رها ماهرو

رها ماهرو

منتقد سینما و تلویزیون
رها ماهرو

رها ماهرو

منتقد سینما و تلویزیون

درباره فیلم آلیس در سرزمین عجایب ساخته تیم برتون

آلیس در سرزمین عجایب
2010 آمریکا
Alice in Wonderland

Dir:Tim Burton

آلیس در سرزمین عجایب
فیلم محصول سال 2010
آلیس در سرزمین عجایب نام فیلمی از تیم برتون است که بر اساس رمان معروف لوئیس کارول به همین نام ساخته شده‌است. این فیلم در ۵ مارس سال ۲۰۱۰ میلادی اکران شد. این فیلم هفتمین همکاری جانی دپ و تیم برتون بعد از فیلم موزیکال سوئینی تاد بود.
تاریخ اکران: ۵ مارس ۲۰۱۰ م. (آمریکا)
کارگردان: تیم برتون
داستان: لوئیس کارول
آهنگ‌ساز: دنی الفمن
بازیگران: جانی دپ، میا واشیکوفسکا، هلنا بونهام کارتر، آن هتوی،
شخصیت‌های فیلم
آلیس (میا واشیکوفسکا)
کلاهدوز دیوانه (جانی دپ)
گربهٔ چشایر (استیون فرای)



رها ماهرو : خوانندگان عزیز سایت رها ماهرو ، لطفا نظر و نقدتان را درباره فیلم موزیکال آلیس در سرزمین عجایب به کارگردانی تیم برتون برای ما بنویسید و بفرستید .



آلیس در سرزمین عجایب (فیلم ۲۰۱۰)
کارگردان     تیم برتون
تهیه‌کننده     ریچارد دی زانوک
سوزان تاد
جنیفر تاد
نویسنده     رمان
لوئیس کارول
نمایشنامه
لیندا وولورتون
بازیگران     جانی دپ
آن هاتاوی
هلنا بونهام کارتر
کریسپین گلاور
میا واشیکوفسکا
لینزی دانکن
موسیقی     دنی الفمن
فیلم‌برداری     داریوش وولسکی
تدوین     کریس لبنزون
توزیع‌کننده     والت دیزنی پیکچرز
کشور      ایالات متحده آمریکا
زبان     انگلیسی

آلیس در سرزمین عجایب(به انگلیسی: Alice in Wonderland) نام فیلمی از تیم برتون است که بر اساس رمان معروف لوئیس کارول به همین نام ساخته شده‌است. این فیلم در ۵ مارس سال ۲۰۱۰ میلادی اکران شد. این فیلم هفتمین همکاری جانی دپ و تیم برتون بعد از فیلم موزیکال سوئینی تاد بود. این فیلم در سال ۲۰۱۱ در هشتاد و سومین دوره مراسم اسکار برنده جایزه اسکار بهترین کارگردانی هنری و بهترین طراحی لباس شد.

قسمت دوم این فیلم به نام آلیس در سرزمین عجایب: آن سوی آیینه در سال 2016 ساخته خواهد شد.

داستان

در این فیلم ۱۰ سال از زمان نخستین دیدار آلیس از سرزمین عجایب می‌گذرد. آلیس اکنون دختری ۱۹ ساله، و از یک خانواده انگلیسی عصر ویکتوریایی است که برای فرار از یک پیشنهاد ازدواج در یک میهمانی، به‌دنبال خرگوش سفیدی راه می‌افتد و مجدداً سر از سرزمین عجایب در می‌آورد.

اوضاع سرزمین عجایب بسیار دگرگون شده. ملکهٔ سرخ علیه خواهر خود، ملکهٔ سفید، توطئه کرده و بر سرزمین عجایب سیطره خویش را گسترانیده‌است. ساکنین سرزمین عجایب آماده‌اند تا با کمک آلیس دست به شورش بزنند و ملکه سرخ را براندازند. در جریان فیلم، به مرور آلیس وقایع ۹ سالگی خود در سرزمین عجایب را بصورت فلش‌بک به یاد می‌آورد، و در نهایت به کمک دوستانش (کلاهدوز دیوانه، گربه چشیر، کرم شبتاب، دوقلوهای دیدلدام و دیدلدو، و دیگران) موفق به براندازی ملکه سرخ می‌شود.
بازیگران
بازیگر     نقش
میا واشیکوفسکا     آلیس
جانی دپ     کلاهدوز دیوانه
هلنا بونهام کارتر     ملکهٔ سرخ
آن هاتاوی     ملکهٔ سفید
کریسپین گلاور     استین
مت لوکاس     توئیدلدی / توئیدلدوم
استفن فرای     گربهٔ چشایر (صدا)
مایکل شین     خرگوش سفید (صدا)
آلن ریکمن     هزارپای آبی (صدا)
جزییات

 ژانر: فانتزی، حادثه‌ای
 رنگ: رنگی
 صدا: DTS / Dolby Digital / SDDS
 لوکیشن: خانهٔ آنتونی، تورپوینت، کورنوال، انگلستان، بریتانیا

' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' '
نام فیلم: آلیس در سرزمین عجایب – Alice in Wonderland | سال تولید: 2014

مدت زمان: 108 دقیقه

ژانر: فانتزی، خانوادگی

خلاصه داستان:
10 سال از زمان نخستین دیدار آلیس از سرزمین عجایب می‌گذرد. او اکنون دختری 19 ساله است که برای فرار از یک پیشنهاد ازدواج در یک میهمانی، به‌دنبال خرگوش سفیدی راه می‌افتد و مجددا سر از سرزمین عجایب در می‌آورد. اوضاع سرزمین عجایب بسیار دگرگون شده. ملکهٔ سرخ علیه خواهر خود، ملکهٔ سفید، توطئه کرده و بر سرزمین عجایب سیطره خویش را گسترانیده‌است. آلیس به کمک دوستانش (کلاهدوز دیوانه، گربه چشیر، کرم شبتاب، دوقلوهای دیدلدام و دیدلدو، و دیگران!) موفق به براندازی ملکه سرخ می‌شود. در انتها نیز آلیس به پیشنهاد لرد پاسخ منفی می دهد و تجارت دیرینه ی پدرش را از سر می گیرد.
' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' '
فیلم انیمیشن بسیار زیبای آلیس در سرزمین عجایب

یلم بسیار زیبا و جذاب آلیس در سرزمین عجایب. محصول سال 2010 کمپانی والت دیزنی با جلوه های ویژه فوق العاده و بازی تحسین برانگیز جانی دپ بازیگر سرشناس سینمای هالیوود، به مدت دو ساعت شما در بر روی صندلی میخکوب میکند. این فیلم ساخته کارگردان بزرگ تیم برتون است.
' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' '
نام انیمیشن: Alice in Wonderland – آلیس در سرزمین عجایب

ژانر: انیمیشن ، ماجراجویی ، کمدی

سال انتشار: ۲۰۱۰

مدت زمان: ۱۰۸ دقیقه

دوبله فارسی

خلاصه داستان: آلیس در سرزمین عجایب نام فیلمی از تیم برتون است که بر اساس رمان معروف لوئیس کارول به همین نام ساخته شده‌است. این فیلم در ۵ مارس سال ۲۰۱۰ میلادی اکران شد. این فیلم هفتمین همکاری جانی دپ و تیم برتون بعد از فیلم موزیکال سوئینی تاد بود. این فیلم در سال ۲۰۱۱ در هشتاد و سومین دوره مراسم اسکار برنده جایزه اسکار بهترین کارگردانی هنری و بهترین طراحی لباس شد.در سال ۲۰۱۱ اعلام شد که آلیس در سرزمین عجایب نهمین فیلم پرفروش جهان در تمام طول تاریخ است…
' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' '
Alice in Wonderland
کارگردان:تیم برتون
ژانر:فانتزی،حادثه ای،خانوادگی
تهیه‌کنندگان: ریچارد د. زانوک، جو راث، سوزان تاد، جنیفر تاد
فیلمنامه:لیندا وولورتن(برگرفته از رمان لوئیس کارول)
موزیک:دنی الفمن
محصول 2010 آمریکا
بازیگران:
میا واشیکوفسکا(آلیس)
جانی دپ(کلاه دوز دیوانه)
هلنا بونهام کارتر(ملکه قرمز)
آن هاتاوی(ملکه سپید)
http://www.myp30movie.ir/wp-content/uploads/2015/02/3movie1_JMInqN4dhFMH.jpg
بودجه: 200 میلیون دلار
فروش کلی: 1,024,300,000 دلار
خلاصه داستان فیلم:
۱۰ سال از زمان نخستین دیدار آلیس از سرزمین عجایب می‌گذرد. آلیس اکنون دختری ۱۹ ساله، و از یک خانواده انگلیسی عصر ویکتوریایی است که برای فرار از یک پیشنهاد ازدواج در یک میهمانی مجلل، به‌دنبال خرگوش سفیدی راه می افتد و مجددا سر از سرزمین عجایب در می‌آورد.
اوضاع سرزمین عجایب بسیار دگرگون شده. ملکهٔ سرخ علیه خواهر خود، ملکهٔ سفید، توطئه کرده و بر سرزمین عجایب سیطره خویش را گسترانیده است. ساکنین سرزمین عجایب آماده اند تا با کمک آلیس دست به شورش بزنند و ملکه سرخ را براندازند. در جریان فیلم، به مرور آلیس وقایع ۹ سالگی خود در سرزمین عجایب را بصورت فلش‌بک به یاد می آورد، و در نهایت به کمک دوستانش (کلاه دوز دیوانه، گربه چشایر، کرم شبتاب، دوقلوهای دیدلدام و دیدلدو، و دیگران) موفق به براندازی ملکه سرخ می‌شود.

نقد فیلم : قبل از صبحانه به ۶چیز غیرممکن باور داشته باش!
سینمای تیم برتون، سینمای غریبی است. سینمایی است که چه به لحاظ دکوپاژ و میزانسن و چه به لحاظ ساختاری با هر معیاری جور در نمی‌آید. دنیای فانتزی برتون همواره عشاقی دارد و تفاوتی هم ندارد که این دنیای فانتزی پر از پارادوکس، دنیای مطرود «سوئینی تاد» و «ادوارد دست قیچی» باشد یا مدینه فاضله ادوارد بلوم، دنیای پوچ‌گرای اد وود باشد یا مثل همین آخری، آموزشی باشد برای یک زندگی آرمانی. برتون همواره در آثار خود به سراغ مفاهیم عمیق انسانی رفته است. هر چند دنیای انسان‌نمای برتونی هیچ شباهتی به واقعیت زندگی بشریت ندارد اما فانتزی برتون در همه آثارش، بعدی از اخلاقیات و روحانیت انسان را نشانه گرفته است. در «ادوارد دست قیچی» ادوارد به مثابه مخلوقی است که می‌کوشد با اجتماع پیرامونش نیک رفتارکند و «انسان» باشد اما همین اجتماع نمی‌گذارد که این نیکی در وجود او تبلور پیدا کند و او را به بعد متروک مثبت انسان تبدیل می‌گرداند. در «سوئینی تاد» درست نقطه مقابل ادوارد در شمایل بنجامین بارکر ظاهر می‌شود. او نیز توسط این اجتماع مطرود شده است اما پس از بازگشت دیگر همان انسان سابق نیست. حال او بعد منفی زندگانی است که قصد دارد از زمین و زمانش انتقام بگیرد. در «ماهی بزرگ» اد بلوم نمایانگر آمال بشری است. بعد تخیل روح انسانی که برای اجتماع قابل درک نیست اما برای خود شخص، واقعیت دارد و از قضا بسیار هم باارزش است. «در آلیس در سرزمین عجایب» برتون به سراغ داستان متفاوت لوئیس کارول در باب بلوغ جسمانی و روحانی رفته است با قرائتی نو و متفاوت از اصل داستان. همه ما داستان آلیس در سرزمین عجایب را میدانیم و با دیدن این فیلم کاملا متوجه میشویم که تیم برتون خود آلیس در سرزمین عجایب را نساخته است، بلکه به ساخت اقتباسی از آلیس در سرزمین عجایب دست زده است.
تیم برتون در اقتباس از داستان کلاسیک لوئیس کارول، برای تسخیر روح و روان تماشاگر، از نبوغش بهره می‌گیرد؛ نبوغی که می‌تواند این جسارت را به کارگردان «آلیس در سرزمین عجایب» بدهد که سن آلیس را بالا ببرد. در فیلم برتون، آلیس که حالا 19ساله شده، مجددا خرگوش سفید را دنبال می‌کند و باز هم وارد سرزمین عجایب می‌شود. فانتزی نهفته در تاروپود داستان، با سناریوی لیندا وولورتن سطحی فراتر می‌یابد و برتون روی صندلی کارگردان، محملی برای تبلور دلمشغولی همیشگی‌اش می‌یابد: «هر چه عجیب‌تر، بهتر!». آلیس در سرزمین عجایب می‌کوشد تا اعجاب‌انگیز بودن را به عنوان مهم‌ترین منطق روایی اثر، جا بیندازد.
این ویژگی وقتی با قاب‌هایی سرشار از رنگ و نور که هارمونی‌شان چشم‌نواز هستند، همراه می‌شود با یاری حاشیه صوتی غنی و موسیقی سحرانگیز دنی‌آلفمن می‌تواند تماشاگر را مبهوت و شگفت‌زده کند. به این ترتیب آشنایی‌زدایی سناریو، در مرحله کارگردانی نیز با انواع و اقسام تمهیدات برای عجیب و غریب‌تر بودن همراه می‌شود. وقتی در نمایی، زیبایی بصری چنان موج می‌زند که گویی با یک شاهکار بلامنازع هنر نقاشی روبه‌رو هستیم، نمی‌توان سلیقه هنری ناب برتون را تحسین نکرد.
برتون کاراکتر کودک داستانی را که همه آن را از حفظ هستند به جوانی 19ساله تبدیل می‌کند. کودک دیروز حالا بزرگ شده ولی همچنان گرفتار رویای کودکی است. نوع و نحوه پردازش این رویاها با تمام باج‌های بعضا ناگزیری که برتون به تماشاگر تین‌ایجر داده است (کمپانی نمی‌توانست در اقتباس از داستان آلیس در سرزمین عجایب مخاطب کودک و نوجوان را نادیده بگیرد) بارقه‌هایی از نبوع را نیز به نمایش می‌گذارد.آلیس برتون دیگر آن دختر خوش‌ذوق و سرحال داستان کارول و انیمیشن سابق دیزنی نیست. این بار سرزمین عجایبی که حکم ورود به وادی معرفت را دارد هم به آن خوشی و سرزندگی نیست. ملکه دیگر بر تخت پادشاهی نیست و بنابر جبر روزگار در انتظار گودویی چون آلیس است تا بیاید و هم حق را از باطل جدا کند و هم خود به یک معرفت حقیقی و خودشناسی عمیق برسد. «آلیس ...» برتون از این حیث اثر تابوشکنی محسوب می‌شود.
برتون در واپسین اثر خود به سراغ مفاهیم آشنای خود رفته. آلیس در شرف ازدواج با پسری اشرافزاده است. پسری که چیزی از عشق نمی‌داند. آلیس هم اوضاع بهتری ندارد. دختری سرد و خشک که زندگی اطرافیانش را درک نمی‌کند. سردرگم اوهام و خیالاتش است. آلیس گویا گمشده‌ای دارد. یک نیروی ذاتی بشری که گویی خیلی وقت است برای او مرده. خرگوشی از دنیایی ماورایی به سراغ آلیس می‌آید. این خرگوش یا همان کلید ورود به سرزمین عجایب، در واقع بعد گمشده وجود آلیس است.یعنی قوه ماجراجویی و کنجکاوی وجودی آلیس.
سرزمین عجایبی که برتون خلق کرده،کاملا امضای شخص تیم برتون را پای خود دارد. یک دنیای فانتزی خوشایند که در عین خوشایندی، تلخی خاصی را در خود پنهان کرده. تلخی که حتی در آخر داستان و با ظهور منجی و نجات ملکه سپید-که گویی نماد شادی از دست رفته آلیس است-هم پایان نمی‌پذیرد.
در فیلم جمله ای گفته می شود که به نظر عصاره اصلی دنیای تیم برتون را تشکیل می دهد: «قبل از صبحانه به 6 چیز غیر ممکن باور داشته باش» بنابراین در دنیای برتون است که سوار بی سر از گور بلند می شود . در دنیای اوست که با گوشت آدمیان کیک و شیرینی درست میکنند و غولهای قد بلند پیدا می شود، کوه یخی پیدا می شود که در وسطش یک ماموت بوده و داشته اند آنرا به نیویورک می برده اند. یک ماهی پیدا می شود که به جای کرم و غیره طعمه اش باید از طلا باشد پس اگر در این فیلم نیز گربه خندان و سخنگو می بینید غذاهایی را می بینید که با خوردن آنها کوچک یا بزرگ می شویم باید بپذیریم چرا که این دنیای تیم برتون است و اصلاً جنس قصه آلیس به گونه ای بوده که تیم برتون را به سوی خود کشانده گویی اوست که باید این فیلم را کارگردانی می کرده و داستان فیلم همان عناصری را دارد که کارگردان در طول مدت فیلمسازیش جذب آن ها می شده است .
سرزمین عجایب همان‌طور که گفته شد حکم وادی معرفت را دارد برای آلیس سردرگمی که هنوز کابوس تشکیل خانواده با پسر اشرافی را رد نکرده است. او مسئولیت نجات قومی را از دست ملکه‌ای سنگدل متحمل می‌گردد. اینجاست که تیم برتون آلیس خودش را می‌سازد. درست از جایی که مد هتر-با بازی متفاوت جانی دپ-داستان زندگی پیشین خود را برای آلیس بازگو می‌کند. دنیای برتون پای خود را به فیلم باز می‌کند. از این جای کار به بعد در تمامی نقاط فیلم شاهد نبوغ برتونی هستیم و درمی‌یابیم که با یک قصه شاه پریان طرف نیستیم. اینجا نه خبری از آلیس سرخوش همیشگی است و نه سرزمین عجایبش آنطور که باید تمیز و پاک است. قصه فیلم همان قصه قدیمی جدال بین خیر و شر ( تاریکی و روشنایی) است و بنابراین آلیس می رود تا در جدال خیر و شر بداند اهل کدام طرف است، اهل روشنایی است یا اهل تاریکی.پس هنگامی که می بینیم ملکه قرمز او را می پذیرد و مهمان وی‍ژه او می شود و یا سرباز جنایتکار به او علاقه مند می شود نوعی کشش درونی آلیس نشان داده می شود که گویا می تواند در طرف تاریک داستان هم قرار بگیرد در جایی حتی می گوید:جابوراکی هیولای قصه را نخواهم کشت.اما سیر تحول او به سوی روشنی است چرا که او ذات روشنی دارد و لباس سفید او نماد همین موضوع است. آلیس به جنگ سپاه سیاهی می‌رود، برای اینکه ثابت کند که به بلوغ رسیده است. ثابت کند که نمی‌خواهد این سایه سنگین عزلت بر سرش سنگینی کند و به همین دلیل مبدل می‌شود به آلیسی شجاع و تجربه‌گرا. اما دقیقا همین جاست که بزرگ‌ترین ایراد فیلم نمود پیدا می‌کند. آلیس برتون هرچند متفاوت از داستان اصلی است ولی به قول راجر ایبرت داستان کارول به قدری دارای کشش و شخصیت‌پردازی مناسب هست که نشود چنین جنگ دور از انتظاری را برای پایانش در نظر بگیریم.سکانس‌های نهایی و نبرد پایانی کاملا غیرمنتظره‌اند. آن هم در جهت منفی. این جنگ آکنده از اکشن تین‌ایجری یک وصله ناجور بر داستان نمادین «آلیس در سرزمین عجایب» است. اصلا چه نیازی بود که برای کشتن اژدها چنین جنگی بر پا شود و آلیس این‌گونه به خودشناسی برسد؟ آیا بهتر نبود برتون روال داستان اصلی را ادامه می‌داد؟ شاید بتوان عجیبترین اتفاق در این فیلم را همان ورود اژدها به داستان فیلم آلیس در سرزمین عجایب دانست. حضور اژدها بسیار بی ربط بود و همانطور نشان دادن آلیسی که تا به حال روی پر قو میخوابیده است به عنوان شکارچی و کشنده اژدها کاری بسیار سطحی و از مد افتاده.
مشکل دیگر شخصیت‌پردازی‌های «آلیس...» است. تیم برتون معروف است به اینکه از شاهکارهای ادبی و اساطیر اروپایی-آمریکایی،داستانی کاملا نو با قرائتی همخوان با سلیقه خودش می‌آفریند. مثلا در«اسلیپی هالو» که از روی یکی از افسانه‌های غریب اروپای غربی ساخته شد و با فضاسازی‌های برتون و شخصیت‌های اضافه بر سازمانش به اثر نسبتا خوبی تبدیل شد یا «سوئینی تاد» که بنجامین بارکر تیم برتون در آن با بنجامین استیفن ساندهایم تئاتر زمین تا آسمان تفاوت دارد و این امتیاز فیلم برتون بود.در آلیس همین نکته به نقطه ضعف فیلم بدل شده است.آلیس خوش روی داستان کارول تبدیل شده به دختری عبوس و سرد یا کلاه دوز جنگجوی فیلم برتون،که کاملا متفاوت از کلاه دوز غمگین و دلشکسته اثر کارول است.اینها در نقاطی لطمات غیرقابل اغماضی به فیلم زده‌اند.
شخصیت قابل تامل در این داستان ملکه قرمز با بازی بسیار خوب هلنا بونهم کارتر است. گرچه ملکه قرمز شخصیت منفی داستان است اما تنفر تماشاگر را بر نمی انگیزاند بلکه با کمال تعجب بیننده برای او دلسوزی می کند چرا که او بسیار تنهاست و شاید اگر کسی او را دوست می داشت مرتکب اعمال زشتش نمی شد. علت علاقه این ملکه به قلب در فیلم کاملا توجیه میشود و نشان داده میشود که این ملکه قرمز رنگ کمبود محبت دارد و از یک عقده عاطفی و روانی رنج میبرد و این یکی از نکات زیبای این فیلم بود.
آلیس در این سفر به معماهایی برمی خورد بی پاسخ: چرا کلاغ شبیه میز تحریره؟ (اشاره به اینکه بعضی معماها در زندگی بی پاسخ می ماندانتظار نداشته باشید به همه جوابها برسیدکه سرخورده می شوید.)
کلاهدوز(hatter)نماد تمایلات دربند است (انسان در قفس) و اژدها نماد ترس(که در اخر الیس بر این ترس غلبه می کند.)
در قلمرو ظالمانه ومستبدانه ملکه قرمز همه نقاب بر چهره دارند و دنبال فرصت برای خیانت و فرار از این استبداد(سگ و موش ،استاین.)
و کرمی که در پایان این سفر بر دوش آلیس پروانه میشود! وآلیس سوار بر کشتی که نماد سفر به سرزمینهای جدید و آغاز دوره ای جدید در زندگیست.
ودر پایان این پیام زیبا:
تو نمی تونی به اراده دیگران زندگی کنی باید خودت تصمیم بگیری!

