رها ماهرو

رها ماهرو

منتقد سینما و تلویزیون
رها ماهرو

رها ماهرو

منتقد سینما و تلویزیون

پرستو های عاشق

بازی ها :

آناهیتا نعمتی در حد متوسطی بازی کرده بود یعنی صفر تا صد عصبانیتش خیلی زیاد بود به عنوان مثال موقعی که حامد کمیلی میگوید : تو باید یکی از این جعبه های طلایی(عشق)رو بازش کنی و با خودت ببری وگرنه به هیچ جا نمیرسی )و آناهیتا نعمتی یکهو داغ میکند و با شدت میگوید ولی اگه من جعبه ی طلایی رو باز کنم توش پر از خالیه!

 یا در بخشی از فیلم به شدددت به حامد کمیلی میگوید منم نمیخوام نویسنده بشم اینطوری که غلط میکنم بخوام !

اینگونه بازی ها به درد صحنه تئاتر میخورد نه هنرپیشگی




درست است که باید احساس در کلمات و صورت بازیگر با دیالوگ هایی که میگوید یکسان باشد طوری که تماشاگر باور کند چنین اتفاقی واقعا برای بازیگر افتاده است اما نه بشدت که مخاطب را به وحشت بیاندازیم .

حامد کمیلی کاملا در نقش خود فرو رفته بود طوری که میتوانستی باور کنی که او واقعا منصور است .

منصور با این که کار و در آمد جالبی ندارد ولی عاشق هیجان است و مدام به دنبال عشق های تازه است . اما نقشی که حامد کمیلی در این فیلم بازی میکرد به ندرت در بین جوانان ایرانی یافت میشود پسری که میخواست خلبان شود اما نمیتواند به آرزویش دست یابد کار های عجیب غریب میکند او پرواز را دوست دارد از ساختمان چندین طبقه خودش را پایین میاندازد با موتوراز روی تپه ها میپرد تا در شرط هایش نبازد . از نکات جالب این فیلم زمانی بود که حامد کمیلی در تراس رستوران دست هایش را باز کرده بود و ما را به یاد فیلم تایتانیک موقعی که کیت وینسلت روی عرشه کشتی دست هایش را باز کرده بود می انداخت .




چنین فیلم نامه ای به ندرت یافت میشود و همین طور چنین نقش هایی .

دوست منصور ( یوسف تیموری ) در پایان داستان مبهمی داشت به طوری که مرد مکمل فیلم که در اوایل و اواسط فیلم خیلی زیاد به آن پرداخت شده بود .ولی در پایان معلوم نشد آیا او به زندان رفت؟ آیا او و مادرش توانستند خانه شان را پس بگیرند ؟ نیوشا ضیغمی هم همینطور . با آن که در اوایل فیلم نقش بسیار پررنگی را در آشنایی منصور و افسانه ایفا کرده بود آیا بهتر نبود در اواخر فیلم سرنوشت او هم مشخص میشد ؟ رئیس قاچاقچی ها که به نوعی آدم بد فیلم محسوب میشد خیلی راحت بعد از چند دقیقه که او را میبینیم دستگیر میشود و تنها در یک سکانس دیده میشود.

منصور با موتورش یکهو جلوی در خانه ای توقف میکند و به زد و خورد افراد آنجا میپردازد تا بیژن ( یوسف تیموری ) را از دست آن ها نجات دهد هم مبهم است و باید بیشتر پرداخت میشد در این قسمت ریتم تند میشود و تماشاگر را که در حال و هوای دیگریست به نجات بیژن از دست قاچاقچیها میرساند.

همینطور باید ذکر کرد که در آخر فیلم که مردم رمان ها را دست گرفته اند یکی هست که رمان را برعکس گرفته  و میخندد .. ایین جای علامت سوال دارد .

این فیلم کاملا مشخص است  که برای گیشه ساخته شده  ، این فیلم از یک با یک سوژه ی عاشقانه آغاز میشود اما در جند سکانس آخر خود به انتشار کتاب مرگ برعشق به ناگاه تبدیل به طنز کمدی میگردد

مرتبا آثار تاریخی - باستانی شهر اصفهان را به نمایش میگذاشتند به جای نمایش صحنه هاییکه واقعا لازم نبود پایان فیلمتان را بهتر میکردند




نکات مثبت فیلم :

از فزق هایی که این فیلم با دیگر فیلم ها دارد ماجرای عاشقانه را سریعا پیش نمیکشد و آرام آرام ریتم آن را پیش میبرد تا مخاطب واقعا باور کند که در این مجموعه تنفر تبدیل به عشق میشود

همینطور خواهر افسانه بسیار واقعی بازی میکرد که دلش از دست نامزدش و تمام مردها خون است و به تدریج با تشویق افسانه به زندگی عادی باز میگردد

رفاقت ببژن و منصور هم بسیار طبیعی و واقعی به نظر میرسید و اینکه این دو دوست در شرایط سختی و خوشحالی با همند و به هم دلگرمی میدهند و ناراحتی های خود را با هم در میان میگذارند

و این که فریال خانم بهزاد برای ادعای روشنفکر و واقعی نگر بودن آخر فیلم را به کام مخاطب تلخ نکرد و پایان شادی برای آن در نظر گرفت

و این که تماشاگر تا آخرین لحظه فیلم متوجه نمیشود که کارگردان زن بود یا مرد زیرا نگاهی متعادل داشته است





نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد