رها ماهرو

رها ماهرو

منتقد سینما و تلویزیون
رها ماهرو

رها ماهرو

منتقد سینما و تلویزیون

نقد فیلم شبح جنگجو آکیرا کوروساوا

شبح جنگجو
1980 ژاپن
Kagemusha

کارگردان:Akira Kurosawa


کاگه‌موشا

کارگردان : آکیرا کوروساوا
نویسنده : آکیرا کوروساوا
بازیگران : تاتسویا ناکادای
توزیع‌کننده : فاکس قرن بیستم
تاریخ‌های انتشار : ۲۶ آوریل ۱۹۸۰
مدت زمان : ۱۷۹ دقیقه
کشور : ژاپن
زبان : ژاپنی

کاگه‌موشا یا شبح جنگجو (به انگلیسی: Kagemusha) فیلمی است به کارگردانی آکیرا کوروساوا کارگردان مشهور ژاپنی که به قولی برداشتی است از «خاطرات مردگان»، داستان مشهوری از فئودور داستایوسکی.هنگامی که تاکدا شینگن در یک محاصره در اوایل سال ۱۵۷۳ درگذشت، پس از او پسرش «تاکدا کاتسویوری» که نسبت به پدرش از توانایی کمتری برخوردار بود، به ریاست قبیله رسید. داستان این فیلم در این خصوص است.
http://www.cinscreen.com/album/mxde1410028476.jpg

سینما کلاسیک:نقد مسعود فراستی بر فیلم شبح جنگجو

در ۲۷ شب از برنامه سینما کلاسیک ، فیلم سینمایی شبح جنگجو ، اثر زیبایی از آکیرا کوروساوا ، ساخته ۱۹۸۰ سینمای ژاپن به روی آنتن رفت ، قبل از آن مسعود فراستی منتقد ، به نقد ، معرفی و بررسی این اثر پرداخت
http://rayanpc.weblogs.us/wp-content/uploads/2012/03/2d9603-21-2012-11-35-53-AM.jpg
درباره " شبح جنگجو "

سارقی ساده که شباهت زیادی به یک فرمانده دارد استخدام می شود تا نقش بدل او را بازی کند.اما وقتی فرمانده از دنیا می رود سارق مجبور می شود جای او را بگیرد و...
http://rayanpc.weblogs.us/wp-content/uploads/2012/03/cc6103-21-2012-11-37-13-AM.jpg
 مروری بر کاگه موشا فیلمی از «آکیرا کوروساوا »

بدون شک برترین کارگردان سینمای ژاپن آکیرا کوروساوا به جهت فیلمهای سامورایی اش صاحب شهرت شده است. داستان این فیلمها در ژاپن فئودال می گذرند و حال و هوایی ضدجنگ دارند و تصویرگر جنگهای بی پایان قبایل رقیب می باشند. امپراطوری ها و سلطنت ها در گذر زمان در حال عبور هستند و شوکت و جاه آنها هزینه بَر و زندگی انسان ها ارزانترین متاع بوده است. پیران نصایح خردمندانه ای را ارائه می دهند اما فرماندهان نظامی که رؤیای جاه و مقام در سر دارند این نصایح را به چیزی نمی گیرند. در این جهان زنان نیز جنس دوم به شمار می آیند اما آنها نقشه های خودشان را برای کسب قدرت و انتقام گیری دارند.


«کاگه موشا» نقطه عطفی در سلسله فیلمهای سامورایی کوروساوا که به چند دهه می رسد، می باشد. هر چند این فیلم بهتر از برخی از فیلمهای معروفش چون «یوجیمبو» می باشد اما به هپچ وجه همپای بهترین فیلم های این کارگردان، همچون «سریر خون»، «آشوب» و «هفت سامورایی» نیست.


فیلم، داستان آشنا اما خاصی دارد. یک فرمانروای شینگن در حین تصرف قلعه ای، سخت مجروح شده است. آرزوی او در حین مرگ این است که سلطنت وی ادامه پیدا کند. این آرزو از طریق یک بدل به نام «کاگه موشا» (تاتسویا ناکادایی) که یک دزد است و اصل و نسب پست و فرومایه ای دارد، تحقق پیدا می کند. کاگه موشا سه سال در این نقش می ماند و سعی در حفظ روحیه و کمک به پیروزی نظامیان در جنگها میکند.

تأثیر گذارترین جنبه فیلم، فیلمبرداری، لباس و صحنه آن است. بسیاری از صحنه ها، موج سربازان کلاه خود به سر، زره به تن و سلاح به دست در پس خورشید و در دشتهای ژاپن را نشان می دهند. کوروساوا به بهره گیری از تجارب طراحی به نام «شینیکیرو ایکِب» شکوه بیشتری به تصاویر میادین نبرد می بخشد. فیلمبرداری خیره کننده، طراحی صحنه و لباسهای قابل قبول ویژگیهای آشنای فیلمهای این کارگردان برجسته می باشند.در عین حال بسیاری از صحنه ها طولانی و ساکن هستند. شخصیتها در اتاق مینشینند و صحبت می کنند و به ندرت تکان می خورند و گاهی تشخیص اینکه کدام یک از آنها در حال حرف زدن است دشوار می باشد اما این نقیصه را می توان به تفاوتها و انتظارات فرهنگی نسبت داد. تماشاگران غربی از فیلمهای جنگی تحرک می خواهند و به عمق، توسعه و تحول شخصیت توجه چندانی نشان نمی دهند با این وجود هرگاه که نوه جوان و وارث شینگن به نام «تاکه مارو» مقابل دوربین قرار می گیرد فیلم تحرک پیدا می کند. انرژی، شور، شوق و صداقت بیان این جوان در برابر پیران دوراندیش و بدگمان که نقشهای عمده فیلم را بر عهده دارند کنتراست عجیب و جالبی ایجاد می نماید. کاگه موشا موظف است به هویت بدل و پنهان کاری خود در نقش شینگن ادامه دهد او تنها زمانی خودش است که در کنار تاکه مارو قرار گرفته چرا که تاکه مارو می خواهد شخصیت پدر بزرگش را فراسوی حالت خشن و سنگ مانندش پیدا کند.


طبق استانداردهای سینمای ژاپن کاگه موشا فیلم گرانی به شمار می آید و کوروساوا به دلیل نظریاتش در مورد تجاری شدن استودیوهای ژاپنی خود را از این استودیوها منفک کرده بود. برای تأمین بودجه فیلم پس از مصائب فراوان او روبه جرج لوکاس (جنگ ستارگان) و فرانسیس فورد کاپولا (پدرخوانده) دو کارگردان شهیر دهه هفتاد آورد. این دو کارگردان تهیه کنندگان نسخه بین المللی فیلم و مسئول برشهای 20 دقیقه از فیلم که زیرنویسهای آسان فهم انگلیسی داشت، بودند.کاگه موشا کاندیدای دریافت دو جایزه معتبر آکادمی به عنوان بهترین فیلم خارجی زبان و بهترین کارگردان هنری شد. این فیلم برنده جوایز متعددی در سطح جهان همچون نخل طلایی جشنواره فیلم کن، بهترین کارگردانی جوایز آکادمی بریتانیا و بهترین فیلم خارجی از آکادمی سینمای فرانسه و انجمن منتقدان فیلم نیویورک شد.

با نمایش فیلم خواه ناخواه یاد اپرایی پر شکوه در اذهان مخاطبان زنده می گردد. فیلم شامل چند آریاست، این یک درام موزیکال پیوسته، مثل واگنر، نیست؛ بلکه بخش بخش است، مثل وردی. بعد از صحنه افتتاحیه سه نفره (trio) آهسته فیلم، یک Stretto سریع از آمدن سربازان می بینیم که عبور آنها از قنات ها را اعلام می کند و پس از آن صحنه آرام گروه کُر مشاوران قرار دارد والی آخر. ریتم جهت ایجاد تضاد به کار رفته، ریتم آرام جانشین ریتم تند می شود: درست پیش از اولین صحنه نبرد، سکانس آرام زیبایی وجود دارد (سربازان به رسیتال فلوت دشمن گوش می کنند) و پس از هیاهوی نبرد آخر، قطعه اسلوموشن نتیجه قتل عام است. واقع گرایی به مفهوم متعارفش- به معنی محتمل بودن- هیچ جایی به چشم نمی خورد و نتیجه اش این است که انگار هیچ احتمالی، راهی برای گریز از آنچه مقدر است نیست. همچنان که ظاهر به آرامی جای خود را به واقعیت می دهد، واقعیت هم بتدریج چهره تقدیر را به خود می گیرد، چهره سرنوشت!

ساختار فیلم بسیار موجز و سختگیرانه است، تا حدی که در سینما کمتر دیده شده. همچون یک اپرانامه خوب، همه چیز فدای مضمون شده؛ یعنی همه عناصر برای تقویت و غنی تر کردن مضمون به کار رفته. انگار این تنها وظیفه دوربین در این فیلم است. در سریر خون صحنه ای که در آن قطع درختان جنگل باعث میشود پرنده ها به قلعه هجوم بیاورند، صحنه ای «غیرضروری» ولی هیجان انگیز است؛ در شبح جنگجو نیز صحنه تغزلی ای که در آن سربازان به صدای فلوت گوش می کنند، «ضروری» است چون فیلم با آن تمام میشود، این نشانه ایجاز فوق العاده فیلم وانسجام آن است و اینکه همه چیزهای غیرضروری حذف شده است.

تفاوت های میان شبح جنگجو و فیلم های پیشین شاید بهترین جلوه اش در سکانس پایانی فیلم- انهدام طایفه تاکه دا- باشد. مثلاً می توان آن را با سکانس پایانی هفت سامورایی- فیلمی که 25سال پیشتر ساخته شده- مقایسه کرد؛ گرچه میان این دو شباهت هایی هم هست (تقریباً دیالوگی درکار نیست، کنش ها زیادند و این ایده که شمشیر چیز خوبی ست و تفنگ بد)، با این حال تفاوت ها بیشتر به چشم می آید. هفت سامورایی فیلمی به شدت واقع گراست. در نتیجه در سکانس نبرد نهایی فیلم، همه چیز نشان داده می شود. با اینکه تعداد مشخصی حمله و تعداد مشخصی دفاع به وقوع می پیوندد، ما خیلی زود تعداد حمله ها را گم می کنیم در عوض بیشتر به اکشن توجه نشان می دهیم. دوربین انگار همه جا هست و همه چیز را به تصویر می کشد. از همین آشوب است که پیروزی (توخالی) نهایی شکل می گیرد.

سکانس پایانی شبح جنگجو در مقایسه به شدت طراحی شده است. جایگاه های دوربین بسیار کم تعداد است و خود نبرد از عناصر معدودی تشکیل شده. نخست، خط طویل مدافعان نبوناگا و ایاسو را می بینیم، به طول چندین کیلومتر که تیراندازان شان در پناه دریا ایستاده اند. دوم، دشت مقابل آنهاست که سپاه تاکه دا از آنجا حمله می کند. سوم، تپه کوچکی ست که کاتسویوری و مشاوران در آن پناه گرفته اند و فرمان حمله را صادر می کنند. این ها مراکز جغرافیایی سکانس هستند.

نحوه نمایش اینها نیز محدود است. وقتی حمله آغاز می شود نیروهای دشمن را نمی بینیم. فقط یک خط افقی طویل می بینیم و شلیک هایی پراکنده. دشمن همان قدر ناشناخته است که نیروهای آلمانی در سکانس نبرد روی یخ در فیلم «الکساندر نوسکی آیزنشتاین»، فیلمی که کوروساوا دیده بود ولی تا پیش از شبح جنگجو فکر خاصی روی آن نکرده بود. کاتسویوری و مشاوران را همیشه فقط از یک زاویه می بینیم. حمله سپاهیان تاکه دا و سواره نظام را با حرکت تراولینگ دوربین و گهگاه کلوزآپ می بینیم. تدوین نیز ساده تر شده. از قطع های سریع به شیوه هفت سامورایی خبری نیست، و گرچه، البته، همه نماها یک اندازه نیستند، ولی انگار به لحاظ ارزش در یک حدند.

