ابد و یک روز
Abad va yek rooz
کارگردان سعید روستایی
تهیهکننده سعید ملکان
نویسنده سعید روستایی
بازیگران پیمان معادی
نوید محمدزاده
پریناز ایزدیار
ریما رامینفر
شبنم مقدمی
شیرین یزدانبخش
موسیقی امید رئیسدانا
فیلمبرداری علی قاضی
کشور ایران
زبان فارسی

ابد و یک روز فیلمی به کارگردانی و نویسندگی سعید روستایی و تهیهکنندگی سعید ملکان محصول سال ۱۳۹۴ است.
این فیلم برای حضور در بخش نگاه نو سی و چهارمین دوره جشنواره فیلم فجر انتخاب شده است.
خلاصه داستان
خانواده در تدارک مراسم عروسی سمیه هستند، اما اتفاقاتی روابط خواهران و برادران را سرد میکند که در نهایت باعث ماجراهایی میشود...
بازیگران
پیمان معادی
نوید محمدزاده
پریناز ایزدیار
ریما رامینفر
شبنم مقدمی
شیرین یزدانبخش
معصومه رحمانی
مهدی قربانی
محمد علی محمدی
اسماعیل گرجی
امیررضا فلاح
<><><><><><><><><><><><><><><><><><><>
فیلم/ آنونس فیلم سینمایی "ابد و یک روز"
«ابد و یک روز»، اولین فیلم بلند سینمایی سعید روستایی است و سعید ملکان تهیه کنندگی این فیلم را برعهده دارد.
<><><><><><><><><><><><><><><><><><><>
ابد و یک روز
آخرین وضعیت :
پذیرفته شده (نگاه نو و سودای سیمرغ)
کارگردان:
سعید روستایی
تهیه کننده:
سعید ملکان
بازیگران:
پیمان معادی، نوید محمدزاده، پریناز ایزدیار، ریما رامین فر، شبنم مقدمی، شیرین یزدان بخش، معصومه رحمانی، مهدی قربانی، محمد علیمحمدی، اسماعیل گرجی
خلاصه داستان:
خانواده در تدارک مراسم عروسى سمیه هستند،اما اتفاقاتی روابط خواهران و برادران را سرد می کند که در نهایت باعث ماجراهایی می شود.
سایر عوامل:
مشاور کارگردان:مازیار میری، مدیر فیلمبرداری: علی قاضی، مدیر تولید: محمدرضا منصوری، طراح چهره پردازی:سعید ملکان، تدوین: بهرام دهقانی، صداگذار علیرضا علویان ، موسیقی: امید رییس داناصدابردار:امین میرشکاری، طراح صحنه:محسن نصرالهی، طراح لباس:غزاله معتمد، برنامه ریز و دستیار اول کارگردان:علیرضا نسائی، منشی صحنه:ندا قائدی، عکاس: امیر حسین شجاعی، مشاور رسانه ای:بیتا موسوی، مدیر تدارکات:محمد حیدر قلی فرد
<><><><><><><><><><><><><><><><><><><>
حکم «ابد و یک روز» برای پیمان معادی + فیلم
آنونس فیلم «ابد و یک روز» اولین فیلم بلند سینمایی سعید روستایی را اینجا ببینید.
به گزارش خبرنگار حوزه سینما گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛ «ابد و یک روز» اولین فیلم بلند سینمایی سعید روستایی است که در لوکیشنی حوالی غرب تهران کلید خورد.
در این فیلم، پیمان معادی، نوید محمدزاده، پریناز ایزدیار،ریما رامین فر، شیرین یزدان بخش، معصومه رحمانی، مهدی قربانی، محمد علیمحمدی، اسماعیل گرجی، امیررضا فلاح و با حضور شبنم مقدمی به ایفای نقش می پردازند.
در خلاصه داستان این فیلم آمده است:
خانواده در تدارک مراسم عروسى سمیه هستند،اما اتفاقاتی روابط خواهران و برادران را سرد می کند که در نهایت باعث ماجراهایی می شود.
سعید روستایی تاکنون ساخت آثار کوتاه متعددی را برعهده داشته که از میان آنها می توان به «شنبه»، «مراسم»، «از طرف آنها»، «نصف فیلم عروسی» و ... اشاره کرد. او تا کنون جوایز مختلفی را برای ساخت آثار کوتاه از جشنواره های داخلی و خارجی دریافت کرده است و «ابد و یک روز» اولین فیلم بلند سینمایی او محسوب می شود.
عوامل تولید این فیلم عبارتند از نویسنده و کارگردان:سعید روستایی، مشاور کارگردان:مازیار میری، مدیر فیلمبرداری: علی قاضی، مدیر تولید: محمدرضا منصوری، طراح چهره پردازی:سعید ملکان، تدوین: بهرام دهقانی، صداگذار علیرضا علویان ، موسیقی: امید رییس داناصدابردار:امین میرشکاری، طراح صحنه:محسن نصرالهی، طراح لباس:غزاله معتمد، برنامه ریز و دستیار اول کارگردان:علیرضا نسائی، منشی صحنه:ندا قائدی، عکاس: امیر حسین شجاعی، مشاور رسانه ای:بیتا موسوی، مدیر تدارکات:محمد حیدر قلی فرد و تهیه کننده: سعید ملکان.

روزنگاری سایت فردا از فیلمهای کاخ جشنواره فیلم فجر (3)
شگفتی ساز جشنواره از راه رسید / این قهرمان افتخار کردنی است/ حرف تازه چه داری؟
در سومین روز جشنواره فیلم فجر بالآخره فیلم هایی که سینما بودند به جشنواره آمدند. آثاری که قصه می گویند و سرگرم کننده به حساب می آیند. این فیلم ها ابتدا سعی داشتند تا مخاطب را با خود همراه کنند و سپس مفاهیم مورد نظر خود را انتقال دهند. روز سوم جشنواره فیلم فجر یک شگفتی هم داشت و آن فیلم «ایستاده در غبار» به کارگردانی محمدحسین مهدویان بود.
شگفتی ساز جشنواره از راه رسید / این قهرمان افتخار کردنی است/ حرف تازه چه داری؟
سرویس فرهنگی فردا؛ حامد یامین پور: در سومین روز جشنواره فیلم فجر بالآخره فیلم هایی که سینما بودند به جشنواره آمدند. آثاری که قصه می گویند و سرگرم کننده به حساب می آیند. این فیلم ها ابتدا سعی داشتند تا مخاطب را با خود همراه کنند و سپس مفاهیم مورد نظر خود را انتقال دهند. روز سوم جشنواره فیلم فجر یک شگفتی هم داشت و آن فیلم «ایستاده در غبار» به کارگردانی محمدحسین مهدویان بود. در ادامه سه اثر سومین روز جشنواره فیلم فجر را مرور می کنیم.
خوش ریتم نفسگیر و تلخ
ابد و یک روز(سعید روستایی):
فیلم دارای ریتم تند و پر دیالوگ است. به نحوی که هنگام تماشای فیلم هیچ کار دیگری نباید کرد چرا که ممکن است صحنه یا دیالوگی را که به صورت رگباری در حال رخ دادن است از دست بدهی . ابن مسئله را می توان در زماننه فیلم های کند و کسل کننده سینمای ایران برای یک فیلمساز اول موفقیت دانست.
