رها ماهرو

رها ماهرو

منتقد سینما و تلویزیون
رها ماهرو

رها ماهرو

منتقد سینما و تلویزیون

نقد و بررسی فیلم سعادت آباد

کارگردان: مازیار میری

 

بازیگران: لیلا حاتمی، حامد بهداد، مهناز افشار، حسین یاری، هنگامه قاضیانی، امیر آقایی، مینا ساداتی


فیلمنامه‌: امیر عربی
تهیه کننده: همایون اسعدیان
مدیر فیلمبرداری: محمد آلادپوش
تدوینگر: محمدرضا موئینی
موسیقی: کریستف رضایی
طراحان صحنه و لباس: امیر اثباتی، آتوسا قلمفرسایی
چهره پرداز: مهرداد میرکیانی
صدابردار: ساسان نخعی
صداگذار: مسعود بهنام
مدیر تولید: علیرضا ابوالقاسمی نژاد


........................


"سعادت آباد" پس از فیلم های "قطعه ناتمام" (1379)، "به آهستگی" (1384)، "پاداش سکوت" (1385) و "کتاب قانون" (1387) پنجمین ساخته مازیار میری است.

 

خلاصه داستان:

یاسی که در زندگی مشترک‌اش با محسن دچار تردیدهایی شده، تصمیم می‌گیرد برای او جشن تولدی بگیرد و خاطراتی را یادآوری کند. او برای بهتر برگزار کردن مهمانی، همه چیز از قبل پیش‌بینی می‌کند، غافل از این که همه چیز مطابق با خواسته او پیش نمی‌رود ...

 

نقد و بررسی فیلم

سعادت آباد

http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/saadat/i27581_IMG86062-700x466.jpg

فیلم سعادت‌آباد داستان چند‌ ‌ساعت از زندگی سه زوج جوان در یک مهمانی ‌است که زندگی زناشویی آن‌ها شکست‌ خورده و یا‌رو‌‌ به پایان است. یاسی(لیلا حاتمی) پس از مدت‌ها جشن‌تولدی برای شوهرش(حامد بهداد) ترتیب داده‌ و برخی دوستان‌شان را به آن دعوت‌کرده است:  لاله(مهناز افشار)‌ و علی(امیر آقایی) ، و بهرام(حسین یاری) و تهمینه(هنگامه قاضیانی). لاله به دلیل سفر کاری قریب‌الوقوعش به خارج از کشور و پرهیز از خانه‌نشین‌شدن، حدود یک ماه پیش پنهان از شوهرش جنینش را سقط کرده است. شوهر او علی،که استاد دانشگاه است، فردی بسیار شکاک است که ترجیح می‌دهد همسرش زنی خانه‌دار باشد. تهمینه و یاسی هم از ماجرای لاله باخبر بوده اند. بهرام-که ظاهرا در کسب و کار پدری تهمینه که بسیار ثروتمندند مشغول به کار است- بنا به اصرار تهمینه می‌خواهد از او جدا شود، اما دوستان‌شان از این تصمیم بی‌خبرند.

http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/saadat/0.959605001312744227_parsnaz_ir.jpg محسن- شوهر یاسی- هم که در کار واردات است، برخلاف قولی که به همسرش داده دوباره دست به قاچاق کالا زده است. ظاهرا اجناس او را پیش از رسیدنِ ماموران به دریا ریخته‌اند، و او پنهان از یاسی از محسن دویست‌میلیون‌تومان پول قرض‌گرفته‌است تا خرج بیرون آوردن آن‌ها کند. با مطلع شدن یاسی از عهدشکنی محسن، و باخبرشدن علی از رفتارهای مشکوک لاله، و سپس پی‌بردن یاسی به تصمیم تهمینه و بهرام ، و نیز آگاه‌شدن تهمینه از این‌که بهرام پنهانی به محسن  پول قرض داده تنش بالا می‌گیرد. در نهایت اسرار فاش می‌شود و مهمانی به هم می‌خورد. علی پس از زدن لاله و بهرام مهمانی را ترک می‌کند. تهمینه نیز آزرده از علاقۀ محسوس بهرام به یاسی و ماجرای قرض ، بهرام را وادار می‌کند که مهمانی را ترک کنند. لاله هم به ناچار به خانه اش باز می‌گردد. بعد از رفتن آن‌ها آشکار می‌شود که قضیۀ غرق‌شدن اجناس ترفندی از محسن برای پول گرفتن از بهرام بوده، و نیز این‌که محسن با پرستار بچه اش رابطه دارد. گرچه یاسی هنوز از این خیانت آگاه نشده، اما پیش‌تر محسن را تهدید کرده است که این بار دربرابر کارهای او کوتاه نخواهدآمد.

http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/saadat/56565105829518319927.jpgهر یک از این زوج‌ها داستانی جداگانه و نیز در پیوند با داستان دیگران دارند که بر پیرنگ شخصیت اصلی-  یاسی- نیز به صورت غیرمستقیم اما موثر تاثیرگذار است. با توجه به بارداری یاسی سقط‌جنین لاله  او را در برابر موقعیت پیچیده‌ای قرار‌می‌دهد که برای او هم فرصت است و هم  تهدید: فرزندش را نگه دارد یا با توجه به زندگی بدون آینده‌اش با محسن او را به چنین دوزخی وارد نسازد؟ سوءظن علی به لاله نیز انگار رنج‌ها  و حسرت‌های یاسی را در زندگی‌اش با محسن بر‌‌می‌انگیزد. در مقایسۀ محسن -که به او هیچ توجهی ندارد- با علی، یاسی حتی ممکن است ترجیح‌‌دهدکه محسن،حتی شده در قالب رفتارهای سوءظن‌آلود، به او توجهی نشان دهد. از سوی دیگر دلبستگی بهرام به او نیز یک فرصت- تهدید است : بهرام مردی است که می‌پسندد و دوستش دارد، اما این علاقۀ متقابل اگر شدت‌گیرد یا ابراز‌گردد تهدیدی برای حیثیت اخلاقی و زندگی مشترک یاسی به شمارخواهد‌آمد. جدایی تهمینه و بهرام هم نوعی فرصت-تهدید برای یاسی است: از محسن جدا شود یا با او بماند؟ زندگی تهمینه و بهرام با یکدیگر جز به سردی و جدایی نینجامیده است. آن هنگام که یاسی به بهرام در ادامۀ اطلاع از جدایی آن‌ها باحسرت می پرسدکه: حیف نیست؟ گویی این سئوال را  دربارۀ زندگی خودش می پرسد.

http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/saadat/aksdoni_Jalalpic_funpatugh_com-(7).jpgدر این میان انتخاب بازیگران باتوجه به وع نقش‌ها هوشمندانه بوده‌است: چهره و بیان و رفتار مخاطب‌پسند مهناز افشار کفۀ گرایش تماشاگر را به جانب او سنگین‌تر می‌کند تا چهره و ظاهر ضدقهرمان امیر‌آقایی. با توجه به رفتارهای پارانویایی و رفتار خشونت‌آمیزی‌که از او می بینم، سقط‌جنین لاله در نظر مخاطب به جنایتی هولناک بدل نمی‌شود.گریه‌کردن امیرآقایی و اضطراب بچه‌گانۀ او نیز همدلی تماشاگر را با این رفتارهایش تاحدودی برمی‌انگیزد. بازی گرم حامد بهداد  هم مخاطب را جذب می‌کند، و بدین‌سان بخشی از کمبود وجه مثبت شخصیت او جبران می‌شود. بازی و چهرۀ سرد هنگامۀ قاضیانی نیز قربانی نشان دادن  بهرام را نسبتا قانع‌کننده می‌.

http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/saadat/sadati.jpgاز جنبۀ نشانه شناسی می توان به این نکته اشاره کرد که فیلم‌نامه‌نویس غذا را به مثابۀ عامل پیونده دهندۀ انسان ها در تقابل با موبایل قرار می دهد -که در ظاهر وسیلۀ ارتباط است اما درفیلم به ابزار پنهان‌کاری و خیانت بدل شده. اما آن همه تلاش یاسی( لیلا حاتمی) برای طبخ غذا در نهایت با شکست مواجه می‌شود. گرچه او شامی خوشمزه فراهم می کند، شکستن لیوان یاسی و ریختن نوشابه روی غذا آن را خراب‌ می‌کند. نوع انتخاب غذای طبخ شده هم حاکی از دقت نظر فیلم‌نامه‌نویس است، چون شامی که یاسی درست می‌کند هم نشان‌گر طبقۀ اقتصادی- اجتماعی این آدم‌هاست ،و هم خوراکی است که در آن از گوشت و انواع سبزی‌ها و ادویه‌جات استفاده‌ می‌شود: لیلا سعی می‌کند از تلخ و شیرین و خوب و بد زندگی معجونی  خوش طعم خلق کند که هم قوت آدم ها باشد و هم سبب قوت دوستی ها.


