Dir: Michael Winner
رها ماهرو : خوانندگان گرامی ، لطفا نظر و نقدتان را راجع به فیلم عقرب به کارگردانی مایکل وینر برای ما بنویسید و بفرستید.
عقرب
فیلم محصول سال 1973
«عقرب» یک فیلم در سبک مهیج و جاسوسی به کارگردانی مایکل وینر است که در سال ۱۹۷۳ منتشر شد.
تاریخ اکران اولیه: ۱۹۷۳ م.
کارگردان: مایکل وینر
مدت زمان فیلم: ۱ ساعت ۵۴ دقیقه
آهنگساز: جری فیلدینگ
تهیهکننده: والتر میریش
بازیگران
آلن دلون
برت لنکستر
پل اسکوفیلد
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
عقرب (فیلم ۱۹۷۳)
Scorpio
کارگردان مایکل وینر
تهیهکننده والتر میریش
نویسنده دیوید دابلیو. رینتالس
جرالد ویلسون
بازیگران برت لنکستر
آلن دلون
پل اسکوفیلد
John Colicos
گیل هانیکات
جی دی کانن
جوآن لینویل
مل استوارت
ولادک شیبال
جیمز سیکینگ
Jack Colvin
ویلیام اسمیترس
Shmuel Rodensky
Burke Byrnes
هاوارد مورتون
Robert Emhardt
موسیقی جری فیلدینگ
توزیعکننده یونایتد آرتیستز
تاریخهای انتشار
آوریل ۱۹ ۱۹۷۳
مدت
۱۱۴ دقیقه
کشور آمریکا
زبان انگلیسی
گیشه $۱٬۴۰۰٬۰۰۰ (آمریکا/ کانادا rentals)
۱٬۰۵۲٬۰۰۱ admissions (فرانسه)
«عقرب» (انگلیسی: Scorpio) یک فیلم در سبک مهیج و جاسوسی به کارگردانی مایکل وینر است که در سال ۱۹۷۳ منتشر شد.
شعار نوشته شده روی پوستر : هنگامی که عقرب تو را می خواهد...جایی برای مخفی شدن وجود ندارد!
بازیگران
برت لنکستر
آلن دلون
پل اسکوفیلد
گیل هانیکات
جی دی کانن
جوآن لینویل
مل استوارت
جیمز سیکینگ
ویلیام اسمیترس
هاوارد مورتون
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
چکیده سخنان منتقد "کافهسینما" در مورد تریلر دهه هفتادی "عقرب" (با بازی برت لنکستر و آلن دلون) و ویژگیهای سینمای سیاسی دهه هفتاد/ نمونه لیبرال فیلمهای سیاسی افشاگرانه اروپایی+ بحث مورد علاقه اخیر "کافه سینما": چرا سینمای اروپا از آمریکا عقب افتاد؟
نشست نمایش و نقد و بررسی فیلم عقرب (مایکل وینر، 1973) در کافه کتاب دیالوگ برگزار شد.
در این جلسه پس از نمایش تریلر سیاسی – جاسوسی عقرب با بازی برت لنکستر، آلن دلون و پل اسکافیلد، سید آریا قریشی، دبیر سرویس تاریخ سینمای کافهسینما، در مورد این فیلم و ویژگیهای سینمای سیاسی دهه هفتاد آمریکا صحبت کرد.
