رها ماهرو

رها ماهرو

منتقد سینما و تلویزیون
رها ماهرو

رها ماهرو

منتقد سینما و تلویزیون

فیلم راه بزرگ آبی ساخته جیلو پونته کرووو

راه بزرگ آبی
1957 ایتالیا
The Wide Blue Road

Dir: Gillo Pontecorvo


The Wide Blue Road

کارگردان    Gillo Pontecorvo
Maleno Malenotti
تهیه کننده    Maleno Malenotti
نویسنده    Ennio De Concini
Gillo Pontecorvo
Maleno Malenotti
داستان از    Franco Solinas
ستارگان    Yves Montand
Alida Valli
آهنگساز    Carlo Franci
فیلمبردار    Mario Montuori
تدوینگر    Eraldo Da Roma
توزیع    G.E.S.I. Cinematografica
تاریخ انتشار 22 نوامبر 1957
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/en/thumb/7/7b/La_grande_strada_azzurra_FilmPoster.jpeg/220px-La_grande_strada_azzurra_FilmPoster.jpeg
زمان فیلم 103 دقیقه
کشور    فرانسه
ایتالیا
آلمان غربی
یوگوسلاوی
زبان    ایتالیا



 رها ماهرو : خوانندگان گرامی ، لطفا نظر و نقدتان را راجع به فیلم راه بزرگ آبی به کارگردانی جیلو پونته کوروو برای ما بنویسید و بفرستید.





The Wide Blue Road (Italian: La grande strada azzurra ) is a 1957 Italian romance drama film directed by Gillo Pontecorvo and Maleno Malenotti.

داستان فیلم

The story follows the harsh rugged life of a poor fisherman on a small island off the Dalmatian coast of Italy. In a desperate effort to improve the lives of his family he begins to fish illegally using bombs instead of relying on nets. However this method invokes the hatred of the other fishermen and finally results in tragedy.
http://pics.filmaffinity.com/The_Wide_Blue_Road-975825841-large.jpg
بازیگران

آلیدا والی در نقش روزتا

وس مونتند در نقش صورت زخمی

فرانسیسکو رابال در نقش سالواتور

آمبرتو اسپادارو در نقش مارشال

پیتر کارستن در نقش ریو

فدریکا رانچی در نقش دیانا

ترنس هیل در نقش رناتو
http://s3.amazonaws.com/auteurs_production/images/film/the-wide-blue-road/w856/the-wide-blue-road.jpg

به یاد جیلو پونته کوروو کارگردان نبرد الجزیره

جیلو پونته کوروو فیلمساز ایتالیائی و سازنده فیلم مشهور نبرد الجزیره در نیمه اکتبرامسال درگذشت. اما خبر درگذشت او آنچنان که شایسته اش بود بازتاب نیافت. با اینکه مدتی از درگذشت او می گذرد اما دلم نیامد که یادی از او و فیلم به یاد ماندنی اش نبرد الجزیره نکنم. فیلمی که ادوارد سعید متفکرعرب آن را سیاسی ترین فیلم تاریخ سینما خوانده است. به اعتقاد سعید، فیلم های سیاسی پونته کوروو، تاثیر عمیقی بر سینماگران سیاسی جهان سوم گذاشت و راه را برای فیلمسازان سیاسی ای چون کوستا گاوراس باز کرد. نبرد الجزیره، فیلمی بود که قدرت پونته کوروو را در کارگردانی، رهبری بازیگران غیر حرفه ای و پرداخت دراماتیک مستندگونه نشان داد. فیلمی که با ترکیب خلاقانه عناصر مستند و داستانی، روایتی تکان دهنده و تاثیرگذار از مقاومت مردم الجزایر در برابر اشغالگران فرانسوی بود. فیلمی که درونمایه آن به نحو شگفت انگیزی با وضعیت سیاسی امروز جهان و اوضاع پرتنش خاورمیانه مرتبط است و به ریشه یابی خشونت و عملیات انتحاری درمیان نیروهای مقاومت می پردازد. اینکه چگونه اعمال خشونت و به کارگیری قهر و تحقیر یک ملت می تواند تخم خشم و نفرت را در یک جامعه بکارد و مردم آن کشور را به سمت عملیات قهرآمیز تلافی جویانه سوق دهد.

 

در این فیلم بود که برای نخستین بار صحنه هائی از عملیات انتحاری زنان و مردان الجزایری برعلیه اشغالگران فرانسوی به نمایش درآمد. صحنه هائی که عراق وفلسطین امروز شاهد زنده و روشن آن است و هر روز آن را تجربه می کند. شاید به همین دلیل بود که پنتاگون تصمیم گرفت این فیلم را در سال 2003 برای نیروهای آمریکائی مستقردرعراق به نمایش بگذارد.

پونته کوروو در سال 1919 درشهر پیزا ایتالیا در یک خانواده ثروتمند یهودی به دنیا آمد. ابتدا در رشته شیمی تحصیل کرد و بعد به روزنامه نگاری پرداخت. در 1938 به خاطر جو ضد یهودی در ایتالیا به پاریس فرار کرد و در 1941 به حزب کمونیست پیوست. بعد به عنوان رهبر گروه پارتیزانی ضد فاشیستی میلان به ایتالیا بازگشت. در میلان با روزنامه چپ گرای اونیتا به همکاری پرداخت. پس از جنگ سردبیری روزنامه کمونیستی پاتوگلیا را به عهده گرفت. در این هنگام بود که بین او و پیکاسو و ژان پل سارتر دوستی عمیقی به وجود آمد.

پونته کوروو با دیدن فیلم پائیزا روبرتو روسلینی جذب سینما شد و به ساختن فیلم های کوتاه نئورئالیستی و فیلم های مستند با دوربین 16 میلی متری خود پرداخت. در اواسط دهه پنجاه از حزب کمونیست کناره گرفت و به همکاری با فیلمسازانی چون فرانکو سولیناس و یوریس ایونس پرداخت. پس از مدتی دستیاری برای فیلمسازانی چون ماریو مونیچلی و ایوز الگرت و کسب تجربه بیشتر نخستین فیلم بلندش را با عنوان راه بزرگ آبی در 1957 با شرکت ایو مونتان کارگردانی کرد. داستان ماهیگیر فقیری که به جای تور ماهیگیری از دینامیت برای صید ماهی استفاده می کرد. بعد فیلم کاپو را باشرکت سوزان استراسبرگ ساخت که در باره فرار یک دختر یهودی از اردوگاه نازی ها در زمان جنگ جهانی دوم بود.

در1964 پس از استقلال الجزایر،صلاح باضی، رهبر سابق چریک های الجزایری در بازدید خود از رم با پونته کوروو ملاقات کرد و از او خواست که فیلمی در باره مبارزات استقلال طلبانه آنها بسازد. پونته کوروو به همراه فرانکو سولیناس به الجزایر رفت و در آنجا بر اساس مشاهدات خود و گفتگوهای بسیار با مردم و فعالین سیاسی،  فیلمنامه ای نوشت که محتوای ضد استعماری داشت و با مبارزات میهن پرستان الجزایری همدلی نشان می داد. علیرغم مخالفت فرانکوکریستالدی تهیه کننده فیلم و تهدیدات نیروهای راست گرای

فرانسوی، پونته کوروو فیلم نبرد الجزیره را ساخت که جایزه شیرطلائی فستیوال ونیز را به دست آورد. فیلمی که به استثنای ژان مارتن(درنقش کلنل متیو)، تمام بازیگران آن غیرحرفه ای بودند و پونته کوروو با استفاده از نگاتیو سیاه و سفید حساسیت بالا( با گرین زیاد) حالت مستندهای نیوزریل را به آن داده بود.

نمایش نبرد الجزایر سال ها  در فرانسه ممنوع بود. تا اینکه بر اثر فشار فیلمسازانی چون لوئی مال، این فیلم سرانجام در 1971 دراین کشور به نمایش درآمد، اگرچه نیروهای راست گرای فرانسوی صاحبان سینما را تهدید به مرگ و بمب گذاری در سینما می کردند.

پونته کوروو در 1969 فیلم بسوزان( در ایران با عنوان شعله های آتش نمایش داده شد) را کارگردانی کرد. فیلمی که در باره ماجراجوئی به نام ویلیام واکر بود که به خواسته استعمار بریتانیا از قیام بردگان جزایر کارائیب علیه استعمار اسپانیا حمایت می کرد و نقش او را مارلون براندو بازی می کرد. این فیلم نیز بار دیگر اسم پونته کوروو را به عنوان فیلمسازی سیاسی با دیدگاه های رادیکال بر سر زبان ها انداخت.

پونته کوروو فیلمساز پرکاری نبود و دوستانش لقب کارگردان تنبل را به او داده بودند.

وی از اوایل دهه نود به مدیریت هنری فستیوال فیلم ونیز برگزیده شد و تا چند سال در این سمت باقی ماند. پسر او مارکو پونته کوروو، فیلمبردار مشهوری در سینمای امروز ایتالیاست.
..................................................................
هر فیلمی می‌خواهی بساز به جز این یکی!

گفت وگویی با جیلوپونته کوروو

کارگردان فیلم "نبرد الجزیره"

اشاره:
درخشش "نبرد الجزیره" در تاریخ سینمای جهان باعث شد تا نام جیلو پونته‌کوروو به عنوان کارگردان فیلم همواره به‌عنوان یک کارگردان صاحب‌سبک مطرح و جهانی شود. امّا ساخت چنین فیلمی به سادگی و بدون هیچ واکنش منفی میسر نشده است .
پونته کوروو در گفت و گویی به بخشی از سؤالات موجود پاسخ می دهد.

درباره کارگردان:

جیلو پونته‌کوروو در سال 1919 در شهر پیزای ایتالیا متولد شد. مدتی به تحصیل در رشته شیمی پرداخت و سپس به دلیل برقراری قوانین ضد نژاد سامی که در دوره سلطه فاشیستها بر ایتالیا حکم‌فرما بود، مأیوس و سرخورده، محیط دانشگاه را رها کرد به پاریس رفت و به فعالیت مطبوعاتی مشغول شد. در این سالها با این تصور که عکس بهتر از کلام و واژه تأثیر می‌کند، به فوتوژورنالیسم رو آورد.

در سال 1941 به حزب کمونیست ایتالیا پیوست و به شمال این کشور اعزام شد و در منطقه بریگاد گاریبالدی به فعالیتهای چریکی پرداخت. در فاصله سالهای 1943 تا 1946 رهبری یکی از گروههای پارتیزانی به او محول شد و با پایان یافتن جنگ جهانی دوم، کماکان به فعالیتهای حزبی خود ادامه داد و در تهیه فیلمهای خبری برای آرشیو حزب خود، مشارکت کرد. ورود ارتش شوروی به مجارستان موجب اعتراض و جدایی او از حزب کمونیست شد. اگرچه او همچنان به ایدئولوژی مارکسیستی وفادار ماند.

در همین سالها با دیدن فیلم "پاییزا" (روبرتو روسلینی) به سینمای سیاسی ـ اجتماعی به‌ویژه آثار روسلینی گرایش پیدا کرد و از فعالیت روزنامه‌نگاری دست کشید تا رسانه سینما را بیازماید. با دستیاری ایوالگره، جان کارلو و منوتی و ماریو مونیچلی تکنیک و زیبایی‌شناسی سینما را آموخت و نخستین فیلمهای مستندش را پس از بازگشت به ایتالیا از اوایل دهه 1950 با یک دوربین شانزده میلیمتری ساخت که برای او حکم نوعی فعالیت سیاسی داشت.

پونته‌کورو در سال 1956 با نظارت یوریس ایونس یکی از پنج قسمت فیلم "قطب‌نما" را با نام "جووانا" ساخت که فیلم‌نامه‌اش را با همکاری فرانکو سولیناس نوشته بود. منتقدان فرانسوی پس از نمایش فیلم جووانا در جشنواره ونیز (سال 1956) آن را فیلمی نئورئالیستی و اصیل خواندند و پونته‌کورو خود را فرزند خلف سینمای نئورئالیستی معرفی کرد که پا جای پای کارگردان محبوبش، روسلینی، گذاشته است.
او یک‌سال بعد فیلم "راه بزرگ آبی" را بر اساس داستانی از سولینای ساخت. تهیه‌کننده مانع شد که پونته‌کورو فیلمش را سیاه و سفید و با استفاده از بازیگران غیر حرفه‌ای بسازد.