فیلم موقعیت های کمدی شیرینی دارد و البته لحظات ملتهبی که نفس تماشاچی حبس می شود. بازی خوب پیمان معادی و تسلط او بر متن و دیالوگ و باور پذیر کردن کاراکتر از نکات بارز این فیلم به حساب می آید.
تا آن جا که فیلم سعی می کند یک خانواده جنوب شهری و استیصال آن ها در مواجهه با یکی از اعضای خانواده که درگیر اعتیاد است را نشان دهد همه چیز خوب است . ما جمع خانواده ای را می بینیم که اگر چه دارای مشکلاتی هستند اما نسبت به هم دلسوزی دارند و می کوشند مشکلات یکدیگر را حل کنند.
اما از میانه فیلم قصه کاملاً شبیه به سایر فیلم هایی می شود که به گداگرافی شهره شده اند. ریتم می افتد و فیلمساز از بازیگران در میزانسن هایی محدود و کم نور بازی می گیرد. همه شروع به بیان مشکلاتشان می کنند و نوع بازی ها اعصاب مخاطب را می آزارد.
فیلم مشکل دیگری هم دارد و آن در نگاه به افغان هاست. فیلمساز افغان ها را به سان خاصبانی به تصویر می کشد که در سرزمین خودمان به آن ها بدهکار شده ایم . حال آنکه این تصویر هیچ قرابتی با واقعیت ندارد .
حرف تازه چه داری؟
هفت ماهگی(هاتف علیمردانی):
فیلم دیر شروع می شود زمانی که 30 دقیقه گذشته است . در ابتدای فیلم کاراکتر ها معرفی می شوند اما با اضافاتی که در ادامه به کار مخاطب نمی آیند.
اتفاقی که مسئله فیلم را شکل می دهد زلزله است. یک اتفاق طبیعی که قرار گرفتنش در روند فیلم به ذهن هر کسی می آید. البته که به سفر فرستادن همسر به آن شکل کلیشه رایج سینمای ایران شده است.
ریتم قصه البته پس از شروع شدن نیز تند نمی شود و سکانس ها کش آمده هستند. این مشکل به قصه بر می گردد. قصه ای که مجموعه ای از کلیشه های دیگر فیلم های ایران است و این فیلم تکه ای از هر کدام از آن ها را به عنوان بخشی از فیلمنامه استفاده کرده.
فیلمساز می خواهد از تاریکی به روشنایی برسد . اما باید به این نکته توجه داشت که مخاطب پس از تماشای فیلم الزاماً به یاد تک نمای آخرین فیلم نخواهد بود و به یقین این حجم از حجم از تلخی بیشتر کام او را می گیرد.
فیلم بدون شکل در کارنامه هاتف عالیمردانی که سال گذشته کوچه بی نام را به جشنواره آورده بود یک عقب گرد به حساب می آید.
این قهرمان افتخار کردنی است
ایستاده در غبار(محمدحسین مهدویان):
این فیلم را می توان شگفتی جشنواره امسال دانست. فیلمی کم ادا که با روایت درست زندگی یک مرد بزرگ را برای مخاطب تعریف می کند.
ریتم و شکل فیلم قصه گو است دقیقاً شبیه به قصه هایی که مادربزرگ برای کودک تعریف می کند. آرام و دلنشین اما نه کسل کننده و نه خواب آور.
مهدویان به فرمی رسیده است که در «ایستاده در غبار» توانش را در این نوع روایت به اثبات می رساند. مدلی که می توان آن را برای روایت قصه هایی از دوران دفاع مقدس که سال ها دنبال شکل سینمایی درستی برای بیان آن بوده ایم استفاده کرد. چیزی شبیه به سلسله کتاب های نیمه پنهان ماه که روایت شهید از زبان همسر آنان است .
سال های دفاع مقدس دارای انبوهی از قصه ها و مردان و زنان تاریخ سازی است که سینمای ایران یا به عمد یا به دلیل عدم توانایی در بیان صحیح سراغ آن ها نرفته بود. این فیلم به اثبات می رساند که نپرداختن به این سوژه ها نه بدلیل جذاب نبودن آن ها و یا نداشتن وجه سینمایی بلکه به دلیل نگرانی از بیان صحیح آن ها با زبان سینما بوده است.
می توان به احمد متوسلیان افتخار کرد و با بردن نامش کیف کرد. این حس را تماشای این فیلم به ما مخاطب می دهد. قهرمان این فیلم دست یافتنی است . می توان شبیه اش شد و ادایش را درآورد . حرف های متوسلیان آشنا هستند. خیلی شبیه به امام صحبت می کند.
دست برتر این فیلم اما روایت صحیح او از این فرمانده دلاور اسلام به حساب می آید. روایتی که کلیشه ها را شکسته و متوسلیان را آن گونه که هست روایت کرد و نه آنگونه که بسیاری دوست دارند که باشد. و این باعث می شود که مخاطب مردی را ببیند که او را می شناسد. کسی که یا به خودش شبیه است و یا به یکی از نزدیکانش و این اتفاق لذت همراهی با زندگی این قهرمان را در ذهن مخاطب صد چندان می کند.
<><><><><><><><><><><><><><><><><><><>
سه نقد به فیلمی که تماشاگرانش را شگفت زده کرد / ابد و یک روز ساخته سعید روستایی
سه نقد به فیلمی که تماشاگرانش را شگفت زده کرد / ابد و یک روز ساخته سعید روستایی
نقد فیلم «ابد و یک روز» ساخته سعید روستایی
تسلای فلز و پر / مد و مه
این یکی از مواردی ست که پیش از آنکه بدانم چه چیزی درباره فیلم خواهم نوشت، مطمئن بودم چه عنوانی برای آن می خواهم بگذارم.
تسلای فلز و پر عنوان نقدی از اسفندیار وکیلی هروی بر فیلم فراموش ناشدنی گوزنها ساخته مسعود کیمیایی ست. در هر دو فیلم معضل اعتیاد یکی از وجوه بسیار پررنگ هستند. بلکه از این جهت است که هر دو فیلم به شکلی استثنایی تصویری واقعی از یک معتاد را روی پرده سینما زنده کرده بودند.
معتاد سنتی قدیم با آن مزه پرانی هایی که خاص شنگولی بعد از نشئگی آن جنس مواد مخدر بود و معتاد تلخ و در خود فرورفته ای که حاصل زهرماری های امروز است. هردو فیلم بازی تکان دهنده ای از اعتیاد را در خود دارند. باید اعتراف کنم پیش از این آنقدر درباره نوید محمد زاده تعریف شنیده بودم که تبدیل شده بود به یک حس دافعه از اینکه قرار است بازیگری با لانسه کردن چهره شود! اما حالا که برای اولین بار روی پرده و را دیدم باید بگویم که شگفت زده شدم. اگر نمی ترسیدم آینده این بازیگر با چنین تعریف هایی خراب شود بی تعارف می گفتن بازی نوید محمد زاده د این فیلم هیچ چیز از بهروز وثوقی در گوزنها کم ندارد.
