Dir:Harold Ramis
رها ماهرو : خوانندگان گرامی ، لطفا نظر و نقدتان را راجع به فیلم روز گراندهاگ به کارگردانی هارولد رامیس برای ما بنویسید و بفرستید.
روز دوم ماه فوریه
فیلم محصول سال 1993
روز دوم ماه فوریه یا روز گراندهاگ نام فیلمیاست کمدی که توسط هارولد رامیس کارگردانی شدهاست و بیل مورای و اندی مکداول نیز در آن نقش ایفا کردهاند. داستان این فیلم بر اساس داستانی توسط دنی روبین، توسط رامیس و روبین نوشته شده بود.
تاریخ اکران: ۱۲ فوریهٔ ۱۹۹۳ م. (آمریکا)
کارگردان: هارولد رامیس
داستان: دنی روبین
آهنگساز: جرج فنتون
فیلمنامه: هارولد رامیس، دنی روبین
بازیگران
بیل مری
هارولد رامیس
اندی مکداول
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
روز دوم ماه فوریه
Groundhog Day
کارگردان هارولد رامیس
تهیهکننده Trevor Albert
هارولد رامیس
فیلمنامهنویس دنی روبین
هارولد رامیس
داستان دنی روبین
بازیگران بیل مورای
اندی مکداول
کریس الیوت
هایدن والش
موسیقی جرج فنتون
فیلمبرداری جان بیلی
تدوین Pembroke J. Herring
توزیعکننده کلمبیا پیکچرز
تاریخهای انتشار
۱۲ فوریه ۱۹۹۳
مدت
۱۰۱ دقیقه
کشور ایالات متحده
زبان انگلیسی
بودجه $۱۴٫۶ میلیون
گیشه $۷۰٬۹۰۶٬۹۷۳[۱]
روز دوم ماه فوریه[۲] یا روز گراندهاگ (به انگلیسی: Groundhog Day) نام فیلمیاست کمدی که توسط هارولد رامیس کارگردانی شدهاست و بیل مورای و اندی مکداول نیز در آن نقش ایفا کردهاند. داستان این فیلم بر اساس داستانی توسط دنی روبین، توسط رامیس و روبین نوشته شده بود.[۳]
به زبان فارسی
این فیلم در سال ۸۴ توسط صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران پخش شدهاست.
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
نقد، بررسی و تحلیل برترین فیلم های تاریخ سینما (IMDB) سه شنبه یکم بهمن ۱۳۹۲ 19:25
رتبه عنوان
نمرهIMDB
1
The Shawshank Redemption (رستگاری در شائوشنگ)
9.2
2
The Godfather (پدرخوانده)
9.2
3
The Godfather: Part II (پدرخوانده 2)
9
4
Pulp Fiction (داستان عامه پسند)
8.9
5
The Good, the Bad and the Ugly (خوب، بد، زشت)
8.9
6
12 Angry Men (دوازده مرد خشمگین)
8.9
7 The Dark Knight (شوالیه تاریکی) 8.9
8 Schindler's List (فهرست شیندلر) 8.8
9
The Lord of The Rings: The Return of the King (ارباب حلقه ها: بازگشت سلطان)
8.8
10 Fight Club (باشگاه مشت زنی) 8.8
11
Star Wars: Episode V - The Empire Strikes Back (جنگ ستارگان: امپراتوری حمله را پاسخ می دهد)
8.8
12 One Flew Over the Cuckoo's Nest (دیوانه ای از قفس پرید) 8.8
13 The Lord of the Rings: The Fellowship of the Ring (ارباب حلقه ها: یاران حلقه) 8.8
14 inception (تلقین) 8.7
15 نقد و بررسی فیلم Goodfellas (رفقای خوب) 8.7
16 Star Wars: Episode IV - A New Hope,جنگ ستارگان: امید تازه 8.7
17 Seven Samurai (هفت سامورایی) 8.7
18 The Matrix (ماتریکس) 8.7
19 Forrest Gump (فارست گامپ) 8.7
20 City of God (شهر خدا) 8.7
21 The Lord of the Rings: The Two Towers (ارباب حلقه ها: دو برج) 8.7
22 Once Upon a Time in West (روزی روزگاری در غرب) 8.6
23 Se7en (هفت) 8.6
24
The Silence of the Lambs (سکوت بره ها)
8.6
25 Casablanca (کازابلانکا) 8.6
26 Riders of the Lost Ark (مهاجمین صندوقچه گمشده) 8.6
27 The Usual Suspects (مظنونین همیشگی) 8.6
28 Rear Window (پنجره پشتی) 8.6
29
Psycho (روانی)
8.6
30
It's a Wonderful Life (چه زندگی شگفت انگیزی)
8.6
31
Leon: The Professional (لئون: حرفه ای)
8.6
32
Sunset Blvd (سانست بولیوار)
8.6
33 The Dark Knight Rises (شوالیه تاریکی بر می خیزد) 8.6
34 Memento (یادگاری) 8.5
35 American History X (تاریخ مجهول آمریکا) 8.5
36 Apocalypse Now (اینک آخرالزمان) 8.5
37 Terminator 2: Judgment Day (ترمیناتور 2: روز داوری) 8.5
38 Dr. Strangelove or: How I Learned to Stop Worrying and Love the Bomb (دکتر استرنج لاو) 8.5
39 Saving Private Ryan (نجات سرباز رایان) 8.5
40 Alien (بیگانه) 8.5
41 North by Northwest (شمال از شمال غربی) 8.5
42 City Lights (روشنایی های شهر) 8.5
43 Spirited Away (شهر ارواح) 8.5
44 Citizen Kane (همشهری کین) 8.5
45 Modern Times (عصر جدید) 8.5
46 Shining (درخشش) 8.5
47
Vertigo (سرگیجه)
8.5
48 Back to the Future (بازگشت به آینده) 8.5
49 American Beauty (زیبای آمریکایی) 8.5
50 The Pianist (پیانیست) 8.4
51 Taxi Driver (راننده تاکسی) 8.4
52 The Departed (مردگان) 8.4
53 M (ام) 8.4
54 Toy Story 3 (داستان اسباب بازی 3) 8.4
55 Paths of Glory (راه های افتخار) 8.4
56 Life is Beautiful (زندگی زیباست) 8.4
57 Double Indemnity (غرامت مضاعف) 8.4
58 Aliens (بیگانگان) 8.4
59 WALL·E (وال ای) 8.4
60 The Lives of Others (زندگی دیگران) 8.4
61 A Clockwork Orange (پرتقال کوکی) 8.4
62 Amélie (آملی) 8.4
63 Gladiator ( گلادیاتور ) 8.4
64 The Green Mile (مسیر سبز) 8.4
65 Intouchables (طرد شدگان) 8.4
66 Lawrence of Arabia (لورنس عربستان) 8.4
67 To Kill a Mockingbird (کشتن مرغ مقلد) 8.4
68 The Prestige (پرستیژ) 8.4
69 The Great Dictator(دیکتاتور بزرگ) 8.4
70 Reservoir Dogs (سگ های انباری) 8.4
71 Das Boot (زیردریایی) 8.4
72 Requiem for a Dream (مرثیه ای بر یک رویا) 8.4
73 The Third Man (مرد سوم) 8.4
74
The Tresures of Sierra Madre (گنج های سیرا مادره)
8.4
75 Eternal Sunshine of the Spotless Mind (درخشش ابدی یک ذهن پاک) 8.4
76 Nuovo Cinema Paradiso (سینما پارادیزو) 8.3
77 Once Upon a Time in America (روزی روزگاری در آمریکا) 8.3
78 Chinatown (محله چینی ها) 8.3
79 L.A. Confidential (محرمانه لس انجلس) 8.3
80 The Passion of Joan (مصائب ژاندارک) 8.3
81
Pan's Labyrinth (هزار توی پن)
8.3
82 Full Metal Jacket (غلاف تمام فلزی) 8.3
83 Monty Python and the Holy Grail (مانتی پیتون و جام مقدس) 8.3
84 Braveheart (شجاع دل) 8.3
85 Singin' in the Rain (آواز در باران) 8.3
86 Oldboy 8.3
87 Some Like It Hot (بعضی ها داغشو دوست دارند) 8.3
88 Amadeus (آمادئوس) 8.3
89 Metropolis (متروپلیس) 8.3
90 Rashomon (راشومون) 8.3
91 Bicycle Thieves (دزد دوچرخه) 8.3
92 Unforgiven (نابخشوده) 8.3
93 2001: A Space Odyssey (دو هزار و یک: یک ادیسه فضایی) 8.3
94 All About Eve (همه چیز درباره ایو) 8.3
95 Mononoke-him (پرنسس مونونوکه) 8.3
96 Raging Bull (گاو خشمگین) 8.3
97 The Bridge on the River Kwai (پل رودخانه کوای) 8.3
98 A Seperation (جدایی نادر از سیمین) 8.3
99 Inglourious Basterds (حرامزاده های لعنتی) 8.3
100 The Avengers (انتقام جویان)
به انتخاب موسسه فیلم آمریکا:
این فهرست حاصل نظرسنجی از بازیگران، فیلمسازان، منتقدان و دیگر دستاندرکاران صنعت است و اسامی برندگان در برنامهای با عنوان AFI's 10 Top 10 از شبکه CBS اعلام شد. شرکتکنندگان در این نظرسنجی فیلمهای مورد نظر خود را از میان فهرستی شامل 50 نامزد در هر ژانر انتخاب کردند. فهرست 10 فیلم برتر 10 ژانر به انتخاب موسسه فیلم آمریکا به شرح زیر است.
* انیمیشن
1- "سفید برفی و هفت کوتوله"، 1937
2- پینوکیو"، 1940
3- "بامبی"، 1942
4- "شیرشاه"، 1994
5- "فانتازیا"، 1940
6- "داستان اسباببازی"، 1995
7- "دیو و دلبر"، 1991
8- "شرک"، 2001
9- "سیندرلا"، 1950
10- "در جستجوی نیمو"، 2003
* فانتزی
1- "جادوگر شهر زمزد"، 1939
2- "ارباب حلقهها: یاران حلقه"، 2001
3- "زندگی شگفتانگیزی است"، 1946
4- کینگ کنگ"، 1933
5- "معجزه در خیابان سی و چهارم"، 1947
6- "میدان رویاها"، 1989
7- "هاروی"، 1950
8- افسانه روز دوم ماه فوریه"، 1993
9- "دزد بغداد"، 1924
10- "بزرگ"، 1988
* گانگستری
1- "پدرخوانده"، 1972
2- "رفقای خوب"، 1990
3- "پدرخوانده قسمت 2، 1974
4- "التهاب شدید"، 1949
5- "بانی و کلاید"، 1967
6- "صورت زخمی: شرم یک ملت"، 1932
7- "داستان عامهپسند، 1994
8- "دشمن مردم"، 1931
9- "سزار کوچک"، 1930
10- "صورت زخمی"، 1983
* افسانهای علمی
1- "2001: یک اودیسه فضایی"، 1968
2- "جنگهای ستارهای: اپیزود چهار- یک امید تازه، 1977
3- "ئی. تی. موجود ماورای زمینی"، 1982
4- "پرتقال کوکی"، 1971
5- "روزی که زمین از حرکت ایستاد"، 1951
6- "بلید رانر"، 1982
7- "بیگانه"، 1979
8- "نابودگر 2: روز داوری"، 1991
9- "حمله ربایندگان جسم"، 1956
10- "بازگشت به آینده"، 1985
* وسترن
1- "جویندگان"، 1956
2- "ماجرای نیمروز"، 1952
3- "شین"، 1953
4- "نابخشوده"، 1992
5- "روز سرخ"، 1948
6- "این گروه خشن"، 1969
7- "بوچ کسیدی و ساندنس کید"، 1969
8- "مککیب و خانم میلر"، 1971
9- "دلیجان"، 1939
10- "کت بالو"، 1965
* ورزشی
1- "گاو خشمگین"، 1980
2- "راکی"، 1976
3- "غرور یانکیها"، 1942
4- Hoosiers،1986
5- "بول درهام"، 1988
6- "بیلیاردباز"، 1961
7- Caddyshack، 1980
8- "رهایی از بند"، 1979
9- "ولوت در مسابقه گراند نشنال"، 1944
10- "جری مگوایر"، 1996
* معمایی
1- "سرگیجه"، 1958
2- "محله چینیها"، 1974
3- "پنجره عقبی"، 1954
4- "لورا"، 1944
5- "مرد سوم"، 1949
6- "شاهین مالت"، 1941
7- "شمال از شمال غربی"، 1959
8- "مخمل آبی"، 1986
9- "ام را برای قتل بگیر"، 1954
10- "مظنونین همیشگی"، 1995
"سرگیجه" آلفرد هیچکاک به عنوان بهترین فیلم معمایی انتخاب شد
* کمدی رومانتیک
1- "روشناییهای شهر"، 1931
2- "آنی هال"، 1977
3- "یک شب اتفاق افتاد"، 1934
4- "تعطیلات رمی"، 1953
5- "داستان فیلادلفیا"، 1940
6- "وقتی هری سلی را ملاقات کرد"، 1989
7- "دنده آدم"، 1949
8- "ماهزده"، 1987
9- "هارولد و مود"، 1971
10- "بیخوابی در سیاتل"، 1993
* درام دادگاهی
1- "کشتن یک مرغ مقلد"، 1962
2- "دوازده مرد خشمگین"، 1957
3- "کریمر علیه کریمر"، 1979
4- "حکم دادگاه"، 1982
5- "چند مرد خوب"، 1992
6- "شاهد برای تعقیب کیفری"، 1957
7- "تشریح یک قتل"، 1959
8- "در کمال خونسردی"، 1967
9- "فریاد در تاریکی"، 1988
10- ""محاکمه در نورمبرگ"، 1961
* حماسی
1- "لورنس عربستان"، 1962
2- "بن هور"، 1959
3- "فهرست شیندلر"، 1993
4- "بربادرفته"، 1939
5- "اسپارتاکوس"، 1960
6- "تایتانیک"، 1997
7- "در جبهه غرب خبری نیست"، 1930
8- "نجات سرباز رایان"، 1998
9- "سرخها"، 1981
10- "ده فرمان"، 1956
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
درباره فیلم:
فیلم داستان هواشناسی به نام" فیل کانرز" است که برای چهارمین سال متوالی باید روز دوم فوریه به پانکستاونی برود و گزارش مراسم آن روز را تهیه کند . در این مراسم که هر سال 2 فوریه برگزار می شود ، عده ی زیادی منتظر می مانند تا موش خرمایی به نام "فیل" از لانه اش بیرون بیاید و اعلام کند که آیا زمستان تمام می شود یا 6 هفته دیگر ادامه خواهد داشت . فیل گزارشگر نیز با بی میلی این کار را انجام می دهد . ولی داستان فیلم از جایی شروع می شود که به خاطر کولاک مجبور می شوند شب در پانکتا ونی بمانند . فردا صبح که فیل از خواب بیدار می شود با صحنه ای عجیب مواجه می شود...