سکانس نبرد شامل یک الگوی ثابت است:

1 – نیروهای تاکه دا وارد میدان می شوند. (جزئیات این پیشروی)

2 – نیروهای دشمن در خطی طویل در دوردست شلیک می کنند؛ (دود تفنگ ها)

3 – واکنش (ترس، اضطراب) نیروهای تاکه دا.

این الگو سه بار تکرار می شود ، هر بار یکی از سه گروه نیروهای تاکه دا وارد میدان می شود. اول سواره نظام، که دیگر چون باد سریع نیستند و همگی کشته می شوند. دوم نیزه داران، که دیگر چون جنگل بیصدا نیستند و همگی کشته می شوند. سوم، سواران حمله دار می آیند، که دیگر چون آتش بیرحم نیستند و همگی کشته می شوند. در هر حمله نمایی از شلیک دشمن می بینیم، نمایی از مشاوران تاکه دا که بیشتر مبهوت میشوند. در این نماها فرمانروا کاتسویوری را در حال اشاره کردن می بینیم، او بی شک دیگر چون کوه استوار نیست.

یکی از ویژگی های این سکانس نهایی طولانی این است که از آن جا که ابتکار عمل در دست دشمن است، ما فقط واکنش ها را می بینیم. حتی وقتی بدل به صحنه می آید تا شاهد قتل عام باشد، ما فقط واکنش او را می بینیم. نتیجه درماندگی ست، قتل عامی که باید تحمل کرد و امیدی به عمل کردن نیست. آن صف طویل دودآلود شکست ناپذیر به نظر می رسد. نیروهای تاکه دا محکوم به شکست اند.

پس از این سکانس به شدت طراحی شده و حتی بی جزئیات، یک موخره طولانی وجود دارد (که از نسخه بین المللی فیلم حذف شده) که شامل جزئیاتی از صحنه های جنگ به صورت اسلوموشن است: اسب های زخمی در حال تقلا، سربازان در خاک و خون، سربازان مرده، از آنجا که تا این لحظه هیچ چیز از قتل عام ندیده ایم (فقط صدای اسب ها و سربازها را پس از صدای شلیک شنیده ایم، اشاره به اینکه آدم ها وحیوانات را قصابی کرده اند)، تأثیرش فوق العاده است. برای نخستین بار این انهدام را مشاهده – یا بهتر بگوییم، تجربه – می کنیم. تا این لحظه آن را باور نکرده ایم (زیرا برایمان واقعی نشده است). بنابراین واقعیت جنگ همین است – و نه هیجان و شکوه هفت سامورایی (جدا از سکانس پایانی اش) – درد ، مرگ و انهدام !

شبح جنگجو، در میان همه فیلم های کوروساوا، تنها فیلمی ست که هیچ امیدی در آن نیست، فیلمی خودکفا، اصیل و نومیدانه است. در فیلم های پیشین اگر قهرمان فیلم تلاش می کرد موفق می شد؛ این جا تلاش می کند و شکست می خورد. این ساختار خود محور و بسته نیز این احساس را تشدید (و به ایجادش کمک) می کند تا فرضیه فیلم بهتر اثبات شود- فرضیه ای که جوهر فیلم است و دیگر جایی برای صحنه های «غیرضروری» و مفرح نیست؛ ساختاری که در آن همه بخش ها به پایانی محتوم ختم می شود

کاگه موشا فیلم بسیار تأثیرگذاریست (به رغم ویژگی های منفی اش، بازی های بد، هم از بازیگران تئاتر- از جمله ناکادایی و هم بازیگران تلویزیون، و آن موسیقی بسیار متظاهرانه که مسئولیت کاملش بر عهده خود کوروساواست) ولی فیلم از مفاهیمی که ابتدا به آن فکر شده بود، به کلی فاصله گرفت.