سینمای ایران مثل خیلی دیگر از حوزه ها توانایی بالقوهای در نابود کردن استعدادهای درخشان خود دارد. محمد زاده باید ظرفیت تشویق شدن و دیده شدن داشته باشد.جوگیر هم نشود خود را حفظ کند، امیدوارم هنر او تنها بازی کردن در نقش جوانهای درهم شکسته، معتاد یا عاصی نباشد و بتواند در نقش های مختلف بدرخشد.
با اینکه ابد و یکروز فیلم بسیار خوبی است و به عنوان کار اول چه بسا درخشان نیز باشد اما فاقد آن تاثیر گذاری و تکان دهندگی گوزنها است. این را نوشتم که قیاس مع الفارق نشود. گوزنها فیلمی بود که به روح زمانه خود بدل شد و محبوب و ماندگار نسلهای بعد اما ابد یک رو اینگونه نیست و از فیلمساز جوانی هم که بعد از تجربه هایی کوتاه و آمده چنین اثر دشواری را ساخته جز این نیز انتظار ندارم.
نگاهی به ابد و یک روز ساخته سعید روستایی
نیره رحمانی / مد و مه
شاید به این فیلم ایراد بگیرند که دنباله رو یا متاثر از آثار اصغر فرهادی ست. حضور پیمان معادی نیز در فیلم چنین شائبه ای را بیشتر تقویت کرده اما خب به فرض هم این طور باشد. اصلا چه ایرادی دارد؟ یک فیلمساز جوان در نخستین اثر بلند سینمایی خود متاثر از بهترین فیلمساز ایرانی زمان خود باشد. به نظرم آنچه در این فیلم مهم است استفاده از سبک فرهادی برای ساخت اثری ست که تفاوت زیادی با دنیای آثار او دارد. و مهمتر از همه اینکه در میان همه کسانی که این روزها متاثر از فرهادی فیلم ساخته یا می سازند سعید روستایی فیلمی تکان دهنده و برخوردار از داستانی جذاب و پر از ریزه کاری را ساخته است و باز از همه مهتر از اینکه در ابد و یک روز ما با اثری روبه رو هستیم که توانسته جهانی خاص خود را خلق کند. با فضایی ملتهب و درلایه های زیرین خود انسانی.
در این فیلم زندگی جریان دارد چیزی که در بسیاری از آثار ایرانی غایب است.
تو مشغول مردنت بودی...
ثمین مهاجرانی / شرق
در این خانه کوچک و نمور و تاریک، خانوادهای غمگین زندگی میکنند که به فلاکتشان خو گرفتهاند. دوربین علی قاضی، ما را وارد این خانه میکند تا خوگرفتن به این فلاکت را در یکساعتواندی فیلم ببینیم... زندگی کنیم.
شاید چندسالی میشود که سینمای ایران دوست دارد (و فقط دوست دارد!) اختلافات خانوادگی، غم و اندوه بیپایان زندگی امروزی، استیصال آدمهای درخودمانده همین حوالی و خیلی چیزهای دیگر را بر پرده نقرهای روایت کند. اما نتیجه غالب این علاقه، برداشتی سطحی و تیپسازیهای ناامیدکننده بوده است و روایاتی که به خودشان زحمت رفتن به عمق شخصیتها و داستانشان را ندادهاند. با این پیشینه، سعید روستایی، در اولین فیلم بلند سینماییاش چنان بیننده را درگیر خانوادهای ٩ نفره میکند که مخاطب حال خودش را نمیفهمد و نمیداند چهوقت بغض گلویش را فشار میدهد و چهوقت به تکه و کنایههای خواهر و برادرها و مادر پیرشان میخندد. در بین تمام این دیالوگهای هوشمندانه ردوبدلشده بین شخصیتهاست که بعد از چنددقیقه همه آنها به نظرت آشنا میرسند؛ انگار که مدتهاست میشناسیشان. کاری که سعید روستایی در «ابد و یک روز» انجام داده، ستایشبرانگیز است، نه برای اینکه فیلمی تماموکمال و کاملا بینقص ساخته باشد؛ به این خاطر که حس لمس سرگشتگیهای آدمهای داستان در سینمای ایران کمیاب شده؛ حس آشنایی با تکتک آدمهای فیلم بدون آنکه فیلمنامهنویس، مخاطب را دستکم بگیرد و حرفهای گلدرشت و مستقیمی برای معرفی شخصیتهایش در دهان خودشان یا شخصیت مقابلشان بگذارد.
دیگر کمیاب شده که در حین دیدن فیلمی، قلبت برای شخصیتهای آن تندتر بزند و بعد از دیدن آن، جایی ته قلبت درگیر آنها و دغدغههایشان مانده باشد و جایی ته ذهنت با خارجشدن از سینما، به آنها فکر کند. دیگر کم میبینیم فیلمهایی را که پیامشان را بدون آنکه توی صورت مخاطب فریاد بزنند، با روایتی کمنقص، همراهکننده و نرم به او نشان بدهند و بگذارند فضا و شخصیتها کاری را که باید، با ذهن و ایدههای او انجام دهند. کمیاب شده حس خوب همراهی با داستان و شخصیتهایی که قرار نیست پیام عجیبوغریبی به تو بدهند، قرار نیست مانیفست اصلاح اجتماعی صادر کنند و نمیخواهند نماینده یک نسل و یک قشر و یک جامعه باشند.
آنها خودشان هستند؛ با همه ناتوانیها، ضعفها و درماندگیهایشان، با همه خوبیها و بدیهایشان. آنها گوشهای از این شهر، مشغول زندگی تلخ و مردن خودشان هستند و عزمی برای خارجشدن از این درخودماندگی تلخ ندارند؛ آنها محکومند به حبس ابد به علاوه یک روز. بیهیچ امیدی به عفو. همه این اتفاقهای خوب، در فیلم شریف سعید روستایی افتاده است؛ با یک فیلمنامه و دیالوگنویسی جذاب، کارگردانی خلاقانه و بازیهای درخشانی که بهخوبی شخصیتهای فیلمنامه را زنده کردهاند و خوش نشستهاند در جای خودشان (بهخصوص نوید محمدزاده، پیمان معادی و پریناز ایزدیار).
مجموعه این همکاری تیمی درجه یک، فیلمی هیجانانگیز شده که لیاقت درخشیدن و دیدهشدن در سیوچهارمین جشنواره فیلم فجر و اکران عمومی را دارد.
نقد دو فیلم: ابد و یک روز (سعید روستایی) پدیده جشنواره امسال / مالاریا تازه ترین ساخته پرویز شهبازی
نقد فیلم «ابد و یک روز» ساخته سعید روستایی
تسلای فلز و پر / مد و مه
این یکی از مواردی ست که پیش از آنکه بدانم چه چیزی درباره فیلم خواهم نوشت، مطمئن بودم چه عنوانی برای آن می خواهم بگذارم.
تسلای فلز و پر عنوان نقدی از اسفندیار وکیلی هروی بر فیلم فراموش ناشدنی گوزنها ساخته مسعود کیمیایی ست. در هر دو فیلم معضل اعتیاد یکی از وجوه بسیار پررنگ هستند. بلکه از این جهت است که هر دو فیلم به شکلی استثنایی تصویری واقعی از یک معتاد را روی پرده سینما زنده کرده بودند.