نقد فیلم: (خواندن این بخش قبل از تماشای فیلم توصیه نمی شود)
فیلم افسانه ی روز دوم ژانویه یا روز گراندهاگ هفتمین اثر بزرگ طنز در تاریخ سینماست .
فیلم دربارهی گزارشگری مشهور و در عین حال بدخلق و خودپسند است که برای تهیهی گزارشی از جشن روز گراندهاگ، به همراه تهیهکننده و دستیارش عازم دهکدهای کوچک است. بنا بر باورهای سنتی آمریکا، در روز دوم فوریه موش خرما از لانهی خود بیرون میآید و اگر هوا ابری باشد، زمستان شش هفته بیشتر به درازا میانجامد. روز اول در دهکده میگذرد و او و همکارانش، موفق به تهیهی برنامهی مورد نظر میگردند، اما به علت کولاک و سرمای شدید، از رفتن به شهر خود بازمیمانند و بالاجبار شب را در همان دهکده میگذرانند. صبح روز بعد گزارشگر با موسیقی روز قبل دوباره از خواب برمیخیزد. همه چیز به نظرش تکراری میآید و پس از مدت کوتاهی متوجه میشود که آن روز نیز دوم فوریه است. این اتفاق در بقیهی فیلم نیز تکرار میشود و بقیهی فیلم نشان دادن رفتار اوست در برابر این تکرار. او قانونشکنی میکند، خودکشی میکند، اما هر روز با همان برنامهی رادیویی از خواب بیدار میشود.
نکتهی بنیادین فیلم تاکیدی بر این نکته است که زندگی اتفاقی است تکراری، هر روز اتفاقات مشابه میافتد و تنها برخی از افراد هشیار میشوند و این تکرار را میبینند. رفتار گزارشگر رفته رفته با گذر زمان عوض میشود. شبی در باشگاهی، هنگامی که به همراه دو تن از دوستانش در حال تفریح است، میگوید: «روزی درساحل دریا با دوستی مدتها قدم زدیم و اوقات خوشی را گذراندیم. چه میشد اگر آن روز همواره تکرار میشد؟»(نقل به مضمون) و در اینجا یکی از همراهان او مثال معروف نیمهی پر و نیمهی خالی لیوان را متذکر میشود و میگوید فکر میکند که او از آدمهایی است که نیمهی خالی را میبینند. به نظر میرسد که پس از این ماجرا(که خلافکاری و به زندان افتادن و نهایتا برخاستن دوباره از خواب، بدون به گردن داشتن هیچ جرمی را ه دنبال دارد) و فهمیدن این نکته که از این تکرار گریزی نیست، او به صرافت میافتد که آن «روز خوب» تکراری را برای خود بسازد. در اینجا ، فیلم به ساختن آن روز برای خود به جای انتظار رخ دادن آن تاکید میکند.
از اینجاست که او تلاش میکند تا زندگی را هر چند تکراری باشد، به خوبی بگذراند و به عنوان بهترین راه، به فکر ایجاد رابطهای صمیمانه با تهیهکننده میافتد، که مدتی است به او دلبستگی پیدا کرده است. دقیقا در این نقطه است که دومین پیام فیلم سر بر میآورد: او که بنا به شخصیت خودپسندش همواره به لذت شخصی خود میاندیشد، از پس تهیه کننده که دختری است شاداب و صادق و پاکطینت بر نمیآید و صحنههای پیاپی سیلی خوردن او از دختر در روزهای مختلف، بیانگر شکست خوردن او در ساختن این زندگی زیبا با روشهای منفعت طلبانه است. پس از این سرخوردگی او دوباره با بازگشتی به مسلک منفی خود تلاش میکند خودکشی کند و بارها هم موفق میشود. اما بیدار شدن او با زنگ ساعت که فردای هر خودکشی رخ میدهد، به او میفهماند که نمیتوان با پاک کردن صورت مساله از این تکرار خلاصی یافت. به این ترتیب است که به نوعی جبر روزگار او را به نیکی سوق میدهد.
او از این به بعد به پیرمرد گدای سر خیابان کمک میکند و دوست «زالو صفت» قدیمی خود را با خوشرویی میپذیرد و او را محکم در آغوش میفشارد، تا جایی که این بار، این دوست اوست که خود را به زحمت از آغوش او خلاص کرده و میگریزد. در این بخش فیلم لحظهای حالت شعارگونه و پند و اندرز به خود میگیرد، اما طنز قوی فیلم که در سراسر آن به چشم میآید، از زشتنمایی این اندرزها تا حدود زیادی میکاهد. او همچنین هر بار اشتباهات«روز گذشته» را تصحیح میکند، پیرمردی را که بار اول از کنار خیابان به بیمارستان برده بود و او در بیمارستان درگذشته بود، این بار به غذاخوری میبرد وغذایی گرم به او میخوراند. او اکنون تمام اتفاقات را حفظ است. بچهای به زودی از درخت خواهد افتاد، باید به او کمک کند. اما کودک حتی از او تشکر هم نمیکند. (به زودی به همین نکته دوباره اشاره خواهیم کرد.)
تا اینکه بالاخره پس از گذراندن روزی خوش با تهیه کننده،«فردا» از راه میرسد. گویندهی رادیو میگوید: «آه خدایا چند بار باید این آهنگ قدیمی را پخش کنیم؟» و او ناگهان بر میخیزد و میبیند که خیابان سراسر پوشیده از برف است. اکنون فردایی که او حتی شاید دیگر انتظارش را هم نمیکشید فرا رسیده است.
آن چه فیلم میخواهد بگوید این است که زندگی به هر حال یکنواخت است و تکراری است از حوادث مشابه. این ما هستیم که با فعل نیک خود به قصد زیبا ساختن آن، به زندگی معنا میبخشیم. فعل دیگران را نه فقط برای خود، بلکه برای دیگران نیز باید انجام داد، حتی اگر هیچ کس قدر آن را نداند. تنها این است که به زندگی تازگی میبخشد. خیر باید به خاطر ارزش ذاتیاش انجام شود، وگرنه شاید اعمال ما چندان تاثیری هم در آینده نداشته باشد. فیلم تا حدودی این دیدگاه قدری را تایید میکند که آنچه باید پیش آید میآید، روز جشن میآید و میرود، پیرمرد مفلوک به هر حال روزی خواهد مرد، تنها مهم این است که بدانیم فعل نیک باید انجام شود، بی آنکه در این فکر باشیم که دیگران حتی معنی آن را دریابند. تنها این گونه است که میتوان در انتظار فردایی متفاوت با امروز و بهتر از آن بود. فیلم گویای این دیدگاه به نوعی عرفانی-مذهبی است که آینده را تنها با نیکی میتوان ساخت، و اگر قرار است فردایی باشد، لاجرم باید بهتر از امروز باشد. وگرنه برای آنان که در بهتر شدن امور نمیکوشند هرگز فردایی وجود نخواهد داشت.
در جایی از فیلم شخصیت اصلی تهیه کننده را متقاعد میکند که او بارها و بارها «امروز» را دیده است، اما با ناامیدی اضافه میکند که این فهم او هیچ فایدهای ندارد، چرا که هر آنچه که امروز او پذیرفته، فردا از یاد او خواهد رفت و دوباره به او به چشم یک هالو خواهد نگریست. این گفتهی او در واقع به حافظهی کم جامعه و افراد آن اشاره میکند. از دیدگاه فیلم هر تلاشی که برای ساختن و بنیاد نهادن چیزی کنیم، به زودی از میان خواهد رفت، بنابراین هدف ما از انجام کاری نیک، صرفا باید معنا بخشیدن به زندگی باشد.
فیلم با فردایی امیدبخش پایان مییابد، پایانی در تایید اخلاق، بی آنکه پشتوانهای فلسفی یا منطقی برای این دفاع از اخلاق به دست دهد. اما به نظر میرسد فیلم تا حدود زیادی در برانگیختن احساس بیننده برای گردن نهادن به اخلاق، موفق عمل میکند. به نظر میرسد از دیدگاه فیلم، شاید تنها راه متقاعد کردن بشر مدرن در این مورد، همین برانگیختن احساس او به جای اقامهی هر گونه برهان باشد.
(منبع: وبلاگ حلاج وشان
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
افسانه ی روز دوم ماه فوریه (GROUNDHOG DAY)
ژانر :کمدی- فانتزی
امریکا
رنگی - 103 دقیقه
بازیگران عمده: بیل مورای، اندی مک داول، کریس الیوت، استیون توبولووسکی، برایان دویل مورای، آنجلا پاتن و ریک اورتن.
کارگردان: هارولد رامیس.
خلاصه داستان: «فیل» (مورای)، گزارشگر هواشناسی تلویزیونی اهل «فیلادلفیا» با نارضایتی به شهر کوچکی می رود تا مراسم سالانه ی روز معروف دوم فوریه را پوشش دهد. صبح روز بعد از خواب بیدار می شود و در می یابد که بار دیگر دوم فوریه است. این اتفاق مرتبا در روزهای بعد هم رخ می دهد...
شرح فیلم: نمونه ای کمیاب از تجربیات لذتبخش سینما. یک کمدی درجه ی یک هالیوودی که هم مفرح است و هم غافلگیر کننده. برخلاف تصور، ایده ی درخشان زود ته می کشد و رامیس گام به گام و آرام آرام شوخی هایش را بسط و غنا می دهد و شخصیت اصلی اش را ابعاد گوناگونی می بخشد. مورای در نقش اصلی به طرز فوق العاده ای هم عمیق و هم سهل الوصول بازی می کند.
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
Groundhog Day (روز گراندهاگ)
1993 --کمدی،درام،فانتزی -- 101 دقیقه --PG
کارگردان : Harold Ramis
نویسنده : Danny Rubin, Harold Ramis
بازیگران: Bill Murray, Andie MacDowell, Chris Elliott
خلاصه داستان :
هواشناسی به نام" فیل کانرز" است برای چهارمین سال متوالی باید روز دوم فوریه به پانکستاونی برود و گزارش مراسم روز گراندهاگ را تهیه کند. او با بی میلی این کار را انجام می دهد. ولی به خاطر کولاک مجبور می شوند شب در پانکتا ونی بمانند و فردا صبح که فیل از خواب بیدار می شود با صحنه ای عجیب مواجه می شود...
