رها ماهرو

رها ماهرو

منتقد سینما و تلویزیون
رها ماهرو

رها ماهرو

منتقد سینما و تلویزیون

نقد فیلم چراغ قرمز


نام هر فیلم باید یک نسبت منطقی یا نمادین با مضمون آن داشته باشد. پیش از هر چیز باید پرسید چراغ قرمز بر‌گرفته از کدام مفهوم یا پیامی است که در ساختمان این اثر وجود دارد؟ حتی اگر به اصطلاح پیام اخلاقی قصه نیز قرار است در بازنمایی مفهومی این واژه استنباط شود دست‌کم نشانه‌هایی از آن باید در کلیت اثر به چشم بخورد. چراغ قرمز در پس داستانی که روایت می‌کند برخی از ارزش‌های اخلاقی مثل جوانمردی، معرفت و رفتارهای مرتبط با آن را در بستر یک قصه جاهلی ترسیم می‌کند که دیگر نه این فضاها و آدم‌ها در جامعه ما حضور پررنگی دارند و نه این جنس کمدی‌ها می‌تواند برای مخاطب شیرین باشد. حتی خود فیلمساز نیز از عناصر بیرون از متن برای طنازی قصه استفاده می‌کند و با تکیه بر نشانه‌های تکراری و دستمالی شده کمدی جاهلی، داستانش را پیش می‌برد.

منبع: جام جم آنلاین

 

شکست در بازی‌ها

چراغ قرمز یک کمدی تیپ محور است که با ترسیم کاریکاتوری از کاراکترهای قصه، ساختار کمیک آن را صورت‌بندی می‌کند. ستاره و بهروز، مصداق‌های این تیپ‌سازی اغراق شده هستند که شاید بازیگرانش به دلیل ایفای نقشی متفاوت و مثلا ساختار شکنی در کارنامه خود حاضر می‌شوند با گریم و شمایلی نامتعارف، این تفاوت را تجربه کنند. بدتر از این نمی‌شد که برای ایفای نقش بهروز از پوریا پورسرخ استفاده شود که هرچند تلاش می‌کند تا از کلیشه همیشگی خود خارج شود و با لحن جاهلی سخن بگوید اما مخاطب نمی‌تواند او را در شمایل این نقش بپذیرد و به رفتارهایش بخندد. تجربه‌گرایی در ایفای نقش‌های مختلف لزوما به این معنی نیست که بازیگر دست به گزینشی بزند که نه تنها توانایی او را در بازیگری به اثبات نمی‌رساند بلکه ذهنیت مخاطب را درباره وی مخدوش می‌کند.

از آن بدتر این که بازی پوریا پورسرخ در کل فیلم یکدستی خود را از دست داده و دچار دوپارگی می‌شود؛ هم در لحن و نوع دیالوگ‌گویی و هم در بازی حرکتی. ضمن این‌که به نظر می‌رسد پورسرخ در ایفای این نقش بویژه در نوع راه رفتن و بازی‌های بدنی هم از شیوه بازی امین حیایی در اخراجی‌ها و مهمان الگوبرداری کرده است و هم از رضا شفیعی جم در جایزه بزرگ. چهره او آنقدر مدرن و شیک است که حتی با گذاشتن سبیل و موهای فرفری هم نمی‌توان آن را پنهان کرد و همه این عوامل موجب می‌شود تا بازی پورسرخ بشدت تصنعی و کاریکاتوری به نظر برسد و در واقع هیچ نوع آشنایی‌زدایی از این بازیگر در ذهن مخاطب رخ ندهد. در این میان شاید تنها بازیگری که موفق به آشنایی‌زدایی از خود می‌شود رضا شفیعی‌جم است که در یک فیلم کمدی، نقش کم و بیش جدی را بازی می‌کند.

کارگردان فیلم چراغ قرمز سعی کرده تا از عنصر غافلگیری در قصه نیز استفاده کند تا هم سویه فانتزی داستان را فارغ از خط قرمزهایی احتمالی در ارتباط با موقعیت پلیس براحتی به تصویر بکشد و هم به‌رغم خود، مخاطب را شگفت‌زده سازد، اما این تصویر آنقدر نچسب از کار در می‌آید که همکاری بهروز با پلیس و جوانمردی و فردین بازی‌اش در برابر چک صد میلیونی و... مخاطب را متاثر نساخته و منقلب نمی‌کند!

بی‌منطقی درونی قصه

ظاهرا برخی کارگردان‌ها گمان می‌کنند به صرف این‌که یک فیلم کمدی می‌سازند، می‌توانند منطق درونی قصه را شکسته و با اتفاق و شانس داستان خود را بیش ببرند. کمدی هم مثل هرگونه دیگر سینمایی منطق باورپذیر خود را دارد و اتفاقا در درون همین منطق ساختاری اثر است که موقعیت یا رفتاری، کمیک می‌شود. با چنین نقصی، چراغ قرمز سرشار از موقعیت‌های ناموزون است. مثل مرگ صوری خانم جواهریان که هیچ یک از کارمندان شرکت به غیر از خانم منشی که از ماجرا باخبر است از خاکسپاری‌اش سوالی مطرح یا تعجب نمی‌کنند یا این‌که چطور یک فردناشناس به عنوان جانشین جواهریان مدیرعامل شرکت می‌شود. جالب است که فیلم حتی شخصیت‌های قصه خود را دست‌کم گرفته و آنها را ساده و هالو معرفی می‌کند، مثل فهیم همسر جواهریان که مسخره‌بازی‌های احضار ارواح توسط فرد هندی را باور می‌کند.

طنز کلامی

چراغ قرمز بار کمیک خود را بیشتر بر تیپ‌سازی و طنازی‌های شخصی و طنز کلامی قرار می‌دهد. مثلا اشتباه گرفتن صوری به جای مهمانان سوری (اهل سوریه) یا تکیه کلام پلیس فیلم که مدام این ضرب‌المثل را به زبان می‌آورد که ماه هیچ‌وقت پشت ابر نمی‌ماند و گمان می‌کند که تکرار مداوم آنها در موقعیت‌های مختلف خیلی بامزه است! استفاده از موسیقی و آوازخواندن به شیوه لب‌خوانی و تمهیدات دم دستی مثل خوانندگی سعید، دوست بهروز در مراسم عروسی، فضای شاد و شنگولی به فیلم می‌دهد. پایان کار هم که معلوم است همه چیز باخیر و خوشی و در اوج شانس و خوشبختی تمام می‌شود. خانم جواهریان با فهیم به توافق عاشقانه می‌رسد، احسان پسرعموی ستاره نیز به جرم کلاهبرداری دستگیر می‌شود و بهروز و ستاره نیز با هم ازدواج می‌کنند. فیلم همچنین از تمهیدی نشانه‌شناسانه استفاده می‌کند و همان‌طوری که با تصویر زنگ خوردن یک گوشی تلفن همراه آغاز شده بود با تصویرزنگ خوردن آن در دو موقعیت متفاوت به پایان می‌رسد.



