کارگردان:Scott Hicks
خلاصه داستان : داستان این فیلم که با الهام از داستانی واقعیست ، سرگذشت مردی را نشان میدهد که نویسنده ورزشی است و در پی مرگ ناگهانی همسرش در شرایطی غم انگیز قرار می گیرد ...
نام کارگردان : Scott Hicks
سبک فیلم : درام
نگاهی به فیلم " بازگشت پسر ها" ساخته رابرت اسکات هیکس
این ره که تو می روی ...
مازیار فکری ارشاد
فیلم "بازگشت پسرها" به مانند همه آثار داستانی قبلی هیکس، اقتباسی است از رمانی به نام "پسرها به شهر باز می گردند" نوشته سایمون کار "بازگشت پسرها" پسرها داستان جو وارد- با بازی کلایو اوون روزنامه نگار ورزشی انگلیسی ساکن استرالیا را بازگو می کند که با همسرش کتی و پسر خردسالش آرتی مشغول زندگی است. کتی به طور ناگهانی مبتلا به سرطان می شود و جان می بازد. جو که با مرگ همسرش دچار بحران درونی و درگیری اخلاقی با آرتی شده، با راهنمایی های روح همسر درگذشته اش بر مشکلات فائق می آید. هم زمان ورود هری پسر نوجوان جو از ازدواج اولش به این خانواده دو نفره، تنش ها را افزایش می دهد. خانواده سه نفره جو و دو پسرش با کمبودها و بی نظمی های فراوان در زندگی روبه رو می شوند. اما هم زمان صمیمیتی میان دو برادر ناتنی به وجود می آید. جو به ماموریت می رود و در بازگشت از بی احتیاطی بچه ها و آشفتگی خانه به شدت عصبانی می شود. هری پس از مشاجره ای با پدرش به انگلستان نزد مادر باز می گردد. حالا جو می خواهد با تجدید نظر روی رفتارهایش و سر و سامان دادن به اوضاع خانه به دو پسرش نزدیک شود.
"بازگشت پسرها" فیلمی عاشقانه و غمناک است که به نقش و کارکرد پدر و مادر در کنار یکدیگر و احتمال بر هم خوردن توازن زندگی خانواده در غیاب یکی از این دو می پردازد. فیلمی که به طور هم زمان به پدر و دو فرزند نوجوان و خردسالش نزدیک می شود و دغدغه ها و سرخوردگی هایشان به تصویر می کشد. آرتی مادرش را از دست داده و هری پس از جدایی پدر از همسر اولش، تنها با مادر زندگی می کرده و هر دو طعم تلخ غیاب یکی از والدین در زندگی روزمره را چشیده اند فیلم با نگاهی آزاد به قصه سایمون کار که خود روزنامه نگاری انگلیسی و ساکن استرالیا بود، بخشی از مشکلات خانوادگی مشترک و رایج در جوامع سراسر جهان را مورد تحلیل و بررسی قرار می دهد. سایمون کار خاطرات روزانه خود از حادثه مرگ همسر و تلاش او برای ایجاد ثبات و آرامش در خانواده کوچکش را دستمایه قصه ای قرار داده و هیکس که در فیلم های قبلی نیز به موضوع بحران های روحی در زندگی مردان تعلق خاطر فراوان نشان داده بود، از این داستان فیلمی دیدندی و احساس برانگیز ساخته است. فیلم در آغاز از زاویه نگاه شخصیت جو پدر خانواده وارد داستان می شود. او خودروی خود را در محل تلاقی دریا و ساحل می راند، در حالی که پسر خردسالش در وضعیتی خطرناک جلوی شیشه خودرو نشسته و از این خطر کردن لذت می برد. جو و خانواده اش زندگی شاد و پر روحیه ای دارند. اما مرگ ناگهانی کیتی آرامش این خانواده را بر هم می ریزد. از این جا به بعد جو می کوشد خود و پسر پنج ساله اش را از این بحران و تلاطم به سلامت عبور دهد. از سوی دیگر پسر بزرگ تر جو یعنی هری هم به جمع افزوده می شود و با خود بحران های تازه ای را وارد خانه می کند. فیلم در نهایت این نکته را به نمایش می گذارد که چگونه ناملایمات زندگی می توانند به آبدیده شدند آدم ها در هر مقطع سنی منجر شوند. رویکرد واقع گرایانه فیلم ساز به موضوع که فیلمبرداری شایسته تحسین گرگ فریزر نیز به این رویکرد یاری فراوان رسانده، قصه جو و پسرهایش را برای تماشاگر جذاب می سازد. در این میان نماهای چشمگیر و دیدنی طبیعت متنوع و زیبای جنوب استرالیا نیز بر جذابیت بصری فیلم افزوده است. هر چند در ظاهر داستان فیلم "بازگشت پسرها" دنیایی مردانه را به تصویر می کشد، اما فیلم در واقع اثری خانوادگی است که می تواند برای همه مخاطبان جذابیت های متنی و فرامتنی پرشماری را به ارمغان آورد. نجواهای شبانه جو با روح همسر درگذشته اش، مشاجره های جو با مادر کتی و آشنایی اش با لورا معلم آرتی، همه و همه روح زندگی زنانه را به این دنیای تک بعدی مردانه می دمند تا بار دیگر بر لزوم و اهمیت توازن خانواده تاکید ورزند. فیلم نه تنها به مشکلات والدین در رویارویی با فاجعه مرگ عزیزان می پردازد، که در نقطه مقابل سرخوردگی های فرزندان در مواجهه با چنین حادثه ای را به نمایش می گذارد تا موضعی منصفانه و همه سو نگر در قبال داستان اتخاذ کند. از همان نخستین نمای فیلم و سواری خطرناک آرتی روی خودروی پدرش در می یابیم که جو چگونه می کوشد با دادن آزادی به پسرش، البته به شکلی کنترل شده، رابطه ای نزدیک با او برقرار کند. در ادامه تا پایان فیلم میزان و چگونگی حفظ و کنترل این آزادی از سوی والدین به فرزندان، یکی از موضوعات اصلی است که فیلم "بازگشت پسرها" به آن می پردازد. جو صادقانه باور دارد که پسرهایش باید به چالش کشیده شوند و خود راه برون رفت از هر چالش را بیابند تا تجربه زندگی کسب کنند. او به فرزندانش اعتماد می کند و آزادی عمل بی حد و مرزی به آنان می بخشد. نکته ای که در ظاهر روش درستی به نظر می رسد، اما بعد جو در می یابد در کنار بخشیدن آزادی عمل به پسرهایش باید خواسته ها و قوانینی را هم مطرح کند. در غیر این صورت اتفاقات گاه غیر قابل جبرانی در انتظار خانواده خواهد بود. یکی از مشکلات اولیه جو با آرتی پسر کوچکش از آنجا ریشه می گیرد که جو مثل یک جوان بالغ با او رفتار می کند. در عوض از زمانی که هری به داستان وارد می شود با اینکه نوجوان است چون یک کودک با او رفتار می کند. این رفتارهای متناقض جو در برخورد با فرزندانش ایجاد بحران می کند. جو به زودی در می یابد که باید انتظارات خود از پسرانش را با مقتضیات سنی آنها همراه سازد. در این زمینه ورود لورا معلم کودکستان آرتی به زندگی خانواده و نگاه احساسات گرای او به مقوله رابطه والدین و فرزندان، در این تغییر نگاه جو موثر است. در ادامه داستان هری پسر بزرگ تر جو از ازدواج اولش که در ا نگلستان زندگی می کند تصمیم می گیرد تعطیلات تابستانی را در استرالیا و همراه با پدرش بگذراند. رابطه اولیه او با آرتی بحرانی و متلاطم است. اما در ادامه به موازات دور شدن هر چه بیشتر جو از فرزندانش، این دو به هم نزدیکتر می شوند.