فیلم روز گراندهاگ محصول 1993 است و سهم بسیار زیادی در به شهرت رسیدن "هارولد رافیس" کارگردان فیلم داشت، فیلمی کاملا ً کمدی که به اعتقاد برخی از کارشناسان سینما نه تنها بهترین کمدی دهه 90 است بلکه از آثار برجسته سینما نیز به شمار می رود. فیلم داستان هواشناسی به نام" فیل کانرز" است که برای چهارمین سال متوالی باید روز دوم فوریه به پانکستاونی برود و گزارش مراسم آن روز را تهیه کند. در این مراسم که هر سال 2 فوریه برگزار می شود، عده ی زیادی منتظر می مانند تا موش خرمایی به نام "فیل" از لانه اش بیرون بیاید و اعلام کند که آیا زمستان تمام می شود یا 6 هفته دیگر ادامه خواهد داشت. فیل گزارشگر نیز با بی میلی این کار را انجام می دهد. ولی داستان فیلم از جایی شروع می شود که به خاطر کولاک مجبور می شوند شب در پانکتا ونی بمانند. فردا صبح که فیل از خواب بیدار می شود با صحنه ای عجیب مواجه می شود و آن این که مجددا ً روز 2 فوریه تازه ای است. این اتفاق روز بعد و روز بعد از آن هم میافتد و همین گونه ادامه پیدا می کند و فیل هر روز در 2 فوریه بیدار می شود درهمان تخت خوابش در هتل و با همان سر و وضع. مسئله ای که وجود دارد این است که به هر قضیه می توان از دید مثبت ویا دید منفی نگاه کرد. ما تکرار در روز 2 فوریه را در این فیلم از هر دو این دیدگاه ها بررسی می کنیم. در روزهای ابتدایی که او دچا ر این تکرار شده است، از اوقات خوش روز مثل رفتن رستوران یا شب ها در بار راضی است ولی تحمل دیدن دوست قدیمی اش یا تهیه گزارش را ندارد. او چند روز اول سعی می کند خود را با لذت های زودگذر و البته به هدف سر گرم کند. با زنی رابطه دوستی می ریزد ( روز اول اسم زن و مدرسه محل تحصیلش را می پرسد، روز بعد با دادن همین نشانی ها به او ادعا می کند با او در یک دبیرستان بوده اند.) از یک ماشین پول سرقت می کند هرچند می داند که فردا دوباره دوم فوریه خواهد بود، همان مقدار پول خواهد داشت که از فیلا دلفیا همراه آورده است. یا تمام قوانین راهنمایی را زیر پا می گذارد. پس از سپری شدن چندین روز به همین منوال او احساس افسردگی شدیدی می کند. نگرشی که برای بسیاری در مورد تکرار وجود دارد. این که زندگی را ساخته شده از حلقه های کاملا ً شبیه به هم تکراری می دانند. هرروز صبح بیدار می شویم، صبحانه، دانشگاه (محل کار )، نهار، عصر در خانه با تلویزیون و شب خواب و این قصه هر روزماست. وضع برای فیل هم از این هم بدتر است زیرا او در یک روز خاص گیر کرده. در اثر این افسردگی او اقدام به خود کشی می کند. ابتدا موش خرما را که تمام بدبختی ها را از او می داند می دزدد و با وانت به ته دره سقوط می کند. خورد را جلوی ماشین می اندازد، خود را به برق وصل می کند. او چندین بار می میرد ولی فردا صبح مجددا ً با صدای رادیو که اعلام می کند " امروز روز بسیار سردی است ولی همه به خاطر گراند هاگ بیرون هستند " بیدار می شود. او پس از مدتی به این وضع عادت می کند. سعی می کند در این ورطه تکرار که دچار شده به مسائلی بیشتر دقت کند. او یک روز تمام پولش را به گدایی که هر روز می دید، می دهد اما شب متوجه می شود که گدا در یک خیابان می میرد. او فردا از صبح با او همراه می شود و به او می رسد. ولی سرنوشت گدا آن است که در روز 2 فوریه بمیرد. او به تدریج وقتی خود را اسیر این تکرار می بیند سعی می کند ازهمین تکرار برای رشد خود استفاده کند و هم چنین کمک به دیگران. او می داند هر روز موقع نهار فردی غذا در گلویش گیر می کند و خفه می شود، پس هر روز به او کمک می کند، هر روز پنچری ماشین چند پیرزن را می گیرد و هر روز در ساعت خاص خود را به درختی می رساند که قرار است پسری از روی آن بیافتد. یکی از زیباترین صحنه ها هم همین است. وقتی او را نجات می دهد پسرک از ترس این که تنبیه شود فرار می کند. فیل به او می گوید " هان؟ چه گفتی ؟... هیچ چیز... تو مثل هر روز از من تشکر نکرده ای.. ولی من باز هم فردا تو را نجات می دهم. "
کارش که برای او امری تکراری شده بود و کاملا ً نسبت به آن بی علاقه بود، این بار با دیدی مثبت به آن نگاه می کند تاجایی که روزی میرسد که تمام شبکه های خبری که برای تهیه گزارش این مراسم آمده اند، همه با هم گزارش فیل را نشان می دهند. پس از پایان گزارش همه فیل را تشویق می کنند به طوری که روز گراندهاگ فراموش می شود. فیل تبدیل به موضوع مورد توجه همه در مراسم روز گراندهاک می شود.
فیل بارها سعی می کند در این روز های تکراری به نحوی علاقه ریتا همکارش را به خود جلب کند. اما مشکلش این است که می خواهد خود را به نحوی جا بزند که ریتا خوشش بیاید. تمام مسائلی که ریتا به آن علاقه مند است را در روزهای متفاوت می فهمد و خود را شبیه همان ها نشان می دهد ولی هیچ گاه نمی تواند علاقه ریتا را به خود جلب کند.
فیل، هر روز با دادن 1000 دلاری که میداند فردا مجددا ً در جیبش خواهد بود به معلم پیانو، پیانو یاد گرفتن را آغاز می کند تاجایی که در نواختن پیانو استاد می شود. او در ساختن مجسمه های یخی استاد می شود و...
و بالاخره روز ی می رسد که فیل هم چنان در روز دوم فوریه مانده است با این تفاوت که او از این روز تمام استفاده اش را کرده. تکرار به جای این که او مستاصل کند و افسرده، سبب اوج گرفتن و تکامل او شده است. او تمام کارهای مثبتی که می توانسته در آن روز انجام دهد، انجام داده. شب در مراسم جشن، پیانو می زند، و ریتا او را به عنوان همرقصش انتخاب می کند و در حین رقص افراد متعددی می آیند و از او بابت کمک هایش تشکر می کنند، ریتا که سخت تعجب کرده با اون بیرون می رود - او مجسمه یخی ریتا را می سازد - این بار ریتا به خاطر خود فیل از او خوشش آمده است... فردای آن روز برای اولین باز پس از مدت ها، رادیو دیگه نمی گوید امروز روز گراندهاگ است، این بار وقتی عدد 5:59 تبدیل به 6:00 می شود... سه فوریه است!
ساعت در فیلم نماد جالبی است. بعضی مو قع ها تبدیل 5:59 به 6:00 برای تماشا گر خوشایند است و بعضی موقع ها تماشاگر را هم ناراحت می کند یعنی همان تکرار...
و یک شش صبح دیگر و روز دوم فوریه دیگری. این برداشت های احساسی کاملا ً متضاد از یک صحنه فقط با استفاده از زاویه دید دوربین و بزرگ نمایی ایجاد می شود که حرکت استادانه ای است.
فیل در روز دوم فوریه، و از تکرار دوم فوریه درس های بی شماری گرفت. او به کارش علاقه مند شد. انسان ها برایش عزیز شدند و آن گاه بود که توانست از این تکرار که اتفاقاً برایش بسیار لذت بخش شده بود، رهایی پیدا کند. جایی که دوم فوریه بهترین روز زندگیش شده بود.
هارولد رامیس بر اساس یک ایده جذاب، 101 دقیقه ( در ایران 75 دقیقه از شبکه چهار پخش شد ) تماشاگر را بدون این که خسته شود پای تلویزیون می نشاند و فقط تکرار را به او نشان می دهد. در این فیلم "بیل مورای"، "مک راول"، "کرین الیوت"،" استن توبولوفسکی" و... بازی می کنند. بیل مورای استاد برجسته بازیگری، نقش فراموش نشدنی در این فیلم ایفا کرده است. در ابتدا قرار بود تام هنکس به جای موردی بازی کند، اما به اعتقاد کارگردان قیافه تام هنکس بیش از اندازه جذاب بود و نمی توانست جنبه منفی تکرار را به خوبی نمایش دهد. فیلم نامه توسط هارولد رامیس و دنی رابین نوشته شده است.
این فیلم جوایز بسیاری از جمله بازیگر نقش اول زن از جشنواره "ساترن"، بهترین فیلمنامه از بافت و بهترین کمدی از جشنواره فیلم های کمدی دریافت کرده است.
در مورد هارولد رامیس: هارولد رامیس بازیگر و کارگردان آمریکایی 21 نوامبر سال 1946 در شیکاگو به دنیا آمد. او یک گروه کمدی داشت که علاوه بر خودش، جان بلوتی، گیلدا وادنر و بیل موردی در آن بودند. د ر1975 فیلم نامه " خانه حیران " را نوشت. در 1981 فیلم نامه " علامت ها " را نوشت اما عمده شهرتش در عرصه نوشتن فیلم نامه مدیون کمدی " روز گراندهاگ " است.
اگر چه تا قبل از روز گراندهاگ تجربه کارگردانی داشت، اما عمده شهرتش را به عنوان کارگردانی از همین فیلم به دست آورد. جالب توجه آن که این فیلم در گیشه شکست خورد اما مورد استقبال منتقدین قرار گرفت و پس از مدتی به یکباره نسخه ویدیویی آن فروش فوق العاده ای داشت. او فیلم های دیگری مانند " استورات خانواده اش را نجات می دهد " و " تکثیر " را نیز ساخت.
اما از معروفترین فیلم های دیگر او می توان به تحلیلش کن "Analyze This " در سال 1999 با بازی بیل کریستال و رابرت دونیرو اشاره کرد. هر چند نسخه دوم ان یعنی " Analyze That " شکست خورد. و منتقدین آن را نشانه ای آشکار از اوفول رابرت دونیرو اعجوبه بازیگری دانستند.
اما با وجود همه این مسائل نام هارولد رامیس با فیلم روز گراندهاگ گره خورده است. فیلمی که نشان داد که حتی در همین حلقه های تکراری روزمره نیز چیز هایی زیادی میتوان بدست آورد و آن اتفاق مهمی که همواره منتظرش هستیم، روزی در زندگی ما بیافتد، در یکی از همین روزهای به ظاهر تکراری، توسط خودمان و به خواست خودمان خلق خواهد شد.
نویسنده: م.ع.پاینده
منبع: سینماتوگراف
هر روز چه گوشی را کوک کرده باشم و چه نباشم بار اول ساعت ۶ صبح چشم باز می کنم و ساعت دیواری روبرو را نگاه می کنم و ذوق می کنم که چه به وقت بیدار شده ام. لحظه ای چشم بر هم می گذارم و باز می کنم و باز ساعت دیواری روبرو را می خوانم، یک ربع به هفت شده! اه باز هم دیر شد که! فحشی نانوشتنی به خودم می دهم و تندی از رختخواب بیرون می پرم و دست و رویم را گربه شور می کنم و لباسهام را عجله عجله به تنم می کشم و مهیای رفتن می شوم. وسایل همراه را چک می کنم که چیزی جا نماند. حلقه، کیف پول، مدارک ماشین، دسته کلید، سوییچ ماشین، گوشی موبایل و فلش مموری. چهار پنج تاش را که چک می کنم می گویم اوکی! همه چی هست. غافل از اینکه یک روز به حیاط که میرسم می بینم گوشی را جا گذاشته ام. یا توی شرکت می بینم دسته کلید همراهم نیست یا حین کار می بینم فلش مموری جا مانده! بعضی روزها هم همه چی هست و جنس جور است. ماشین را روشن می کنم. پخش آلبوم هر روزی را می خواند. با این که دیر شده هرگز تند نمی رانم و نگاه می کنم شهر صبح را همراه با موسیقی هر روزی. توی یک تقاطع مرد مسن هر روزی دارد قدم زنان سر مغازه می رود شاید، یک روز با کت یک روز بی کت. توی تقاطع بعدی خانم هر روزی از ورزش صبحگاهی برمیگردد خانه لابد برای صبحانه. آقای جوان هر روزی تمیز و شانه زده و اتو کشیده در پیاده رو می رود سرکارش، از آن سو خانم جوان هر روزی با لباس رسمی، گاهی با دست شکسته و گاهی سالم تند تند قدم می زند که دیرش نشود و این من هر روزی از میان این همه هر روزی می گذرم تا اوایل تِرَک سوم آن آلبوم هر روزی، برسم به درب شرکت. باقی وقایع هر روزی هم که دیگر گفتن ندارد. همه این ها حکایت یک روزم نیست که با اندک تغییراتی هر روز تکرار می شود؟
این روزگار نو که مولد کارمندی و مزدبگیری و روزهای همسان شد، هنرمندان خیلی تقلا کردند که قصه تلخ مسخ شدن توی روزمرگی را روایت کنند. نمونه معروفش کافکا و همان گرگور زامزای خودمان است که یک روز صبح، از همان روزهای همسان، وقتی بیدار شد دید توی رختخوابش تبدیل به یک حشره عظیم الجثه شده و بقیه قصه را هم که می دانیدلابد. بسیار از این سندرم زمانه گفته شد تا اینکه حدود بیست سال پیش شاید یکی دو سال کمتر، فیلمی ساخته شد که با ایده درخشانش قصه مسخ شدن را جور تازه ای گفت. جوری که همه جور تفکر و اندیشه ای را می شد توی این ایده آزمود. فیلم روز موش خرما یا همان گراندهاگدی خودمان.
