رها ماهرو

رها ماهرو

منتقد سینما و تلویزیون
رها ماهرو

رها ماهرو

منتقد سینما و تلویزیون

فیلم سولاریس ساخته آندری تاکوفسکی

سولاریس
روسیه 1972
Solaris

Dir: Andrei Tarkovsky

سولاریس
فیلم محصول سال 1972
سولاریس فیلمی علمی–تخیلی به کارگردانی آندری تارکوفسکی محصول سال ۱۹۷۲ است. تارکوفسکی این فیلم را بر اساس رمان سولاریس، اثری نئوکلاسیک در ادبیات علمی-تخیلی از استانیسلاو لم نویسنده لهستانی ساخت.
تاریخ اکران: ۲۰ مارس ۱۹۷۲ م. (اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی)
کارگردان: آندری تارکوفسکی
داستان: استانیسلاو لم
آهنگ‌ساز: Eduard Artemyev
بودجه: ۱ میلیون روبل روسیه
بازیگران
دوناتاس بانیونیس
یوری یاروت
سوس سارگسیان
'''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''
نام فیلم: سولاریس

کارگردان: Andrei Tarkovsky

سال ساخت: 1972

کشور سازنده: شوروی سابق

درجه: PG

درباره فیلم:
قهرمان فیلم همسرش را که سال ها پیش از دست داده در ایستگاه سولاریس می یابد...

نقد فیلم: (خواندن این بخش قبل از تماشای فیلم توصیه نمی شود)
1- اولین بار است که درباره یکی از بهترین ها(ده فیلم برتر) عمرم چیزی مینویسم،هر بار مطلبی درباره سینما نوشتم بخاطر مسائل دیگری بوده اما سولاریس ازآن نمونه هایی است که درنوشتن درباره اش, هرچیزی مثل فلسفه یا ادبیات یاعشق تابع داستان میشوند واز فیلم های معتبر فراوانی که دیده ام از بهترین هاست .سولاریس تارکوفسکی برای سرگرمی و تفنن نیست بلکه مثل یک کتاب فلسفی عجیب و غریب است که بسیار خوش خط و مصور و رنگی نوشته شده.این فیلم اینقدر دیدنی بوده که یکبار دیگر توسط استیون سودربرگ در سال 2002 با بازی جرج کلونی بازسازی شده و سودربرگ اگرچه سینماگر منتقدپسند ومستقلی است اما این فیلم پیچیده را در قالب یک اثر کوتاه وعوامانه هالیوودی کرده تا همه بتوانند از دیدنش لذت ببرند اما بحث من ناظر به نسخه اورجینال فیلم(محصول 1972 شوروی) است.


2- سولاریس ساخته آندره تارکوفسکی سینماگر- فیلسوف روس(مرگ در 1986 براثر سرطان) است که مثل وضعیت (برگمان و سوئد)، (ساتیجیت ری و هند) یا (آنجلوپولوس و یونان) و همین کیارستمی خودمان تا چندی پیش، بعد ازسرگئی آیزنشتاین ، تنها نماینده سینمای یک ملت است. فیلم هایش بسیار نایابند و در همه دنیا گمنام است و در ایران چندی پیش که بابک احمدی کتابی در معرفی سینمایش نوشت تازه شناخته شد.او فقط 10 فیلم ساخته و من دو فیلم دیگر بنام های "نوستالژیا" و "آینه" را از او دیدم که اولی فوق العاده بود. این فیلم ها محتوای عمیقی دارند و درک ودیدنشان توان فلسفی میخواهد و آدم های بی حوصله مثل دوستم حمید که منتظرند زود اتفاقات بیفتد از این آثار زده میشوند.زمان فیلم سولاریس بیش از 3 ساعت است و من چون بازیرنویس انگلیسی دیدمش حدود 4 ساعت زمان برد و از معدود دفعاتی بود که یک فیلمساز و نه یک فیلسوف عمیقا مرا به فکر انداخت و هنرش را به رخ بیننده کشید.تارکوفسکی بسیارمورد انتقاد است که چرا شوروی را ترک نکرد اما او برای نمایش فیلم هایش مخصوصا(اندری روبلوف) بسیاراذیت شد و آخر عمر به سوئد مهاجرت کرد وی نقل قول معروفی دارد که فیلم هایش برای اینست که مردم اگرچه احساس خوشبختی نمیکنند اما بهتر زندگی را تحمل کنند.ضمنا ایده اصلی فیلم از رمان که توسط "استانیسلاو لم" نوشته شده است و فیلمنامه را هم گورنشتاین نوشته و نمیخواهم خیلی تارکوفسکی را بالا ببرم اما همین گزیدن یک کارگردان هم بسیار مهم است که چه اثری را به تصویر بکشد. به هر حال نویسنده رمان خودش با برداشت های تارکوفسکی مخالف است.