نقد فیلم چراغ قرمز نوشته سیدرضا صائمی





*************************************************






آقای صائمی اگر کمی دقت میکردند میتوانستند چراغ قرمزی که در پایان فیلم ماشین عروس پشت آن ایستاده بود ببینند نباید همیشه منفی ها را دید نکات مثبت زیادی هم وجود داشت خصوصا این که از طنز های تکراری در این فیلم استفاده نشده بود . بازی الناز شاکردوست عالی بود به نظرم یکی از بهترین بازی هایش را به نمایش گذاشته بود خصوصا که دو نقش بسیار متفاوت را بر دوش داشتند یکی بسیار جدی بود و دیگری یک دختر عاشق خیال پرداز . همینطور آقای پور سرخ بسیار عالی نقششان را بازی کردند قبول دارم که آن نقش برایشان مناسب نبود ، ولیکن بازی بسیار خوبی ارائه دادند . البته این طور به نظر نمیرسید که جای آقای شفیعی جم و پور سرخ عوض میشد ، نقش ها باور پذیرتر مینمودند؟ آقای مجید یاسر هم برای اینکار مناسب نبودند این دلیل نیست که چون دوست بهروز نقش زیادی را نداشت از بازیگران دم دستی استفاده شود . همینطور صبوری که نقش آن را آقای انوشیروان ارجمند بر عهده داشتند باید پرداخت بیشتری میشد سه چهار سکانس برای معرفی ایشان کافی نبود همانطور قاتلی که گوشی تلفن او بدست بهروز افتاد نیز یکهو گم شد! چه شد اصلا ؟ همانطور سرگرد حیدری که اصلا معلوم نشد چگونه از قضیه گوشی تلفن اطلاع یافت چرا مرتبا در تعقیب و بررسی اوضاع بود او قاتل را دستگیر کرد و رفت اما ناگهان به طور نامشخص و نامعقولی وارد داستان شد اصلا باید یک علامت ( ؟ ) برای این نقش گذاشته میشد جریان روح هم کاملا الکی بود و برای اینکه فهیم مرگ همسرش را باور کند ، دست به احظار روح زدند ؟ البته میتوان گفت که شاید این احظار روح لازم بوده باشد برای آنکه این زوج علاقه یکدیگر را نسبت به هم درک کنند و به هم برسند . در پایان باید بگویم که فیلم طنز جالبی بود و حسابی مردم را خنداند ساختار شکنی هم به نوعی نقطه قوت این فیلم بود تا از حالت یکنواختی در بیاید

رها ماهرو




این یک فیلم نیست

کارگردان: جعفر پناهی

فیلمبردار: مجتبی میر طهماسب

این اثر، جدیدترین فیلم جعفر پناهی است که بدون هیچ گونه فیلمنامه یا دوربین مختص فیلمبرداری ساخته شده است. (فیلمبرداری با موبایل انجام گرفته) تا بدین صورت، فیلمساز،  مرتکب تخلف،  از آنچه که از سوی دادگاه به آن محکوم شده نشود.

نقد فارسی سعی داشته نقدی به دور از هر گونه مساله سیاسی، و تنها از دیدگاه هنر بر این فیلم داشته باشد. به همین جهت نقد های مختلف بین منتقدان معروف جهان را غربال کردیم و به نقد آقای «اسکات» که اتفاقا یکی از معروف ترین منتقدان جهان است رسیدیم.

امیدواریم این نقد مورد توجه شما قرار گیرد.

http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/250/4-Pulp-Fiction/thisisnot/fsvgdgbvz.jpg

نقد و بررسی فیلم

This is Not a Film (این یک فیلم نیست)

ای.اُ. اسکات (نیویورک تایمز)

فیلمساز ایرانی، جعفر پناهی در اتاق نشیمن خانه اش در تهران توجه بسیاری در دنیا را به خود جلب کرد. عنوان «این یک فیلم نیست» نقاشی مشهور «یک پیپ» اثر رنه ماگریت را تداعی می کند، اما باید دانست این کار سینمایی 75 دقیقه ای از جعفر پناهی مشترکات کمی با هر گونه کار سوررئالیستی دارد.

این ویدئو سال گذشته در تهران ضبط شد. پناهی یکی از فیلمسازان معتبر ایرانی در دهه گذشته بوده است. اما او متهم به برخی تخلفاتی شد که در نهایت موجب مصادره گذرنامه اش، خطر مجازات زندان طولانی مدت و حتی ممنوعیت از فیلمسازی شد.

http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/250/4-Pulp-Fiction/thisisnot/dzbdfv.jpgپناهی برای اطاعت از حکم دادگاه هیچ فیلمنامه ای ننوشت و پشت هیچ دوربینی نرفت. یک همکار به نام مجتبی میر طهماست (به عنوان دستیار کارگردان) به آپارتمان او می آید تا فیلمبرداری کند و پناهی فعالیت هایش را به صحبت و ضبط کردن از طریق گوشی آی فون محدود می کند و در مورد فیلم های گذشته اش نظر می دهد و فیلمنامه های موجودش را بلند می خواند.

بنابراین «این یک فیلم نیست» در میان چیزهای دیگری قرار می گیرد: بیان خلاقانه ای از مخالفت در برابر اتهامات  و مستندی درباره آزادی زیر بار محدودیت هایی که به آنها محکوم شده.

اما این که می گویم در میان چیزهای دیگر قرار می گیرد، باز ما را به نقاشی ماگریت بر می گرداند به این دلیل که با وجودی که این یک فیلم نیست که آماده نبرد با دنیای واقعی باشد اما هشیارانه از اینکه پروژه ای سوررئالیستی باشد، دوری کرده است و در عین حال یک فیلم رادیکال و تهییج کننده است. پناهی با استفاده از تکنیک های ساده و قابل استفاده و در فرمتی که به نظر می رسد بر پیش پا افتاده ترین و بی هنر ترین جنبه های تصویر تاکید می کند، یک کار هنری زیرکانه، عجیب و فراموش نشدنی را ساخته است.

در مورد این فیلم به سیاستمداران  چیزی نگویید! اما با این وجود حتماً آن ها خودشان با فیلم هایی که کیفیت زندگی روزمره را به تصویر می کشند، آشنا هستند. فیلم هایی که برگردانی از ابهامات سینمایشان است. در دهه 90 و سال های ابتدایی قرن بیست و یک، فیلمسازان ایرانی مثل محسن مخملباف و عباس کیارستمی (اساتید سابق پناهی)، پرسش اجتماعی را با خودآگاهی ترکیب کردند که بعد از تعدادی تجربه منجر به ابداع یک سبک جدید شد.