قریشی در ابتدای صحبتش در مورد دلیل انتخاب این فیلم گفت: «دهه هفتاد دهه خاصی در تاریخ سینما به شمار میرود و عقرب هم فیلمی متعلق به این دهه است. عقرب با وجود این که از دو بازیگر مطرح بینالمللی سود میبرد، در میان آثار زیرژانر تریلر سیاسی که در دهه هفتاد محبوبیت خاصی داشتند، فیلم کم و بیش مهجوری به شمار میرود. هر چند فیلم خوبی است. برای ورود به بحث در مورد این فیلم، باید کمی در مورد دهههای 1960 و 1970 صحبت کنیم که از نظر سیاسی، دهههای خاصی به شمار میرفتند. سلسله اتفاقاتی در دهه 60 رخ داد: از اوجگیری جنگ سرد تا ترور کندی و وقوع ویتنام. این سلسله اتفاقات در دهه هفتاد با ماجراهایی همچون رسوایی واترگیت ادامه پیدا کرد. ضمن این که نفوذ بیش از پیش تلویزیون و دیگر رسانههای ارتباط جمعی در این دههها باعث شد تا دهههای 1960 و 1970 به دهههای افشاگری تبدیل شوند. اعتمادی که مردم همیشه به دولت داشتند در این دههها کمرنگ شد و موجی از اعتراضات علیه دولتها در نقاط مختلف به راه افتاد. در این راستا نهضت موسوم به ضد فرهنگ شکل گرفت که روشهای خاصی برای اعتراض به سبک زندگی سنتی در نظر گرفته بود. سینما هم – چه در اروپا و چه در آمریکا – تحت تأثیر این اتفاقات دچار تغییرات اساسی شد. این موج ابتدا با فیلمهای افشاگرانه سیاسی در اروپا راه افتاد. مهمترین فیلمساز این موج، کوستا گاوراس بود. ویژگی مهم گاوراس که او را از بسیاری از دیگر فیلمسازان چپ اروپایی متمایز میکند، توانایی او در شخصی کردن ماجرا است. بسیاری از فیلمسازان دیگر نمیتوانند این کار را انجام دهند و نتیجه، فیلمهای خشک ایدئولوژیک است. این موج خیلی سریع به آمریکا هم سرایت کرد. در این راستا یک سری تحولات در سینمای آمریکا رخ داد: قوانین سانسور در انتهای دهه 60 تغییر کردند، تعدادی از فیلمهای پرهزینه کلاسیک شکست خوردند و این باعث شد که سینماگران جوانی با افکار تازه فرصت ورود به جریان اصلی سینمای آمریکا را پیدا کنند (اتفاقی که در دهههای قبل خیلی کم رخ میداد). نتیجه این شد که در آن دوران میبینیم که عدهای از فیلمسازان جوان حتی توانستند فیلمهایی ضد قصه در دل جریان اصلی سینمای آمریکا بسازند؛ اتفاقی که تصورش برای هر دوره دیگری از سینمای آمریکا تقریباً محال است. ضمن این که سینماگران آمریکایی بسیار از فیلمسازان مدرن اروپایی تأثیر پذیرفتند. مجموعه این اتفاقات باعث شدند تا در دهه 70 با فیلمهایی روبهرو شویم که در دهههای دیگر نمونههایش را کمتر در جریان اصلی سینمای آمریکا میبینیم. یکی از زیرژانرهایی که در آن دوره اوج گرفت، تریلر سیاسی است. فیلمهای متعلق به این زیر گونه معمولاً یک توطئه سیاسی و گاه بینالمللی را نشان میدادند.»
قریشی در ادامه درباره تاریخچه تریلرهای سیاسی افزود: «سابقه ساخت تریلرهای سیاسی به مدتها قبل از دهه 70 باز میگردد. فیلمسازی مثل آلفرد هیچکاک از دهه 1930 در انگلستان مشغول ساخت تریلرهای سیاسی مثل فیلم 39 پله بود. اما این زیر ژانر از زمان جنگ جهانی دوم خیلی محبوب شد. در آن دوره محور شرارت این فیلمها معمولاً آلمانیهای نازی بودند. اما از انتهای دهه 1950 که جنگ سرد اوج میگیرد، تریلرهای سیاسی به سمت نمایش تقابل سرمایهداری آمریکایی و کمونیسم شوروی متمایل شده و مستقیماً به جنگ سرد ربط پیدا میکنند. به عنوان مثال فیلمهای اکشن و قهرمانپرورانهای مثل فیلمهای جیمز باند را در آن دوره مشاهده میکنیم که اکثر این فیلمها به جنگ سرد مرتبط بودند. این روند با انواع و اقسام فیلمهای سیاسی – جاسوسی ادامه پیدا کرد که عقرب هم یکی از این فیلمها است.»
نویسنده و منتقد کافهسینما در ادامه به بهانه نمایش دو فیلم سیاسی در دو هفته متوالی در مجموعه برنامههای کافه کتاب دیالوگ (تبر به کارگردانی کوستا گاوراس و عقرب) به این نکته اشاره کرد که: «نکتهای که در این میان قابل توجه است، تفاوتی است که میان اکثر آثار سیاسی اروپایی و آمریکایی وجود دارد. در بسیاری از فیلمهای افشاگرانه اروپایی، آن چه از سرمایهداری میبینیم، نظامی است که به مردم عادی فشار وارد میکند و این آدمها تحت فشار وارده، به سمتی میروند که به عنوان مثال رو به تبهکاری بیاورند. در فیلم تبر که هفته گذشته نمایش داده شد و از فیلمهای شاخص و البته معاصر این جریان است، چندین بار دیالوگ مشابهی را از زبان شخصیتها در طول فیلم با این مضمون میشنویم که: «در مقابل کاپیتالیسم کاری از دست ما بر نمیآید.» ولی آثار آمریکایی معمولاً دیدگاه لیبرالتری دارند. در همین فیلم عقرب، زمانی که بعد از ماجرای کشتار پاریس در اوایل فیلم، کراس (برت لنکستر) و ژان یا همان عقرب (آلن دلون) وارد هواپیما میشوند، کراس عبارتی با این مضمون به ژان میگوید که: «هر چه بیشتر بدانی، آدم خطرناکتری میشوی و این روی آینده تو تأثیر میگذارد.» بنابراین در این فیلم با آدمهایی سر و کار داریم که بخش زیادی از ماجرا و عواقب تصمیمات شان را میدانند. عقرب کسی است که اصلیترین نکته را اینگونه از کراس که به نوعی نقش استاد او را دارد دریافت کرده و با این وجود اصرار میکند که به طور رسمی وارد CIA شود. پس اینجا با دیدگاه فردگرایانهتری طرفیم. این آدمها با این که میدانند این تصمیمات ممکن است بر زندگیشان تأثیر بگذارد، باز هم روی تصمیم خود پافشاری میکنند. تمهیدی که یک فیلمساز سیاسی اروپایی مثل گاوراس در فیلمی مثل تبر میاندیشد، این است که برونو، شخصیت اصلی فیلم، را آدمی خانوادهدوست نشان میدهد که انتخابش تقریباً ناگزیر نمایانده میشود. او یا باید اجازه دهد که خانوادهاش نابود شود یا برای حفظ خانوادهاش در دل بحران اقتصادی، اقدامی فوری انجام دهد و اینگونه است که به دام حذف رقبای کاریاش میافتد. در حالی که در فیلمهای آمریکایی مدام با انتخابهایی سر و کار داریم که در همه این موارد شخصیتها میتوانند مسیرهای سادهتری را انتخاب کنند. اما این کار را انجام نمیدهند. این نوع نگرش باعث میشود که تریلرهای دهه هفتاد سینمای آمریکا، فیلمهای بسیار خاص و جذابی باشند. یعنی از طرفی تماشاگر به طور شخصی با شخصیتها احساس همدلی کرده و خیلی وقتها آنها را به خاطر مداومت در حفظ اصول و تصمیماتشان تحسین میکند، و از سوی دیگر تکاندهندگی آثار افشاگر سیاسی هم در این فیلمها به چشم میخورد. به هر حال، این تفاوت اصلی میان بخش مهمی از تریلرهای سیاسی آمریکایی با نمونههای مشابه اروپایی است که باعث میشود فیلمهای آمریکایی معمولاً متعادلتر از نمونههای اروپایی باشند و به جای کوبیدن یکطرفه یک سیستم، به نقش فرد هم اهمیت دهند. در مورد فیلم عقرب، یک نکته فرامتنی قابل ذکر این است که مایکل وینر، کارگردان انگلیسی فیلم عقرب، خودش عضو حزب محافظهکار انگلیس و از حامیان مارگارت تاچر در دهه 1980 بوده است. اگر تبر فیلم نمونهای یک فیلمساز چپ اروپایی است، عقرب میتواند فیلم افشاگرانه نمونهایِ یک فیلمساز با دیدگاه محافظهکارانه تلقی شود.»