3- سولاریس را منتقدان زیادی پاسخ شوروی ها به "اودیسه فضایی" کوبریک سینمای غرب دانسته اند.جدا از صحت این ادعا اشتراک دوفیلم اینستکه میخواهند فلسفه را به عالم ناشناخته فضا ببرند و مفاهیم جدیدی را خلق کنند.فیلم کوبریک بسیار مشهورتر است و با توجه به اینکه همان اول با تصاویری برای اثبات نظریه تکامل داروین شروع میشود و پایان نامعلومش کلیتی فلسفی تر دارد اما آنچه سولاریس را درنظر من برجسته و بسیار دیدنی تر میکند اینستکه موضوع "عشق" را هم در قالب فلسفی و بطرزی خیره کننده بیان میکند بدون آنکه مثل نسخه هالییودی در این کار افراط کند. آنهم عشق به عدم! یعنی عشق زمانی که میدانید متعلقش وجود ندارد اما او نوعی شعور دارد و شاید خیلی از افراد عاطفی از نسخه سودربرگ لذت بیشتری ببرند که کل ماجرا بدین مسئله گره خورده اما اثر تارکوفسکی فلسفی تر است و همه چیزش درست و سر جایش است.شما را درک میکند.برخلاف تصورتان ماجرا اصلا متافیزیکی و خیالی نیست.در نقطه دور از فضا اطلاعات غلطی از پایگاه فضایی میرسدو یک نفرکه از آنجا بازگشته چیزهای عجیبی نقل میکند که فرزند کشته شده اش را دیده است.شخصیت اصلی که یک دانشمند است انتخاب میشود تاآنجا برود و از ماجرا سردربیاورد و بعد ایده فلسفی نابی رامیبینیم که شوکه میشویم.جریان مغناطیسی آن سیاره بگونه ای بر ذهن انسان تاثیر میگذارد که هر انسان بمحض قرار گرفتن در میدان مغناطیسی سولاریس ,عزیزترین کسش در ذهن او وجود واقعی پیدا میکند و در آن محدوده مغناطیسی همه ی اذهان را دچار اختلالات روانی میکند که آن موجودات خلق شده سوبجکتیو را باور میکنند. جالب اینکه هر چه این ساخته های ذهنی را ازبین ببریم بازهم وجود پیدا میکنند و فقط هنگام خروج از میدان مغناطیسی سیاره معلوم میشود که توهم بوده اند.

4- فلسفه دوران مدرن که با کشف سوژه توسط دکارت آغاز میشود در هگل به نهایت خود میرسد.یعنی بعد از هگل فیلسوفان مثل نیچه یا هایدگر یا آدورنو یا فوکو همه در نقد سوژه گام برمیدارند و آنرا نفی میکنند و اوج سوبکتیویته در هگل است که میخواهد تمام هستی و عالم را ازدل سوژه بیرون بکشد.ایده آلیسم مطلق بدین معناست که اساسا اینکه فکر میکنیم جهانی خارج از ما وجود دارد در نتیجه ازخود بیگانگی سوژه است و در هگل(دقیقا در ذهن این آدم) سوژه این موضوع را درمیابد و بتدریج میفهمد نه تنها ابژه و جهان خارج ازاو جدا نیست بلکه اصلا همه واقعیت برساخته خود اوست.البته بقول برایان مگی این ادعای هگل او را نقطه عطف تاریخ فلسفه و بشر قرار میدهد با اینکاری نداریم اما شاید سولاریس را نمودی از این ایده آلیسم مطلق خواند که سوژه خودش واقعیت را میسازد.(در آینده حتی اگربامدرک دکترای فلسفه بخاطر پرونده سیاه انظباطی نتوانستم جایی استخدام شوم اگر نویسنده نشریات سینمایی شدم این ارتباطات را بنفصیل بیان میکنم) از طرفی سوبجکتیویته در کیرکگارد صورتی افراطی تر مییابد البته کیرکگارد درحدی نیست که باهگل مقایسه اش کنم او هم مثل نیچه نه نظام فلسفی داشت و نه منطقی و ایندو در قرن19باهم نوعی از روش درفلسفه را بنا کردند که در قرن بیستم بنام اگزیستانسیالیسم مشهور گشت.تشابه سولاریس با کیرکگارد اینستکه هگل میخواهد با منطق عظیمش سوبجکتیویته مورد نظر را آفاقی کند و قابل قبول برای همه اما در کیرکگارد فقط نتایج و حقایق انفسی شخصی مهمند غافل از اینکه دیگران بپذیرند یا نه و از این نظر اینکه در فیلم هرکس یک نفر را تصور میکند (یکی برادرش را یکی فرزندش را...) و یک نفر را در واقع خلق میکند جالب است. از طرفی این تصور با نوعی جهش و خطر کردن رخ میدهد. این حرف را زدم چون از دیدکیرکگارد ایمان هم باخطر کردن و جهش بدست می آید.جهش مغزی.اما آن ایده اصلی فلسفه که مرا به حیرت انداخت تشابه فیلم با آن متافیزیکی است که کانت نقدش میکند.یعنی دقیقا ما در این فیلم همچون تاریخ فلسفه میبینیم که عقل محض به یکباره به یافته های خودش با اینکه دلیل تجربی ندارد صفت وجود را میبخشد و وجود را نه تحقق ماهیت شی بلکه یک صفت برای متعلق شناخت میداند و از این حیرت می کنیم.


5- اما موضوع محوری فیلم اینست که مرد ماجرا همسرش را که سال ها پیش از دست داده در ایستگاه سولاریس می یابد.اولین سکانس ملاقات ایندو(یا مرد و تصورش) استثنائی است.مرد بعد از باخبر شدن از اتفاقات عجیب در ایستگاه سولاریس(یکی از ساکنین پیامی گذاشته و بعد خودکشی کرده و دو تای دیگر چون میخواهند آن شخصی که در اثر واکنش ذهنشان بوجود آمده را مخفی کنند از ملاقات با او امتناع کرده اند) در اتاقش به خواب فرو میرود و در را قفل میکند.از خواب بیدار میشود و همسرش را که ده سال پیش از دست داده جلوی صورتش میبیند و برای دقایقی محو نگاه هم میشوند، حس عشق و یاداوری احساساتش در او آنقدر قوی میشود که او نه بدین فکر میکند که همسرش چطور زنده شده و به سیاره آمده و نه اینکه از درقفل رد شده وارد شده و بی اختیار همدیگر را در آغوش میگیرند و می بوسند.(این صحنه طولانی فوق العاده را با دیدار کوتاه مسخره جرج کلونی با شخصیت زن در بازسازی هالیوودیش مقایسه کنید)مرد بعد از فهمیدن ماجرا نمیداند چه کند؟ بعد از خیلی فکر کردن و فهم اینکه نباید عاشق عدم شود یکباره تصمیمی عاقلانه میگیردو زنش را داخل سفینه ای میگذارد و در هوا رهایش میکند تا از شرش خلاص شود اما بمحض خوابیدن میبیند او دوباره توسط ذهن خودش خلق شده است چون در خواب به او فکر میکرده، نکته جالب دیگر حرف هایی است که از زبان آن موجود مخلوق که واقعیت هم ندارد میشنویم.حرف های او باعث میشد من عمیقا به فکر فرو روم چون او دقیقا از وضع خودش و اینکه چطور درانجا بوجود آمده اطلاعی نداشت فقط میدانست عاشق مرد است و زمانی که عکس خودش را دروسایل مرد دید دچار پارادوکس شد.پارادوکس های وجودی این شخصیت موهوم خیلی بیشتر بود و حرف هایش برای کسانی که با فلسفه ذهن آشنایند خیلی جذاب است.مثل رباطی بود که ما اینقدر او را پیچیده ساخته ایم که توانایی فکر کردن درباره خودش را پیدا کرده بود اما دقیقا نمیدانست به چه فکر میکند و چه چیز را میفهمد. جایی زن خوابیده بود و مرد در را قفل کرده تا برود با دیگر ساکنین سفینه درباره اینکه چطورباید از شر این مخمصه خلاص شوند تصمیمی بگیرند یکباره زن متوجه غیبت او شده و از شدت علاقه اینقدرخودش را به در کوبید تا با قامتی خونین از شکستگی های بین در از اتاق خارج شود و بتواند به مرد برسد.میشود گفت زن دارای نوعی هوش مصنوعی بود و موضوع آگاهی را به بهترین نحو به چالش میکشید.