سینمای ایران مقام برجسته ای در جهان دارد (که نمونه اخیر آن در اسکاری که به فیلم جدایی رسید، دیده شد) و این سینما یک بازشناسایی جدید و موثر از ترکیب مستند، واقعیت اجتماعی و بینش شاعرانه است.

http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/250/4-Pulp-Fiction/thisisnot/egsbvzx.jpg«زندگی و دیگر هیچ» کیارستمی، «نون و گلدون» مخملباف و «سیب» ساخته دختر او، سمیرا نشان می دهند که چگونه دوربین می تواند واقعیتی را برای مخاطب فاش کند و در این افشا هم بزرگنمایی کند و هم مخاطب را از آن دور نگه دارد. اتفاقات واقعی در دنیای اطراف مثل عواقب زمین لرزه ای در یک روستا، برخورد یک افسر پلیس با دانشجویی تند رو  و داستانی عجیب از کارهای معمولی خانوادگی، به سادگی در این فیلم ها به صورت مستند در آمده اند و بازسازی شده اند، تفسیر شده اند و جلوی دوربین مورد بحث قرار گرفته اند. سینما هم یک لنز شفاف است و هم آینه ای که تصویر را از شکل می اندازد و استفاده از آن به عنوان ابزاری برای آزمایش حقیقت های وجودی انسان باعث می شود که تاییدی بر هیچ کدام از آن حقایق نباشد.

یک خیره سری فلسفی در این فیلم های بحث انگیز ایرانی وجود دارد، یک روشنفکری متعالی که با تاثیرات احساسی خود همراهی می کنند و گاهی آن را به تفصیل شرح می دهند. فیلم «یک جدایی» هم تمایلاتی به همین نوع سینما دارد.

فیلم های قبلی پناهی هم در همین زمره قرار می گیرند که «دایره»، «طلای سرخ» و «آفساید» بارزترین آن هاست با این تفاوت که مقدار قابل توجهی انتقاد اجتماعی احساساتی و کنایه دار را هم به تم خود اضافه کرده است. فیلم های قبلی پناهی معمولا به این صورت بوده اند که موضوعات اختلاف طبقاتی، تبعیض جنسیتی و از خود بیگانگی اجتماعی را به منظر نمایش بگذارد و عنصر خشم را در کنار همه آن ها بگنجاند.

http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/250/4-Pulp-Fiction/thisisnot/fazgzdfxg.jpg«این یک فیلم نیست»، سال گذشته از ایران خارج شد تا در کن و دیگر جشنواره های بین المللی به نمایش در بیاید و وضعیت پناهی را از نگاه دوربین خود پناهی به نمایش در می آورد.

شما در این ویدئو چه می بینید؟ یک مرد میانسال که در یک آپارتمان دلپذیر وسیع پرسه می زند. این خانه ممکن است متعلق به هر روشنفکر یا هنرمند طبقه متوسطی در هر جایی از دنیا باشد، پر است از کتاب، هنر، آخرین مدل های وسایل الکترونیکی و خیلی چیزهای خوب دیگر.

مردی که خانواده اش به دیدار اقوام رفته اند، تلفنی با وکیلش صحبت می کند، به سوسمار درختی دخترش رسیدگی می کند و لحظاتی از بعضی فیلم هایی را که قبلاً (وقتی اجازه کار در حرفه اش را داشت) ساخته است، نگاه می کند. او گاهی اجازه می دهد اضطراب و خستگی اش نمایان شود. اما بیشتر به نظر می رسد که ملاحظه می کند تا جنبه احساساتی و سرگرمی فیلم هم نمایان شود. کاملاً واضح است که پناهی بیشتر به مشاهده و انعکاس فعالیت دیگران خو گرفته است تا این که خودش در مرکز تصویر باشد.

و بنابراین او هر دو را با هم انجام می دهد، به این معنی که خاطرات کاملاً شخصی و ویدئویی را به یک روایت پر از ظرفیت تاریخی تبدیل می کند. هیچ طرح قصه ای وجود ندارد (به هر حال این یک فیلم نیست) با این وجود یک پیچش خارق العاده در آخر آن هست که با لرزشی ناشی از ترس دنبال می شود.

چطور پناهی این کار را انجام می دهد؟ من کمی در توضیح آن و گفتن حقیقت دچار سردرگمی ام. چرا که کار من نقد فیلم است و واضح است که این چیزی کاملاً متفاوت است: یک شاهکار در سبکی که هنوز وجود ندارد!

•    «این یک فیلم نیست» از 10 روز پیش در سینماهای منهتن نیویورک نمایش خود را آغاز کرده است.

ای.اُ. اسکات (نیویورک تایمز)

مترجم : شبنم سیدمجیدی

نقد و بررسی فیلم «یکی میخواد باهات حرف بزنه»

کارگردان: منوچهر هادی http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/sola-zan/image634866677052207032.jpg

نویسنده : منوچهر هادی ، سعید دولتخوانی

بازیگران:

شهاب حسینی، حمیدرضا پگاه، آنا نعمتی، یکتا ناصر، مرتضی کوهی، شهین تسلیمی، مجید درستی، سارا اسماعیل پور و با معرفی هانیه غلامی

خلاصه داستان :

یک سانحه رانندگی، لیلا را ناچار به رویارویی مجدد با گذشته اش می کند و این رویارویی او را در مواجهه با فراز و نشیب هایی قرار می دهد.

 


 

http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/sola-zan/image634866677052207032.jpg

منتقد:‌سولا اکبریه  (امتیاز 6 از 10) -------

منوچهر هادی را پیش از این با ساخت قرنطینه در سال 1386 و در مقام کارگردان می شناخیتم. هرچند دستیاری اصغر فرهادی در چهارشنبه سوری تبعاً برای او تجربیات ارزنده ای را می بایست به همراه می داشت. یکی می خواد باهات حرف بزنه! دومین ساخته اوست و دنیای پر امید هم آخرین اثر هادی است که هنوز به اکران عمومی در نیامده است. البته رمضان امسال (مرداد ماه 1391) هم نخستین تولید سریالی او روی آنتن رفت که خداحافظ بچه نام داشت و با عدم اقبال مخاطبان مواجه شد که شکستی را در کارنامه این کارگردان جوان رقم زد.

http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/sola-zan/nf00097977-2.bmpیکی می خواد باهات حرف بزنه! درامی ست اجتماعی که در آن به طور خاص به مقوله پیوند اعضا اشاره شده است؛ هرچند بر خلاف کلیشه ای که فیلم های مرتبط با پیوند اعضا با آن دست و پنجه نرم می کنند – که همان دشواری والدین در اعطای رضایت است – منوچهر هادی این درون مایه را با حوادثی دیگر پیوند زده و از این حیث اثر قابل توجهی را پدید آورده است.