پونته‌کورو حاصل کارش را یک اثر چینه چیتایی نامید که فقط از سه، چهار فصل آن راضی است. به‌رغم نظر پونته‌کورو "راه بزرگ آبی" در جشنواره کارلو و یواری (1957) جایزه بهترین کارگردانی را برای او به ارمغان آورد. سپس فیلم "کاپو" را در سال 1959 کارگردانی کرد که یک درام است و در اردوگاههای نازیها اتفاق می‌افتد.
اما شاهکار سینمایی پونته‌کورو "نبرد الجزیره" است که در جشنواره سال 1966 و نیز موفق به دریافت شیر طلایی شد. این فیلم سیاسی به لحاظ محتوای غنی عاطفی، مهارتهای فنی و احساس یگانگی و انسجام دارای نقاط قوت بسیاری است.

او سپس فیلم "کوئیمالا" (بسوزان) را درسال 1969 با هنرنمایی مارلون براندو ساخت. دست‌مایه این فیلم نیز استعمارگری و قیام ستمدیدگان بود. فیلم بعدی او "تونل" (عملیات اوگرو) در سال 1979 به موضوع تروریسم در دوران افول رژیم فرانکو می‌پردازد.
پونته‌کورو در سال 1992 با ساخت فیلم مستند "بازگشت به الجزیره" به یکی از موضوعات مورد علاقه‌اش روی آورد. این فیلم که به سفارش شبکه دولتی ایتالیا تولید شد، برای وی فرصتی فراهم ساخت تا در یک دوره سیاسی متفاوت تاریخ الجزایر به این کشور سفر کند.
در همین سال هیئت مدیره دوسالانه جشنواره ونیز از او خواست مدیریت چهل و نهمین دوره این جشنواره را بپذیرد. سرانجام پونته‌کورو در سال 1993 مدیریت پنجاهمین جشنواره بین‌المللی فیلم ونیز را بر عهده گرفت.

حضور مجمع بین‌المللی مؤلفان و تأسیس اتحادیه بین‌المللی مؤلفان و دبیرخانه دایمی مؤلفان از مشخصه‌های بارز جشنواره پنجاهم بود که ونیز را به پایتخت جهانی نویسندگان سینمایی تبدیل کرد. وی در سالهای 1994 و 1995 نیز مدیر این جشنواره بود.
اگرچه تعداد فیلمهای بلند این فیلم‌ساز هشتادوپنج ساله به تعداد انگشتان یک دست هم نمی‌رسد، اما درخشش "نبرد الجزیره" در تاریخ سینمای جهان باعث شد تا نام این کارگردان همواره به‌عنوان یک کارگردان صاحب‌سبک مطرح باشد.

.................................