ایده این بود که فیلم، مجری بی حوصله و تلخ مزاج تلویزیون،آدم متکبر، پر ملال و احساس مرده ای که دیگر چیزی جذبش نمی کند و توی خودش و زندگی موفق هر روزه اش مانده است، در یک روز تاریخی گیر می کند، وقتی برای تهیه گزارش از مراسم روز موش خرما به شهر کوچکی می روند و از آن پس هر روز توی همان روز تاریخی از خواب بر می خیزد. ساعتش ۲۴ ساعت کار می کند اما تقویمش نه. هر روز تکرار همه چیز. هر روز دوم فوریه روز موش خرما، همان هتل، عبور و مرور همان آدمها، همان مراسم، تهیه همان گزارش، شب که برف و کولاک به پا می شود. تله عجیبی که مرگ هم راه در روی آن نیست. از این شهر هم نمی شود گریخت بخاطر همان کولاک موعود که در آن روز تاریخی راهها را بند می آورد. گیر افتادن جغرافیایی و زمانی. فیل اول وحشت می کند اما کم کم از وضعیت تازه خوشش می آید. فلسفه دم غنیمت شمردن و دنیا یه روزه را بکار می بندد و خوش می گذراند و هر روز با زنی تازه معاشرت می کند چون روز بعد همه چیز ریست می شود کسی دیگر چیزی یادش نیست. گیر اقتادنی که آزادی های وسیعی همراه خودش دارد. اگر به زندان هم بیفتد صبح در رختخواب خودش بر می خیزد. همه چیز را می شود آزمود. هر کاری شدنی است.
فلسفه خیامی که دلش را می زند می رود سراغ پروژه بزرگتر و همانا زدن مخ همکار خانمش که اتفاقا زن محکمی است و بدست آوردنش یک مبارزه تمام عیار است. اول راه های پول درآوردن یک روزه را با دقت کشف می کند. روزهای متمادی یا همان روز متمادی، از سر حوصله زیر و بم او را می شناسد و با او معاشرت می کند و توی نخش می رود و آمارش را در می آورد که شامل خنده دار ترین لحظات فیلم است و هرچند زن عاقبت بهش اعتماد نمی کند و پروژه در مرز فتح ناتمام می ماند.
فلسفه پوچی آغاز می شود. هیچ چیز معنا ندارد. همه چیز تکراری است و از پیش تعیین شده. خودکشی های بی ثمرِ پشت سر هم بی فایده است و او محکوم است به زندگی انگار. زندگی بی امید لابد. توی این مرحله همه زیر و بم شهر را می شناسد و همه اتفاقات هر روزه و زمان بندی دقیقشان. عالم کامل می شود به هر آنچه در یک روز شهر میگذرد که انگار ثابت است اگر او ثابت باشد و اگر تغییر کند اطراف می شود تابع تغییرات او. به علم خدا همذات پنداری می کند و می گوید لابد خدا هم همینجور همه چیز را فهمیده. از فرط تکرار وقایع! دانستن به پوچی پایان می دهد.
مرحله زیستن و عرفان آغاز می شود. می تواند هر روز چیزی یاد بگیرد که توی وضعیت معمول زندگی امکانش نیست. پیانو بیاموزد. ساختن مجسمه یخی را تمرین کند. شروع می کند به دوست داشتن مردم و زندگی میان آنها. حالا می تواند به مردم کمک کند. جلوی همه حوادث تلخ شهر را بگیرد. جان آدمها را نجات دهد. جلوی قهرها و جدایی ها را بگیرد و اینطوری توی فرصت یک روزه ای که دارد خودش را با کوشش و تحمل در حافظه شهر جا می کند. محبوب مردم است و به نیکی شهره شهر می شود. فیل وجودش را در کمک به مردم و آموختن معنا می کند و خشنود است و دیگر منتظر پایان این روز نیست چون می داند آن روز خودش فراخواهد رسید و او فقط باید کار خودش را بکند. حالا او یک هنرمند بنام و یک خَیِر سرشناس است و انگار مفهوم آن مراسم بظاهر بیهوده موش خرمایی را هم خوب فهمیده که سخنان شاعرانه تاثیرگذاری در آخرین گزارشش در وصفش می گوید. حالا خانم همکار است که در حیرت و تحسین فرو می رود. نمی فهمد وضعیت را! آنها که تازه وارد این شهر کوچک زمستانی شده اند پس چرا فیل این همه معروف است. حالا اوست که تحت تاثیر افتادگی و منش نیک مرد قرار می گیرد و شیفته اش می شود و توی حراج بهترین مرد را از آ‹ خود می کند و با خود می برد. عشق اتفاق می افتد.
تحول فیل کامل می شود و دور باطل پایان می یابد. فیل به فردا می رسد بعد از این همه امروز. به سوم فوریه، روز بعد از مراسم بامزه جشن موش خرما. حالا دیگرمعلوم است اینکه واحد زمان شبانه روز است یک شوخی بیشتر نیست. زمان وقتی می گذرد که درون آدم آماده تحولی شود و بخواهد قدمی به پیش بگذارد. فیل دست در دست زن محبوبش در یک صبح زیبای آفتابی و برفی قدم به سوی فرداهای پیش رو می گذارند. چیزی در مایه های هستم اگر می روم گر نروم نیستم لابد!
روز موش خرما شاهکار دوست داشتنی و کوچکی است که حرفش همیشه خریدار دارد و همیشه می شود تماشایش کرد و کهنه شدنی نیست و گمانم حالا حالاها وصف حال روزهای ما بماند. مادامیکه ما چنین زندگی می کنیم و زود تسلیم شرایط و خلقیات خود می شویم. این وسط حواسمان به بیل موری عزیز باشد که از پس این نقش دشوار چه خوب برمی آید. کمدینی که روش متفاوتی دارد و به عکس اغلب همکارانش اعتقادی به میمیکها و اداهای غلیط ندارد و باید خوب در چهره اش خیره شوی تا تغییرات با نمک نگاه و صورتش را دریابی و بخندی. همین است که آدم حس می کند شبیه است به خودمان و خودمانی است. بیل موری را ساخته اند برای بازی در نقش آدمهای ملال زده که روزی میان این ملالها زندگی روتینشان با یک خبر یا یک حادثه زیر و زیر می شود. سرگشته در غربت و گلهای پژمرده را خوب یادمان هست. خدا حفظش کناد!
نویسنده: سیدرضابهروز
منبع: روزگار گیدورایی، یادداشتهای سیدرضابهروز
فیلم «روز گرانهاگ» محصول سال ۱۹۹۳ است. فیلمی که باعث شهرت کارگردانش شد. یک کمدی جذاب که تفاوت هایی اساسی با کمدی های رایج دارد. فیلم براساس یک ایده جذاب شکل می گیرد و ۱۰۱ دقیقه (در ایران حدود ۷۵ دقیقه) ادامه می یابد بدون آنکه تماشاگر را خسته کند. فیلم داستان هواشناسی اهل فیلادلفیا به نام «فیل» است که با نارضایتی به شهر پانکستاونی می رود تا از آنجا مراسم روز دوم فوریه را گزارش کند. در این مراسم که عده زیادی در آن شرکت می کنند موش خرمایی به نام فیل از سوراخ بیرون می آید و باعث می شود که زمستان شش ماه تمدید شود. گزارش برنامه با موفقیت انجام می شود اما وقتی فیل و تهیه کننده و فیلمبردار برنامه قصد دارند به فیلادلفیا برگردند گرفتار کولاک می شوند و مجبور می شوند به شهر کوچک پانکستاونی برگردند. اما فیل صبح روز بعد که از خواب بیدار می شود باز هم دوم فوریه است. روز بعد هم همینطور و...در فیلم بیل موری، مک راول، کریس الیوت، استفن توبولوفسکی، برایان دویل موری و... بازی می کنند. بازی بیل موری در فیلم بسیار برجسته است. در ابتدا قرار بود به جای موری، تام هنکس نقش فیل کانرز را بازی کند اما به اعتقاد رامیس قیافه هنکس بیش از حد جذاب بود. فیلمنامه فیلم را هارولد رامیس و دنی رابین براساس رمانی نوشته دنی رابین نوشته اند.فیلم «روز گرانهاگ» جوایز متعددی دریافت کرد. جایزه بهترین بازیگر نقش زن از جشنواره ساترن، جایزه بهترین فیلمنامه از بافتا و جایزه بهترین کمدی از جشنواره فیلم های کمدی انگلیس از جمله جوایزی است که به این فیلم تعلق گرفته است.
«من همیشه ادعا می کنم که نویسنده نود درصد کار کارگردان را انجام می دهد.»
هارولد رامیس
• درباره کارگردان
هارولد رامیس بازیگر و کارگردان آمریکایی ۲۱ نوامبر سال ۱۹۴۶ در شیکاگو به دنیا آمد. همکاری او با گروه بازیگران «سکنه سیتی» باعث شد که بعضی ها گمان کنند که او کانادایی است. رامیس پس از فارغ التحصیل شدن از دانشگاه واشینگتن در سنت لوییس میسوری به عنوان مسئول صفحه طنز مجله «پلی بوی» کار کرد. پس از آن نیز در چند نمایش فکاهی برادوی به ایفای نقش پرداخت.او یک گروه کمدی داشت که علاوه بر خودش، جان بلوشی، گیلدا رادنر و بیل موری را شامل می شد.در سال ۱۹۷۵ وقتی کمپانی دورن مایکلز از او برای کار دعوت نکرد رامیس استعدادش را صرف نوشتن کرد و فیلمنامه «خانه حیوان» را نوشت. او در سال ۱۹۸۱ نیز فیلمنامه فیلم «علامت ها» را نوشت اما عمده شهرت خود را در عرصه نوشتن فیلمنامه مدیون کمدی های «گوست باسترز» است.رامیس در هر دو قسمت گوست باسترز بازی هم کرد. اگرچه تا پیش از ساختن فیلم «روز گرانهاگ»، رامیس تجربه کارگردانی نیز داشت اما او عمده شهرتش را به عنوان کارگردانی صاحب سبک با همین فیلم به دست آورد. رامیس روز گرانهاگ را در سال ۱۹۹۳ ساخت. فیلمی که در گیشه شکست خورد اما مورد استقبال منتقدین قرار گرفت و پس از مدتی به یک باره نسخه ویدیویی این فیلم بسیار پرفروش شد. این فیلم را بهترین کمدی سینمای دهه نود میلادی می دانند. در عین حال «روز گرانهاگ» از فیلم های برجسته تاریخ سینما نیز محسوب می شود. دو سال بعد او فیلم «استوارت خانواده اش را نجات می دهد» را ساخت. این فیلم چندان مورد توجه تماشاگران قرار نگرفت.در سال ۱۹۹۶ هارولد رامیس فیلم «تکثیر» را با بازی مایکل کیتون ساخت. شاید تا پیش از این فیلم کسی تصورش را هم نمی کرد که کیتون بتواند در یک فیلم کمدی بازی کند. رامیس در سال ۱۹۹۹ «تحلیلش کن!» را ساخت که به فیلمی محبوب تبدیل شد. در این فیلم بیلی کریستال و رابرت دونیرو بازی می کردند. سال بعد او فیلم «مبهوت» را ساخت اما موفقیت قسمت اول «تحلیلش کن»، رامیس را واداشت که قسمت دوم این فیلم را در سال ۲۰۰۲ بسازد. اما فیلم به هیچ وجه نتوانست موفقیت فیلم اول را تکرار کند. منتقدین نه تنها از کارگردانی رامیس انتقاد کردند بلکه «تحلیلش کن» را نشانه ای آشکار از افول رابرت دونیرو، اعجوبه بازیگری، قلمداد کردند.هارولد رامیس در سال هایی که ستاره کمدی های درخشان سینما رو به افول است همچنان فیلم های درخشانی می سازد و می کوشد مثل کلاسیک ها کمدی بسازد.
