بازی ها :
آناهیتا نعمتی در حد متوسطی بازی کرده بود یعنی صفر تا صد عصبانیتش خیلی زیاد بود به عنوان مثال موقعی که حامد کمیلی میگوید : تو باید یکی از این جعبه های طلایی(عشق)رو بازش کنی و با خودت ببری وگرنه به هیچ جا نمیرسی )و آناهیتا نعمتی یکهو داغ میکند و با شدت میگوید ولی اگه من جعبه ی طلایی رو باز کنم توش پر از خالیه!
یا در بخشی از فیلم به شدددت به حامد کمیلی میگوید منم نمیخوام نویسنده بشم اینطوری که غلط میکنم بخوام !
اینگونه بازی ها به درد صحنه تئاتر میخورد نه هنرپیشگی
درست است که باید احساس در کلمات و صورت بازیگر با دیالوگ هایی که میگوید یکسان باشد طوری که تماشاگر باور کند چنین اتفاقی واقعا برای بازیگر افتاده است اما نه بشدت که مخاطب را به وحشت بیاندازیم .
حامد کمیلی کاملا در نقش خود فرو رفته بود طوری که میتوانستی باور کنی که او واقعا منصور است .
منصور با این که کار و در آمد جالبی ندارد ولی عاشق هیجان است و مدام به دنبال عشق های تازه است . اما نقشی که حامد کمیلی در این فیلم بازی میکرد به ندرت در بین جوانان ایرانی یافت میشود پسری که میخواست خلبان شود اما نمیتواند به آرزویش دست یابد کار های عجیب غریب میکند او پرواز را دوست دارد از ساختمان چندین طبقه خودش را پایین میاندازد با موتوراز روی تپه ها میپرد تا در شرط هایش نبازد . از نکات جالب این فیلم زمانی بود که حامد کمیلی در تراس رستوران دست هایش را باز کرده بود و ما را به یاد فیلم تایتانیک موقعی که کیت وینسلت روی عرشه کشتی دست هایش را باز کرده بود می انداخت .
چنین فیلم نامه ای به ندرت یافت میشود و همین طور چنین نقش هایی .
دوست منصور ( یوسف تیموری ) در پایان داستان مبهمی داشت به طوری که مرد مکمل فیلم که در اوایل و اواسط فیلم خیلی زیاد به آن پرداخت شده بود .ولی در پایان معلوم نشد آیا او به زندان رفت؟ آیا او و مادرش توانستند خانه شان را پس بگیرند ؟ نیوشا ضیغمی هم همینطور . با آن که در اوایل فیلم نقش بسیار پررنگی را در آشنایی منصور و افسانه ایفا کرده بود آیا بهتر نبود در اواخر فیلم سرنوشت او هم مشخص میشد ؟ رئیس قاچاقچی ها که به نوعی آدم بد فیلم محسوب میشد خیلی راحت بعد از چند دقیقه که او را میبینیم دستگیر میشود و تنها در یک سکانس دیده میشود.
منصور با موتورش یکهو جلوی در خانه ای توقف میکند و به زد و خورد افراد آنجا میپردازد تا بیژن ( یوسف تیموری ) را از دست آن ها نجات دهد هم مبهم است و باید بیشتر پرداخت میشد در این قسمت ریتم تند میشود و تماشاگر را که در حال و هوای دیگریست به نجات بیژن از دست قاچاقچیها میرساند.
همینطور باید ذکر کرد که در آخر فیلم که مردم رمان ها را دست گرفته اند یکی هست که رمان را برعکس گرفته و میخندد .. ایین جای علامت سوال دارد .
این فیلم کاملا مشخص است که برای گیشه ساخته شده ، این فیلم از یک با یک سوژه ی عاشقانه آغاز میشود اما در جند سکانس آخر خود به انتشار کتاب مرگ برعشق به ناگاه تبدیل به طنز کمدی میگردد
مرتبا آثار تاریخی - باستانی شهر اصفهان را به نمایش میگذاشتند به جای نمایش صحنه هاییکه واقعا لازم نبود پایان فیلمتان را بهتر میکردند
نکات مثبت فیلم :
از فزق هایی که این فیلم با دیگر فیلم ها دارد ماجرای عاشقانه را سریعا پیش نمیکشد و آرام آرام ریتم آن را پیش میبرد تا مخاطب واقعا باور کند که در این مجموعه تنفر تبدیل به عشق میشود
همینطور خواهر افسانه بسیار واقعی بازی میکرد که دلش از دست نامزدش و تمام مردها خون است و به تدریج با تشویق افسانه به زندگی عادی باز میگردد
رفاقت ببژن و منصور هم بسیار طبیعی و واقعی به نظر میرسید و اینکه این دو دوست در شرایط سختی و خوشحالی با همند و به هم دلگرمی میدهند و ناراحتی های خود را با هم در میان میگذارند
و این که فریال خانم بهزاد برای ادعای روشنفکر و واقعی نگر بودن آخر فیلم را به کام مخاطب تلخ نکرد و پایان شادی برای آن در نظر گرفت
و این که تماشاگر تا آخرین لحظه فیلم متوجه نمیشود که کارگردان زن بود یا مرد زیرا نگاهی متعادل داشته است
کارگردان: سعید سهیلی
بازیگران:
جمشید هاشم پور - ماهایا پطروسیان - مجید صالحی - علی صادقی - بهنوش
بختیاری - بهاره افشاری - مهران رجبی
محصول
سال 1388
خلاصه داستان
فرهاد به همراه دوست و نامزد اش برای به دست آوردن ثروت
مادربزرگ قصد کشتن او را می کنند, اما انگار این مادربزرگ را به هیچ طریقی
نمی شود از سر راه برداشت. تازه او عاشق هم می شود. آن هم عاشق قاتل خودش
و با او ازدواج می کند. اما ماجرا ادامه دارد...
درباره کارگردان
سعید
سهیلی کارش را با ساختن فیلم های مربوط به دفاع مقدس آغاز کرد: مردی از
جنس باران و مردی از جنس بلور که به لحاظ انتقادی فیلم های
موفقی بودند. او پس از آن چند ملودرام اجتماعی مثل سهراب و غوغا و
فیلم های پلیسی مثل سنگ کاغذ قیچی و چار انگشتی ساخت. با
چارچنگولی موفقیت تجاری را تجربه کرد. ازدواج در وقت اضافه آخرین فیلم
او در ژانر کمدی است.
نظر منتقدان
فیلم
در اوج برخورد های منفی منتقدان با فیلم های کمدی سخیف روی پرده اکران شد
و منتقد ها از آن به عنوان نمونه دم دستی از این جور فیلم ها یاد کردند.
گزارش اکران
پس
از موفقیت کمدی چارچنگولی (کمدی قبلی سعید سهیلی) ازدواج در وقت
اضافه با اقبالی از طرف تماشاگران مواجه نشد.
نقد فیلم
1. تماشای این فیلم به هیچ وجه کار راحتی نیست. موقع
تماشا بهتان خوش نمی گذرد. نه سلیقه فیلمساز, نه داستان, نه شخصیت ها, حس
خوبی لااقل به من نداد.
2.
واقعا نمی دانم سعید سهیلی با ساخت چنین فیلمی دل اش می خواسته به تماشاگر
خوش بگذرد یا آزارش بدهد؟ تماشای این تصاویر عجیب و غریب و گریم های زشت
و موقعیت های داستانی آزار دهنده چطور می تواند لحظه های خوبی برای
تماشاگری فراهم کند که کارگردان مدعی آن است؟
3.
ماهایا پطروسیان در سکانسی برای خواستگارش شرایطی را می گذارد که مثلا
سیگار نکشد, نماز بخواند و ... این نماز خواندن را برای این گذاشتی که
فیلم مجوز بگیرد و این عین فیلمفارسی است چون بعد ها مشخص می شود که این
جوان ها که قبله را نمی دانند چطوری به نماز می ایستند!
4. ازدواج در وقت اضافه مخلوط متلاطمی از حوادثی است که
به جز غریب بودن ویژگی دیگری ندارند.سینما هنر اندازه ها و پیمانه ها است.
اندازه ای که اگر کمی این طرف و آن طرف شود همه چیز حلاوت و جذابیت اش را
از دست می دهد و تمهید های فیلمساز تاثیری معکوس می گذارند. سهیلی انگار
اندازه نمی داند و شاید سلیقه اش را ندارد.
برنامه سینمایی «هفت» شب گذشته با بحث و نقد فیلم «ازدواج در وقت اضافه»
در حالی روی آنتن رفت که کارگردان این فیلم هرگز سخیف بودن و یا مبتذل
بودن فیلم را نپذیرفت.
به گزارش «تابناک»، جیرانی در این برنامه، فیلم را دارای کارگردانی، مونتاژ و طراحی صحنه خوب توصیف کرد و ادامه داد: با وجود این، داستان را نفهمیدم و در پایان فیلم، دچار سرگردانی شدم تو به فیلم چگونه نگاه میکنی؟
سهیلی گفت: ما وظیفهمان این است که قصه خوب برگزینیم و خوب بسازیم.
بنا بر این گزارش، مسعود فراستی که به عنوان منتقد در برنامه حضور داشت، این گونه آغاز کرد: مخاطب میرود که فیلم کمدی ببیند، اما جز یکی دو لحظه، دیگر نمیخندد. رفتم که یک فیلم سینمای ایران را ببینم؛ اما فیلمی که قرار است کمدی باشد، موقعیت کمدی ندارد. همه شخصیتها، آدمهای مفلوکی هستند که نگاه از بالا به ایشان دارد و تماشاگر آنان را نمیپذیرد. ما یک ساعت و نیم چیزی میگوییم که در آخرین لحظه پس میگیریم و یک پیام اخلاقی میگذاریم که به فیلم مجوز داده شود.
وی ادامه داد: مثل چارچنگولی، برخلاف مردی شبیه باران، همه چیز ول است و بازیگران هر چه بخواهند میکنند و آدمها باید جوری جمع شوند که مجوز گرفته شود. این کمدی را کمدی ادا و شکلکی میگویند؛ این شکلک درآوردنهای سوپر تکراری باعث تأسف است.
نام هر فیلم باید یک نسبت منطقی یا نمادین با مضمون آن داشته باشد. پیش از هر چیز باید پرسید چراغ قرمز برگرفته از کدام مفهوم یا پیامی است که در ساختمان این اثر وجود دارد؟ حتی اگر به اصطلاح پیام اخلاقی قصه نیز قرار است در بازنمایی مفهومی این واژه استنباط شود دستکم نشانههایی از آن باید در کلیت اثر به چشم بخورد. چراغ قرمز در پس داستانی که روایت میکند برخی از ارزشهای اخلاقی مثل جوانمردی، معرفت و رفتارهای مرتبط با آن را در بستر یک قصه جاهلی ترسیم میکند که دیگر نه این فضاها و آدمها در جامعه ما حضور پررنگی دارند و نه این جنس کمدیها میتواند برای مخاطب شیرین باشد. حتی خود فیلمساز نیز از عناصر بیرون از متن برای طنازی قصه استفاده میکند و با تکیه بر نشانههای تکراری و دستمالی شده کمدی جاهلی، داستانش را پیش میبرد.