نتیجه:
بار دیگر این ذهن متخیل برتون است که در آسمان هنر هفتم امکان پرواز یافته است. هرچند این تخیل با ظرافت هنری و سلیقه بصری همراه شده ولی فیلم به مرور آنقدر منطق کارتونی ‌بودنش‌ را مورد استفاده و تأکید قرار می‌دهد که از حساسیت مخاطب نسبت به عوالم عجیبی که بر کاراکترها میرود،کاسته می‌شود. شاید به همین دلیل است که برتون در چند پرده نهایی فیلمش به اکشن روی می‌آورد و حتی از تغییر لحن و از دست دادن هارمونی دو سوم ابتدای فیلمش، هراسی به دل راه نمی‌دهد.
آلیس در سرزمین عجایب گرچه مورد توجه تماشاگران قرار گرفت و پس از اکران آمریکا، در اکران جهانی‌اش نیز توانست توجه مخاطبان را به خود جلب کند ولی منتقدان واکنش‌های متفاوتی را بروز دادند. درست مثل «سوئینی‌تاد» این‌بار نیز برخی سینمایی‌نویسان فیلم را شاهکار نامیدند و تعدادی از منتقدان بر باور‌ناپذیربودن فانتزی اثر تاکید کردند و از محتوای کودکانه‌ی فیلم به‌شدت انتقاد کرده و آنرا ناامیدکننده دانستند.
واقعیت این است که قدرت این فیلم بر جلوه های ویژه و بازی جانی دپ و هلنا بونهام کارتر استوار است.
متاسفانه برتون نابغه، مانند برخی دیگر از ساخته‌های اخیرش موفق نمی‌شود انسجام اثر را حفظ کند. فیلم در لحظاتی، مناسب بچه‌های گروه سنی الف به نظر می‌رسد. اینکه اصولاً اتفاقات بدون هیچ‌پشتوانه‌ی منطقی، یکی پس از دیگری پیش می‌آیند، اصلاً برای تماشاگر بزرگسال جذاب نیست، ولی قطعاً کودکان را که خیلی به جزئیات اهمیت نمیدهند راضی خواهد کرد.
با توجه به قدمت داستان آلیس و اینکه بسیاری از مخاطبین کتاب کسانی هستند که دوران بزرگسالیشان را سپری می‌کنند،‌این روال غیرعادی برایشان قابل توجیه نیست.
می‌توان گفت پس از «ماهی‌بزرگ» برتون هنوز نتوانسته فیلمی خلق کند که انسجامی درخور داشته باشد و این‌بار در «آلیس...» توانایی‌اش در کارگردانی نمی‌تواند بر کاستی‌های متن غلبه کند.
برتون در فیلمی که بیشترین بستر را برای سحرکردن مخاطب با قوه تخیل شگفت‌انگیزش یافته، به ندرت می‌تواند از سطح فراتر برود. همه آن رنگ و لعاب‌ها، کاراکترهای عجیب و حتی دیوانه، نماهایی که به کارت پستال‌هایی چشم‌نواز می‌مانند، در کنار بهره‌گیری از تازه‌ترین فناوری‌های سینمایی هالیوود، نمی‌توانند اغتشاشات سناریو را بپوشانند. جلوه‌های ویژه‌ی خیره‌کننده‌ی فیلم،‌ تاثیر به سزایی در پیشبرد داستان دارند.
حتی به نظر می‌رسد که خود برتون هم این بار بیشتر مقهور امکانات تکنیکی و قابلیت‌هایی که داستان در اختیارش قرار ‌داده بوده و نتیجه با وجود تمام تبلیغاتی که پیرامون فیلم به راه افتاده بود چیزی فراتر از اثری چندپاره نیست. آلیس در سرزمین عجایب نشان می‌دهد که حتی نابغه‌ها هم برای رفتن به سر صحنه فیلمبرداری، به سناریوی منسجم احتیاج دارند.
در نهایت فیلم را می‌توان قرائتی نو و جذاب از اثری کهن دانست. برتون در این اقتباس واپسین سینمایی خود با وجود تمام کاستی‌هایش، مفهوم انسانی دیگری را در ذهن مخاطب حک می‌کند. آلیس،نسل بشریت،پس از ورود به وادی معرفت خود را از نو می‌سازد،طی فرآیندی از استیصال همیشگی‌اش رهایی می‌یابد و راه و رسم زندگی صحیح را می‌آموزد. او دراین سفر فانتزی ماجراجویانه درمی یابد که لازمه یک زندگی خوب و در عین حال ماجراجویانه توان رویارویی با شجاعت و جسارت است. پس چه بهتر که به فکر یک زندگی سرشار از تجربه باشد. همه اینها در کنار یکدیگر تبدیل شده‌اند به دستاوردی نوین برای تیم برتون، تجربه‌ای نو برای مخاطب امروزی که می‌تواند هم از آن بیاموزد و هم لذت ببرد...

نظرات چند تن از منتقدان برجسته:

Todd McCarthy منتقد برجسته ی Variety :با وجود طراحی ذکاوتمندانه ی wonderland , و تمام اون کاراکتر های عجیب و غریب, الیس با اون چیزی که باید باشه فاصله داره.این فیلم بیش از اینکه حال و هوای فیلم های تیم برتون رو داشته باشه بیشتر حال و هوای فیلم های دیزنی رو داره.در طول فیلم صحنه های مبهوت کننده و خنده دار زیادی هست ولی هرچی فیلم جلوتر میره محیطش تکراری و معمولی تر میشه. وی همچنین از بازی جانی دپ و هلنا کارتر تعریف کرده است.

David Edelstein منتقد New York Magazine: بدون شک فیلمی که برتون ساخته هیچ ربطی به کتاب Lewis Carroll نداره.ولی در عوض زیبایی ها و جذابیت های خودش رو داره.فیلم یه جورایی Alice in Narnia هستش بعلاوه ی یه مهمون ترسناک که جانی دپ باشه. . دیوانگی رو میتونید در چشمان سبز , موهای نارنجی , رنگ پوست, و لهجه ی جانی دپ به وضوح ببینید.

Armond White از New York Press به شدت از فیلم انتقاد کرده و گفته آلیس همان راهی را رفته که The Golden Compass و The Chronicles of Narnia قبلا رفتند و تقریبا هیچ فرقی با آنها ندارد.

Michael Phillips از فیلم تعریف کرده و آن را بهترین فیلم تیم برتون در این دهه خوانده و از بازی همه بازیگرها به خصوص دپ و کارتر تعریف کرده است.

« راجر ایبرت » نیز از شیکاگو سان تایمز 3 ستاره از 5 ستاره ممکن به فیلم می دهد و می نویسد:
به‌عنوان‌ یک کتابخوان جوان، من آلیس در سرزمین عجایب را ترسناک و نسبتا ناخوشایند یافتم. ماجراهای آلیس مانند مجموعه‌ای از برخوردها با کاراکترهایی بود که هدفشان دست انداختن، گیج کردن و اذیت کردن او بود. کودکان کمی هستند که بخواهند به سرزمین عجایب بروند و هیچ کودکی دوست ندارد که در آنجا باقی بماند. شاید مشکل در اینجا بود که من برای رویارویی با این کتاب بیش از اندازه جوان بودم و تصویرگری‌های دلهره‌آور جان تنیل نیز موجب بی‌میلی من شد؛ واقعاً چرا حدقه چشم آلیس اینقدر عمیق و تاریک بود؟ چرا سرزمین عجایب مثل دنیای «پو» (یک شخصیت فانتزی) گرم و نرم نبود؟ موقع تماشای فیلم دیزنی (1951) این ترس در من وجود داشت که «گربه چشایر» می‌خواهد چیزی به من بگوید که دوست ندارم آن را بدانم.»
ایبرت سپس به فیلم برتون اشاره می‌کند و اینگونه ادامه می‌دهد: «نسخه سه‌بعدی تیم برتون از آلیس در سرزمین عجایب به سوالات کودکانه من پاسخ می‌دهد. این هرگز یک داستان کودکانه نیست. حتی کمی دیگرآزاری نیز در فانتزی کرول جای داده شده که مرا به یاد عموهایی می‌اندازد که برادرزاده‌های خودشان را آنقدر دست می‌اندازند که آخر جیغ‌شان درمی‌آید!»
وی در بخش دیگری می‌نویسد: «او (برتون) مانند تصویرگری‌های کلاسیک تنیل، به کاراکترهای کرول ظاهری متمایز و بدیع می‌بخشد. این (کاراکترها) از تصاویر کارتونی آشنا الهام گرفته نشده‌اند. آنها عجیب و غریب هستند، درست همانطور که باید باشند، از پیشانی هیدروسفالی (نوعی اختلال بزرگی سر) ملکه قرمز (هلنا بونهام کارتر) تا توئیدلدی و توئیدلدام (با بازی مت لوکاس).» ایبرت با این جملات به بازی جانی دپ هم اشاره می‌کند: «سردسته این کاراکترها کلاهدوز دیوانه است که جانی دپ نقش آن را ایفا می‌کند. یعنی از معدود هنرپیشه‌هایی که با عجیب‌ترین کاراکترها با سنگینی تمام عیار برخورد و نقش هر که را بازی می‌کند (ادوارد دست‌قیچی، سویینی تاد، جک گنجشکه، ویلی وونکا، ایچا بود کرین) سراپا همان کاراکتر می‌شود...»
او اشاراتی به پرده سوم فیلم دارد و در ارتباط با آن می‌نویسد: «گاه به گاه من از اینکه یک فیلم در حال ارائه‌ داستانی شگفت‌انگیز است ولی ناگهان در یک اکشن روتین و کسل‌کننده ادغام می‌شود، شکایت می‌کنم. در اینجا نیز جای این گله‌گذاری وجود دارد که چرا باید آلیس در سرزمین عجایب با سکانس اکشن پایان یابد؟»

و در نهایت منتقدان سایت متاکریتیک که از یک تا صد به فیلم ها امتیاز می دهند امتیاز 53 را به « آلیس در سرزمین عجایب » داده اند.


نکات حاشیه ای
این فیلم، هفتمین همکاری جانی دپ و تیم برتون و همچنین ششمین همکاری هلنا بونهام کارتر و تیم برتون محسوب می شود.
فیلمبرداری این فیلم حدود چهل روز و اغلب در لوکیشنهایی واقع در کورنوال بریتانیا انجام پذیرفت.
میا واشیکوفسکا برای بازی در نقش «آلیس» رقبای سرشناسی همچون «آماندا سیفرد» و «لیندسی لوهان» را پشت سر گذاشت. البته پیش از قطعی شدن حضور برتون در این پروژه از «آن هاتاوی» نیز به عنوان یکی از کاندیداهای بازی در نقش آلیس نام برده شد اما هاتاوی به خاطر شبیه بودن این نقش به یکی دو نقشی که پیش از این ایفا کرده بود از قبول آن سرباز زد ولی به خاطر علاقه به همکاری با تیم برتون، بازی در نقش «ملکه سفید» را انجام داد.
انتخاب نام «چارلز» برای پدر آلیس ادای دینی بود به خالق اصلی داستان «آلیس در سرزمین عجایب» یعنی «لوئیس کارول» که در مجامع ادبی به نام «چارلز داگسان» هم شناخته شده است.
برای ارائه شمایلی جدید از کاراکتر «مَدهَتر» تیم برتون و جانی دپ مدت زمان زیادی را به بحث و بررسی پیرامون طرحهای ارائه شده برای این شخصیت پرداختند و در نهایت به طرح کنونی رسیدند.
آلیس در سرزمین عجایب » با بودجه 200 میلیون دلار تهیه شد و فروش جهانی آن بیش از یک میلیارد دلار بوده است و در جدول ده فیلم پر فروش جهان ،‌این فیلم مقام دهم را دارد.
' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' '


 قبل از صبحانه به ۶چیز غیرممکن اعتقاد داشته باش!
 فیلمی از تیم برتون.صنعت جدید سینما دست به تلفیق انیمیشن و واقعیت زده است.(اواتار و....)ترکیبی از واقعیت ورویا مثه خوابهای ما.صحنه های زیبامثه تابلوهای نقاشی.جلوه های فریبنده اساطیری با رنگهای زیبا.
 دختری در آستانه بلوغ در استانه ازدواج ودر آستانه کشف دنیایی تازه وعجیب وبی علاقگی او به تغییرات وماندن در بهشت زیبای بچگی وبی گناهی.(بلندوکوتاه شدن قد)پازل های زندگی:انتظارات سرکوب شده.او در این سفر به معماهایی برمی خورد بی پاسخ:چرا کلاغ شبیه میز تحریره؟(اشاره به اینکه بعضی معماها در زندگی بی پاسخ می ماندانتظار نداشته باشید به همه جوابها برسیدکه سرخورده می شوید(frustrated)تنها چیزی که آلیس در سرزمین عجایب می یابد سرخوردگی در انتظارات است.
 باغ نماد بهشت وزیبایی وبی گناهی است.
 خرگوش نماد کنجکاوی است.
 کلاهدوز(hatter)نماد تمایلات دربند است (انسان در قفس)
 و اژدها نماد ترس.(که در اخر الیس بر این ترس غلبه می کند)
 در قلمرو ظالمانه ومستبدانه ملکه قرمز همه نقاب بر چهره دارند ودنبال فرصت برای خیانت وفرار از این استبداد(سگ و موش ،استاین.....)
 و کرمی که در پایان این سفر بر دوش آلیس پروانه میشود! وآلیس سوار بر کشتی که نماد سفر به سرزمینهای جدید است.
 دوصحنه به شکل واقعی وانیمیشن در فیلم تکرار میشود:
 لحظه تصمیم گیری آلیس برای ازدواج(واقعی)
 لحظه تصمیم گیری او برای غلبه بر ترس وکشتن اژدها(انیمیشن)
 ودر پایان این پیام زیبا:
 تو نمی تونی به اراده دیگران زندگی کنی باید خودت تصمیم بگیری!


' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' '


Alice in Wonderland


عنوان فارسی: آلیس در سرزمین عجایب

کارگردان: Tim Burton

تاریخ عرضه: 5 March 2010

ژانر: فانتزی ، ماجراجویی

بازیگران:

Mia Wasikowska
در نقش
Alice Kingsley

Johnny Depp
در نقش
The Mad Hatter

Helena Bonham Carter
در نقش
The Red Queen

Crispin Glover
در نقش
The Knave of Hearts

Anne Hathaway
در نقش
The White Queen

Stephen Fry
در نقش
The Cheshire Cat

Christopher Lee
در نقش
The Jabberwock

Michael Sheen
در نقش
The White Rabbit

Alan Rickman
در نقش
The Caterpillar

Matt Lucas
در نقش
Tweedledee / Tweedledum


فیلمنامه: Linda Woolverton

محصول کشور: آمریکا

زمان فیلم: 75 دقیقه

نام های دیگر این فیلم:
Alicia en el país de las maravillas (USA: Spanish title)



خلاصه داستان فیلم:
دختر 17 ساله ای بنام آلیس ( میا واسیکوسکا ) بطور عجیبی وارد سرزمینی میشود که در دوران کودکیش تصور میکرد. سرزمینی که در آن ملکه سفید و قرمز فرانروایی میکنند...

' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' '
«آلیس» در امتداد تاریخ

بسیاری از نگاهها به همکاری مجدد برتون با جانی دپ دوخته شده اما در گذشته مریل استریپ، رالف ریچاردسون، دادلی مور، پیتر سلرز، دبی الن و حتی کری گرانت، گری کوپر و دبلیوسی فیلدز هم در اقتباسهای نمایشی و سینمایی متعدد «آلیس در سرزمین عجایب» مشارکت نموده و شگفتی خلق کرده بودند، هر نسخه جدیدی از افسانه ماندگار «آلیس در سرزمین عجایب» میتواند جالب و تماشایی باشد و موضوع وقتی جالبتر میشود که در نظر بگیریم این اقتباس جدید نه کار هر فیلمساز متعارفی بلکه ساخته «تیم برتون» یکی از غیرمتعارفترین فیلمسازان زمان است که در 53 سالگی هم، چندان از ایدههای «اسلیپی هالو» و «سویینی تاد»ی خود دست برنداشته و همانقدر در رویای آدمهای بیسر و درختهای آنتنوار غرق است که 20 سال پیش در زمان عرضه «ادوارد دست قیچی» که احتمالاً هنوز بهترین فیلم اوست، غرق بود.
داستان کلاسیک لوییس کارول این بار نیز توسط استودیوی کلاسیک شده والت دیسنی و این مرتبه به شیوه معجزهوار 3 بعدی به روی پرده سینما منتقل شده اما سکاندار پروژه همانطور که قبلاً گفتیم مردی است که هیچ سنخیتی با ایدههای سنتی و زیرساختهای عادی قصههای کلاسیک ندارد و نحوه تبدیل کردن «سویینی تاد» (2007) به یک قاتل غیرقابل فهم توسط وی در دو فیلم ماقبل آخرش میتواند آخرین سند در این خصوص به شمار آید. برتون در «ماهی بزرگ» (2003) و «چارلی و کارخانه شکلات» (2005) هم نشان داده بود که با افسانههای مربوط به جوانان و کودکان میانه خوبی دارد به شرطی که هر گونه عامل بازدارندهای از پیش روی او برای تبدیل کردن ماجرا به یک فانتزی صرف برداشته شود، مثل آن چه از یک شهر کاملاً شکلاتی در «چارلی و کارخانه شکلات» مشاهده کردیم. شهری که تمام اشیا و وسایل آن از شیرینی و شکلات و مرباهای لذیذ ساخته شده و به هرجا دست بزنید، محلولی شیرین جاری میشود.
در دنیای گربه و ملکه
«آلیس در سرزمین عجایب» نه داستانی از این دست بلکه پیرامون کاراکتری مرکزی و زنی جوان به نام آلیس است که ناگهان خود را در دنیایی مییابد که مخلوقات عمده آن مدهتر، گربه چیشایر و ملکه قرمز هستند. از او به عنوان چهرهای که پیشتر هم در این دنیا حضور داشته استقبال میشود اما قصه و به واقع داستانگو از ما میپرسند آیا او همان آلیسی است که در کودکی در آن جا چرخ میزد یا به موجودی غریبه و غیرقابل اعتماد بدل شده است.
نسخه جدید «آلیس»، هشتمین مرتبه همکاری برتون را با بازیگر محبوبش یعنی جانی دپ امکانپذیر ساخته و با بازی دپ 47 ساله نمای خاص و متفاوتی از کاراکتر مدهتر (کلاهدار دیوانه) را پیش روی خود میبینیم. در عین حال، همچون بازسازی «سیاره میمونها» (2001) و «سویینی تاد»، هلنا بونهام کارتر، همسر برتون در زندگی حقیقی و هنرمند بریتانیایی یکی از رلهای اصلی و به واقع نقش شیطانی ملکه قرمز را ایفا میکند و میا واسیکوفسکا استرالیایی و 20 ساله هم رل اول زن (آلیس) را بازی میکند، اما آیا میتوان نسخههای قبلی «آلیس در سرزمین عجایب» را که برداشتهای «بسیار منطبقتری براصل بودند، از یاد برد و به بهانه کار عجیب تازه برتون که از 14 اسفند در سطح جهان اکران میشود از آنها سخنی به میان نیاورد و از آلیس در امتداد تاریخ نگفت؟
' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' '
فیلم فانتزی و پر سر و صدای "آلیس در سرزمین عجایب" به عنوان دهمین فیلم پر فروش تاریخ دست یافت. فیلم جدید ترین ساخته تیم برتن فیلمساز پست مدرن آمریکایی که اقتباسی تازه از کتاب مشهور " آلیس در سرزمین عجایب" نوشته لوئیس کرول به شمار می رود ، از ماه مارس گذشته (اسفندماه) تا کنون بر پرده سینما های جهان است.

این فیلم ظرف سه ماه ونیم گذشته در مجموع 9/929 میلیون دلاردر اکران امریکای شمالی و سایر کشور های جهان فروش داشته و به این ترتیب پس از عبور از فیلم "جنگ ستارگان : قسمت دوم – تهدید شبح " در رده دهم فهرست پر فروش ترین فیلم های تاریخ سینما، جایگزین فیلم "ارباب حلقه ها : دو برج " شده است.

"آلیس در سرزمین عجایب" با نقش آفرینی جانی دپ ، هلنا بونهام کارتر و میا واسیکوفسکا با نقد های مثبتی از سوی منتقدین و مخاطبان جدی سینما مواجه شده و همین نکته روند صعودی فروش فیلم تا حد دهمین فیلم پر فروش تاریخ سینما را تعجب آور کرده است.

هر چند افزایش سالانه قیمت بلیت سینما به ویژه قیمت بالای بلیت در سالن های مجهز به سیستم نمایش سه بعدی هم تاثیر به سزایی در افزایش میزان فروش فیلم داشته است.

سه قسمت از مجموعه فیلم های "هری پاتر" ، قسمت های اول و دوم "دزدان دریایی کارائیب" ، "ارباب حلقه ها : بازگشت پادشاه" ، "شوالیه تاریکی " ، " تایتانیک" و "آواتار" در جمع ده فیلم پر فروش تاریخ سینما قرار دارند.این در حالی است که اکران "آلیس در سرزمین عجایب" همچنان ادامه دارد.
' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' '
بار دیگر ضیافتی از رنگ و نور پرده نقره ای را به تسخیر خود درمی آورد.
تیم برتون در اقتباس از داستان کلاسیک لوئیس کارول، یک فانتزی تمامعیار می سازد و برای تسخیر روح و روان تماشاگر، از نبوغش بهره میگیرد؛ نبوغی که میتواند این جسارت را به کارگردان «آلیس در سرزمین عجایب» بدهد که سن آلیس را بالا ببرد. در فیلم برتون، آلیس که حالا 19ساله شده، مجددا خرگوش سفید را دنبال میکند و باز هم وارد سرزمین عجایب میشود. فانتزی نهفته در تاروپود داستان، با سناریوی لیندا و ولورتن سطحی فراتر مییابد و برتون روی صندلی کارگردان، محملی برای تبلور دلمشغولی همیشگیاش مییابد: «هر چه عجیبتر، بهتر!». آلیس در سرزمین عجایب میکوشد تا اعجابانگیز بودن را به عنوان مهمترین منطق روایی اثر، جا بیندازد.
منبع: همشهری آنلاین
این ویژگی وقتی با قاب هایی سرشار از رنگ و نور که هارمونیشان چشم نواز هستند، همراه میشود با یاری حاشیه صوتی غنی و موسیقی سحرانگیز دنی آلفمن میتواند تماشاگر را مبهوت و شگفتزده کند. به این ترتیب آشناییزدایی سناریو، در مرحله کارگردانی نیز با انواع و اقسام تمهیدات برای عجیب و غریبتر بودن همراه میشود. وقتی در نمایی زیبایی بصری چنان موج میزند که گویی با یک شاهکار بلامنازع هنر نقاشی روبهرو هستیم، نمیتوان سلیقه هنری ناب برتون را تحسین نکرد.
هرچند همین برتون نابغه، مانند برخی دیگر از ساختههای این سالهایش موفق نمیشود انسجام اثر را حفظ کند. فیلم در لحظاتی، مناسب بچههای گروه سنی الف به نظر میرسد و در سکانسهایی ظرافتهایی را لحاظ میکند و ارجاعهایی میدهد که با فانتزیهای شیرین اسپیلبرگی فرسنگها فاصله دارد.
اگر اسپیلبرگ در آثار علمی- تخیلی دهه هشتادش، آرمانهای مردی را به تصویر میکشید که دلش میخواست کودک بماند، برتون کاراکتر کودک داستانی را که همه آن را از حفظ هستند به جوانی 19ساله تبدیل میکند. کودک دیروز حالا بزرگ شده ولی همچنان گرفتار رویای کودکی است. نوع و نحوه پردازش این رویاها با تمام باجهای بعضا ناگزیری که برتون به تماشاگر تینایجر داده است (کمپانی نمیتوانست در اقتباس از داستان آلیس در سرزمین عجایب مخاطب کودک و نوجوان را نادیده بگیرد) بارقههایی از نبوع را نیز به نمایش میگذارد.
بار دیگر این ذهن متخیل برتون است که در آسمان هنر هفتم امکان پرواز یافته است. هرچند این تخیل با ظرافت هنری و سلیقه بصری همراه شده ولی فیلم به مرور آنقدر منطق کارتونیبودنش را مورد استفاده و تأکید قرار میدهد که از حساسیت مخاطب نسبت به عوالم عجیبی که بر کاراکترهامی رود، کاسته میشود. شاید به همین دلیل است که برتون در چند پرده نهایی فیلمش به اکشن روی میآورد و حتی از تغییر لحن و از دست دادن هارمونی دو سوم ابتدای فیلمش، هراسی به دل راه نمیدهد.
آلیس در سرزمین عجایب گرچه مورد توجه تماشاگران قرار گرفته و پس از اکران آمریکا، در اکران جهانیاش نیز توانسته توجه مخاطبان را به خود جلب کند ولی منتقدان واکنشهای متفاوتی را بروز دادهاند. درست مثل «سوئینیتاد» اینبار نیز برخی سینمایینویسان فیلم را شاهکار نامیدهاند و تعدادی از منتقدان بر باورناپذیربودن فانتزی اثر تاکید کردهاند.
میتوان گفت پس از «ماهیبزرگ» برتون هنوز نتوانسته فیلمی خلق کند که انسجامی درخور داشته باشد و اینبار در «آلیس...» تواناییاش در کارگردانی نمیتواند بر کاستیهای متن غلبه کند.
برتون در فیلمی که بیشترین بستر را برای سحرکردن مخاطب با قوه تخیل شگفتانگیزش یافته، به ندرت میتواند از سطح فراتر برود. همه آن رنگ و لعابها، کاراکترهای عجیب و حتی دیوانه، نماهایی که به کارت پستالهایی چشمنواز میمانند، در کنار بهرهگیری از تازهترین فناوریهای سینمایی هالیوود، نمیتوانند اغتشاشات سناریو را بپوشانند.
حتی به نظر میرسد که خود برتون هم این بار بیشتر مقهور امکانات تکنیکی و قابلیتهایی که داستان در اختیارش قرار داده بوده و نتیجه با وجود تمام تبلیغاتی که پیرامون فیلم به راه افتاده؛ چیزی فراتر از اثری چندپاره نیست. آلیس در سرزمین عجایب نشان میدهد که حتی نابغهها هم برای رفتن به سر صحنه فیلمبرداری، به سناریوی منسجم احتیاج دارند.
تداوم همکاری برتون و جانیدپ
«آلیسدر سرزمین عجایب» هفتمین همکاری جانیدپ با تیم برتون است. سالها پیش وقتی جانی دپ در «ادوارد دستقیچی» بازی میکرد، شهرت و اعتبار امروزش را نداشت، همچنان که برتون هم در آن دوران کارگردان فوقالعادهای محسوب نمیشد. در گذر این سالها تیم برتون و جانی دپ در پروژههای مختلفی با یکدیگر همکاری کردهاند و میتوان گفت دپ به متفاوتترین نقشهای زندگیاش، درمقابل دوربین برتون جان بخشیده است. نکته مهم و کلیدی در مورد دپ- که شاید مهمترین دلیل تداوم همکاریاش با کارگردان «آلیس...» باشد- انعطاف فوقالعاده چهرهاش است؛ انعطافی که باعث میشود در هزارتوی ذهن پیچیده تیم برتون همواره جایی برای این بازیگر وجود داشته باشد. جانی دپ پس از «سوئینی تاد» اینبار در «آلیس...» نقش متفاوتی را تجربه کرده که درست در نقطه مقابل همکاری قبلیاش با تیم برتون قراردارد. هلنا بونهم کارتر، همسر تیم برتون هم که در همه این سالها در آثار خالق «ادوارد دست قیچی» حضور داشته، در سهم بخشیدن به فانتزی اثر نقش موثری ایفا کرده است.

ناهید پیشور
' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' '
 نقد فیلم آلیس در سرزمین عجایب Alice in Wonderland

 


عنوان انگلیسی: Alice in Wonderland

کارگردان: تیم برتون

ژانر: فانتزی ، ماجراجویی

فیلمنامه: لیندا ورولتون

زمان فیلم: 108 دقیقه

محصول 2010 آمریکا
 

برنده جایزه اسکار بهترین طراحی لباس و بهترین طراحی هنری ۲۰۱۱



بازیگران:

جانی دپ (کلاه بسر)

میا واسیکوسکا (آلیس)

هلنا بونهم (ملکه قرمز)

http://img.downloadha.com/Rezaj/Pic-Tir/Alice-In-Wonderland.jpg

خلاصه داستان فیلم:

دختر 17 ساله ای بنام آلیس ( میا واسیکوسکا ) بطور عجیبی وارد سرزمینی میشود که در دوران کودکیش تصور میکرد. سرزمینی که در آن ملکه سفید و قرمز فرانروایی میکنند...



نقد فیلم

تیم برتون در اقتباس از داستان کلاسیک لوئیس کارول، یک فانتزی تمام‌عیار می‌سازد و برای تسخیر روح و روان تماشاگر، از نبوغش بهره می‌گیرد؛ نبوغی که می‌تواند این جسارت را به کارگردان «آلیس در سرزمین عجایب» بدهد که سن آلیس را بالا ببرد. در فیلم برتون، آلیس که حالا 19ساله شده، مجددا خرگوش سفید را دنبال می‌کند و باز هم وارد سرزمین عجایب می‌شود. فانتزی نهفته در تاروپود داستان، با سناریوی لیندا و ولورتن سطحی فراتر می‌یابد و برتون روی صندلی کارگردان، محملی برای تبلور دلمشغولی همیشگی‌اش می‌یابد: «هر چه عجیب‌تر، بهتر!». آلیس در سرزمین عجایب می‌کوشد تا اعجاب‌انگیز بودن را به عنوان مهم‌ترین منطق روایی اثر، جا بیندازد.

این ویژگی وقتی با قاب‌هایی سرشار از رنگ و نور که هارمونی‌شان چشم‌نواز هستند، همراه می‌شود با یاری حاشیه صوتی غنی و موسیقی سحرانگیز دنی‌آلفمن می‌تواند تماشاگر را مبهوت و شگفت‌زده کند. به این ترتیب آشنایی‌زدایی سناریو، در مرحله کارگردانی نیز با انواع و اقسام تمهیدات برای عجیب و غریب‌تر بودن همراه می‌شود. وقتی در نمایی زیبایی بصری چنان موج می‌زند که گویی با یک شاهکار بلامنازع هنر نقاشی روبه‌رو هستیم، نمی‌توان سلیقه هنری ناب برتون را تحسین نکرد.

هرچند همین برتون نابغه، مانند برخی دیگر از ساخته‌های این سال‌هایش موفق نمی‌شود انسجام اثر را حفظ کند. فیلم در لحظاتی، مناسب بچه‌های گروه سنی الف به نظر می‌رسد و در سکانس‌هایی ظرافت‌هایی را لحاظ می‌کند و ارجاع‌هایی می‌دهد که با فانتزی‌های شیرین اسپیلبرگی فرسنگ‌ها فاصله دارد.

اگر اسپیلبرگ در آثار علمی- تخیلی دهه هشتادش، آرمان‌های مردی را به تصویر می‌کشید که دلش می‌خواست کودک بماند، برتون کاراکتر کودک داستانی را که همه آن را از حفظ هستند به جوانی 19ساله تبدیل می‌کند. کودک دیروز حالا بزرگ شده ولی همچنان گرفتار رویای کودکی است. نوع و نحوه پردازش این رویاها با تمام باج‌های بعضا ناگزیری که برتون به تماشاگر تین‌ایجر داده است (کمپانی نمی‌توانست در اقتباس از داستان آلیس در سرزمین عجایب مخاطب کودک و نوجوان را نادیده بگیرد) بارقه‌هایی از نبوع را نیز به نمایش می‌گذارد.

بار دیگر این ذهن متخیل برتون است که در آسمان هنر هفتم امکان پرواز یافته است. هرچند این تخیل با ظرافت هنری و سلیقه بصری همراه شده ولی فیلم به مرور آن‌قدر منطق کارتونی‌بودنش‌ را مورد استفاده و تأکید قرار می‌دهد که از حساسیت مخاطب نسبت به عوالم عجیبی که بر کاراکترهامی رود، کاسته می‌شود. شاید به همین دلیل است که برتون در چند پرده نهایی فیلمش به اکشن روی می‌آورد و حتی از تغییر لحن و از دست دادن هارمونی دو سوم ابتدای فیلمش، هراسی به دل راه نمی‌دهد.

آلیس در سرزمین عجایب گرچه مورد توجه تماشاگران قرار گرفته و پس از اکران آمریکا، در اکران جهانی‌اش نیز توانسته توجه مخاطبان را به خود جلب کند ولی منتقدان واکنش‌های متفاوتی را بروز داده‌اند. درست مثل «سوئینی‌تاد» این‌بار نیز برخی سینمایی‌نویسان فیلم را شاهکار نامیده‌اند و تعدادی از منتقدان بر باور‌ناپذیربودن فانتزی اثر تاکید کرده‌اند.

می‌توان گفت پس از «ماهی‌بزرگ» برتون هنوز نتوانسته فیلمی خلق کند که انسجامی درخور داشته باشد و این‌بار در «آلیس...» توانایی‌اش در کارگردانی نمی‌تواند بر کاستی‌های متن غلبه کند.

برتون در فیلمی که بیشترین بستر را برای سحرکردن مخاطب با قوه تخیل شگفت‌انگیزش یافته، به ندرت می‌تواند از سطح فراتر برود. همه آن رنگ و لعاب‌ها، کاراکترهای عجیب و حتی دیوانه، نماهایی که به کارت پستال‌هایی چشم‌نواز می‌مانند، در کنار بهره‌گیری از تازه‌ترین فناوری‌های سینمایی هالیوود، نمی‌توانند اغتشاشات سناریو را بپوشانند.

حتی به نظر می‌رسد که خود برتون هم این بار بیشتر مقهور امکانات تکنیکی و قابلیت‌هایی که داستان در اختیارش قرار ‌داده بوده و نتیجه با وجود تمام تبلیغاتی که پیرامون فیلم به راه افتاده؛ چیزی فراتر از اثری چندپاره نیست. آلیس در سرزمین عجایب نشان می‌دهد که حتی نابغه‌ها هم برای رفتن به سر صحنه فیلمبرداری، به سناریوی منسجم احتیاج دارند.

 
' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' '
نام فارسی فیلم:آلیس در سرزمین عجایب

نام انگلیسی فیلم:Alice in Wonderland

سال انتشار فیلم:۲۰۱۰

ژانر فیلم:انیمیشن ، ماجراجویی ، کمدی

چکیده ای از فیلم:۱۰ سال از زمان نخستین دیدار آلیس از سرزمین عجایب می‌گذرد. او اکنون دختری ۱۹ ساله است که برای فرار از یک پیشنهاد ازدواج در یک میهمانی، به‌دنبال خرگوش سفیدی راه می‌افتد و مجددا سر از سرزمین عجایب در می‌آورد. اوضاع سرزمین عجایب بسیار دگرگون شده. ملکهٔ سرخ علیه خواهر خود، ملکهٔ سفید، توطئه کرده و بر سرزمین عجایب سیطره خویش را گسترانیده‌است. آلیس به کمک دوستانش (کلاهدوز دیوانه، گربه چشیر، کرم شبتاب، دوقلوهای دیدلدام و دیدلدو، و دیگران!) موفق به براندازی ملکه سرخ می‌شود. در انتها نیز آلیس به پیشنهاد لرد پاسخ منفی می دهد و تجارت دیرینه ی پدرش را از سر می گیرد…. آلیس در سرزمین عجایب نام فیلمی از تیم برتون است که بر اساس رمان معروف لوئیس کارول به همین نام ساخته شده‌است. این فیلم در ۵ مارس سال ۲۰۱۰ میلادی اکران شد. این فیلم هفتمین همکاری جانی دپ و تیم برتون بعد از فیلم موزیکال سوئینی تاد بود.
' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' '




فیلم پیتزا و مربا ساخته اولیور دیکمن

پیتزا و مربا
2008 آلمان
Pizza und Marmelade

Dir:Oliver Dieckmann

http://p5.focus.de/img/fotos/crop889518/778271135-w1200-h627-o-q75-p5/2-Pizza-und-Marmelade.jpg

مسافر بیگانه می نویسد : بعد از مدتها یه فیلم دیدم... چند وقتی بود حوصله نداشتم بشینم پای فیلم هام... امروز به لطف فوتبال شبکه 3، تونستم "سینما، سینما"ی شبکه 4 رو ببینم... فیلم زیبای "پیتزا و مربا" رو پخش کرد و کلی بهم چسبید... یه فیلم آلمانی از الیور دیکمن محصول 2008... اما این چیزی که از تلویزیون پخش شد رو دوست داشتم... الان رفتم تو سایت IMDB و نمره ای که به فیلم داده بودند رو دیدم که باعث تعجبم شد. 5.9 از ده نمره پایینیه اما خب عادت کردم زیاد براساس اکثریت تصمیم نگیرم و دوست نداشته باشم... داستان فیلم در مورد یه مهندس عمران یا معماریه که کارش رو از دست میده و مجبور میشه به قول خودش به طور موقت در رستورانی پیشخدمت بشه... همین پیش خدمت شدنT او را با آدم هایی آشنا میکند که در آخر فیلم همه در کنار هم به سرانجام خوشی میرسند و یا راه زندگی خود را پیدا میکنند... در کنار این مهندس افراد دیگر هم مورد توجه قرار میگیرد که با زندگی و تنهایی و مشکلات هر یک آشنا میشویم و گاهی با خیلی از این افراد همذات پنداری هم میکنیم. از زن و مرد صاحب رستوران و دختری که به کافه می آید و با مهندس آشنا می شود گرفته تا پیرمرد کارشناس ادبیات آسیا و عرب که در اوایل فیلم از مولانا نیز سخن می گوید که عاشق فاطیمای عرب میشه (و چقدر اون صحنه ای که فاطیما رو از دست داده میبینه غم انگیزه)... به نظرم خیلی خوب همه ماجراها به هم پیوند میخورد و به خوبی فضای فیلم بیننده را درگیر خود میکنه...


http://en.omdb.org/image/default/14817.jpeg?v=1

Pizza und Marmelade (2008)

کارگردان
Oliver Dieckmann     ...     (as Oliver K. Dieckmann)
نویسندگان (in alphabetical order)
Oliver Dieckmann     ...     (contributing writer)
Andrea Stoll     ...     (screenplay)



رها ماهرو : خوانندگان عزیز سایت رها ماهرو ، لطفا نظر و نقدتان را درباره فیلم زیبای پیتزا و مربا به کارگردانی اولیور دیکمن برای ما بنویسید و بفرستید .


بازیگران (in credits order)

مکس ون تون
فلوریا هرزوگ
استفانی استاپنبک
لوسیا بلومنبرگ
هلمفرید ون لوتیکاو
کلودیو فونتانلا
کلیا سارتو
ماریلا
مایکل هانمن
ادگار بوشنر
مرال پرین
فاطیما
فیلیپو کریندل
دنیل هرزوگ
نینا برندهاف
سوزان
جوهانا بریتنبیندر
فراو وم آربیتسامت

http://www.br.de/fernsehen/bayerisches-fernsehen/inhalt/film-und-serie/23052-0-102~_v-img__16__9__xl_-d31c35f8186ebeb80b0cd843a7c267a0e0c81647.jpg?version=aa5aa

بقیه بازیگران ذکر شده بر اساس حروف الفبا:

Carola Bambas     Carola Bambas     ...    
Maklerin
Mediha Cetin     Mediha Cetin     ...    
Frau mit Rose
Gabriele Dossi     Gabriele Dossi     ...    
Ältere Kassiererin
Kati Eyssen     Kati Eyssen     ...    
Clarissa (as Katharina Eyssen)
Marie-Therese Futterknecht     Marie-Therese Futterknecht     ...    
Sarah
Tina Grawe     Tina Grawe     ...    
Schuhverkäuferin
Sandra Koltai     Sandra Koltai     ...    
Verkäuferin Steffi
Hartmut Kunze     Hartmut Kunze     ...    
Bauleiter Seger
Shenja Lacher     Shenja Lacher     ...    
Herr Maier
Thomas Loibl     Thomas Loibl     ...    
BND Schmidt
Elisa Pedrozo     Elisa Pedrozo     ...    
Jenny
Stefan Rutz     Stefan Rutz     ...    
Arbeitsloser
Roman Schmelzer     Roman Schmelzer     ...    
Spaghettigast
Baris Sezer     Baris Sezer     ...    
Azad
Robert Spitz     Robert Spitz     ...    
Hausmeister Brummer
Jörg Witte     Jörg Witte     ...    
Steuerprüfer
http://www.br.de/fernsehen/das-erste/bilder-pizza-und-marmelade118~_v-img__16__9__xl_-d31c35f8186ebeb80b0cd843a7c267a0e0c81647.jpg?version=9b0c1
تهیه کنندگان
Claudia Gladziejewski     ...     executive producer: BR
Charlotte Goltermann     ...     executive producer: BR
Bernd Krause     ...     تهیه کننده
Uschi Reich     ...     تهیه کننده

آهنگساز

Patrick Buttmann    
فیلمبردار
Bernhard Jasper    
تدوینگر
Susanne Hartmann    
طراح تولید
Renate Schmaderer    
http://www.br.de/fernsehen/bayerisches-fernsehen/inhalt/film-und-serie/23052-0-100~_v-img__16__9__l_-1dc0e8f74459dd04c91a0d45af4972b9069f1135.jpg?version=2e2b2
سایر عوامل فیلم پیتزا و مارملاد
Costume Design by
Caroline Sattler    
Makeup Department
Tatjana Luckdorf     ...     makeup artist
Isabel Schanze     ...     makeup artist
Production Management
Grit Belitz     ...     unit manager (as Grit Simbeck)
Walter Erbe     ...     set unit manager
Ismael Feichtl     ...     production manager
Jessica Moroder     ...     motive production manager
Second Unit Director or Assistant Director
Jesper Petzke     ...     assistant director
Art Department
Jakob Donatz     ...     prop driver
Johanna Fanderl     ...     art department trainee
Maximilian Lichtner     ...     assistant production designer
Marie Charlotte Matthaei     ...     indoor props (as Marie-Charlotte Matthäi)
Bani Silva Prado     ...     construction coordinator
Valerie Rehle     ...     prop assistant
Olivia Rieser     ...     outdoor props
Sound Department
Michael Bartylak     ...     sound
Hadon Install     ...     sound assistant
Klaus Peintner     ...     sound re-recording mixer
Special Effects by
Dirk Lange     ...     special effects
Visual Effects by
Andreas Brückl     ...     dailies colorist
Phillipp Sauermann     ...     digital effects artist / visual effects supervisor / visual effects
Markus Strehl     ...     visual effects producer
Martin Zwanzger     ...     title designer
Camera and Electrical Department
Snezana Anastasijevic     ...     assistant camera (as Snezana Anastaijevic)
Jakob Beurle     ...     lighting assistant
Alexander Dirninger     ...     lighting assistant
Metehan Karakus     ...     electrician
Willy Kremper     ...     gaffer
Dominik 'Dommel' König     ...     lighting technician
Marco Nagel     ...     still photographer
Oliver Schill     ...     clapper loader
Ingolf Schmidt     ...     electrician
Christian Weber     ...     key grip
Katharina Ziegler     ...     electrician
Costume and Wardrobe Department
Diana Dietrich     ...     wardrobe
Tina Eckhoff     ...     additional wardrobe
Anne Schmidt     ...     assistant costume designer
Editorial Department
Manfred Geigl     ...     colorist
Transportation Department
Andreas Baecker     ...     production driver
Other crew
Michael Belitz     ...     production assistant
Nino Fichtner     ...     assistant set manager
Georg Hofmann     ...     caretaker: extras
Magdalena Rathmann     ...     production trainee
Philippe Sommersperger     ...     set runner
Carmen Stuellenberg     ...     continuity
' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' '
http://www.schwaebische.de/cms_media/module_img/72/36372_1_article660x420_36372_1_org_4b3a90fc89919.jpg


فیلم هواپیمای محکومین ساخته سایمون وست

هواپیمای محکومین
1997 آمریکا
Con Air

Dir:Simon West

هواپیمای محکومین
فیلم محصول سال 1997
هواپیمای محکومین فیلمی در ژانر اکشن، جنایی، مهیج است. کارگردان فیلم هواپیمای محکومین، سایمون وست است. این فیلم در سال ۱۹۹۷ میلادی ساخته شد. این فیلم در در سال ۱۹۹۸ در دو بخش بهترین صدابرداری و بهترین موسیقی اصلی نامزد جایزه اسکار شد.
تاریخ اکران اولیه: ۲ ژوئن ۱۹۹۷ م.
کارگردان: سایمون وست
بودجه: ۷۵ میلیون دلار آمریکا
فیلم‌نامه: اسکات روزنبرگ
آهنگ‌ساز: تروور رابین، مارک مانسینا
بازیگران
نیکلاس کیج
جان مالکوویچ
جان کیوسک
http://mini-rate.com/wp-content/uploads/tt/timthumb.php?w=500&h=700&src=http://mini-rate.com/wp-content/uploads/2014/11/Con-Air-1997.jpg
هواپیمای محکومین
کارگردان     سایمون وست
بازیگران     نیکلاس کیج
جان کیوسک
جان مالکوویچ
استیو بوشمی
ریچل تیکوتین
کشور     آمریکا


هواپیمای محکومین (به انگلیسی: Con Air) فیلمی در ژانر اکشن، جنایی، مهیج است. کارگردان فیلم هواپیمای محکومین، سایمون وست است. این فیلم در سال ۱۹۹۷ میلادی ساخته شد. این فیلم در در سال ۱۹۹۸ در دو بخش بهترین صدابرداری و بهترین موسیقی اصلی نامزد جایزه اسکار شد.
بازیگران

 نیکلاس کیج
 جان کیوسک
 جان مالکوویچ
 استیو بوشمی
 ریچل تیکوتین
http://s5.picofile.com/file/8132058792/_wWw_Movieo_IR_Con_Air_1997.jpg
نام لاتین فیلم : Con Air

نام فارسی : هواپیمای محکومین

موضوع (ژانر): اکشن / جنایی / هیجان انگیز

کشور تولید کننده : آمریکا

سال تولید : ۱۹۹۷

امتیاز: ۶٫۸ از ۱۰

بازیگران فیلم : Nicolas Cage, John Cusack, John Malkovich

کارگردان : Simon West



رها ماهرو : خوانندگان عزیز سایت رها ماهرو ، لطفا نظر و نقدتان را درباره فیلم هواپیمای محکومین به کارگردانی سایمون وست برای ما بنویسید و بفرستید .



توضیحاتی در مورد خلاصه داستان فیلم :

«کامرون پو» ، قهرمان سابق جنگ، پس از تحمل هشت سال زندان به جرم قتل تصادفی یک مرد در دفاع از همسر باردار خود، حالا قرار است که آزاد شود. اما او را سوار هواپیمایی می کنند که حامل ده تن از خطرناک ترین محکومان سیستم قضایی امریکاست, و کمی بعد زندانیان هواپیما را می دزدند …
' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' '
سعید عابدی

کارگردان: Simon West

بازیگران : Nicolas Cage (کامرون پو) John Cusack (وینس لارکین ) John Malkovich (سایروس ویروس ) Steve Buscemi (گارلند گرین )

خلاصه داستان :

کامرون پو در یک درگیری ناخواسته یکی را می کشد و برای هشت سال به زندان می افتد در روز آزادیش با محکومینی همسفر می شود که فکر خطرناکی در سردارند که او نیز درگیر قضیه می شود ...

درباره فیلم :

فیلم های نوستالوژیک را لطفا دوباره نبینید حالتون بد میشه

فکر کنم حدود بیست سالم بود که اولین بار هواپیمای محکومین را به طور ناقص و سانسور شده دیدم . دورانی را طی می کردم که همه فیلم های هالیوود برایم شگفتی آور بود. دوران وی اچ اس بود و تنها منبع ما ویدئو کلوپی که در شهر مان بود .فیلم خیلی به دلم نشست .تا مدت ها به رفقای نزدیکم می گفتم :من سگ الماسم .روزهای سگ بلاخره فرا می رسه (بخشی از دیالوگ سگ الماس در فیلم ) تا اینکه چند وقت پیش نسخه اصلی هواپیمای محکومین به دستم رسید و امروز بلاخره با شوق و ذوق نشستم تا به اون دوران برگردم .اما ای کاش هیچ وقت دوباره سراغ این فیلم نمی رفتم .کاشکی میگذاشتم نوستالژی قشنگش همینطور تو ذهنم بمونه در تماشای دوباره فیلم با یک اثر ضعیف و داستانی آبکی روبرو شدم که شرط می بندم توسط چند فیلمنامه نویس دور همی نوشته شده تا یه جوری سر و ته قصه هم بیاد بعضی وقت ها کار به جایی میرسه که میشه وسط این فیلم اکشن خندید . در جایی از فیلم وقتی بیلی دیوانه راز کمرون پو (نیکلاس کیج) را می فهمه و آماده حمله به کیج میشه قهرمان ما به جای نگرانی بابت اینکه الان رازش آشکارا می شه بهش میگه ((اون خرگوش را بزار داخل جعبه )) و بعد که اون را میکشه میگه ((چرا خرگوش را داخل جعبه نذاشتی ؟؟)) گویا همه چیز با رفتن خرگوش به داخل جعبه درست میشد .از همه خنده دارتر ماجرای گارلند گرین ((استیو بوسمی)) با اون دختر بچه ای است که معلوم نیست چرا باید درکنار یک فرودگاه متروکه زندگی کنه انگار از هوا افتاده پایین تا با آواز خوندن بیماری گارلند را معالجه کنه و جالب تر اینکه با دو تا لبخند کوچولو این قاتلی که با تجهیزات کامل حمل میشد معالجه میشه و آخر فیلم تنها کسی است از خیل مجرمان که به زندگی عادی بر می گرده .البته فیلم فقط نقاط ضعف نداره بازی جان مالکوویچ در نقش سایروس ویروس و استیو بوسمی خیلی خوبه و میشه ازشون لذت برد اما نیکلاس کیج ما با اون موهای جنگلی چیزی به جز مایه تاسف نیست .
و در آخر اینکه خیلی دلم میخواست بالاتر از 5 به فیلم بدم اما فیلمنامه کار را خیلی خراب کرده است .نمره من به فیلم 5 از ده امتیاز
http://www.myp30movie.ir/wp-content/uploads/2015/08/Con-Air-1997.jpg
نام فیلم : هواپیمای محکومین ، Con Air 1997

ژانر : جنایی ، هیجانی ، اکشن

محصول : امریکا

خلاصه داستان : «کامرون پو» (کیج)، قهرمان سابق جنگ، پس از تحمل هشت سال زندان به جرم قتل تصادفی یک مرد در دفاع از همسر باردار خود، حالا قرار است که آزاد شود. اما او را سوار هواپیمایی می کنند که حامل ده تن از خطرناک ترین محکومان سیستم قضایی امریکاست و کمی بعد، هواپیما را می دزدند…
' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' '




نقد فیلم تعطیلات خاطره انگیز ساخته راجر میشل

تعطیلات
2013 انگلستان و
فرانسه Le Week-End
Dir:Roger Michell


تعطیلات خاطره انگیز

فیلم تعطیلات (Le Week-End) محصول سال 2013 کشور انگلستان، روز 25 دی، ساعت 21 از شبکه نمایش پخش خواهد شد.

تعطیلات داستان زوجی سالخورده است که پس از سال ها به پاریس سفر کرده اند. پاریس برای این زوج شهری خاص است زیرا ماه عسل خود را در شروع زندگی مشترک، آنجا گذرانده اند. اکنون با گذشت سال ها زندگی در کنار یکدیگر خاطرات یک عمر زندگی مشترک را مرور می کنند.

https://www.baranfilm3.tv/wp-content/uploads/Le-Week-End-2013-720p-BaranFilm.jpg

جیم برودبنت، لیندسی دانکن و جف گلادبام بازیگران اصلی این فیلم هستند و در برابر دوربین راجر میشل قرار گرفته اند. این فیلم برنده دو جایزه بین المللی و نامزد یازده جایزه دیگر شده است، که می توان به جایزه بهترین بازیگر زن جشنواره فیلم های مستقل انگلستان اشاره کرد.

آخر هفته

فیلم محصول سال 2013
آخر هفته فیلم درام بریتانیایی-فرانسوی، به کارگردانی راجر میشل و نویسندگی حنیف قریشی و محصول سال ۲۰۱۳ میلادی است. این فیلم چهارّمین همکاری میشل و قریشی بود و نخستین بار در بخش ویژهٔ جشنواره بین‌المللی فیلم تورنتو ۲۰۱۳ برروی پرده رفت.
تاریخ اکران: ۱۱ اکتبر ۲۰۱۳ م. (بریتانیا)
کارگردان: راجر میشل
آهنگ‌ساز: Jeremy Sams
فیلم‌نامه: حنیف قریشی
فیلم‌بردار: ناتالی دورند
بازیگران
جیم برودبنت
لینزی دانکن
جف گلدبلوم

https://www.baranfilm3.tv/wp-content/uploads/Le-Week-End-2013-1080p-BaranFilm.jpg
آخر هفته (فیلم)

Le week-end
کارگردان     راجر میشل
تهیه‌کننده     کوین لودر
نویسنده     حنیف قریشی
بازیگران     جیم برودبنت
لینزی دانکن
جف گلدبلوم
موسیقی     جرمی سمز
فیلم‌برداری     ناتالی دورند
تدوین     کریستینا هترینگتون
شرکت
تولید
   
فیلم۴
فری رینج فیلمز
له بورو
توزیع‌کننده     کرزن فیلم ورلد (بریتانیا)
ای‌آرپی سلکشن (فرانسه)
تاریخ‌های انتشار
   

 ۷ سپتامبر ۲۰۱۳ (جشنواره تورنتو)
 ۱۱ اکتبر ۲۰۱۳ (بریتانیا)
 ۵ مارس ۲۰۱۴ (فرانسه)

مدت زمان
    ۹۳ دقیقه
کشور      بریتانیا
 فرانسه
زبان     انگلیسی
فرانسوی

آخر هفته (به انگلیسی: Le Week-End) فیلم درام بریتانیایی-فرانسوی، به کارگردانی راجر میشل و نویسندگی حنیف قریشی و محصول سال ۲۰۱۳ میلادی است.

این فیلم چهارّمین همکاری میشل و قریشی بود و نخستین بار در بخش ویژهٔ جشنواره بین‌المللی فیلم تورنتو ۲۰۱۳ برروی پرده رفت.
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/fa/thumb/6/6b/Le_week-end.jpg/220px-Le_week-end.jpg
نام فیلم : Le Week-End
ژانر : کمدی / درام
کارگردان : Roger Michell
خالق : Hanif Kureishi
ستارگان : Jeff Goldblum, Lindsay Duncan, Jim Broadbent
زبان : انگلیسی
زمان : 93 دقیقه
درباره ی فیلم : یک زوج انگلیسی سال ها بعد از ماه عسل خودشان در پاریس ، به این شهر برمیگردند تا خاطرات جوانی را زنده کنند…
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نام فیلم : Le Week-End
ژانر : کمدی | درام
کارگردان : Roger Michell
نویسنده : Hanif Kureishi
بازیگران : Jeff Goldblum, Lindsay Duncan, Jim Broadbent
محصول : انگلستان
زبان : انگلیسی
زمان : 93 دقیقه
خلاصه داستان : یک زوج میانسال انگلیسی بعد از اینکه سال ها از ماه عسل آن ها در پاریس می گذرد، برای تجدید خاطره دوباره به پاریس می آیند و …
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||



رها ماهرو : خوانندگان عزیز سایت رها ماهرو ، لطفا نظر و نقدتان را درباره فیلم زیبای آخر هفته به کارگردانی راجر میشل برای ما بنویسید و بفرستید .





مزد ترس ساخته هنری ژرژ کلوزو

مزد ترس
فرانسه 1953
The Wages of Fear

Dir: Henri-Georges Clouzot

مزد ترس
فیلم محصول سال 1953
مزد ترس فیلمی فرانسوی-ایتالیایی در ژانر مهیج به کارگردانی آنری-ژرژ کلوزو با بازی ایو مونتان محصول سال ۱۹۵۳ است. این فیلم بر اساس کتابی به همین نام نوشتهٔ ژرژ آرنو نویسندهٔ فرانسوی ساخته شده است.
تاریخ اکران: ۲۲ آوریل ۱۹۵۳ م. (فرانسه)
کارگردان: آنری-ژرژ کلوزو
مدت زمان فیلم: ۲ ساعت ۳۶ دقیقه
داستان: ژرژ آرنو
آهنگ‌ساز: ژرژ اوریک، یوهان اشتراوس
بازیگران
ایو مونتان
چارلز وانل
پیتر فن ایک


نگاهی به فیلم « مزد ترس» شاهکار «هانری ژرژ کلوزو»

 

 پیشگفتار: نوشته زیر نخستین کوشش از دنباله ایست برای نمایاندن برخی شاهکارهای سینمای جهان و گفتارهایی پیرامون هر یک، که شوربختانه نادیده گرفتن آن ها به بیماری که امروزه سینمای ایران و بینندگان ایرانی را فرا گرفته، انجامیده است و چه بسا در گزینش از میان فیلم های سینمای جهان هم شاهکارها جایی ندارند. و از این روست که من گزینش یک شاهکار برای دیدن را پلی برای ساخت شاهکاری دیگر می دانم. ( که نمونه های آن هم کم نیست، و در کشور ما شاید «محسن مخملباف» درخشان ترین آنهاست.)

( راستی، داشت یادم می رفت. برای دوستانی که تنها شاهکاری که می شناسند «پدرخوانده» ست، مژده ی خوبی نیست که نوشته ها با یه فیلم برای ما ناشناخته ی فرانسوی آغاز میشه، ولی خب دیگه، اینم بیماری منه!)

***

« مزد ترس» «هانری ژرژ کلوزو»

(The wages of fear, Le salaire de la pour)

پوستر نخست فیلم مزد ترس

برنده:

- نخل زرین و بهترین بازیگر (شارل وانل) جشنواره کن 1953

- جایزه آکادمی بریتانیا

- خرس زرین بهترین کارگردانی جشنواره برلین 1953

 

«تریلری» (Thriller) سیاه [Noir] با آونگ های [تعلیق] پیاپی که از داستانی ساده، چنان کشش افسونگرانه ای می آفریند که گاه بیننده را بر جای میخکوب می نماید. فیلم با نمایی از سوسک های گرفتار در بند یک کودک آغاز می شود: نمایی که پس از سال ها الگوی «سام پکین پا» در نمای آغازین «این گروه خشن» (The wild bunch,1969) شد.۱ (هر چند دیدگاه او، کمی « بدبینانه تر» و «خشن» تر بود و «عقرب» ها در پایان سوزانده شدند!) شاید نمای سوسک ها « براهت استهلالی» باشد بر بود گرایی [اگزیستانسیالیست] نیرومند فیلم و شاید فراتر از آن، بر «گرفتاری جانداران در زیست»: آنکه سوسک ها گرفتار بند کودکند، خود کودک گرفتار برهنگی و گرسنگی و لاشخوری نشسته بر زمین در پی غذا!!! ( که در فیلم هر از گاهی می بینیمشان، ولی هر بار آنچنان که گویی آنها فرمانروایان شهرند!)
http://oscars.persiangig.com/images-1.jpg
داستان شهری در امریکای لاتین ( و کلوزو نمی گوید کجا۲) که مردم در آن بر دو دسته اند: کارگر یا بیکار، و از این دو گونه بیرون نیست: کارگرانی در پرتو سازمان نفت SOC ( به نگر شما کمی Company Standard Oil امریکا را به یاد نمی آورد؟!) و بیشینه ای بیکار؛ و در هر دو گونه، مردمانی یکنواخت، با زندگی خسته کننده.

بخش نخست فیلم به نمایش شهر، زندگی مردمان و ویژگی هر یک از شهروندان پرداخته، تنش ها و کشمکش های همیشگی شان را به نمایش گذارده و نشان از یکنواختی مرگ آور شهر دارد که بهترین بخش آن هم سکانس های پیاپی با تدوین بسیار بی همتایی است که در آن ماریو شهر را به جو نشان می دهد:«... بهت گفتم که، اینجا به زندون می مونه، اومدن توش آسونه...ولی بیرون رفتن تو کارش نیست!...تازه اگرم بری بیرون، می میری!...» «... با تبی که داشته...می دونی، همه ش گردن پشه هاست... کارتنک ها و جونورهای کوچیکی که جیگر آدمو می خورن...حتی خوره هم هست... یه بیماری خیلی بد دیگه م هست...خیلی هم همه گیره [شایع]...اونم گشنگیه...بیشتر آدما از گشنگی می میرن.»

و پس از این خاموشی «مجازی» (آرامش پیش از طوفان) به ناگاه فیلم آغاز می شود! درست همانند آهنگری که پتک را تا آنجا که می تواند به آرامی بالا می برد تا کوبه ای [ضربه] سهمگین فرود آورد: یکی از چاه های «نفت» آتش می گیرد و برای خاموش ساختنش نیاز به نیتروگلیسیرین است: دو کامیون ( و به بهتر سخن دو بمب چند تنی) و راهی ماشه وار، که تنها به راه افتادن نیازست تا به سوی چکانده شدنی مرگبار پیش روی. و گرداننده این بخش تنها چهار تن به جان آمده ( و تن ها بمب شناور بر پستی و بلندی های جاده) که با این اندیشه به کار گرفته شده اند که « نه انجمن [سندیکا/صنف] داشته باشند و نه کس و کار».

 و از اینجا «کلوزو» آغاز می شود۳: چهره ها دگرگون، بستگی ها [رابطه] جابجا و همه چیز پس و پیش شده، فیلم بر بستری از آونگ دیوانه کننده تا واپسین دم پیش می رود. ( هر چند فیلم بر پایه رمان از «ژرژ آرنود» است، ولی این دست اندیشه ی «کلوزو» ست که من در بسیاری از جاها می بینم.)

اکنون ماریوی سرخوش با بازی درخشان « اِیو مونتان» به دلاوری پولادین تبدیل می شود، چنان که جو از بلندای دلیری به مرداب پست خواری و ترس فرو می غلتد. آن ولگرد گدای اندکی می رایگان، به قهرمان و لوییجی خوار شده به آدمی استوار بدل می شود. تا بدان جا که گویی کلوزو تا کنون، دانسته [عمدا]، آهنگ نیرنگ و به نادرست رهنمون شدن بیننده را داشته است تا به گاه خود تیر پارتی اش را بر اندام او بنشاند.۴

و از دید من نمای میخانه، بهترین گواه این استادی است: رویارویی دوستی دیرینه و سود نو، و چرخشگاه [نقطه عطف] آن: درگیری تن به تن جو و لوییجی. رویارویی دو نماد که چهره سومی هم بدان دامن می زند: جو «تفنگ» را به لوییجی داده، حتی به او سیلی می زند و او خوار شده میدان را با واکنشی نمایانگر زبونی رها کرده، بیرون می رود؛ و این بزرگترین فریب کلوزو است: آفرینش بتی آسیب ناپذیر از جو.

و اکنون کشیده شدن چهار تن به دل پیشامد و راهی که از آغاز نمایانگر فرو افتادن « یکه قهرمان» از جایگاهش است. نمای بی همتای پل نا استوار - با آن تدوین درخشان- که در پی، سکانس هراس و آونگ و کشش و بیزاری فرو می ریزد و پاره شدن کابل آن گسست واپسین زنجیره ی سست دوستی هاست. گویا از آغاز پل تنها نمادی از نا استواری دوستی ها و پشت گرمی ها بوده است.

ولی کلوزو بدینجا بسنده نمی کند: او باید استوره ی خود ساخته اش را نابود سازد و این بر گردن سنگی پنجاه تنی است که دلاور پیر را خرد کند... سنگ از سر راه برداشته می شود و به استوره پیر پایان می دهد، تا آنجا که حتی وی را به جشن خود(!) راه نمی دهند.

ماریو و جو - فیلم مزد ترس

ولی این تازه آغاز راه است: یک دگرگونی بزرگ تر در راه است. کلوزو باید نشان دهد که دوباره ما را فریفته است و این سه تن که اکنون به آنها به دید دلاوران میدان نگاه می شود را پوشالی بیش نمی بیند. باید نشان دهد که از دید او این ها نه در پی آرمانی بزرگ که تنها به دنبال یافتن دو هزار دلار، زندگی خود را بر سر برد و باختی دهشتناک گذارده اند. (هر چند دستیابی بدان بتواند زندگیشان را دگرگون کند.) و این بار ترکیدن نخستین کامیون ( که هرگز نخواهیم دریافت چرا و چگونه؟)، آن هم درست در واپسین و آسان ترین گام ِ سراسر راه است که پوچی بی شَوَند [دلیل] این بازی را با دریایی از نفت به رخ ما می کشد.

پارادوکسی بی همتا که از میان رفتن و به میان آمدن را به زیباترین گونه در پیش چشمان ما به نمایش می گذارد: زاده شدن گودال نفت، جایگاهی که شاید بسیاری جداسازی سره از ناسره، مبارزه با آتش و یا گریز از آن ( و شاید چه بسا سیاوش وار) بدانندش، ولی برای من از همان آغاز نشانه پایان اندوهناک ماریو و جو بود که کلوزو می رود تا بدون اندکی دلسوزی از روُیه [صفحه] روزگار کنارشان بزند.

 دودلی ماریو در گذر برای پیروزی و پول، یا چشم به راه شکست نشستن؛ و این شکست خورده ی پیر است که می بازد: پایش را در گودال، زندگیش را بر پیشگاه چشمان بیننده و یادش را در کامیون، برای همیشه ی ما.

فیلم مزد ترس- جو و گودال نفت

ماریو پیروزمندانه به پایان راه می رسد و آتش فرو می نشیند ولی نیش های گزنده ی فیلم را پایانی نیست:« آتش فرو می نشیند، حتی اگر حتی جان مردم بیکار شهر افزار آن باشد.» و «کلوزو» که در پس فیلم رو در روی «سرمایه داری» ایستاده است. از دید من از اینجاست که چهار تن در اندیشه ی کلوزو «قربانی» زاده شده اند:

آنها زندگی خود را نه باخته ی آرمان و نه حتی بازیچه ی آن دو هزار دلار، که خوار سود «بزرگتر» ها کردند. و گزنده تر آنکه در آغاز برای گزیده شدن با هم می جنگیدند. تا جایی که جو هماورد [رقیب] خود را با زور و فریب از سر راه خود برداشت. پیام کلوزو آشکار است:« ما بیشینه [اکثریت] مردم جهان مانند مردمان بیکار شهر زندگی می گذرانیم تا آن روز که به ما نیاز است، از «سود دیگران» با جان خود پاسبانی کنیم. دیگرانی که حتی نمی دانیم که هستند - در فیلم هم تنها کارگزار سازمان را می بینیم که خود یکی از مردم است ولی از دیدی، اندکی بالاتر- و این کار را هم به بهترین گونه انجام می دهیم. ما تنها بردگان «صنعت» و «اقتصاد» هستیم، که «نفت» رساترین نماد آن است. - و حتی امروز ِ ما هم چه بسیار که کشته می شوند تا جنگ اینجا و آنجا بهای «نفت» را آنگونه که «کنسرسیوم» ها می خواهند بالا و پایین ببرد.-

نفت و دیگر هیچ - فیلم مزد ترس

کلوزو حتی پیروز میدان را نیز شکست خورده و افزاری که تا دمی پیش سودمند بود را نیز نابود شده می داند. او کار خود را انجام داده است، پس دیگر نیازی به بودنش نیست. ولی پرسش آنکه اگر او نباشد، آتش سوزی های دیگر چه؟ پاسخ کلوزو روشن است:« یادتان رفته؟ بیشتر مردم شهر بیکارند!»: پس آمیزه شیرینی از پادشاه والس و پایکوبی، « دانوب آبی»۵ و پایان تلخی که تو از آن آگاهی و بدان چشم به راه. در آغاز آرام، سپس تندتر، تندتر و آنگاه، «کات»! خدانگهدار «ماریو»! ( همین مرگ ماریو آن هم در چنین هنگامی که همه چیز روبراه و دلداده اش چشم به راه اوست، آن هم بدان شیوه نابخردانه، بودگرایی فیلم را تا واپسین اندازه ی خود به رخ ما می کشد.)

***

ولی چشمگیرترین ویژگی فیلم از دید من آمدن مردمان گوناگون در آنست. همانگونه که گفته شد کلوزو برای هر چیز نمادی در نگر گرفته است ولی نماد «سرمایه داری» چه؟ آیا با بسنده کردن به آن «سازمان نفتی» توانست سخن خود را برساند؟ از دید من دست کم خودش خشنود نیست، که دست به چنین نوآوری زده است: چرا ماریو بزهکار خرده پا و جو گانگستر از کار افتاده فرانسوی هستند؟، «بیمبا» آلمانی - که پدرش را «نازی» ها کشته اند و خود 3 سال بیگاری می کرده است- و لوییجی با ویژگی های آشکار ایتالیایی؟ چرا همه در بستر امریکای لاتین ( زادبوم هرناندز و لیندا و...) آفریده نشدند؟ آیا می توان اندیشه گرد آمدن مردمانی از گستره ای چنین گسسته در چنین شهر کوچکی که به جایی راه ندارد را خردمندانه دید؟ پس چه؟ زبان های گوناگون در سکانس های گوناگون چه؟ هر چند شاید بتوان آن را پدرخوانده فیلم های چند زبانه آینده دانست ولی از کنار این ها نمی توان ساده گذشت:

برای دریافت بهتر باید نگاهی به سال های نخست دهه پنجاه جهان و به ویژه سال 1953 افکند. اکنون 8 سال است که جنگ دوم جهانی به سود «متفقین» و به ویژه با پیروزی آشکار « ایالات متحده» پایان پذیرفته است. در این میان «ایالات متحده» تنها کشور پیروز جنگ است که به جز زیانی که برای ورود به جنگ پرداخت ( دو هزار افسر نیروی دریایی و آسیب دیدن 86 کشتی ناوگان جزیره « پرل هاربر») حتی رنگ یک فشنگ را در خود ندیده؛ و در برابر، جنگ از اروپا کالبدی ویران و از پا افتاده ساخته است که برای او پیروز و شکست خورده، و لندن وبرلین، «معنای» چندانی ندارد.

اکنون «ایالات متحده» خود را نیروی چیره و به گونه ای سرپرست بازسازی جهان می بیند و بیشتر این کوشش ها ( و بر فراز آن «دکترین» ترومن (Truman Doctrine) و گرته مارشال (Marshall Plan) برای بازسازی اروپا در سال 1947) که پایه برتری های آینده ی «ایالات متحده» بر جهان را استوار نمود، در سال های نزدیک به ساخت فیلم رخ می دهد.

اکنون از دید من سود بردن کلوزو از مردمان گوناگون در همین راستاست: آلمانی ( نماینده ی آلمان پس از جنگ)، فرانسوی، ایتالیایی، لاتینی، اسپانیایی، بومی؛ پیروز و شکست خورده، همه و همه زیر سایه ی سازمان نفتی و «کاپیتالیسمی» ماکیاولی وار که می توان آن را نمادی از چیرگی «ایالات متحده» بر جهان پس از جنگ دانست ( از این رو برای نمایش فیلم در آن کشور وادار به بریدن بسیاری از نماها شدند):

سازمانی که «قانون» و پلیس ویژه ی خود و... دارد؛ و شهری با مردمان بی پول ( شاید نماد سامانه پولی ورشکسته اروپا) و گرسنه، چشم به راه کاری برای انجام.

درباره ی زبان ها هم هر چند فیلم فرانسوی است و باید بیشتر گفتگوها در آن به فرانسه باشد، ولی نماد دیگری هم در آن نهفته است. همه زبان هایی که در فیلم به آن سخن گفته می شود تنها برای نشان دادن چکیده ای از کشورهای جهان است – که پیش تر گفته شد- ولی دو زبان در این میان برجسته تر است: فرانسوی و انگلیسی. شاید بسیاری از دیدن آنکه بیشتر گفتگوها به فرانسه است شگفت زده نشوند، ولی شگفتی هنگامی رخ نشان می دهد که آن را در کنار دیگری بسنجیم: فرانسه در اینجا نه تنها زبان فیلم، بلکه نمادی از گفتگوی مردمان ساده یا از نگاهی دیگر گفتمان بی آلایش شهروندان است، که تنها گفتاری روزانه را به نمایش کشیده و از واژگان دشوار تهی است. در روبرو، انگلیسی فیلم را ما تنها در نماهای وابسته به سازمان می بینیم، و بیشتر آن را نیز گفتارهای «اقتصادی» در بر می گیرد.

شگفت اینجاست که هر چند انگلیسی در فیلم کمتر دیده می شود، ولی «تعیین کننده تر» است! از دید من این شگفتی هنگامی بیشتر می شود که پا از فیلم بیرون می گذارد: در هنگامه ی پیش از جنگ دوم جهانی زبان فرانسه زبان جهانی است و انگلیسی بیرون از کشورهای انگلیسی زبان جایگاهی ندارد. ولی پس از پایان جنگ و چیرگی « ایالات متحده» و به گونه ای سردمداری آن برای بازسازی جهان ( از وام های گوناگون گرفته تا «سیب زمینی آلفا» و...) زبان انگلیسی کم کم جای خود را در میان کشورها باز می کند، تا به جایی که امروزه روز نادیده انگاشتن آن از اندیشه دور است. برای نمونه انگلیسی در ایران از « آب بند امیرکبیر» آغاز شد و با دیگر برنامه های ساخت و ساز امریکاییان گسترش یافت و پس از سالیان سال فرانسه را از گود بیرون کرده، خود به جای آن نشست.

در پایان بد نیست به این گوشه نیز نگاهی افکنیم: شاید بسیاری فیلم را هنگامه خوبی برای فراداران [طرفدار] جنبش «فمینیسم» می بینند تا بر آن بشورند و به تنها زن آن خرده بگیرند. چهره نه چندان اساسی « لیندا» ( هر چند با بازی زیبای « ورا کلوزو»، همسر کارگردان) که نه تنها سودی برای فیلم نداشت بلکه از دید من نبودنش بافت فیلم را پذیرفتنی تر می کرد.

لیندا - مزد ترس

نمایانگر زنی بازیچه، ناتوان و تو سر خور که گاه به کارهای ناشایست ( دزدی برای ماریو) نیز دست می زند و شاید برخورنده ترین نمای فیلم نمایی است که لیندا چهار دست و پا (هنگام شستن زمین) سر خود را مانند جانوری دست آموز به دستان ماریو می سپارد. گذشته از این، سخنان گاه و ناگاه ماریو و جو و هرناندز که از کلوزو چهره ای از نگر جنسی واپسگرا به دست می دهد و هرگز آشمار نخواهد شد که چرا کلوزو چنین چهره ای را آفرید و آن هم اینگونه!

دیگر سخن فیلمبرداری بی همتای « آرمان تیرار» است که توانست با بهره گیری از جای دهی دوربین در جایگاه های درست و بجا، به سوی افزایش آونگ گام بردارد. و چه استادانه نماهای از بالا، پایین و از درون او، لانگ شات ها و زوم ها، هر یک در جای درست خود. و همچنین گزاره پر آوازه « کلوزو » که « من می توانم از هر کسی بازی بگیرم!»

در پایان باید از بازسازی « ویلیام فریدکین»۶ از فیلم در 1977 و با نام « جادوگر» (Sorcerer) نام برد. شاید شگفت آور باشد که کسی چون «فریدکین» فیلم را درخور بازسازی دیده است، و - مگر برخی نماها- بسیار به فیلم پایبند مانده است. ولی شگفت انگیزتر گزاره ی پیشکشی جادوگری « به مردی است که داستان را برای نخستین بار به «صفحه» آورد.»

 پانوشت ها:

۱- برای به درازا نکشیدن سخن از سنجیدن فیلم با شاهکار «جان هیوستون» « گنج های سیره مادره» (The treasure of the Sierra Madre, 1948) چشم پوشی کردم، هر چند آغاز دو فیلم همسانی بزرگی را به نمایش می گذارد، تا بدان جا که اندیشه ی ساخته شدن «مزد ترس» ( یا دست کم نیمه ی آغازین آن) را بدون گوشه چشمی بر آن دشوار می سازد.

۲- هر چند در نمای فرودگاه چنین می آید:« Aeropuerto de San Miguel, Las Piedras » ( فرودگاه سن می گوئل، لاس پیدراس) ولی این نام هم نشانی از ناکجا آباد «کلوزو» نمی دهد.

۳- بسیاری «کلوزو» را «هیچکاک فرانسه» نامیده اند، هرچند من این را درست نمی دانم، زیرا وی در همه ی سال های کارش هماورد [رقیب] وی بود تا آنجا که بسیاری بر این باورند که «استاد آونگ[تعلیق]» ( که به نادرست «استاد دلهره» می گویند) شاهکار خود «روانی» (Pshyco,1960) را در برابر فیلم «اهریمنی» (Diablique,1953) ( نام آن را «شیطان صفتان» گذاشته اند.) کلوزو ساخته است.

۴- «تیر پارتی» (Parthian Shot): پارت ها در تیراندازی بر پشت اسب، آن هم هنگام تاخت و گریز نامدار بودند. تیرهای آنها درست بر نشانه ای که می خواستند فرود می آمد و دشمن را راه گریزی از آن نبود.

۵- Blue Danube، والس ساخته « یوهان اشتراوس» پسر (99-1825)

۶- کارگردان فیلم «ارتباط فرانسوی» که پس از ساخته شدن آن بسیاری، سینمای پلیسی را به دو بخش پیش از آن و پس از آن دسته بندی کردند... هنوز هم او را نشناخته اید؟ کارگردان شاهکاری به نام «جن گیر».

 https://upload.wikimedia.org/wikipedia/fa/thumb/f/f4/SalairedelapeurR350.jpg/220px-SalairedelapeurR350.jpg

' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' '
مزد ترس (فیلم)
کارگردان     آنری-ژرژ کلوزو
بازیگران     ایو مونتان
چارلز ونل
فولکو لولی
موسیقی     ژرژ اوریک
توزیع‌کننده     مجموعه کرایتریون
تاریخ‌های انتشار
    ۲۲ آوریل ۱۹۵۳
مدت زمان
    ۱۳۱ دقیقه
کشور     فرانسه
ایتالیا
زبان     فرانسوی
انگلیسی
اسپانیایی
آلمانی
روسی

مزد ترس (به فرانسوی: Le salaire de la peur) فیلمی فرانسوی-ایتالیایی در ژانر مهیج به کارگردانی آنری-ژرژ کلوزو با بازی ایو مونتان محصول سال ۱۹۵۳ است. این فیلم بر اساس کتابی به همین نام نوشتهٔ ژرژ آرنو نویسندهٔ فرانسوی ساخته شده است.
' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' '

نقد فیلم: مزد ترس (The wages of fear, Le salaire de la pour)
 

- نخل زرین و بهترین بازیگر (شارل وانل) جشنواره کن 1953

- جایزه آکادمی بریتانیا

- خرس زرین بهترین کارگردانی جشنواره برلین 1953

 یک توصیه به دوستان نیم ساعت اول فیلم خسته کننده است اما بعد از ان به یک شاهکار سینمایی تبدیل می شود .در ضمن این فیلم جزو صد فیلم برتر غیر هالیوودی می باشد.

«تریلری» سیاه با تعلیق های پیاپی که از داستانی ساده، چنان کشش افسونگرانه ای می آفریند که گاه بیننده را بر جای میخکوب می نماید. فیلم با نمایی از سوسک های گرفتار در بند یک کودک آغاز می شود شاید نمای سوسک ها دلیلی باشد بر بود گرایی [اگزیستانسیالیست] نیرومند فیلم و شاید فراتر از آن، بر «گرفتاری جانداران در زیست»: آنکه سوسک ها گرفتار بند کودکند، خود کودک گرفتار برهنگی و گرسنگی و لاشخوری نشسته بر زمین در پی غذا!!!

داستان شهری در امریکای لاتین ( و کلوزو نمی گوید کجا؟) که مردم در آن بر دو دسته اند: کارگر یا بیکار، و از این دو گونه بیرون نیست: کارگرانی در پرتو سازمان نفت SOC و بیشینه ای بیکار؛ و در هر دو گونه، مردمانی یکنواخت، با زندگی خسته کننده.

بخش نخست فیلم به نمایش شهر، زندگی مردمان و ویژگی هر یک از شهروندان پرداخته، تنش ها و کشمکش های همیشگی شان را به نمایش گذارده و نشان از یکنواختی مرگ آور شهر دارد که بهترین بخش آن هم سکانس های پیاپی با تدوین بسیار بی همتایی است که در آن ماریو شهر را به جو نشان می دهد:«... بهت گفتم که، اینجا به زندون می مونه، اومدن توش آسونه...ولی بیرون رفتن تو کارش نیست!...تازه اگرم بری بیرون، می میری!...» «... با تبی که داشته...می دونی، همه ش گردن پشه هاست... کارتنک ها و جونورهای کوچیکی که جیگر آدمو می خورن...حتی خوره هم هست... یه بیماری خیلی بد دیگه م هست...خیلی هم همه گیره [شایع]...اونم گشنگیه...بیشتر آدما از گشنگی می میرن.»

و پس از این خاموشی «مجازی» (آرامش پیش از طوفان) به ناگاه فیلم آغاز می شود! درست همانند آهنگری که پتک را تا آنجا که می تواند به آرامی بالا می برد تا ضربه ای سهمگین فرود آورد: یکی از چاه های «نفت» آتش می گیرد و برای خاموش ساختنش نیاز به نیتروگلیسیرین است: دو کامیون ( و به بهتر سخن دو بمب چند تنی) و راهی ماشه وار، که تنها به راه افتادن نیازست تا به سوی چکانده شدنی مرگبار پیش روی. و گرداننده این بخش تنها چهار تن به جان آمده ( و تن ها بمب شناور بر پستی و بلندی های جاده) که با این اندیشه به کار گرفته شده اند که « نه انجمن [سندیکا/صنف] داشته باشند و نه کس و کار».

اکنون ماریوی سرخوش با بازی درخشان « اِیو مونتان» به دلاوری پولادین تبدیل می شود، چنان که جو از بلندای دلیری به مرداب پست خواری و ترس فرو می غلتد. آن ولگرد گدای اندکی می رایگان، به قهرمان و لوییجی خوار شده به آدمی استوار بدل می شود. تا بدان جا که گویی کلوزو تا کنون، دانسته [عمدا]، آهنگ نیرنگ و به نادرست رهنمون شدن بیننده را داشته است تا به گاه خود تیر پارتی اش را بر اندام او بنشاند.؟

و از دید من نمای میخانه، بهترین گواه این استادی است: رویارویی دوستی دیرینه و سود نو، و چرخشگاه [نقطه عطف] آن: درگیری تن به تن جو و لوییجی. رویارویی دو نماد که چهره سومی هم بدان دامن می زند: جو «تفنگ» را به لوییجی داده، حتی به او سیلی می زند و او خوار شده میدان را با واکنشی نمایانگر زبونی رها کرده، بیرون می رود؛ و این بزرگترین فریب کلوزو است: آفرینش بتی آسیب ناپذیر از جو.

و اکنون کشیده شدن چهار تن به دل پیشامد و راهی که از آغاز نمایانگر فرو افتادن « یکه قهرمان» از جایگاهش است. نمای بی همتای پل نا استوار - با آن تدوین درخشان- که در پی، سکانس هراس و آونگ و کشش و بیزاری فرو می ریزد و پاره شدن کابل آن گسست واپسین زنجیره ی سست دوستی هاست. گویا از آغاز پل تنها نمادی از نا استواری دوستی ها و پشت گرمی ها بوده است.

ولی کلوزو بدینجا بسنده نمی کند: او باید استوره ی خود ساخته اش را نابود سازد و این بر گردن سنگی پنجاه تنی است که دلاور پیر را خرد کند... سنگ از سر راه برداشته می شود و به استوره پیر پایان می دهد، تا آنجا که حتی وی را به جشن خود(!) راه نمی دهند.

 ولی این تازه آغاز راه است: یک دگرگونی بزرگ تر در راه است. کلوزو باید نشان دهد که دوباره ما را فریفته است و این سه تن که اکنون به آنها به دید دلاوران میدان نگاه می شود را پوشالی بیش نمی بیند. باید نشان دهد که از دید او این ها نه در پی آرمانی بزرگ که تنها به دنبال یافتن دو هزار دلار، زندگی خود را بر سر برد و باختی دهشتناک گذارده اند. (هر چند دستیابی بدان بتواند زندگیشان را دگرگون کند.) و این بار ترکیدن نخستین کامیون ( که هرگز نخواهیم دریافت چرا و چگونه؟)، آن هم درست در واپسین و آسان ترین گام ِ سراسر راه است که پوچی بی دلیل این بازی را با دریایی از نفت به رخ ما می کشد.

پارادوکسی بی همتا که از میان رفتن و به میان آمدن را به زیباترین گونه در پیش چشمان ما به نمایش می گذارد: زاده شدن گودال نفت، جایگاهی که شاید بسیاری جداسازی سره از ناسره، مبارزه با آتش و یا گریز از آن بدانندش، ولی برای من از همان آغاز نشانه پایان اندوهناک ماریو و جو بود که کلوزو می رود تا بدون اندکی دلسوزی از روُیه صفحه روزگار کنارشان بزند.

 دودلی ماریو در گذر برای پیروزی و پول، یا چشم به راه شکست نشستن؛ و این شکست خورده ی پیر است که می بازد: پایش را در گودال، زندگیش را بر پیشگاه چشمان بیننده و یادش را در کامیون، برای همیشه ی ما.

ماریو پیروزمندانه به پایان راه می رسد و آتش فرو می نشیند ولی نیش های گزنده ی فیلم را پایانی نیست:« آتش فرو می نشیند، حتی اگر حتی جان مردم بیکار شهر افزار آن باشد.» و «کلوزو» که در پس فیلم رو در روی «سرمایه داری» ایستاده است. از دید من از اینجاست که چهار تن در اندیشه ی کلوزو «قربانی» زاده شده اند:

آنها زندگی خود را نه باخته ی آرمان و نه حتی بازیچه ی آن دو هزار دلار، که خوار سود «بزرگتر» ها کردند. و گزنده تر آنکه در آغاز برای گزیده شدن با هم می جنگیدند. تا جایی که جو رقیب خود را با زور و فریب از سر راه خود برداشت. پیام کلوزو آشکار است:« ما اکثریت مردم جهان مانند مردمان بیکار شهر زندگی می گذرانیم تا آن روز که به ما نیاز است، از «سود دیگران» با جان خود پاسبانی کنیم. دیگرانی که حتی نمی دانیم که هستند - در فیلم هم تنها کارگزار سازمان را می بینیم که خود یکی از مردم است ولی از دیدی، اندکی بالاتر- و این کار را هم به بهترین گونه انجام می دهیم. ما تنها بردگان «صنعت» و «اقتصاد» هستیم، که «نفت» رساترین نماد آن است. - و حتی امروزهم چه بسیار که کشته می شوند تا جنگ اینجا و آنجا بهای «نفت» را آنگونه که «کنسرسیوم» ها می خواهند بالا و پایین ببرد.-

 

کلوزو حتی پیروز میدان را نیز شکست خورده و افزاری که تا دمی پیش سودمند بود را نیز نابود شده می داند. او کار خود را انجام داده است، پس دیگر نیازی به بودنش نیست. ولی پرسش آنکه اگر او نباشد، آتش سوزی های دیگر چه؟ پاسخ کلوزو روشن است:« یادتان رفته؟ بیشتر مردم شهر بیکارند!»: پس آمیزه شیرینی از پادشاه والس و پایکوبی، « دانوب آبی»؟ و پایان تلخی که تو از آن آگاهی و بدان چشم به راه. در آغاز آرام، سپس تندتر، تندتر و آنگاه، «کات»! خدانگهدار «ماریو»! ( همین مرگ ماریو آن هم در چنین هنگامی که همه چیز روبراه و دلداده اش چشم به راه اوست، آن هم بدان شیوه نابخردانه، بودگرایی فیلم را تا واپسین اندازه ی خود به رخ ما می کشد.)

چرا ماریو بزهکار خرده پا و جو گانگستر از کار افتاده فرانسوی هستند؟، «بیمبا» آلمانی - که پدرش را «نازی» ها کشته اند و خود 3 سال بیگاری می کرده است- و لوییجی با ویژگی های آشکار ایتالیایی؟ چرا همه در بستر امریکای لاتین ( زادبوم هرناندز و لیندا و...) آفریده نشدند؟ آیا می توان اندیشه گرد آمدن مردمانی از گستره ای چنین گسسته در چنین شهر کوچکی که به جایی راه ندارد را خردمندانه دید؟ پس چه؟ زبان های گوناگون در سکانس های گوناگون چه؟ هر چند شاید بتوان آن را پدرخوانده فیلم های چند زبانه آینده دانست ولی از کنار این ها نمی توان ساده گذشت:

برای دریافت بهتر باید نگاهی به سال های نخست دهه پنجاه جهان و به ویژه سال 1953 افکند. اکنون 8 سال است که جنگ دوم جهانی به سود «متفقین» و به ویژه با پیروزی آشکار « ایالات متحده» پایان پذیرفته است. در این میان «ایالات متحده» تنها کشور پیروز جنگ است که به جز زیانی که برای ورود به جنگ پرداخت ( دو هزار افسر نیروی دریایی و آسیب دیدن 86 کشتی ناوگان جزیره « پرل هاربر») حتی رنگ یک فشنگ را در خود ندیده؛ و در برابر، جنگ از اروپا کالبدی ویران و از پا افتاده ساخته است که برای او پیروز و شکست خورده، و لندن وبرلین، «معنای» چندانی ندارد.

 



رها ماهرو : خوانندگان عزیز سایت رها ماهرو ، لطفا نظر و نقدتان را درباره فیلم مزد ترس به کارگردانی هنری ژرژ کلوزو برای ما بنویسید و بفرستید .



 آلمانی ( نماینده ی آلمان پس از جنگ)، فرانسوی، ایتالیایی، لاتینی، اسپانیایی، بومی؛ پیروز و شکست خورده، همه و همه زیر سایه ی سازمان نفتی که می توان آن را نمادی از چیرگی «ایالات متحده» بر جهان پس از جنگ دانست ( از این رو برای نمایش فیلم در آن کشور وادار به بریدن بسیاری از نماها شدند):

سازمانی که «قانون» و پلیس ویژه ی خود و... دارد؛ و شهری با مردمان بی پول ( شاید نماد سامانه پولی ورشکسته اروپا) و گرسنه، چشم به راه کاری برای انجام.

درباره ی زبان ها هم هر چند فیلم فرانسوی است و باید بیشتر گفتگوها در آن به فرانسه باشد، ولی نماد دیگری هم در آن نهفته است. همه زبان هایی که در فیلم به آن سخن گفته می شود تنها برای نشان دادن چکیده ای از کشورهای جهان است – که پیش تر گفته شد- ولی دو زبان در این میان برجسته تر است: فرانسوی و انگلیسی. شاید بسیاری از دیدن آنکه بیشتر گفتگوها به فرانسه است شگفت زده نشوند، ولی شگفتی هنگامی رخ نشان می دهد که آن را در کنار دیگری بسنجیم: فرانسه در اینجا نه تنها زبان فیلم، بلکه نمادی از گفتگوی مردمان ساده یا از نگاهی دیگر گفتمان بی آلایش شهروندان است، که تنها گفتاری روزانه را به نمایش کشیده و از واژگان دشوار تهی است. در روبرو، انگلیسی فیلم را ما تنها در نماهای وابسته به سازمان می بینیم، و بیشتر آن را نیز گفتارهای «اقتصادی» در بر می گیرد.

شگفت اینجاست که هر چند انگلیسی در فیلم کمتر دیده می شود، ولی «تعیین کننده تر» است! این شگفتی هنگامی بیشتر می شود که پا از فیلم بیرون می گذارد: در هنگامه ی پیش از جنگ دوم جهانی زبان فرانسه زبان جهانی است و انگلیسی بیرون از کشورهای انگلیسی زبان جایگاهی ندارد. ولی پس از پایان جنگ و چیرگی « ایالات متحده» و به گونه ای سردمداری آن برای بازسازی جهان زبان انگلیسی کم کم جای خود را در میان کشورها باز می کند، تا به جایی که امروزه روز نادیده انگاشتن آن از اندیشه دور است. برای نمونه انگلیسی در ایران از « آب بند امیرکبیر» آغاز شد و با دیگر برنامه های ساخت و ساز امریکاییان گسترش یافت و پس از سالیان سال فرانسه را از گود بیرون کرده، خود به جای آن نشست.
' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' '
ژانر: حادثه ای , درام , هیجان انگیز
ساخت کشور : فرانسه

سیاه و سفید – ۱۵۶ دقیقه
بازیگران عمده : ایو مونتان ، شارل وانل ، فولکو لولى ، پتر وان آیک و ورا کلوزو .
کارگردان : هانرى ژرژ کلوزو .

خلاصه داستان : « ماریو » ( مونتان ) ، « ژو » ( وانل ) ، « لوییجى » ( لولى ) و « بیمبا » ( وان آیک ) ، در ازاى مقدار زیادى پول و براى خاموش کردن آتش‏سوزى یک چاه نفت در یکى از دهکده‏ هاى فقیرنشین امریکاى مرکزى ، دو کامیون حامل نیتروگلیسیرین را در جاده‏اى طولانى و خطرناک حمل می‏کنند .

شرح فیلم : علاقه‏ ى کلوزو به ایجاد ترس و غافل‏گیرى ، این بار با طراحى هم‏راه شده که عنصر تعلیق را نیز در بالاترین حدى که می‏تواند تصور کرد ، ایجاد می‏کند . فیلم در سال ۱۹۷۷ به کارگردانى ویلیام فریدکین بازسازى شد ، اما مورد توجه قرار نگرفت .
' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' '




نقد فیلم دست ها روی شهر ساخته فرانچسکو رزی

دست ها روی شهر
ایتالیا 1963
Hands over the City

Dir: Francesco Rosi

دست‌ها روی شهر
فیلم محصول سال 1963
دست‌ها روی شهر فیلمی به کارگردانی فرانچسکو رزی است که در سال ۱۹۶۳ منتشر شد. از بازیگران آن می‌توان به راد استایگر اشاره کرد. این فیلم که در مورد فساد در جنوب ایتالیاست، توانست جایزهٔ شیر طلایی جشنواره فیلم ونیز را از آنِ خود کند.
تاریخ اکران: ۹ اکتبر ۱۹۶۳ م. (ایتالیا)
کارگردان: فرانچسکو رزی
مدت زمان فیلم: ۱ ساعت ۴۵ دقیقه
آهنگ‌ساز: پیرو پیچونی
داستان: فرانچسکو رزی، رافائله لا کاپریا
بازیگران
راد استایگر
سالوو رندونه
گوئیدو آلبرتی
' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' '
دست‌ها روی شهر
Hands over the City
کارگردان     فرانچسکو رزی
نویسنده     فرانچسکو رُزی
رافائله لا کاپریا
فیلمنامه‌نویس     Enzo Forcella
رافائله لا کاپریا
Enzo Provenzale
فرانچسکو رزی
بازیگران     راد استایگر
سالوو رندونه
گوئیدو آلبرتی
Carlo Fermariello
Angelo D’Alessandro
Dany París
موسیقی     پیرو پیچونی
تدوین     ماریو سراندریی
توزیع‌کننده     وارنر برادرز
تاریخ‌های انتشار
    سپتامبر ۱۹۶۳ (ایتالیا)
۱۷ سپتامبر ۱۹۶۴ (ایالات متحده)
مدت
    ۱۰۵ دقیقه
کشور     ایتالیا
فرانسه
زبان     ایتالیایی

دست‌ها روی شهر (ایتالیایی: Le mani sulla città) فیلمی به کارگردانی فرانچسکو رزی است که در سال ۱۹۶۳ منتشر شد. از بازیگران آن می‌توان به راد استایگر اشاره کرد.

این فیلم که در مورد فساد در جنوب ایتالیاست، توانست جایزهٔ شیر طلایی جشنواره فیلم ونیز را از آنِ خود کند.
http://images.hamshahrionline.ir//images/2014/11/14-11-15-213253xcaCXk0c94Dlt9G7scOAny90uiW.jpg
دست ها روی شهر؛ به کارگردانی فرانچسکو رزی
وبلاگ > تهرانی، مهدی - یکی از موفق ترین فیلمسازان نسل دوم نئورالیسم ایتالیا؛فرانچسکو رزی است. اوکه جوایز جشنواره های معتبری مثل کن ؛ ونیز و برلین را بدست آورده در طی دوره کاری اش بسیار وسواس به خرج می داد و بسیار گزیده کار بود و درنهایت تا پیش از اعلام بازنشستگی در سال 1997 ؛ تنها 19 فیلم ساخت.

رزی در 1922 در جنوب ایتالیا و در شهر ناپل بدنیا آمد. اوکه تحصیلات خود را در رشته حقوق دنبال کرده بود ابتدا در رادیو به کار مشغول شد و درنهایت به تلویزیون و سینما نیز وارد گردید. در اواخر دهه چهل و درآستانه شکل گیری نئورالیسم ایتالیا ؛ رزی این شانس را بدست آورد تا با لوکینو ویسکونتی فیلمساز فقید و صاحب نام ایتالیایی آشنا شود و درس های اصلی را از او بیاموزد. او در 1948 دستیار ویسکونتی در فیلم ماندگار و خوش ساخت زمین می لرزد است و ده سال بعد در 1958 به عنوان کارگردان، اولین اثرش را روانه اکران می کند. رزی که اولین فیلمش را بسیار دیر و در 36 سالگی ساخت در ادامه ثابت کرد چقدر تحصیلات و مطالعاتش و معاشرت های او با جاودانه هایی مانند آنتونیونی و ویسکونتی در ساخت او به عنوان کارگردانی گزیده کار اما عاشق سینما و معناشناختی آن ، تاثیر گذار بوده است. بین این سالها ویسکونتی با فیلم سالواتوره جولیانو در سال 1961 دیگر خود را تثبیت کرد و همگان یا امضای سینمایی او آشنا شدند: روایت یک قصه برای دریافت حقیقتی که کتمان شده است.

رزی کارگردانی واقعگرا است و به تعبیری یکی از واقعگراترین فیلمسازان تاریخ سینما شناخته شده است. او در تمام دوران کاری اش بدنبال ذات اصلی سینما بود و در این میان معنا شناختی فیلم هایش به کار تماشاگر ساده پسند و خواهان قصه های تجاری هم می آمد چرا که رزی بدرون حقیقت های جاری نفوذ می کرد و تماشاگر را به دنبال معنا می کشانید.

او اگرچه فیلمسازی روشنفکر بود ولی هرگز از قر و پز روشنفکری در داستان های فیلم هایش خبری نیست. مقابله و جدال توامان او با سوسیالیسم مطلق و امپریالیسم نمایی از معناگرایی حقیقی اوست. در زمانی که رسم شده بود همه کارگردان های اروپایی ادای روشنفکران چپی را در بیاورند او عیب ها و ایرادهای خود را به این مسائل سیاسی در فیلم هایش به عینه نشان می داد. ضمن اینکه بارها اعلام کرد سینما نه جای کمونیست هاست و نه جای لیبرال ها و طرفداران سرمایه داری. سینما به زعم او محل پیوند های هنرهای متفاوت به ویژه سینما و ادبیات است و نه چیز دیگر.

پیش بینی فرانچسکو رزی در سال 1992 در باره سینمای 30 سال بعد واقعا قابل توجه است. رزی در مصاحبه ای پیش بینی کرده بود در سه دهه ی آینده ؛ دیگر نه سینمای معنا شناختی و حقیقی وجود خواهد داشت و نه تماشاگر معناپسند. فقط سینماگران مستقل و عاشق ذات سینما می توانند معدود تماشاگر واقعی را سیراب کنند...

آنچه در پی آید نقد و معرفی کوتاهی از فیلم های دست ها روی شهر ؛ ماجرای ماتئی و لاکی لوچیانو می باشد:

 

دست ها روی شهر

محصول 1963 ؛کارگردان : فرانچسکو رزی

فیلمنامه : انزو پروونساله ؛ انزو فولا چلا ؛ رافائله لاکاپریا و فرانچسکو رزی ،فیلمبردار : جانی دی ونانتسو ،موسیقی : پیرو پیچونی ،تهیه کننده : لیونلو سانتی ،زمان : 105 دقیقه

محصول ایتالیا و فرانسه ، جوایز: برنده جایزه بهترین فیلم در جشنواره فیلم ونیز 1963

بازیگران : راد استایگر ، سالوو راندونه ، گوئیدو آلبرتی ، آنجلو دالساندرو ، کارلو فرماریلو و مارچلو کاناواله

 

 پنجمین ساخته ی رزی یعنی دست ها روی شهر یکی از ماندگار ترین آثار اوست . به تعبیری بعد از ساخت فیلم سالواره جولیانو فرانچسکو رزی فیلم دست ها روی شهر را ساخت که دقیقا به لحاظ فرم و فضا و ذات قصه امضای اثر پیشین سازند را برخود داشت : روایت یک واقعه حقیقی برای کشف حقیقت و برملا شدن چهره کسانی که حقیقت را در خاک دفن کرده اند.

دست ها روی شهر داستان تسلط ثروتمندان بر اهالی فقیری است که با دادن رشوه به سیاستمدران محلی هر چه میخواهند انجام می دهند و کسی جلودارشان نیست. این افراد خودشان به یک مالک بسیار متمول مربوطند که همه راهها را برای افزوده کردن ثروتش بلد است. او می خواهد مستقلات اطراف شهر را با کمترین مبلغ از دست اهالی خارج کند و در این راستا چه چیزی بهتر از همراه کردن نمایندگان و سیاسیون محلی همین مردم؟

اما وقوع اتفاقاتی از جمله ریزش یک ساختمان بزرگ و کشته شدن مردم منجر به بروز واکنش عظیم از سوی مردم محلی می شود .این مالک ثروتمند که یک بسازبفروش زیرک است درشهرداری ناپل دوستان قابل نفوذی دارد . در پی اعلام نو سازی شهر او به کمک همین اعمال نفوذ دوستان فاسدش و با دادن رشوه به مقامات شهر ی ؛ متولی اجرای نوسازی می شود و در این راستا نقشه گسترش شهر را به نحوی طراحی کرده است که توسعه منطقه بازسازی شده به سمت زمینه های او و دوستانش در شمال شهر باشد.

 مدتی بعد و در حین ساخت و ساز های غیر ایمن درمحله فقیرنشین شهر ناپل یک ساختمان بسیار قدیمی و عظیم بر اثر رانش ها و لرزش های حادث شده از ساخت و ساز ها فرو می ریزد و با کشته شدن چندین نفر از اهالی خشم اهالی به اوج می رساند و همگی بدنبال مسبب اصلی این فاجعه دست به کار شده و برای پیدا کردن او و به مجازات رسانیدنش هم قسم می شوند...

اثر واقعگرا و سرشار از آیتم های معنا شناختی دست ها روی شهر ؛ روایت داستانی واقعی از یک ظلم ، شخص ظالم و قربانیان آن است.فیلم را اگرچه میتوان کاری سیاسی نیز نامید اما ملودرام اجتماعی فرانچسکو رزی بیش از هر چیز یک روایت تلخ از جامعه است تا اینکه اثری صرفا سیاسی مربوط به جنوب ایتالیا و شهرداری شهر ناپل باشد.

 زیر ساخت دست ها روی شهر بر روی واقعیت های کوچک و بزرگ شکل گرفته اما جذابیت این داستان تنها به رونمایی این واقعیت ها نیست. مهمترین چیز در جذابیت این فیلم، نحوه روایت برای دریافت حقیقت است. چنانکه تماشاگر هم ازحال و روز مردم فقیر و اهالی جنوب شهر ناپل آگاه می شود و هم از حرص و طمع نابجا و پست فطری متمولین این شهر. سهم روایت از هر کدام از این مردم نیز با ظرافت بیان شده. و نقطه ی عطف فیلم ، یعنی ریزش ساختمان عظیم و چندین طبقه محله فقیر نشین و کشته شدن اهالی در بهترین زمان به تصویر کشیده می شود.

یک نکته جالب دیگر در باره فیلم دست ها روی شهر بازی گرفتن روزی از هنرپیشه های غیر حرفه ای است. در واقع به جز دو شخصیت اصلی فیلم یعنی راد استایگر و گوئیدو آلبرتی بقیه بازیگران از مردم محلی انتخاب شده بودند و همین مهم باعث شده است تا ماجرا بسیار واقعی به نظر برسد و به زعم کارگردان فیلم ، حق مطلب این ماجرا و رویداد واقعی ادا گردد.

دست ها روی شهر باعث تثبیت فرانچسکو روزی نیز گردید و فیلمش بهترین اثر در جشنواره فیلم ونیز 1963 نام گرفت.

این مطلب امروز در روز نامه جام جم ؛ وی‍ژه نامه قاب کوچک چاپ شده است.
' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' '
سینمای‌کلاسیک
دست‌ها روی شهر ساخته فرانچسکو روزی
سینما و تلویزیون > سینمای‌ جهان - همشهری آنلاین- مهدی تهرانی:
پنجمین ساخته روزی یعنی دست‌ها روی شهر یکی از ماندگارترین آثار اوست.

به تعبیری بعد از ساخت فیلم سالواتوره جولیانو، فرانچسکو روزی فیلم دست‌ها روی شهر را ساخت که دقیقا به لحاظ فرم و فضا و ذات قصه امضای اثر پیشین سازنده را برخود داشت: روایت یک واقعه حقیقی برای کشف حقیقت و برملا شدن چهره کسانی که حقیقت را در خاک دفن کرده‌اند. روایتی که با نئورئالیسم ایتالیا پیوند داشت.

 آشنایی با نئورئالیسم ایتالیا؛ دوربین زیر سقف آسمان

دست‌ها روی شهر داستان تسلط ثروتمندان بر اهالی فقیری است که با دادن رشوه به سیاستمداران محلی هر چه می‌خواهند انجام می‌دهند و کسی جلودارشان نیست. این افراد خودشان به یک مالک بسیار متمول مربوطند که همه راه‌ها را برای افزودن ثروتش بلد است. او می‌خواهد مستغلات اطراف شهر را با کمترین مبلغ از دست اهالی خارج کند و در این جهت چه چیزی بهتر از همراه کردن نمایندگان و سیاسیون محلی همین مردم؟

اما وقوع اتفاقاتی از جمله ریزش یک ساختمان بزرگ و کشته شدن مردم منجر به بروز واکنش عظیم از سوی مردم محلی می‌شود. این مالک ثروتمند که یک بسازبفروش زیرک است در شهرداری ناپل دوستان قابل نفوذی دارد. در پی اعلام نوسازی شهر، او به کمک همین اعمال نفوذ دوستان فاسدش و با دادن رشوه به مقامات شهری متولی اجرای نوسازی می‌شود و در این زمینه نقشه گسترش شهر را به نحوی طراحی کرده که توسعه منطقه بازسازی شده به سمت زمین‌های او و دوستانش در شمال شهر باشد.

مدتی بعد و در حین ساخت و ساز‌های غیر ایمن در محله فقیرنشین شهر ناپل یک ساختمان بسیار قدیمی و عظیم براثر رانش‌ها و لرزش‌های حادث شده از ساخت و ساز‌ها فرو می‌ریزد و با کشته شدن چندین نفر از اهالی، خشم مردم به اوج می‌رسد و همگی به دنبال مسبب اصلی این فاجعه دست به کار شده و برای پیدا کردن او و به مجازات رساندنش همقسم می‌شوند...

اثر واقعگرا و سرشار از آیتم‌های معنا شناختی دست‌ها روی شهر، روایت داستانی واقعی از یک ظلم، شخص ظالم و قربانیان آن است. فیلم را گر چه می‌توان کاری سیاسی نیز نامید اما ملودرام اجتماعی فرانچسکو روزی بیش از هر چیز یک روایت تلخ از جامعه است تا این‌که اثری صرفا سیاسی مربوط به جنوب ایتالیا و شهرداری شهر ناپل باشد.

زیرساخت دست‌ها روی شهر، روی واقعیت‌های کوچک و بزرگ شکل گرفته، اما جذابیت این داستان تنها به رونمایی این واقعیت‌ها نیست. مهم‌ترین چیز در جذابیت این فیلم، نحوه روایت برای دریافت حقیقت است. چنان‌که تماشاگر هم ازحال و روز مردم فقیر و اهالی جنوب شهر ناپل آگاه می‌شود و هم از حرص و طمع نابجا و پست فطری متمولین این شهر. سهم روایت از هر کدام از این مردم نیز با ظرافت بیان شده و نقطه‌عطف فیلم، یعنی ریزش ساختمان عظیم و چند طبقه محله فقیرنشین و کشته شدن اهالی در بهترین زمان به تصویر کشیده می‌شود.

یک نکته جالب دیگر درباره فیلم دست‌ها روی شهر، بازی گرفتن روزی از هنرپیشه‌های غیرحرفه‌ای است. در واقع به جز 2 شخصیت اصلی فیلم یعنی راد استایگر و گوئیدو آلبرتی بقیه بازیگران از مردم محلی انتخاب شده‌اند و همین مهم باعث شده است تا ماجرا بسیار واقعی به نظر برسد و به زعم کارگردان فیلم، حق مطلب این ماجرا و رویداد واقعی ادا شود.

دست‌ها روی شهر، باعث تثبیت فرانچسکو روزی نیز شد و فیلمش بهترین اثر در جشنواره فیلم ونیز 1963 نام گرفت.

Hands Over The City

 کارگردان: فرانچسکو روزی؛ فیلمنامه: انزو پروونساله؛ انزو فولاچلا؛ رافائله لاکاپریا و فرانچسکو روزی،فیلمبردار: جانی دی ونانتسو، موسیقی: پیرو پیچونی/ بازیگران: راد استایگر، سالوو راندونه، گوئیدو آلبرتی، آنجلو دالساندرو، کارلو فرماریلو و مارچلو کاناواله.محصول 1963 ایتالیا
' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' '

فرانچسکو رزی

فرانچسکو رزی کارگردان ایتالیایی در 92 سالگی بامداد روز شنبه ۱۰ ژانویه ۲۰۱۵ در خواب درگذشت.
فرانچسکو رزی ۱۵ نوامبر ۱۹۲۲ در ناپل ایتالیا متولد شد. پدر او که یک عکاس آماتور بود، علاقه به دوربین را در فرانچسکو برانگیخت.
در دانشگاه به تحصیل حقوق پرداخت اما آن را نیمه‌کاره رها کرد و به کار تصویرگری کودک مشغول شد. پس از مدتی همکاری خود را با رادیو ناپل آغاز و در مقام نمایشنامه‌نویس و کارگردان و گاه بازیگر و تهیه‌کننده فعالیت کرد. او به همراه فرانکو زفیره لی از سوی لوکینو ویسکونتی به عنوان دستیار کارگردان انتخاب شد و در خلق فیلم زمین می لرزد یکی از نخستین آثار تاثیرگذار سینمای نئورئالیسم ایتالیا که در سیسیل فیلمبرداری شد قدم به دنیای سینما گذاشت او دستیاری شماری از دیگر کارگردانان نامدار را نیز بر عهده داشت؛ از جمله رافائلو ماتاراتزو (شکنجه، ۱۹۵۰)، میکل‌آنجلو آنتونیونی (شکست خوردگان، ۱۹۵۳) و ماریو مونیچلی (ممنوع، ۱۹۵۴).رزی از اواخر سال 1956 با همکاری ویتور گاسمن توانست اولین فیلمش را که اقتباسی از نمایشنامه ای از ژان پل سارتر بود، جلوی دوربین برد و فیلم به یاد ماندنی "کین " را در سال 1957 به تصویر کشید رزی پس از فعالیت های پی در پی در زمینه سینما و با کسب تجربه و کارآموزی از بزرگان سینمای ایتالیا در سال 1958 نخستین کار مستقل خود "مبارزه " در ایران مشهور به فریاد را ساخت . دستفروشان " در1959 نیز فیلمی همسطح و هموزن مبارزه بود فیلم سالواتوره جولیانو در سال 1961 که غیر از رزی ، رارزی ، سوزوچکی دامیکو و... فیلمنامه اش را نوشته بودند، توانست با حضور انبوهی از بازیگران غیر حرفه ای که تمام صحنه هایش در سیسیل فیلمبرداری شده بود، رزی را به عنوان سینماگری دانا در ایتالیا ودنیا بشناساند.دستها روی شهر در1963 که در آن "روداستایگر" به ایفای نقش پرداخت ، عمیقا بررسی فساد و انحطاط در ناپل را موضوع خود قرار داده بود.لحظه حقیقت در سال 1965 اولین فیلم رنگی رزی به حساب می آید
مردان مخالف در سال 1970 فیلمی است که رزی با آن به قلمروی آشنای خودش در سینما باز می گردد و به بیان روابط میان فرد با اولیای امور در دوران جنگ جهانی اول میپردازد...یکی از شاخصه های دیگر رزی این است که او از آدمهای واقعی در فیلمهایش در مقام بازیگر استفاده می کند. در فیلم سالواتوره جولیانو، نقش مادر جولیانو را مادر واقعی او بازی کرد و در ماجرای ماتئی ، بسیاری از رفقا و همکاران انریکو ماتئی به ایفای نقش پرداختند...در فیلم اجساد والا1975 که داستانش در یک کشور خیالی می گذرد، چند قاضی و دادستان برجسته ایتالیایی ترور میشوند.یک بازرس باهوش و توانا و در عین حال درستکار )لینو ونتورا( مامور رسیدگی به پرونده قتلها می شود. تماشاگر در طول تماشای فیلم همواره می اندیشد، قاتل شخصی است با انگیزه فردی که احتمالا در پی انتقام است ؛ اما بازرس معتقد است کسانی به دنبال اهدافی سیاسی در پشت این جنایات هستند و...رزی در سال 1979 توانست یکی از زیباترین فیلمهایش "مسیح در ابولی توقف نکرد" را براساس خاطرات کارلو لوی )نویسنده ضد فاشیست ایتالیا که سه سال در جنوب ایتالیا در تبعید بود به تصویر بکشد.این فیلم که در اصل به عنوان سریال تلویزیونی چهار ساعته ساخته شده بود، شکل گیری عشق و علاقه لوی به روستاییان دور مانده از همه چیز و فرهنگ آنان را بیان می کند که معتقدند مسیح هرگز در ابولی ساکن نشده است و فقط از آن عبور کرده است.یک فیلم جذاب و در برخی صحنه ها بسیار زیبا، با حسی تاثیرگذار از جزییات تاریخی و بینش اجتماعی...فیلم سه برادر1981 رزی نیز زمانی که به نمایش عموم درآمد، با استقبال بی نظیری رو به رو شد. مساله تروریسم دستمایه اصلی داستان کوتاه آندری پلاتونوف در این فیلم است.یکی از سه برادر، قاضی دادگاه و مسوول رسیدگی به یک پرونده ترور است . او اینک برای تشییع جنازه مادرش به روستای زادگاهش برگشته است . برادر دیگر کارگر کارخانه است و سومی مددکار اجتماعی است و دایما دچار کابوس هایی مربوط به آینده است.رزی درباره سه برادر گفت : من تصور می کنم اتخاذ موضع واضح و صریح از جانب من درباره تروریسم ضروری است ؛ چرا که درباره این مساله ابهام فراوانی در زمینه اظهار نظر از جانب روشنفکران به چشم می خورد. ما باید درباره این مساله صراحت داشته باشیم . تروریسم عملی واقعا غیر سیاسی است ؛ زیرا تروریسم ، جنایت است و جنایت و آدمکشی، کاری سیاسی نیست. وقایع یک قتل از پیش اعلام شده " در سال 1986 ، اقتباس آزاد فرانچسکو رزی در مقام یک سینماگر از اثر گابریل گارسیا مارکز است . نوشته ای از نویسنده "صد سال تنهایی " با کارگردانی رزی که سعی داشته است با ارائه کارهای متفاوت خود به جنگ با سیاستمداران سودجو برخیزد و بر میزان آگاهی مخاطبانش بیفزاید... آنچه را بصراحت بگوید که هست..."پالمرو را فراموش کن " فیلمی است که رزی با آن به موضوعات سیاسی رجعت می کند. قهرمان این فیلم یک سیاستمدار امریکایی است که می کوشد با قانونی کردن مواد مخدر به سلطه مافیا در شهر پایان بخشد؛ اماهمچون دیگر آدمهای فیلم هایش او نیز در واقع در یک نبرد شکست خورده ، عازم جنگ است.رزی معتقد است واقعیت آن قدر غنی است که احتیاجی به خیال پردازی ندارد و فقط باید تجزیه و تحلیل شود.
رزی در سال ۱۹۷۲ فیلم «ماجرای ماتئی» را ساخت. این فیلم درباره سقوط هواپیمای شخصی انریکو ماتئی، مدیر یک کمپانی نفتی در پرواز از سیسیل به میلان است. رزی در این فیلم به موضوعاتی مانند قدرت‌های نفتی، کاپیتالیسم و اقتصاد جهانی می‌پردازد. «ماجرای ماتئی» برنده جایزه نخل طلای جشنواره کن شد.
فرانچسکو رزی گفته است: «من همیشه ضرورت ساخت فیلم‌هایی را حس کردم که به درک واقعیت امور کمک کند: واقعیت سیاست، اقتصاد و همین طور جامعه جنایتکار که کاملاً به هم پیوسته‌اند. این موضوعات امروز درهم‌تنیده‌تر و برای همین نگران‌کننده‌ترند.»
مارتین اسکورسیزی گفته است: رزی مانند توفانی است که ناپاکی‌ها را با خود می‌برد
او از سال ۱۹۹۷ به این‌سو به تئا‌تر روی آورده بود. بسیاری از کارگردانان سینما از کوستا گاوراس و فرانسیس فورد کاپولا تا مارتین اسکورسیزی، اولیور استون و کن لوچ از شیوه فیلمسازی فرانچسکو رزی تأثیراتی پذیرفته‌اند.
جوایز :
۱۹۶۲ _ خرس نقره‌ای جشنواره بین‌المللی فیلم برلین برای بهترین کارگردان «سالواتوره جولیانو»
۱۹۶۳ _ شیر طلایی جشنواره فیلم ونیز «دست‌ها روی شهر»
۱۹۷۵ _ نخل طلایی جشنواره فیلم کن برای بهترین فیلم «ماجرای ماتئی»
۱۹۷۹ _ جایزه طلایی جشنواره فیلم مسکو برای بهترین فیلم «مسیح در ابولی توقف کرد»
۲۰۰۸ _ خرس طلای افتخاری فستیوال برلین
۲۰۱۲ _ شیر طلای افتخاری فستیوال ونیز

' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' '
کارگردان نامدار ایتالیایی که برای آثارش شهرتی جهانی داشت، دیروز در رم چشم از جهان فرو بست‌.
رزی برای آثار سینمایی‌اش که بر مبنای زندگی مردم معمولی شکل می‌گرفت، کاملا شناخته شده بود‌. در دهه 1970 وقتی ایتالیا درگیر خشونت‌های جناح‌های چپ و راست بود، رزی با فیلم‌های مبتنی بر تحقیقاتش صدایی زنده از مردمش بود‌. او در آثارش از فیلمسازان نئورآلیست مانند ویتوریو دسیکا و روبرتو روسلینی الهام می‌گرفت و فیلم «پرونده ماتئی» او برای مثال ترکیبی از مستند و داستان بود که بر مبنای مرگ اسرارآمیز انریکو ماتئی یک تاجر نفت ایتالیایی که نفت را به کمپانی‌های آمریکایی می‌فروخت، شکل گرفت‌. فیلم دیگر رزی با عنوان «سالواتوره جولیانو» در سال 1962 داستان سارقی سیسیلیایی بود که توسط پلیس یا مردم در سال 1950 کشته شد‌.
رزی شیر طلای ونیز را در سال 1963 برای درامی از مسایل سیاسی در ناپل با عنوان «دست‌های روی شهر» برد که در آن راد استایگر بازی می کرد‌. او سال 2012 دومین شیر طلای جشنواره فیلم ونیز را برای یک عمر دستاورد سینمایی‌اش دریافت کرد‌.
فیلم دیگر رزی با عنوان «مسیح در ابولی توقف کرد» درباره تبعید یک فعال ضد فاشیست به نام دکتر کارلو لوی بود که جایزه بفتا 1979 را برای بهترین فیلم خارجی زبان دریافت کرد‌. «مسیح در ابولی توقف کرد» داستان این زندانی سیاسی چپ را روایت می کند که در ایتالیای فاشیست به روستایی دورافتاده تبعید می‌شود و درحالی جریان زندگی روزمره مردم در این منطقه محروم را نظاره می‌کند که از ارتباط برقرار کردن با بقیه زندانیان سیاسی تبعیدی در این ده‌کوره منع شده است‌.
وی یک اسکار نیز برای فیلم خارجی‌زبان در سال 1981 برای فیلم «سه برادر» دریافت کرده بود‌. این فیلم بر مبنای اثری از آندری پلاتانوف ساخته شده بود و داستانی درباره رشد سه پسر بود که پس از مرگ مادرشان و توسط پدرشان به روستا باز می‌گردند‌. رزی اپرای کارمن را در سال 1984 با حضور پلاسیدو دومینگو ساخت و گلدن گلوب بهترین فیلم خارجی زبان را برای آن دریافت کرد‌. آخرین فیلم رزی «متارکه جنگ» بود که در سال 1997 با بازی جان تورتورو در نقش پریمو لوی ساخته شد‌. این فیلم بر مبنای خاطرات بازماندگان آشویتس و درباره بازگشت یک ایتالیایی در سال 194 به ارتش سرخ ساخته شد‌. فرانچسکو رزی کارگردانی جریان‌ساز و در عین حال یکی از مهم‌ترین چهره‌های سینمای سیاسی بود‌.


فرانچسکو رزی

Francesco Rosi
عکاس آگوستو د لوکا - فرانچسکو رُزی
زاده     ۱۵ نوامبر ۱۹۲۲
ناپل
درگذشته     ۱۰ ژانویه ۲۰۱۵ میلادی (۹۲ سال)
رم
ملیت     ایتالیا ایتالیایی
زمینه فعالیت     کارگردان و تهیه‌کننده
همسر     جانکارلا ماندلی
فرزندان     کارولینا رُزی
صفحه در وب‌گاه IMDb
جشنواره کن
نخل طلایی جشنواره فیلم کن (۱۹۷۲)
جایزه‌های دیگر
شیر طلایی جشنواره فیلم ونیز (۱۹۶۳)

فرانچسکو رُزی (به ایتالیایی: Francesco Rosi) (زاده ۱۵ نوامبر۱۹۲۲ - درگذشته ۱۰ ژانویه ۲۰۱۵)، کارگردان صاحب‌نام و جریان‌ساز ایتالیایی و یکی از مهم‌ترین چهره‌های سینمای سیاسی بود. وی برای ساخت فیلم ماجرای ماتئی (۱۹۷۲) موفق به دریافت نخل طلایی جشنواره فیلم کن شد و در سال ۱۹۶۳ نیز شیر طلایی جشنواره فیلم ونیز را برای فیلم دست‌ها روی شهر دریافت کرد.
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/fa/thumb/e/ee/Hands_over_the_City.jpg/220px-Hands_over_the_City.jpg
دست‌ها روی شهر

دست‌ها روی شهر (۱۹۶۳) با شرکت هنرپیشه آمریکایی راد استایگر، نیز کنکاشی در فساد سیاسی دخیل در ساخت و ساز شهری در جنوب ایتالیا بود که برنده جایزه اصلی جشنواره فیلم ونیز شد.

«ماجرای ماتئی» که نخل طلایی جشنواره فیلم کن را برد، فیلمی بود که به فعالیت‌های سیاسی انریکو ماتئی، سیاست‌مدار ایتالیایی و تلاش او برای خریدن نفت کشورهایی مثل ایران و کشورهای عرب به قیمت‌هایی منصفانه‌تر از دولت‌های غربی می‌پرداخت. این فیلم با بازی جان ماریا ولونته، در دههٔ ۱۹۷۰ به یکی از کلیدی‌ترین ستارگان سینمای رُزی تبدیل شد.



رها ماهرو : خوانندگان عزیز سایت رها ماهرو ، لطفا نظر و نقدتان را درباره فیلم دستها روی شهر به کارگردانی فرانچسکو رزی برای ما بنویسید و بفرستید .



سفر به ایران

رُزی که برای نمایش یکی از فیلم‌هایش، «اجساد عالی‌مقام»، در دهه ۱۳۵۰ خورشیدی به تهران سفر کرده بود، در ایران با فیلم‌هایی مثل «سالواتوره جولیانو» و «مسیح در ابولی توقف کرد» شناخته می‌شود، فیلم‌هایی که بارها از تلویزیون ایران به نمایش درآمده‌اند.
' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' ' '


جستجو در سایت نقد رها ماهرو : اسامی بازیگران فیلم وقتی که تو خواب بودی . مجموعه پاستا . نقد در حاشیه 2 . فاطما گل و کریم بچه دار میشن و در استامبول زندگی میکنند . نقد درحاشیه 2 . نحوه شرکت در مسابقه تلویزیونی دستپخت . رزی و فرانچسکوپاییز . نظر سنجی در حاشیه2 . دانلود رایگان فیلم وقتی توخواب بودی . while you were sleeping دانلود مستقیم فیلم . فرانچسکو رزی کدام کتاب گابریل را منبع اقتباس قرار داد? . جاش لوکاس همسرش را دوست ندارد . نقداسب حیوان نجیبی است . برنامه عشق سفید . فیلم اخرین پل . دانلود کتاب جولی و جولیا 524 رسپی در365 روز . بیوگرافی توکا سریال رویای گنجشک ها . ادرس کانال تلگرام نارنجی . فیلم لوسی از مورگان فری من . فیلم لوسی . عکس های صدف طاهریان در فیلم پس کوچه های شمرون . فراچسکو رزی فیلم جولیانو . فیلم سینمایی وقتی تو خواب بودی . جولیانو فرانچسکو رز . عکسهای فیلم کری پاستا . نقد فیلم سالواتوره جولباتو . صحنه های فیلم لبه تیغ . بازیگران فیلم بیلو . عکس های گونگ هیو جین کره‌ای دختر . فیلم وقتی تو خواب بودی . بازیگر خردسال خانه به دوش دختر کوچک ماشالله . وقتی تو خواب بودی . انیمیشن پینگو پینگو اثر کیست؟ . حسنعلی بذرافشان . کدام کتاب گابریل مارکزتوسط فرانچسکو روزی به فیلم تبدیل شد . نقد فیلم پاستا . فیلم خواب گناهکاران دانلود . فیلم خواب گناهکاران . دانلود فیلم سینمایی آریو پهلوان کوچک . افسانه ی خورشید و ماه قسمت6 تا20 . بچه روبگیر . کانال تلگرام سخنان بزرگان . دانلود فیلم مرد خانواده۲۰۰۰ . دانلود فیلم وقتی که تو خواب بودی . بازیگران فیلم بچه رو بگیر . سریال رویای گنجشکها در کدام شهر . katch that kid 2004فیلم بچه رو بگیر . بازی گران فیلم یچه رو بگیر . دانلود فیلم نویسنده ای ک قرص افزایش هوش میخورد . کریستین استوارت در فیلم بچه رو بگیر . کانال سخنان بزرگان تلگرام . افشین اربابی . فیلم ماشین باهوش