◊ قبل از ورود به بحث تهیه فیلم "نبرد الجزیره" به ما بگو چطور شد اصلاً فیلم‌ساز شدی و مهم‌ترین شخصیتایی که تو عالم سینما و ادبیات از اونا الگو گرفتی کیا بودن؟
● اولین الگویم روبرتو روسولینی، فیلم‌ساز ایتالیایی بود. به نظرم اومد تو تاریخ فیلم‌سازای سینما یکی از اون خوش‌ذوق‌هاست؛ دلیلش هم اینه که رویکرد جدیدی به واقعیت داشت، یعنی عشق به واقعیت که قبل از اون نظیرش رو سراغ نداشتم. از این نظر روسولینی محبوب‌ترین شخصیت زندگیمه؛ هم دوستش بودم و هم خیلی تحسینش می‌کنم.
تو جمع نویسنده‌ها سینگر [اسحاق باشویس] رو من تأثیر زیادی گذاشت. من اصلاً با یهود و یهودی‌جماعت در خارج از ایتالیا آشنایی نداشتم؛ رمانهای زیادی رو که سینگر و نویسنده‌هایی مثل اون نوشته بودن خوندم و همین من رو به ادبیات علاقمند کرد.
اما شخصیت خلا‌ّق روسولینی چیز دیگه‌ای بود و از همه بیشتر اون رو من اثر گذاشت. یه رفاقتی هم با فدریکو فلینی داشتم؛ آدم بی‌نهایت باهوش، زیرک و مبتکری بود. ولی سینمایی که خودم دوست داشتم با سینمای فلینی یه دنیا فاصله داشت. روسولینی چون مثل من عاشق واقعیت بود برام شد سرمشق.
سه سال پیش بی‌بی‌سی عنوان "دیکتاتوری حقیقت" را به آثار من داد. اگه به من بگن بین واقعیت و فیلمی که با جلوه‌هاش توجه مردم رو جلب می‌کنه یکی رو انتخاب کن من واقعیت رو انتخاب می‌کنم.
◊ پس به همین خاطر بود که تصمیم گرفتی فیلم "نبرد الجزیره" رو به شکل مستند بسازی؟
● درسته! بگذارید براتون توضیح بدهم چرا واقعیت برام اِنقدر اهمیت داره و دوستش دارم. برای تست بازیگری فیلم "نبرد الجزیره" فقط چهار روز وقت گذاشتم اما یک‌ماه تحقیق می‌کردم تا ببینم بهترین کادربندی برای نشون دادن حقیقت چطوریه.
می‌خواستم مثل فیلمای خبری از تصویربرداری دانه دانه با کنتراستهای تند تقلید کنم. کار آسونی نبود. از طرفی قرار بود فیلمم تو سینما به نمایش دربیاد و مردم هم به خاطرش پول بِدن. پس فرمش هم باید قشنگ درمی‌اومد. یک‌ماه طول کشید تا تکنیک خودمون را پیدا کنیم. بالاخره تصمیم گرفتیم از نگاتیو اصلی کپی بگیریم و بعدش از رو کپی دوباره فیلم‌برداری کنیم.
◊ مقدمات تولید چند وقت طول کشید؟ بودجه‌اش رو چطور تأمین کردی؟
● نوشتن فیلم‌نامه خیلی کوتاه بود حدود دو ماه، اما برای تحقیقاتش شش ماهی وقت گذاشتیم. من و فرانکو سولیناس ـ فیلم‌نامه‌نویس ـ هفته‌ها پشت سر هم این در و اون در می‌زدیم، تو محله‌ها می‌گشتیم تا از اون رعب و وحشتی که اتفاق افتاده بود یه تصویری پیدا کنیم. بعدش یه سفری رفتیم فرانسه. اونجا با مقامات ارشدی که عضو یگان چترباز بودن گفت‌وگو کردیم. گردآوری و تدوین اطلاعات خیلی وقتمون رو گرفت.
چقدر برای جذب بودجه عذاب کشیدیم. با اینکه به‌خاطر فیلم قبلی‌ام "کاپو" که نامزد جایزه اسکار شده بود. روابط خوبی با تهیه‌کنندگان داشتم ولی اونا از من می‌خواستن فیلمایی بسازم که اصلاً خوشم نمی‌اومد، وقتی ساختن فیلم "نبرد الجزیره" رو به اونا پیشنهاد دادم گفتن "دیوونه شدم. کدوم ایتالیایی پیدا می‌شه که از داستان سیاه‌پوستا خوشش بیاد؟" به اونا می‌گفتم "الجزایریها که "سیاه" نیستن. کی گفته که تو ایتالیا هیچ‌کس از این سوژه خوشش نمی‌یاد؟" آخرش هم هیچ‌کدوم از اون تهیه‌کننده‌ها حاضر به همکاری نشد. به من می‌گفتن: "هر فیلمی دلت می‌خواد بساز به‌جز این یکی!"