مونا سیفی

و

روزبه کلامی

انتهای خیابان هشتم

کارگردان : علیرضا امینی http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/8th/Poster-enteha.jpg

نویسنده : علیرضا امینی، محمد باغبانی

بازیگران: حامد بهداد، ترانه علیدوستی، صابر ابر

خلاصه داستان :

نیلوفر با خانواده‌اش زندگی می‌کند. پس از این که خانواده در معرض اتفاقی قرار می‌گیرند، نیلوفر همراه با خانواده‌اش باید برای گذر از آن اتفاق پول زیادی را فراهم کنند و این در حالی است که آنها سه روز بیشتر وقت ندارند. زمان که جلو می‌رود، نیلوفر متوجه می‌شود گویا قرار است سرنوشت دیگری ..


 

http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/8th/Poster-enteha.jpg

شبنم سیدمجیدی                   نقد فیلم

انتهای خیابان هشتم فیلمی تلخ در ژانر اجتماعی است که مثل فیلم قبلی کارگردان، هفت دقیقه تا پاییز با وقوع یک فاجعه به پایان می رسد. داستان فیلم در طول سه روز اتفاق می افتد و روایتگر زندگی اشخاصی است که باید در این مدت کوتاه برای آزادی یک اعدامی متهم به قتل 100 میلیون تومان پول فراهم کنند و رضایت شاکی را بگیرند.

امینی در فیلم خود با مطرح کردن موضوعات ممنوع سینمای ایران مثل خودفروشی، قمار و ورزش های زیرزمینی کار با ارزش و بزرگی را انجام داده است و دست گذاشتن روی همین موضوعات است که مدت ها انتهای خیابان هشتم را درگیر گرفتن پروانه نمایش کرده بود و باعث جرح و تعدیل هایی برای این فیلم شد.

http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/8th/07.jpgابهامات بسیاری در طول فیلمنامه وجود دارد که من بعضی از آن ها را به پای همان جرح و تعدیل ها گذاشتم اما در مصاحبه ای با علیرضا امینی خواندم که فقط 2 الی 3 دقیقه از فیلم برای اکران حذف شده پس باید این ابهامات را به پای ضعف فیلمنامه گذاشت.

http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/8th/entehaikhiabanhashtom2082.jpgاین فیلم بزرگترین ضربه را از شخصیت پردازی ضعیف خود خورده است. شخصیت های فیلم همه در هاله ای از ابهام قرار دارند. سعید که در زندان است تا پایان فیلم نشان داده نمی شود و البته از این نظر خرده ای بر فیلمنامه نیست، اما لطمه از آن جایی وارد می شود که مثلاً تا پایان فیلم معلوم نمی شود این قتل چگونه اتفاق افتاده یا به طور مثال در جایی نیلوفر( با بازی ترانه علیدوستی) خواهر سعید موفق به دریافت وامی می شود اما به دلیلی که احتمالاً به پدر آن ها مربوط است و تا آخر فیلم هم مشخص نمی شود، وام را به او نمی دهند. شخصیت پدر اگر کاملاً هم از فیلم درآورده شود به روند داستان هیچ اشکالی وارد نمی شود. شخصیتی که هیچ دیالوگی ندارد و کارگردان در جاهایی از فیلم با نشان دادن کتاب های او می خواهد چیزهایی از گذشته اش به مخاطب نشان دهد که باز هم موفق نمی شود. هیچ وقت در طول فیلم به درستی به روابط آدم ها پرداخته نمی شود: رابطه موسی با بهرام، رابطه موسی با آن زن هرزه، رابطه آن زن با دختر موسی و دلیل علاقه اش به این دختر، رابطه پدر با فرزندان و حتی رابطه نیلوفر با بهرام (همسرش).

http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/8th/IMAGE634249029946718750.jpgفیلم بسیار ریتمیک و تند است و فیمبرداری به شیوه دوربین روی دست برای نشان دادن التهاب و هیجانی که در داستان وجود دارد مناسب بود اما متاسفانه مرتضی غفوری در این سبک فیلمبرداری بسیار بزرگنمایی کرده که در جاهایی حتی آزاردهنده است.

موضوع اصلی که همان جور کردن پول دیه است بسیار دیر به مخاطب شناسانده می شود و بیننده دقایق ابتدایی در حالت سردرگمی است که این همه تلاش و تقلای شخصیت ها برای چیست؟ شاید این کار در جهت ایجاد تعلیق و بیشتر کردن حس اضطراب صورت گرفته، اما به روند داستان و ارتباط برقرار کردن بیننده با آن لطمه وارد کرده است.

http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/8th/pgimg_image1_26_4915.jpgعلیرضا امینی معتقد است که هدف اصلی فیلم نشان دادن بحران های اجتماعی و فضاهایی است که افراد در مواجهه با آن اعتقادات و شخصیت خود را به طور کامل فراموش می کنند و می توانند در طول 48 ساعت و کمتر به انسان های دیگری تبدیل شوند. شخصیت موسی(با بازی حامد بهداد) که برای نجات رفیقش از اعدام حاضر می شود فرزند خود را با یک اسب تاخت بزند و یا شخصیت محکم نیلوفر که حاضر به تن فروشی می شود و شخصیت بهرام (با بازی صابر ابر) که وقتی می فهمد نیلوفر چه کار می خواهد بکند دچار جنون شده و قصد آتش زدن خود را می کند.

http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/8th/n00001588-b.jpgاز بازی های خوب و روان فیلم نمی توان گذشت. ترانه علیدوستی که نقطه قوت فیلم به شمار می رود در بازی خود حس غم، اضطراب و التهاب را به خوبی نشان می دهد و به جرات می توان گفت که نقش نیلوفر یکی از بهترین اجراهای او به حساب می آید. حامد بهداد در نقش یک بکسر اجرایی کمی متفاوت داشت و بازی خوب و باور پذیری ارائه داد. یکی از بهترین صحنه های فیلم آنجایی است که نیلوفر می خواهد کلیه خود را بفروشد و با مسئول پذیرش برای این که درست جوابش را نمی دهد دعوا می کند و حسابی از خجالتش در می آید و دیالوگ های جالبی در این میان رد و بدل می شود.

با وجود همه اینها و با تمامی اشکالاتی که به فیلم وارد است، انتهای خیابان هشتم می تواند را با داستان های فرعی خود که متاسفانه به هیچ کدام از آن ها به درستی پرداخت نشده در کنار داستان اصلی ذهن مخاطب را درگیر کند و با موضوعات جذاب خود در ذهن ماندگار شود.

نقد و بررسی فیلم آلزایمر

کارگردان: احمدرضا معتمدی

بازیگران: فرامرز قریبیان، مهدی هاشمی، مهتاب کرامتی، مهران احمدی،حمید ابراهیمی، داود فتحعلی‌بیگی، شاه علی سرخانی، هدا ناصح، حسن محمدی غمخوار، تارا رحمتی، یگانه عمروانی

فیلمنامه: احمدرضا معتمدی
تهیه کننده: سعید سعدی
موسیقی: علی صمدپور
صداگذاری: مهرداد جلوخانی

........................

"آلزایمر که نام "نسیان" هم شناخته می شد، پس از فیلم های "هبوط" (1372)، "زشت و زیبا" (1377)، "دیوانه از قفس پرید" (1381) و "قاعده بازی" (1385) جدیدترین ساخته معتمدی در مقام کارگردان است.

خلاصه داستان:

داستان فیلم، ماجرای زنی است که همسر خود را در تصادف از دست داده و هر سال برای یافتن او در روزنامه آگهی می‌دهد و از سوی دیگر مرد بر اثر تصادف دچار آلزایمر شده و این فراموشی مشکلاتی را برای مرد به همراه دارد که پلیس را هم درگیر خود می‌کند ...


 

نقد و بررسی فیلم

آلزایمر

حسین گودرزی

 

فیلم آلزایمر، جدیدترین اثر احمدرضا معتمدی را در مقام قیاس می‌توان با دو اثر مقایسه کرد. فیلم تولد ساخته جاناتان گلیزر و فیلم هیچ ساخته عبدالرضا کاهانی.

در فیلم تولد ما شاهد داستان زن جوانی هستیم که پس از مرگ شوهرش که بسیار به آن علاقه‌مند بوده‌ است قصد ازدواج با مرد دیگری دارد و در همین بین سر و کله پسر بچه‌ خردسالی پیدا می‌شود و ادعا می‌کند که شوهر مرحوم اوست. نشانه‌هایی هم که می‌دهد همه درست و واقعی هستند. در این میان همه پسر را شیاد می‌دانند اما خود زن با توجه به نشانه‌هایی که پسر بچه می‌دهد به شدت به چالش کشیده می‌شود و برخلاف همه به تدریج به پسر و ادعایش ایمان پیدا می‌کند.

هرچند که موضوع این فیلم و فیلم آلزایمر هیچ شباهتی با یکدیگر ندارند و اصلا این فیلم بر اساس نظریه‌ای فلسفی قومی به نام تناسخ استوار است و آلزایمر هم بحث دیگری را مبنای داستانش قرار داده اما طرح داستانی و چیدمان شخصیت‌ها و موقعیت‌ها شباهت بسیار زیادی با یکدیگر دارند. اما آن چیزی که باعث می‌شود فیلم تولد را فیلم موفق‌تری بدانیم نه تبحر خالقش در امور فلسفی و نظریست که دقیقا در زمینه تخصص خودش یعنی کارگردانیست. در این اثر جاناتان گلیزر، ما پس از ورود پسر خردسال به فیلم کم کم نماهای بسته بیشتری از چهره شخصیت اصلی فیلم با بازی نیکول کیدمن می‌بینیم و هرچقدر هم که او به چالش کشیده می‌شود نسبت این نما با سایر نماها تغییر می‌کند. تا اینکه اصلا در یک صحنه خیلی مشهور در این فیلم، در سالن تئاتر که همه تماشاگران از جمله این زوج جدید در حال تماشا هستند یک نمای بسته بسیار طولانی و عجیب و غریب از این شخصیت وجود دارد که کارکرد بسیار پر اهمیت و البته خلاقانه‌ای دارد که گویای همه چیز است.

نه این که انتظار داشته باشیم باید دقیقا همین عمل را در فیلم آلزایمر ببینیم، اما کلا فیلم آلزایمر فاقد یک عمل اینچنینیست تا تماشاگر نمود دغدغه‌های نظری و فلسفی کارگردان را در قالب یک تصویر ببیند. فیلم به همان اندازه که جسارت محتوایی دارد جسارت بصری ندارد.

آلزایمر از لحاظ جنس رئالیسمی که به آن نیاز دارد و البته جنس بازی‌هایش نیز شباهت‌های فراوانی با فیلم هیچ ساخته عبدالرضا کاهانی دارد. هرچند فیلم آلزایمر در یک لامکانی و لازمانی روایت می‌شود ( که البته تمهید بسیار درست و قابل تحسینی هم هست ) اما نتوانسته آن جنس بومی مورد نظرش را در بیاورد. چیدمان بازیگران اصلی این فیلم و البته شخصیتی که دارند نیز تقریبا همان چیزیست که در هیچ دیده‌ایم. مهدی هاشمی در هر دو فیلم یک انسان غیر قابل هضم برای تماشاگر است. در فیلم هیچ و در نقش نادر سیاه دره، بدنی کلیه ساز دارد و در این‌جا انسانی‌ست که تماشاگر نه می‌تواند به او و صداقتش ایمان بیاورد و نه او را شیاد بخواند  و باز هم غیر قابل هضم است. شیطنت‌هایش در هر دو فیلم هم یکیست. و البته مهران احمدی که او هم در فیلم هیچ و در نقش بیک، یک انسان اینچنینی بود که به شدت دغدغه پول داشت و تیپ و ظاهر و واکنش‌هایش تقریبا همین بود. اما در فیلم هیچ، ما رئالیسمی می‌بینیم که کارکرد خودش را دارد و البته دستکاری شده کاهانیست. اما در این فیلم به جز طراحی صحنه منزل نعیم این رئالیسم کارکردی ندارد و حتی اصلا در نیامده. یعنی تماشاگر لوکیشن کلانتری و مامورانش را می‌بیند اما لمسش نمی‌کند. پرداخت رئالیستی خیلی از صحنه‌ها در کنار آن لامکانی و لازمانی فیلم که بسیار با اهمیت است جلوه‌ای متناقض را به فیلم بخشیده‌ است. در صورتی که در فیلم هیچ، فارغ از آنکه رئالیسم به درد فیلم می‌خورد یا نه اما واقعگرایی‌اش در کل فیلم یکدست است و طبیعی.

