رها ماهرو : این روزها بیشترین سرچی که در وبلاگ رها ماهرو می شود در مورد "پاندای کونگ فو کار" است . به همین سبب تصمیم گرفتم نقد کوتاهی بر این داستان بنویسم
در این داستان تقریبا تمامی شخصیتهای پاندای کونگ فو کار حضور دارند و شخصیت های آن ها با دقت و مهارت زیادی دقیقا شبیه شخصیت خودشان به نگارش در آمده است .
اتفاق های جالب و هیجان انگیز در هر بند قصه توجه شما را جلب می کنند. و شما را به تعجب ، خنده، ترس و تفکر وا می دارند.
داستان پاندای کونگ فو کار یکی از جالب ترین قصه هایی است که در چند ساله اخیر خوانده ام و به شما هم پیشنهاد می کنم این داستان زیبا را از دست ندهید.
نوشته عاطفه معصومی عزیز را تقدیم تان می کنیم تا شما هم از خواندن این داستان زیبا و هیجان انگیز لذت ببرید .
برای خواندن کلیک کنید
خلاصه داستان : پاندای کونگ فو کار یا همان جنگوی اژدهای معروف بخاطر چاقی و اضافه وزنش دچار سرخوردگی و بحران شده است . او تصمیم میگیرد برای راهنمایی و حل مشکلش به نزد بزرگترین فیلسوف جهان "حکیم ارد بزرگ" برود...
بخشی از داستان : وقتی چشم نگین به پاندا
افتاد : آهای تو قهرمان اومدی منو نجات بدی ؟آیا تو همون کسی هستی که
میخوای منو خوشبخت کنی؟ تو همون شاهزاده رویاهای من هستی ؟پس اسب سفیدت
کجاست ؟
پو با چشمانی گرد و شگفت زده گفت : ببین خانم من اینجا اومدم
فقط نجاتت بدم... خواهشا دست از سر من بردار! من هیچ پولی ندارم. شاهزاده
هم نیستم. اسم من پو هست ، یه عده هم به من میگن جنگجوی اژدها. هیچوقت هم
یک اسب نداشتم ، چه برسه به اسب سفید !
نگین گفت : پس برو دنبال کارت
نمیخواد منو آزاد کنی! و دوباره شروع کرد به جیغ کشیدن و داد زدن سر خرس
قهوه ای که خرس شکم گنده چاقالو چرا هر دفعه منو میدزدی میاری توی این درخت
؟ خوب اگه از من خوشت میاد با یک اسب سفید بیا خواستگاریم ، قول میدم بیست
، سی باری که بیای خواستگاریم دیگه بهت نگم میخوام ادامه تحصیل بدم!...
نظر شخصیت فیلم های پاندای کونگ فو کار درباره ی داستان : پاندا کونگ فو کار به دیدار حکیم ارد بزرگ می آید:
نوشته: استاد ببری
این درست نیست پو کاملا اتفاقی به
قصر یشم اومد . اون پاندای چاق و خپل حقش نبود که جنگجوی اژدها بشه این حق
من بود من سال ها زحمت کشیدم کونگ فو کار کردم تمرین کردم در حالی که پو
حتی نمیتونست پاهاشو 180 باز کنه! استاد اگوی انگشتش بطرف من بود داشت بمن
اشاره می کرد کاملا مطمینم اما اون پاندا خودشو انداخت بین ما و همه فکر
کردن که چی؟ که اون جنگجوی اژدهاست؟ هاها هنوزم میگم که پو شایستگی و لیاقت
جنگجوی اژدها بودن رو نداره حتی با وجودیکه تایلانگ رو شکست داد .
نوشته: تایلانگ
کی گفته که اون پاندا منو شکست
داد؟ من با فن انگشت کوچیک فقط اذیت شدم . بدنم کوفته بود و سرما هم خورده
بودم . بالاخره یه روزی بر می گردم به قشر یشم و جنگجوی اژدها میشم شماها
هیچکدوم لیاقت ندارید . من برمیگردم و دره صلحو نابود می کنمممممم.
نوشته: استاد دایودای
ها ها این اختراعی که تو
داستان نوشتین اختراع قدیمی منه . جدیدا یه اختراع دیگه درست کردم که دنیای
کونگ فو رو برای همیشه نابود می کنه . و اون اسمش اینه " اژدهای خشمگین
آتشین پرواز آسمان کوه های سرد و مه گرفته "
ببینم ترس و وحشت به دلتون افتاد؟ راستی. پسرمم کمکم می کنه داره یچیزایی یاد میگیره .
نوشته: تموتای "پادشاه چیدان"
اهوم...اهوم...من
تموتای هستم پادشاه بی رقیب چیدان هیچ کس حق نداره به دوست من توهین کنه
پاندا کاملا هم لیاقت جنگجوی اژدها بودن رو داره چون سه بار تا حالا من رو
شکست داده گرچه اون موقع سرما خورده بودم.
بنابراین هر کس با پو مشکلی داره با شاخ های من طرفه..
نوشته: استاد میمون
با اینکه پاندا غذای من رو میخوره و شمشیرمو میشکنه اما دوست خوبیه ...
پی نوشت : من اصلا نگفتم جنگجوی اژدهای خوبیه .
نوشته: تمساح راهزن
هی جنگجوی اژدها درسته که ما به تو قول دادیم تا زمانی که نیستی دزدی و غارت
نکنیم اما باور کن که این شغل ماست دوست من بدون اون کار در آمدی نداریم و خرجمون درنمیاد . نه نمیاد . لطفا ما رو ببخش .