معتاد سنتی قدیم با آن مزه پرانی هایی که خاص شنگولی بعد از نشئگی آن جنس مواد مخدر بود و معتاد تلخ و در خود فرورفته ای که حاصل زهرماری های امروز است. هردو فیلم بازی تکان دهنده ای از اعتیاد را در خود دارند. باید اعتراف کنم پیش از این آنقدر درباره نوید محمد زاده تعریف شنیده بودم که تبدیل شده بود به یک حس دافعه از اینکه قرار است بازیگری با لانسه کردن چهره شود! اما حالا که برای اولین بار روی پرده و را دیدم باید بگویم که شگفت زده شدم. اگر نمی ترسیدم آینده این بازیگر با چنین تعریف هایی خراب شود بی تعارف می گفتن بازی نوید محمد زاده د این فیلم هیچ چیز از بهروز وثوقی در گوزنها کم ندارد.
سینمای ایران مثل خیلی دیگر از حوزه ها توانایی بالقوهای در نابود کردن استعدادهای درخشان خود دارد. محمد زاده باید ظرفیت تشویق شدن و دیده شدن داشته باشد.جوگیر هم نشود خود را حفظ کند، امیدوارم هنر او تنها بازی کردن در نقش جوانهای درهم شکسته، معتاد یا عاصی نباشد و بتواند در نقش های مختلف بدرخشد.

با اینکه ابد و یکروز فیلم بسیار خوبی است و به عنوان کار اول چه بسا درخشان نیز باشد اما فاقد آن تاثیر گذاری و تکان دهندگی گوزنها است. این را نوشتم که قیاس مع الفارق نشود. گوزنها فیلمی بود که به روح زمانه خود بدل شد و محبوب و ماندگار نسلهای بعد اما ابد یک رو اینگونه نیست و از فیلمساز جوانی هم که بعد از تجربه هایی کوتاه و آمده چنین اثر دشواری را ساخته جز این نیز انتظار ندارم.
****
ابد و یک روز (سعید روستایی)
لمس خلأ
رضا حسینی / فیلم
اولین فیلم بلند کارنامهی سعید روستایی بیشک فیلمی درخور توجه و قابلقبول است و دستکم توانایی و مهارت او در خلق فضا (که در سینمای ما و میان فیلمسازان جوان کم از یک معضل تمامعیار ندارد و در همین جشنواره هم میتوانید نمونههای فراوانش را ببینید)، هدایت بازیگران و طراحی میزانسنها در یک محیط بسته و کوچک با بهرهگیری از شخصیتهای متعدد را نشان میدهد. روستایی که پیش از این فیلمکوتاهساز مطرحی هم بوده، در اولین فیلم بلند سینماییاش بهخوبی از عهدهی تصویر کردن زندگی یک خانوادهی فقیر از طبقهی فرودست جامعه برآمده است که این موضوع شناخت خوب و دقیق او از مردمان این طبقه و آدمهای مورد نظرش را تبیین میکند. چگونگی ورود به دنیای این شخصیتها و پیشداستانی هم که برای آنها در نظر گرفته شده است و بهتدریج در جریان پیشرفت داستان، اطلاعاتی از آن به تماشاگر ارائه میشود، دیگر ویژگی جالب توجه فیلم است. البته در این مورد هم اگر روستایی با دقت شیوهی ارائه این مصالح داستانی را در ساختار فیلمنامه تعبیه نمیکرد، این جنبه از ابد و یک روز هم میتوانست به دام خامدستی گرفتار شود و در زمرهی نقاط ضعف اثر قرار گیرد.
از میان بازیگران فیلم، شیرین یزدانبخش همچون تمام نقشآفرینیهایش در سالهای اخیر «شیرین» و «جانآفرین» است. پیمان معادی و پریناز ایزدیار هم بازیهای متفاوت و شاخصی را عرضه کردهاند اما در نهایت این نوید محمدزاده است که همه را بهنوعی تحتالشعاع بازی منحصربهفردش قرار میدهد و تصویری ماندگار از شخصیتش با تمام جزییات خاص نقش یک آدم معتاد (از نوع باورپذیر امروزیاش بدون غلتیدن به دام کلیشهها و اغراقهای چنین نقشی) پیش روی تماشاگران قرار میدهد. از این جهت اصلاً دور از انتظار نیست که از همین حالا و پیش از دیدن همهی فیلمهای حاضر در جشنوارهی امسال، او را یکی از رقبای اصلی کسب سیمرغ بلورین در این دوره بدانیم.
ابد و یک روز با وجود همهی این ویژگیهای مثبت و قابلتوجهاش، در نهایت از فیلمنامه و ساختار آن ضربه خورده است. خوب است که فیلمنامه حتی تا آخرین صحنههای فیلم هم اطلاعاتی را در قالب گفتار روزمرهی شخصیتها رو کند (یا با تأکید بهجا و دوباره بهدرستی از آنها بهره ببرد) و با این کار، بخشی از پازل داستانی و روابط شخصیتهایش را کامل کند اما ورود شخصیتهای تازه، پس از نیمهی اول فیلم و فقدان توجیه مناسب برای حضور و کارکردشان بحث دیگری است. در واقع نوعی تقسیمبندی ناکارآمد و تصمیمگیری بخش به بخش برای فصلهای مختلف فیلم و موقعیتهای پیوستهاش احساس میشود که از شکلگیری یک اثر منسجم و یکپارچه جلوگیری کرده است. این موضوع احتمالاً ثمرهی تازهواردی فیلمساز به عرصهی فیلم بلند است و بیشک در ادامهی راه و با کسب تجربههای بیشتر میتواند رفع شود. این وضعیت در کنار تعدد شخصیتها - که برخیشان نهفقط بهراحتی قابلحذفاند بلکه حضورشان با توجه به پرداخت و مختصات موجود، باعث بروز مشکلات بیشتری برای منطق روایی و روابط شخصیتها شده است - به بالا رفتن بیخود و بیجهت زمان فیلم انجامیده است؛ یا در مواردی به کش آمدن موقعیتهایی بهخصوص در نیمهی دوم فیلم منجر شده است.
*****
نقد فیلم مالاریا (پرویز شهبازی)
عزیزم کجایی؟!
مهرزاد دانش
که چی؟ این پرسش دو واژهای، اولین چیزی بود که بعد از تماشای آخرین لحظات فیلم در برخورد قایق به لبهی صخرهها به ذهن خطور میکرد. فیلم گرچه ارجاعات مشهود به فیلمهای تحسینشدهی پیشین شهبازی، مخصوصاً نفس عمیق دارد، اما متأسفانه کمترین نسبت را در عمق با آنها برقرار میسازد. نگاه نهیلیستی حاکم بر نفس عمیق و فضای اگزیستانسیالیتی دربند و موقعیت ناتورالیستی عیار ۱۴ کجا و این همه تشتت و آشفتگی و بیمنطقی در مالاریا کجا؟
بله... متوجه تأکید فیلمساز بر عنصر موبایل - چه در بعد ارتباطات مکالمهایاش و چه مخصوصاً در بعد تصویربرداریاش - هستم و میتوان از نماهایی همچون پنهان شدن دخترک در ساز شکستهی پسر نوازنده و آن نماهای نقطه نظر، موتیفها و معانی و تأویلها و ارتباطهایی را استخراج کرد، ولی اینها همه در برابر ناموزونی و پراکندهنمایی و تکرار نمودهای مستعمل متن رنگ میبازد و حتی بیشتر به نوعی جلوههای ازقابخارجشده شباهت پیدا میکند.
دختر و پسر جوان این فیلم نیز همچون کامران و منصور نفس عمیق از خانه بیرون میزنند تا راهی برای گریز بیابند، اما هرچهقدر انگیزهی جوانان نفس عمیق به رغم خودداری فیلمساز از مستقیمگویی، قابلدرک بود، اینجا برعکس، با وجود پرگویی دربارهی وضع بد زندگی دختر در نزد خانوادهاش، همچنان بلاتکلیف و تصنعی است. چنین وضعی، وقتی به نکتههای بیربطی همچون شب شادی مردم برای توافق هستهای میرسد و با شعارهای وحشتناکی که در برخورد با آن خبرنگار سمج صداوسیما داده میشود و یا آذرخش در بانک در مقایسه بین هنرمند و قصاب به زبان آورده میشود، بدتر و بدتر میشود. به همین بیفزایید قطببندیهای کلیشهای را که در شمایل صاحبخانه بد، جوجه رنگکن بد، والدین بد، رییس بد بانک و... شکل گرفته و مواجهههای پیچیدهی اجتماعی معاصر را در تقسیمبندیهای قطبی سادهانگارانه خلاصه کرده است.
متأسفانه مالاریا حد خود را در مقام بیان صرف و ناهنرمندانهی معضلات اجتماعیای همچون فقر هنرمندان جوان، عدم درک جوانان توسط والدین، رواج پلشتی در مناسبات اجتماعی، بیهودهگرایی در میان نسل جوان و... تنزل میدهد و بیش از این چیزی در چنته ندارد تا مطرح کند. فیلم هیچ تکیهگاهی (نه شخصیتپردازی، نه درام، نه روایت و نه منطقهای سببیتی و...) برای خود باقی نگذاشته تا با استناد به آن بتواند سرپا بایستد.
چشم میبندیم و از این فیلم در کارنامهی شهبازی سریع میگذریم. فیلمهای قبلی او چنان سرپا هستند که با یادآوریشان، همچنان چیزهایی برای فکر کردن داشته باشند.
<><><><><><><><><><><><><><><><><><><>
یحیی نطنزی
از نقس افتاده - 3
«ابد و یک روز» و ذوقزدگیهایی که به ضرر فیلم تمام میشود
«ابد و یک روز» و ذوقزدگیهایی که به ضرر فیلم تمام میشود
«ابد و یک روز» و ذوقزدگیهایی که به ضرر فیلم تمام میشود
«ابد و یک روز» و ذوقزدگیهایی که به ضرر فیلم تمام میشود
سه فیلمی که دیروز در برج میلاد به نمایش درآمدند تا حد زیادی تصویر مخدوششده فیلماولیهای جشنواره امسال را ترمیم کردند؛ فیلمهای «ابد و یک روز»، «ایستاده در غبار» و «قیچی» که سازندگانشان توانستهاند در سه بستر سینمایی متفاوت و با قصهها و ساختارهایی متنوع برای خودشان اعتبار کسب کنند و در میان آثار پر سر و صدا و پرهزینه دیگر به چشم بیایند. در میان این سه فیلم اما ابد و یک روز بیشتر از با استقبال مواجه شد و تحسینی آمیخته به ذوقزدگی را متوجه خودش کرد. بیشتر از هر چیز پپرو جوی که قبل از جشنواره به نفع فیلم تمام شده بود از شباهت فیلم به سینمای اصغر فرهادی گفته شد با این تفاوت که این بار از تأثیر فرهادی بر یکی فیلمسازان جوان به عنوان نکتهای مثبت یا شد. «ابد و یک روز» اما برخلاف شنیدهها و گفتهها با وجود همه ویژگیها و قوتهایش ربطی به سینمای اصغر فرهادی ندارد. خوشخبتانه نشانی از تقلید و نابلدی فیلمسازهای تازهکار هم در آن دیده میشود. درست است که قصه درگیرکننده فیلم بر اساس فیلمنامهای پرجزئیات و حسابشده پیش میرود. اما نباید تصور شود هر فیلمسازی که با نگاهی انتقادی به سراغ معضلات اجتماعی میرود و از پیچیدگی روابط انسانی در محیطی بسته میگوید و برداشت ما و شخصیتها از رفتارهای اطرافیان را به چالش میکشد دنبالهرو فرهادی در سینمای ایران شده و از خودش اصالتی نشان نداده.
راستش فقدان فیلمهای خوب و قابل دفاع در سینمای چند سال اخیر و رسیدن تعدادشان در بهترین حالت به دو سه مورد در فهرست آثار سال، باعث شده بعضی از مخاطبانی که یا اشراف کاملی بر کلیت سینمای ایران ندارند و یا از الصاق برچسبهای سهلالوصول به فیلمها لذت میبرند در مواجهه با فیلمهایی مثل ابد و یک روز راحتترین تصمیم را بگیرند و آدرس غلط به مخاطب بدهند. فیلمنامههای فرهادی معمولا بر اساس یک اتفاق محوری چارچوب دراماتیک خودشان را بنا میکنند تا در بستر قصه هم به لایههای پنهان آن گریز بزنند و هم شخصیتهایی چند بعدی و باورپذیری خلق کنند. اما دلیل نمیشود هر فیلمی که از شخصیتهایی چند بعدی و زیرمتنهای متعدد برخوردار باشد الزاما به همین مسیر رفته باشد و فیلمسازی دنبالهرو به حساب بیاید. در «ابد و یک روز» اتفاقا با فیلمنامهای مبتنی بر خردهپیرنگ مواجهیم که مخاطب را نه با شوکی ناگهانی یا اتفاقی تعیینکننده در نیمهِ اول فیلم، بلکه با نمایش موقعیتهایی غیرمنتظره و اتفاقاتی به ظاهر پراکنده اما در عمل منسجم درگیر میکند و نمیگذارد چشم از پرده بردارد. برگ برنده فیلم اکتفا نکردن به خردهپیرنگهای محدود و استفاده از ایدههای متعددی است که گاهی حتی فرصت نفسکشیدن بهتان نمیدهد. احتمالا فضای تیره و تار فیلم و تلخی و سیاهیاش هم از دیگر دلایلی بوده که باب مقایسه با اصغر فرهادی را باز کرده. اما اگر قرار باشد هر فیلمی که به سراغ معضلات اجتماعی و آشفتگیهای روابط خانوادگی میرود و تأثیر ویرانگر آنها بر شخصیتها را به نمایش میگذارد با سینمای فرهادی مقایسه شود مسیر تحلیلِ درست خیلی از به انحراف کشیده میشود. مثل اتفاقی که پارسال در مورد «چهارشنبه نوزده اردیبهشت» اتفاق افتاد و نگاه صرفا رئالیستی و بیظرافت فیلم به فلاکت انباشهِ در جامعه باعث شد در بعضی از نوشتهها به تولد یک اصغر فرهادی جدید در سینمای ایران اشاره شود.
تاریخ سینمای ایران پر بوده از فیلمهای تلخ و تأثیرگذاری مثل «نرگس» و «زیرپوست شهر» که در بستر اجتماعی گزندهای قصههایشان را تعریف کردهاند و الزاما ربط مستقیمی به چیزی که این روزها به اسم سینمای فرهادی میشناسیم نداشتهاند. نباید بگذاریم کمبود فیلم خوب در سینمای این چند سال از یک سو استقلال فیلمهایی مثل «ابد و یک روز» را زیر سئوال ببرد و از طرف دیگر باعث بروز ذوقزدگیهایی در مواجهه با آنها شود که مسیر صحیح نقد آن آثار را هم مسدود کند. «ابد و یک روز» فیلم خوبی است اما نباید این قضاوتهای زودهنگام باعث شود از یک طرف در حد شاهکار بالا برود و ایرادهایی که هم در پایانبندی و پرداخت یکی دو شخصیت دارد به چشم نیاید و هم باعث شود کارگردان واقعا بااستعدادش برای ساخت فیلمهای بعدیاش دچار مشکل شود. «ابد و یک روز» شاید تا اینجای کار پدیده جشنواره امسال باشد اما هنوز زود است که به فاصله چند ساعت یا چند روز بعد از اولین تماشایش آن را یکی از شاهکارهای تاریخ سینمای ایران بدانیم.

نقد مسعود فراستی بر فیلم سینمایی «ابد و یک روز» در هفت
مسعود فراستی به همراه جواد طوسی و کامیار محسنین به نقد فیلم سینمایی «ابد و یک روز» در برنامه هفت پرداخت.
<><><><><><><><><><><><><><><><><><><>
نگاهی کوتاه به فیلم سعید روستایی
"ابد و یک روز"؛ اوج تلخی و بی انصافی یک کارگردان خوش آتیه!؟
ابد و یک روز
سینماپرس: سرویس نقد و تحلیل/ برخورد با فیلم ابد و یک روز برخوردی دوسویه است. ساختار و فرمی که با تسلط هرچه تمام تر نوید ظهور یک کارگردان خوش آتیه و مسلط بر هنر و رسانه سینما را می دهد و از سوی دیگر تلخ پنداری و نگاه عاری از امید کارگردان خطر روزهای بد را برای سینمای اجتماعی ایران بیش از پیش جدی تر می کند.
فیلم سینمایی«ابد و یک روز» به نویسندگی و کارگردانی سعید روستایی نماینده بخش نگاه نو جشنواره امسال در سومین روز جشنواره بود که ساعاتی پیش در سالن اصلی برج میلاد کاخ جشنواره به نمایش درآمد.
فیلم ابد و یک روز که با استقبال بی نظیر تماشاگران و حاضران در کاخ جشنواره روبرو شد در پایان تشویق ممتد تماشاگران را در پی داشت. امر مهمی که نشان از جدی بودن معضل محتوا و تلخی سینمای ایران در سال آینده سینمایی دارد!!
فیلم با ساختاری فوق العاده و تسلط کامل کارگردان توانست نبض هر لحظه تماشاگر را در طول فیلم به دست آورد. تسلط سعید روستایی بر کارگردانی، متن و بازی گرفتن از بازیگران کارآزموده فیلم قابل تقدیر و ستایش است. اما نکته ای که نمی توان آن را از نظر دور داشت پرداخت کارگردان جوان سینمای ایران آن هم با این حد توان و تسلط بر زبان سینما و ساختار درام به معضلات اجتماعی آن هم با دیدی غیر منصفانه است.
فیلم نه تنها به سیاه نمایی جامعه ایرانی پرداخته است بلکه با پایان نیمه باز خود و سرگذشت مبهم و آینده نامعلوم شخصیت سمیه به مثابه افق و آینده جامعه آسیب دیده، امید مخاطب به جامعه اش را نیز از او ستانده است.
خانواده ای که در فیلم ابد و یک روز تصویر شده است استعاره ای کامل از جامعه ایرانی است که محکوم به ابد و یک روز تلخ و سیاه است. جامعه ای که نظام اسلامی اش هنوز در حال آزمون و خطاست و در قیاس با حکومت های سیستماتیک چه در نوع غربی و چه شرقی اش در دوران جوانی خود به سر می برد و فرصت بسیار دارد که با تجربه و با تکیه بر جامعه اندیشمند، منصف، معتدل و صلح جو و مطیع دموکراسی اسلامی روزهایی بهتر و آینده ای روشن را برای جامعه و مردمش به همراه بیاورد.
اما نسخه تجویزی فیلمساز خوش آتیه و آگاه سینمای ایران متأسفانه نسخه ای محتوم به نیستی است؛ نه نسخه ای که بتوان در افق آن چشم اندازی از امید و روشنایی متصور شد.
در میان کاراکتر های خانواده نقش سمیه که دختر مجرد و به قولی دم بخت خانواده است بیش از همه در نمادپردازی فیلم اهمیت دارد.
زن که به مثابه اعتقاد و سرزمین در ادبیات فیلم و تصویر و همچنین درام غربی شناخته می شود، آشکارا در معرض معامله ای نابرابر و اجباری با بیگانه قرار می گیرد تا برای بقای زندگی پر رنج در ابد و یک روز به دست بیگانه غیر ایرانی به تاراج رود.
اگرچه در انتهای فیلم سمیه به خاطر تعلق خاطر به خانه و خانواده اش به خانه باز می گردد، اما هیچ بارقه ای از امید و روشنایی در خانواده ای که محکوم به ابد و یک روز است در انتهای فیلم به چشم نمی خورد.
برخورد با فیلم ابد و یک روز برخوردی دوسویه است. ساختار و فرمی که با تسلط هرچه تمام تر نوید ظهور یک کارگردان خوش آتیه و مسلط بر هنر و رسانه سینما را می دهد و از سوی دیگر تلخ پنداری و نگاه عاری از امید کارگردان خطر روزهای بد را برای سینمای اجتماعی ایران بیش از پیش جدی تر می کند.
کارگردانی که می تواند مخاطب خود را با هنر داستان گویی اش در سینمای اجتماعی امیدوار و منتظر روزهای بهتر در جامعه ای اسلامی و مهدوی کند، برای اولین تجربه بلند سینمای حرفه ایش ترجیح می دهد تا دریچه دوربین خود را به نیمه تاریک و ظلمانی جامعه ای نزدیک کند که غیر منصفانه هیچ تصویری امیدوار کننده ای در سراسر آن نیست.
با استقبال بی نظیر تماشاگران از فیلم و ارتباط عمیقشان با فیلم و شخصیت های اصلی و فرعی باید بیش از همه نگران مخاطبی باشیم که دیگر امید را در سینمای اجتماعی به مثابه تخیلی اساطیری می پندارد که پرداختن به آن را دور از واقعیت جامعه اش می داند.