• از زبان کارگردان
با اشاره به مطلب چاپ شده در نیویورک تایمز درباره محبوبیت فیلم روز گرانهاگ در کلیسا: «اولش نامه هایی دریافت می کردم که در آن نوشته بودند: اوتو باید مسیحی باشد. چرا که فیلم روز گرانهاگ به زیبایی اعتقادات مسیحی را بیان می کند. بعد خاخام ها از جاهای مختلف تماس گرفتند و گفتند که فیلم را برای موعظه بعدی شان پیشنهاد کرده اند. و بودایی ها! خب می دانم که آنها هم فیلم را پسندیدند چون مادرزنم سی سال در مرکز مدیتیشن یک بودایی اقامت داشت. همسرم هم پنج سال را در این مرکز گذراند.» «هر چیزی که ما می بینیم پیام هایی پنهان دارد. بسیاری از پیام های وحشتناک از زیر رادار می آیند، از زیر پیام های مصرفی ناآگاهانه دهه پیام های غلط سیاسی...»«من روی لبه بین زندگی و کمدی زندگی می کنم و شاید کمدی وسیله محافظت من در مقابل نگاه کردن به تراژدی زندگی باشد. با کمدی زندگی را در تعادل می بینم. کمدی و تراژدی در کنار هم وجود دارد. نمی توان یکی را بدون آن یکی تصور کرد. من از آن دست آدم هایی هستم که اعتقاد دارم همه چیز می تواند خنده دار باشد به شرطی که از منظری کمیک به آن نگاه کنید.»«بهترین لحظات زندگی ام را می گذرانم وقتی با بازیگران واقعاً با استعداد کار می کنم و با مهربانی هر کاری که از دستم برمی آید برای کمک به آنها دریغ نمی کنم. البته اینطور نیست که مثلاً به رابرت دونیرو بگویم چه طور بازی کند اما می توانم حکایت هایی از زندگی خودم یا آدم های دیگری که می شناسم برایش حرف بزنم یا اطلاعاتی روانشناختی یا درکی از شخصیت را در اختیارش بگذارم. او تکنیک را دارد. اما می شود با متانت با یک بازیگر بحث کرد که گام هایش را آهسته تر بردارد یا مثلاً تمرکز بیشتری کند، سریع تر حرکت کند یا آهسته تر.»«یک روانشناس به من گفت فقط دو سئوال مهم هست که باید از خودت بپرسی اینکه واقعاً چه حسی داری؟ و واقعاً چه می خواهی؟ اگر به این دو سئوال جواب بدهی شاید بتوانی بر اختلالات روانی پیش رویت غلبه کنی.»«بیست وپنج سال است کارگردانی می کنم و فقط دو فیلم ساخته ام چون دوست دارم با دقت کار کنم.»«وقتی یک منتقد درباره دستمزد یک بازیگر حرف می زند فکر می کنم اصلاً درباره فیلم صحبت نمی کند.»«اینکه کسی در کارش موفق شود یا شکست بخورد ریشه در دوران کودکی اش دارد.»«آیا آدم ها عوض می شوند؟ آیا ممکن است کسی که در تمام زندگی اش رفتاری اجتماعی از خود بروز داده به یک باره ۱۸۰ درجه تغییر کند.»
• تحلیل فیلم توسط میهمانان
میهمانان این هفته برنامه سینما چهار دو فیلمنامه نویس مینو فرشچی و سعید شاپوری بودند که به نقد و بررسی فیلم پرداختند. در ابتدا مینو فرشچی به معرفی کارگردان و فیلم روز گرانهاگ پرداخت و گفت: فیلم روز گرانهاگ در سال ۱۹۹۳ ساخته شد و فیلمی است که به عنوان هفتمین فیلم برتر تاریخ سینمای کمدی و سی وهفتمین فیلم برتر تاریخ سینما انتخاب شده است. فیلم اگرچه از نظر تجاری شکست خورد اما در شبکه ویدیویی فروش خوبی داشت و همچنان هم مورد استقبال قرار می گیرد. هارولد رامیس مجری برنامه های فکاهی در برادوی بوده است. او نگاه غم آلود فرانک کاپرا را به نگاهی مفرح تبدیل کرده است. او سریال های تلویزیونی زیادی نوشته است و به عنوان بازیگر، نویسنده و کارگردان سابقه درخشانی دارد.سعید شاپور نیز حرف هایش را اینچنین آغاز کرد: اولین چیزی که با دیدن این فیلم به نظرم آمد این بود که چه چیزی باعث می شود به چیزی بخندیم. یکی از مهمترین موقعیت هایی که در این فیلم هم به آن اشاره می شود وقتی است که یک اتفاق غیرارادی رخ می دهد و ما می خندیم. یکی از دلایل دیگری که باعث خنده می شود زمانی است که اتفاقی می افتد ولی فیزیک ما نمی تواند خودش را با آن اتفاق تطبیق دهد. به این فیلم هم که دقت کنیم این دو دلیل در کمدی شدن آن نقش دارد. یک بحث مهمی درباره زندگی وجود دارد اینکه زندگی و لحظات آن تکرار نمی شود و عملاً به قول بزرگی دگرگون نشدن زندگی به معنای زندگی نکردن است یا به قول بزرگانی که فرمودند مومنی که دو روزش مثل هم باشد ضرر کرده است. اگر از این زاویه به فیلم نگاه کنیم به خنده دار بودن زندگی می رسیم.وقتی اساس زندگی بر عدم تکرار است زمانی که زندگی به تکرار می رسد خنده دار می شود. چیزی که در این فیلم اتفاق می افتد. زندگی قرار نیست تکراری باشد اما عملاً تکراری می شود. زندگی روند رو به جلو دارد. زمان، زمان فیزیکی است ولی یک جا قطع می شود. و این قطع زمان وضعیتی بحرانی به وجود می آورد که در واقع این بحران اساس درام است. این قطع شدن زمان و تکرار، کمیک است.در ادامه فرشچی گفت: شاید تا قبل از اینکه فیلم را ببینم فکر نمی کردم فیلمی تا این حد کمدی، محتوایی مذهبی داشته باشد. به نظر من فیلم «روز گرانهاگ» فیلمی معناگرا است. اگرچه این اتفاق در عالم واقع برای کسی رخ نمی دهد اما یکجوری آدم را به فکر وا می دارد. در فیلم می بینیم که این آدم (فیل) به یک تحلیل متفاوت از خودش دست پیدا می کند.این باعث می شود که مخاطب فیلم هم تعمق کند و به تمرین دوست داشتن فکر کند. سازندگان فیلم، آن را فیلمی تخیلی، عشقی، کمدی دانسته اند اما از این زاویه اگر به فیلم نگاه کنیم، «روز گرانهاگ» فیلمی معناگرا هم هست.سعید شاپوری با اشاره به سوژه اصلی فیلم گفت: محتوای اصلی این فیلم، یعنی تکراری بودن را در جاهای دیگر هم دیده ایم. روزمرگی، تکرار زندگی و یکنواخت بودن را در آثار دیگر در عرصه نمایش و سینما دیده ایم. اما یک تفاوت بارز بین این فیلم و آن آثار وجود دارد. فرضاً در نمایشنامه های ساموئل بکت چنین نگاهی به زندگی وجود دارد. مثلاً در نمایش در انتظار گودو، این تکرار زندگی مرور می شود.در نمایشنامه های بکت یکنواختی و کسالت زندگی با همان کسالت و یکنواختی نشان داده می شود. اما در این فیلم برعکس است. یعنی کسالت و یکنواختی زندگی به صورت مفرح و شاد نمایش داده می شود. مفرح بودن فیلم کمک می کند تا تماشاگر تا پایان فیلم به تماشایش بنشیند. چرا که پس از پایان فیلم است که تازه می فهمیم چه چیزهایی پشت این اتفاق های کمیک وجود دارد. در فیلمی از کاپرا به نام «قرارداد با آدمکش» آدمی در زندگی روزمره گرفتار شده بود و هدفی برای زندگی نداشت. برای رهایی از این وضعیت سعی می کند خودش را از بین ببرد و چند بار اقدام به خودکشی می کند اما چون موفق نمی شود با یک آدمکش حرفه ای قرارداد می بندد که بیاید او را بکشد. منتها در حالی که هر لحظه ممکن است کشته شود عاشق می شود. بعد از این، جریان تغییر می کند. دیگر نمی خواهد بمیرد.این تغییر موقعیت بسیار جذاب است. در فیلم «روز گرانهاگ» نیز همین وضعیت اتفاق می افتد.دیگر میهمان برنامه گفت: بیل موری که نقش فیل کانرز را در فیلم بازی می کند مشهور به تلخ بودن است. چهره اش همیشه در هم است. اما او اینجا بسیار خوب بازی می کند و می تواند ما را بخنداند. او در ادامه گفت: در این فیلم، مسئله تکرار مفرح و کمدی به نظر می رسد. فیلم به جایی می رسد که فیل کانرز صاحب روز و عمر خودش هم نیست. همین مسئله باعث می شود که به فیلم بخندیم. کارگردان فیلم به نکته جالبی اشاره کرده بود. او گفته بود وقتی داشتم فیلمنامه را می نوشتم تصور می کردم این تکرار ده ها هزار سال طول بکشد.شاپوری نیز گفت: با توجه به اینکه تکرارها تفاوت هایی با تکرارهایی دارد که معمولاً در فیلم ها دنبال می شود من فکر می کنم که باز هم ساختار کلاسیک سه پرده ای روایتی را در این فیلم می شود دید. به رغم اینکه مکان داستان محدود است زمان خاصی است اما با این حال همان ساختار را دنبال می کند.
• تحلیل فیلم
فیلم «روز گرانهاگ» (افسانه روز دوم فوریه) که باعث شهرت هارولد رامیس شد قابل تقلیل به هیچ یک از ژانرهای شناخته شده نیست. این فیلم اگرچه فیلمی کمدی محسوب می شود اما ساختارش شبیه نمایش های پارودی است. هرچند پارودی نیز زیرمجموعه کمدی است اما تفاوت های اساسی با تعریف کمدی در عالم سینما دارد. فیلم داستان هواشناسی به نام فیل کانرز است که برای گزارش مراسم روز دوم فوریه به شهری کوچک می رود. او که برای چهارمین سال پیاپی، گزارش این مراسم را برعهده دارد علاقه چندانی به حضور در آن شهر ندارد. چهارمین حضور فیل در مراسم، اولین همکاری او با ریتا، تهیه کننده جوان است. فیل از همان لحظه ای که وارد شهر می شود به بازگشت فکر می کند. مراسم برگزار می شود، موش خرما اعلام می کند که زمستان شش هفته تمدید شده و بهار امسال ۲۱ مارس آغاز می شود! فیل به همراه لری و ریتا می خواهند برگردند اما جاده به دلیل کولاک بسته می شود و آنها مجبور می شوند یک روز دیگر را در پانکستاونی بگذرانند. هسته اصلی درام فیلم از همین جا شکل می گیرد. فیل صبح که از خواب بیدار می شود می بیند که خبری از کولاک نیست و روزی ابری در پیش است. او وقتی از اتاق خارج می شود ناگهان خود را در موقعیتی کمیک می یابد. همه چیز در حال تکرار است. فیل اول فکر می کند دارد خواب می بیند. پس از اینکه می پذیرد واقعاً روز برای او تکرار می شود سعی می کند از آن موقعیت خلاص شود. روزها برای فیل خسته کننده شده اند. او این تکرار را حس می کند اما هیچ یک از اطرافیان او چنین وضعیتی را درک نمی کنند. فیلم کمدی «افسانه روز دوم فوریه» براساس یک ایده بکر شکل گرفته است اما تجربه نشان داده یک ایده بکر در داستان یک کارگردان ممکن است دو سرنوشت متفاوت پیدا کند؛ یا کارگردان شیفته ایده اش می شود و از ساخت فیلمی جذاب باز می ماند و یا اینکه فیلم را با همان جذابیت ایده فیلم می سازد. این مورد دوم کمتر اتفاق می افتد. فیلم روز گرانهاگ یکی از همین شاهکارها است. فیلم علیرغم اینکه کمدی است مسئله ای هستی شناسانه را مطرح می کند. فیلم در موقعیتی خنده دار شکل می گیرد اما در ادامه با شتابی حساب شده دنیای معنایی اش گسترش می یابد و سئوالاتی را درباره هستی مطرح می سازد. جالب است که پس از اینکه فیل کانرز به موقعیتی که در آن گرفتار شده عادت می کند موقعیت برای تماشاگر هم تقریباً عادی به نظر می رسد. در آوردن این موقعیت طبیعی از پس وضعیتی مضحک کار مهمی است که هارولد رامیس در این فیلم نشان می دهد. تکراری که فیل دچارش شده کمابیش در زندگی همه آدم ها وجود دارد. تماشاگر با تعمق در فیلم ناگهان درمی یابد که موقعیت بغرنج فیل، موقعیت چندان ناآشنایی نیست. فیل هر روز - که روز دوم فوریه است - از خواب بیدار می شود و به شکل تکراری صبحانه می خورد، گدایی را می بیند و از کنارش رد می شود و... آیا این وضعیت فقط نتیجه تکرار روز دوم فوریه است؟ آیا تماشاگران فیلم تا حدودی دچار همین تکرار نیستند؟ پس از اینکه فیل با تکرار روزها کنار می آید سعی می کند خودش را بکشد. اما مرگ نیز به او پشت کرده است. فیل با ماشین توی دره می افتد، خودش را از بالای ساختمان به زمین پرت می کند اما روز تکراری او تمام شدنی نیست. فیلم در این قسمت ها به شدت به زندگی روزمره نزدیک می شود تا جایی که تماشاگر فیلم دیگر فکر نمی کند که دارد زندگی فیل کانرز را می بیند. «روز گرانهاگ» آینه تمام قد زندگی بشر امروز است. زندگی سرشار از یکنواختی و تکرار که انسان توان رهایی از آن را ندارد اما آیا گریزی از این وضعیت وجود ندارد؟ فیل وضعیت خود را می پذیرد و می کوشد با دستاویزهایی نظیر عشق این موقعیت را برای خود تحمل پذیر کند. او از پس تکرارهای هرروزه نکات جالبی را بیرون می کشد. وقتی هر روز از کنار یک گدا می گذرد و اعتنایی به او نمی کند چرا برای یک بار به او کمک نکند؟
فیلم البته به بیانیه ای شعاری تبدیل نمی شود چرا که وقتی که فیل می خواهد از این تکرارها برای اصلاح کارهایش کمک بگیرد با شکست مواجه می شود. رستگاری فیل فقط در پذیرفتن کامل موقعیت بغرنج او نهفته است. انگار ماموریت فیل این است که آینه ای از جهان امروز را در فیلم خلق کند. در پایان فیلم موقعیت عجیب و غریبی که فیل گرفتارش شده طبیعی جلوه می کند.هنر هارولد رامیس در فیلم «روز گرانهاگ» اجتناب از هدایت فیلم به سمت یک کمدی سبک است. در فیلم طنز دیالوگ ها فقط برای خنداندن مخاطب نیست. پشت تمام طنزها نگاهی انتقادی نهفته است. ند، دوست دوران دبیرستان فیل برای توجیه بیمه عمر مقدمه ای بسیار کوتاه می گوید: «آدم ها به دنیا می آیند، زندگی می کنند، می میرند.» تکراری که فیل به آن دچار است در این دیالوگ دیده می شود. در جایی دیگر فیل پس از اینکه بچه ای را که در حال افتادن از درخت است نجات می دهد و وقتی بچه از او تشکر می کند به او می گوید: فردا هم که تو اینجا قرار است بیفتی آن وقت می دانم چه کار کنم. نگاه طنز آمیخته با فلسفه هستی شناسانه فیلم در فیلمبرداری فیلم نیز دنبال می شود. در فیلم غالباً با مدیوم شات هایی مواجه هستیم که فیلم را نه اثری به خودی خود درونگرا و نه اجتماعی نشان می دهد. تکرار روز دوم فوریه نیز در فیلمبرداری صرفاً با تکرار صحنه های از قبل گرفته شده نمایش داده می شود. در تکرار صحنه ها تغییراتی جزیی دیده می شود. تغییراتی که باعث می شود تکرارهایی که برای فیل اتفاق می افتد قابل تعمیم به زندگی بشری نیز باشد. دیگر اینکه نمی دانم درباره فیلمی که یک چهارم آن در پخش از سینما چهار سانسور شده چه چیزی می شود گفت که پس از تماشای نسخه کاملی از فیلم احتمالاً اشتباه از کار در نیاید.