فیلم بارها روی خطرناک بودن آزادی های داده شده به آرتی و پس از او به هری تاکید می کند و آن را در برابر خطرهایی که در کمین زندگی کودکان و نوجوانان نشسته اند می گذارد. با ورود هری به داستان، گره های روابط شخصیت های فیلم پیچیده تر می شود. ضمن آنکه جو با مادر همسر درگذشته اش نیز مشکلاتی حل ناشده دارد. وقتی جو به خاطر اعتراض لورا به شیوه زندگی اش می کوشد مسئولیت پذیری و حس همکاری را به فرزندانش بیاموزد، ابعاد تازه ای از بحران ر وشن می شود با به هم ریختن نظم ظاهری خانواده، جو بار دیگر سعی می کند همه چیز را به حالت اول بازگرداند پس به دنبال هری تا انگلستان می رود تا باردیگر او را به استرالیا نزد خود بیاورد همزمان با به هم ریختن این نظم ظاهری و شکننده زندگی جو، بر اثر یک درگیری ناخواسته نظم صورت ظاهری او نیز از بین می رود. زمانی که او موفق می شود باردیگر پسرانش را به خانه برگرداند و خانواده اش را گرد هم آورد، زخم های صورتش نیز التیام می یابند در پایان قصه جو با خارج کردن لباس ها و وسایل همسر درگذشته اش از خانه، زندگی تازه ای را آغاز می کند.
فیلم در برخی موارد از جمله سرگرم کنندگی ، تاثیر گذاری روی ذهن مخاظب و یا کیفیت های بازی بازیگران موفق عمل می کند. " بازگشت پسر ها" بدون حاشیه روی ها و پنهان کاری های مرسوم روی احساسات بشری دست می گذارد و مخاطب را متاثر می کند. فیلم علیرغم لحن تلخ اش به شدت سرشار از حس زندگی و عشق پدرانه است." بازگشت پسر ها" به لحاظ مضمون و ساختار شباهت های تماتیک فراوانی با فیلم " مارلی و من" ساخته دیوید فرانکل و با نقش آفرینی اوون ویلسون و جنیفر آنیستون دارد. هر دو فیلم از روی کتاب خاطرات دو روزنامه نگار و تجارب آنها از زندگی بدون همسر و بزرگ کردن فرزندان به تنهایی اقتباس شده اند.بخشی از جذابیت داستان به شخصیت پردازی مفصل و کامل شخصیت جو پدر خانواده ( با بازی کلایو اوون ) مربوط می شود.او یک خبرنگار ونویسنده موفق ورزشی است و استراتژی اش در برحورد با خواسته های فرزندان این است که هرگز به آنها نه نگوید.به این ترتیب دو پسر جو تقریبا هر کار که دلشان بخواهد انجام می دهند و البته در ادامه به دردسر می افتند.از این به بعد جو شیوه رفتار با فرزندانش را اندکی تغییر می دهد و می کوشد اتحاد از کف رفته خانواده را بار دیگر برقرار سازد. جو در واقع پدری است که قواعد پدر بودن را به تدریج و در مواجهه با مشکلات غیر قابل پیش بینی می آموزد.فیلم به نوعی ساختاری اپیزودیک ، اما داستانی منسجم و یکپارچه دارد.همه جزئیات بصری فیلم به شدت و با ظرافت پرورش داده شده و جلوی دوربین قرار گرفته اند.
نگاهی به فیلم «بازگشت پسرها»
نگاهی به فیلم «بازگشت پسرها» ساخته اسکات هیکس به بهانه پخش از برنامه سینما 5
فیلم «بازگشت پسرها» که این هفته از برنامه سینما 5 پخش خواهد شد و مورد نقد و بررسی قرار خواهد گرفت، فیلمی است ملودرام، ساخته اسکات هیکس و محصول سال 2009 استرالیا و انگلستان. البته با توجه به اینکه بیشتر داستان فیلم در استرالیا میگذرد و اغلب عوامل اصلی آن هم استرالیایی هستند، شاید بتوان سهم بیشتری از فیلم را متعلق به سینمای استرالیا دانست.
سینمای استرالیا در این سالها بیشتر با سینماگرانی شناخته شده است که پس از ارائه آثاری موفق در کشور خود توانستهاند راه خود را به سوی جهانی شدن باز کنند. از این میان میتوان به نامهای کارگردانانی چون پیتر ویر، گیلیان آرمسترانگ، فرد شپیسی، فیلیپ نویس، جورج میلر و بروس برسفورد اشاره کرد. همچنین از جمله فیلمهای سینمای استرالیا که به مطرح شدن این سینما در سطح جهان کمک کردند، میتوان به فیلمهای «موران دلال» ساخته بروس برسفورد و «گالی پولی» به کارگردانی پیتر ویر و همین طور به سری فیلمهای «مکس دیوانه» و «کروکودیل دندی» اشاره کرد. همچنین نباید بازیگری با نام مل گیبسون را فراموش کرد که بعدها با کارگردانی فیلمهای شاخصی چون «شجاع دل»، «مصایب مسیح» و «آپوکالیپتو» تبدیل به شخصیتی بسیار مطرح در جهان سینما شد.
کارگردان فیلم بازگشت پسرها، اسکات هیکس که اکنون 57 ساله است، متولد اوگاندا و اهل استرالیاست. وی بیش از هر چیز با نگارش فیلمنامه و کارگردانی فیلم «درخشش» یک فیلم زندگینامهای درباره دیوید هلفگات، پیانو نواز برجسته استرالیایی شناخته میشود. هیکس برای این فیلم نامزد جایزه اسکار بهترین فیلمنامه شد و جایزه امی را هم به خود اختصاص داد. او که دارای مدرک دکترای هنر است، فعالیت حرفهای خود را با نگارش متن و کارگردانی چند فیلم کوتاه تلویزیونی و مستند در دهه 1980 آغاز کرد. نخستین فیلم بلند او درخشش در سال 1996 نامزد 7 جایزه اسکار شد و جایزه بهترین بازیگر نقش اول مرد را برای جفری راش به ارمغان آورد. هیکس که کارگردانی شماری از سریالهای محبوب تلویزیون استرالیا را به عهده داشته، پس از موفقیت این فیلم به آمریکا مهاجرت کرد و در سال 1999 فیلم «برف روی درختان سرو مینشیند» را ساخت. این فیلم اقتباسی بود از رمانی به همین نام نوشته دیوید گاترسون، نویسنده معاصر آمریکایی. از این پس هیکس روی اقتباس از ادبیات معاصر متمرکز شد و دو سال بعد با اقتباس از رمان «قلبهای آتلانتیس» نوشته استفن کینگ، سومین فیلم بلند خود را ساخت.
پس از آن هیکس چند سالی به ساخت آگهیهای بازرگانی روی آورد. او در سال 2007 پس از 6 سال دوری از سینما فیلم «رزو نشده» را کارگردانی کرد. یک سال بعد هیکس مستندی درباره زندگی و آثار فیلیپ گلس، آهنگساز نامدار سینما با عنوان «گلس فیلیپ در دوازده پرتره» ساخت که در جشنوارههای جهانی با تحسین فراوان مواجه شد. «بازگشت پسرها» آخرین فیلمی است که اسکات هیکس تاکنون ساخته است.
این فیلم که اقتباسی است از رمانی به نام «پسرها به شهر باز میگردند»، نوشته سایمون کار، درباره زندگی مردی به نام جو است که پس از مرگ نابهنگام همسرش، کیتی در ایفای نقش خود به عنوان پدری که اکنون مجبور است، پسر خود را بهتنهایی بزرگ کند، با مخاطراتی روبهروست. جو سالها زحمت کشیده تا توانسته به عنوان یک خبرنگار و مفسر ورزشی جایگاه مناسبی در یک روزنامه پیدا کند، اما اکنون برای حفظ جایگاه شغلیاش و همزمان، رسیدگی به فرزندش دچار سرگردانی شده است. به طوری که گاهی به نظر میرسد در این میانه نمیتواند هیچ یک از 2 وظیفه شغلی و خانوادگیاش را بدرستی انجام بدهد. مسأله این است که قبل از مرگ همسرش تمام مسوولیتهای مربوط به امور خانه و خانواده به عهده کیتی بوده و جو میتوانسته با خیال راحت به کارش در بیرون خانه بپردازد. اما با مرگ کیتی این مسوولیتها ناگهان بر دوش جو قرار گرفته است؛ باری که جو به سختی میتواند زیر آن کمر راست کند. مسأله وقتی بغرنجتر میشود که پای پسر دیگر جو (هری)، از ازدواج قبلیاش نیز به زندگی او میشود. در این میان، جو میفهمد که در هر دوی زندگیهایی که تاکنون تجربه کرده، چقدر اشتباه داشته و چقدر به مسائل خانوادگیاش بیتوجه بوده است. بخصوص وقتی هری اعتراف میکند که همیشه دوست داشته با پدرش زندگی کند و جو هیچ وقت به این موضوع فکر نکرده بوده که در جایی دیگر فرزندی دارد که به محبت و توجه پدرش نیازمند است.
از نکات مهم دیگری که میتوان در این فیلم به آنها اشاره کرد، یکی برخورد عجیب آرتی، (تنها حاصل زندگی مشترک جو و کیتی) با مرگ مادرش است. ابتدا به نظر میرسد که مرگ مادر برای آرتی در زمره بازیها و خیالپردازیهای کودکانهاش قرار دارد. آرتی ابتدا با زمان مرگ مادرش بازیهای کودکانه میکند. اینکه مادر او وقت شام میمیرد یا در وقت خوابیدن یا هر زمان دیگری. حتی وقتی کیتی واقعاً میمیرد، آرتی این خبر را به گونهای به مادربزرگ میدهد که انگار باز هم در حال بازی دیگری با مسأله مرگ مادرش است. این بازی مدتی دیگر هم ادامه مییابد، مثلاً جایی که آرتی به پدر خود میگوید میخواهد پیش مادرش و به بهشت برود اما برای اینکه پدرش ناراحت نشود باز هم پیش پدر خواهد ماند. به هر حال تمام اینها موجب نمیشود که آرتی تلخی نبود مادر را بزودی در دنیای کودکانهاش حس نکند. عکسالعملهای بیرونی آرتی در اینجا هم جالب توجه است و نشان از درک بالای فیلمنامهنویس و فیلمساز از دنیای کودکانه دارد. آرتی هیچ گاه مستقیم نمیگوید که دلش برای مادرش تنگ شده یا گریه و زاری به راه نمیاندازد. بلکه این دلتنگی و غم دوری را با بعضی رفتارهای ناهنجار اعلام میکند. مثلاً در سفری که با پدرش بعد از مرگ مادر میروند، ناگهان در مقابل تمام توجهات پدر برمیآشوبد و شروع به ناسازگاریهایی میکند که با توجه به شرایط و موقعیتی که در آن قرار دارد، بیدلیل به نظر میرسد یا جاهایی که بعضی وقتها بدون یک کلمه حرف، در خانهشان مدتها کف زمین دراز میکشد.
زمانی که فیلمنامه بازگشت پسرها به دستم رسید در نگاه اول متوجه نشدم که براساس خاطرات واقعی فردی بهنام استیو کیوبیت نوشته شده است. بیش از هر چیز از زاویه نگاه فیلمنامه به موضوع خوشم آمد
نکته دیگر حضور گهگاهی کیتی، پس از مرگش در تخیل جو است. کیتی هر وقت که جو در زندگی شخصی یا شغلیاش به مشکل برمیخورد، در تخیل او حاضر میشود و میکوشد با نصایح خود جو را کمک کند. حضور کیتی در تخیل جو هرچند باعث آرامش جو در لحظات سخت زندگی میشود، اما موجب نمیشود که حتماً جو به تمام حرفهای کیتی گوش بدهد و همان کاری را که کیتی گفته، انجام دهد. به نظر میرسد که جو به عنوان مرد خانواده همواره به دنبال راهکارهای متفاوتی میگردد تا از مخمصههای زندگیاش خلاص شود، راهکارهایی که گاهی حتی با نظرات کیتی تخیلی هم یکسان نیست. اما، این حربهها به هرحال رویکردی تازه در فیلمهای سینمایی نیست و در آثار زیادی تکرار شده است. به همین دلیل است که راجر ابرت در یادداشتی که درباره فیلم بازگشت پسرها نوشته، به این مورد در فیلم انتقاد کرده است. او نوشته است: «... و لطفاً، به ما یک استراحت کوتاه بدهید از دیدن صحنههایی که در آنها روح فرد فوت شدهای بازمیگردد و شروع به حرف زدن میکند، انگار که نمرده است». ابرت همچنین درباره شخصیت جو در این فیلم میگوید: «چیزی هست که در مورد جو خیلی غایب است. من میخواهم که آن را خودخواهی بنامم. در مورد آرتی، او نیاز دارد که از نزدیکتر ببیند و بشنود. فقط به این خاطر که جو فکر میکند کارها دارند خوب پیش میروند دلیل بر این نیست که واقعاً همین طور است».
خود هیکس درباره فیلمش که طبق رمانی بر مبنای یک زندگی واقعی ساخته شده نظرات متفاوتی دارد. وی گفته است: «زمانی که فیلمنامه بازگشت پسرها به دستم رسید، در نگاه اول متوجه نشدم که براساس خاطرات واقعی فردی به نام استیو کیوبیت نوشته شده است. بیش از هر چیز از زاویه نگاه فیلمنامه به موضوع خوشم آمد. رابطه پدر و دو فرزندش را بسیار ملموس و واقعی یافتم، رابطهای که تاکنون در فیلم دیگری شاهد آن نبودهام. پس از خواندن فیلمنامه سراغ کتاب خاطرات استیو کیوبیت رفتم و بسیار به موضوع علاقهمند شدم تا جایی که با نویسنده کتاب تماس گرفتم و خواستار جزئیات بیشتری از داستان شدم. پس از آن عناصر دیگری را نیز به پیرنگ داستانی افزودم... از یک منظر این فیلم درباره مردی است که میخواهد پدر خوب و شایستهای برای پسرانش باشد و از منظری دیگر فیلم بر اهمیت خانواده تاکید میکند و در لایه بعدی، اهمیت توازن و تعادل در خانواده را مورد تحلیل و بررسی قرار میدهد. خانواده، پدیده پیچیدهای نیست و ما هم در فیلم به سادگی با آن مواجه شدهایم. به این دلیل است که معتقدم فیلم بازگشت پسرها تجربیات متفاوت آدمهای بسیاری را بازتاب میدهد. اما خودم بیش از هر چیز جذب تلاش بی وقفه جو برای تبدیل به پدری شایسته شدم. او در این راه مرتکب اشتباهات فراوانی میشود. اما نه به این معنی که او انسان یا پدر بیصلاحیتی است. او فقط باید راه درست را در این مسیر پر پیچ و خم پیدا کند».
با تمام این اوصاف، فیلم بازگشت پسرها را میتوان روی هم رفته فیلمی گرم و دلنشین دانست که توانسته داستان خانوادگی عاطفی و تأثیرگذاری را به تصویر بکشد و تماشای آن میتواند تجربهای دلپذیر برای یکی از شنبه شبهای تماشاگران برنامه سینما 5 باشد.
محمد هاشمی
فیلم "بازگشت پسرها" روی آنتن شبکه نمایش میرود
این فیلم سینمایی به کارگردانی اسکات هیکز از شبکه نمایش پخش میشود.
این فیلم محصول سال 2009 استرالیا و انگلستان و در ژانر خانوادگی ساخته شده و در آن کلیو اوون، اما بوث، لورا فراسر و گریگوری مک کی در آن به ایفای نقش میپردازند.
داستان این فیلم که با الهام از داستانی واقعی است، سرگذشت مردی را نشان میدهد که نویسنده ورزشی است و در پی مرگ ناگهانی همسرش در شرایطی غمانگیزی قرار میگیرد و...
رها ماهرو : لطفا نظرات و نقدهایتان را راجع به فیلم بازگشت پسرها در وبلاگ رها ماهرو مطرح کنید
---------------------
داستان : پاندا کونگ فو کار به ایران آمد