منبع: جام جم آنلاین
شکست در بازیها
چراغ قرمز یک کمدی تیپ محور است که با ترسیم کاریکاتوری از کاراکترهای قصه، ساختار کمیک آن را صورتبندی میکند. ستاره و بهروز، مصداقهای این تیپسازی اغراق شده هستند که شاید بازیگرانش به دلیل ایفای نقشی متفاوت و مثلا ساختار شکنی در کارنامه خود حاضر میشوند با گریم و شمایلی نامتعارف، این تفاوت را تجربه کنند. بدتر از این نمیشد که برای ایفای نقش بهروز از پوریا پورسرخ استفاده شود که هرچند تلاش میکند تا از کلیشه همیشگی خود خارج شود و با لحن جاهلی سخن بگوید اما مخاطب نمیتواند او را در شمایل این نقش بپذیرد و به رفتارهایش بخندد. تجربهگرایی در ایفای نقشهای مختلف لزوما به این معنی نیست که بازیگر دست به گزینشی بزند که نه تنها توانایی او را در بازیگری به اثبات نمیرساند بلکه ذهنیت مخاطب را درباره وی مخدوش میکند.
از آن بدتر این که بازی پوریا پورسرخ در کل فیلم یکدستی خود را از دست داده و دچار دوپارگی میشود؛ هم در لحن و نوع دیالوگگویی و هم در بازی حرکتی. ضمن اینکه به نظر میرسد پورسرخ در ایفای این نقش بویژه در نوع راه رفتن و بازیهای بدنی هم از شیوه بازی امین حیایی در اخراجیها و مهمان الگوبرداری کرده است و هم از رضا شفیعی جم در جایزه بزرگ. چهره او آنقدر مدرن و شیک است که حتی با گذاشتن سبیل و موهای فرفری هم نمیتوان آن را پنهان کرد و همه این عوامل موجب میشود تا بازی پورسرخ بشدت تصنعی و کاریکاتوری به نظر برسد و در واقع هیچ نوع آشناییزدایی از این بازیگر در ذهن مخاطب رخ ندهد. در این میان شاید تنها بازیگری که موفق به آشناییزدایی از خود میشود رضا شفیعیجم است که در یک فیلم کمدی، نقش کم و بیش جدی را بازی میکند.
کارگردان فیلم چراغ قرمز سعی کرده تا از عنصر غافلگیری در قصه نیز استفاده کند تا هم سویه فانتزی داستان را فارغ از خط قرمزهایی احتمالی در ارتباط با موقعیت پلیس براحتی به تصویر بکشد و هم بهرغم خود، مخاطب را شگفتزده سازد، اما این تصویر آنقدر نچسب از کار در میآید که همکاری بهروز با پلیس و جوانمردی و فردین بازیاش در برابر چک صد میلیونی و... مخاطب را متاثر نساخته و منقلب نمیکند!
بیمنطقی درونی قصه
ظاهرا برخی کارگردانها گمان میکنند به صرف اینکه یک فیلم کمدی میسازند، میتوانند منطق درونی قصه را شکسته و با اتفاق و شانس داستان خود را بیش ببرند. کمدی هم مثل هرگونه دیگر سینمایی منطق باورپذیر خود را دارد و اتفاقا در درون همین منطق ساختاری اثر است که موقعیت یا رفتاری، کمیک میشود. با چنین نقصی، چراغ قرمز سرشار از موقعیتهای ناموزون است. مثل مرگ صوری خانم جواهریان که هیچ یک از کارمندان شرکت به غیر از خانم منشی که از ماجرا باخبر است از خاکسپاریاش سوالی مطرح یا تعجب نمیکنند یا اینکه چطور یک فردناشناس به عنوان جانشین جواهریان مدیرعامل شرکت میشود. جالب است که فیلم حتی شخصیتهای قصه خود را دستکم گرفته و آنها را ساده و هالو معرفی میکند، مثل فهیم همسر جواهریان که مسخرهبازیهای احضار ارواح توسط فرد هندی را باور میکند.