نویسنده: مجتبی پورمحسن
منبع: روزنامه شرق
یکی از چیزهایی که خیلی ها آرزویش را در دل دارند یافتن فرصتی دوباره است با برگشت زمان، تا به اصلاح کارها و شکست هایی بپردازند که میتواند زندگیشان را شکلی دیگر بخشد.
داستان فیلم فانتزی روز موش خرما محصول ۱۹۹۳ آمریکا نیز روایتی است از این دست.
قهرمان داستان فیل با بازی بیل مورای Bill Murray مجری متکبر و معروف هواشناسی تلویزیون میباشد که همراه ریتا خانمی تهیه کننده با بازی اندی مکداویل Andie MacDowell و لاری فیلمبردار با بازی کریس الیوت Chris Elliott به شهر کوچکی میروند تا گزارشی از روز موش خرما تهیه کنند.
طبق افسانه و سنتی دیرینه در آمریکا روز دوم فوریه، موش خرما از خواب زمستانی بیدار شده و از لانهٔ خود خارج میشود. اگر روزی ابری بود و نتوانست سایهٔ خود را ببیند، این روز را نشانهای از بهار زود رس میپندارند و اگر آن روز آفتابی بود و موش خرما سایهٔ خود را مشاهده کرد عوام را باور اینست که شش هفته بپایان زمستان باقی است و موش خرما به لانهٔ خود بر میگردد تا خواب زمستانیاش را تکمیل کند. این روز همراه است با شادی و نشاط مردم و روایتهایی از این قصه.
این گروه پس از ضبط گزارش بدرخواست فیل سریعا آن شهر را ترک میکنند، اما برخلاف پیش گوییهای هواشناسی فیل، با بارش شدید برف و بستن راهها مجبور به ماندن در آن شهر میشوند.
روز بعد فیل متوجه میشود او دارد روز دوم فوریه را مجددا تجربه میکند و در روزهای آتی نیز این روند برایش تکرار میشود، اما فقط اوست که اسیر این روز شده و هیچکس دیگری در این تجربه همراه او نیست و از آن خبر ندارد.
فیل با استفاده از این فرصت میتواند هرکاری را بدون ترس از عواقب آن بارها تکرار و تجربه کند.
فیل ابتدا با استفاده از اطلاعاتی که در روزهای تکرار شونده بدست میآورد به خوشگذرانی، پرخوری، روابط جنسی، دزدی و قانون شکنی دست میزند. سپس میکوشد دل همکارش ریتا را که از لحظهٔ اول دیدارشان عشقش را در دل دارد بدست آورد اما در این تلاش موفق نمیشود. وقتی که فردا تکرار امروز باشد حتی خودکشی های او در نتیجهٔ یاس از تنهایی ناکام میمانند. در نهایت او میکوشد تا با استفاده از فرصت بدست آمده به انسانی برتر متحول شود و هر کاری را به شایستهترین روش و انسانیترین وجه انجام دهد که گرچه در این راه او را انتظاری نیست اما خداوند نیز در بیابانش دهد باز.
چنین فرصتی را یقینا ما بدست نخواهیم آورد اما تلاش در جهت بهبود و تغییر شرایط سبب میشود تا ما نیز انسانهایی متمایز باشیم
از متن فیلم:
[پلیس فیل را پس از باده گساری با دو نفر و درک اینکه وقتی فردایی نیست عواقبی نیز به دنبال نخواهد داشت و در پی رانندگی پرمخاطره و جنون آمیز متوقف میسازد. یکی از ماموران پلیس از ماشینش پیاده میشود و به سمت آنها می رود]
فیل [رو به مامور پلیس]: خب، سه تا چیزبرگر میخواهیم، دو بستهٔ بزرگ سیب زمینی سرخ کرده، دو تا مخلوط شکلاتی و یک کوکای بزرگ.
رالف [یکی از دیگر سرنشینان مست رو به فیل]: و چند تا کیک.
فیل [رو به مامور پلیس]: فکر نمی کنید برای خوردن شیرینی کمی زود باشد؟
منبع: از اینجا و آنجا
روز موش خرما روز 2 فوریه است که در یک ایالت آمریکا اعتقاد دارند موشهای خرما در آنروز برای اینکه ببینند بهار زودرس فرا میرسد یا شش ماه زمستان طولانی وجود خواهد داشت از لانه بیرون میآیند. اگر هوا ابری باشد یعنی زمستان طولانی خواهد بود. بهرحال ماجرای فیلم از این قرار است که یک گزارشگر هوای تلویزیون همراه یک اکیپ که حتما یک دختر خانم زیبا هم عضوش هست میروند به همان شهر کوچک برای گزارش مراسم خاصی که در آنروز در آن شهر برقرار میشود.
گزارشگر که هر سال میبایست همین عمل را انجام میداد و امسال برای چهارمین بار مجبور بود دقیقا کارهای تکراری سالهای پیش را تکرار کند به کلی کلافه و عصبی است. او با خود عهد میبندد که سال دیگر این موقع در جای دیگری باشد و شغلش را عوض کرده باشد. هر چند هر سال این قول را به خود میدهد. بعد از گزارش مراسم و هنگامیکه به اصرار گزارشگر، اکیپ برای خروج از شهری که مرد از آن متنفر است با اتومبیل عازم میشوند متوجه میشوند که به علت طوفان و برف جاده مسدود است و بر خلاف میل گزارشگر مجبور میشوند شب را در همان شهر بمانند. فردا صبح وقتی گزارشگر بیدار میشود دوباره روز موش خرما است! انگار همان دیروز است! همه چیز تکرار میشود. از او میخواهند که مراسم را گزارش کند و دقیقا همان اتفاقات روز قبل تکرار میشود و دیری نمیگذرد که او متوجه میشود زمان برای شخص او برای همیشه در همانروز موش خرما متوقف شده است. او هر کاری که میتواند میکند اما نمیتواند از دست این حادثه بگریزد. گزارشگر مجبور میشود برای همیشه در یک روز زندگی کند. هر روز صبح که از خواب بیدار میشود روز موش خرما است و او در هتلی در آن شهر لعنتی است.برای او فردایی وجود ندارد و هر روز او همان دیروز اوست! تکرار و تکرار و تکرار!
بیشتر از این توضیح نمیدهم و دیدن فیلم را به شما توصیه میکنم. مطمینم از دیدن آن لذت میبرید. چه کسی گفته است آمریکاییها فکر ندارند ؟ یا از فلسفه سر در نمیاورند ؟ یا فقط رابطه جنسی را میشناسند ؟ با دیدن این فیلم نظرتان عوض میشود. این فیلم آنقدر مطلب برای گفتن دارد که حداقل نیم ساعت شما را به فکر فرو برد.
راستی شما اگر مجبور بودید تا آخر عمرتان هر روز دقیقا همان دیروز را زندگی کنید، چه میکردید ؟ تکرار، تکرار و تکرار. هر روز همان اتفاقات دیروز، همان چهره ها و همان صداها بدون ذره ای کم و کاست ؟ اتفاقی که در این فیلم میافتد این است که گزارشگر اختیار رفتار خود را دارد. یعنی میتواند رفتار و عملکرد متفاوتی در همان یکروزه زندگی اش در برابر حوادث یکسان از خود نشان دهد. او بالاخره میآموزد که میتوان در یکروز هم به معنای واقعی زندگی کرد! و خوشبخت بود!
بهر حال برای من، با این حسهایی که سعی کردم توصیف کنم، اتفاقی که در فیلم فوق برای مرد گزارشگر رخ میدهد غیر عادی و ناممکن بنظر نمیرسد و حتی اگر چنین نیز باشد، فیلم حرفهای زیاد بسیار دیگری نیز برای گفتن دارد. ببینید و شما نیز فکر کنید و سپس از زندگی امروز و فردای خود لذت ببرید!
منبع: Lovestory
درباره فیلم:
فیلم داستان هواشناسی به نام" فیل کانرز" است که برای چهارمین سال متوالی باید روز دوم فوریه به پانکستاونی برود و گزارش مراسم آن روز را تهیه کند. در این مراسم که هر سال 2 فوریه برگزار می شود، عده ی زیادی منتظر می مانند تا موش خرمایی به نام "فیل" از لانه اش بیرون بیاید و اعلام کند که آیا زمستان تمام می شود یا 6 هفته دیگر ادامه خواهد داشت. فیل گزارشگر نیز با بی میلی این کار را انجام می دهد. ولی داستان فیلم از جایی شروع می شود که به خاطر کولاک مجبور می شوند شب در پانکتا ونی بمانند. فردا صبح که فیل از خواب بیدار می شود با صحنه ای عجیب مواجه می شود...
نقد فیلم: (خواندن این بخش قبل از تماشای فیلم توصیه نمی شود)
فیلم افسانه ی روز دوم ژانویه یا روز گراندهاگ هفتمین اثر بزرگ طنز در تاریخ سینماست.
فیلم دربارهی گزارشگری مشهور و در عین حال بدخلق و خودپسند است که برای تهیهی گزارشی از جشن روز گراندهاگ، به همراه تهیهکننده و دستیارش عازم دهکدهای کوچک است. بنا بر باورهای سنتی آمریکا، در روز دوم فوریه موش خرما از لانهی خود بیرون میآید و اگر هوا ابری باشد، زمستان شش هفته بیشتر به درازا میانجامد. روز اول در دهکده میگذرد و او و همکارانش، موفق به تهیهی برنامهی مورد نظر میگردند، اما به علت کولاک و سرمای شدید، از رفتن به شهر خود بازمیمانند و بالاجبار شب را در همان دهکده میگذرانند. صبح روز بعد گزارشگر با موسیقی روز قبل دوباره از خواب برمیخیزد. همه چیز به نظرش تکراری میآید و پس از مدت کوتاهی متوجه میشود که آن روز نیز دوم فوریه است. این اتفاق در بقیهی فیلم نیز تکرار میشود و بقیهی فیلم نشان دادن رفتار اوست در برابر این تکرار. او قانونشکنی میکند، خودکشی میکند، اما هر روز با همان برنامهی رادیویی از خواب بیدار میشود.