آغاز فیلم در فضای سرسبز و با طراوت شمال است. خیلی زود وارد روند درگیری ها می شود و کشمکش مادر و دختر به عنوان سوژه محوری فیلم مطرح می شود. ناگهان و بر اثر حادثه ای – که حقیقتاً از حیث غافل گیری و اثرگذاری بسیار حائز توجه است – سوژه ی اصلی را پیش روی مخاطب قرار می دهد.

پس از وقوع این حادثه، عملاً فیلم وارد فاز دوم می شود؛ یعنی لیلا (با بازی آنا نعمتی) ناگزیر می شود به سمت گذشته اش برگردد و علی رضا (با بازی حمیدرضا پگاه) که خواستگار لیلاست، در این بازگشت به عقب همراه او می شود. هرچند در فرازهایی از این رویارویی با گذشته، لیلا تنهاست و گویی تصمیم گرفته خودش به تنهایی این تنش شخصی را سر و سامان دهد و زخمی را که از سال های دور و از زندگی مشترک با همسر سابقش مصطفی (با بازی شهاب حسینی) به تن داشته و حالا دوباره سر باز کرده، به تنهایی التیام بخشد.

http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/sola-zan/08yezhq1xhn37zai4h6x.jpgاز منظر داستانی باید گفت فیلم روایتی است سر راست و بدون هیایو که حوادث فرعی در آن خیلی به چشم نمی آید. تعلیق و گره در سوژه اصلی داستان تا حدی است که توانسته بار فیلم را به دوش بکشد. بازی ها هم متوسط از آب درآمده اند و شخصیت ها به گونه ای هستند که می توان آن ها را باور کرد و مابه ازاهای بیرونی شان را به خوبی دید. شاید شاخص ترین بازی را بتوان به یکتا ناصر نسبت داد که اتفاقاً در سی امین جشنواره بین المللی فیلم فجر، سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل زن را برای بازی در همین فیلم به دست آورد.

تدوین این فیلم مشترکاً به عهده هایده صفی یاری و سپیده عبدالوهاب بوده است. در بخش های ابتدایی، شاهد نماهای کوتاه تر هستیم و هرچه به بخش های پایانی فیلم نزدیک می شویم، نماها به دلیل ذات داستان و تقابل هایی که بین شخصیت ها شکل می گیرد، طولانی تر می شوند، ولی در کل نوعی ایجاز به چشم می آید و کات خوردن های سریع از ویژگی های بارز فیلم به شمار می آید.

http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/sola-zan/12-1-31-1171213-5.jpgزاویه دوربین و حرکت آن بدون هیچ گونه اغراق و بی آن که بخواهد از قاب بیرون بزند، در خدمت فیلم است.هرچند در بخش های ابتدایی به دلیل ویژگی لوکیشن و زیبایی های خاص طبیعت، نماهای باز بیش تری شاهد هستیم، ولی رفته رفته این نماهای باز کم تر می شود و جز یکی دو مورد در اواسط فیلم، مورد دیگری به چشم نمی خورد.

به طور کلی اثری نسبتاً یک دست را می بینیم که هرچند به لحاظ بصری، فنی و تکنیکی و بازی ها اتفاق خارق العاده ای رخ نداده، ولی همه چیز تقریباً در سطح متوسط و اندکی رو به بالاست. پایان بندی فیلم هم به شکلی کاملاً عادی و مقبول از کار درآمده و همه چیز در خدمت همان درون مایه ای است که محور همه حوادث بود و سرانجام به شکلی نیکو و خوشایند به اتمام رسید.

یکی می خواد باهات حرف بزنه، ضمن آن که به خوبی مقوله اهدای عضو را به دور از کلیشه های مرسوم مطرح کرده، فرصتی را برای قضاوت و راستی آزمایی شخصیت ها و مخاطب فراهم آورده و به خوبی یادآوری می کند که قضاوت های اخلاقی گاهی چه قدر ساده به نظر می رسند، حال آن که فرسنگ ها از حقیقت دورند و بیننده را در مقابل این پرسش اخلاقی قرار می دهد که آیا بخشش می تواند از هزینه های گزافی که ممکن است در آینده هرکسی پدیدار شود، جلوگیری کند یا نه و اساساً جایگاه بخشیدن و انتقام را در مقابل اعتراف یا پنهان کاری به چالش می کشد و از این منظر می تواند فیلمی قابل قبول تلقی شود؛ هرچند این ریزه کاری های اخلاقی و اجتماعی اش زیر سایه درون مایه اهدای عضو خیلی فرصت نیافته تا هویدا شود.

نقد و بررسی فیلم «من مادر هستم» / فیلم جنجالی و پر حاشیه فریدون جیرانی



کارگردان: فریدون جیرانی

نویسنده : لیدا لاریجانی  و رحمان سیفیی آزاد

بازیگران:

باران کوثری، حبیب رضایی، فرهاد اصلانی، امیرحسین آرمان، هدایت الله سجادی، آرمان صورتگر، کریم عباسی و پانته‌آ بهرام با حضور هنگامه قاضیانی در نقش ناهید مشرقی

خلاصه داستان :

دو خانواده که روابط بسیار دوستانه و صمیمانه ای با یک دیگر دارند، بر اثر مجموعه ای از حوادث و بروز یک قتل، با پرسش های بنیادی در ارزش ها و الگوهای رفتاریشان مواجه می شوند.






http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/migren/man_madar_hastam_4.jpg










منتقد:‌سولا اکبریه 

"من مادر هستم" روایت انسان هایی است با رفتارها و نگرش های متضاد و در عین حال هم سو! سردرگمی و غوطه ور شدن در روابط بسیار دوستانه و صمیمی و گرفتاریشان در دغدغه های شخصی نقاط مشترک الگوهای رفتاری شان است و شیوه نگرش به زندگی و قضاوت هایشان نقطه تضاد آن ها در برابر یک دیگر است. یکی عصبی و پرخاش گر که البته از سر مسئولیت پذیری است و دیگری خون سرد و آرام که مبادا آزادی عمل کسی سلب نشود!

http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/migren/IMAGE634896909011338719.jpgنادر دل نواز (با بازی فرهاد اصلانی) وکیلی است تقریباً دائم الخمر که برای فرار از شکست در زندگی شخصی اش غیر از الکل و دوست صمیمی اش سعید (با بازی حبیب رضایی) پناهگاه دیگری ندارد. سعید خود قربانی و شاید مسئول یک زندگی نابسمان خانوادگی است و همسرش سیمین (با بازی پانته آ بهرام) پس از دو سال به ایران باز گشته و خود آگاهانه می دانند که سرنوشتی جز جدایی در انتظارشان نیست! آوای دل نواز(با بازی باران کوثری) که از ناامنی در خانواده ای از هم گسیخته به طرف یک دانشجوی موسیقی شهرستانی بی پول و عاشق پیشه به نام پدرام (با بازی امیرحسین آرمان) پناه برده و در نهایت ناهید همسر نوید و مادر آوا (با بازی هنگامه قاضیانی) که او نیز در گیر و دار شکست زندگی خصوصی تنها به دنبال آن است که بتواند مسئولانه تر زندگی دخترش را سر و سامان دهد.

این پازل شخصیت ها در فیلم "من مادر هستم" بیش از هرچیز تصویر نابسامانی در خانواده را برجسته می کند. در واقع بیش تر از هر نکته دیگری به هم ریختگی در بنیان خانواده است که می خواهد در نیمه اول فیلم به تصویر کشیده شود تا در نیمه دوم شاهد تبعات این نا به سامانی و در هم گسیختی باشیم.

فیلم نامه داستان نسبتاً روانی دارد. البته حوادث فرعی، در هم پیچیدگی ها و گره های کوچکی هم هست که در اثنای ماجرا ایجاد می شود و اندکی بعد با گره افکنی در واقع اطلاعاتی را از زندگی خصوصی برخی از شخصیت ها برملا می کند که اصلاً همه این ها پیش زمینه ای است برای پرده آخر و سکانس های پایانی فیلم. بدنه اصلی فیلم نامه هم مبتنی بر رفت و برگشت های زمانی است که در قالب جلسه روان کاوی یکی از شخصیت ها با روان پزشک و بیان خاطراتش می گذرد.

http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/migren/IMAGE634896909003738284.jpgیکی از نقاط برجسته این فیلم، وجود شخصیت هایی است که به شدت خاکستری اند! عملاً هم مقصرند و هم قربانی. زمانی که نوید در اوج مستی و درماندگی تلوتلو خوران از دخترش می خواهد مادرش را راضی به آشتی کند، نوعی معصومیت و استیصال به بیننده القا می شود و اندکی بعد همین پدر مستاصل تبدیل به مدیری نالایق می شود که اشتباهات مکررش به فروپاشی بیش تر خانواده منجر می شود. یا سعید دوست نادر که هم قربانی یک زندگی بدفرجام است و هم گرفتار همسری خائن است که در دوری دوساله از همسرش فرصت را غنیمت می شمرد! و البته در مورد سایر شخصیت ها هم این وضعیت به چشم می خورد که می توان نقطه اوج این دوگانی میان قربانی شدن و قربانی کردن را در شخصیت «سیمین کاشف» همسر سعید یافت.

اما فارغ از این ویژگی مثبت، یکی از ضعف های مفرط فیلم نامه گفت و گوهای میان بازیگران است. دیالوگ ها به شدت تصنعی، فیلم فارسی و غیر قابل قبول اند. به بیان دیگر دقیقاً می توان اظهار داشت قوی ترین و بهترین بخش های فیلم، سکانس هایی است که گفت و گو کم ترین نقش را دارد و بازی حسی بازیگران و حالت صورت آن هاست که پیام را منتقل می کند. این ضعف به خصوص در پایان بندی فیلم خودش را نشان می دهد که در سکانس دادگاه، نوید خطابه ای را می خواند که بیش تر شبیه مانیفستی است اخلاقی در قبح بی بند و باری و روابط خارج از عرف و تمجید از کیان خانواده!!! اتفاقاً آن هایی که خواهان پایین کشیده شدن فیلم از پرده های سینما هستند، با یک بار دیدن فیلم و تنها به خاطر همین سکانس باید ممنون تیم فیلم نامه نویسی - لیلا لاریجانی، رحمان سیفی آزاد (براساس طرحی از جمال امید) - و جیرانی باشند که چنین کلاس اخلاقی را برگزار کرده است.

http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/migren/IMAGE634899590962084850.jpgبه عبارت دیگر هرچند از لحاظ پیام و محتوا پایان بندی فیلم عالی و بی نقص است؛ اما از نظر ساخت با مشکلات اساسی مواجه است. گفت و گوها، میزانسن و حتی صحنه آرایی چندان دل چسب نیست.

اما چاله های فیلم نامه به همین جا ختم نمی شود، علاوه بر ضعف گفت و گو ها، سهل انگاری های واضحی در فیلم صورت گرفته است. سکانس فرار آوا از یک مرکز درمانی خصوصی اصلاً درنیامده است! سکانس تحول ناگهانی آوا برای اعتراف به گناهی که مادرش را اشتباهاً به دام انداخته است به شدت بی مقدمه و تنها تحت تاثیر چند جمله تاثیرگذار است! و سوالات این چنینی کم مطرح نمی شود. مثل این که اصلاً چرا یک باره آوا بچه اش را سقط می کند؟

از دیگر نقاط مبهم فیلم، طراحی صحنه فیلم مخصوصاً در یک سوم ابتدایی فیلم است. طراحی صحنه عجیب و انگار اصراری است برای نشان دادن روحیه خاص آوا در هنر و نواختن موسیقی! هرچند هرچه فیلم جلوتر می آید در این زمینه شاهد پیشرفت هستیم و طراحی صحنه شکلی منطقی تر، باور پذیر تر و قابل قبول تر به خود می گیرد.

http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/migren/08vgv5lvscu3aq2nfsx1.jpgدر نهایت همان طور که می شد تا حدودی پیش بینی کرد، انسان های درگیر در چارچوب های ارتباطی نا سالم، بستر خانوادگی متشنج، الکل و اقسام بی قیدی هایی که در فیلم پشت سرهم ردیف شدند، سرنوشت خوبی برای هیچ کدام از شخصیت ها به همراه نداشتند! کلید واژه انتقام تنها بهانه ای شد تا دیواره پوشالی روابط دوستانه فرو بریزد و کسانی که روزگاری محرم خصوصی ترین داشته های زندگی یک دیگر بودند، چهارپایه مرگ را زیر پای عزیزانشان بلغزانند.

"من مادر هستم" داستان سقوط انسان ها است از لبه پرتگاهی که خودشان به سویش قدم برداشته اند و درست موقع سقوط است که فرصت بازبینی در آن چه را از سرگذرانده اند، پیدا می کنند. در چند قدمی مرگ است که انگار چشم ها باز می شود، روابطی که مدت های مدید مرده بود، با ارزش می شود و آوا به جای اسم کوچک والدینش، آن ها را بابا و مامان خطاب می کند و درنهایت، هرچند انتقام تیر خلاصی است بر پیکر این انسان های در حال سقوط، اما انتقام گیرنده نیز در آخر بستری یک بیمارستان روانی می شود تا سقوط دامن گیر همه باشد.

سریال ستایش

یک روز در پشت صحنه سریال «آوای باران»


آثاری که قصه هایشان برگرفته از متن زندگی روزمره مردم و واقعیات اجتماعی است، به دلیل ایجاد فضاهایی آشنا و ملموس برای مخاطبان غالبا با استقبال گسترده ای از سوی آنها همراه می شوند.

باران صدا ندارد

قالب نمایش انتخاب مناسبی برای پرداختن به مشکلات و معضلات اجتماعی بوده و از نظر کارکردی میزان تاثیرگذاری مفاهیم و مضامین مورد نظر را بیشتر می کند. بن مایه های داستانی یک اثر، فراز و فرودهای موضوعی آن و تغییرات روند قصه خود به عنوان ابزاری در خدمت ریشه یابی مشکلات اجتماعی قرار می گیرد. از این رو وقتی عنصر نمایش بستری برای ارائه مفاهیمی عام، ساده فهم و در عین حال عمیقا ریشه دار می شود، می توان همراهی مخاطب را نتیجه ای ناگزیر پنداشت.

مجموعه تلویزیونی «آوای باران» که این روزها مراحل تصویربرداری خود را در خانه ای در خیابان فرشته سپری می کند، کاری از گروه اجتماعی شبکه سه است که به تهیه کنندگی محمد هاشمی اصل ملودرامی اجتماعی و اخلاقی را دربر می گیرد. ضمن اینکه در این مجموعه به بعضی از آسیب های موجود در جامعه نیز اشاره شده و در قالب داستان هایی پر گره به آنها پرداخته می شود. سریال آوای باران دارای 40 قسمت 45 دقیقه ای است و مراحل تصویربرداری خود را از اوایل شهریور در لوکیشن کارخانه ای در جاده مخصوص کرج آغاز کرده است. ثریا قاسمی، حمیدرضا پگاه، سام درخشانی، الهام چرخنده، مهران احمدی، امیر دژاکام، مهران رنجبر، سپیده خداوردی، سیاوش خیرابی، نیلوفر پارسا، آزاده زارعی و... از جمله بازیگران اصلی این سریال هستند.

داستان آوای باران نیز قصه مردی به نام طاها ریاحی را در بر می گیرد که تاجر داروست و در زندگی کاری به ناحق با مشکلی مواجه می شود و پس از دست و پنجه نرم کردن با آن به زندگی خود بازمی گردد. قصه آوای باران که نگارش آن را علیرضا کاظمی پور و سعید جلالی بر عهده دارند، در دو مقطع زمانی متفاوت روایت می شود که یکی مربوط به دهه 70 است و دیگری در زمان حال می گذرد. همچنین بر این اثر همچون دیگر کارهایی که تاکنون از حسین سهیلی زاده کارگردان مجموعه شاهد بوده ایم، رویکردی اجتماعی حاکم است و درباره باندهای تکدی گری و کودکان کار نیز مباحثی مطرح می شود. یکی دیگر از ویژگی های قصه آوای باران نزدیکی نسبی اش به فضای داستان الیورتوییست به نویسندگی چارلز دیکنز داستان نویس معروف قرن 19 میلادی انگلستان است و بنا به تعبیر کارگردان برداشتی ایرانیزه شده از آن صورت گرفته است.

باران صدا ندارد

 باخبر می شویم که قرار است مجید زین العابدین مدیر شبکه سه، فضل ا... شریعت پناهی مدیر گروه اجتماعی و محمدرضا فخرحسنی مدیر عمومی این شبکه در لوکیشن فعلی سریال که مربوط به خانه نادر و زیور در خیابان فرشته است، حضور یابند. همچنین به نیمه رسیدن مراحل تصویربرداری سریال نیز بهانه ای برای تهیه گزارشی از روند تولید و ساخت سریال است. ساعت حدود 6 عصر روز سه شنبه 28 آبان است که به خیابان آقابزرگی می رسم. محمدهاشمی اصل تهیه کننده و پوریا عطابخشی مدیر تولید سریال آوای باران مقابل درب خانه نادر و زیور منتظر رسیدن مدیر شبکه سه هستند. پس از سلام و احوالپرسی مطلع می شوم که سکانسی از قسمت بیستم اثر ضبط خواهد شد و اینکه چه کسانی مقابل دوربین می روند. مدیران شبکه سه از راه می رسند و به همراه گروه به وارد آپارتمان می شویم. خانه های مجلل و بزرگ که مربوط به یکی از خانواده های محوری داستان است.

حمیدرضا پگاه، سام درخشانی، الهام چرخنده، نیلوفر پارسا از بازیگران اصلی کار در محل تصویربرداری حضور دارند. در همان ابتدای حضور انرژی و پویایی اعضای گروه قابل درک و دریافت است. مرتضی غفوری مدیر تصویربرداری به همراه بازیگران سریال در نشستی با مدیر شبکه سه، مدیر گروه اجتماعی و مدیر امور عمومی آن حضور می یابند. حسین سهیلی زاده آغاز گر این گپ و گفت نیم ساعته است و پس از سلام و احوالپرسی درباره روند پیش برد کیفی پروژه توضیحاتی را ارائه می دهد. وی همچنین می گوید چه بخش هایی از داستان در حال تصویربرداری است و درباره گریم بازیگران و تغییرات سنی نقش ها مباحثی را مطرح می کند.

الهام چرخنده نیز با اشاره به اینکه تیمی حرفه ای در سریال آوای باران همکاری می کنند، خطاب به مدیر شبکه سه درباره ویژگی های نقش خود ادامه می دهد: در زندگی روزمره و دنیای واقعی نیکی و بدی و خیر و شر با هم ترکیب شده است و نقش زیور هم شامل هر دو ویژگی است و نمی توان آن را مثبت یا منفی دانست.

بن مایه های داستانی یک اثر، فراز و فرودهای موضوعی آن و تغییرات روند قصه خود به عنوان ابزاری در خدمت ریشه یابی مشکلات اجتماعی قرار می گیرد.

درخشانی نیز می گوید که نقش نادر بسیار متفاوت از نقش هایی است که تاکنون به ایفای آن پرداخته است. در این گپ و گفت به میزان تاثیرگذاری آثار نمایشی در بین مخاطبان اشاره ای شده و بازیگران از تجربه برخوردها و خاطراتشان در هنگام پخش سریال حرف می زنند. زین العابدین در این رابطه می گوید: مردم ما گاهی اوقات ارتباط جدی و عمیقی با آثار نمایشی و بعضی از نقش های خاص آنها برقرار می کنند و ممکن است به قدری این نقش ها برایشان باورپذیر بوده باشد که برخوردهایشان با بازیگران آن کاملا بر مبنای تصورشان از نقش شکل بگیرد.

به دلیل روایت دو مقطع زمانی در آوای باران گریم بازیگران آن باید ویژگی های سنی شان را به خوبی تداعی کند. محمد هاشمی اصل تهیه کننده مجموعه می گوید به این اصل در چهره پردازی توجه کافی صورت گرفته است.