<><><><><><><><><><><><><><><><><><><>
اختصاصی ریشه؛
"ابد و یک روز" یک نقد اجتماعی نوک تیز
پایگاه خبری ریشه:
ابدو یک روز داستان خانواده ای را نقل می کند که تمام سختی هایشان وامی ست از جانب مقوله ی اعتیاد و مواد مخدر. رویش و گشایش از لابلای رکود و اوج مشکلات از ویژگی های مثت این اثر تلقی می شود.
از نظر نقد هنری بازی بازیگران، قلم نویسنده و کات های کارگردان در مجموع نمره ی بالایی را دریافت میکند.
شاید بد نباشد کنار نام معنا دار "ابد و یک روز" یک +18 هم گذاشته شود تا بد آموزی هایی از قبیل آموزش عیان مصرف انواع مواد مخدر و یا ساده انگاری رذایل اخلاقی و تا حدودی عدم تمییز سبک زندگی ایده آل در فیلم، به خورد بینندگان تاثیر پذیر نرود.
جزء مهمترین محورهای اثر مورد بحث تبیین جایگاه خانواده در تربیت و سرنوشت اعضای آن است.
به نظر میرسد بازیگرانی چون پیمان معادی، پریناز ایزدیار و ریما رامین فر گیشه ی فیلم را تضمین خواهند کرد.
<><><><><><><><><><><><><><><><><><><>
تفسیری اجتماعی از اولین اثر سعید روستایی
«ابد و یک روز»؛ درباره یک چرکِ واقعی
شناسه خبر: 990959 سرویس: فرهنگی
۱۵ بهمن ۱۳۹۴ - ۱۷:۲۷
ابد و یک روز
سمیه در «ابد و یک روز» محکوم حقیقی ماجراست. عقل محاسبهگر شخصیتها و افراط در منفعتگراییشان، چرک و کثافتی دارد که مایه رنج و عصبیت دیگر همخانهها شده است. سمیه و نوید تنها کسانی هستند که در برابر سلطه «ایندیویدوآلیسم» مقاومت میکنند.
خبرگزاری تسنیم - مهدی قادری:
بعد از دو روز رخوت نسبتاً جدی از آغاز سی و چهارمین دوره جشنواره فیلم فجر، «ابد و یک روز» به نویسندگی و کارگردانی سعید روستایی توانست قدری این خمودگی را کنار بزند. فیلمی روی پرده سینمای برج میلاد رفت که به سبب حرفهای جدی و بازیهای پررنگ و لعاب خود توانست توجه رسانهها را در همراهی یا انتقاد با خود همراه کند. این مهمترین ویژگی یک اثر از منظر رسانه بودن سینماست که نگاهها را مثبت یا منفی، معطوف خود میکند. فیلم روستایی، تک و تایی جدی به وجود آورد و این احتمال میرود که نهایتاً چند فیلم سینمایی دیگر تا آخر جشنواره چنین استعدادی داشته باشند. اما علت این توانایی، ورای ساخت مقبول و خوش فرم این اثر، چیست؟ ریشه همراهی مخاطب چیست که با هیجانات، ریتم جذاب و دیالوگهای دقیق فیلم با اثر روستایی همراهتر میشود؟
«ابد و یک روز» داستان یک خانه و خانواده است که در یک محله پایین دست زندگی میکنند. خانوادهای به شدت متلاطم و پر از بحران. خانوادهای که اگر چه زیر یک سقف و درون یک چهاردیواری مستقر هستند و دور هم جمع میشوند اما از درون متلاشی شده است و هر کدام برای خود اتاقی جدا با مدلی مستقل از زندگی برای خود انتخاب کردهاند. هر چند که این جدایی، چندان وقزده نباشد و لابهلای شوخیها و ریتم تند فیلم پنهان شده باشد و زیاد به چشم نیاید. آیا این جنس تعامل و درگیریهای گاه و بیگاه فقط مختص این خانواده فرودست است یا بررسی دقیق ماجرا نمونههای دیگری در خانوادههایی با طراز اقتصادی و رفاه اجتماعی بالاتر را هم شامل میشود؟ریشه این چالش و درگیری از کجاست؟
آدمهای «ابد و یک روز» برای مخاطب واقعی جلوه میکنند. نمونههایش در جامعه به صورت پراکنده با فراوانی کم یا زیاد مصداق دارند. شاید نمونهای متحد و متجمع از اینان در یک خانواده به صورت یک جا یافت نشود یا خانوادهی معادل و مابهازای بیرونیاش، کمیاب و نادر باشد اما به صورت منفرد و جدا جدا مصداقهای زیادی دارد. ریشه اصلی ماجرا در فردیت و اصالت یافتن فضای «ایندیویدوآلیستی- Individualistic» در دنیای ایشان است. افراد این خانه هستی خود را اینطور انتخاب کردهاند که هر کدام آلونکی مختص خود داشته باشند و درونش، خود را حبس کردهاند. آنان طاقت این را ندارند که چیزی بیرون از خودشان برایشان تعیین تکلیف کند.
انتخاب این تنهایی برای این است که تمایلی ندارند که چیزی شبیه آقابالاسر یا اختیاردار داشته باشند.آنها همه چیز را تنها در پارادایم خودبنیادشان میپذیرند. این همان درد مزمن بشر امروز است. بشری که گاهی سودای قدرت دارد و در این فیلم یک جوان متأثر از این فضا، با خط انداختن بر صورتش آمده تا لاتیاش را پر کند و تحمل دخالت دیگران را ندارد. یا فرد دیگری افیون و عالم منگی، وهم و خماری را برای خود خواسته و فرد دیگری هم زندگی در خانه مجردی را آرامشبخش خود میداند. خواهر دیگری هم تمایل به تبرج دارد اما هراس او از دخالت دیگران باعث بروز مخفیانه و دور از چشم برادرانش میشود.
افراط آدمهای «ابد و یک روز» در فضای درونی خود که از آن بیشترین لذت را میبرند، کثافت و چرکی هم دارد که به دلیل نگاه منفعتجویانه آنان برای تصرف در حریم همخانههای خود، مایه رنج و عصبیت آنان میشود و در این روند، همیشه کسی بیشتری سود را میبرد که در این جدال قدرت بیشتری داشته باشد. هر کدام علاقمندند تا دامنه نفوذ و گستره تعلقات خود را بدون مزاحمت دیگران افزایش دهند. تعارضاتشان، شکلی غریضی و پیکارجویانه برای گسترده کردن قلمروشان دارد. هلع و ولعشان ریشه در زیادهخواهیای دارد که اصالت یافته عقل محاسبهگری است که بنمایهاش در همین «اصالت فردیت» است. هر کدام تمایل دارند به نوعی تسلط خود بر دیگران را گسترش دهند یا از یکدیگر سود ببرند.
در این بین اما یک نفر جنساش تاحدی متفاوت با دیگران است. او در برابر دیگران احساس «تعهد» دارد. تعهدی که فردگرایی با آن سر جنگ دارد. او حاضر است از خود برای دیگران مایه بگذارد. طبیعی است که همه او را میخواهند و به او نیاز دارند و او را برای تأمین منویات خود به رسمیت میشناسند نه به سبب وجاهت خود او. او شایسته تکریم است مادامی که کنیز دیگران باشد. آدمهای خودبنیاد این خانه که حالا همگی حس تعهد را در درون خود کشتهاند، وفاداری او را درک نمیکنند و همگی بنای این دارند تا او را به نفع خود استثمار کنند.