نکتهی بنیادین فیلم تاکیدی بر این نکته است که زندگی اتفاقی است تکراری، هر روز اتفاقات مشابه میافتد و تنها برخی از افراد هشیار میشوند و این تکرار را میبینند. رفتار گزارشگر رفته رفته با گذر زمان عوض میشود. شبی در باشگاهی، هنگامی که به همراه دو تن از دوستانش در حال تفریح است، میگوید: «روزی درساحل دریا با دوستی مدتها قدم زدیم و اوقات خوشی را گذراندیم. چه میشد اگر آن روز همواره تکرار میشد؟»(نقل به مضمون) و در اینجا یکی از همراهان او مثال معروف نیمهی پر و نیمهی خالی لیوان را متذکر میشود و میگوید فکر میکند که او از آدمهایی است که نیمهی خالی را میبینند. به نظر میرسد که پس از این ماجرا(که خلافکاری و به زندان افتادن و نهایتا برخاستن دوباره از خواب، بدون به گردن داشتن هیچ جرمی را ه دنبال دارد) و فهمیدن این نکته که از این تکرار گریزی نیست، او به صرافت میافتد که آن «روز خوب» تکراری را برای خود بسازد. در اینجا، فیلم به ساختن آن روز برای خود به جای انتظار رخ دادن آن تاکید میکند.
از اینجاست که او تلاش میکند تا زندگی را هر چند تکراری باشد، به خوبی بگذراند و به عنوان بهترین راه، به فکر ایجاد رابطهای صمیمانه با تهیهکننده میافتد، که مدتی است به او دلبستگی پیدا کرده است. دقیقا در این نقطه است که دومین پیام فیلم سر بر میآورد: او که بنا به شخصیت خودپسندش همواره به لذت شخصی خود میاندیشد، از پس تهیه کننده که دختری است شاداب و صادق و پاکطینت بر نمیآید و صحنههای پیاپی سیلی خوردن او از دختر در روزهای مختلف، بیانگر شکست خوردن او در ساختن این زندگی زیبا با روشهای منفعت طلبانه است. پس از این سرخوردگی او دوباره با بازگشتی به مسلک منفی خود تلاش میکند خودکشی کند و بارها هم موفق میشود. اما بیدار شدن او با زنگ ساعت که فردای هر خودکشی رخ میدهد، به او میفهماند که نمیتوان با پاک کردن صورت مساله از این تکرار خلاصی یافت. به این ترتیب است که به نوعی جبر روزگار او را به نیکی سوق میدهد.
او از این به بعد به پیرمرد گدای سر خیابان کمک میکند و دوست «زالو صفت» قدیمی خود را با خوشرویی میپذیرد و او را محکم در آغوش میفشارد، تا جایی که این بار، این دوست اوست که خود را به زحمت از آغوش او خلاص کرده و میگریزد. در این بخش فیلم لحظهای حالت شعارگونه و پند و اندرز به خود میگیرد، اما طنز قوی فیلم که در سراسر آن به چشم میآید، از زشتنمایی این اندرزها تا حدود زیادی میکاهد. او همچنین هر بار اشتباهات«روز گذشته» را تصحیح میکند، پیرمردی را که بار اول از کنار خیابان به بیمارستان برده بود و او در بیمارستان درگذشته بود، این بار به غذاخوری میبرد وغذایی گرم به او میخوراند. او اکنون تمام اتفاقات را حفظ است. بچهای به زودی از درخت خواهد افتاد، باید به او کمک کند. اما کودک حتی از او تشکر هم نمیکند. (به زودی به همین نکته دوباره اشاره خواهیم کرد.)
تا اینکه بالاخره پس از گذراندن روزی خوش با تهیه کننده،«فردا» از راه میرسد. گویندهی رادیو میگوید: «آه خدایا چند بار باید این آهنگ قدیمی را پخش کنیم؟» و او ناگهان بر میخیزد و میبیند که خیابان سراسر پوشیده از برف است. اکنون فردایی که او حتی شاید دیگر انتظارش را هم نمیکشید فرا رسیده است.
آن چه فیلم میخواهد بگوید این است که زندگی به هر حال یکنواخت است و تکراری است از حوادث مشابه. این ما هستیم که با فعل نیک خود به قصد زیبا ساختن آن، به زندگی معنا میبخشیم. فعل دیگران را نه فقط برای خود، بلکه برای دیگران نیز باید انجام داد، حتی اگر هیچ کس قدر آن را نداند. تنها این است که به زندگی تازگی میبخشد. خیر باید به خاطر ارزش ذاتیاش انجام شود، وگرنه شاید اعمال ما چندان تاثیری هم در آینده نداشته باشد. فیلم تا حدودی این دیدگاه قدری را تایید میکند که آنچه باید پیش آید میآید، روز جشن میآید و میرود، پیرمرد مفلوک به هر حال روزی خواهد مرد، تنها مهم این است که بدانیم فعل نیک باید انجام شود، بی آنکه در این فکر باشیم که دیگران حتی معنی آن را دریابند. تنها این گونه است که میتوان در انتظار فردایی متفاوت با امروز و بهتر از آن بود. فیلم گویای این دیدگاه به نوعی عرفانی-مذهبی است که آینده را تنها با نیکی میتوان ساخت، و اگر قرار است فردایی باشد، لاجرم باید بهتر از امروز باشد. وگرنه برای آنان که در بهتر شدن امور نمیکوشند هرگز فردایی وجود نخواهد داشت.
در جایی از فیلم شخصیت اصلی تهیه کننده را متقاعد میکند که او بارها و بارها «امروز» را دیده است، اما با ناامیدی اضافه میکند که این فهم او هیچ فایدهای ندارد، چرا که هر آنچه که امروز او پذیرفته، فردا از یاد او خواهد رفت و دوباره به او به چشم یک هالو خواهد نگریست. این گفتهی او در واقع به حافظهی کم جامعه و افراد آن اشاره میکند. از دیدگاه فیلم هر تلاشی که برای ساختن و بنیاد نهادن چیزی کنیم، به زودی از میان خواهد رفت، بنابراین هدف ما از انجام کاری نیک، صرفا باید معنا بخشیدن به زندگی باشد.
فیلم با فردایی امیدبخش پایان مییابد، پایانی در تایید اخلاق، بی آنکه پشتوانهای فلسفی یا منطقی برای این دفاع از اخلاق به دست دهد. اما به نظر میرسد فیلم تا حدود زیادی در برانگیختن احساس بیننده برای گردن نهادن به اخلاق، موفق عمل میکند. به نظر میرسد از دیدگاه فیلم، شاید تنها راه متقاعد کردن بشر مدرن در این مورد، همین برانگیختن احساس او به جای اقامهی هر گونه برهان باشد.
منبع: وبلاگ حلاج وشان
ریچارد کورلیس، مجید کریمی
هواشناس خودخواه تلویزیونی قرار است برای یک روز،2 فوریه، در یک شهر کوچک مانده تا از روز موش خرما گزارشی تهیه کرده و سریع بر گردند. هیچ چیز جلوی بازگشت او را نمی گیرد مگر اینکه روزها دوباره تکرار شوند. این شهر به برزخ فیل (بیل موری) تبدیل شده است. شاید هم جایی نزدیکی جهنم باشد.جایی که حتی در آنجا خودکشی هم نمی توان کرد. فیلمنامه (دنی روبین) و کارگردانی (هارولد رمیس) این فیلم به طرز زیبایی کمدی و فلسفه را با هم می آمیزد. بعد از بازی در فیلم های «کدیشَک» و «متوقف کنندگان ارواح» کم کم توانست حالت یک مرد مینی مالیست مدرن را به دست آورده طوری که حالت ایستادن و نگاهش خود به صورت یک علامت سوال است. مورای حق بردن اسکار برای این فیلم و حتی «گمشده در ترجمه» را داشت. چرا که او از معدود کسانی است که می تواند یک انسان رمانتیک باشد و همزمان در ناامیدی غرق شود و در کنار این ها شوخ طبعی خود را نیز حفظ کند. و همه ی اینها در یک روز اتفاق می افتد.
منبع: فیلم نگاه
------
اما روز گرند هاگ محصول سال 1992 را به خاطر بیاورید که در آن موری نقش فیل کانرز (Phil Conners) را برعهده داشت، مردی که محکوم شده بود یک روز از زندگی در Punxsutawney (نام بخشی در پنسیلوانیا) پنسیلوانیا را بارها و بارها تکرار کند تا جایی که همه پیش خدمتهای شهر را از نزدیک میشناخت و میتوانست شکستن ظرفها یا دیالوگهای افراد را پیشگویی کند. موری برای این نقش ساخته شده بود: دلقکی نوگرا، چروکیده و به ظاهر مودب که چهره بیتفاوتش همیشه مردی را به نمایش میگذاشت که دقیقا میدانست تا چند ثانیه دیگر افراد چه حرفی را بر زبان خواهند آورد. هرچند در نهایت میتوان نتیجهگیری کرد فقدان حس خود کم بینی، شاید تنها مانع بیل موری برای دریافت اسکار باشد. او به طور کامل در نقش خود غرق نمیشود. لطفا، یک نفرهرچه سریعترایفای نقشی را در یکی از کمدیهای شکسپیر به او محول کند.
منبع: گاردین/ بهار
------
درمان با سینما....
فیلم هایی همچون «روز موش خرما» دیگر تقریباً در کتابخانه فیلم درمانی استاندارد شده اند. «پتی نولان» می گوید: «ما می توانیم روزها و هفته ها و سال ها را به گونه یی تکراری و یکنواخت سپری سازیم یا اینکه به گونه یی قاطع در راستای پدید آوردن یک دگرگونی بزرگ در زندگی روزمره و انجام کارهایی متفاوت حرکت کنیم.»
فیلم «مردمان معمولی» که در آن پسری نوجوان با احساس گناه دست و پنجه نرم می کند و پس از مرگ برادرش، دست به کوشش های نافرجام برای خودکشی می زند، نگاه عاطفی ژرفی را به خانواده هایی که با مرگ و از دست رفتن اعضایشان روبه رو بوده اند، برمی انگیزد.
نویسنده: «پتی نولان»
افسانه روز دوم ژانویه (روز موش خرما)
همه شهر منتظر هستند تا موش خرمایی به اسم «فیل» از خانه اش بیرون بیاید و اعلام کند که زمستان تمام شده یا 6 هفته دیگر ادامه دارد. خبرنگاری که برای گزارش گرفتن از این اتفاق راه یگراند هاگ شده در کولاک گیر میکند و وقتی از خواب بیدار میشود، میبیند همان روز قبل تکرار شده است آن هم بدون هیچ تغییری.
این روز مدام برای او تکرار میشود تا اینکه تصمیم به خودکشی میگیرد، اما خودکشی هم پایان ماجرا نیست، چون روزها برای او در حال تکرار شدن هستند.
منبع: همشهری سرنخ
----
برترین ها: روز موش خرما (Groundhog Day): زمستان تلخ
فیلم روز موش خرما ساخته هرلود ریمس و با بازی کمدین بزرگ سینما بیل موری در سال 1993 ساخته شد. این فیلم یک کمدی خوش ساخت و زیباست. نکته اصلی این فیلم این است که بروز مشکلات بسیار در این فیلم باعث می شود که فیلم با وجود کمدی بودن در نیمه های داستان قدری تلخ باشد. در همین بخش است که فصل زمستان در این فیلم خودنمایی می کند مانند صحنه ای که موری تلاش می کند تا فردی بی خانمان را از سرمای زمستان رهایی بخشد.
دلهره و نگرانی شخصیت ها در این سکانس به همراه سرمای زمستان فضایی زیبا و کمیک به فیلم بخشیده است که باعث شده تا این فیلم علاوه بر دریافت جایزه گلدن گلوب یکی از کمدی های خاطره انگیز تاریخ سینما باشد.
یادداشتهای زری اصفهانی
آیا میدانید گراند هاگ دی چه روزی است ؟ روز دوم فوریه است. برحسب یک سنت قدیمی درکشورهای آمریکای شمالی گراند هاگ که گویا بفارسی میشود موش خرما را ازقفس اش که درطی سال درآن نگهداری میشده است بیرون می آورند ودر برابر جمعیت انبوهی که درمرکز شهر جمع شده است سایه اش را می سنجند! اگر گراند هاگ سایه اش را ببیند یعنی فصل طولانی است و بهار دیر می آید و اگر سایه اش را نبیند فصل کوتاه است و بهار زود میرسد این رسم همه ساله در اکثر شهرهای آمریکا و کانادا انجام میشود.مراسمی است برای جشن و معمولا لباس های قدیمی می پوشند و خیلی جدی خبررا اعلام میکنند هرچند متن خبر بصورت شعر طنز است و اجرای آنهم شبیه دوران شاهان قرون وسطی است.
-----
میان برنامه: معضلی به نام موش خرما!
هر سال در صبحگاه دوم فوریه هزاران نفر از اهالی مضطرب و مشتاق در جای جای کانادا و امریکا گرد هم میآیند تا شاهد مراسم سرنوشت ساز و مهمی باشند! مراسم با سخنرانی شهردار و بزرگان محلی آغاز میشود. تعداد زیادی از آقایان متشخص با سبیلهای تاب داده، کت فراک و کلاه سیلندری عهده دار اجرای مراسم هستند. دوربین های فیلم برداری و خبرنگاران از دور و نزدیک به صورت زنده این مراسم باشکوه را تحت پوشش قرار میدهند.
