رها ماهرو :
اسکیپر خطاب به سرجوخه : یه دوست در واقع یه دشمنه که هنوز حمله نکرده!
رها ماهرو :
آیشواریا رای ( ناندینی) خطاب به سلمان خان ( سمیر ) : تو خیلی منو دوست داری سمیر و به خاطر همین عشقت من هفت دریا رو عبور کردم اما از هفت قدم که بین ماست نمیتونم عبور کنم. تو منو با عشق آشنا کردی سمیر اما تعهد به عشقو من از شوهرم یاد گرفتم.
گورو:
پدرم همیشه میگفت رویا نبین.معتقد بود رویا هرگز به حقیقت نمی پیونده .
ولی من رویا های زیادی دیدم .
گورو کان دسای ...........آبیشک باچان
سوچاتا ...............آیشواریا رای باچان
و شخصیت های دیگر...
فیلم جالبی . یکی از بهترین صحنه ای که در فیلم گورو بود صحنه ای بود که دختران و همسر گورو دور تخت او را در بیمارستان گرفته بودند و برای گورو آواز میخواندند. در یکی از صحنه های فیلم همسر گورو به دیدن آقای مانیک میرود و مانیک به گورو زنگ میزند و میگوید همسرت را برای گدایی پیش من نفرستد . این صحنه را اصلا دوست نداشتم . شخصیت "شیام" و "مانیک داس گوپتا" رئیس روزنامه اصلا قابل تحمل نبودند . فیلم روند صعودی داشت . من اینجور فیلم ها را خیلی دوست دارم . زیرا باعث انگیزه رشد و پیشرفت در انسان میشوند. رها ماهرو
بازی ها :
آناهیتا نعمتی در حد متوسطی بازی کرده بود یعنی صفر تا صد عصبانیتش خیلی زیاد بود به عنوان مثال موقعی که حامد کمیلی میگوید : تو باید یکی از این جعبه های طلایی(عشق)رو بازش کنی و با خودت ببری وگرنه به هیچ جا نمیرسی )و آناهیتا نعمتی یکهو داغ میکند و با شدت میگوید ولی اگه من جعبه ی طلایی رو باز کنم توش پر از خالیه!
یا در بخشی از فیلم به شدددت به حامد کمیلی میگوید منم نمیخوام نویسنده بشم اینطوری که غلط میکنم بخوام !
اینگونه بازی ها به درد صحنه تئاتر میخورد نه هنرپیشگی
درست است که باید احساس در کلمات و صورت بازیگر با دیالوگ هایی که میگوید یکسان باشد طوری که تماشاگر باور کند چنین اتفاقی واقعا برای بازیگر افتاده است اما نه بشدت که مخاطب را به وحشت بیاندازیم .
حامد کمیلی کاملا در نقش خود فرو رفته بود طوری که میتوانستی باور کنی که او واقعا منصور است .
منصور با این که کار و در آمد جالبی ندارد ولی عاشق هیجان است و مدام به دنبال عشق های تازه است . اما نقشی که حامد کمیلی در این فیلم بازی میکرد به ندرت در بین جوانان ایرانی یافت میشود پسری که میخواست خلبان شود اما نمیتواند به آرزویش دست یابد کار های عجیب غریب میکند او پرواز را دوست دارد از ساختمان چندین طبقه خودش را پایین میاندازد با موتوراز روی تپه ها میپرد تا در شرط هایش نبازد . از نکات جالب این فیلم زمانی بود که حامد کمیلی در تراس رستوران دست هایش را باز کرده بود و ما را به یاد فیلم تایتانیک موقعی که کیت وینسلت روی عرشه کشتی دست هایش را باز کرده بود می انداخت .
چنین فیلم نامه ای به ندرت یافت میشود و همین طور چنین نقش هایی .
دوست منصور ( یوسف تیموری ) در پایان داستان مبهمی داشت به طوری که مرد مکمل فیلم که در اوایل و اواسط فیلم خیلی زیاد به آن پرداخت شده بود .ولی در پایان معلوم نشد آیا او به زندان رفت؟ آیا او و مادرش توانستند خانه شان را پس بگیرند ؟ نیوشا ضیغمی هم همینطور . با آن که در اوایل فیلم نقش بسیار پررنگی را در آشنایی منصور و افسانه ایفا کرده بود آیا بهتر نبود در اواخر فیلم سرنوشت او هم مشخص میشد ؟ رئیس قاچاقچی ها که به نوعی آدم بد فیلم محسوب میشد خیلی راحت بعد از چند دقیقه که او را میبینیم دستگیر میشود و تنها در یک سکانس دیده میشود.
منصور با موتورش یکهو جلوی در خانه ای توقف میکند و به زد و خورد افراد آنجا میپردازد تا بیژن ( یوسف تیموری ) را از دست آن ها نجات دهد هم مبهم است و باید بیشتر پرداخت میشد در این قسمت ریتم تند میشود و تماشاگر را که در حال و هوای دیگریست به نجات بیژن از دست قاچاقچیها میرساند.
همینطور باید ذکر کرد که در آخر فیلم که مردم رمان ها را دست گرفته اند یکی هست که رمان را برعکس گرفته و میخندد .. ایین جای علامت سوال دارد .
این فیلم کاملا مشخص است که برای گیشه ساخته شده ، این فیلم از یک با یک سوژه ی عاشقانه آغاز میشود اما در جند سکانس آخر خود به انتشار کتاب مرگ برعشق به ناگاه تبدیل به طنز کمدی میگردد
مرتبا آثار تاریخی - باستانی شهر اصفهان را به نمایش میگذاشتند به جای نمایش صحنه هاییکه واقعا لازم نبود پایان فیلمتان را بهتر میکردند
نکات مثبت فیلم :
از فزق هایی که این فیلم با دیگر فیلم ها دارد ماجرای عاشقانه را سریعا پیش نمیکشد و آرام آرام ریتم آن را پیش میبرد تا مخاطب واقعا باور کند که در این مجموعه تنفر تبدیل به عشق میشود
همینطور خواهر افسانه بسیار واقعی بازی میکرد که دلش از دست نامزدش و تمام مردها خون است و به تدریج با تشویق افسانه به زندگی عادی باز میگردد
رفاقت ببژن و منصور هم بسیار طبیعی و واقعی به نظر میرسید و اینکه این دو دوست در شرایط سختی و خوشحالی با همند و به هم دلگرمی میدهند و ناراحتی های خود را با هم در میان میگذارند
و این که فریال خانم بهزاد برای ادعای روشنفکر و واقعی نگر بودن آخر فیلم را به کام مخاطب تلخ نکرد و پایان شادی برای آن در نظر گرفت
و این که تماشاگر تا آخرین لحظه فیلم متوجه نمیشود که کارگردان زن بود یا مرد زیرا نگاهی متعادل داشته است
کارگردان: سعید سهیلی
بازیگران:
جمشید هاشم پور - ماهایا پطروسیان - مجید صالحی - علی صادقی - بهنوش
بختیاری - بهاره افشاری - مهران رجبی
محصول
سال 1388
خلاصه داستان
فرهاد به همراه دوست و نامزد اش برای به دست آوردن ثروت
مادربزرگ قصد کشتن او را می کنند, اما انگار این مادربزرگ را به هیچ طریقی
نمی شود از سر راه برداشت. تازه او عاشق هم می شود. آن هم عاشق قاتل خودش
و با او ازدواج می کند. اما ماجرا ادامه دارد...
درباره کارگردان
سعید
سهیلی کارش را با ساختن فیلم های مربوط به دفاع مقدس آغاز کرد: مردی از
جنس باران و مردی از جنس بلور که به لحاظ انتقادی فیلم های
موفقی بودند. او پس از آن چند ملودرام اجتماعی مثل سهراب و غوغا و
فیلم های پلیسی مثل سنگ کاغذ قیچی و چار انگشتی ساخت. با
چارچنگولی موفقیت تجاری را تجربه کرد. ازدواج در وقت اضافه آخرین فیلم
او در ژانر کمدی است.
نظر منتقدان
فیلم
در اوج برخورد های منفی منتقدان با فیلم های کمدی سخیف روی پرده اکران شد
و منتقد ها از آن به عنوان نمونه دم دستی از این جور فیلم ها یاد کردند.
گزارش اکران
پس
از موفقیت کمدی چارچنگولی (کمدی قبلی سعید سهیلی) ازدواج در وقت
اضافه با اقبالی از طرف تماشاگران مواجه نشد.
نقد فیلم
1. تماشای این فیلم به هیچ وجه کار راحتی نیست. موقع
تماشا بهتان خوش نمی گذرد. نه سلیقه فیلمساز, نه داستان, نه شخصیت ها, حس
خوبی لااقل به من نداد.
2.
واقعا نمی دانم سعید سهیلی با ساخت چنین فیلمی دل اش می خواسته به تماشاگر
خوش بگذرد یا آزارش بدهد؟ تماشای این تصاویر عجیب و غریب و گریم های زشت
و موقعیت های داستانی آزار دهنده چطور می تواند لحظه های خوبی برای
تماشاگری فراهم کند که کارگردان مدعی آن است؟
3.
ماهایا پطروسیان در سکانسی برای خواستگارش شرایطی را می گذارد که مثلا
سیگار نکشد, نماز بخواند و ... این نماز خواندن را برای این گذاشتی که
فیلم مجوز بگیرد و این عین فیلمفارسی است چون بعد ها مشخص می شود که این
جوان ها که قبله را نمی دانند چطوری به نماز می ایستند!
4. ازدواج در وقت اضافه مخلوط متلاطمی از حوادثی است که
به جز غریب بودن ویژگی دیگری ندارند.سینما هنر اندازه ها و پیمانه ها است.
اندازه ای که اگر کمی این طرف و آن طرف شود همه چیز حلاوت و جذابیت اش را
از دست می دهد و تمهید های فیلمساز تاثیری معکوس می گذارند. سهیلی انگار
اندازه نمی داند و شاید سلیقه اش را ندارد.
برنامه سینمایی «هفت» شب گذشته با بحث و نقد فیلم «ازدواج در وقت اضافه»
در حالی روی آنتن رفت که کارگردان این فیلم هرگز سخیف بودن و یا مبتذل
بودن فیلم را نپذیرفت.
به گزارش «تابناک»، جیرانی در این برنامه، فیلم را دارای کارگردانی، مونتاژ و طراحی صحنه خوب توصیف کرد و ادامه داد: با وجود این، داستان را نفهمیدم و در پایان فیلم، دچار سرگردانی شدم تو به فیلم چگونه نگاه میکنی؟
سهیلی گفت: ما وظیفهمان این است که قصه خوب برگزینیم و خوب بسازیم.
بنا بر این گزارش، مسعود فراستی که به عنوان منتقد در برنامه حضور داشت، این گونه آغاز کرد: مخاطب میرود که فیلم کمدی ببیند، اما جز یکی دو لحظه، دیگر نمیخندد. رفتم که یک فیلم سینمای ایران را ببینم؛ اما فیلمی که قرار است کمدی باشد، موقعیت کمدی ندارد. همه شخصیتها، آدمهای مفلوکی هستند که نگاه از بالا به ایشان دارد و تماشاگر آنان را نمیپذیرد. ما یک ساعت و نیم چیزی میگوییم که در آخرین لحظه پس میگیریم و یک پیام اخلاقی میگذاریم که به فیلم مجوز داده شود.
وی ادامه داد: مثل چارچنگولی، برخلاف مردی شبیه باران، همه چیز ول است و بازیگران هر چه بخواهند میکنند و آدمها باید جوری جمع شوند که مجوز گرفته شود. این کمدی را کمدی ادا و شکلکی میگویند؛ این شکلک درآوردنهای سوپر تکراری باعث تأسف است.