قریشی در ادامه در پاسخ به پرسش یکی از حضار در مورد کارنامه کاری مایکل وینر و ویژگیهای فیلمهای او، به نقل قولی اشاره کرد که راجر ابرت فقید در یادداشتش در مورد فیلم عقرب به وینر نسبت داد: «متخصص انگلیسی تبهکاریهای پیچیده.» قریشی در ادامه، وینر را یک «فیلمساز تیپیک بدنه» نامید: فیلمسازی که نه جایزه مهمی برد و نه توجه فراوان منتقدان را به خود جلب کرد. با این وجود آثارش در میان عشاق سینما، طرفداران نسبتاً کم اما پر و پا قرصی پیدا کردند. دبیر سرویس تاریخ سینمای سایت کافهسینما، تخصص وینر را در مسئله شخصیسازی دانست و فیلم عقرب را مثال زد: «همین ماجرای استاد و شاگردی کراس و ژان در عقرب، هم از لحاظ داستانی و هم از نظر شخصیتپردازی به پیچیدگی فیلم کمک میکند. از نظر داستانی، با دو نفر روبهرو هستیم که به خوبی همدیگر را میشناسند. بنابراین نمیتوانند همدیگر را به سادگی گول بزنند و اینگونه نیست که یک نفر در طول فیلم از دیگری جلوتر باشد. این تمهید باعث میشود که جذابیت و هیجان ماجرا تا پایان حفظ شود. از نظر شخصیتپردازی هم میتوان کراس را در این حرفه، پدر معنوی ژان دانست؛ کسی که مهمترین اسرار را در مورد جزییات کار به ژان آموخته و این باعث میشود که انتخابی که ژان در طول فیلم با آن روبهرو است، برای تماشاگر حالت شخصیتری پیدا کند. این خصوصیتی است که وینر در اکثر فیلمهایش به خوبی ارائه داده است و عقرب از این جهت میتواند یکی از آثار نمونهای وینر قلمداد شود.»
در ادامه بحث، آرش خیروی، یکی دیگر از نویسندگان کافهسینما که به عنوان میهمان در جلسه حضور داشت، این ایده را مطرح کرد که این نگاه مرید و مرادی بیشتر از دید شخصیت برت لنکستر در مقابل شخصیت عقرب به چشم میخورد تا برعکس. یعنی عقرب خیلی خودش را مرید کراس نمیداند اما کراس بیشتر خودش را استاد عقرب قلمداد میکند. قریشی با تأیید این حرف، اشاره کرد که: «در مورد شخصیت عقرب، تمهیدی که از جایی به بعد بیشتر برای شخصیسازی ماجرا مورد توجه قرار میگیرد، تأکید بر اصولگرایی این شخصیت است. این که این اصول درست هستند یا غلط در درجه اول اهمیت قرار ندارد. مهم این است که شخصیت ژان اصولی دارد و هر چند در برخی از قسمتها به نظر میرسد که دارد این اصول را زیر پا میگذارد، اما در نهایت بر این تأکید میکند که تا وقتی شخصاً سندی مبنی بر خیانت کراس پیدا نکند حاضر به انجام هیچ کاری نیست. این در حالی است که خودش هم تحت فشار است و میداند که در صورت سرپیچی، خودش هم در خطر خواهد بود.»
در ادامه، بحث به این سمت منحرف شد که چطور سینمای اروپا با این که در همان دوران فیلمهایی به اهمیت سینمای آمریکا میساخت در این سالها مهجورتر شده است. قریشی این تفاوت را از دو منظر اقتصادی و ایدئولوژیک مورد بحث قرار داد: «سینمای آمریکا از همان ابتدا بر اساس ادغام عمودی شکل گرفت؛ به این معنی که سرمایهگذاران حوزه سینما و دستاندرکاران اقتصادی این هنر، هم در تولید و هم در توزیع و اکران فیلمهای خود نقش داشتند، یعنی کمپانیها نه تنها به تولید فیلم مشغول بودند، بلکه سینماهایی برای نمایش آن فیلمها در اختیار داشتند و میتوانستند شیوه توزیع و نمایش فیلمهای خود را تعیین کنند. این ویژگی، قدرت ریسک و توان مالی بیشتری به کمپانیهای آمریکایی بخشید و باعث شد آنها بتوانند فیلمهای جاهطلبانهتر و باشکوهتری بسازند. با این وجود در اروپا، علیرغم این که مهمترین کمپانیهای دو دهه اول سینما اروپایی بودند، به دلایلی این روند شکل نگرفت و کمپانیهای اروپایی نتوانستند این مسیر را ادامه دهند. بنابراین وقتی سینمای آمریکا فیلمهایی مثل جنگهای ستارهای ساخت، سینمای اروپا نتوانست در مقابلش پدیدهای عَلَم کند. به خصوص این که فیلمهای باشکوه آمریکایی به قدری جذاب بودند که به سختی میشد در برابرشان ایستادگی کرد. نتیجه عقبافتادگی مالی سینمای اروپا از آمریکا این بود که دولتها برای جبران این عقبماندگی وارد میدان شدند و کمکهایی برای سینمای ملی کشورهای خود در نظر گرفتند. اما این اتفاق، مشکل دیگری ایجاد کرد. فیلمسازان به طور نسبی حاشیه امنیت پیدا کردند و فهمیدند که میتوانند از کمکهای دولتی استفاده کنند؛ این شد که ارتباط میان فیلمسازان و مخاطبان اصلی آثارشان کمرنگتر شد. از آن طرف، امروزه بسیاری از فیلمهای اروپایی از موضع شکست روایت میشوند. فیلمی مثل تبر که ساخته یکی از بزرگترین فیلمسازان چپگرای اروپایی است، درباره این است که نظام سرمایهداری زندگی مردم را تباه میکند اما نمیشود در مقابل آن کاری انجام داد. از دل این جریان ممکن است فیلمهای خیلی خوبی هم بیرون بیایند. اما وقتی کلیت یک جریان چنین دیدگاهی را القا میکند، تماشاگری که خودش در زندگی روزمره با مشکلات متعددی روبهرو است، به تدریج از این جریان فاصله میگیرد. البته این حرف من کلی است و مسلماً استثنائات قابل ذکری هم در این میان وجود دارند. اما به طور کلی، این مرزی است که قبلاً خیلی کمرنگ بود و حالا به مراتب پررنگتر شده است.»
در اینجا کسری ولایی، دیگر نویسنده کافهسینما که به عنوان میهمان در جلسه حضور یافته بود، در ادامه این بحث به نکته دیگری اشاره کرد: «یک پسزمینه فکری – اقتصادی در شکلگیری سینمای آمریکا وجود دارد که با جاهای دیگر دنیا متفاوت است. هنر در اروپا حالتی اشرافی داشته است. یعنی به عنوان مثال، سرگرمی اروپاییها اپرا بوده که پدیدهای برای طبقه اشراف بوده است. اما وقتی سینما در آمریکا شکل گرفت به سرگرمی همه مردم تبدیل شد و این تجارت از اول به این شکل رشد کرد. این در حالی است که شکلگیری سینما تا حد زیادی وامدار حالت اشرافی سابق است.»
یکی از حضار در اینجا، به این اشاره کرد که این تفاوت شاید ریشه دیگری هم داشته باشد: «فکر میکنم این تفاوت شاید به این خاطر باشد که کشورهای اروپایی، فرهنگ خودشان را داشتند. اما آمریکا کشور نوپایی بود که از خردهفرهنگهای مختلف تشکیل شده بود. این خردهفرهنگها در آمریکا کنار هم جمع شده و ملغمهای از فرهنگهای مختلف تشکیل دادند که این، روی سینما هم تأثیر گذاشت.»
سید آریا قریشی در اینجا به این نکته اشاره کرد که واکنش طبقه اشراف در اروپا و آمریکا نسبت به رشد سینما در میان طبقات پایین تقریباً مشابه بود: «در اروپا، سینما در ابتدا از سوی طبقه بالای اقتصادی جامعه تا حدی طرد شد؛ به طوری که به شکلی تحقیر آمیز از آن به عنوان سرگرمی عوام یاد میشد. در آمریکا هم مشابه چنین اتفاقی رخ داد. بنابراین سینما از ابتدا – به خصوص به خاطر ارزان بودن قیمت بلیت – به سرگرمی طبقه کارگر تبدیل شد. بعدها بود که طبقه متوسط به مخاطب اصلی فیلمها تبدیل شدند. سالنهای اولیه سینما در آمریکا به نیکلاودئون مشهور بودند و اولین نیکلاودئون بدین ترتیب شکل گرفت که دو نفر با کرایه چند ردیف نیمکت کهنه چوبی و یک پروژکتور مستعمل، یک سالن سینمای ثابت با قیمت بلیت بسیار ارزان به راه انداختند. تفاوت مهم رویکرد این است که در اروپا در واکنش به رفتار طبقه اشراف، کمپانیهایی ایجاد شدند که سعی میکردند فیلمهایی باشکوهتر یا اقتباسهای ادبی از کتب مشهور کلاسیک خلق کنند و اینگونه طبقه بالای اقتصادی را جذب سینما کنند. نتیجه این شد که بسیاری از این کمپانیها به دلایل مختلف بعد از چند سال ورشکست شدند. اما در آمریکا همان رویکرد اولیه ادامه یافت. سالنهای سینما به تدریج باشکوهتر شدند اما هدفگذاری روی طبقه متوسط و متوسط رو به پایین باقی ماند. دلیلش – لااقل از جایی به بعد – شاید این بود که رؤسای اکثر کمپانیهای امریکایی کارگران مهاجری بودند که از شغلهای پایینتر شروع کرده و به مقام بالایی در سینما رسیده بودند. در این میان اتفاقاتی چون جنگ جهانی اول هم در تغییر موازنه سینما به نفع آمریکا تأثیر داشتند اما همان زمان که جنگ جهانی اول شروع شد، سینمای آمریکا در مسیر رشد اقتصادی قرار داشت و پایههای قدرت برخی از کمپانیهای اروپایی متزلزل شده بود. یکی از پایههای اساسی تفاوت میان دو نوع سینما، اینجا گذاشته شد.»
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
جست و جو های تازه وبسایت رها ماهرو : سانسور نشدی فیلم پاستا
. تحلیل فیلم مترو 2013 روسیه metro dir:anton megerdichev .
امیرحسینارمانبازیگرفیلمخبرخاصینیست . کانال تلگرام ترول . سینمایی پرواز
از دروازه اژدها . مصطفی شایسته . دانلود فیلم موزه پر ماجرا رابرت
استیونسون . نقد فیلم خبر خاصی نیست . کانال تلگرام تلویزیون شهرکرد .
انیمیشن عروسکی مثل پت پستچی