پس از سخنرانی و خیرمقدم به حاضران، شهردار به سراغ مهمان ویژه برنامه میرود! همان کسی که سرنوشت کشور (و چه بسا دنیا) را با اشاره انگشت تعیین خواهد کرد!
بله! موش خرما!
هزاران انسان بالغ و (ظاهرن) عاقل با ظاهری متشخص و اشرافی هر سال در ۲ فوریه به دور هم جمع میشوند و به رفتار جناب موش خرما خیره میشوند!! آقای موش خرما (احتمالن با ترس و لرز از شنیدن صدای فریاد مردم هیجان زده و فلاش دوربینها) آرام آرام از لانه اش به بیرون سرک میکشد. در حالیکه هیات داوران و بزرگان محلی چهار چشمی به وی خیره شده اند!
اگر جناب موش خرما پس از خروج از منزل در صبحگاه ۲ فوریه سایه اش را بر زمین نبیند و به لانه برنگردد بدان معناست که زمستان در شرف اتمام و بهار نزدیک است! اما اگر معظم له سایه خود را بر زمین ببیند بدان معناست که زمستان ۶ هفته دیگر به درازا خواهد کشید.
هیات داوران پس از مداقه در رفتار موش خرمای مذکور و شور درباره آن، نظر رسمی خود را در پشت تریبون اعلام خواهد کرد و مراسم با خطابه ای از زبان موش خرمای مذکور برای خیل مشتاقان پایان مییابد!
مراسم روز موش خرما امسال نیز به روال سالیان پیش با شکوه تمتم تر در کانادا و امریکا برگزار شد! حتمن منتظرید بدانید موش خرمایان محترم برای زمستان امسال چه پیش بینیای ارائه کرده اند!
متاسفانه خبرها چندان امیدوار کننده نیست! Willie موش خرمای شهر Wiarton در انتاریوی کانادا ۳۵ دقیقه بعد از همتای پنسیلوانیایی خود Phil در حدود ساعت ۸ بامداد سایه خود را بر زمین دیدند! نظر کارشناسی ایشان توسط Sam از نوااسکاتیا نیز تایید شد! در نتیجه زمستان امسال ۶ هفته دیگر به درازا خواهد کشید.
منبع: Narya، The ring of Fire
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
دانلود فیلم افسانه ی روز دوم ماه فوریه Groundhog Day 1993
سه شنبه, ۸ مهر ۱۳۹۳، ۰۱:۱۹ ب.ظ
دانلود فیلم افسانه ی روز دوم ماه فوریه Groundhog Day 1993
رنگی – 103 دقیقه
بازیگران عمده: بیل مورای، اندی مک داول، کریس الیوت، استیون توبولووسکی، برایان دویل مورای، آنجلا پاتن و ریک اورتن.
کارگردان: هارولد رامیس.
خلاصه داستان: «فیل» (مورای)، گزارشگر هواشناسی تلویزیونی اهل «فیلادلفیا» با نارضایتی به شهر کوچکی می رود تا مراسم سالانه ی روز معروف دوم فوریه را پوشش دهد. صبح روز بعد از خواب بیدار می شود و در می یابد که بار دیگر دوم فوریه است. این اتفاق مرتبا در روزهای بعد هم رخ می دهد…
شرح فیلم: نمونه ای کمیاب از تجربیات لذتبخش سینما. یک کمدی درجه ی یک هالیوودی که هم مفرح است و هم غافلگیر کننده. برخلاف تصور، ایده ی درخشان زود ته می کشد و رامیس گام به گام و آرام آرام شوخی هایش را بسط و غنا می دهد و شخصیت اصلی اش را ابعاد گوناگونی می بخشد. مورای در نقش اصلی به طرز فوق العاده ای هم عمیق و هم سهل الوصول بازی می کند.
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
صد فیلم برتر تاریخ سینما به انتخاب انجمن منتقدان فیلم آمریکا
صد فیلم برتر در تاریخ سینما به انتخاب انجمن منتقدان فیلم آمریکا
انیمیشن
در بخش انیمیشن به ترتیب فیلمهای «سفید برفی و هفت کوتوله» 1937، «پینوکیو» 1940، «بامبی» 1942، «شیرشاه» 1994، «فانتازیا» 1940، «داستان اسباببازی» 1995، «دیو و دلبر» 1991، «شرک» 2001، «سیندرلا» 1950و «در جستوجوی نیمو» 2003 جزو بهترینها انتخاب شدند. جای خالی فیلمهایی مانند «رژه پنگوئنها»، «کمپانی هیولاها» یا «عصر یخ» و حتی چندگانههای پرطرفداری مانند «هالک» و «شکستناپذیرها» جای تعجب دارد. حتی فیلم «قطار سریعالسیر کریسمس» یا فیلم «سرود کریسمس» که جزو بهترینها در زمینه فیلمهای کریسمس انتخاب شدند در این لیست جایی ندارند. به نظر میرسد افراد سلایقی کلاسیک در این زمینه داشتند و آثار جدید مورد استقبال کودکان در این باره چندان مورد علاقهشان قرار نگرفته است.
فانتزی و علمی - تخیلی
در بخش «فانتزی» به ترتیب «جادوگر شهر زمزد» 1939، «ارباب حلقهها: یاران حلقه» 2001، «زندگی شگفتانگیزی است» 1946، «کینگکنگ» 1933، «معجزه در خیابان سیوچهارم» 1947، «میدان رویاها» 1989، «هاروی» 1950، «افسانه روز دوم ماه فوریه» 1993، «دزد بغداد» 1924 و «بزرگ» 1988 انتخاب شدند.
از همه عجیبتر میتوان به غیبت «هریپاتر»ها و یا کارخانه شکلاتسازی چارلی در این زمینه اشاره کرد اما عجیبتر اینکه با توجه به پیشرفت کامل تکنولوژی در سینما به خصوص در زمینه فانتزی و امکانات زیاد در این باره طی چند سال گذشته تمام آثار برگزیده در این بخش تا قبل از سال 2001 است.
این عدم حضور فیلمهای جدید بهخصوص در این زمینه به چشم میخورد. این رویکرد در زمینه فیلمهای علمی - تخیلی نیز به چشم میخورد. در این بخش 20011: یک اودیسه فضایی» 1968، «جنگهای ستارهای: اپیزود چهار- یک امید تازه» 1977، «ئیتی، موجود ماورای زمینی» 1982، «پرتقال کوکی» 1971، «روزی که زمین از حرکت ایستاد» 1951، «بلید رانر» 1982، «بیگانه» 1979، «نابودگر 2: روز داوری» 1991، «حمله ربایندگان جسم» 1956 و «بازگشت به آینده» 1985به چشم می خورند.
در حالی که علم در جهان واقعی هم کاملا پیشرفت کرده خارج از تخیل و تفکر انسانها در بین اسامی فیلمهای اعلام شده در این زمینه انگار انتخاب کنندگان در سالهای قبل از 1991 ماندهاند. حتی 10 سال قبل از انتخاب فیلمهای فانتزی. غیر از در نظر گرفتن پیشرفت علم در این زمینه حتی دغدغهها و رویکردها و ترسهای انسان مدرن در انتخاب این فیلم در نظر گرفته نشده است.
گانگستری
فیلمهای گانگستری که در این زمینه انتخاب شدهاند هر چند نام بهترین فیلمهای تاریخ سینما را در خود دارد، اما بازهم جای خالی فیلمهایی مانند «دارو دسته نیویورکی» یا «مردگان» در آن به چشم میخورد. در این بخش «پدرخوانده»، 1972، «رفقای خوب»، 1990، «پدرخوانده قسمت 2» 1974، «التهاب شدید» 1949، «بانی و کلاید» 1967، «صورت زخمی: شرم یک ملت» 1932، «داستان عامهپسند» 1994، «دشمن مردم» 1931، «سزار کوچک» 1930و «صورت زخمی» 1983 انتخاب شدند.
وسترن
در بین فیلمهای وسترن هم خبری از فیلمهای جدیدی که در این زمینه ساخته شده نیست، مثلا 3:100 به یوما» یا «قول شرقی» و یا «رقص با گرگها.» در این لیست به ترتیب فیلمهای «جویندگان» 1956، «ماجرای نیمروز» 1952، «شین» 1953، «نابخشوده» 1992، «روز سرخ» 1948، «این گروه خشن» 1969، «بوچ کسیدی و ساندنس کید» 1969، «مککیب و انم میلر» 1971، «دلیجان» 1939و «کت بالو» 1965 قرار دارند. حتی نام فیلمی همچون «خوب، بد، زشت» هم در این لیست نیست.
ورزشی
چندی پیش نیز بهترین فیلمهای ورزشی انتخاب شدند. در یک نظرسنجی اینترنتی این فیلمها انتخاب شدند که بهترین آنها «راکی » بود که در این لیست مقام دوم را دارد. مقام اول این لیست از آن «گاو خشمگین» 1980 است. فیلمهای «غرور یانکیها» 1942، Hoosiers 1986، «بول درهام» 1988، «بیلیاردباز» 1961، Caddyshack1980 ، «رهایی از بند» 1979، «ولوت در مسابقه گراند نشنال» 1944و «جری مگوایر» 1996 هم در این لیست هستند.
فیلمهایی که مردم در این نظرسنجی پسندیدند فیلمهایی همچون«عزیز میلیون دلاری» کلینت ایستوودو «سفیدپوستان نمیتوانند بپرند» ران شلتن باز هم با موضوع بسکتبال و «فرار به سوی پیروزی» جان هیوستن با موضوع فوتبال بودند.
معمایی
نام «آلفرد هیچکاک» در بین آثار معمایی خودنمایی میکند با فیلمهایی مانند «سرگیجه» 1958، «شمال از شمال غربی» 1959 و «ام را برای قتل بگیر» 1954. بقیه فیلمهای این لیست عبارتند از «محله چینیها» 1974، «پنجره عقبی» 1954، «لورا» 1944، «مرد سوم» 1949، «شاهین مالت» 1941، «مخمل آبی» 1986و «مظنونین همیشگی» 1995.
کمدی رمانتیک
فیلمهایی که در بخش کمدی رمانتیک انتخاب شدند عبارتند از «روشناییهای شهر» 1931، «آنیهال» 1977، «یک شب اتفاق افتاد» 1934، «تعطیلات رمی» 1953، «داستان فیلادلفیا» 1940، «وقتی هری سلی را ملاقات کرد» 1989، «دنده آدم» 1949، «ماهزده» 1987، «هارولد و مود» 1971و «بیخوابی در سیاتل» 1993.
درام دادگاهی
در بخش درام دادگاهی آثاری همچون «کشتن مرغ مقلد» 1962، «دوازده مرد خشمگین» 1957، «کریمر علیه کریمر» 1979، «حکم دادگاه» 1982، «چند مرد خوب» 1992، «شاهد برای تعقیب کیفری» 1957، «تشریح یک قتل» 1959، «در کمال خونسردی» 1967، «فریاد در تاریکی» 1988و «محاکمه در نورمبرگ» 1961 آثار برگزیده در این بخش هستند.
حماسی
در بخش فیلمهای حماسی نیز مجموعهای از فیلمهای مطرح به چشم میخورند فیلمهایی همچون «لورنس عربستان» 1962، «بن هور» 1959، «فهرست شیندلر» 1993، «بربادرفته» 1939، «اسپارتاکوس» 1960، «تایتانیک» 1997، «در جبهه غرب خبری نیست» 1930، «نجات سرباز رایان» 1998، «سرخها» 1981 و «ده فرمان» 1956. فیلمهایی در این بخش انتخاب شدند که خودشان هر بار در یکی از نظرسنجیها به عنوان بهترینها برگزیده شدهاند، فیلمهایی مثل تایتانیک و بربادرفته.
بازیگران
در میان بازیگران «جیمز استوارت»،«تام هنکس» با چهار فیلم و «دیانا کیتون» با سه فیلم در ژانرهای مختلف بیشترین حضور را دارد.
کارگردانان
این موسسه چند روز پیش کوئنتین تارانتینو را در ژانر آثار «گانگستری» و کلینت ایستوود را در گونه آثار «وسترن» به عنوان برترینها انتخاب کرد. در دیگر ژانرها «جسیکا آلبا» در بخش آثار کمدی رمانتیک، شین آستین در گونه آثار فانتزی، کرک داگلاس در گونه فیلمهای حماسی و «کوبا گودینگ» در بخش فیلمهای ورزشی، در گونه فیلمهای انیمیشن «جنیفر لاو هویت» و در بخش آثار علمی - تخیلی «سیگورنی ویور» به عنوان برترینها اعلام شدهاند
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
یافته های تازه وبسایت رها ماهرو : سنگ پا سیروس مقدم . فیلم
بیداری . سینمایی موزه پر ماجرا . عکس از فیلمهای قدیمی و مهم رابرت
استیونسون . خیاطی اوهارا . دختر در گروه تیله ها در فیلم بازی اسرار آمیز .
دانشنامه فیلم بازی اسرار آمیز . بازیگر نقش هایدی در فیلم بازی اسرار
امیز . زورو قسمت 3 نفر برای کشتن زورو .
http://doorbiin.blogsky.com/1394/09/20/post-362/