گرچه صحنه های غافلگیر کننده و حتی سرگرم کننده ای در فیلم هست (مثلاً صحنه های زیبای کنار دریاچه در قلعة سووا و صحنه ای که نبوناگا خشمش را از طریق یک شعر «نو» بیان می کند) اما احساس یک تقدیر محتوم بر آن حاکم است که همه شخصیتها را نابود می کند و دست آخر حتی خودش را هم از بین می برد. این فیلم همچنین (به شایستگی) سردترین فیلم کوروساواست- بسیار سردتر از پرونده یک موجود زنده و سریرخون. سردی این فیلم بخشی به دلیل وجه بصری به شدت کنترل شده اش است. بخشی به دلیل انتخاب اشتباه ناکادایی به عنوان بازیگر اصلی و بخشی به دلیل خشکی فیلمنامه که تمام احساسات را در دوردست قرار داده اما شاید مهمترین دلیل سردی فوق العاده فیلم این نکته فلسفی ست که هر گرمایی توهم است؛ واقعیت، جاودانگی و مرگ همگی سردند.

شبح جنگجو به عنوان بیانیه ای نومید کننده و بی رحمانه، با دیدگاهی بدبینانه چنان با قدرت خیره کننده ای تصویر می شود که (پیش از اینکه توهم تمام شود و از سالن بیرون بیاییم) آن را باور می کنیم. «انسان دوستی» که کوروساوا آن قدر گسترش پیدا کرده که وضعیت حقیقی انسان را شامل شود!

شینگن تاکه دا (تاتسویا ناکادایی) :

حتی با این تشابه ظاهری، او به قدری شرور است که باید مصلوب شود. این لات بی سر و پا چه شباهتی با من می تواند داشته باشد؟

همزاد وی (بازهم تاتسویا ناکادایی) :

من فقط چند سکه پول دزدیدم. من یک دزد خرده پا هستم اما تو صدها نفر را به خاک و خون کشیده ای و کل منطقه را چپاول کرده ای. چه کسی شرور است؟ من یا تو؟

لحن کاگه موشا سرد و دور است. فیلم شباهتهایی با آثار اولیه کوروساوا دارد که با دقت و ظرافت خاصی ساخته شده اند. مناظره و جدل بین شخص و جامعه همراه با جنبه هایی از آزادی انسان به خوبی متمایز شده اند. این موارد ریشه در شخصیت مقتدرانه کوروساوا دارند که با محیط اجتماعی خود به تقابل برخاست. هر چند که این حرکت نظری یک ماهیت و وجود عمیقاً مشکل زا بود اما شخصیت سازی کوروساوا که خوشبینی سالهای پس از جنگ را در بر می گیرد با ماهیت قدرت سیاسی و اجتماعی در جهان مدرنیسم برخورد پیدا کرد و در این بین شخصیت سازی و شخصیت پردازی کوروساوا به ناچار راهی به جز گسست و نیستی پیدا ننمود. حالا کاگه موشا با ظرافت ، جهانی را نشان می دهد که در آن رؤیا و توهم جای روشنگری را می گیرند تا بدان جا که شخصیت انسانها به یک شیء تهی تبدیل شده و طی آن اراده انسان و انتخاب آزاد در زیر بار سنگین «مقصد» خرد می شوند.

کاگه موشا تصویری مجازی است از انگیزه ها و آرمانهای کوروساوای عاصی که یک کلیت منسجم و واحدی پیدا نکرده اند. این بخش مجزا که در فیلم مشاهده می شود همچنان امضای کوروساوا را برخود دارد اما این نکته الزاماً به معنای شکست فیلم یا سقوط کوروساوا یا سبک دوران پیری وی نیست. در عوض کاگه موشا را می توان بهترین فیلم تجربی وی دانست. تجربه ای که حاصل جستجوهای کوروساوا برای یافتن محیطی متفاوت از محیط حاکم بر سیستم های استودیوهای فیلم سازی می باشد.

ترجمه و تلخیص : هوشمند ورعی

http://s3.picofile.com/file/7387002896/akira_kurosawa_3.jpg


رها ماهرو : شما می توانید نظر و نقد خود را راجع به فیلم شبح جنگجو یا کاگه موشا آکیرا کوروساوا برای ما بنویسید و بفرستید.


---------------------

داستان : سیندرلا به ایران آمد

داستان : پاندا کونگ فو کار به ایران آمد


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد