کارگردان: فریدون جیرانی
نویسنده : لیدا لاریجانی و رحمان سیفیی آزاد
بازیگران:
باران کوثری، حبیب رضایی، فرهاد اصلانی، امیرحسین آرمان، هدایت الله سجادی، آرمان صورتگر، کریم عباسی و پانتهآ بهرام با حضور هنگامه قاضیانی در نقش ناهید مشرقی
خلاصه داستان :
دو خانواده که روابط بسیار دوستانه و صمیمانه ای با یک دیگر دارند، بر اثر مجموعه ای از حوادث و بروز یک قتل، با پرسش های بنیادی در ارزش ها و الگوهای رفتاریشان مواجه می شوند.
منتقد:سولا اکبریه
"من مادر هستم" روایت انسان هایی است با رفتارها و نگرش های متضاد و در عین حال هم سو! سردرگمی و غوطه ور شدن در روابط بسیار دوستانه و صمیمی و گرفتاریشان در دغدغه های شخصی نقاط مشترک الگوهای رفتاری شان است و شیوه نگرش به زندگی و قضاوت هایشان نقطه تضاد آن ها در برابر یک دیگر است. یکی عصبی و پرخاش گر که البته از سر مسئولیت پذیری است و دیگری خون سرد و آرام که مبادا آزادی عمل کسی سلب نشود!
نادر دل نواز (با بازی فرهاد اصلانی) وکیلی است تقریباً دائم الخمر که برای فرار از شکست در زندگی شخصی اش غیر از الکل و دوست صمیمی اش سعید (با بازی حبیب رضایی) پناهگاه دیگری ندارد. سعید خود قربانی و شاید مسئول یک زندگی نابسمان خانوادگی است و همسرش سیمین (با بازی پانته آ بهرام) پس از دو سال به ایران باز گشته و خود آگاهانه می دانند که سرنوشتی جز جدایی در انتظارشان نیست! آوای دل نواز(با بازی باران کوثری) که از ناامنی در خانواده ای از هم گسیخته به طرف یک دانشجوی موسیقی شهرستانی بی پول و عاشق پیشه به نام پدرام (با بازی امیرحسین آرمان) پناه برده و در نهایت ناهید همسر نوید و مادر آوا (با بازی هنگامه قاضیانی) که او نیز در گیر و دار شکست زندگی خصوصی تنها به دنبال آن است که بتواند مسئولانه تر زندگی دخترش را سر و سامان دهد.
این پازل شخصیت ها در فیلم "من مادر هستم" بیش از هرچیز تصویر نابسامانی در خانواده را برجسته می کند. در واقع بیش تر از هر نکته دیگری به هم ریختگی در بنیان خانواده است که می خواهد در نیمه اول فیلم به تصویر کشیده شود تا در نیمه دوم شاهد تبعات این نا به سامانی و در هم گسیختی باشیم.
فیلم نامه داستان نسبتاً روانی دارد. البته حوادث فرعی، در هم پیچیدگی ها و گره های کوچکی هم هست که در اثنای ماجرا ایجاد می شود و اندکی بعد با گره افکنی در واقع اطلاعاتی را از زندگی خصوصی برخی از شخصیت ها برملا می کند که اصلاً همه این ها پیش زمینه ای است برای پرده آخر و سکانس های پایانی فیلم. بدنه اصلی فیلم نامه هم مبتنی بر رفت و برگشت های زمانی است که در قالب جلسه روان کاوی یکی از شخصیت ها با روان پزشک و بیان خاطراتش می گذرد.
یکی از نقاط برجسته این فیلم، وجود شخصیت هایی است که به شدت خاکستری اند! عملاً هم مقصرند و هم قربانی. زمانی که نوید در اوج مستی و درماندگی تلوتلو خوران از دخترش می خواهد مادرش را راضی به آشتی کند، نوعی معصومیت و استیصال به بیننده القا می شود و اندکی بعد همین پدر مستاصل تبدیل به مدیری نالایق می شود که اشتباهات مکررش به فروپاشی بیش تر خانواده منجر می شود. یا سعید دوست نادر که هم قربانی یک زندگی بدفرجام است و هم گرفتار همسری خائن است که در دوری دوساله از همسرش فرصت را غنیمت می شمرد! و البته در مورد سایر شخصیت ها هم این وضعیت به چشم می خورد که می توان نقطه اوج این دوگانی میان قربانی شدن و قربانی کردن را در شخصیت «سیمین کاشف» همسر سعید یافت.
اما فارغ از این ویژگی مثبت، یکی از ضعف های مفرط فیلم نامه گفت و گوهای میان بازیگران است. دیالوگ ها به شدت تصنعی، فیلم فارسی و غیر قابل قبول اند. به بیان دیگر دقیقاً می توان اظهار داشت قوی ترین و بهترین بخش های فیلم، سکانس هایی است که گفت و گو کم ترین نقش را دارد و بازی حسی بازیگران و حالت صورت آن هاست که پیام را منتقل می کند. این ضعف به خصوص در پایان بندی فیلم خودش را نشان می دهد که در سکانس دادگاه، نوید خطابه ای را می خواند که بیش تر شبیه مانیفستی است اخلاقی در قبح بی بند و باری و روابط خارج از عرف و تمجید از کیان خانواده!!! اتفاقاً آن هایی که خواهان پایین کشیده شدن فیلم از پرده های سینما هستند، با یک بار دیدن فیلم و تنها به خاطر همین سکانس باید ممنون تیم فیلم نامه نویسی - لیلا لاریجانی، رحمان سیفی آزاد (براساس طرحی از جمال امید) - و جیرانی باشند که چنین کلاس اخلاقی را برگزار کرده است.
به عبارت دیگر هرچند از لحاظ پیام و محتوا پایان بندی فیلم عالی و بی نقص است؛ اما از نظر ساخت با مشکلات اساسی مواجه است. گفت و گوها، میزانسن و حتی صحنه آرایی چندان دل چسب نیست.
اما چاله های فیلم نامه به همین جا ختم نمی شود، علاوه بر ضعف گفت و گو ها، سهل انگاری های واضحی در فیلم صورت گرفته است. سکانس فرار آوا از یک مرکز درمانی خصوصی اصلاً درنیامده است! سکانس تحول ناگهانی آوا برای اعتراف به گناهی که مادرش را اشتباهاً به دام انداخته است به شدت بی مقدمه و تنها تحت تاثیر چند جمله تاثیرگذار است! و سوالات این چنینی کم مطرح نمی شود. مثل این که اصلاً چرا یک باره آوا بچه اش را سقط می کند؟
از دیگر نقاط مبهم فیلم، طراحی صحنه فیلم مخصوصاً در یک سوم ابتدایی فیلم است. طراحی صحنه عجیب و انگار اصراری است برای نشان دادن روحیه خاص آوا در هنر و نواختن موسیقی! هرچند هرچه فیلم جلوتر می آید در این زمینه شاهد پیشرفت هستیم و طراحی صحنه شکلی منطقی تر، باور پذیر تر و قابل قبول تر به خود می گیرد.
در نهایت همان طور که می شد تا حدودی پیش بینی کرد، انسان های درگیر در چارچوب های ارتباطی نا سالم، بستر خانوادگی متشنج، الکل و اقسام بی قیدی هایی که در فیلم پشت سرهم ردیف شدند، سرنوشت خوبی برای هیچ کدام از شخصیت ها به همراه نداشتند! کلید واژه انتقام تنها بهانه ای شد تا دیواره پوشالی روابط دوستانه فرو بریزد و کسانی که روزگاری محرم خصوصی ترین داشته های زندگی یک دیگر بودند، چهارپایه مرگ را زیر پای عزیزانشان بلغزانند.
"من مادر هستم" داستان سقوط انسان ها است از لبه پرتگاهی که خودشان به سویش قدم برداشته اند و درست موقع سقوط است که فرصت بازبینی در آن چه را از سرگذرانده اند، پیدا می کنند. در چند قدمی مرگ است که انگار چشم ها باز می شود، روابطی که مدت های مدید مرده بود، با ارزش می شود و آوا به جای اسم کوچک والدینش، آن ها را بابا و مامان خطاب می کند و درنهایت، هرچند انتقام تیر خلاصی است بر پیکر این انسان های در حال سقوط، اما انتقام گیرنده نیز در آخر بستری یک بیمارستان روانی می شود تا سقوط دامن گیر همه باشد.