از طرف تمساح راهزن . گری و بقیه
نوشته: فانگ هونانگ
هی جنگ جوی اژدها هنوز باور
نکردی که حق با من بود؟ شیطانی نشدی؟ این اتفاق همیشه برای قوی ترین ها
میفته و تو رو به خباست وسوسه می کنه سعی نکن اونو مخفی کنی نیروی ویرانگری
که توی وجودته میتونه دنیا رو تکون بده .
با این که تو قفس شکل جغد رو
روی من انداختی و سرم رو شیره مالیدی و فرستادیم زندان چورگام اما باز هم
من حاضرم در صورت روی آوردن تو به خباست و بدی کمکت کنم و هفت حرکت غیر
ممکن رو بهت باد بدم ...هاهاهاهاها....
نوشته: استاد شیفو
با این که من اول اعتقادی به
این پاندا نداشتم اما حالا بعد از گذشت سال ها میتونم بگم که اون بهترین
شاگرد من بود . من بهش افتخار میکنم اون خیلی زود کونگ فو رو یاد گرفت و
تونست تایلانگ رو شکست بده. باورش غیر ممکن بود ولی حقیقت داشت . حالا وقتی
دور از چشم همه تمرکز می کنم و چشمانم را می بندم واقعا به آرامش می رسم.
نوشته: استاد مانتیس
پو همیشه قلب مهربونی داشته
و به همه کمک میکنه . حتی با این که از چوب تمرین کونگ فوی من بعنوان خلال
دندون استفاده می کنه دست پخت واقعا خوبی داره و سوپ های خوشمزه ای می پزه
با این که خیلی شکمویه اما من شجاعتش و ارادش رو در رفتن به شیرکوه رو
تحسین می کنم اون واقعا از همه ی ما بهتره ( نه واقعا )
نوشته: استاد جونجی
شیفو تو فقط بفکر آرامش و
تربیت کردن شاگردات هستی آدم قدرت طلبی نیستی ولی من هستم و دنبال یک فرصتم
تا شماها رو از قصر یشم بیرون کنم ومن بشم استاد جدید قصر یشم .
نوشته: استاد چائو
نظر دادن برای هر چیزی باید
بر اساس نظم قائده و سنت باشه ، اینجا هیچ کدوم ازینا رو نمیشه دید . شیفو ،
جونجی شما دو استاد بزرگ چین هستید باید بین خودتون تعامل و توفق برقرار
کنید .
دوباره میام و روند پیشرفتتونو بررسی میکنم .
نوشته: شاهزاده میلی
من شاهزاده هستم . اجازه
نمیدم شما به پو توهین کنین اون مهربونه جون منو نجات داده و کوفته
لوبیاهاشم خوشمزس . میدم سرتونو ببرن میدم بندازنتون تو اصطبل میدم
بندازنتون تو طویله . میدم خودتون سرتونو ببرینننن . هر چی که من میگم
فهمیدیننننننننننن؟؟؟
نوشته: استاد لک لک
پاندا خیلی تنبله و همش نوبت جاروکشیدنشو میندازه گردن من اصلا ازین کارش خوشم نمیاد.
نوشته: پینگ ( بابا شله پز )
هی هی اون پسر منه
می بینیدش ؟ اون بالاخره برای خودش کسی شده . قربونش برم . وقتی رفت به
شیرکوه کار و کاسبی من کساد شد آخه پو نبود که کاسه های آشو ببره سر میز .
سود شله پز خونه 10 درصد افت کرد امیدوارم دیگه به سرش نزنه مسافرت کنه آخه
من گارسون از کجا بیارم ؟
نوشته: پینگ
عمو تایلانگگگگ مدت ها بود که دنبال شما می گشتم پس شما زنده اید ؟ من به قصر یشم رفتم و کونگ فو یاد گرفتم میتونم به شما کمک کنم
نوشته: شنگ
هی جنگجوی اژدها تو حق نداری اسم منو
رو هر کسی دلت خواست بذاری من شنگ هستم بالاخره پتک یائو رو پیدا میکنم و
در یک صبح آفتابی دره صلحو نابود میکنم .
O-O
نوشته: استاد افعی
ظاهرا ما همیشه باید پنج
اتشین باقی بمونیم پس ظاهرا نقاشی های من از شکم چاق پو کارشو کرده و اون
به این فکر افتاده که بره حکیم ارد بزرگ. ها؟ خوشحالم .
نوشته: پسر دائودای
بابا اختراع " اژدهای خشمگین آتشین پرواز آسمان کوه های سرد و مه گرفته " بالش شکست . هاااا... من میرم بخوابم
نوشته: روح استاد اگوی
پسرم ... کارخوبی کردی که
به پیش حکیم رفتی ... من میدونستم که تو بالاخره جایگاهتو پیدا میکنی
...حالا دیگه من باید برم و با شکوفه هلو به پرواز در بیام ... یادت باشه
گذشته ... گذشته . آینده هم معلوم نیست . پس دم رو دریاب . اسمش دمه چون
زود میگذره ...
نوشته: خانم بزی
اوه.....اووووو....هههه....من الان چی بگم ؟
مطالب مرتبط :
سرچ جدید وبلاگ رها ماهرو : عطسه مهران مدیری چیست , میان جیگری لبن فو وخوبشان نزدیک , پاندا_ی_کونگ_فو , بازیگر فیلم لوسی با اسم , یا سریال عطسه قشنگه , سریال نفس گرم نظرسنجی , نقد فیلم عطسه ساخت مهران مدیری , داستان پنج آتشین , پاندا کونگ فو کار به دیدار حکیم ارد بزرگ می آید , در موردفیلم عطسه ساخته مهر انمدیری , فیلم کامل لوسی , فیلم لوسی
داستان : سیندرلا به ایران آمد
داستان : پاندا کونگ فو کار به ایران آمد
چهارشنبه 13 آبانماه سال 1394 ساعت 03:54 ق.ظ