یکی‌شون می‌گفت: "ببین رو پیشونی من نوشته "احمق"؟ تو از من می‌خوای سرمایه‌ام رو برای فیلمی خرج کنم که هیچ‌کی به تماشای اون نخواهد اومد؟" جالبه بدونید که کمترین بودجه رو من از همین آدم خواسته بودم، وقتی پول این‌طوری جور نشد،‌تصمیم گرفتیم خودمون یعنی من، کارگردان، فیلم‌نامه‌نویس و بقیه از جیب خودمون پول بگذاریم، یعنی مثل یه تعاونی.
بودجه‌مون انقدر ناچیز بود که مجبور شدیم بدون منشی صحنه به الجزایر سفر کنیم. حتماً می‌دونین برای ثبت سکانسها و تکرار برداشتها بدون منشی صحنه کارا خیلی سخت می‌شه. اولش می‌گفتیم بالاخره یه نفر رو پیدا می‌کنیم و کار منشی صحنه رو یادش می‌دیم. پانزده روز عرق ریختیم اما کو آدم مناسب؟ آخرش هم با اون تنگنای مالی مجبور شدیم از ایتالیا یک منشی صحنه واقعی بیاریم. اما الجزایریها الحق خوب به ما کمک می‌کردن. هرجای شهر رو که می‌خواستیم ببینیم راحت مجوز می‌دادن. پول زیادی هم ازمون نمی‌گرفتن.
◊ تنها یه بازیگر حرفه‌ای داشتین که اون هم ژان مارتین در نقش سرهنگ ماتیوست. از بازیگر حرفه‌ای دیگری استفاده نکردی. بازیگرای الجزایری رو چطور انتخاب کردی؟ اصلاً چه ملاکی داشتی؟
● حتی ژان مارتین هم تو فرانسه از بازیگرای درجه دو ست. من اونو به خاطر چهره‌ش انتخاب کردم. چهره یکی از مِلاکهای منه.
برام فیزیکِ بازیگر و شباهت اون به نقش خیلی مهم‌تر از توانایی یا هوشمندی‌شه. حالا اگه کسی پیدا شد که هر دو خصلت رو داشته باشه که فبها. ولی باز ترجیح می‌دم وقتی یه غیرحرفه‌ای چهره خوبی داره با اون کار کنم حتی اگه وقت زیادی رو هم از دست بدم. این کار هم مثل کار نقاش می‌مونه که برای خلق رنگای خیالش وقت می‌گذاره.
برای تهیه مقدمات فیلم به ایتالیا و فرانسه سر زدیم تا بلکه چهره‌هایی رو که به نقشها بخورن پیدا کنیم.
◊ چقدر فیلم‌برداری طول کشید؟
● از چهار ماه سه روز کم. چون همه پول گذاشته بودن قدر وقت رو خوب می‌دونستن.
درباره مراحل تولید موسیقی متن برامون تعریف کن.
داستانش مفصله اما به شنیدنش می‌ارزه. من از موسیقی بیشتر از سینما خوشم می‌یاد. همیشه حسرت می‌خورم چرا وضع خونوادم انقدر خوب نبود تا بتونم تو هنرکده موسیقی تحصیل کنم. موسیقی از مؤلفه‌های اصلی فیلم‌سازیه؛ برای این کار رفتم سراغ اینیو موریکن [آهنگساز معروف فیلم] که اون وقتا جوان بود؛ اون ملودی می‌ساخت و من نمی‌پسندیدم. من خودم تِمهایی می‌ساختم یا بهتره بگم سوت می‌زدم یا با پیانو می‌نواختم اما اینیو از اونا خوشش نمی‌اومد.
سه هفته روی یه ملودی اصلی کلنجار رفتیم اما نتیجه‌ای نداشت تا اینکه بالاخره سه تِم پایه به ذهنم رسید. اونا رو ضبط کردم و خیلی سرحال ساعت 30/7 صبح رفتم خونه اینیو. از پله‌های خونش که بالا می‌رفتم سوت می‌زدم تا اون سه تا تم رو فراموش نکنم.
رفتم تو خونه که اینیو گفت: "یه دقیقه صبر کن اول به سه تا تِم من گوش کن اگه نپسندیدی اون‌وقت ضبط خودت رو روشن کن." اینیو نشست پشت پیانو و درست همون تِمهای منو نواخت.