از تصور تا تصویر. مشکل همین‌ جاست

آلزایمر فیلمنامه خوبی دارد. شخصیت‌هایش درست خلق شده‌اند. ایده بسیار ناب و جذابی دارد ( مثل اکثر فیلم‌های سینمایمان ). از همان ابتدا دغدغه و کنش‌های شخصیت‌های اصلی را برای تماشاگر با اهمیت و موجه جلوه می‌دهد. مثلا محمود با آسیه در میافتد و تماشاگر آن را درک می‌کند. چون اگر آسیه با آقا نعیم کنار نیاید و سرش به زندگی‌اش گرم نباشد احتمالا موقعیت شغلی محمود که الان همه کاره کارخانه آقا نعیم است به خطر میافتد. و خیلی موارد دیگر از جمله اینکه موقعیت اصلی داستان، قابل تعمیم است به خیلی از چیزها و این به تماشاگر باهوش کمک می‌کند تا از این داستان ظاهرا ساده برداشت‌های متعدد و پیچیده‌ای کند. فیلمنامه چیدمان دقیقی دارد و این قابل تحسین است.

اما مشکل اصلی فاصله‌ایست که بین فیلمنامه تا خود فیلم وجود دارد. یعنی معتمدی نتوانسته فیلمنامه‌اش را به همان خوبی که نگارش کرده به تصویر هم بکشد. از همان سکانس بی‌منطق اول فیلم بگیرید که اصلا قابل توجیه نیست که چرا این صحنه‌ها را با یک وبکم می‌بینیم و صدا قطع و وصل می‌شود. فیلم حتی در برخی از اصول اولیه کارگردانی هم نقص‌هایی دارد. به عنوان مثال می‌توان به حرکت‌ دوربین‌های فراوان اما غیر ضروری فیلم اشاره کرد که در یک سوم ابتدایی فیلم واقعا آزار دهنده هستند. و یا اینکه بازی بازیگران غیر اصلی فیلم آنقدر ضعیف است که در بسیاری از صحنه‌ها دوربین با یک حرکت به آن‌ها می‌رسد و آن‌ها هم به گونه‌ای که انگار از حضور دوربین مطلع‌اند وقتی قابشان کامل می‌شود شروع به حرف زدن می‌کنند. که البته این نقص فقط مربوط به بازی ضعیف ‌آن‌ها نمی‌شود و میزانسن‌های غیر ضروری و عدم وسواس کارگردان در این ریزه‌ کاری‌ها هم در این موارد نقش دارند. و هنگامی که در یک نمای کلی‌تری به این صحنه‌ها نگاه می‌کنیم و از جزییاتشان خارج می‌شویم می‌بینیم که این موارد چقدر روی ریتم کلی کار تاثیر بدی گذاشته‌اند. بخصوص در قسمت میانی فیلم که اصلا ریتم بیرونی وجود ندارد و فیلم کاملا خسته کننده و یکنواخت می‌شود.