سهیلی زاده نیز در همین باره می گوید: خوشبختانه سن واقعی بازیگران به گونه ای بود که می توانستیم تفاوت های سنی نقش ها را در گریم شان اعمال کنیم و باور پذیر هم جلوه کند، زیرا میانسالی یا جوانی کاراکتر ها در مجموعه چندان از سن اصلی خودشان دور نبود.

بخش دیگری از نشست به معرفی بازیگران جدید کار از جمله نیلوفر پارسا بازیگر نقش بیتا اختصاص می یابد و زین العابدین درباره تجربه های قبلی سهیلی زاده این طور نظر می دهد: یکی از ویژگی های کاری و نبوغ آثار آقای سهیلی زاده این است که در هر مجموعه ای دست کم دو یا چند چهره جدید به عرصه بازیگری معرفی می شوند.

در پایان این جلسه کوتاه همچنین توضیحاتی درباره سکانس های آینده و نحوه مدیریت بازیگران کودک و نوع چیدمان نقش ها از سوی کارگردان بیان شده و وی از پایان تصویربرداری 20 قسمت از کار در حدود 15 روز آینده خبر می دهد.

باران صدا ندارد

پس از پایان این جلسه زین العابدین با اشاره به سوژه های مورد نظر در این سریال نظر خود را نسبت مضامین این مجموعه تلویزیونی اینطور اعلام می کند: سریال آوای باران در برگیرنده موضوعاتی اخلاقی و ارزشمند است. در این سریال علاوه بر این که یک آسیب اجتماعی و موضوع کودکان کار و تکدی گری مطرح می شود، یک رویداد تاریخی نیز در داستان وجود دارد.

وی در پاسخ به اینکه این طرح موضوعی به عنوان قصه ای جداگانه در سریال مطرح می شود یا نه، ادامه می دهد: موضوع سقوط هواپیمایی ایران در سال 67 توسط آمریکایی ها در سراسر داستان حضور دارد و نکته جالب توجه درباره این سریال، آن است که در کنار ملودرام موجود در اثر و همچنین رویکرد اجتماعی آن به یک ماجرای سیاسی هم پرداخته می شود.

موقعیت مناسب برای ضبط سکانس پایانی سه شنبه فراهم و برداشت سکانس 534 از قسمت بیستم مجموعه آغاز می شود. مدیر شبکه سه و حسین سهیلی زاده پشت مانیتور قرار دارند و گروه نیز مشغول آماده کردن صحنه برای ضبط این سکانس هستند. در این بخش زیور با بازی الهام چرخنده در آشپزخانه مشغول گفت و گوی تلفنی با فرزند خود فرید (با بازی سیاوش خیرابی) درباره موضوعی است که از وی پنهان شده است. از طرفی طاها و نادر در سالن پذیرایی به بحث و جدل با یکدیگر می پردازند. پس از یکی دو بار تمرین تصویربرداری آغاز می شود. پیش از آن سهیلی زاده درباره نحوه جایگیری بازیگران و حرکت آنها نکاتی را تذکر می دهد و تمرین ها را روتوش می کند.

دیالوگ های زیر بین بازیگران رد و بدل می شود.

زیور تلفن به دست دارد و در حال صحبت با فرید است: الو سلام فرید جان. چطوری پسرم؟

فرید: سلام خوبم چه خبر؟

زیور: هیچی... چه خبر؟! پدرت تازه از سر کار اومده، خسته و کوفته افتاده رو کاناپه خوابش برده.

همزمان با مکالمه این دو شخصیت طاها با عصبانیت از جا بر می خیزد و به سمت آشپزخانه حرکت کرده و خطاب به نادر می گوید: انقدر به من نگو چی درسته چی غلط... من خودم می فهمم چی به صلاح دخترمه.

نادر نیز می گوید: من که چیزی نگفتم شما زود از کوره در می ری. و بدین ترتیب باقی دیالوگ ها از سوی بازیگران ادا می شود. در نهایت پس از چند بار ضبط سکانس مورد نظر یکی از برداشت ها مورد تایید کارگردان قرار گرفته و گروه کار خود را در این روز کاری به اتمام می رسانند.


فیلم متروپل مسعود کیمیایی

متروپل ( که هنوز نام آن قطعی نشده) سرگذشت سینمای متروپل نیست. سرگذشت لاله زار هم نیست. داستان زنی بی پناه است که به دو مرد در یک سینما که تبدیل به باشگاه بیلیارد شده پناه می‌برد. مردانی که انگار از ویترین های شکسته ، پرده های جر خورده سینما و عکس‌ها درآمده اند تا به یک آدم تنها کمک کنند. آدمی که در پایان همه این ماجراها فقط یک چیز را به یاد می‌آورد ؛ کسانی که در یک شب مثل قهرمانان فیلم‌های قدیمی که دوره‌شان سپری شده به او کمک کردند و دیگر هر چه گشت پیدایشان نکرد؛ آدم‌هایی که انگار از دل فیلم‌های قدیمی آمده بودند.

متروپل

تدوین فیلم سینمایی «متروپل» به کارگردانی مسعود کیمیایی توسط مصطفی خرقه پوش آغاز شد.

خرقه پوش که پیش از این فیلم های «رئیس»، «محاکمه در خیابان» و «جرم» را تدوین کرده برای چهارمین بار با مسعود کیمیایی همکاری می کند.

 

فیلمبرداری این فیلم 29 تیر ماه آغاز شد و هفته گذشته با فیلمبرداری سکانس افتتاحیه «متروپل» در خیابان به پایان رسید. کیمیایی سینما متروپل در لاله زار را به عنوان لوکیشن اصلی فیلمش انتخاب و با بازسازی آن، آنجا را تبدیل به یک سالن بیلیارد کرد.

حدود 80 درصد از صحنه های این فیلم در همین لوکیشن فیلمبرداری شده است. «متروپل» داستان زنی به نام خاتون است که در یک نیمه شب به باشگاه بیلیارد دو مرد پناه می آورد. تمام اتفاقات فیلم جدید کیمیایی از یک نیمه شب تا صبح روایت می شود.

کیمیایی در خصوص فیلم تازه اش به بانی فیلم گفت: متروپل ( که هنوز نام آن قطعی نشده) سرگذشت سینمای متروپل نیست. سرگذشت لاله زار هم نیست. داستان زنی بی پناه است که به دو مرد در یک سینما که تبدیل به باشگاه بیلیارد شده پناه می‌برد. مردانی که انگار از ویترین های شکسته ، پرده های جر خورده سینما و عکس‌ها درآمده اند تا به یک آدم تنها کمک کنند. آدمی که در پایان همه این ماجراها فقط یک چیز را به یاد می‌آورد ؛ کسانی که در یک شب مثل قهرمانان فیلم‌های قدیمی که دوره‌شان  سپری شده به او کمک کردند و دیگر هر چه گشت پیدایشان نکرد؛ آدم‌هایی که انگار از دل فیلم‌های قدیمی آمده بودند.

