رها ماهرو

رها ماهرو

منتقد سینما و تلویزیون
رها ماهرو

رها ماهرو

منتقد سینما و تلویزیون

فیلم شبکه ساخته سیدنی لومت

شبکه
1976 آمریکا
Network

Dir: Sidney Lumet


شبکه
فیلم محصول سال 1976
شبکه فیلمی کمدی-درام به نویسندگی پدی چایفسکی و کارگردانی سیدنی لومت محصول سال ۱۹۷۶ است.
تاریخ اکران: ۱۴ نوامبر ۱۹۷۶ م. (لس آنجلس)
کارگردان: سیدنی لومت
آهنگ‌ساز: الیوت لورنس
فیلم‌بردار: اوون رویزمن
فیلم‌نامه: پدی چایفسکی
بازیگران
پیتر فینچ
فی داناوی
ویلیام هولدن
++++++++++++++++++++++++++++
نودوهفتمین «سی دقیقه» با «تابناک»؛
فیلم: به تماشای «شبکه» سیدنی لومت بنشینید
داستان فیلم در تشکیلات یک شبکه تلویزیونی روایت می‌شود و در درجه نخست به تأثیرات تلویزیون بر جامعه و کمی هم به نقد نظام سرمایه داری آمریکا می‌پردازد. لومت بر این باور است تلویزیون یا به طور کلی رسانه‌ها ابزاری هستند در دست قدرت‌ها برای تربیت جامعه، آن گونه که خود می‌خواهند.
کد خبر: ۴۲۷۹۹۷
تاریخ انتشار: ۳۱ مرداد ۱۳۹۳ - ۱۱:۱۰ - 22 August 2014
شاید این پرسش را تنها یک خبرنگار یا مجری بتواند پاسخ دقیقی دهد: اگر همه عمرتان را در یک شبکه تلویزیونی یا بخش خبری یا خبرگزاری گذاشته باشید و بلافاصله پس از افت مخاطب، حکم اخراجتان را پیش رویتان بگذارند، چه می‌کنید؟ خودکشی؟ این پرسشی است که یکی از برجسته‌ترین کارگردان‌های تاریخ سینما در آغاز یکی از مهم‌ترین فیلم‌هایشان با بیننده در میان می‌گذارد و امروز آن را می بینیم.

به گزارش «تابناک»، کمتر کسی است که سیدنی لومت، کارگردان سر‌شناس آمریکایی را نشناسد. لومت در دوران زندگی هنری‌اش بیش از پنجاه فیلم ساخته ‌است و از برجسته‌ترین آن‌ها می‌توان به ۱۲ مرد خشمگین (۱۹۵۷)، بعد از ظهر سگی (۱۹۷۵)، شبکه (۱۹۷۶) و حکم (۱۹۸۲) اشاره کرد که برای لومت ۴ نامزدی اسکار بهترین کارگردانی را به همراه داشته‌اند.

لومت به واسطهٔ توانایی در جذب بازیگران بزرگ به پروژه‌هایش شناخته شده ‌است. نگرش او به مسائل مالی پروژه‌ها، هدایت درست هنرپیشه‌ها، داستان سرایی قوی و استفاده از دوربین به ‌عنوان ابزاری برای تأکید بر تم اثر، نقاط قوت او هستند.

سیدنی لومت کار هنری‌اش را در نیویورک اما خارج از محفل تئا‌تر برادوی آغاز کرد و به ‌زودی به یکی از کارآمد‌ترین کارگردانان تلویزیون تبدیل شد. او در سال ۱۹۵۷ نخستین اثر سینمایی خود با نام ۱۲ مرد خشمگین ـ که اغلب بهترین اثرش هم شناخته می‌شود ـ را ساخت.

یکی از نتایج ساخت این فیلم، شناخته شدن لومت به عنوان سردمدار نخستین گروه کارگردانان تلویزیونی که با موفقیت به سینما پیوستند بود. لومت در سال ۲۰۰۵ «جایزهٔ اسکار افتخاری» را به دلیل خدمات درخشانش به فیلم‌نامه‌نویسان، نقش‌آفرینان و هنر تصویر متحرک دریافت کرد. وی در ۸۶ سالگی بر اثر سرطان غدد لنفاوی درگذشت.

فیلم: به تماشای «شبکه» سیدنی لومت بنشینید

شبکه محصول ۱۹۷۶ یکی از آثار درخشان سیدنی لومت است؛ کارگردانی که برای اهالی سینما آنقدر شناخته شده است. داستان فیلم در تشکیلات یک شبکه تلویزیونی روایت می‌شود و در درجه نخست به تأثیرات تلویزیون بر جامعه و کمی نیز به نقد نظام سرمایه داری آمریکا می‌پردازد. لومت بر این باور است، تلویزیون یا به طور کلی رسانه‌ها، ابزاری هستند در دست قدرت‌ها برای تربیت جامعه آن گونه که خودشان می‌خواهند.

در فیلم، دایانا نماد نسلی است که با تلویزیون تربیت شده؛ آدمی که اخلاقیات را برای رسیدن به هدفش قربانی می‌کند؛ کسی که غرایز انسانی و احساساتش کمرنگ شده است. در مقابل او مکس است؛ مردی می‌انسال که کودکی‌اش را با کارتون باگزبانی نگذرانده است. او در خانواده تربیت شده، برای رفاقت و اخلاق ارزش قائل است، ولی به محض اینکه جذب دایانا می‌شود، ارزش‌هایش را زیر پای می‌گذارد؛ اما مکس کم کم متوجه می‌شود زیبایی دایانا، زیبایی ظاهری است، او از درون خالی است! و این خواست قدرت‌هایی است که رسانه‌ها را در دست دارند.

داستان فیلم شبکه در مورد تسلط بی‌حد و مرز تلویزیون بر زندگی مردم آمریکاست و اینکه مدیران کمپانی ‌های صاحبان این شبکه‌‌ها حاضرند هر کاری انجام دهند تا بیننده بیشتر و در نتیجه سود بیشتری داشته باشند. فیلم هجویه‌ای است بر قدرت رسانه، تلویزیون و روابط بین دست اندرکاران آن. با اینکه داستان به شدت تراژیک است و در هیچ صحنه‌‌ای، خنده بر لبان تماشاگر نمی‌نشاند، در برخی صحنه ‌ها آنقدر هجو زیاد می‌شود که داستان از حالت واقعی خارج شده و شبیه فیلم ‌های سورئالیستی می‌ شود؛ مانند سخنرانی رئیس هیأت مدیره شرکتی که صاحب شبکه است در مورد دنیای امروز برای هاوارد و یا صحنه‌ای که تعدادی کمونیست دوآتشه بر سر پولی که از شبکه بابت برنامه‌شان می‌گیرند، دعوا می‌ کنند.

یکی از مهم‌ترین دلایل موفقیت فیلم گروه بازیگران آن است، که با پنج کاندیداتوری اسکار توانستند سه مجسمه را تصاحب کنند. بزرگ‌ترین بازنده این گروه، ویلیام هولدن (William Holden) بازیگر نقش مکس شوماخر بود که اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد را در اتفاقی نادر به همبازی خود پی‌تر فینچ (Peter Finch) ایفاگر نقش هاوارد بیل باخت. پی‌تر فینچ که کمی پیش از برگزاری مراسم اسکار مرده بود، نخستین بازیگری بود که پس از مرگ اینجایزه را دریافت می‌ کرد
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/fa/thumb/f/fc/Networkmovie.jpg/220px-Networkmovie.jpg
 نقد و بررسی کاربران نقد فارسی از فیلم The Network (شبکه) / اثری از سیدنی لومت

The Network (شبکه)    
----- 1976 --درام -- 121 دقیقه --R-

کارگردان : Sidney Lumet

نویسنده : Alejandro Jodorowsky

بازیگران: Faye Dunaway, William Holden , Peter Finch

خلاصه داستان :

مجری معروف یه شبکه تلویزیونی در برنامه ای زنده اعلام می کند که تا هفته آینده در مقابل دوربین های تلویزیونی به سر خود شلیک خواهد کرد...

   

نقد، بررسی ، تحلیل و نظرات کاربران و همکاران سایت نقد فارسی

 

    شهاب

شبکه محصول 1976 فیلمی از سیدنی لومت. کارگردانی که برای اهالی سینما انقدر شناخته شده هست که نیازی نمیبینم در ابتدای این نوشته از کارنامه درخشان این کارگردان صحبت کنم.

داستان فیلم در تشکیلات یک شبکه تلویزیونی روایت میشه و در درجه اول به تاثیرات تلویزیون بر جامعه میپردازد و کمی هم به نقد نظام سرمایه داری آمریکا. لومت معتقد است تلویزیون_یا بطور کلی رسانه ها_ابزاری هستند در دست قدرت ها برای تربیت جامعه آنطوری که خودشان میخواهند. در فیلم دایانا نماد نسلی است که توسط تلویزیون تربیت شده آدمی که اخلاقیات را برای رسیدن به هدفش قربانی میکند کسی که غرایز انسانی و احساساتش کمرنگ شده. در مقابل او مکس وجود دارد،یک مرد میانسال که کودکی اش را با کارتون باگزبانی نگذرانده است او در خانواده تربیت شده ، برای رفاقت و اخلاق ارزش قائل است ولی به محض اینکه جذب دایانا می شود ارزشهایش را زیر پا میگذارد. اما مکس کم کم متوجه میشود زیبایی دایانا یک زیبایی ظاهری است ، او از درون خالیست! و این خواست قدرتهایی است که رسانه ها را در دست دارند...

اما جدا از هشدارها و حرفهای فیلم وقتی به این اثر نگاه میکنید اولین چیزی که به چشم می آید عملکرد خوب بازیگران است. در مورد روایت داستان و فیلمبرداری و ... هم نسبتا خوب کار شده ولی نوآوری ای هم دیده نمیشه. در کل باید بگم فیلم خوبیه که ارزش یکبار دیدن رو قطعا داره ولی انتظار یک شاهکار سینمایی دیگر را از سیدنی لومت نداشته باشین.


    Farid.Em

این است زندگی هاواد بیل ، یک پیامبر دیوانه

سیدنی لومت با آثارش به قدر کافی علاقه ی خودش رو به پرداختن به درونیات انسان نشون داده، و در این زمینه هم خشم انسانی رو دستاویز نفوذ به لایه های شخصیتی انسان می دونه.
در 12 مرد خشمگین در این مسئله رو به کرات می بینیم، در بعد از ظهر سگی و سرپیکو هم به همین شکل؛ در انتخاب گروه بازیگری هم بسیار خوب عمل می کنه
فیلم شبکه این امضای لومت رو با خودش داره و تیم بازیگری اینجا به نحو احسنت عمل می کنن بوِیژه آخرین اجرای پیتر فنچ باشکوه و بسیار ستودنیه (این بازیگر بزرگ نزدیک 2 ماه پس از اکران فیلم در اثر سکته قلبی فوت می کنه.)

فیلم با معرفی دو دوست و همکار شروع می شه که یکی از اون ها به اسم هاوارد بیل در آستانه اخراج از شغل مورد علاقه ش قرار داره. به قدری این موضوع برای هاوارد سخته که در حالت مستی به دوستش مکس می گه که قصد داره خودکشی کنه!
هاوارد، که یک هفته تا اخراج فاصله داره، در برنامه ی خبری خودش اعلام می کنه که هفته بعد در وسط همین برنامه خودکشی می کنه. بیل به قدری در سیستم تلویزیونی گرفتار شده که دنیای خودش رو محصور به ساختمان شبکه می بینه.
بیل خبر خودکشی رو اعلام می کنه، چنین خبری تکان دهنده اعلام می شه اما همکاران بیل متوجه این موضوع نمی شن!

فیلم به ما می گه نگاه کنید: هرج و مرج گرایی در جامعه همیشه توجهات رو به خودش جلب می کنه و این قاعده ای اجتماعیه.
پس از این اتفاق به یکباره بیل در کانون توجهات قرار می گیره، عکس اون تمام صفحه "نیویورک تایمز" رو به خودش اختصاص می ده، بنابراین، با اصرار زنی به نام دیانا که یک مدیر برنامه ی تلویزیونیه، بهش مجوز ادامه کار به همان شیوه گذشته داده می شه. اما آمارها باز هم سیر نزولی پیدا می کنه

دایان، زنی باهوش و هرج و مرج گراست، کسی شبیه بیل که در دنیای شبکه ای نفس می کشه. دایان به اعتراف خودش در روابط انسانی هیچ سررشته ای نداره و تنها تخصصش کارشه. این زن قانون جذب رو به خوبی درک کرده و برای همین پیشنهاداتی به مکس می ده، مبنی بر ادامه کار هاوارد البته بعنوان پیامبر خشمگین؛ همچنین اجرای زنی پیشگو، که مکس، باحالتی متعجب این پیشنهاد رو رد می کنه. در این اثنا دایان با دلفریبی فراوان مکسِ احساساتی رو درگیر رابطه ای می کنه.
بزودی مکس، توسط فرانک هکت، شخصیتی صرفا منفعت گرا، از کار برکنار و فرصت طلایی نصیب دایان می شه. این امر مهر ختامی بر رابطه ی عاطفی مکس و دایان هستش. هاوارد بیل پس از دیدن خوابی (که احتمالا ناشی از افسردگی های شدید اون دورانه) منقلب شده و پس از سخنرانی گیرا و جذاب تمامی نگاه ها رو دوباره به خودش جلب می کنه. (این خواب ممکنه ناشی از افسردگی های این اواخر بیل باشه و این فوران علاقه ی بیل به خبررسانی و پیامبری، بر ناخودآگاهش اثر می گذاره.)




سخنرانی بسیار عالی بیل در این شب بارانی یکی از نقاط عطف فیلمه: این قدرت شبکه است! بیل مردم رو به خروش وادار می کنه.
مدتی بیل به همین روال، به کارش ادامه می ده و سخنان قاطع و شیوای اون، به شدت محبوبیتش اضافه می کنه؛ تا اینکه در یکی از اجراهای خودش و همزمان با برگزاری جشنی برای شبکه و مدیرانش، افشاگری هایی کرده و ضرر مالی شدیدی به کل شبکه وارد می کنه.

شاید نقطه اوج فیلم صحنه ی ملاقات جنکینس و بیل باشه:
در اینجا اتفاقاتی می افته که بیننده رو شدیدا غافلگیر می کنه. بیل که همه کس محو سخنرانی ها و نطق میخکوب کننده اش هستن، دربرابر جنکینس تنها یک بیننده است، چرا؟


به این جای فیلم دقت کنید: جنکینس میز درازی برای مباحثه انتخاب کرده، پیش از شروع صحبت پرده ها رو می کشه و چراغ بالای سر بیلی خاموش می شه در حالی که چراغ نزدیک چهره جنکینس روشنه. این صحنه ها بیلی رو همانند خوابش منقلب می کنه و ناخودآگاه جنکینس رو بعنوان خدا (به مفهوم کسی که به پیامبرش پیغام های لازم رو برای ابلاغ ، صادر می کنه) می پذیره. بیلی در اینجا مشخصا پیامبری دیوانه است!
(تصویر زیر: بیل در این حالت همانند مجنونی می گه"من چهره ی خداوند رو دیدم")


درادامه هاوارد بیل به رسالتش عمل می کنه اما افکاری پوچ گرا به مرور در میان صحبت هاش بروز پیدا می کنه و بازهم کاهش آمار شبکه اتفاق می افته؛ اما این بار جنکینس بر ادامه ی کار هاوارد اصرار می کنه. شاید بدلیل خرسندی شدید از خداوند بودن خود!
دراین بین رابطه مکس و دایان دوباره از سر گرفته می شه. و زن مکس که متوجه خیانت شوهرش شده، اون رو از خونه بیرون می اندازه.
جدایی دوباره ی مکس و دایان نقطه ی عطف دیگر فیلمه. مکس نکاتی رو برای دایان روشن می کنه که ناخودآگاه ترس از رفتن مکس بر این زن چیره می شه. دایان از زبان مکس (و در واقع) زنیه که به همه چیز و همه کس به چشم ابزاری برای پیشرفت آمار خودش توجه می کنه و با شوقی توصیف نشدنی به جنگ و ترور و خونریزی نگاه می کنه. دایان به شدت درگیر یک زندگی غیر واقعی و صرفا محدود به صفحه تلویزون شده.

به نظرم لومت ، با "شبکه"، تنها یک هدف داره، صحبت فیلم بیان یک دغدغه است و جلوگیری از وقوع یک اتفاق شوم! جمله ای که مکس به دایان در اواخر فیلم می گه سخن اصلی و مهم ترین پیام فیلمه: "تو تلویزیون مجسم هستی دایانا، بی اهمیت در مقابل رنج، بی احساس در مقابل شادی"

از معدود نقاط ضعف فیلم به نظرم پرداختن بیش از حد به بعضی مباحث حاشیه ای (از جمله قضیه ارتش آزادی خوا) هستش.

(امتیاز من 9/10)


    meysam3d


چطور شبکه، همه چیز را می کُشد!
بیشتر نکات لازم را دوستان در مورد بحث داستان و مضمون فیلم اشاره کردند. فقط من چند نکته اضافه میکنم:

1- حرف فیلم اساسا بر به تصویر کشیدن تاثیر تلویزیون بر انسان عصر حاضر قرار دارد. یا به کلام دیگر: استثمار انسان توسط رسانه! تاثیری چند جانبه: هم بر روسا و کسانی که در پشت پرده هستند (جِنسن). هم بر گرداندندگان آن (دیانا و بخصوص هوارد بیل) و هم بر مخاطبی که ظاهرا در این فیلم فکری از خود ندارد (صحنه فریاد از پنجره).
2- شخصیت بیل در این فیلم کاملا بی هویت و پا در هواست. نمی توان با آن همزادپنداری کرد. بازی پیتر فینچ هم حتی ضعیف است و اگر بعد از فیلم، زنده مانده بود، بعید بود اسکاری به او تعلق گیرد.

3- در چند جای فیلم کات های بی موقع و بعضا ناشیانه وجود دارد. همینطور چند پلان کوتاه که کاملا زائد است. این موارد بخصوص در حین گفتگوها و رابطه ماکس و دیانا چند بار دیده میشود.
4- مهمترین نقطه ضعف شخصیت بیل، عدم وجود دلیل قانع کننده برای تغییر ناگهانی طرز رفتار او و یا به اصطلاح استحاله ای است که در او رخ میدهد. دست بردن به عوامل متافیزیکی و تفسیر آن در باب این تحول، اصلا قابل پذیرش نیست.

5- تاثیرات محیط رسانه بر دایانا شاید نسبت به سایرین پذیرفتنی تر باشد. چیزی که او را تبدیل به یک مدل مکانیکی از جنس زن کرده است. یک ساحره که در برابر احساسات انسانی خنثی شده و در حین عشقبازی نیز تمرکزش بر محیط کار است.
6- فیلم بر دیالوگ استوار است. فیلم، فیلمِ بازی است. فیلمی که موسیقی متن را از خود دریغ کرده تا مثلا بتواند حرفهای مهمی را که قرار است بزند و در ابتدا وعده اش را به ما میدهد، خوب بگوش بیننده اش برساند. حرفهایی که فیلم نمی تواند تا انتها بار بیان آنها را به دوش بکشد.

7- به نظرم شبکه، فیلمی است که پس از شروع خوب و تحریک آمیزی که در ابتدا از خود نشان میدهد، در ادامه از مسیرش منحرف میشود و ضمن اینکه جدیت خود را در توسعه خط داستانی از دست میدهد، حتی به هجو هم کشیده میشود. هیچ لزومی نداشت که حزب های آزادیخواه و یا شورشی، در جریان فیلم دخالت داده شوند. هر چند اتفاق انتهایی باید به هر حال به گردن کسی انداخته میشد؛ آمریکایی ها در تبرئه کردن خود از اصل یک ماجرا استادند!

در انتها ...
شبکه فیلمی است که بیش از حد بزرگ شده (یا بهتر بگوییم: بزرگش کرده اند!) و در بین کارهای لومت، کمترین محبوبیت را در نزد من دارد. حتی «مرا مجرم بدان» خیلی بهتر از شبکه است؛ چه برسد به شاهکاری مثل 12 مرد خشمگین.

فقط یه نکته:
دلیل اسکارِ پیتر فینچ معلوم است. بازی داناوی هم با اغماض شایسته اسکار. اسکار فیلمنامه نویسی هم حالا گوییم قبول. آخر من نفهمیدم اسکاری که برای نقش مکمل زن، برای بازی در نقش همسر ویلیام هولدن دادند برای چه بود ؟!

امتیاز 7 از 10



    Mehdi-Afsharha

راستش صحبت درباره این فیلم خیلی سخنه و اصلا کار آسونی نیست!

یه فیلم بسیار پر حرف، تا حدود زیادی کسل کننده، بازی هایی عالی، دیالوگ هایی هوشمندانه و گاها چرند و البته داستانی با اهدافی در زمان خودش جالب (و این روزها تکراری)


باید بگم داستان فیلم من رو اصلا جذب خودش نکرد، هدف هایی که لومت از ارایه این داستان به شکل فیلم داشت هم اصلا منو جذب نکرد.

چیزی که توجه منو جلب کرد، نحوه ارایه و چیدمان داستان در فیلم بود که لومت مانند یک آرشیتکت به زیبا ترین شکل ممکنه اونو به ما ارایه داد.

برای بهتر بیان کردن حرف هام و اینکه شایید (فقط شاید) از اینجا به بعد نوشته هام رو متوجه بشید لازمه که به داستان اشاره داشته باشم (به پایان و خطوط اصلی لو دهنده داستان اشاره نخواهم کرد)

روزی یک مجری تلوبزیونی ناگهان دیوانه شده و در یک برناکه زنده تلویزیونی میگه خسته شده و علاوه بر اون تا سه شنبه هفته دیگه قراره اخراج بشه. وعده دیدار سه شنبه هفته دیگه تو همین برانامه. و قول داد که تو همون برنامه مخش رو با شلیک یک اسلحه بترکونه. تمام مدیران شبکه از این اتفاق عصبانی هستند. اما این عصبانیت تا فردای اون برنامه بیشتر ادامه پیدا نمیکنه، چون میفهمن این دیوونه بازی ها مورد توجه مردم قرار گرفته، لذا (!) تصمیم میگیرن که این مجری بازم هر روز جلو دوربین زنده حاضر شه و هر چی که به دهان مبارکش میاد رو بیان کنه! مردم هم استقبال می کنند (تعجب نکنید. چون اصلا قرار نیست فیلم طنز باشه و یه درام کانلا جدی قراره باشه. البته بهتون حق میدام. این داستان واسه ساخت یه طنز میتونست خیلی بهتر باشه تا یه درام!)...

هدف اصلی این فیلم نشان دادن سه چیز بوده.
۱. یه مجری هر روز بیاد رو یه برنامه زنده تلویزیونی و بدون اینکه از قبل معلوم باشه چی میخواد بگه شروع کنه به گقتن چیزهایی شبیه اینکه: چرا پدر مردم رو هر روز با نشان دادن اخباری که پایانی ندارند مثل فجایع، سیاسی، مالی و حتی خاله زنکی در میارید. بابا ول کنید بزارید مردم زندگیشونو کنن و چیز هایی به مراتب مزخرف تر
۲. دلار مهم ترین چیز جهان هستی هست. دین چیه؟ ایدیولوژی چیه؟ بابا همه اینها بازیه. ما هممون مچل شدیم. هنوزم مچلیم و خودمونم نمی فهمیم! همه اینها برای یه مشت دلاره و همه بازی های سیاسی و مذهبی جهان هم برای کسب دلار بیشتره.
۳. قدرت رسانه ای تلویزیون تا چه حد میتونه باشه!

این ۳ مورد تمام چیزهایی بود که فیلم بهش پرداخت و به جرات میگم هیچ نکته دیگه ای نیست که توش جا انداخته باشم. (البته یه داستان عاشقانه مسخره هم هست این وسط که واقعا بود و نبودش فرقی نمی کرد. (البته نبودش بهتر بود!))

اما نظر من در مورد اینکه تا چه حد این فیلم در انتقال اهدافش تو این ۳ مورد موفق بوده

هدف شماره یک: فیلم دررساندن پیام این هدف، که مهم ترین هدف فیلم هم بوده موفق بوده تا جایی که در انتقال پیام این هدف، نمره ۸۰ رو میگیره و از اونجا که این هدف، چرت ترین هدف فیلم هست، نمره بالا تو این هدف، عملا کل ارزش فیلم رو زیر سوال میبره. (اتفاقا این قسمتها همون بخش های طنز و البته به شدت تخیلی این فیلم به شدت جدی هستند!)
هدف شماره دو: ما نفهمیدیم واقعا کسب دلار بشتر مهمه یا نه . مثلا یه جا تو فیلم آقا رییسه به خاطر اینکه بابت بیان حقایقی که مردم نباید میفهمیدن و حالا فهمیدن، کلی ضرر مالی کرده به شدت عصلانیه و بیا و ببین چه قیامتی میکنه. اما تنها ۱۰ دقیقه بعدش(البته ۱۰ دقیقه بعدش تو فیلم) به دنبال اینه که بگه گور بابای پول، مهم اینه که از طرف مردم حرف بزنی. حتی اگر کل شرکت هم ورشکست بشه مهم نیست. این باعث میشه که ما نفهمیم بالاخره دلار مهمه یا نه، تا اینکه به انتهای فیلم میرسیم و میفهمیم رییس رو ولش کن حسن. دلار خیلی مهمه حسن!. در کل فیلم نمره ای که برای رساندن این هدف میگیره نموه ۴۰ هشتش.

هدف شماره سه. قدت رسانه ای تلویزیون در جامعه آمریکا چقدره؟ فیلم میگه خیلی. فیلم میگه مردم (البته ببخشید) یه عده نفهمن که هر چی تو تلویزیون بگن قبول میکنن. مردم حتی حاضرن ۱ دقیقه به خاطر هدفی بجنگن و ۱ دقیقه بعد با قدرت تلویزیون اون هدف رو کلا محکوم کنن (نمیدونم چرا یهو یاد کتاب ۱۹۸۴ نوشته جرج اورول افتادم) خب فیلم در این باره واقعا موفق و عمل میکنه. البته درباره قدرت تلویزیون تو این فیلم زیاده روی شده. مخصوصا واسه زمان حال که اینترنت رسانه اول هست و نه تلویزیون(این یعنی تو این مورد فیلم تاریخ مصرف گذشته هستش). البته این مورد کماکان درباره جوامعی که اینترنت ندارن (یا اینترنت فیلتر شده دارن) صادق هست. مخصا اگر تلویزیونشون نامش رسانه "ملی" باشه!!

در کل. من این فیلم رو خیلی پر حرف و زیادی سنگین می دونم و ترجیح میدادم فیلم به یکی ۲ تا از این اهداف نمی پرداخت تا بتونه هدف های دیگه رو آرام تر و منطقی تر بیان کنه. ضمنا من این فیلم رو با همسرم نگاه کردم و برای اولین بار در تاریخ سینما، همسرم وسط فیلم عصبانی (از دست بیخود بودن فیلم) بلند شد و رفت!

اما با این حال نمره من به فیلم ۷ از ۱۰ هستش

این نوشته هم بلا فاصله بعد از تماشا فیلم و در ساعت ۳ شب بعد از تماشای فیلم به رشته تحریر در آمده!!


    jack


متاسفانه این فیلم نزدیک یک ساعت از وقتم رو گرفت و برای دومین بار تو عمرم یک فیلم رو از نیمه راه رها کردم.اقای افشارها نکات قشنگی رو اشاره کردن ولی به نظرمن تا اونجایی که فیلم رو دیدم حتی به همین هدف ها هم اشاره نمیکرد.نمیدونم شاید من از این دست موضوعات خوشم نیاد ولی اخه نه جذابیت داره نه تاثیر گذاری.اقا میثم هم که گفتن یه شروع هیجان انگیز وغافل گیر کننده داشت.همون رو هم نداره چون بیل شب قبل از برنامه با مکس درمیون میزاره وحتی همون اعلام خودکشیش هم یه جورایی لو میره.از جواب مکس هم میشد برداشت کرد که با این اتفاق میتونه میزان رتبه برنامه بالا بره.این ها همه نظرات خودمه وبه فیلم امتیازی هم نمیتونم بدم چون نتونستم تحملش کنم!!!!اگه هم تا اخر میدیدم خوشبینانه امتیازم 6از10شاید این امتیاز هم بخاطر 2تا بازی خوب باشه..



    yas_lord



بار اول با شنیدن یکی از سخنرانی های اصلی فیلم شبکه بود که برای دیدن فیلم رغبت پیدا کردم ، پس از دیدن بعد از ظهر سگی یکی دیگر از آثار لومت و عمق مفهومی فیلم واقعا فیلم مرا جذب خودش کرد ، کمتر از یک سوم فیلم را دیده بودم که به دوستان پیشنهاد نقد این فیلم را دادم .

فیلم شبکه همچون آثار دیگر لومت نمی خواهد فیلمی ساده باشد ، او سعی در گفتن حقیقتی دیگر در باب اجتماع امروزی دارد اما همانطور که لومت انتظار دارد این روند پیش نمی رود ، چند سخنرانی ابتدایی شخصیت اول فیلم جالب است و نوعی امید دهنده به دیدن ادامه فیلم ، یک مجری تلویزیون که ابتدا اعلام می کند قصد کشتن خویش را دارد ولی بعد با گفتن اینکه به او الهام شده شروع به انتقاد از جامعه و مردم می کند و همین مسئله است که او را پیامبر عصبانی می نامند . فیلم هدف های نابی را در دست می گیرد ، من در مورد مسائل اقتصادی یا سیاسی که در فیلم به آن اشاره می شود صحبت نمی کنم ، همانند بعد از ظهر سگی ، هدف اصلی لومت برای من جالب است ، خود مردم ، در سخنرانی های هاروارد بیل او همیشه از مردم می گوید ، از مردمی که خود را به آنچه از اطراف عرضه می شود محدود کرده و خویشتن را گم کرده اند ، جستجو را کنار گذاشته اند و با زندگی محدودی که برایشان ساخته اند دیگر نمی توانند حقیقت را بیابند و واقعا سخن زیباییست ، شخصیت دیانا برای تعریف همین مردم است و شخصیت مکس آن افراد قدیمی هستند که زندگی شان به دور این دنیای ساخته شده و محصور کننده بوده است . اما اینها کلامی است که فیلم آغاز می کند و ما در ادامه انتظار برداشت های مختلف از آن هستیم ، ولی فیلم در زمان های مختلفی مخصوصا نیمه دوم به صورت کامل گسسته می شود ، عشق بی معنای بین مکس و دیانا که برای تکمیل یکی از اهداف فیلم ، یعنی مقایسه ارزش ها و اخلاقیات بنظر من کاملا یک مسئله شکست خورده است زیرا از شکل گیری تا نابودی آن خیلی ظاهری و به صورت گذری دیده می شود . با آمدن بحث دلالی تلویزیون آمریکا با اعراب این بحث شدت گرفته و نوعی دگرگونی و گسستگی فیلم را در خود اسیر می کند که بیشترین مخاطبان را از خود فراری می دهد . ولی در هر صورت بازی های فیلم زیبا هستند و لومت حداقل در این زمینه از رقیبان خود عقب نمی ماند به طوری که ند بیتی برای سخنرانی کوتاه و فوق العادش نامزد اسکار می شود .

در هر صورت فیلم شبکه درمیان آثار دیگر لومت همچون بعد از ظهر سگی قدم های زیادی را عقب مانده و جای خالی های زیادی دارد ، البته بحث خشکی و محدودیت فکری بیشتر مردم ( که واقعا در آمریکا هنوز که هنوز است وجود دارد ) بحث بسیار ارزشمندی است ، ولی فیلم شبکه آنچنان که شایسته این بحث می باشد ، به آن نبپرداخته است .

نمره من : 7.5 از 10


    cinemapara


هیچ وقت نمی توانم "شبکه" را کامل ببینم، و خوشحالم که این ورطه خوفناک و سردرد آور را تا به انتها مشاهده نکردم، "شبکه" هیچ چیز ندارد، تکرار بی وقفه دیالوگ های گاها پهناور و مدی کلوزهای سنگین چنته خالی این فیلم را می نمایاند. اگر به من می گفتند که "فیلم لومیت" بهترین پایان بندی تاریخ سینما را دارد، باز هم بیشتر از همین ساعت به مشاهده اش نمی نشستم و اکنون هم بسیار ناراحتم که دقایقی از زندگیم را به ابطال گذراندم. روند کند و بی هویت، در کنار استفاده های بی جا و کم مفهوم از قابهای کوچک و بزرگ، مخاطب را سردرگم کرده و کمترین رمق وی را برای ادامه دادن داستان هم از او می ستاند.

(همیشه سعی میکنم که این حس تنفرم نسبت به فیلم، دامن گیر فیلمساز جسوری مانند لومیت نشود).

با پوزش، نمره ای نزد من ندارد.


    saber_sa


سال 1976؛ سالی که فیلم های خوبی روی پرده سینما رفتند. فیلم هایی چون راکی، همه مردان رئیس جمهور،
و مهمتر از همه فیلم تحسین شده اسکورسیزی یعنی راننده تاکسی.

سیدنی لومت، کارگردان بزرگ و موفقی که قبلا فیلم های بزرگی چون 12 مرد خشمگین، سرپیکو و بعد از ظهر سگی را در کارنامه کاری خود داشت، دست به ساخت فیلمی زد که به عقیده من ، یکی از بدترین ساخته های عمرش بود. شبکه.

شبکه داستانی درباره تلویزیون است. و درباره گردانندگان و مدیرانی که با زد و بندهای خود ، آن را به فساد کشانده اند.

پیتر فینچ، یکی از بازیگران مطرح این فیلم و نقش اصلی فیلم است. او در نقش هاوارد بیل یکی از گویندگان تلویزیون ظاهر می شود که بعد از سال ها گویندگی و موفقیت در شبکه، به روزهای افول خود نزدیک می شود و در یک تصمیم عجیب، در یک برنامه زنده و در مقابل دیدگان میلیون ها بیننده، اعلام می کند که در برنامه هفته آینده ، در جلوی دوربین دست به خودکشی خواهد زد. این خبر مشکلات و بازخوردهای زیادی ایجاد می کند. ولی مدیران فاسد شبکه، برای به دست آوردن توجه مردم و افزایش مخاطبان، از این امر سو استفاده کرده و برنامه های هاوارد را افزایش می دهند. برنامه ای که او در آن از چرندیات! و از مشکلات زندگی آمریکایی سخن می گوید. در طی برنامه های آینده، او دوباره معروفیت و محبوبیت فراوانی به دست می آورد. و به لقب پیامبر دیوانه مفتخر می شود.

درباره محتوا و پیام فیلم سخن چندانی وجود ندارد. مشکلات زندگی آمریکایی، افتادن سرمایه های آمریکایی به دست عرب ها و ... از پیام هایی هستند که فیلم به بدترین شکل ممکن سعی در اعلام آن دارد.

یکی از نقاط قوت فیلم، بازی خوب ویلیام هولدن است. بازیگر فیلم هایی چون سابرینا، بلوار سانست و ... که به شخصه به خاطر بازی این بازیگر، تا پایان فیلم را تحمل کردم.

یکی از اتفاقات عجیب مراسم اسکار سال 1977، حضور ویلیام هولدن و پیتر فینچ از فیلم شبکه، در بین نامزدهای بهترین بازیگر نقش اول مرد بود. که پیتر فینچ موفق به کسب این جایزه شد. هر چند به نظر من هولدن بازی بهتری ارائه داده بود.

شبکه با وجود اینکه فیلم مذخرفی نبود، ولی برای کسی که 12 مرد خشمگین را ساخته بود، یک برگشت به عقب و یک شکست به حساب می آمد. تیم بازیگری خوب و کارکشته و کارگردان باتجربه و بزرگ ، می توانست یک نتیجه خوب در پی داشته باشد، ولی نتیجه کار چیز دیگری بود. به عقیده من، مشکل شبکه، فیلمنامه بود.
امتیاز بنده با ارفاق:

10/6


برای فریاد زدن از چرندیات لزوما نباید پیامبری باشید که از تزویرهای زمانه مان بگوید , کافیست اما " گوینده ی شبکه ای "خسته و به ته خط رسیده باشید که به جنونی وحیانی (!) مبتلا شده


" شبکه " ریزبینانه ترین شکل تمرکز روی دو طرز فکر متقابل هم است , و نمایشی از خط داستانی ملتهب و ناپیوسته ای که در روایت به شیوه ای ادغام شونده , وجوه هولناک , عصیانگر و مافیایی مدرنترین عنصر زمانه ی مان (رسانه) را به تصویر میکشد , _البته برای به کار بردن لفظ "مافیایی" تا آخرین پرده ی فیلم باید صبر میکردم _ ... هر چند که نتورک مرثیه ای غیرسانتیمانتال و غیردراماتیک از ظهور و سقوط یک پیامبر است (!)_ البته با در نظر گرفتن این ایده که برای فریاد زدن از چرندیات لزوما نباید پیامبری باشید که از تزویرهای زمانه مان بگوید , کافیست اما " گوینده ی شبکه ای "خسته و به ته خط رسیده باشید که به جنونی وحیانی (!) مبتلا شده و هر شب با سخنوریهای تکاندهنده همه را تسخیر میکند _ ... اما تمرکز روایت غیرخطی اثر , روی پیچشی به شدت غیرسانتیمانتال از سه شخصیت محوریست ; بیل هاوارد , مکس , کریستنسن . و مهمترین تمهید سیدنی لومت در استفاده از این گونه ی روایت , ترکیب پیوسته ی اجزای مربوط به این سه شخصیت و تلفیق آن با هسته ی مرکزیست _ یعنی همان تقابل دو طرز فکر کذایی که در پرده های ماقبل آخر بین هاوارد بیل و آقای ینسن به باشکوهترین و نمادینترین شکل ممکن به تصویر کشیده شد , نمایی تلفیقی از لانگ شات (long shot) و لو انجل شات (low angel shot ) به همراه غرشهای آقای ینسن , که صحنه را تسخیر میکند , چه چیزی بیشتر از این هاوارد بیل و ما را حیرت زده میکند ؟! _ به این ضمیمه کنید نریشن های به جا و اندکی که درست روی حفره های داستانی قرار میگرفتند و به روایتی نامتعارف و مستند از وقایع منتهی میشدند ...

نتورک اصراری هوشمندانه دارد بر پیوستن جزئیات و عناصر ریتمیک اجرا به هم برای دست یافتن به شمایلی واقعگرا از صحنه . این را میشود در تمام سکانسها دید چه زمانی که مکس دارد با آب و تاب لطیفه ی همیشگیش (به زعم خودش تا به حال گفته نشده !) را برای همکارانش تعریف میکند یا سخنرانیهای بینظیر و ماندگار بیل حتی اگر قبول کنیم او یک دیوانه است یا اشتیاق دیوانه وار کریستنسن زمانیکه دارد در مورد کسب سهم و رتبه های بالاتر برای برنامه هایش حرف میزند و یا حالتیکه او با آن ناز و اداهای خاص زنانه اش و در حالیکه روی میز مکس به شکلی اغواکننده لم داده و از ایده های مضحکش سخنرانی میکند , البته نکته ای که از بازگو نکردن آن احتمال دارد به عذاب وجدانی دردناک مبتلا شوم , نمایش درخشان و حق به جانب فرانک هکت است با آن ایده ها و طرز فکرهای ترسناک و خطرناکش اگر چه دوست داشتنی ترین حالت او زمانیست که عصبانی میشود و با حالتی مضحک , تند و نامفهوم صحبت میکند ... البته شاید که همه ی این موقعیتها را دوست داشته باشیم ولی مطمئنا هیچ کسی جز مکس وجود ندارد که به زنی بلندپرواز , خشک و بی روح _ که حتی زمان رابطه ی جنسی هم به مسائل مربوط به کارش فکر میکند و آن را بلند در همان هنگام به زبان میآورد (!) _ , حتی آن هم با وجود متاهل بودن , عاشقانه احساس نزدیکی کند ...

اگر چه نتوورک نکوهشیست شرافتمندانه که لحنی افشاگرانه-جسورانه توام با پایانی تراژیک را , به تمهیدی گیرا برای نشان دادن وجوه هولناک و پشت پرده ی شبکه تبدیل میکند اما نتیجتا سیدنی لومت متعهدانه و با نگاهی فراتر و دور تر از دو طرز فکر " سیستمی جهانی بر پایه ی پول " و " طرز تفکر بشارت آلود و افشاکننده ی هاوارد بیل " به این دو ایده می پردازد و تا انتها همانقدر تفکر آقای ینسن را مورد تقدیس قرار می دهد که به هاوارد بیل نگاه ویژه ای دارد و بازنده ی واقعی ماجرا شبکه است و آقای هکت و خانم کریستنسن و دار و دسته ی مافیاییشان که به جز رتبه ها و سهم های برنامه شان به چیز دیگری نمی اندیشند , بله نتوورک نکوهش این ایده است : شبکه نابود کننده ی همه ی مفاهیم انسانی و تبدیل آن به چرندیات است ...

لومت در استفاده از شیوه ی باورپذیری وقایع , به همان اندازه , تلاشی آگاهانه در تایین حد و مرزی مشخص برای عدم نزدیکی به شخصیتها قائل بوده که نتیجه احساسی سرشار از توهم "نسبت به شخصیتها " و " تراژدی پرده ی آخر داستان " است , که اساسا با از دست رفتن اثر از وحدتی پیوسته , فیلمنامه در نیمه ی دوم خود تبدیل به اثری دوپاره میشود ; یکی رابطه ی عاشقانه ی مکس و کریستنسن و دیگری ماجرای بیل . که این حرکت روایی در دو جهت بیشترین ضربه را به بار دراماتیک فیلم وارد میکند و اگر چه که سیدنی لومت در نتورک به هدف مضمونی خود میرسد اما بار احساسی به شدت ضعیفی را به همراه دارد , نکته ی مهمی که امتیازات زیادی از فیلم را نابود میکند ...

هر چقدر که در طول دیدن فیلم پیش می رفتم به این حقیقت رسیدم که نتوورک را باید در پرده ی بزرگ دید با آن نماهای با عمق میدان وسیع و خیره کننده اش به ندرت می شود به اثری این چنین ظریف در تصویرپردازی برخورد کرد که اصول تکنیکی سینما را رعایت کرده باشد .در هر حال دیدن نتورک در پرده ی بزرگتر به نظرم امکان این را دارد که خستگی کمی را که در نیمه ی پایانی فیلم ناشی میشود بکاهد , هر چند که لومت در نتوورک فراتر از زمان خود به ایده های سیاسی و اجتماعی آشوبگرانه و تلفیقی از عناصر آشنای هر دو دست می یابد و محصولی با خلاقه های پرتکلف و لحنی به دور از احساسات می آفریند که مسئله را در آخرین لایه فقط یک تراژدی آمریکایی نمیداند ... انگار که چیزی ورای همه ی اینهاست ... ذات آنارشیستی - هیولایی شبکه , دغدغه ای ورای موسیقی , وفادار به واقعگرایی .

منبع: سایت نقد فارسی
++++++++++++++++++++++++++++
شبکه (فیلم ۱۹۷۶)
از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
شبکه
Networkmovie.jpg
پوستر فیلم
کارگردان     سیدنی لومت
تهیه‌کننده     هاوارد گاتفرد
فرد کاروسو
نویسنده     پدی چایفسکی
بازیگران     فی داناوی
ویلیام هولدن
پیتر فینچ
رابرت دووال
راوی     لی ریچاردسن
موسیقی     الیوت لورنس
فیلم‌برداری     اوون رویزمن
تدوین     الن هایم
شرکت
تولید
   
مترو گلدوین مایر
یونایتد آرتیستز
توزیع‌کننده     یونایتد آرتیستز
تاریخ‌های انتشار
    ۲۷ نوامبر ۱۹۷۶
مدت زمان
    ۱۲۱ دقیقه[۱]
کشور     آمریکا
زبان     انگلیسی
هزینهٔ فیلم     ۳٬۸ میلیون دلار
فروش گیشه     ۲۳٬۶۸۹٬۸۷۷ دلار[۲]

شبکه (به انگلیسی: Network) فیلمی کمدی-درام به نویسندگی پدی چایفسکی و کارگردانی سیدنی لومت محصول سال ۱۹۷۶ است. فیلم نامزد ۱۰ جایزۀ اسکار بود که ۴ جایزۀ را در بخش‌های بهترین بازیگر نقش اول مرد، بهترین بازیگر نقش اول زن، بهترین بازیگر نقش مکمل زن، و بهترین نویسندگی را ازآن خود کرد. بیاتریس استرایت برندۀ جایزۀ اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل زن در این فیلم، تنها ۵ دقیقه و دو ثانیه در فیلم حظور داشت که تا کنون(سال ۲۰۱۴) کوتاه ترین نقش برنده اسکار بوده است.[۳]

بازیگران

    فی داناوی
    ویلیام هولدن
    پیتر فینچ
    رابرت دووال
    ند بیتی
    بیاتریس استرایت
    ویسلی دیود
    کونچتا فرل



 رها ماهرو : خوانندگان گرامی ، لطفا نظر و نقدتان را راجع به فیلم شبکه به کارگردانی سیدنی لومت برای ما بنویسید و بفرستید.





فیلم شبکه محصول سال ۱۹۷۶
کارگردان: سیدنی لومت
نویسنده: پدی چایفسکی
تاریخ  انتشار: ژانویه ۱۹۷۷
ژانر: درام
بازیگران: فی داناوای ، پیتر فینچ و ویلیم هولدن و همچنین با حضور رابرت دووال
خلاصه ی فیلم: یک برنامه ی تلوزیونی به وسیله ی مجری خود معروف می شود و این ماجرا باعث می شود …. خودتون فیلم رو نگاه کنین تا بقیه شو بفهمین!!!
جوایز: برنده ی ۴ جایزه ی اسکار و ۹ جایزه ی دیگر از جشنواره های مختلف
++++++++++++++++++++++++++++
عصر حاضر، عصر سلطه بی چون و چرای اطلاعات و ارتباطات، و دهکده جهانی امروز، جامعه گسترده اطلاعاتی است که شبکه های مختلف خبری و اطلاع رسانی در آن، نه تنها به انعکاس بی طرفانه واقعیت وقایع و اخبار نمی پردازند بلکه در ساختن و شکل دادن به آنها مداخله کرده، با کنترل و ایجاد جذابیت برای مخاطبان، آنها را به نمونه برداری، الگو سازی و تقلید کورکورانه از این صنعت هدایت می کنند تا سردمداران رسانه ها از آن به مثابه کالایی تجاری و سیاسی به نفع سود مالی و قدرت شرکت های چند رسانه ای خود بهره برداری کنند. و از این طریق است که رسانه ها (بخصوص در غرب) از انسان امروز، موجودی فاقد انسانیت، اراده و اختیار و آگاهی و در نهایت، انتخاب، می سازند و او را هر چه بیشتر از معنویات و اخلاقیات - که در فطرت تمامی انسان ها به ودیعه نهاده شده - دور کرده، به سمت ماتریالیسم و پوچ گرایی محض سوق داده است.

گرچه از ساخت «شبکه» اثر ماندگار و پر ارزش «لومت»2 و فیلم نامه ناب «پدی چایکفسکی»3 سال ها می گذرد، امّا محتوا و مَضمون غالب بر آن همچنان در این روزها نیز به چشم می خورد. «شبکه» فیلمی است که از انسجام کافی برخوردار نیست و به نوعی تزلزل، خشونت و ناامیدی گرفتار است که به خوبی نشان دهنده روح حاکم بر آن و همین طور، فرهنگی است که به خاطر اتّکا به رسانه ها (و در این جا تلویزیون) از هم گسیخته و غیر قابل اطمینان است.

«شبکه» به خوبی و با زیرکی تمام، با نقب زدن به نظام تبلیغاتی فاسد غرب، به دنیای درونی اربابان و گردانندگان رسانه ها وارد شده، واقعیت پنهان پشت پرده ها را عریان و بی پیرایه می نمایاند و شاید این، خود، یکی از دلایل سردی و افسردگی موجود در طول فیلم باشد.

عنوان بندی فیلم با تصویر چهار صفحه تلویزیون متعلق به غول های رسانه ای امریکا آغاز و در پایان فیلم نیز با تکرار همان صحنه، تیتراژ پایانی را داریم که به نوعی تداعی کننده این موضوع است که این شبکه ها هستند که به دنیای افراد این قصه شکل می دهند و سرنوشت محترم آنها محدود و محصور به این صفحات رنگین تلویزیون است، و قهرمان روایت «چایکفسکی» که به خاطر فیلم نامه «شبکه» برنده اسکار 1976 شد، «هاوارد بیل» مفسر و گوینده شبکه U.B.S است که پس از سال ها حضور در عرصه رسانه، اکنون همچون موجودی واپس زده شده از اذهان توده مردم و جامعه رسانه ای که خود زمانی از سردمداران قدرتمند آن بوده، اینک تنها و بدون پشتیبان و اسف بارتر از همه اینها، به یکباره تمام محبوبیت و اعتبار سال های طلایی گذشته خویش را از دست داده، اکنون فاقد هر نوع ارزش و اعتبار، زوال یافته و سرانجام، همچون شی ء بی مصرفی با بی رحمی تمام از کار بر کنار و از دور خارج می شود و آن چنان افسرده و شکننده می شود که در اقدامی جنون آمیز، وعده مرگ خود را دقیقاً از مکانی که باعث اوج و افولش شده، یعنی شبکه خبر، به مخاطبان اعلام می کند و پس از آن در کمال ناباوری، بار دیگر پس از چند برنامه به عنصری پول ساز و مخاطب ساز برای رسانه، مبدل و با اهمیت می گردد.

امّا در نهایت، زمانی که پا را فراتر نهاده و دست به رسوایی مراجع و نهادهای عظیم پشت پرده می زند، به ناگاه از کنترل رسانه خارج شده، همین امر، منجر به صدور حکم مرگش می شود.

در ابتدای فیلم او موجودی تنها و سرخورده است، امّا در طول مسیر دشوار تنهایی و انزوا و تنها با بازگو کردن برخی حقایق - که آنها نیز اغراق آمیز و شعارگونه بودند -، همان گونه که ماهیت تزلزل و معرفی رسانه همخوانی دارد و با تبلیغ مفاهیم فراموش شده اومانیسم و اگزیستانسیالیسم قرن نوزدهمی، سعی در یادآوری اضطراب بشری از بیگانگی انسان در جهان مادی امروزه، و اضطراب ناشی از گم کردن راه و نرسیدن به آرامش، از غربت تنهایی و نیاز به رهایی و آزادی، به دست زدن به عصیان و فریاد و شورش جهت احقاق حقوق پایمال شده و دموکراسی، برای خود همفکران و پیروانی در سطح خویش پیدا کرده که آنها نیز همچون خود او ذهنیتی طبقه بندی شده و محدود و عاری از درک هر نوع حقیقت ناب درباره ارزش انسان و حیات او دارند؛چرا که افکار مانده پس ذهنِ او و همین طور انتقال آنها به مخاطبان نیز تحت کنترل و اراده قدرت برتر رسانه است، و به نوعی یادآور اثر زیبای «پیتر ویر» یعنی «نمایش ترومن»4است. نظام تبلیغاتی و سیستم رسانه ای، ذهن انسان معاصر را چنان تحت هجوم و نفوذ خود قرار داده که حتی جرئت تصمیم گیری و انتخاب شیوه زندگی را نیز از ایشان سلب نموده است که این سلب اختیار همان سلب آزادی و اراده بشریت است و نتیجه آن، زوال و سقوط تدریجی و سپس مادی زدگی، فساد، اضمحلال و از هم گسستگی بنیان زندگی انسان را در پی دارد.

تنها قدرت غالب، رسانه است و نفوذ بی حد و حصر آن در تمامی عرصه های زندگی بشری نمود، دارد به طوری که از آن، قدرت بلامنازع ساخته که نه تنها به وجود آورنده عوامل و شرایط فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، و روانی کاذب می شود که حتی منجر به حق صدور حکم مرگ فردیت نیز می شود.

«شبکه» نیز معرف تنها قدرت برتر عصر حاضر است که همچنان آرام و بی وقفه، در راه روان فردیت و خودآگاهی بشر و به یغما بردن حقیقت، هنوز یکه تاز میدانی است که با وجود تمام پیشرفت های لحظه به لحظه علم و تکنولوژی که باید در خدمت بشریت قرار گیرد، همچنان و حتی حادتر از روایت «لومت» از چیرگی مادیات به اخلاقیات حکایت دارد. روایت «لومت» از انسان معاصری است که دچار یأس فلسفی گشته و سرگشته و هراسان به دنبال آرامش و یافتن گمگشته درونی خود است؛ پس این اثر با چنین درون مایه ای با گذشت سالیان دراز از ساخت آن همچنان باب بحث و تحلیل را مفتوح گذاشته است.

مهار عصیانگری افسار گسیخته به نام «هاوارد بیل» می تواند کنایه به خود رسانه باشد که مهار آن نه تنها از دست سردمدارانش که از دست مصرف کنندگان بی چون و چرای آن (یعنی مخاطبان این عرصه) خارج شده و بی مهابا به درون زندگی شخصی و اجتماعی ایشان پا نهاده و در آن یکه تازی می کند و سرانجام نامعلوم آن حکایت، از رقم زدن پایانی ناخوشایند برای مخاطبان آن دارد؛ چرا که در این میان، تنها قربانی، اراده، آزادی و فردیت انسان است، در نتیجه، نیاز به ظهور ناجی و هدایت کننده ای آگاه و مقبول لازم می نماید؛ امّا ناجی ای نه از دسته و تبار «هاوارد بیل» این پیامبر دیوانه و دروغین؛ بلکه یک ناجی واقعی که همه معتقدان، منتظر ظهور او هستند.
++++++++++++++++++++++++++++
Network (film)

Directed by     Sidney Lumet
Produced by     Howard Gottfried
Fred C. Caruso
Written by     Paddy Chayefsky
Starring     Faye Dunaway
William Holden
Peter Finch
Robert Duvall
Narrated by     Lee Richardson
Music by     Elliot Lawrence
Cinematography     Owen Roizman
Edited by     Alan Heim
Distributed by     Metro-Goldwyn-Mayer
(Through United Artists)
(USA & Canada)
United Artists
(International)
تاریخ انتشار
 November 27, 1976

Running time
    121 minutes
Country     United States
Language     English
Budget     $3.8 million
Box office     $23,689,877[2]

Network is a 1976 American satirical film written by Paddy Chayefsky and directed by Sidney Lumet, about a fictional television network, UBS, and its struggle with poor ratings. The film stars Faye Dunaway, William Holden, Peter Finch, and Robert Duvall and features Wesley Addy, Ned Beatty, and Beatrice Straight.

The film won four Academy Awards, in the categories of Best Actor (Finch), Best Actress (Dunaway), Best Supporting Actress (Straight), and Best Original Screenplay (Chayefsky).

In 2000, the film was selected for preservation in the United States National Film Registry by the Library of Congress as being "culturally, historically, or aesthetically significant". In 2002, it was inducted into the Producers Guild of America Hall of Fame as a film that has "set an enduring standard for U.S. American entertainment".[3] In 2006, the two Writers Guilds of America voted Chayefsky's script one of the 10 greatest screenplays in the history of cinema.[4] In 2007, the film was 64th among the 100 greatest American films as chosen by the American Film Institute, a ranking slightly higher than the one AFI had given it ten years earlier.

خلاصه داستان

Howard Beale, the longtime anchor of the Union Broadcasting System's UBS Evening News, learns from the news division president, Max Schumacher, that he has just two more weeks on the air because of declining ratings. The two old friends get roaring drunk and lament the state of their industry. The following night, Beale announces on live television that he will commit suicide on next Tuesday's broadcast. UBS fires him after this incident, but Schumacher intervenes so that Beale can have a dignified farewell. Beale promises he will apologize for his outburst, but once on the air, he launches back into a rant claiming that life is "bullshit". Beale's outburst causes the newscast's ratings to spike, and much to Schumacher's dismay, the upper echelons of UBS decide to exploit Beale's antics rather than pull him off the air. In one impassioned diatribe, Beale galvanizes the nation, persuading his viewers to shout out of their windows "I'm as mad as hell, and I'm not going to take this anymore!"
Howard Beale delivering his "mad as hell" speech

Diana Christensen heads the network's programming department; seeking just one hit show, she cuts a deal with a band of radical terrorists (a parody of the Symbionese Liberation Army called the "Ecumenical Liberation Army") for a new docudrama series called The Mao Tse-Tung Hour for the upcoming fall season. When Beale's ratings seem to have topped out, Christensen approaches Schumacher and offers to help him "develop" the news show. He says no to the professional offer, but not to the personal one, and the two begin an affair. When Schumacher decides to end the Howard as the "Angry Man" format, Christensen convinces her boss, Frank Hackett, to slot the evening news show under the entertainment division so she can develop it. Hackett agrees, bullies the UBS executives to consent, and fires Schumacher at the same time. Soon afterward, Beale is hosting a new program called The Howard Beale Show, top-billed as "the mad prophet of the airwaves". Ultimately, the show becomes the most highly rated program on television, and Beale finds new celebrity preaching his angry message in front of a live studio audience that, on cue, chants Beale's signature catchphrase en masse: "We're as mad as hell, and we're not going to take this anymore." At first, Max and Diana's romance withers as the show flourishes, but in the flush of high ratings, the two ultimately find their way back together, and Schumacher leaves his wife of over 25 years for Christensen. But Christensen's fanatical devotion to her job and emotional emptiness ultimately drive Max back to try returning to his wife, even though he doesn't think she'll agree, and he warns his former lover that she will self-destruct at the pace she is running with her career. "You are television incarnate, Diana," he tells her, "indifferent to suffering, insensitive to joy. All of life is reduced to the common rubble of banality."

When Beale discovers that Communications Corporation of America (CCA), the conglomerate that owns UBS, will be bought out by an even larger Saudi Arabian conglomerate, he launches an on-screen tirade against the deal, encouraging viewers to send telegrams to the White House telling them, "I want the CCA deal stopped now!" This throws the top network brass into a state of panic because the company's debt load has made merger essential for survival. Hackett takes Beale to meet with CCA chairman Arthur Jensen, who explicates his own "corporate cosmology" to the attentive Beale. Jensen delivers a tirade of his own in an "appropriate setting", the dramatically darkened CCA boardroom, that suggests to the docile Beale that Jensen may himself be some higher power—describing the interrelatedness of the participants in the international economy and the illusory nature of nationality distinctions. Jensen persuades Beale to abandon the populist messages and preach his new "evangel". But television audiences find his new sermons on the dehumanization of society depressing, and ratings begin to slide, yet Jensen will not allow UBS executives to fire Beale. Seeing its two-for-the-price-of-one value—solving the Beale problem plus sparking a boost in season-opener ratings—Christensen, Hackett, and the other executives decide to hire the Ecumenical Liberation Army to assassinate Beale on the air. The assassination succeeds, putting an end to The Howard Beale Show and kicking off a second season of The Mao Tse-Tung Hour.

The film ends with the narrator stating:

    "This was the story of Howard Beale, the first known instance of a man who was killed because he had lousy ratings."

بازیگران

    Faye Dunaway as Diana Christensen
    William Holden as Max Schumacher
    Peter Finch as Howard Beale
    Robert Duvall as Frank Hackett
    Wesley Addy as Nelson Chaney
    Ned Beatty as Arthur Jensen
    Beatrice Straight as Louise Schumacher
    Jordan Charney as Harry Hunter
    William Prince as Edward Ruddy
    Lane Smith as Robert McDonough
    Marlene Warfield as Laureen Hobbs
    Conchata Ferrell as Barbara Schlesinger
    Carolyn Krigbaum as Max's secretary
    Arthur Burghardt as the Great Ahmet Khan
    Cindy Grover as Caroline Schumacher
    Darryl Hickman as Bill Herron
    Lee Richardson as Narrator (voice)

Cast notes

    Kathy Cronkite (Walter Cronkite's daughter) appears as kidnapped heiress Mary Ann Gifford.
    Lance Henriksen has a small uncredited role as a network lawyer at the meetings in Diana Christensen's Los Angeles office, and at Ahmet Khan's home.
    Ken Kercheval makes an appearance as a lawyer in the negotiation scene.
    Some sources indicate that Tim Robbins has a small, non-speaking role at the end of the film as one of the assassins who kills Beale;[5] however, Robbins has publicly stated that he did not appear in the film.[6]
http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/0817/network435346456.jpg
تولید
This section needs additional citations for verification. Please help improve this article by adding citations to reliable sources. Unsourced material may be challenged and removed. (January 2013)

Part of the inspiration for Chayefsky's script came from the on-air suicide of television news reporter Christine Chubbuck in Sarasota, Florida two years earlier.[7] The anchorwoman was suffering from depression and battles with her editors, and unable to keep going, she shot herself on camera as stunned viewers watched on July 15, 1974. Chayefsky used the incident to set up his film's focal point. As he would say later in an interview, "Television will do anything for a rating... anything!"

The character of network executive Diana Christiansen was based on NBC daytime television programming executive Lin Bolen,[8] which Bolen disputed.[9]

Chayefsky and producer Howard Gottfried had just come off a lawsuit against United Artists, challenging the studio's right to lease their previous film, The Hospital, to ABC in a package with a less successful film. Despite this recent lawsuit, Chayefsky and Gottfried signed a deal with UA to finance Network, until UA found the subject matter too controversial and backed out.

Undeterred, Chayefsky and Gottfried shopped the script around to other studios, and eventually found an interested party in MGM. Soon afterward, UA reversed itself and looked to co-finance the film with MGM, which for the past several years had distributed through UA in the US. MGM agreed to let UA back on board, and gave it the international distribution rights, with MGM controlling North American/Caribbean rights.

انتشار

The film premiered in New York City on November 27, 1976, and went into wide release shortly afterward.
Critical reception

Network opened to acclaim from critics, and became one of the big hits of 1976–77. Vincent Canby, in his November 1976 review of the film for The New York Times, called the film "outrageous ... brilliantly, cruelly funny, a topical American comedy that confirms Paddy Chayefsky's position as a major new American satirist" and a film whose "wickedly distorted views of the way television looks, sounds, and, indeed, is, are the satirist's cardiogram of the hidden heart, not just of television but also of the society that supports it and is, in turn, supported."[10]

On review aggregator website Rotten Tomatoes, Network currently holds a 91% "fresh" rating based on 53 reviews.[11]

In a review of the film written after it received its Academy Awards, Roger Ebert called it a "supremely well-acted, intelligent film that tries for too much, that attacks not only television but also most of the other ills of the 1970s," though "what it does accomplish is done so well, is seen so sharply, is presented so unforgivingly, that Network will outlive a lot of tidier movies."[12] Seen a quarter-century later, Ebert added the film to his The Great Movies list and said the film was "like prophecy. When Chayefsky created Howard Beale, could he have imagined Jerry Springer, Howard Stern, and the World Wrestling Federation?"; he credits Lumet and Chayefsky for knowing "just when to pull out all the stops."[13] The film also ranks at number 100 in Empire magazine's list of the 500 Greatest Films of All Time.[14]

Not all reviews were positive: Pauline Kael in The New Yorker, in a review subtitled "Hot Air", criticized the film's abundance of long, preachy speeches; Chayefsky's self-righteous contempt for not only television itself but also television viewers; and the fact that almost everyone in the movie, particularly Robert Duvall, has a screaming rant: "The cast of this messianic farce takes turns yelling at us soulless masses."[15] Michael Billington wrote, "Too much of this film has the hectoring stridency of tabloid headlines",[16] while Chris Petit in Time Out described it as "slick, 'adult', self-congratulatory, and almost entirely hollow", adding that "most of the interest comes in watching such a lavishly mounted vehicle leaving the rails so spectacularly."[17]
Awards and honors
Academy Awards

Network won three of the four acting awards.

Won

    Best Actor – Peter Finch
    Best Actress – Faye Dunaway
    Best Supporting Actress – Beatrice Straight
    Best Writing, Screenplay Written Directly for the Screen – Paddy Chayefsky

Finch died before the 1977 ceremony and was the only performer to win a posthumous Academy Award until Heath Ledger won a Best Supporting Actor Oscar in 2009. The statuette itself was collected by Finch's widow, Eletha Finch.

Straight's performance as Louise Schumacher occupied only five minutes and two seconds of screen time, making it the shortest performance to win an Oscar (as of 2014), breaking Gloria Grahame's nine minutes and 32 seconds screen time record for The Bad and the Beautiful in 1953.[18]

Nominated

    Best Actor – William Holden
    Best Supporting Actor – Ned Beatty
    Best Cinematography – Owen Roizman
    Best Film Editing – Alan Heim
    Best Director – Sidney Lumet
    Best Picture

Golden Globes

Won

    Best Actor in a Motion Picture – Drama – Peter Finch
    Best Actress in a Motion Picture – Drama – Faye Dunaway
    Best Director – Sidney Lumet
    Best Screenplay – Paddy Chayefsky

Nominated

    Best Motion Picture – Drama

BAFTA Awards

Won

    Best Actor – Peter Finch

Nominated

    Best Film
    Best Direction – Sidney Lumet
    Best Actor – William Holden
    Best Actress – Faye Dunaway
    Best Supporting Actor – Robert Duvall
    Best Screenplay – Paddy Chayefsky
    Best Editing – Alan Heim
    Best Sound – Jack Fitzstephens, Marc Laub, Sanford Rackow, James Sabat, and Dick Vorisek

American Film Institute

    AFI's 100 Years...100 Movies – #66
    AFI's 100 Years...100 Laughs – Nominated
    AFI's 100 Years...100 Heroes & Villains:
        Diana Christensen – Nominated Villain
    AFI's 100 Years...100 Movie Quotes:
        "I'm as mad as hell, and I'm not going to take this anymore!" – #19
    AFI's 100 Years...100 Movies (10th Anniversary Edition) – #64

++++++++++++++++++++++++++++



جستجو های بازدیدکنندگان وبلاگ رها ماهرو : فیلم خبر خاصی نیست . سریال مسافران بهرام . بیداری تحلیل نیکی کریمی . نظر فیلم خبر خاصی نیست . سینمایی خبرخاصی نیست . فیلم ابدو یک روز . سخنان تهمینه میلانی . دانلود فیلم ابدو یک روز . گداستان فیلم ابد و یک روز . فیلم ابدو یک روز . داستان فیلم ابد و یک روز . موضوع فیلم ابدو یک روز . ابدو یک روز . نقد فیلم ابدو یک روز . سعید روستایی کیست . نظر فراستی درباره ابدو یک روز

نقد فیلم مرا متهم بدان ساخته سیدنی لومت

رها ماهرو : خوانندگان محترم وبلاگ پرطرفدار سینمایی رها ماهرو ، لطفا نظرتان را درباره فیلم مرا متهم بدان ساخته سیدنی لومت به ما بگویید .

http://ecx.images-amazon.com/images/I/51XvSKTh1HL._SY300_.jpg
مرا متهم بدان
2006 آلمان
Find Me Guilty

کارگردان:Sidney Lumet

http://www.blackfilm.com/i3/movies/f/findmeguilty/poster_dvd.jpg


مرا گناهکار بدان

کارگردان سیدنی لومت
بازیگران ون دیزل
پیتر دینکلیج
ریچارد پورتنو
آلکس روکو
موسیقی جاناتان تانیک
تاریخ‌های انتشار
 ۱۷ مارس ۲۰۰۶
مدت زمان
 ۱۲۵ دقیقه
کشور ایالات متحدۀ آمریکا
زبان انگلیسی
هزینهٔ فیلم ۱۳٬۰۰۰٬۰۰۰ دلار
فروش گیشه ۲٬۶۳۶٬۶۳۷ دلار

مرا گناهکار بدان، (به انگلیسی: Find Me Guilty) فیلمی در ژانر کمدی، جنایی، درام است. کارگردان فیلم، سیدنی لومت است. این فیلم در سال ۲۰۰۶ میلادی ساخته شد.
____________
ژانر: بیوگرافی , کمدی , جنایی
امتیاز: 7٫0/۱۰

https://upload.wikimedia.org/wikipedia/en/thumb/c/c2/FMGPoster.jpg/220px-FMGPoster.jpg

رنگی / 125 دقیقه
بازیگران عمده: وین دیزل، پیتر دینک لیج، لینس روچ، ران سیلور، الکس روکو، آنابلا اسکیورا و رابرت استنتن.
کارگردان: سیدنی لومت.
خلاصه داستان: در سال های 1987 و 1988، به مدت 21 ماه، بیست تن از اعضای خانواده ی مافیایی «لوکزه» اهل نیوجرزی به جرم 76 فقره خلاف محاکمه شدند. متهم اصلی در این محاکمه ی طولانی، «جاکومو دی نورشیو» (دیزل) بود که دفاع از خودش را به عهده گرفت…
شرح فیلم: لومت 82 ساله، خیلی راحت و بی هیچ عذاب وجدانی، هم دلی تماشاگر را به سوی «دی نورشیو» سوق داده و دادستان را موجودی موذی و غیر قابل تحمل و اکثر پلیس ها را موجوداتی آشکار دورو و پردوز و کلک توصیف کرده – طوری که برخی از منتقدان امریکایی نتیجه گرفتند که فیلم علنا طرفدار مجرم ها است.

http://static.independent.co.uk/s3fs-public/thumbnails/image/2013/12/16/17/find-me-guilty.jpg
تحلیل فیلم
فیلم «مرا متهم بدان» داستان واقعی محاکمه بزه‌کاری به نام «جکی دینورشیو» است که در طول محاکمه‌ای بین سال‌های 1987 تا 1988 که طولانی‌ترین محاکمه در تاریخ قضایی آمریکا محسوب می‌شود خود به وکالت و دفاع از خود پرداخت. او که فردی کم‌سواد بود با دفاعیات بذله‌گویانه و ساده‌ و مؤثرش باعث شد که پرونده به نفع متهمان خاتمه پیدا کند.
«مرا متهم بدان» بی‌اختیار بیننده را به یاد فیلم اول سیدنی لومت، «دوازده مرد خشمگین» می‌اندازد که آن هم در فضای یک دادگاه می‌گذشت و لومت کهنسال نشان می‌دهد که چطور مانند دوران جوانی‌اش هنوز هم می‌تواند یک مضمون قضایی و حقوقی را در فضای بسته یک دادگاه دیدنی کارگردانی کند تا تماشاگر لحظه‌ای احساس خستگی نکند و مشتاقانه روایت را دنبال کند.
____________
مرا متهم بدان» دادگاهی تصویری درسینمای جهان