6- تارکوفسکی در این فیلم عمیقا ما را به فکر فرو میبرد. فکر میکنم مهمترین سوال بعد از دیدن فیلم اینستکه اگر چنین پایگاهی وجود داشته باشد و ما در آن باشیم چه میکنیم؟ یا اگر علم به جایی برسد که با اثر گذاری روی اختلالات مغزی بتوان چنین وضعی را ایجاد کرد (چنانکه الان در عصب شناسی به این رسیده اند که عصب های تحریک کننده درد را میتوان فعال نمود تابدون اینکه آسیبی به فرد برسد تنها با تحریک اعصاب او کاری کرد که به لذت یا دردشدید برسد. ) آیا واقعیت را دوست داریم یا زندگی با خیالی از محبوبترین فرد زندگیمان؟ خیلی از این سوالات بعد از دیدن فیلم به ذهنم آمد و اینکه اگر ما صرفا در محاصره مشتی واکنش عصب های مغزی هستیم چرا آنها را طوری دستکاری نکنیم که بهتر زندگی کنیم؟ بعلاوه فیلم اصلا این موضوع را به صورت ارادی طرح نمیکند و ما را متوجه پیامد های ناخواسته چنین اعمالی میکند که ممکن است کنترل کار را جایی از دست دهیم. جدا از جنبه علمی کار و توانمندی های مغز، جنبه خیالی هم با دیدن فیلم در ما زنده میشود که با مصرف قرص های توهم آور(که دقیقا نمیدانم چگونه اند) با خیالات خود باشیم و در کل اینکه وقتی زندگی محدود است واقعیت چه ارزشی دارد و خود را سپردن به آن چه دلیلی؟ نوشته را با ذکر صحنه ای فوق العاده پایان میبرم. جایی زن افسرده است و بتدریج ظاهرا دریافته که واقعیت ندارد و وجودش موقتی است مرد میخواهد او را دلداری دهد و نزدیکش میشود اما همان لحظه سفینه دچار وضعیت تغییر میزان جاذبه میشود و جاذبه از بین رفته و لحظه ای که مرد میخواد او را بغل کند فضای خلا و بی وزنی پیش می آید و در همین حالت هم آغوشی آنها به نوعی رقص در فضای معلق تبدیل میشود و تارکوفسکی با نحوه خاص کاربرد دوربین دراین نما صحنه ای استثنائی خلق میکند.

مدت فیلم: 115 دقیقه



رها ماهرو : خوانندگان عزیز و سینمادوست ، لطفا نظر و نقدتان را درباره فیلم جذاب سولاریس به کارگردانی آندری تاکوفسکی که از شبکه نمایش تلویزیون پخش شد برای ما بنویسید و بفرستید .






سناریو:

بازیگران:
Natalya Bondarchuk, Donatas Banionis, Jüri Jنrvet, Vladislav Dvorzhetsky, Nikolai Grinko, Anatoli Solonitsyn, Sos Sargsyan, Olga Barnet, Tamara Ogorodnikova, Georgi Tejkh, Yulian Semyonov, Olga Kizilova, Vitalik Kerdimun, Tatyana Malykh, Aleksandr Misharin, Bagrat Oganesyan, V. Statsinsky, Valentina Sumenova

تارکوفسکی به ناحق متهم به فلسفه گری بی ثمر و غیر سینمائی است، نمی دانم این زیر سر کیست ولی ادعایی پوچ و نا آگاهانه است، اگر یکی از بهترین تعاریف تاریخ را برگمان درباره ی سینما ابراز کرده باشد : «« هیچ هنری به اندازه ی سینما از آگاهی ما درنمی گذرد و به سراغ احساسات ما در ژرفای تاریک روحمان نفوذ نمی کند »» آنگاه به جرئت می گویم که تارکوفسکی جایگاهی اساطیری در تاریخ سینما دارد، "ژرفای تاریک روح" چه عبارتی ! تارکوفسکی این توان را داشت که در روح ما رسوخ کند با جادوی تصاویرش، معدود کارگردانانی برای من اینگونه اند : فللینی، آنجلوپولوس، کروساوا، رنوآر، میزوگوشی و ولز ...
زیباترین و غنی ترین خلوت های شبانه ام را با آثار تارکوفسکی داشته ام، همین سولاریس یا استاکر و یا آندره روبلوف ... ، آثار تارکوفسکی متعلق به نسل آینده است، چون سخن از درد مشترک و دغدغه ای ازلی و ابدی می گویند، دغدغه ای که کم رنگ شده و این روند ادامه دارد، بی جهت نیست که در لیستی که سایت اند سوند با موضوع فیلم هایی که نسل آینده آن را ارج می نهند، استاکر رتبه ی نخست را احراز کرده...
سولاریس صریح و بی پرده فریاد می زند که چطور وقتی انسان خودش را به درستی نشناخته به دنبال دوردست هاست، وقتی هنوز در برابر نیرو های معنوی مثل : عذاب وجدان و ... عاجز است. وظیفه و رسالت غایی علم بشری چیست ؟ کدام مقدم تر است، خدمت با اصلاح ؟ خدمت به انسان یک چیز است و اصلاح انسان چیز دیگریست، وقتی انسان اصلاح نشده گوهر وجودیش را درنیافته سلطه بر افلاک چه سود ؟ بعد از هزاره ها تمدن هنوز با هستی خود درگیر بودن و مرگی غریبانه در سیاره ای دور ...
سایت نقد فارسی


 حسین آریانی

 
در جستجوی زمان از دست رفته

 

نقد یک فیلم مشهور و معناگرای سینمای روسیه: «سولاریس»(آندری تارکوفسکی، 1972)

 در آغاز فیلم سولاریس از طرف ایستگاه فضایی اعلام خطر می شود و کریس کلوین را برای حل مشکل به ایستگاه فضایی اعزام می کنند. به تدریج در طول فیلم اقیانوس اندیشمند سولاریس با توانایی متافیزیکی ویژه اش، عذاب وجدان را در کریس بیدار می‌کند و ...

استانیسلاو لم، نویسنده لهستانی رمان سولاریس، از نویسندگان مشهور ادبیات افسانه-علمی در اروپای شرقی است. او کتاب سولاریس را در سال 1961 نوشت، که معروف‌ترین و پرفروش‌ترین کتابش به شمار می‌آید.

تارکوفسکی در سال 1972 رمان لم را به فیلم برگرداند. البته تغییراتی هم در رمان داد به گونه‌ای که می‌توان گفت فیلم اقتباس وفادارانه‌ای از رمان لم نیست ولی از سویی دیگر نمی‌توان فیلم را کاملاً‌ جدا و منفک از رمان دانست.

لم در کتابش بعد علمی داستان را در مقابل بعد انسانی آن پررنگ می‌کند؛ ولی تارکوفسکی عشق و عواطف انسانی و معنویت را در مقابل سویه علمی- تخیلی داستان قوت می‌بخشد.

در ابتدای فیلم تارکوفسکی تأکیدی زیاد و در زمانی نسبتاً طولانی به زندگی کریس در زمین و به خصوص گذر او در دل طبیعت (به عنوان نشانه‌ای معنوی از حضور خداوند) می‌شود.

به یاد بیاوریم که در آغاز فیلم کریس به درون نهر و خزه‌هایش و سپس به درختان در مسیر حرکتش خیره می‌شود و در صحنه‌ای دستش را با آب می‌شوید.

تارکوفسکی درباره طبیعت در کتاب پیکر سازی می نویسد: «باران همواره در میهن من می بارد. در روسیه روزهای طولانی، بارانی بی امان می گذرد. من طبیعت را دوست دارم و به شهرهای بزرگ بی علاقه ام. باران، آتش، آب، برف، شبنم، تندباد، همه بخشی از آن زمینه مادی هستند که در آن خانه داریم، حتی باید بگویم که حقیقت زندگی ما هستند.

جوانه ها، درخت ها و علف ها همه به سوی آسمان می روند. آسمان هیچ نیست جز فضایی که همه آن زاده های دل خاک به سوی آن می روند.

... طبیعت باید با وفاداری کامل در سینما نمایش داده شود. هر چه این وفاداری بیشتر باشد اعتماد به آن نیز بیشتر خواهد شد و در همین حال تصویر آفریده در هر واحد، زیباتر به نظر خواهد آمد.»

تارکوفسکی همچنین در مورد تغییراتی که در رمان لم انجام داده، می‌گوید: «داستان لم در فضا و آسمان سولاریس می‌گذشت، اما من به آن دو فصل زمینی افزودم. من به زمین نیاز داشتم تا تضاد را برجسته کنم. می‌خواستم تماشاگر زیبایی زمین را ستایش کند و آن را در برابر سولاریس به یاد آورد تا آن درد آشنای غم غربت را بیشتر احساس کند.»

دو فصل زمینی که تارکوفسکی به رمان لم افزوده و همچنین فضا سازی خاص ایستگاه فضایی، به گونه ای عمل می کنند که فضای فیلم مانند بسیاری از آثار افسانه-علمی؛ انتزاعی، غریب و پر از اغراق به نظر نمی رسد و رنگ و بویی از زندگی معاصر را دارد .

تارکوفسکی درباره ساخت سولاریس در ژانر افسانه-علمی می گوید: «برخلاف بسیاری از فیلم های این نوع که می کوشند تا از راه اختراع جزییات نامتعارف بر ذهنیت تماشاگر تاثیر بگذارند، در سولاریس تلاش کردم تا فضایی مشابه فضای زندگی روزمره بیآفرینم.»

 تارکوفسکی در فصول مذکور(فصل های زمینی) در فیلم، همچنین بر تضاد نشانه‌های مادی و معنوی تاکید می کند. نمونه شاخص این تاکید، قطع ناگهانی نمایی از حرکت پرشتاب ماشین‌هاست به نمایی از آرامش طبیعت.

تارکوفسکی در سولاریس در مقابل پیشرفت علمی و تکنولوژیک بشر؛ او را در گمگشتگی معنوی نشان می دهد. تارکوفسکی در این باره می گوید: «سولاریس حکایت مردمانی است که در فضا رها شده اند و ناگزیر شده اند (چه بسا بیرون از خواست خود) دانش بیشتری به چنگ آورند. جستجوی بی پایان آدمی در پی دانش، سرچشمه تنش های بسیار نیز هست. چرا که همراه خود دلهره ای دائمی، اندوه و نا امیدی می آورد. چرا که حقیقت نهایی هرگز شناخته شدنی نیست.»

سولاریس هم مانند سایر آثار تارکوفسکی، بیشتر متکی بر نماهای طولانی و پلان- سکانس‌هاست. مثلاً در فیلم او صحنه‌ای داریم که در کتابخانه‌ سفینه فضایی، حالت بی‌وزنی حکمفرما می‌شود و ما نمایی اسلوموشن و طولانی داریم که کریس داخل کتابخانه معلق است و از کنارش کتابی شناور در فضا می‌گذرد و این تصاویر همراه می شود با موسیقی پرلود در فامینور برای ارگ اثر باخ. تارکوفسکی در این نما، تعالی انسان را در تلفیق عشق و معنویت و دانایی معنا می کند. یا مثلا به یاد بیاوریم پلان- سکانس پایانی فیلم و استفاده از نمایی هوایی را.

یکی از موارد استفاده از نمای هوایی که بسیار متداول است در پایان فیلم هاست که ما را از فضا و مکانی که فیلم در آن به سرانجام رسیده دور می کند. گاه این عمل همراه با ارائه نکته پایانی فیلم است که تنها در نمای هوایی قابل مشاهده است و در نماهای نزدیک تر دیده نمی شود.

در پایان سولاریس هم چنین تمهیدی را شاهدیم. کریس به ایستگاه فضایی در دل اقیانوس اندیشمند سولاریس می رود. سولاریس به فرصت های از کف رفته گذشته که امروز چون خاطره ای تلخ به یاد می آیند تجسم مادی می بخشد. کریس هم همسرش را که چند سال قبل در پی اختلافی با او خودکشی کرده است در آن جا زنده می یابد.

ابتدا به سبب احساس گناه می خواهد او را از خود دور کند ولی بعد خود را عاشقانه وقف محبت به همسرش می کند. پس از چندی به سبب تغییراتی در سولاریس، زن ناپدید می شود.

کریس به زمین باز می گردد در حالی که نیروی بخشایشگر عشق عذاب وجدان او را از بین برده است. در نمای عمومی پایان فیلم می بینیم که کریس زانو می زند و پاهای پدرش را در آغوش می گیرد.

دوربین به تدریج از آنها دور می شود و تبدیل می شود به یک نمای هوایی که در آن، کریس و پدر را بسیار کوچک و در دل اقیانوس سولاریس می بینیم. با این نما تارکوفسکی می گوید که مرز میان خاطره و واقعیت جاری زندگی قابل تفکیک نیست.

زیرا خاطره گناه(برآمده از سولاریس) برای زندگی کریس راهی روشن و مثبت گشوده و این نکته بدیهی را برای اولین بار به صورتی شگفت آور با تمام وجود لمس می کند که واقعیت جاری امروز فردا چونان یک خاطره رخ می نمایاند و آن خاطره تا انتهای زندگی اش با او همراه است چونان خود زندگی. 

تارکوفسکی با پلان- سکانس پایانی فیلم، این برداشت نهایی را در ذهن تماشاگر ایجاد می کند که کریس در آینده به سوی یک زندگی کامل‌تر همراه با عشق و معنویت حرکت خواهد کرد.

 
'''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''
سولاریس (فیلم ۱۹۷۲)
کارگردان     آندری تارکوفسکی
تهیه‌کننده     ویاچسلاو تاراسوف
نویسنده     استانیسلاو لم
بازیگران     ناتالیا بوندارچوک
دوناتاس بانیونیس
یوری یاروت
ولادیسلاو دورژوسکی
نیکولای گرینکو
آناتولی سولونیشین
سوس سارگسیان
موسیقی     ادوارد آرتمیف
فیلم‌برداری     وادیم یوسف
تدوین     لیودمیلا فیدونوا
تاریخ‌های انتشار
    فرانسه:
۱۳ مه ۱۹۷۲ (جشنواره فیلم کن)
شوروی:
۲۰ مارس ۱۹۷۲
مدت زمان
    ۱۶۵ دقیقه
کشور     اتحاد جماهیر شوروی
زبان     روسی
هزینهٔ فیلم     یک میلیون دلار (تخمینی) ۴ میلیون روبل
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/fa/5/54/Solyaris_ussr_poster.jpg
سولاریس (به روسی: Солярис) فیلمی علمی–تخیلی به کارگردانی آندری تارکوفسکی محصول سال ۱۹۷۲ است. تارکوفسکی این فیلم را بر اساس رمان سولاریس (۱۹۶۲)، اثری نئوکلاسیک در ادبیات علمی-تخیلی از استانیسلاو لم نویسنده لهستانی ساخت.
«سولاریس» در سال ۱۹۷۲ نامزد نخل طلای کن شد و در نهایت توانست جایزه فیبرشی و جایزه ویژه هیات داوران کن را برای آندری تارکوفسکی به ارمغان آورد. این فیلم همچنین در جشنواره فیلم های علمی–تخیلی، ترسناک و فانتزی آمریکا شرکت کرد و نامزد دریافت جایزه بهترین فیلم علمی–تخیلی شد.
داستان

در این فیلم دانشمندان یک ایستگاه فضایی در مدار یک سیاره دور دست و ناشناخته قرار می‌گیرند که دارای خاصیت عجیبی است و با جسمیت بخشیدن به بدترین خاطرات زندگی فضانوردان باعث می‌شود آنان دوباره با عبور از آن تجارب دردناک مجازات شوند.