 کیمیایی در خصوص همکاری‌اش با اسحاق خانزادی  صدابردار ثابت آثارش نیز گفت: همانطور که کارگردان حیثیت نگاهش را به چشم فیلمبردار می‌‌‌‌‌‌‌سپارد، حیثیت شخصیت‌هایی که در فیلمش صحبت می‌کنند را به صدابردار و صداگذار می‌سپارد. باید حیثیت این گفت و گو ها حفظ شود . خانزادی در این سال‌‌‌ها که با هم کار می‌کنیم این کار را کرده و حیثیت خودش را هم به آن اضافه کرده است.

مهناز افشار، محمدرضا فروتن، پولاد کیمیایی، شقایق فراهانی، ساعد سهیلی، سحر دولت‌شاهی، یوسف مرادیان، میلاد کی‌مرام، مجید گلشنی، سامان حسینی، اکبر معززی،  حامد ابوطالبی، حسین علی محمدی، سوگل خالقی، لادن پروین، شاپور کلهر، علی اصغر طبسی، مجید علیزاده، شهرام تیموریان، سام فراهانی، مرجان کیومرثی، حمیرا عظیمی، سارا عسگری، احسان بذلی، کاترین اصلانی، اصغر مرادطلب، امید گنج‌بخش، مجتبی طهماسبی، شهباز جهانگیری، فرناز صفوی، مسعود رمضانی، سامان محمدی، مهدی چشمه، علی لاجوردی، سید فرنام قدیمی و... . بازیگران این فیلم هستند.

متروپل» قصه سرراستی دارد، چون بدون پراکنندگی است. البته کار کردن با مسعود کیمیایی آن‌قدر جذاب است که واقعا سینما را حس می‌کنی. من هر بار که می‌خواهم فیلمی را با او شروع کنم، احساس می‌کنم یک دوران جدید سینمایی برایم شروع می‌شود

فروتن: کیمیایی آدم اوریجینالی است

محمدرضا فروتن درباره همکاری تازه اش با مسعود کیمیایی در فیلم متروپل به ایسنا گفت:‌ «متروپل» قصه سرراستی دارد، چون بدون پراکنندگی است. البته کار کردن با مسعود کیمیایی آن‌قدر جذاب است که واقعا سینما را حس می‌کنی. من هر بار که می‌خواهم فیلمی را با او شروع کنم، احساس می‌کنم یک دوران جدید سینمایی برایم شروع می‌شود. مسعود کیمیایی آدم اوریجینالی است که نگاه خاصی دارد. خیلی‌ها خواستند از روی دست او بنویسند اما نتوانستند. او دیالوگ‌های خودش را می‌نویسد و سینمای خودش را نشان می‌دهد.

 

مهناز افشار نیز همکاری با مسعود کیمیایی را لذتبخش دانست

این بازیگر سینما در خصوص اکران آخرین فیلم تحریمی و ادامه روند سیاست حوزه هنری به باشگاه خبرنگاران گفت: روند حوزه هنری در خصوص تحریم فیلم ها واژه ای است که نمی خواهم آن را جدی بگیرم؛ یعنی دلم می خواهد این تفکیک شدن، تحریم از سوی حوزه، بسته شدن ها، پلمب کردن و شکستن ها را باور نکنم،چرا که همه این واژه ها حرکت هستند.سینمای ما برای همه نوع تفکر و همه نوع سلیقه ها است و حوزه هنری می تواند با تفکر خود فیلم سازی کند و بقیه نیز فیلم خود را کار کنند.

متروپل

افشار عنوان کرد: این اتفاق ناخوشایندی نیست به همین جهت این تغییر و یا بد بودن را نمی توانم باور کنم، حیف از اینکه نتوانستیم برای اکران فیلم یکدست و همدل باشیم. وی در خصوص مدیریت ایوبی در سازمان سینمای افزود: هیچ گونه شناختی نسبت به  حجت الله ایوبی و علی جنتی ندارم اما با توجه به اینکه همیشه امیدوار بوده ام، هیچ وقت فکر نمی کردم که سینما نابوده شده و یا تمام شده اکنون هم امیدوارم که ادامه پیدا کند.

او  با اشاره به وضعیت پیش آمده خانه سینما افزود: در هیچ خانه ای تا ابد بسته نبوده و اعتقاد من بر این است که شاید آدرس خانه عوض شود اما خانه همیشه ماندگار است.

وی در ادامه در خصوص بروز اختلالات میان سینماگران اظهار داشت: اختلافات میان سینماگران به خاطر فضای مسموم سینماگران ایجاد شده و به نظر من هیچ سینماگری نباید با دیگری اختلاف داشته باشد زیرا که همه برای یک هدف کار می کنیم.

افشار در پایان در خصوص همکاری خود با مسعود کیمیایی خاطرنشان کرد: «متروپل» سورپرایزی است که اجازه بدهید در زمان مناسب در مورد آن صحبت شود و دومین همکاری من با مسعود کیمیایی به حدی لذتبخش است که تا مدتی مرا سیراب می کند.

 

 ساعد سهیلی: پدرم عاشق کیمیایی است

ساعد سهیلی از همکاری در فیلم سینمایی «متروپل» به کارگردانی مسعود کیمیایی به عنوان یک افتخار یاد کرد.

سهیلی به سوره سینما گفت: من خیلی به فیلم امیدوار هستم. در این پروژه افتخار شاگردی مسعود کیمیایی را داشتم و خوشحال و ممنونم از اینکه ایشان به من اعتماد کرد و یکی از بهترین نقش های فیلم را به من سپرد. .

وی در مورد نقش خود در «متروپل» افزود: شخصیت خسرو که من ایفای آن را بر عهده داشتم، یک پسر تنها در لاله زار است که در زندگی گذشته خود اتفاقات زیادی را از سر گذرانده است. حالا این کاراکتر عصبی شده که اگر با او درگیر شوی، اتفاقات عجیب و غریبی راه می‌اندازد.

این بازیگر جوان سینما ادامه داد: اگر هوش و نخبگی کیمیایی را کنار بگذاریم، او یک کارگردان با اخلاق است که با همه بازیگران و عواملش رفتار بسیار خوبی داشت و تجربه ارزشمندی را برای من رقم زد.

ساعد سهیلی گفت: از زمان کودکی من، فیلم‌های کیمیایی در منزل ما بارها و بارها به تماشا گذاشته شده است. پدرم علاقه شدیدی به این کارگردان دارد، به طوری که سبک فیلمسازی او ناخودآگاه به کیمیایی نزدیک شده است. من هم پسر همان پدر هستم و همیشه سینمای کیمیایی را پسندیده‌ام.