«مرا متهم بدان» دادگاهی تصویری درسینمای جهانمرا متهم بدان اثر قابل توجه سیدنی لومت به خلق ماجرایی حقیقی و روایتی مستند می پردازد، این فیلم سینمایی درباره شخصی است که ساختار نظام قضایی آمریکا را زیر سوال می برد.
فیلم بر اساس داستان زندگی حقیقی جاکومودی نورشیتو ساخته شده است، که در حین ساخت فیلم فوت کرده و نتوانسته شاهکارش که به تصویر بدل شده ببیند.
او خودش به دفاع از خود می پردازد و با بذله گویی های پی در پی و شوخی هایش دادگاه و هیئت منصفه را به مسخره می گیرد این داستان واقعی به یکی از طولانی ترین محاکمه های قضایی آمریکا در بین سال های ۱۹۸۷ و ۱۹۸۸ و در مدت ۲۱ ماه می پردازد، این دادگاه به محاکمه بیست نفر از اعضای خانواده مافیای لوچزه از افراد ایتالیایی الاصل ساکن نیوجرسی به علت حدود ۸۰ فقره خلاف می پردازد.
سینمایک باز هم به عهد خود وفا کرده و یکی از فیلم های جدید و برجسته سینمای جهان را انتخاب کرده و نشان داده است مرا متهم بدان محصول سال ۲۰۰۶ کشور آلمان- آمریکا می باشد و همین طور نامزد خرس طلایی جشنواره برلین بوده است.
لومت با داستان پردازی و دیالوگ نویسی، فوق العاده و جذابش از محیط خشک و نامانوس دادگاه کم کرده که این سینمایی بر خلاف روایت یکنواخت و یک جورش بیننده را خسته و دلزده نمی کند و مخاطب ترغیب می شود تا پایان، دادگاه و جریاناتش را پیگیری کند و این هنر لومت است که توانسته با استمداد از دیگر عناصر تصویری، تک لوکیشن بودن فیلمش و همچنین جریانات خشک دادگاه را به طوری دوست داشتنی به مخاطب تحمیل کند.بازی جالب و تاثیرگذار وین دیزل نیز یکی از عواملی می باشد که از خشکی و غیر ملموس بودن فضا می کاهد.او با قدرت و توانایی خاصی توانسته نقشش را ایفا کند و به وسیله چهره کمدی و جذابیتش حس را به بیننده منتقل کند، (هر چند که این انتقال حس در ایران بیشتر به عهده دو بلور توانا و خوش صدای این نقش بوده است، زیرا در دوبله آثار خارجی نیمی از بازی به برقراری ارتباط و نوع بیان دو بلاژها بستگی دارد)
گذشته از برجستگی اثر لومت جسارت و قدرت ریسک بالایی داشته که به سراغ چنین موضوع تک بعدی رفته است البته که لومت با فضای دادگاه در آثار گذشته اش نیز آشنا بوده و کار کرده است و همچنین او عادت دارد فیلم هایش را در یک لوکیشن با فضای بسته بسازد، نگاه هجوگونه و طنزآمیز لومت در تمام فضای دادگاه حکم فرماست؛ مثلا آوردن یکی از مهره های سرنوشت ساز فیلم در حالی که روی برانکار است به دادگاه و یا انتخاب فردی کوتاه قد و با ظاهری کمیک برای ایفای نقش وکیل.
او از تمام عناصر برای بیان واقعیت بودن دادگاه آمریکا استفاده کرده است و به نوعی بر شوخ طبعی نورشیر نیز اشاره کرده است تا جایی که او با شوخ طبعی اش و همچنین به وسیله مضحک بودن نظام قضایی آمریکا می تواند پیروز از میدان بیرون بیاید.
اما گذشته از روح شوخ طبعی، جوانمردی و انسان دوستی نورشیر است که مورد توجه دوربین لومت بوده است، در جایی نورشیو در عین خیانتی که به او شده پسر عمویش را می بخشد و از او دفاع می کند.البته که وابستگی های خانوادگی از اصول گروه های مافیا می باشد)
سینمایک به تهیه کنندگی و کارگردانی مهدی فرودگاهی هم چنان دارد در راستا و اهداف والای خود حرکت می کند و هر هفته فیلم های جذاب و روز دنیا را به نمایش می گذارد.
منبع : روزنامه خراسان
http://g-ec2.images-amazon.com/images/G/03/video/features/FindMeGuilty01.jpg
«مرا متهم بدان»در سینما یک
«مرا متهم بدان»در برنامه این هفته سینما یک فیلم سینمایی «مرا متهم بدان» به کارگردانی «سیدنی لومت» پنجشنبه 9 مهرماه ساعت 22 پخش می شود.
«مرا متهم بدان»
در برنامه این هفته سینما یک فیلم سینمایی «مرا متهم بدان» به کارگردانی «سیدنی لومت» پنجشنبه 9 مهرماه ساعت 22 پخش می شود.
به نقل از وبلاگ رها ماهرو ، فیلمنامه «مرا متهم بدان» را سیدنی لومت به همراه « تی جی مانچینی» به نگارش در آورده اند و در آن بازیگرانی چون «وین دیزل» و «آلکس روکو» به ایفای نقش پرداخته اند.
این فیلم سینمایی درباره شخصیتی است که ساختار نظام قضایی آمریکا را زیر سوال می‌برد. فیلم براساس داستان زندگی حقیقی جاکومودی نورشیو ساخته شده، که در حین ساخت فیلم فوت کرد،
داستانی که به یکی از طولانی ترین محاکمه های قضایی آمریکا در بین سال های 1987 و 1988 و در مدت 21 ماه ، بیست نفر از اعضای خانواده مافیایی «لوچزه» از افراد ایتالیایی الاصل ساکن نیوجرسی به خاطر حدود 80 فقره خلاف محاکمه شدند می پردازد.
گزارش وبسایت رها ماهرو می افزاید: «مرا متهم بدان» محصول 2006 آلمان، آمریکا و نامزد خرس طلایی جشنواره برلین است.
بر اساس این گزارش برنامه سینما یک به تهیه کنندگی و کارگردانی مهدی فرودگاهی در امور تامین برنامه شبکه یک سیما تولید می شود.
http://metropolis.co.jp/movies/files/2012/05/948-M-Find-Me-Guilty.jpg

پخش «صخره سرخ» به عنوان پرهزینه‌ترین فیلم آسیا از «سینما یک» سینمایی «مرا متهم بدان» با سه هفته تاخیر به روی آنتن می‌رود

فیلم‌های سینمایی «صخره سرخ» و «مرا متهم بدان» طی هفته‌های آتی در قالب برنامه «سینما یک» از تلویزیون پخش می‌شوند.
در حالی که برنامه «سینما یک» قرار بود هفته گذشته (9 آبان ماه)، فیلم سینمایی «مرا متهم بدان» را پخش کند، این اثر به دلیل آن چه از سوی تهیه‌کننده برنامه «آماده نشدن فیلم» نامیده شد، به روی آنتن نرفت.

تهیه‌کننده برنامه «سینما یک» در عین حال زمان پخش فیلم «مرا متهم بدان» را پنجشنبه (30 آبان ماه) اعلام کرد.

به گزارش ایسنا، «مرا متهم بدان» یک کمدی - جنایی است که سیدنی لومت در سال 2006 آن را کارگردانی کرده‌است. فیلم «مرا متهم بدان» در جشنواره فیلم برلین نامزد خرس طلا بوده‌است و وین دیزل و الکس روکو در آن نقش‌آفرینی کرده‌اند. داستان فیلم به یکی از طولانی‌ترین محاکمه‌های قضایی آمریکا می‌پردازد که بیست نفر از اعضای خانواده مافیایی «لوچزه» از افراد ایتالیایی الاصل ساکن نیوجرسی به خاطر حدود 80 فقره خلاف محاکمه شدند.

بر اساس این گزارش ایسنا، برنامه «سینما یک» پس از پخش فیلم «خرس» ژان ژاک آنو، پنجشنبه هفته آینده (23 آبان ماه) «صخره سرخ» را برای بینندگان خود پخش خواهد کرد. این فیلم که پرفروش‌ترین فیلم تاریخ سینمای چین لقب گرفته‌است، اثر جدید جان وو است که از آن به عنوان پرهزینه‌ترین فیلم سینمای آسیا یاد می‌شود. جان وو مدتی را در سینمای هالیوود گذراند و فیلمهای پرفروشی چون «تغییر چهره»، «ماموریت غیرممکن» و «خانواده رابینسن» را هم ساخت. او پس از سالها مجددا به چین بازگشت و فیلمسازی را در کشور خودش ادامه داد.

«صخره سرخ» با اقتباس از یک رمان کلاسیک چینی به نام «رومانس سه امپراتوری» ساخته شد و

تونی لیونگ چیو وای، تاکشی کانشیرو، ژانگ فنگی، چانگ چن و لین چیلینگ در آن نقش‌آفرینی کردند. داستان فیلم در آخرین روزهای حکمرانی سلسله «هان» در سال 208 روی می‌دهد و درباره نبردهایی است که دوره حکمرانی سه امپراتور در چین به همراه داشت.
http://dvdmedia.ign.com/dvd/image/article/715/715270/find-me-guilty-20060627053000488-000.jpg
درباره " مرا متهم بدان "

درباره شخصیتی است که ساختار نظام قضایی آمریکا را زیر سوال می‌برد. جاکومودی نورشیو شخصیت حقیقی که فیلم براساس داستان زندگی او ساخته شده است و در حین ساخت فیلم فوت کرد، با هجو کردن محاکمات قضایی آمریکا یکی از تاریخی ترین پرونده های این کشور را رقم زد. فیلم به یکی از طولانی ترین محاکمه های قضایی آمریکا می پردازد.
____________
پخش از : شبکه 1
ژانر : بیوگرافی ، جنایی
دسته بندی : فیلم سینمایی خارجی
زبان : فارسی
زمان پخش: 26 تیر 1394 ٠۹:۲٣
مدت: 1 ساعت و 35 دقیقه
____________
شبکه یک با شش فیلم سینمایی به استقبال عید سعید فطر می‌رود / به مناسبت عید سعید فطر شبکه یک شش فیلم سینمایی به نام‌های "مرا متهم بدان"، "آماده باش"، "میلیونر زاغه نشین"، "به من نگو قراضه"، "تفنگدار تنها" و "فرید بهاری" را پخش خواهد کرد

به گزارش «نسیم»، فیلم سینمایی مرا متهم بدان محصول 2006 آلمان و آمریکا و به کارگردانی سیدنی لومت جمعه 26 تیرساعت 9 صبح به روی آنتن می رود. فیلمنامه مرا متهم بدان را سیدنی لومت به همراه تی جی مانچینی نوشته است و درآن بازیگرانی چون وین دیزل، پیتر دینک لاگ و ران سیلور بازی کرده اند.
این فیلم درباره شخصیتی است که ساختار نظام قضایی آمریکا را زیر سوال می‌برد. فیلم براساس داستان زندگی حقیقی "جاکومودی نورشیو" ساخته شده که در حین ساخت فیلم فوت کرد، داستانی که به یکی از طولانی ترین محاکمه های قضایی آمریکا در بین سال های 1987 و 1988 و در مدت 21 ماه، بیست نفر از اعضای خانواده مافیایی "لوچزه" از افراد ایتالیایی الاصل ساکن نیوجرسی به ارتکاب80 فقره خلاف، محاکمه شدند می پردازد.
فیلم سینمایی آماده باش به کارگردانی بهرنگ توفیقی و تهیه کنندگی سیدکمال طباطبایی محصول سال1390 و در ژانر طنز است که مهدی سلوکی،آتیلا پسیانی، مجید مشیری، نگین صدق گویا و ستاره اسکندری در آن ایفای نقش کردند.
آماده باش روایتگر داستان سه سرباز به نام های رهی، نیما و جاوید است که در روزهای پایانی ماه مبارک رمضان، زودتراز موعد مقرر به مرخصی می روند. این امر باعث بروز مشکلاتی در خانه هایشان می شود. رهی و نیما در پی درگیری با خانواده برای رهایی از این وضعیت و رسیدن به آرامش راهی روستای جاوید در شمال می شوند. آشنایی با سید متولی امامزاده روستا مسیر داستان را تغییر می دهد...
 این فیلم جمعه 26 تیر ساعت 16 از شبکه یک پخش می شود.
فیلم سینمایی میلیونر زاغه نشین محصول سال 2008 انگلیس و آمریکاست که دنی بویل و لاولین تاندان آنرا کارگردانی کرده اند.
دو پاتل، فریدا پینتا و سائوراب شوکلا از بازیگران اصلی این فیلم سینمایی خانوادگی هستند که روز شنبه 27 تیر ساعت 9 صبح از شبکه یک پخش می شود. در خلاصه داستان این فیلم آمده است: وقتی یک پسر جوان بنام "جمال مالیک" در یک مسابقه تلویزیونی به مرحله نهایی و میلیونر شدن نزدیک می شود، مجری تلویزیونی او را به مقامات امنیتی به عنوان یک شیاد معرفی می کند چرا که به نظر نمی رسد پسری به سن او که یک آبدارچی نیز بوده است بتواند به تنهایی از عهده پاسخگویی به سوالها برآید. "جمال" زیر شکنجه پلیس روند زندگی سخت و فقیرانه خود را بازگو می کند. در واقع پاسخ هر یک از پرسش هایی را که "جمال" می دهد، نتیجه تجربه ای تلخ و دردناک از زندگی پر رنج اوست.
فیلم سینمایی به من نگو قراضه به کارگردانی سید محسن یوسفی محصول سال 1391 و در ژانر طنز با بازی جمشید مشایخی، علیرضا خمسه، فاطمه صدرایی و خسرو احمدی است.
این فیلم داستان مردی بازنشسته حسابداری است که صاحب یک ماشین قدیمی و فرسوده است که با آن مسافرکشی می کند، همه از او می خواهند آن ماشین فرسوده را تعویض کند اما او بخاطر علاقه شدیدی که به ماشینش دارد قبول نمی کند تا اینکه مسافری سوار ماشینش می شود و به دلیل خاطرات قدیمی که او و همسر بیمارش با آن ماشین دارند اصرار شدید به خرید ماشین او را دارد اما وی قبول نمی کند و این شروع ماجرای فیلم است.
این فیلم سینمایی شنبه 27 تیر ساعت16 پخش می شود.
فیلم سینمایی تفنگدار تنها دیگری فیلمی است که روز یک شنبه 28 تیر ساعت 9 صبح به روی آنتن شبکه یک می رود. این فیلم محصول سال 2013 آمریکا و در ژانر طنز است. گور وربینسکی کارگردان و جانی دپ، آرمی هامر و ویلیام فیچر از بازیگران این فیلم هستند.
 در خلاصه داستان این فیلم آمده است: در سال 1933 در شهر سانفرانسیسکو پسری به نام ویل در شهربازی با سرخپوست پیری به نام تانتو مواجه می شود که عضو قبیله کومانچی ها بوده و داستان "تفنگدار تنها" را برای او بازگو می کند. در سال 1869 سفید پوستان جهت احداث راه آهن در شهر کلبی تگزاس در حال فعالیت بودند. جان رید برادر کلانتر شهر کلبی پس از فارغ التحصیلی از دانشگاه حقوق در راه بازگشت به شهر خود است که در قطار با دو تبهکار که یکی از آنها تانتو و دیگری بوچ کوندیش است آشنا می شود. افراد گروه بوچ کوندیش برای آزادی سردسته خود به قطار حمله می کنند و او را با خود می برند... .
فیلم سینمایی طنز فرید بهاری به کارگردانی مهرداد خوشبخت و به تهیه کنندگی رضا جودی محصول سال 1393 است که در آن بهنام تشکر، جمشید جهانزاده، فریبا نادری، افشین نخعی، پروین ملکی، اکرم مطلبی و محمدعلی دشتی ایفای نقش کردند.
در خلاصه داستان این فیلم آمده است: فرید بهاری فردی دروغگو و خیال پرداز است. روزی متوجه می شود سه شخصیت کاملا مشابه او که هر کدام یکی از صفت های اخلاقی بد او را دارا هستند در روند زندگی عادی او اختلال ایجاد کرده اند. بر اثر دردسرهای این سه شخصیت فرید بهاری تصمیم می گیرد عادات ناپسند خود را کنار بگذارد. این فیلم روز یک شنبه ساعت 16 از شبکه یک سیما پخش خواهد شد.

http://www.media1.hw-static.com/wp-content/uploads/find-me-guilty-movie-stills-vin-diesel_3484391-400x305.jpeg

مرا متهم بدان، پلیس پر دردسر، شجاعان و...
گزارش فیلم‌های آخر هفته در تلویزیون

خبرگزاری فارس: فیلم‌های سینمایی و تلویزیونی مختلفی نظیر «مرا متهم بدان»، «پلیس پر دردسر»، «شجاعان»، «جنگ کانرز» و ... در روزهای پایانی هفته به روی آنتن می‌روند.
خبرگزاری فارس: گزارش فیلم‌های آخر هفته در تلویزیون

شبکه‌های یک، دو، سه، چهار و تهران در روزهای پایانی هفته -9 و 10 آبان ماه- فیلم‌های سینمایی و تلویزیونی مختلفی را به روی آنتن می‌فرستند که جزئیات آنها به شرح زیر است: *«مرا متهم بدان» در برنامه این هفته سینما یک فیلم سینمایی «مرا متهم بدان» به کارگردانی «سیدنی لومت» پنجشنبه 9 مهرماه ساعت 22 پخش می‌شود. فیلمنامه «مرا متهم بدان» را «سیدنی لومت» به همراه «تی جی مانچینی» به نگارش در آورده‌اند و در آن بازیگرانی چون «وین دیزل» و «آلکس روکو» به ایفای نقش پرداخته‌اند. این فیلم سینمایی درباره شخصیتی است که ساختار نظام قضایی آمریکا را زیر سئوال می‌برد. فیلم بر اساس داستان زندگی حقیقی جاکومودی نورشیو ساخته شده، که در حین ساخت فیلم فوت کرد. این فیلم داستانی که به یکی از طولانی‌ترین محاکمه‌های قضایی آمریکا در بین سال‌های 1987 و 1988 و در مدت 21 ماه می‌پردازد که در آن بیست نفر از اعضای خانواده مافیایی «لوچزه» از افراد ایتالیایی الاصل ساکن نیوجرسی به خاطر حدود 80 فقره خلاف محاکمه شدند. «مرا متهم بدان» محصول سال 2006 آلمان و آمریکاست و نامزد خرس طلایی جشنواره برلین است. بر اساس این گزارش برنامه سینما یک به تهیه کنندگی و کارگردانی «مهدی فرودگاهی» در امور تامین برنامه شبکه یک سیما تولید می‌شود. * «تخت جمشید سر روزولت» تله‌فیلم جدید «سعید ابراهیمی‌فر» با نام «تخت جمشید سر روزولت» ساعت 16 جمعه به عنوان فیلم بعدازظهر از شبکه یک روی آنتن می‌رود. این فیلم به تهیه‌کنندگی «علیرضا سبط احمدی» درباره جوزف فریمن کارگردان آمریکایی ایرانی‌تبار است که برای شرکت در جشنواره فیلم به ایران سفر می‌کند و در ایران با حوادثی رو به رو می‌شود. آتیلا پسیانی، نازنین فراهانی و میلاد کی‌مرام نقش‌های اصلی «تخت جمشید سر روزولت» را ایفا می‌کنند. *«پلیس پر دردسر» فیلم سینمایی «پلیسِ پر دردسر» روز پنجشنبه 9 آبان ماه ساعت 23:45 به روی آنتن شبکه دو سیما خواهد رفت. این فیلم محصول سال 2003 آمریکاست و به تهیه کنندگی و کارگردانی ران شلتون ساخته شده است. بازیگرانی چون جاش هارت نت و هاریسون فورد نیز در آن ایفای نقش کرده‌اند. در خلاصه داستان فیلم سینمایی «پلیس پر دردسر» آمده است: «جو گاولین» مأمور باسابقه و کارآگاه پلیس جنایی است که علاوه بر انجام وظیفه در لباس یک پلیس، در کار معاملات مسکن نیز فعالیت می‌کند. او در موقعیت‌های مختلف کاری و گاهی در صحنه جنایت نیز به خرید و فروش مسکن می‌پردازد. همکار «جو» کارآگاه جوانی به نام «دی سی» است که همراه او پرونده‌های جنایت را پی‌گیری می‌کند. در یک حمله تروریستی به یک کلوپ، تعدادی از اعضای یک گروه موسیقی خیابانی که همگی سیاهپوست هستند به قتل می‌رسند و «جو» و «دی سی» مأمور بررسی پرونده می‌شوند؛ اما به طور کاملاً اتفاقی ... *«جنگ کانرز» فیلم سینمایی «جنگ کانرز» روز جمعه 10 آبان ماه ساعت17:30 به روی آنتن شبکه دو می‌رود. این فیلم محصول سال 2006 آمریکاست و به کارگردانی نیک کستل و تهیه کنندگی آلیسون سمنزا ساخته شده و بازیگرانی چون آنتونی تیریچ کریس و نیا پیپلس در آن ایفای نقش کرده‌اند. در خلاصه این فیلم سینمایی آمده است: «کانرز» مأمور خبره و توانای پلیس آمریکاست که برای انجام مأموریت‌های خطیر و حساس اعزام می‌شود. مسئول مستقیم کانرز فردی است به نام «بروکس» که از مأموران با سابقه پلیس و دارای سوابق زیاد جنگی در کویت و عراق است. در یکی از مأموریت‌هایی که کانرز برای مقابله با چند گروگان‌گیر اعزام می‌شود، پس از اینکه همه گروگان‌گیرها توسط او کشته می‌شوند، در اثر دخالت یکی از مأموران پلیس به نام «داریل گرین» که با کانرز و بروکس خصومت دارد، کانرز بینایی خود را از دست داده و خانه‌نشین می‌شود. کانرز پس از گذشت سه سال با یک عمل جراحی بینایی خود را به‌دست می‌آورد اما ... *«شلیک بزرگ» فیلم سینمایی «شلیک بزرگ» محصول سال 2007 کره است که روز پنجشنبه 9 آبان ماه ساعت 20:15 پخش خواهد شد و تکرار آن نیز روز جمعه 17 آبان ساعت 9:30 پخش خواهد شد. این فیلم به کارگردانی ژانگ وو پارک ساخته شده و بازیگرانی چون ووسونگ کام، هانگ سیون جانگ، سونگ جین کانگ و... در آن بازی کرده‌اند. در خلاصه داستان این فیلم آمده است: پارک من سو، مردی است که به دلیل تربیت خاص و خشن پدرش، به‌شدت و در حد وسواس منضبط و غیرقابل انعطاف است. این خصوصیت باعث شده که هیچ‌کس قادر به تحمل او نیست و به همین دلیل از کارش اخراج می‌شود، همسرش نیز قصد دارد از او جدا شود و ... *«ساعت 25» فیلم تلویزیونی «ساعت 25» محصول ایران است که هفته گذشته روی آنتن رفته و تکرار آن روز جمعه 10 آبان ماه ساعت 9:30 پخش خواهد شد. داستان این فیلم تلویزیونی را پیمان عباسی نوشته و مسعود آب پرور آن را کارگردانی کرده است. در این فیلم تلویزیونی که به تهیه کنندگی کمال طباطبایی ساخته شده، بازیگرانی چون امین تارخ، پریوش نظریه، افسانه چهره آزاد، شاهرخ فروتنیان، مهدی سلوکی و... ایفای نقش کرده‌اند. داستان این فیلم درباره طه است که پس از سالها اسارت به کشور باز می‌گردد. اما همه چیز تغییر کرده و نمی‌داند در پس این واقعیت‌های تلخ، حقیقتی پنهان شده است که... *«شجاعان» فیلم سینمایی «شجاعان» جمعه 10 آبان ساعت 22:30 در قالب صد فیلم از شبکه سه سیما پخش می‌شود. این فیلم سینمایی محصول سال 1958 آمریکاست و به کارگردانی «هنری کینگ» ساخته شده است. در «شجاعان» بازیگرانی چون گریگوری پک، جون کالینز، استفان بوید، هنری سیلوا، کاتلین گالانت و ... بازی کرده‌اند و در خلاصه آن آمده است: جیم داگلاس پس از کشته شدن همسرش و ربودن کیسه پولش به تعقیب چهار یاغی که می‌پندارد در این امر دست داشته‌اند می‌پردازد. پس از شش ماه تعقیب، آنها را در شهری در زندان می‌یابد که در انتظار اعدام هستند. وی برای مشاهده اعدام در شهر می‌ماند و ... * «قتل‌عام روز سنت والنتاین» فیلم آمریکایی «قتل‌عام روز سنت والنتاین» جمعه 10 آبان از شبکه 4 به نمایش درمی‌آید. در این فیلم که توسط راجر کورمن ساخته شده، جیسون روباردز، جرج سیگال و فرانک سیلورا بازی کرده‌اند. در «قتل‌عام روز سنت والنتاین»، درگیری باگز موران و آل کاپون به یک نبرد تمام عیار بدل می‌شود. کاپون، جک مک گرن را مأمور کشتن موران می‌کند و... این فیلم ساعت 20:30 جمعه 10 آبان در برنامه سینما چهار پخش خواهد شد. *«تا پای مرگ» فیلم سینمایی «تا پای مرگ» روز جمعه 10 آبان ساعت 13:30 از شبکه تهران پخش می‌شود. فیلم سینمایی «تا پای مرگ» محصول مشترک کشورهای آلمان، انگلیس، بلغارستان و آمریکا در سال 2007است که به کارگردانی سایمون فلوز و بازی جان کلود، ندام، سلینا گیلز، مارک دایموند و ویلیام‌اش ساخته شده است. در خلاصه داستان این فیلم آمده است: آنتونی استوو (جان کلود وندام) که یک مامور مخفی پلیس است از سوی همکار معتادش به فساد کشیده می‌شود. بعدها همه از او تنفر پیدا می‌کنند و حتی همسرش در آستانه طلاق از او قرار می‌گیرد. شریک سابق او گابریل کالاهان که همه بلاها زیر سر اوست افرادی برای به قتل رساندن او می‌فرستد و در درگیریی که بین آنها رخ می‌دهد آنتونی زخمی شده فرار می‌کند و .... تکرار این فیلم سینمایی 15 آبان ساعت 22 پخش می‌شود.
http://cineplex.media.baselineresearch.com/images/229361/229361_full.jpg
مرا متهم بدان

کارگردان : سیدنی لومت

بازیگران : وین دیزل و آلکس روکو

محصول : ۲۰۰۶ آمریکا و آلمان

نقد کوتاه

فیلم «مرا متهم بدان»درباره شخصیتی است که ساختار نظام قضایی آمریکا را زیر سوال می‌برد. جاکومودی

نورشیو شخصیت حقیقی که فیلم براساس داستان زندگی او ساخته شده است و در حین ساخت فیلم فوت کرد،

با هجو کردن محاکمات قضایی آمریکا یکی از تاریخی ترین پرونده های این کشور را رقم زد. فیلم به یکی از

طولانی ترین محاکمه های قضایی آمریکا می پردازد. در بین سالهای ۱۹۸۷ و ۱۹۸۸ و در مدت ۲۱ ماه ،

بیست نفر از اعضای خانواده مافیایی «لوچزه» از افراد ایتالیایی الاصل ساکن نیوجرسی به خاطر حدود ۸۰

فقره خلاف محاکمه شدند که نقش اصلی را در این وسط جکی دی نورسیو یکی از اعضای خانواده متهمان

ایفا کرد. او به جای اینکه وکیل اختیار کند؛ خود ، دفاع از خودش را پذیرفت و با لطیفه گویی ، دلقک بازی و

مسخره کردن دادستان و شاهدین و پلیس ها معرکه ای دیدنی راه انداخت.

(این فیلم براساس یک داستان واقعی ساخته شده است)
http://kh.i1.fdbimg.pl/hsvp9l_l9zv1b.jpg
متأسفم! این سینمای لعنتی، این سینمای کثیف، هنوز نفس می‌کشد.
سید حمیدرضا قادری
با نگاهی به فیلم «مرا متهم بدان» ساخته‌ٔ سیدنی لومت

یک مشت خلافکار ایستاده‌اند جلوی چشمتان، از آن دسته آدم‌ها که مطمئنی در عمرشان چند نفری را فرستاده‌اند به ملاقات حضوری با جناب عزراییل، مشروب خورده‌اند و بدمستی کرده‌اند، احیانا هر وقت سر دلشان درد گرفته برای تسکین دردشان، داده‌اند یکی را درسته کباب‌ترکی کنند و از آن دسته آدم‌ها که می‌دانی تا زیر بغل، بله! درست تا زیر بغلشان به خون ملت آلوده است... خُب... موقعیت پیچیده‌ای نیست. احیانا دوست داری یک اسلحۀ وینچستر به تو بدهند، با یک قاضی کور تا تو در کمال خونسردی، انتقام بشریت را از آن‌ها بگیری، ولی...

ولی تو عاشق آن‌ها شده‌ای... برایشان کف می‌زنی و دوست داری آن‌ها از دست یک مشت پلیس عدالت‌طلب عقده‌ای خیلی زود رها شوند... .

«این قاضی‌های پرحرف و اون هیئت منصفۀ احمق چرا این‌ها رو تبرئه نمی‌کنند؟»

حالا موقعیت پیچیده شده است. شما در برابر همۀ اخلاقیات مادرزادتان ایستاده‌اید... آیا چنین روزی فرا می‌رسد؟

پنجشنبه‌شب، همان آخرین روز آبان‌ماه 1387، برنامۀ «سینمای یک»، فیلمی با نام «مرا متهم بدان»، به کارگردانی گرگ پیر هالیوود، سیدنی لومت پخش کرد. یک فیلم گیرا و تأثیرگذار؛ گیرا چون بالاخره تماشاگر را تا انتها با خود، درگیرانه پیش برد و تأثیرگذار چون توانست همۀ مخاطبانش را وادار کند به چیزی دل ببندند که در دنیای واقعی نمی‌بایست به آن دل ببندند. کاری که سینما در هر لحظه، در حالِ انجام آن است؛ این‌که ما را قانع کند می‌توان دنیا را بر اساس قوانینی جدید خلق کرد، قوانینی که از دل تعامل خلاقانه ولی گاه غیراخلاقی تهیه‌کنندگان سینما، فیلمنامه‌نویسان و کارگردانان بیرون می‌آید و تیر خلاصش را هم البته بازیگران دوست‌داشتنی‌مان به ما می‌زنند.

البته این مجال اختصاص به نقد فیلم ندارد. اصلِ حرف، همان است که در پارۀ اولِ نگاشته خواندید. تصور یک چنین دنیای وارونه‌ای را می‌توانید بکنید؟ دنیایی که در آن این اندازه اخلاقیات و ضداخلاقیات جابه‌جا شده باشند.

برای آن‌ها که نتوانستند فیلم را ببینند، بد نیست خلاصه‌ای از داستان را بازگو کنم: داستان از آنجا شروع می‌شود که یک عضو خانواده‌ای مافیایی (ناگفته پیداست ایتالیایی) با بازی وین دیزل (همان بازیگر عضلانی فیلم‌های درِ پیتی چون XXX) به همراه باقی اعضای محترم خانواده، توسط یک دادستان سمج و بدپیله به جرم اغتشاش در نظم انسانی آمریکا(!) بازداشت می‌شوند. جناب دادستان، عزمش بر این مقصود جزم است که همۀ این اعضا را به یک پیک‌نیک طولانی خانوادگی در زندان‌های آمریکا بفرستد ولی خُب، قضیه به این سادگی‌ها هم نیست. هر کدام از این اعضای محترم با یک‌دوجین وکیل پدرسوخته‌تر از خودشان به دادگاه می‌آیند تا بدیهی‌ترین ادلۀ پلیس را هم رد کنند و خودشان را از بچه‌های سه‌چهار‌ساله هم معصوم‌تر جلوه دهند. این وسط یکی دو چیز جالب‌تر هم هست:

1. یکی از اعضای شوخ و البته لات و لوت خانواده (همان وین دیزل عزیز) خودش وکالت خود را به‌عهده می‌گیرد. (در حالی که تنها شش کلاس سواد دارد)

2. او به شدت به پسرعموهای خود (همان باقی خانوادۀ تبهکارش) علاقه‌مند است و برای آن‌ها حاضر می‌شود، پیشنهادات پلیس (برای آدم‌فروشی) را رد کند.

3. یک وکیل کارکشته هم هست که قدش به زور از بلند‌قدترین عضو خانوادۀ هفت‌کوتوله و سفید‌برفی بالاتر می‌رود. (در دادگاه وقتی می‌خواهد از موکلش دفاع کند، باید برایش جایگاه مخصوص بیاورند تا هیئت منصفه او را ببینند!!)

کل فیلم به چالش دادستان، قاضی، هیئت منصفه و وکلای متهمین برای دور زدن همدیگر طی می‌شود. داستانِ فیلم، واقعی است و محاکمه هم چیزی حدود 600 روز طول می‌کشد. فیلم، لحنی طنز دارد و البته دوبله‌های ایرانیزه‌شدۀ فیلم هم در باورپذیرتر شدن آن مؤثر افتاده‌اند. (تصور صدای حسین عرفانیان روی وین دیزل به فهم بهتر مدعای بنده کمک می‌کند)؛ اما چالش اصلی جای دیگر است.‌ ما به عنوان بینندۀ فیلم به‌تدریج با شخصیت لمپن و فردین‌وار وین دیزل (که برای این فیلم 15 کیلو چاق کرده و یک گریم سنگین را تحمل کرده تا دو برابر سن واقعی‌اش نشان دهد) هم‌ذات‌پنداری می‌کنیم، تا جایی که دوست داریم او در این نزاع پیروز شود و این در حالی است که ما می‌دانیم او کوکایین قاچاق می‌کرده، سنگ‌های بی‌ارزش رنگی را به جای جواهر به ملت می‌انداخته، یک رذل آدم‌کش قاچاقچی است و و و... ولی همین ما، از او خوشمان می‌آید که رفقای کثیفِ بدتر از خودش را نمی‌فروشد.‌ ما وقتی می‌بینیم دادستان و شُهّادش در محکوم کردن آن‌ها مرتب شکست می‌خورند پیروز می‌شویم، ما وقتی می‌بینیم یک دادستانِ عدالت‌طلب از دست او و دار و دستۀ مافیایی‌اش حرص می‌خورد، کیف می‌کنیم و این همه در شرایطی شکل می‌گیرد که ما آن‌چنان مسحور فیلم و شخصیت‌های آن شده‌ایم که یادمان می‌رود هر روز در دور‌ و برمان پر است از این دسته آدم‌ها که یا زمین‌خوارند یا بیت‌ا‌لمال‌خور یا دزد یا قاچاقچی یا رانت‌خوار و ما در گعده‌های شبانه و خانوادگی‌مان دولتمردانمان را به محاکمه می‌کشیم که چرا ایشان را سریع، ولو از طُرُق غیرقانونی، مجازات نمی‌کنند.

خُب، سِرِّ این تناقض در چیست؟

سینما کثیف، رذل و دروغگوست. این را دیگر باید اعتراف کنیم که این ساختۀ دست بشر، دارد ما را غرق در دنیایی می‌کند که ساخته و پرداختۀ ذهن آن‌هایی است که یا بیمارند یا قاتلینی ناکام هستند که می‌خواهند با خلق جانیانی که با لذت آدم می‌کشند (مانند هانیبال لکتر، زن و شوهر قاتلین بالفطره و عمدۀ شخصیت‌های فیلم‌های تارانتینو) انتقام قاتل نشدن خود را این‌گونه از ما مقتولینِ بی‌سر و صدا بگیرند و مشتی تهیه‌کنندۀ مافیاصفت هم هستند که پشت ساخت این فیلم‌ها تمایلات عقده‌گونۀ خود در نرسیدن به عظمت دُن کورلئونه‌ها را با ساخت این فیلم‌ها ارضا می‌کنند.

سینمایی که در آن برای هر حرکت کثیفِ بدمن فیلم، یک مشت نویسنده نشسته‌اند و فلسفه‌‌بافی می‌کنند... و ما نیز در برابر بیانات آن‌ها دو گوش خویش و قلب خود را تقدیم کرده‌ایم... حکایت خنده‌دار ولی حقیقی‌ای است.

در همین فیلم مرا متهم بدان، سکانسی هست که دادستان فیلم نشسته و برای همکارانش با لحنی اعتراض‌گونه درد و دل می‌کند. او می‌گوید اعضای هیئت منصفه نمی‌توانند اعضای خانوادۀ مافیا را گناهکار بخوانند، چون از قِبَل قاچاق اجناس ارزان‌قیمتِ آن‌ها، همین اعضای هیئت منصفه غیرمستقیم بهره‌مند می‌شوند. او با لحنی ترحم‌برانگیز آدم‌هایی چون ما را ناسپاس می‌خواند که تلاش‌های امثال او برای پاک کردن جامعه از شر وین دیزل‌ها را برنمی‌تابیم و عاشق لودگی‌های وین دیزل‌ها شده‌ایم، عاشق این هستیم که او مادرش را خیلی دوست دارد، برای دخترش پدری می‌کند و فردین‌بازی در می‌آورد.

با این همه، ما این سینما را دوست داریم چون رؤیاهایمان را تعبیر می‌کند، (رویایی چون مجازات غاصبین حقوق مردم؛ به واقع یک رؤیا!!!) چون به ما اجازه می‌دهد از چیزهای جزئی، کوهی عظیم بسازیم و بعد بایستیم و از دیدنش لذت ببریم. چون به ما اجازه می‌دهد در داستان‌های عاشقانه‌ای که هیچ‌گاه تجربه‌شان نکرده‌ایم، ولو مجازی، مشارکت داشته باشیم و لذت ببریم. به ما این اجازه را می‌دهد به جای قهرمانِ مرد داستان، مورد خواستگاری یک دختر قرا بگیریم، به ما اجازه می‌دهد عاشق یک دختر پولدار یا یک پسر فقیر لوطی‌مسلک بشویم و به خاطر او یک شهر را بر هم بریزیم.‌ به ما اجازه می‌دهد وقتی می‌بینیم قانون، مانع تحقق اهدافمان است، بزنیم و همه چیز را بر هم بریزیم و شاهد مقصود را در آغوش بکشیم و البته کسی هم خم به ابرو نیاورد. آنقدر این رویاها زیاد می‌شوند که وقتی یکی از گرد راه می‌رسد و به ما پرده‌ای از واقعیت را نشان می‌دهد (مانند سریال روزگار قریب و ده‌ها نمونۀ رئالیستی و ناتورالیستی دیگر) چیزی در وجودمان می‌شکند و این‌ها (این تصاویر واقعی‌نما) را بیشتر می‌پذیریم و قبول می‌کنیم؛ چون ناگهان به دنیای واقعی پرتاب می‌شویم. گرچه پس از مدتی، دیگر تحمل این همه تلخی واقعیت را نداشته و به اولین عاشقانۀ سوزناک هندی پناه می‌بریم تا باز در تخدیر سینما و کلاً جادوی تصاویر غرق شویم.

این است که ما در برابر قهرمانانی چون وین دیزل، خلع سلاح می‌شویم. در ظاهر، عاشق خصایل مردانۀ او شده‌ایم ولی یادمان می‌رود که این جزئی‌نگریِ کذابانۀ سینما قرار است ما را به همان نتیجه‌ای برساند که هیئت منصفۀ دادگاه رسید:

متهمین بی‌گناه هستند.

ما به جای آن‌که از ناکامی دادستان فیلم، این نماد عدالت که از قضا بسیار هم انسانی پرداخته شده ‌(نه مانند بازرس ژاور) ناراحت شویم، خوشحال می‌شویم و برای همۀ متهمین رها شدۀ فیلم و پایداری 600 روزه‌شان در فریب افکار عمومی کف می‌زنیم.

این وسط ما درگیر این دو تناقض باقی می‌مانیم: اخلاقیات و سینما!

سینما گاه ما را تا اندازه‌های یک چشم‌چران پایین می‌آورد و گاه ما را در مقام یک فیلسوف می‌نشاند. ولی لذت، سر جای خودش باقی می‌ماند.

چند روزی است که هیاهویی راه افتاده که سینما مرده است یا زنده.خُب، گویا به دیگر هنرهای ما ایرانیان بایست هنر پزشکی قانونی بودن را هم اضافه کرد! ولی تا سینما می‌تواند فیلم‌هایی بسازد که در آن از بازیگران درجۀ دویی چون وین دیزل یک کاراکتر دوست‌داشتنی بیرون می‌آید که در عین رذل بودن مطلوب عامه می‌شود، تا سینما می‌تواند جای اخلاقیات و ضداخلاقیات را به گونه‌ای عوض کند که عذاب وجدان نگیریم، تا سینما می‌تواند کاری کند که من و تو از دیدن دو ساعتۀ یک بیانیۀ ضداخلاقی در پوششی از بازی و بازیگری لذت ببریم، تا سینما کاری می‌کند که پیرمردی هشتاد و دوساله چون سیدنی لومت می‌آید و فیلمی چون مرا متهم بدان می‌سازد، تا سینما داستان‌هایش را برای ما روایت می‌کند، لاجرم باید بپذیریم سینما نفس می‌کشد. شاید ایراد از ماست که فکر می‌کنیم نبض سینما در دهۀ سی، چهل یا حداکثر هفتاد از زدن بازمانده. شاید چون برای سینما تعریفی دیگر داشته‌ایم، نمی‌توانیم بپذیریم سینما زنده است و سرخوشانه هنوز ما را به آسانیِ دادن یک آب‌نبات چوبی قرمز به یک کودک سه ساله، فریب می‌دهد.

آری برادر!
متاسفانه این سینمای کثیف، لعنتی و دوست‌داشتنی هنوز زنده است...
____________


"سیدنی لومت" کارگردان نام آشنای سینمای آمریکاست که ایرانیان بیشتر او را با نام فیلم معروفش "بعد از ظهر نحس" به خاطر می آورند. کارگردان معترض و منتقد آمریکایی که علاقه ای خاص به پرداختن آثاری با محوریت و بزرگداشت ضدقهرمانان، هنجارشکنان و معترضان نظام اجتماعی و سیاسی حاکم بر جامعه آمریکا دارد. که همین ویژگی را در فیلم "مرا متهم بدان" او نیز می توان مشاهده کرد.

در مرا متهم بدان اخلاق (مرام) و وفاداری گروه مافیایی را می توان با تندخویی، طعنه و کنایه و آزار روحی دادستان مقایسه نمود. می توان آزار جسمی و شکنجه های دور از اخلاق نیروهای پلیس به قهرمان داستان را نیز اضافه کرد. اینگونه حوادث، ناخودآگاه یک نوع حس فهم و همذاتپنداری را در بیننده ایجاد می کند. جکی با اتکا به نیروی فردی خود در مقابل دادگاه و دادستان که نمادی از کلیت سیستم قضایی است ایستادگی می نماید و بارها موجبات خنده و شادمانی افراد حاضر در محکمه را فراهم می کند. صحن دادگاه بطور غیرمعمول از یک شکل تازه و غیررسمی برخوردار بوده که در آن همه، از جمله متهمان به همراه وکلای مدافع خود و دادستان و همراهانش به دور میزهای شبیه رستورانها و کافه های آشنا در فیلمهای گانگستری هالیوود نشسته اند. و جالب اینکه خاستگاه این گروه تبهکار همان رستورانهای ایتالیایی است که در فیلم بدان اشاره می شود. اینگونه چیدمان دادگاه یک نوع همسانی برای حاضرین را انتقال می دهد.
علیرغم شخصیت پردازی دقیق و باورپذیر،تاکید و پیشروی داستان بر دیالوگ و کلام در تمام فیلم نیز غیرقابل انکار است. با توجه به فضای بسته و ثابت دادگاه و عرصه ی حرکتی کم موجود در آن، تمهیدات تصویری و بویژه طراحی میزانسن و حرکات بازیگران محدود و معمولی است. داستان فیلم با تعلیق مناسب و قابل تامل مخاطب را تا انتهای دادگاه و فیلم با خود همراه می کند.
____________

یادداشتی بر فیلم مرا متهم بدان
نویسنده: مجتبی هاشمی

ما مجرم واقعی را معرفی می کنیم!

قاضی: کسی که خودش از خودش دفاع میکنه، خودش باعث نابودی خودش میشه.

جکی: این حرف درسته؟

قاضی: در بعضی موارد.

جکی: پس در بعضی موارد هم درست نیست!

Find Me Guilty ، با آهنگ شادی آغاز می شود که از همان ابتدا نوید لحظاتی دلچسب و مفرح با پایانی خوش و شیرین را می دهد.

فیلم، داستان زندگی حقیقی جاکومو دی نورشیو را به تصویر می کشد که تصمیم گرفت بدون گرفتن وکیل از خود دفاع کند و با بذله گویی ها و شوخی هایی که در دادگاه به راه می اندازد، هیئت منصفه را به تمسخر گرفته و سرانجام، طی چند دادگاهی طولانی و تاریخی، موفق به نجات خود و دوستانش می شود.

این فیلم، محصول 2006 سینمای آمریکا و آلمان می باشد که نامزد خرس طلایی جشنواره برلین بوده است.

سیدنی لومت، کارگردان نام آشنای سینمای آمریکا، در ساخت فیلمهای منتقدانه سابقه ای دور و دراز دارد. او طوری با ظرافت هرچه تمام تر بذر شوخی را در این مستند دادگاهی کاشته و متهم را در دل مخاطب جای می دهد که وقتی جکی در زندان مورد آزار و شکنجه قرار می گیرد و یا وکلای مدافع سایر متهمان اجازه کوچکترین حرفی که با مزاجشان سازگار نباشد را به وی نمی دهند، به معنای واقعی همدردی با بازیگر پی می بریم.

وین دیزل، ستاره فیلمهای اکشن و پر حادثه، این بار با ظاهر شدن در نقشی متفاوت و با گریمی جالب توجه که او را به فضایی دور از فیلمهای قبلیش برده، توانایی خود را به عنوان یک بازیگر واقعی، و نه تنها در حد یک قلچماق نشان داده است. چنان تماشاگر را با خود همراه و در عمق شخصیت دوست داشتنی اش غرق می کند که وقتی بدانید جاکومو دی نورشیو قبل از اتمام ساخت فیلم فوت کرد و نتوانست شاهکارش را در قالب فیلمی از سیدنی لومت نظاره گر باشد، آه از نهادتان بلند می شود.

در حین فیلم که به یکی از حساس ترین و طولانی ترین محاکمات قضایی در طول تاریخ اشاره دارد، نکاتی به نظام قضایی آمریکا و سایر کشورها گوشزد می شود تا به سادگی از کنار جمله «عدالت باید اجرا شود؛ حتی اگر آسمان به زمین بیاید» که بر میز دادگاه نقش بسته، نگذرند.

پلیس به خاطر نفع خود برای معتادان مواد مخدر فراهم می کند. بر حسب شرایط، دادستان به یک شکنجه گر قهار بدل می شود. شاهدان یا در اثر مصرف مواد مخدر بر حرکات و گفتار خود مسلط نیستند، و یا بدون مصرف نشئه جات و بدون اعتنا به سوگندی که در ابتدای دادگاه یاد کرده اند، به سادگی دروغ می گویند. اعتماد به وکیلی با شصت هزار دلار مواجب مساوی است با سی سال حبس؛ درحالیکه بدون کمک وکیل هم می توان تبرئه شد.

در انتها نمی دانیم قاضی و هیأت منصفه را به خاطر تبرئه قهرمان داستان و دوستانش، عادل و درستکار بدانیم یا آنها را احمق و نادان خطاب کنیم، به خاطر اینکه جاکومو دی نورشیو و سایر اعضای خانواده مافیایی لوچزه را آزاد کردند تا به اعمال خلافکارانه شان در جامعه ادامه دهند.
http://mid-ship.co.jp/dvd/images/connection_2.JPG
 نیما نوربخش
فیلمی خوب از فیلمسازی قدیمی
نقد فیلم «مرا متهم بدان» (2006) به مناسبت نمایش از شبکه نمایش
فیلم «مرا متهم بدان» داستان واقعی محاکمه بزه‌کاری به نام «جکی دینورشیو» است که در طول محاکمه‌ای بین سال‌های 1987 تا 1988 که طولانی‌ترین محاکمه در تاریخ قضایی آمریکا محسوب می‌شود خود به وکالت و دفاع از خود پرداخت. او که فردی کم‌سواد بود با دفاعیات بذله‌گویانه و ساده‌ و مؤثرش باعث شد که پرونده به نفع متهمان خاتمه پیدا کند.
«مرا متهم بدان» بی‌اختیار بیننده را به یاد فیلم اول سیدنی لومت، «دوازده مرد خشمگین» می‌اندازد که آن هم در فضای یک دادگاه می‌گذشت و لومت کهنسال نشان می‌دهد که چطور مانند دوران جوانی‌اش هنوز هم می‌تواند یک مضمون قضایی و حقوقی را در فضای بسته یک دادگاه دیدنی کارگردانی کند تا تماشاگر لحظه‌ای احساس خستگی نکند و مشتاقانه روایت را دنبال کند.
لومت برای آن که فضای محدود و محصور دادگاه و بحث‌های حقوقی رد و بدل شده در آن خسته‌کننده نشود تمهیدات مؤثری را به کار گرفته است. یکی از این تمهیدات استفاده مؤثر از شخصیت «جکی دینورشیو» در طول فیلم است که با برخوردهای بذله‌گویانه و منطق بدوی، ولی تأثیرگذارش به فیلم فضایی مفرح بخشیده است. شخصیت‌های دیگر فیلم هم جذاب هستند. به خصوص وکیل مدافع کوتاه قدی که به جلسه دادگاه جلوه هجوآمیزی داده است. این که این ظاهر هجوآمیز او با دوراندیشی و نکته‌سنجی‌اش همراه می‌شود به ترکیبی متناقض و شیرین می‌انجامد. می‌توانیم به صحنه‌ای اشاره کنیم که او اشتباه یکی از شهود در مورد سخنان ماکیاولی را با ارجاع به کتابی بر ملا می‌سازد. لومت از ظرفیت بالقوه هیچ شخصیتی برای تنوع بخشیدن به فضای دادگاه صرف‌نظر نمی‌کند، حتی یکی از متهمان در دادگاه ناگهان دچار حمله قلبی می‌شود و روی تخت در جلسه دادگاه حاضر می‌شود و یکبار هم خوابش می‌برد و از روی تخت به زمین می‌افتد.
«مرا متهم بدان» نقش همیشگی شخصیت‌ها را تغییر می‌دهد. شخصیت بزه‌کار در جایگاه عدالت قرار می‌گیرد و مردان قانون در جایگاه ظلم و بی‌عدالتی. دلیل این امر هم روشن است. اجرای قانون و حتی اثبات جرم به روش‌های غیرانسانی و ظالمانه، عین بی‌قانونی و بی‌عدالتی است، در حالی که وفادار بودن یک ضدقهرمان به اصول انسانی حتی در منجلاب بزه‌کاری قابل ستایش است. دادستان هیچ‌گاه به شعارهای اطاعت از قانون و پیروی از انسانیت و حفاظت از جامعه که مرتب سر می‌دهد، پایبند نیست. برای اثبات جرم متهمان حتی حاضر است آن قدر شاهدی را در مواد مخدر غرق کند تا او را به شهادت علیه متهمان و دوستان سابقش برانگیزد. برای او تنها پیروز شدن در دادگاه مهم است و نه شعارهایی که مرتب تکرارشان می‌کند. در نقطه مقابل، دینورشیو قرار دارد که با وجود بزه‌کار بودن به اصول خود در هر شرایطی پایبند است. میان حرف و عملش برخلاف دادستان تفاوت چندانی وجود ندارد. حرف‌ از وفاداری و عشق ورزیدن به دوستانش می‌زند و در عمل هم چنین می‌کند.
تنها نکته سؤال برانگیز و گاه آزار دهنده در مورد شخصیت دینورشیو آن است که چرا به شخصیت او تا به این اندازه جلوه معصومانه و احساسات گرایانه داده شده است به گونه‌ای که گاه اصلاً نمی‌توان باور کرد که او یک قاچاقچی حرفه‌ای مواد مخدر است. در طول فیلم فقط یک بار او را در حال انجام عمل بزه‌کارانه می‌بینیم که همان لحظه هم دستگیر می‌شود. تا انتهای فیلم بالاخره تماشاگر درک نمی‌کند که شخصی که تا به این حد به دیگران (و حتی به دشمنان) عشق می‌ورزد و حتی غذای خود را با موش داخل سلولش قسمت می‌کند، چگونه این همه عمل مجرمانه مرتکب شده است و چرا ما حتی جلوه کم‌رنگی از این اعمال را در رفتارش نمی‌بینیم.
در یک نگاه کلی «مرا متهم بدان» فیلم خوبی است، هر چند لومت در اواخر دوران فیلمسازی‌اش مانند تمام طول کارنامه حرفه‌ای‌اش نوساناتی داشته است، ولی «مرا متهم بدان» نشان می‌دهد که لومت کهنسال مانند دوران جوانی‌اش همچنان خلاق و پا برجا و موفق باقی مانده و برخلاف بسیاری از هم‌نسل‌هایش، پا به سن گذاشتن او بدل به خزان خلاقیتش نشده است.
____________
 این دادگاه رسمی است!
بعد از پخش چند قسمت از سری جدید برنامه سینما یک، به اصطلاح موتور این برنامه‌های آشنا دارد کم‌کم روشن می‌شود و با حرکتی آهسته نظر مخاطبانش را به سوی خود جلب می‌کند. یکی از آثار جذاب به نمایش درآمده از این برنامه، مربوط به فیلم «مرا متهم بدان»‌ (اثر سیدنی لومت ، محصول 2006)‌ بود؛ فیلمی تماشایی و قابل بحث که تنها از دست کارگردان صاحب سبکی چون لومت، ساخت چنین اثری برمی‌آید.
 وی نشان داد که در 82 سالگی هنوز ذهن پویا و باورنکردنی برای خلق اثری به مانند «مرا متهم بدان»‌ را داراست که تنها در لوکیشن ثابتی چون محیط دادگاه، (به عنوان مکان محوری داستان)‌ با دکوپاژی دقیق و استادانه می‌تواند مخاطب را تا انتهای فیلم نگه‌دارد و جالب این‌که از وین دیزل هنرپیشه نه چندان شاخص و اکشن کار جوری بازی می‌گیرد که برای دیزل این نوع نقش‌آفرینی درخشان تبدیل به نقطه عطفی در کارنامه‌اش می‌شود.
سوای نکته‌های مثبت و شاخص این فیلم، در اینجا باید اشاره‌ای به دوبله با کیفیت و منسجم آن کنیم که برای پیگیری مخاطب برنامه سینما یک و خود فیلم مرا متهم بدان عامل مهمی بود. این‌گونه آثار که به فیلم‌های دادگاهی در بین دوستداران سینما مشهور هستند، نمونه‌های مناسبی برای برگردان زبانی یا همان دوبله فیلم محسوب می‌شوند چرا که در محیط آشنایی چون دادگاه حجم بالایی از دیالوگ بین اعضای حاضر در این محل برقرار می‌شود که این موضوع دست مدیر دوبلاژ را برای تنظیم دیالوگ و نیز گویندگان را برای نقش‌گویی‌هایشان باز می‌گذارد و برای پرسوناژهای قاضی، دادستان، وکیل مدافع، اعضای هیات منصفه، شاهدان و یا متهمان می‌توان برای هر یک نوعی شخصیت‌پردازی صدایی را متصور شد که گویای شخصیت‌‌شان در محیط دادگاه باشند.
اتفاقا مدیریت دوبلاژ «مرا متهم بدان»‌ بر عهده شخصی بوده که آشنایی مناسبی با فضاهای اینچنینی دارد. پرویز بهرام ‌ که نام و صدایش در بین مخاطبان دوبلاژ و عامه شهرت فراوانی دارد با حضوری نزدیک به نیم قرن در عرصه دوبله و تحصیلات در رشته حقوق، این فیلم را به شکل مناسبی دوبله کرد. این در حالی است که از وی در سال‌های اخیر، نقش‌گویی‌های درخشانش در دهه‌های گذشته را کمتر دیده بودیم ولی این بار مدیر دوبلاژی بهرام بعد از مدت‌ها در«مرا متهم بدان»‌ چه از لحاظ انتخاب صداها و چه تنظیم دیالوگ‌‌ها، اثری قابل تامل از آب درآمد. داستان مرا متهم بدان اختصاص دارد به سرگذشت واقعی خلافکاری به نام جکی دینورشیو (با بازی وین دیزل)‌ که به دلیل جرم‌های بسیار در زندان ایالتی محبوس می‌شود و مسوولان قضایی ایالت، با حالتی کینه‌توزانه قصد اشد مجازات وی را می‌کنند. در این بین دینورشیو با تعدادی از خلافکاران که جملگی از بستگانش می‌باشند در دادگاه حاضر شده و خودش به تنهایی وکالت خود را می‌پذیرد. دادرسی این دادگاه حدود 2 سال به طول می‌انجامد و در انتها هیات منصفه رای به بی‌گناهی آنان می‌دهد. برای دوستداران دوبلاژ تماشای دوبله مرا متهم بدان نوعی یادآوری خوشایند از دوبله‌های درخشان آثاری موسوم به فیلم‌های دادگاهی بود‌ که در اینجا ذکر نمونه‌ای از آن آثار خالی از لطف نیست بویژه وقتی که ردپایی از هنر گویندگان شاخص در آنها دیده می‌شود به مانند دوبله فیلم دادگاه نورنبرگ (اثر استنلی کریمر، محصول 1961)‌ که در آن منوچهر اسماعیلی به جای بازیگران مشهوری چون اسپنسرتریسی (در نقش قاضی ارشد دن هایرود)‌ و ریچارد ویدمارک نقش‌گویی مسلطی را ارائه کرد، یا در فیلم «و عدالت برای همه‌( »اثر نورمن، 1979)‌ که به داستان وکیلی به نام آرتور کرکلند (با بازی‌ آل پاچینو)‌ می‌پرداخت که به روابط ناعادلانه پشت پرده دستگاه قضاوت ایالات متحده پی‌برده بود و با فریادی بلند دست به افشاگری زد. در دوبله این فیلم خسرو خسروشاهی نقش‌گویی ماندگاری به جای آل پاچینو داشت و کاملا با بازی انرژیک و فریادهای پاچینو همگام بود بخصوص در صحنه‌های دادگاه و به هنگام وکالت،‌ خسروشاهی تمام توان گویندگی‌اش را به کار گرفته بود. از لحظه‌های اوج دوبله «و عدالت برای همه» می‌‌توان به سکانس به جنون رسیدن دوست وکیل کرکلند به نام جی‌پرتر (با بازی جفری تامبر با صدای بهرام‌زند)‌ اشاره کرد که در این صحنه خسروشاهی و زند توانستند با صدایشان لحظاتی به یادماندنی را ثبت کنند. این روند برای خسروشاهی در دوبله فیلم کریمر علیه کریمر (به کارگردانی رابرت بنتون، 1979)‌ نیز با نقش‌گویی به جای داستین هافمن (در نقش تدکریمر)‌ ادامه پیدا کرد و این بار در سکانسی از دادگاه که زن و شوهری برسر سرپرستی فرزندشان با یکدیگر مشاجره می‌کنند و خسروشاهی به همراه شهلا ناظریان با صداپیشگی به جای مریل استریپ در القاء با حس و حال این صحنه به مخاطب ایرانی توانستند بیشترین کوشش را ارائه کنند. این شیوه نقش‌گویی‌های درخشان در فیلم‌های دادگاهی برای دوبلورهای شاخصی چون زنده یاد عطاءالله کاملی در فیلم راه‌های افتخار (استنلی کوبریک، 1957)‌ به جای کرک داگلاس (در نقش سرهنگ دکس که در دادگاه نظامی از مقامات بالا ملتمسانه تقاضای عفو برای گروه سربازانش که به خیانت محکومند را دارد)‌ و ناصر طهماسب در فیلم دوازده مرد خشمگین (سیدنی لومت، 1957)‌ با صداپیشگی به جای هنری فاندا (که وی فوق‌العاده حالت‌های تشویش و اضطراب نفر هشتم اعضای هیات منصفه را در صدایش جلوه داد)‌ قابل جستجوست. حتی در سال‌های اخیر نیز زهره شکوفنده با انتخاب‌های بجایی که در صدای دوبله فیلم سیاه و سفید (اثر کریگ لاتفیف،‌ 2002)‌ انجام داد توانست این فیلم معمولی استرالیایی (که به دادگاه‌های نژادپرستانه می‌پرداخت)‌ را برای تماشاگر دیدنی‌تر کند. اما به واقع نقطه درخشان دوبله فیلم‌های دادگاهی در نسخه دوبله مردی برای تمام فصول (اثر فرد زینه‌من)‌ نمایان است، آنجا که در صحنه با شکوه محکومیت سر تامس مور (با اجرای به یادماندنی منوچهر اسماعیلی به جای پل اسکافیلد و با حضور ژرژپطرسی به جای جان هات در نقش ریچارد و زنده‌یاد حسین معمارزاده در نقش توماس کرامول)‌ در دادگاه این جمله‌های فراموش ناشدنی را از زبان توماس مور با صدای اسماعیلی در لحظه اعلام حکم اعدام می‌شنویم، مور: حالا که دادگاه مصمم است مرا محکوم نماید و خدا می‌داند چطور، من می‌خواهم نظر خود را نسبت به اتهام و عنوان پادشاه بیان کنم. این اتهام براساس یکی از مصوبات مجلس بر من وارد گردیده که تناقض دارد با قوانین الهی که آمده است عالی‌ترین نوع حکومت در ید قدرت هیچ پادشاهی نمی‌تواند قرار گیرد، مگر در دستان مردان خدا. در این سکانس وظیفه نقش‌گویی به جای قاضی دادگاه بر عهده محمدعلی دیباج است (برای یادآوری صدای دیباج کافی است که اشاره کنیم به دوبله فیلم محمد رسول‌الله(ص)‌ و نقش‌گویی درخشانش به جای شخصیت نجاشی فرمانروای حبشه)‌ که در اکثر دوبله آثاری از این دست، صدایش را به جای بسیاری از قاضی‌های دادگاه شنیده‌ایم که از قضا در دوبله مرا متهم بدان نیز دیباج به جای قاضی این داستان صحبت کرد و دوباره نشان داد که بهترین گزینه برای دوبله شخصیت‌های اینچنینی است.
همان طور که در قبل ذکر شد وین دیزل در نقش جکی دینورشیو بازی متفاوتی در مرا متهم بدان ارائه کرده و انتخاب صدای حسین عرفانی برای چنین نقشی خوب از آب درآمده چراکه هم ویژگی‌های لمپنی و جاه‌طلبانه شخصیت را می‌رساند و هم با توجه به کوتاه و خپل بودن دینورشیو، صدای بم و تیپیک عرفانی در اینجا تضاد جالبی را به تماشاگر القاء می‌کند. انتخاب برتر صدایی پرویز بهرام در دوبله این فیلم را می‌باید به صدای ناصر نظامی برای پرسوناژ وکیل گروه خلافکاران یعنی بن کلاندیس (با بازی بی‌نظیر پیتر دینکلاگ، هنرپیشه مستعد کوتاه قامت که با آن اندام کوتاهش به هنگام دفاع در دادگاه لحظات مفرحی را خلق کرد)‌ اختصاص داد. وقتی که صدای پرحجم و با طنین نظامی را بر قامت کوتاه این بازیگر شنیدیم، نوعی تناقض و تضاد حجم صدا با ویژگی‌های حرکت این نقش به وجود آمد که حاصل کار بسیار دلچسب بود و این نقش‌گویی با کیفیت نظامی را می‌توان در کنار دیگر نقش‌گویی ماندگارش به جای پرسوناژ دکتر واتسون در دوبله مجموعه ماجراهای شرلوک هولمز قرار داد.
اما در دوبله مرا متهم بدان، نوع کار دوبلور بااستعداد و جوانی چون میثم نیکنام (نقش‌گویی به جای دادستان)‌ چشمگیر بود و با کوششی که انجام داد، این نکته را به دوستداران دوبلاژ نوید داد که حالا دیگر به نیکنام نیز می‌توان در آینده دوبله اعتماد کرد. در کنار مدیر دوبلاژی قابل تقدیر پرویز بهرام، باید از ترجمه روان و منسجم مهسان حسنی یاد کرد که سهم بسزایی در دیده شدن دوبله این فیلم داشت.

نیروان غنی‌پور
____________
مرا گناهکار بدان
فیلم محصول سال 2006
مرا گناهکار بدان، فیلمی در ژانر کمدی، جنایی، درام است. کارگردان فیلم، سیدنی لومت است. این فیلم در سال ۲۰۰۶ میلادی ساخته شد.
تاریخ اکران اولیه: ۱۶ فوریهٔ ۲۰۰۶ م.
کارگردان: سیدنی لومت
مدت زمان فیلم: ۲ ساعت ۵ دقیقه
آهنگ‌ساز: جاناتان تانیک

بودجه: ۱۳ میلیون دلار آمریکا


صفحات دیگر :

---------------------

داستان : سیندرلا به ایران آمد

داستان : پاندا کونگ فو کار به ایران آمد


نقد فیلم قتل در قطار سریع السیر شرق ساخته سیدنی لومت

رها ماهرو : خوانندگان و دنبال کنندگان وبلاگ جامع سینمایی رها ماهرو ، لطفا نظرات و نقد های خود را درباره ی فیلم قتل در قطار سریع السیر شرق به کارگردانی سیدنی لومت برایمان بفرستید


قتل در قطار سریع السیر

1974 انگلستان
Murder on the Orient Express

http://www.zortex.ir/wp-content/uploads/2015/05/Murder.on_.the_.Orient.Express.1974.720p_-Zortex.Ir-.jpg


قتل در قطار سریع‌السیر شرق (فیلم ۱۹۷۴)
Murder on the Orient Express
کارگردان     سیدنی لومت
تهیه‌کننده     John Brabourne
Richard B. Goodwin
فیلمنامه‌نویس     Paul Dehn
Anthony Shaffer
بر پایه     قتل در قطار سریع‌السیر شرق اثر آگاتا کریستی
بازیگران :

آلبرت فینی

لورن باکال
اینگرید برگمن
ژاکلین بیسه
مایکل یورک
ژان-پیر کسل
شان کانری
جان گیلگد
وندی هیلر
ریچل رابرتس
آنتونی پرکینز
ریچارد ویدمارک
ونسا ردگریو
کالین بلکلی
مارتین بالسام
جرج کولوریس
Denis Quilley
ورنون دوبتچف
ریچارد رادنی بنت
موسیقی     ریچارد رادنی بنت
فیلم‌برداری     جفری آنسورث
تدوین     آن وی. کوتس
شرکت تولید :
G.W. Films Limited
توزیع‌کننده     EMI Films (UK)
تاریخ‌های انتشار۲۴ نوامبر ۱۹۷۴ (UK)
کشور     بریتانیا
زبان     انگلیسی
بودجه     ₤۱.۵ میلیون
گیشه     ₤۱۹ میلیون

«قتل در قطار سریع‌السیر شرق» (انگلیسی: Murder on the Orient Express) یک فیلم به کارگردانی سیدنی لومت است که در سال ۱۹۷۴ منتشر شد. داستان از کتاب قتل در قطار سریع‌السیر شرق از آگاتا کریستی و موضوع قتل یک شخص در قطاری سریع‌السیر است که پوآرو در آن حضور دارد و سعی در حل معمای قتل می‌کند.
http://cdn.wegotthiscovered.com/wp-content/uploads/Murder_on_the_Orient_Express3.jpg
محصول : آمریکا
ژانر : جنایی/درام/هیجانی
سال انتشار : ۱۹۷۴
خلاصه داستان: کاراگاه پوآرو در مورد قتل سرمایه داری تحقیق میکند که در قطار و به وسیله خنجری به قتل رسیده است، در حالیکه آن قطار به علت طوفان در کوههای صربستان متوقف شده است و …
http://static.giantbomb.com/uploads/original/3/35156/1137752-cover___na.jpg
دوباره سازی فیلم کلاسیک
«قتل در قطار سریع السیر شرق» دوباره تکرار می شود+تصویر

نسخه تازه‌ای از فیلم کلاسیک «قتل در قطار سریع‌السیر شرق» ساخته می‌شود. ریدلی اسکات این فیلم را با همکاری مارک گوردن و سایمن گینبرگ تهیه خواهد کرد.
«قتل در قطار سریع السیر شرق» دوباره تکرار می شود+تصویر
خبر تولید نسخه جدید این اثر کلاسیک دهه هفتادی در حال پخش می‌شود که بسیاری از اهل فن، تولید این نوع فیلم‌ها را غیر ضروری می‌دانند.
کمپانی فوکس قرن بیستم که نسخه اصلی این درام دلهره‌آور و پر رمز و راز را در سال 1974 تهیه کرد، سرمایه‌گذار نسخه تازه آن هم خواهد بود.
نسخه اصلی براساس قصه کتاب مشهور و پرخواننده آگانا کریستی به همین نام ساخته شد. این کتاب سال 1934 روی پیش‌خوان کتاب فروشی‌ها قرار گرفت و بلافاصله تبدیل به یکی از موفق‌ترین آثار ادبی کل تاریخ ادبیات جنایی جهان شد.
نسخه سینمایی سال 1974 را سیدنی لومت کارگردانی کرد و آلبرت فینی در آن، در نقش کارآگاه معروف بلژیکی هرکول پوآرو بازی کرد.
خط اصلی قصه فیلم در ارتباط با قتل یک سرمایه دار بزرگ آمریکایی در داخل یک قطار سریع‌السیر بود. هرکول پوآرو  مامور تحقیق درباره این قتل می‌شود.
او در جریان تحقیقات متوجه می‌شود این سرمایه دار به صورت مخفی با نیروهای گشتاپو و اس اس همکاری کرده و قاتل او، مجموعه‌ای از کسانی هستند که توسط وی آسیب‌های جدی مالی و جانی دیده‌اند.
نقش مسافران قطار را که به صورت دسته جمعی در ارتکاب این قتل شرکت می‌کنند، بازیگران مطرحی مثل لورن باکال، شون کانری، سرجان گیلگاد، ژاکلین بیسه، مایکل یورک ، آنتونی پرکینز، ونسا رد گریو، کالین بلیکلی و اینگرید برگمن بازی می‌کردند.
برگمن برای این فیلم موفق به دریافت جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش نقش مکمل شد. او در قصه فیلم در نقش یک میسیونر مذهبی سوئدی بازی کرد.
به نوشته سایت اینترنتی موویز، کمپانی فوکس قرن بیستم هم‌اکنون به دنبال فیلم‌نامه نویسانی است که کار نگارش فیلم‌نامه نسخه جدید فیلم را به دست آن‌ها بسپارد.
هنوز معلوم نیست فیلم‌نامه نسخه تازه «قتل در قطار سریع‌السیر شرق» اقتباسی وفادارانه از قصه کتاب آگاتا کریستی خواهد بود یا فیلم سینمایی سیدنی لومت.
در عین حال، مسئولان کمپانی فوکس قرن بیستم صحبتی درباره زمان شروع کار فیلم‌برداری آن و یا تاریخ اکران عمومی آن نکرده و توضیحی به رسانه‌های گروهی نداده‌اند.
این در حالی است که ریدلی اسکات یکی از تهیه کنندگاه نسخه تازه، رسماً گفته است به عنوان کارگردان با این پروژه همکاری نخواهد داشت و کس دیگری انجام این کار را به عهده خواهد گرفت.
نسخه اصلی فیلم با هزینه‌ای 10 میلیون دلاری تهیه شد. این درام پر رمز و راز دلهره آور بر اساس فیلم‌نامه ای از پل دهن ساخته شد و در آمریکای شمالی حدود 25 میلیون دلار فروش کرد.
https://cdn2.thedissolve.com/articles/5982/detail.34d2ca56.png
تلگرافی به دست پوآرو میرسد او به زحمت کوپه ای در قطار سریع السیر شرق پیدا می کند. اما مسافران این قطار عجیبند....از همه نوع قشر جامعه. از همه عجیب تر تاجری آمریکایی است که....

توضیح: قطار سریع السیر شرق یکی از کتابهای معروف و یکی از بهترینهای آگاتا کریستی است که فیلمی با همین نام نیز از آن ساخته شد.
http://images.static-bluray.com/reviews/9393_5.jpg
آگاتا کریستی رمان قتل در قطار سریع السیر شرق را در سال ۱۹۳۴ وقتی در هتل پرا پالاس استانبول سکونت داشت نوشت. استانبول آخرین ایستگاه شرقی قطار سریع السیر اورینت بود که در آن زمان بین غرب و شرق اروپا در تردد بود.
اتاقی که آگاتا کریستی در آن می‌زیست توسط مقامات هتل پرا پالاس به‌عنوان یادبود این نویسنده نامدار در همان حال و هوای زمان اقامت کریستی حفظ و نگهداری شده‌است.
http://www.agathachristie.com/media/asset/images/2013/11/MOTOEPhotoDSGroupShot.JPG
باز هم " هرکول پوارو " به دنبال قاتلی خطرناک می گردد . اما این بار قاتل هیچ خطری برای پوارو ندارد زیرا که اصولا به علت انگیزه های متداول نظیر پول ، عشق ، نفرت و ... دست به جنایت نزده ...
در آغاز داستان پوارو در استانبول به سر می برد اما به طور ناگهانی پیغامی دریافت می کند که باید هر چه سریعتر به لندن بازگردد . اما او در کمال تعجب می بیند که قطار سریع اسیر استانبول به مغرب زمین مملو از مسافر است و حتی برای یک نفر نیز جای خالی ندارد .
پوارو همچنان که به دنبال راهی برای حل مشکل اش است به دوست قدیمی خود " ام بوک " بر می خورد که یکی از مسئولان با نفوذ راه آهن است و از این طریق بلیت سفر به غرب را دریافت می کند . هر چند در ابتدا کوپه مناسبی ندارد و در حین سفر مجبور می شود جایش را تغییر دهد
_________________

___________________

داستان : سیندرلا به ایران آمد

داستان : پاندا کونگ فو کار به ایران آمد