانواده . مجری برنامه نسیم دانش . امیر حسین آرمان در هیچ خبر خاصی نیست . فیلم ابد و یک روز نقد . برنامه قاصدک حسین . شخصیت لی هون درفیلم خورشیدوماه کیست . ویدیو هایی از فیلم خبر خاصی نیست

نقد فیلم سه هفته تا دیتونا ساخته برت استرن

سه هفته تا دیتونا
2011 آمریکا
3 Weeks to Daytona

Dir:Bret Stern



 رها ماهرو : خوانندگان گرامی ، لطفا نظر و نقدتان را راجع به فیلم 3 هفته تا دیتونا به کارگردانی برت استرن برای ما بنویسید و بفرستید.




اسپیلبرگ و میرباقری در تلویزیون/ گزارش فیلم‌های آخر هفته
فرهنگ > تلویزیون - شبکه‌های مختلف تلویزیون در روزهای آخر هفته فیلم‌های زیادی را برای پخش آماده کرده‌اند.

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، تلویزیون ، برای آخر هفته فیلم‌هایی از استیون اسپیلبرگ، داود میرباقری و ... تدارک دیده است.

 

فیلم
   

کارگردان
   

زمان پخش
   

شبکه

مامور مخفی
   

اندرو رگیت
   

پنجشنبه 10 مهر ماه ساعت 22
   

یک

بدون شرط
   

هادی رمضان پور
   

جمعه 11 مهر ماه ساعت 14:50
   

یک

دنیای لیزا
   

برن نیوبرگر
   

پنجشنبه 10 مهر ماه ساعت 9 صبح
   

دو

چند پاره از داستان اسماعیل
   

سعید نقدزاده
   

پنجشنبه 10 مهر ماه ساعت 23:30
   

دو

دایناسوری از اقیانوس ه
   

تتسو امازاوا
   

جمعه 11 مهر ماه ساعت 8 صبح
   

دو

قضاوت کودکانه
   

میشل پاونه
   

جمعه 11 مهر ماه ساعت 17:30
   

دو‍

شور شیرین
   

جواد اردکانی
   

پنجشنبه 10 مهر ماه ساعت 9:30
   

سه

کارآگاهان
   

حمید لبخنده
   

پنجشنبه 10 مهر ماه ساعت 19
   

سه

 کارآگاهان
   

حمید لبخنده
   

جمعه 11 مهر ماه ساعت 19
   

سه

آرواره های کوسه
   

استیون اسپیلبرگ
   

جمعه 11 مهر ماه ساعت 9:30
   

سه

دان 2
   

فرهان اختر
   

جمعه 11 مهر ماه ساعت 14
   

سه

مسئله فروشنده دوره گرد
   

تیموتی لانزونه
   

پنجشنبه 10 مهر ماه ساعت 15
   

چهار

تاندر بولت و لایت فوت
   

مایکل چیمین
   

جمعه 11 مهر ماه ساعت 12
   

چهار

روزنامه ای در خط مقدم
   

اندی دی امونی
   

جمعه 11 مهر ماه ساعت 20:30
   

چهار

به سوی خوشبختی
   

نیل فیرنلی
   

پنجشنبه 10 مهر ماه ساعت
   

تهران

نهایت سرعت
   

دیوید کوپ
   

پنجشنبه 10 مهر ماه ساعت
   

تهران

 تنها در خانه 1
   

مکالی کالکین
   

جمعه 11 مهر ماه ساعت 9 صبح
   

تهران

جولی وکیل مدافع
   

سوپاشی کاپور
   

جمعه 11 مهر ماه ساعت 13:30
   

تهران

شمع برادر ماه
   

محمد صتگوری
   

پنجشنبه 10 مهر ماه ساعت 23
   

شما

تمتع
   

حمید بهمنی
   

جمعه 11 مهر ماه ساعت 13:30
   

شما

مختارنامه ( مهمان کشی)
   

داوود میرباقری
   

جمعه 11 مهر ماه ساعت 15:30
   

قرآن و معارف سیما

یک به علاوه یک مساوی سه
   

...
   

جمعه 11 مهر ماه ساعت 10
   

آموزش

پینوکیو 3000
   

...
   

پنجشنبه 10 مهر ماه ساعت 21
   

پویا

روباه و سگ شکاری
   

...
   

جمعه 11 مهر ماه ساعت 21
   

پویا

دنیاها
   

...
   

پنجشنبه 10 مهر ماه ساعت 15
   

نمایش

حالا چه شود
   

...
   

پنجشنبه 10 مهر ماه ساعت17
   

نمایش

 ابر طوفان سیاتل
   

...
   

پنجشنبه 10 مهر ماه ساعت

19
   

نمایش

 شیرها در برابر بره ها
   

...
   

پنجشنبه 10 مهر ماه ساعت21
   

نمایش

اکلاویا
   

...
   

جمعه 11 مهر ماه ساعت 15
   

نمایش

افسانه سامورایی
   

...
   

جمعه 11 مهر ماه ساعت ۱۷
   

نمایش

سه هفته تا دیتونا
   

...
   

جمعه 11 مهر ماه ساعت ۱۹
   

نمایش

قاصد تندرو
   

...
   

جمعه 11 مهر ماه ساعت ۲۱
   

نمایش

آتش در آسمان
   

...
   

جمعه 11 مهر ماه ساعت ۲۳
   

نمایش
++++++++++++++++++++++++++++
 سه هفته تا دیتونا / فیلم سینمایی / کامل
«سه هفته تا دیتونا» فیلمی است به کارگردانی برت استرناین. این فیلم محصول سال 2011 کشور آمریکا است. بازیگران: اسکات کوهن، جورجا فاکس و دیدید آنجلو. خلاصه ی داستان: چک مردی میانسال است که مدتی است از همسرش کیتی جدا شده و با زنی به نام شریل ازدواج کرده است. او تنها می تواند آخر هفته ها پسرش ویلی را برای گردش بردن در اختیار داشته باشد و ...
++++++++++++++++++++++++++++

3 Weeks to Daytona (2011)
1h 22min | Drama | 1 December 2011 (USA)
خلاصه داستان
3 Weeks To Daytona is the story of a down on his luck stock car racer with one dream left to hold onto: drive with the best. Unfortunately, with a busted car, zero money, and a bad job, Chuck's limelight could be fading fast.
++++++++++++++++++++++++++++

کارگردان:
Bret Stern
نویسنده:
Bret Stern
ستارگان:
Scott Cohen, Jorja Fox, David Angelo
++++++++++++++++++++++++++++



یافته های جدید گوگل در وبسایت رها ماهرو : سعید روستایی . ابدو یک روز . سارا هاردینگ . بازیگران کاراگاه لابریا . فیلم انا پولی . سعید روستایی کارگردان محل تولد . تحلیل فیلم ابد و یک روز . برنامه قاصدک شبکه نسیم . فیلم بادیگارد خلاصه داستان . بازیگر نقش لوسی درفیلم لوسی . بازیگران فیلم خبر خاصی نیست . فیلم ابدو یک روز کپی از فیلم اصغر فرهادی . نقد فیلم ابد و یک روز . دانللود اهنگ برنامه قاصدک نسیم . فیلم خبرخاصی نیست