تو صورتش ندیدم که بخواد با من شوخی کنه. کارش که تموم شد گفت: "این هم نتیجه یک‌ماه کلنجار رفتن با همدیگه ست."
آن روز که جایزه شیر طلایی رو تو جشنواره فیلم ونیز می‌گرفتیم از موریکن پرسیدن چرا موسیقی فیلم را به نام کارگردان معرفی کردی؟ می‌دونید چی گفت؟ گفتش: "آن روز صبح که جیلو داشت از پله‌های خونم می‌اومد بالا و سوت می‌زد ازش خواستم تمهای من رو گوش بده و درست تمهایی رو که با سوت زده بود براش نواختم. جیلو تعجب کرده بود، اصلاً از این تصادف سر در نمی‌آورد. من به اون چیزی بروز ندادم اما برای زنش همه‌چیز رو تعریف کردم و ازش خواستم هیچی نگه تا جشنواره ونیز."
اینیو این داستانو تو کنفرانس مطبوعاتی شیر طلایی یه‌جوری تعریف کرد که همه خندیدن.
◊ تو عضو نهضت مقاومت ضدفاشیستی بودی، از اون تجربه‌ها تو فیلمت استفاده کردی؟
● همین‌طوره، مبارزه‌های زیرزمینی تو همه دنیا چیزای شبیه به هم زیاد داره. مقاومت علیه فاشیستها، چه تو پاریس یا تو رم یا مبارزه با اشغالگرای الجزایر همه با هم شبیهن و از روشهای یک‌جوری استفاده می‌کنن. پس تجربه‌های خود من هم بی‌تأثیر نبود.
مردم اون منطقه فقیرنشین الجزیره به من خیلی کمک کردن؛ اتفاقاتی رو که قبلاً براشون افتاده بود موبه‌مو می‌گفتن.
◊ الان که با هم حرف می‌زنیم، نظامیهای آمریکایی و هم‌پیمانانشون دارن همون بلایی رو سر مردم عراق می‌یارن که تو تو فیلم نبرد الجزیره نشون دادی یعنی جمع کردن مردم، شکنجه، ترور، نظرت چیه؟
●من با حضور بیگانه تو هر کشوری مخالفم. عراق باید مستقل باشه. تو این فیلم یه صحنه‌ای هست که با اوضاع عراق کاملاً جوره. روزنامه‌نگارا موقعی که از بن مهدی می‌پرسن آیا فکر می‌کنی سازمان الجزایر بتونه ارتش قدرتمند فرانسه رو شکست بده اون می‌گه: نه! اما به نظرم دیر یا زود ارتش فرانسه دیگه نتونه جلوی مسیر تاریخ رو بگیره."
این حرفا هرچند عراق و الجزایر با هم فرقایی دارن ولی با وضع الان عراق جور درمی‌یاد. عراق و بقیه کشورایی که رنج می‌کشن، قربانی می‌دن و با اشغالگر می‌جنگن بالاخره استقلالشون رو به دست می‌یارن. خودم معتقدم عراق در درازمدت کشوری آزاد خواهد بود. امیدوارم خیلی زود ببینیم که عراق آزاد شده چون خودبه‌خود که آزادی به دست نمی‌یاد.
این آبروریزی تازه آمریکاییها در شکنجه زندانیای عراقی تو زندان ابوغریب دلیل قاطعی برای اونایی است که اشغالگری رو ناعادلانه و غیرقانونی می‌دونن.
◊ نظرت درباره دخالت نظامی ایتالیا در عراق:
● کاملاً مخالفم.
◊ بعد از "نبرد الجزیره"، فیلم "بسوزان" رو ساختی. کار کردن با مارلون براندو چطور بود؟
● مارلون براندو از نابغه‌های سینماست شاید هم بی‌نظیرترین بازیگر، اما یه آدم دمدمی‌مزاج و بدقلق بود. مثل اسبی که زود ر‌َم می‌کنه. ولی الحق که کارش خیلی حرفه‌ای بود. همون‌جوری که ازش می‌خواستی. فیلم "بسوزان" رو که می‌ساختم همش با هم کنتاکت داشتیم. تو آخرین ماه فیلم‌برداری هم با هم قهر کردیم. من هرچی می‌خواستم به اون بگم به دستیار کارگردان می‌گفتم. فیلم که تموم شد حتی برای خداحافظی با هم دست هم ندادیم.
یک سال و نیم از ساخت "بسوزان" گذشته بود که مارلون برای ساختن فیلمی راجع به سرخ‌پوستان آمریکا از من کمک خواست و این‌جوری دوباره با هم آشتی کردیم.
وقتی دیدمش گفتم: "تو از اونی که فکر می‌کردم خ‍ُل‌تری. من که می‌دونم تو اصلاً عوض نشدی، من هم نشدم. اگه دوباره بخواهیم با هم کار کنیم سه روز نشده دعوامون می‌شه."
مارلون گفت: نه، ابداً. این فیلم به دلایل سیاسی و اخلاقی برام خیلی مهمه. تو هم بهترین آدم برای این کار هستی، ازت می‌خوام حرفم رو زمین نیندازی."
من قبول کردم ولی ازش خواستم برای اینکه بفهمیم سرخ‌پوستا چه‌جوری زندگی می‌کنن یا چه‌جوری حرف می‌زنن یه بیست روز تا یک‌ماه در یکی از قرارگاههای اونا زندگی می‌کنیم. مارلون قبول کرد و من نزدیک سی روز در یه قرارگاه که وضع وحشتناکی داشت زندگی کردم. تجربه‌اش برام جالب بود. هرچند فیلم به دلیلی که دیگه دست من و مارلون نبود ساخته نشد. اما از اینکه یک‌ماه میان سرخ‌پوستای قبیله "سو" در داکوتای جنوبی زندگی کردم راضی‌ام.
◊ وقتی که "نبرد الجزیره" و "بسوزان" رو می‌ساختی چند تا از فیلم‌سازای چپ فیلمایی با پیامهای ضدامپریالیستی می‌ساختن. به نظرت چرا حالا کارگردانایی که از این فیلما بسازن کم پیدا می‌شه؟
● متأسفانه استاندارد فیلم‌سازی در مقایسه با پانزده ـ بیست سال گذشته خیلی پایین اومده. فیلم‌سازا دیگه به سیاست یا به مشکلات بقیه مردم دنیا اهمیتی نمی‌دن. دلیلش برمی‌گرده به تهیه‌کننده‌ها. بهانه‌شون هم اینه که تماشاگر از این سوژه‌ها استقبال نمی‌کنه.
این برا کارگردانا فرق می‌کنه چون اونا صرفاً دنبال پول نیستن و به سیاست و اخلاق هم اهمیت می‌دن. بعضیها می‌خوان فیلمای جدی بسازن ولی تهیه‌کننده پیدا نمی‌کنن. بدبختانه سطح علایق سیاسی در رسانه‌ها و میون مردم اروپا پایین اومده.
تو تا سال 1956 عضو حزب کمونیست ایتالیا بود. چرا اومدی بیرون؟
علتش ماجرای مجارستان نبود. من اصلش با تمرکزگرایی دمکراتیک ـ دست‌کم از اون نوعی که اونا داشتن و خیلی هم انعطاف‌پذیر نبود ـ مخالفم. من هنوز اندیشه‌های چپی رو دارم.
◊ تو خودت رو سوسیالیست می‌دونی؟
● مسلماً. به سوسیالیسم و اندیشه‌های مترقی‌اش خیلی علاقه دارم.
◊ چه توصیه‌ای برای کارگردانای جوون داری؟
● باید شجاع باشن. حتی اگه سخت باشه چون ارزش شجاعت رو در درازمدت می‌فهمن.
آدم وقتی ثمره پشتکار و استقامت خودش رو برداشت می‌کنه ده برابر فیلمی که بی‌علاقه ساخته احساس رضایت می‌کنه. این پاداش استقامته.
   
زمانی بی‌بی‌سی عنوان "دیکتاتوری حقیقت" را به آثار من داد. اگه به من بگن بین واقعیت و فیلمی که با جلوه‌هاش توجه مردم رو جلب می‌کنه یکی رو انتخاب کن من واقعیت رو انتخاب می‌کنم.


..................................................................





جست و جو در سایت رها ماهرو : بازیگران دختر فیلم خانواده آشپز . بازیگر کارن گلاسر . بچه رو بگیر . چرا کنگر وبهروز از در حاشیه رفتن؟ . نقد در حاشیه2 . سریال سنگ پا . تصاویر بازیگران سریال میخک دختر ایتوکو . عکسهای ملیسا سواندرسون و مایکل لاندون کنارهم . نام بازیگران فیلم خبر خاصی نیست . بازیگران فیلم خبری خاصی نیست . گذر از دروازه ی ازدها