کریس کلوین یک روانشناس است که هنوز در سوگ همسر از دست رفتهٔ خود است. کریس از دوستی بنام جباریان (که دانشمندی در ایستگاه مداری سیاره‌ای بنام سولاریس است) پیغامی برای درخواست کمک دریافت می‌کند. به‌نظر می‌رسد حادثه‌ای برای تمام ساکنین ایستگاه فضایی رخ داده‌است، و همگی از حل آن عاجز و دچار اختلالات روانی شده‌اند.

کلوین راهی سولاریس (که یک سیاره عجیب آبی و تحت پژوهش دانشمندان ایستگاه فضایی است) می‌شود. چند روزی در ایستگاه فضایی می‌گذرد، و ناگهان کلوین که مشغول مطالعه سیاره است همسر خود را زنده در نزد خود می‌یابد.

کلوین نهایتاً متوجه می‌شود که سولاریس یک سیاره معمولی نیست، بلکه زنده است، خودآگاهی دارد، و قادر است فکر و احساسات درون آدمیان داخل ایستگاه را حس کند. سولاریس رفتگان این دنیا را از حافظه انسان‌ها درآورده و به آنها جان می‌بخشد...
'''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''
جستجو در محتوای سایت رها ماهرو : "سریال شمال و جنوب"دانلود مجموعه فیلم های باسیل راتبون در نقش شرلوک هلمز"فیلم شمال و جنوب"اپارات قصه های جورواجور"صحنه فیلم مترو ساخت فرانسه"کارتون پاندای کنگ فو کاری کل برنامه ی ان صدای فارسی داشت باشد"سریال عطسه"آموزش اقتصاد را از کجا شروع کنیم؟"تحلیل محتوای پیام های ارتباطی سریال قهوه تلخ"سریال شمال وجنوب از شبکه نمایش"فیلم رضا هفت خط"اسم واقعی خانم رشیدی در فیلم حالت خاص شبکه وسیم"دانلود فیلم پرواز از دروازه ی اژدها ۲"درباره فیلم برف پیما"بازیگر چچینی ژوزون"زمان بازپخش فیلم پرواز از دروازه اژدها از شبکه نمایش؟"داستان پذیرایی ساده"تحلیل بازی نیکلاس کیج در فیلم مرد خانواده family"درحاشیه ۲ نقد"آپارات سریال شمال و جنوب"دیدن رایگان فیلم شیطان صفتان 1955"نقد بر درحاشیه 2"برنامه مردم چه میگن برنامه صفرتاصد"نقد در حاشیه 2"سریال عشق پدرانه"پخش سریال شمال و جنوب از تلویزیون"نقد در حاشیه 2"نقد سریال در حاشیه"عکس بازیگران سریال خارجی شمال وجنوب"ﻧﯿﮑﻼﺱ ﮐﯿﺞ ﺩﺭ ﻧﻘﺶ ﺟﮏ ﮐﻤﭙﻞ"سریال خارجی شمال و جنوب"دانلود کارتون افسانه سرزمین گوهران"جایزه بزرگ مسابقه پله هشتم"نام بازیگر نقش پدرفرهاد در شهرزاد"در حاشیه 2 سیروس تکراری"زیباترین صحنه از پانداها"سریال رویای گنجشک ها"سریال کار وافتخار"فیلم مستند الفبا"دانلود فیلم مرد خانواده"دنیل دنبی اش"اپارات فیلم اژانس دوچرخه"سریال میخک"نقد سریال کیمیا"این گروه خشن سام پکین پا"دانلود فیلم های باسیل شرلوک هلمز"بیوگرافی دنیل دنبی اش"نقد سریال کیمیا مهدی قنبر"فیلم پذیرایی ساده"عکس های مارگارت هیل"فیلم سینمایی آژانس دوچرخه بازیگران"نقد درحاشیه"عکسهای دنیل دنبی اش"دانلود فیلم شمال و جنوب 2004"سریال کار و افتخار"فیلم آژانس دوچرخه"فیلم اژانس دوچرخه سال تولید ان سال چند است"کانال سخنان بزرگان در تلگرام"فیلم لوسی که یک کیسه ی را در شکمش جا سازی می کنند"