طنز کلامی
چراغ قرمز بار کمیک خود را بیشتر بر تیپسازی و طنازیهای شخصی و طنز کلامی قرار میدهد. مثلا اشتباه گرفتن صوری به جای مهمانان سوری (اهل سوریه) یا تکیه کلام پلیس فیلم که مدام این ضربالمثل را به زبان میآورد که ماه هیچوقت پشت ابر نمیماند و گمان میکند که تکرار مداوم آنها در موقعیتهای مختلف خیلی بامزه است! استفاده از موسیقی و آوازخواندن به شیوه لبخوانی و تمهیدات دم دستی مثل خوانندگی سعید، دوست بهروز در مراسم عروسی، فضای شاد و شنگولی به فیلم میدهد. پایان کار هم که معلوم است همه چیز باخیر و خوشی و در اوج شانس و خوشبختی تمام میشود. خانم جواهریان با فهیم به توافق عاشقانه میرسد، احسان پسرعموی ستاره نیز به جرم کلاهبرداری دستگیر میشود و بهروز و ستاره نیز با هم ازدواج میکنند. فیلم همچنین از تمهیدی نشانهشناسانه استفاده میکند و همانطوری که با تصویر زنگ خوردن یک گوشی تلفن همراه آغاز شده بود با تصویرزنگ خوردن آن در دو موقعیت متفاوت به پایان میرسد.
نقد فیلم چراغ قرمز نوشته سیدرضا صائمی
*************************************************
آقای صائمی اگر کمی دقت میکردند میتوانستند چراغ قرمزی که در پایان فیلم ماشین عروس پشت آن ایستاده بود ببینند نباید همیشه منفی ها را دید نکات مثبت زیادی هم وجود داشت خصوصا این که از طنز های تکراری در این فیلم استفاده نشده بود . بازی الناز شاکردوست عالی بود به نظرم یکی از بهترین بازی هایش را به نمایش گذاشته بود خصوصا که دو نقش بسیار متفاوت را بر دوش داشتند یکی بسیار جدی بود و دیگری یک دختر عاشق خیال پرداز . همینطور آقای پور سرخ بسیار عالی نقششان را بازی کردند قبول دارم که آن نقش برایشان مناسب نبود ، ولیکن بازی بسیار خوبی ارائه دادند . البته این طور به نظر نمیرسید که جای آقای شفیعی جم و پور سرخ عوض میشد ، نقش ها باور پذیرتر مینمودند؟ آقای مجید یاسر هم برای اینکار مناسب نبودند این دلیل نیست که چون دوست بهروز نقش زیادی را نداشت از بازیگران دم دستی استفاده شود . همینطور صبوری که نقش آن را آقای انوشیروان ارجمند بر عهده داشتند باید پرداخت بیشتری میشد سه چهار سکانس برای معرفی ایشان کافی نبود همانطور قاتلی که گوشی تلفن او بدست بهروز افتاد نیز یکهو گم شد! چه شد اصلا ؟ همانطور سرگرد حیدری که اصلا معلوم نشد چگونه از قضیه گوشی تلفن اطلاع یافت چرا مرتبا در تعقیب و بررسی اوضاع بود او قاتل را دستگیر کرد و رفت اما ناگهان به طور نامشخص و نامعقولی وارد داستان شد اصلا باید یک علامت ( ؟ ) برای این نقش گذاشته میشد جریان روح هم کاملا الکی بود و برای اینکه فهیم مرگ همسرش را باور کند ، دست به احظار روح زدند ؟ البته میتوان گفت که شاید این احظار روح لازم بوده باشد برای آنکه این زوج علاقه یکدیگر را نسبت به هم درک کنند و به هم برسند . در پایان باید بگویم که فیلم طنز جالبی بود و حسابی مردم را خنداند ساختار شکنی هم به نوعی نقطه قوت این فیلم بود تا از حالت یکنواختی در بیاید
رها ماهرو