آیا آلزایمر یک فیلم فلسفیست؟

ذکر این نکته ضروریست که اساسا هر فیلمساز و هنرمندی که دارای تحصیلات فلسفی باشد یا دغدغه‌های فلسفی داشته باشد حتما هر اثرش یک اثر فلسفی محسوب نمی‌شود. نمونه اعلایش داریوش مهرجوییست که فیلم‌هایی چون گاو و هامون را در کارنامه‌اش دارد که کاملا دارای مضامین و دغدغه‌های فلسفی هستند. اما بدیهی است که تحلیل و نقد فیلم لیلا با این رویکرد کاملا فیلم را بی ارزش جلوه می‌دهد. فیلم لیلا به هیچ وجه یک اثر فلسفی نیست و الزامی هم در فلسفی بودنش وجود ندارد. فیلم آلزایمر هم به همین ترتیب. فیلمساز ما در رشته فلسفه تحصیل کرده است و در این فیلمش نیز رگه‌هایی از این دغدغه را می‌بینیم. اما فیلم به هیچ وجه اثری فلسفی به شمار نمی‌آید که بخواهیم آن را با این رویکرد تحلیل کنیم. حتی می‌توان گفت که رگه‌های عرفانی موجود در فیلم پر رنگ تر از رگه‌های فلسفی آن است. در سکانسی که روحانی مسجد به طور سرزده وارد منزل نعیم می‌شود و به او می‌گوید که  ای کاش ما هم به این میزان که آسیه به این مرد ایمان دارد به خدا ایمان داشتیم، رویکرد و نتیجه‌گیری فیلمساز کاملا عیان می‌شود. اگر این صحنه در فیلم وجود نداشت شاید می‌توانستیم تعبیر و تفسیر خودمان را بکنیم اما فیلمساز این صحنه را در فیلم جا داده است. درست مثل فیلم طلا و مس که در انتهای فیلم، تم و موضوع و خلاصه داستان و همه چیز فیلم را از زبان استاد اخلاقی که سر کلاسش در حال تدریس است می‌شونیم و شخصیت اصلی فیلم در بیرون از کلاس درحال گوش دادن به آن‌هاست. اما گویا استاد برای او و شاگردانش حرف نمی‌زند و می‌خواهد یکبار دیگر تم و موضوع فیلم را برای تماشاگر بازگو کند.

یک فیلم فلسفی فقط به موقعیتی که قابل تعمیم به مباحت فلسفی باشد نیاز ندارد. بلکه بیش از این نیاز به یک تصویرگر دارد که بتواند این مباحث را به یک تصویر سینمایی تبدیل کند. صرف وجود یک موقعیت فلسفی، فیلمی را فلسفی نمی‌کند.

نقد فیلم : بیلو

نام فیلم :بیلو

نوع برنامه :سینمایی

محصول :هندوستان

سال تهیه :2009

موضوع :کودک و نوجوان

خلاصه داستان :

مرد فقیر و تنگ دستی به نام بیلو در روستایی زندگی می کند تا اینکه دوست دوران کودکی او که حالا بازیگر مشهور و پولداری شده به آنجا می آید ...



ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


انتقاد اول :


به نظر من پایان داستان بسیار نامعلوم است آن دو دوست همدیگر را پیدا می کنند در آخر دوست بیلو به او می گوید : زمانی که کارم تمام شد برمیگردم تا خاطرات کودکی مان را زنده کنیم )

دوست بیلو از آنجا میرود و فیلم در هاله ای از ابهام به پایان میرسد در حالی که بیننده هنوز سوالاتی دارد:

آیا بیلو از فقر و تنگ دستی نجات میابد؟

وقتی دوست بیلو برگردد چه اتفاقی خواهد افتاد؟

سرنوشت آن دو دوست چه خواهد شد؟


انتقاد دوم : زمانی که ساحر خان ( دوست بیلو ) در مدرسه ای در حال سخرانی است از دوست دوران کودکی اش بیلو سخن می گوید بیلو منقلب شده و به خانه اش باز می گردد در همان حال ساحر خان وارد خانه بیلو شده و با او سخن می گوید. اصلا ساحر خان از کجا در بین آن همه آدم بیلو را شناخت و به دنبال او آمد؟

سوال دوم : نشانی بیلو را از کجا داشت و چرا تا آن موقع به سراغ او نیامد؟

سوال سوم : ساحر خان که از همان ابتدای داستان نشان داده شد تعداد بسیار زیادی محافظ دارد چگونه بدون هیچ محافظی آن راه را طی کرد و تنها وارد خانه بیلو شد؟


پایان