این ماجرا به حدی بغرنج میشود که از جایی به بعد خانواده، تمایل دارند که او را هم از این مشی و تعهد منصرف کنند و او را به عالمی سوق دهند شبیه به عالم خود و درست با این توجیه که او هم به آرامش برسد. آنها تصور میکنند خود آراماند چون این مسیر را انتخاب کرده اند در حالیکه غافلند از ظلم و زحمتی که برای دیگران دارند. خواهری به او میگوید: «تا چه زمانی میخواهی خودت را برای اینها فدا کنی؟» یا «اگر اینجا باشی هر وقت که میخواهی، یک چایی بخوری باید یک سینی چای برای دیگران هم بریزی» این دیالوگها کلیدی است در نمایاندن این نگاه فردگرایانه. خواهر سمیه برای فرار از این مسیر، زندگی مجردی را انتخاب کرده و حاضر به پذیرش تعهد در برابر دیگران نیست و حالا این روش را، برای راحتی سمیه هم تجویز میکند.
یک مصداق دیگر برای درک تسلط این نگاه بر افراد فیلم در صحنه افشاگری برادر معتاد در برابر مرتضی، برادری که مغازه فلافلی زده، متجلی میشود. مرتضی برای به دست آوردن سرمایه برای راه انداختن یک فعالیت اقتصادی پرسودتر نسبت به شغل قبلیاش، بر سر خواهرش معامله کرده و او را به نوعی فروخته است. برادر معتاد سمیه در برابر مرتضی که برادر بزرگتر خود او هم هست، گارد میگیرد و با او درگیر میشود. حرفهای او شرافتمندانه است و مخاطب با او همراه میشود اما او این شرافت را جایی خرج کرده که بر سر منفعتی دیگر -دزدیدن مشتریان مواد مخدر او- با برادرش درگیر شده است. حقیقت این است که او بر سر سمیه به خاطر خود سمیه چالش نکرده است او از این چالش سود میبرد که وارد تعارض با برادر بزرگتر شده است. او نیز از همین منظر سودمحور و منفعتگرا با برادرش درگیر شده است. سندی برای اینکه منفعتگرایی او متأثر از این فضای تکبنیاد به نمایش دربیاید، در صحنه ظلم او به نوید، برادر کوچکترش عیان میشود که برای رفع نئشگی خود حاضر است برادرش را کتک بزند تا برای او لوازم مصرفِ مواد تهیه کند و با سیلی به گوش او میزند برای مجاب کردنش به تمکین در برابر خواسته شخصیاش. او نیز فردی منفعتگراست.اما نوید چرا در برابرِ دستور محسن، برادر معتادش گاردی دارد که پیش از این نداشته است؟ حسب ظاهر، پاسخ ؛ توصیه اخلاقی مرتضی برادر بزرگتر است که نوید درگیر این فضای کثیف نشود اما حقیقت امر این است که مرتضی، به این دلیل که محسن با خرید و فروش مواد مخدر در محل کار او کاسبیاش را مختل کرده،میخواهد محسن را از این عمل بازدارد تا بتواند آینده اقتصادی بهتری برای خود داشته باشد. این دریافت، زمانی که او را به اجبار به کمپ میفرستد، تا معاملهاش بر سر سمیه را به هم نزند، مشخص میشود.
سمیه در «ابد و یک روز» محکوم حقیقی ماجراست و اوست که باید زجر زیاده خواهیهای خود بنیاد افراد خانوادهاش که منطقهای من درآوردی برای توجیه کارهایشان دارند را بکشد. اما سمیه هم به دلیل اینکه در معرض تعارضات انبوه قرار گرفته است تحت سلطه همین نگاه «فردگرایانه» قرار می گیرد و ترجیح میدهد که دیگران را با تهدید به رفتن خود تغییر دهد اما چون در تغییر دادن ایشان ناکام میماند، به تجویز آزادی و رهایی خود ولو با تن دادن به یک زندگی -شما بخوانید یک معامله- که آیندهاش مشخص نیست، تن میدهد. و تنها یک چیز او را از تصمیم نهاییاش منصرف میکند. تعهد در برابر فردی که تعهد را میفهمد. فردی که درست شبیه سمیه در حال جدال در برابر این خودبنیادی است. او کسی نیست جز نوید. نوید جایی که میتواند انتقام سیلی برادر به صورت خود را بگیرد، از موضعی بزرگتر و متواضعانه او را میبخشد.نوید، کسی است که در کلاس درس به همکلاسیهایش کمک میکند ولو در قالب یک قاعده غیراخلاقی مانند تقلب. این نشانگر زنده بودن روح جوانمردی در درون اوست که در برابر انسانهای ضعیف و گرفتار حاضر به هزینه دادن هم هست.
به نظر میرسد این شکل از خودکامگی، استبداد فردی دنیای معاصر است و نتیجه آن چیزی نیست جز «تنهایی» که مصیبت زندگی جدید است و بشر برای درمانش به دنبال جلب محبت به خود و همراه یافتن است. البته این بشر غافل است از اینکه این تنهایی، نتیجه این نگاه نهفته در پس رفتار خود اوست. شرایط زندگی جدید آدمها را به سمت این گونه از زیستِ منفعت طلبِ این جهانی، سوق داده است و همه برای قهرمان بودن در یک رینگ جنگی سعی بر سوار شدن بر شانههای دیگران دارند. «دیگری» در این دنیا سراسر «منیت» هیچ رسمیتی ندارد.
پی نوشت:
یک نگاه میتواند سایه به سایه «ابد و یک روز» پیش رود. اینکه این فیلم نمادشناسانه تفسیر شود و گرفتار نگاههای تعمیمگرا و تأویل پذیر شود. کما اینکه پیش از این نمونههای پر بیراهی از این جنس تفاسیر وجود داشته و این دست از آثار متهم به سیاه نمایی شدند. اما این بار چه این فیلم در دایره قصه خود تفسیر شود چه فراتر از دامنه خود مورد تأویل شناسی قرار گیرد، ماجرا فرقی نمیکند. با لحاظ المان «منیت» و «فردگرایی» که بیماری واگیردار و آسیب اجتماعی جدید جامعه ماست، جامعهای که مدعای تجربه مدرنیسم را دارد، باز هم شخصیتهای «ابد و یک روز» قابل توجهاند و باید فکری به حال آنچه قرار است بر سر جامعه ما بیاید و در بعضی نقاط آمده است، کرد. این آسیب اجتماعی طبقه اجتماعی ضعیف و قوی نمیشناسد. فراگیر است و در هر جایی امکان ریشه دواندن دارد با دوز کم و زیاد. جامعه امروز ما در برابر این بیماری آگاه و واکسینه نیست.
<><><><><><><><><><><><><><><><><><><>
نقد فیلم ابد و یک روز (این اعتیاد خانمان سوز!)
فیلم ابد و یک روز یکی از فیلم های نگاه نو جشنواره است که جزو کاندیداهای سیمرغ بلورین امسال جشنواره هم هست. این فیلم با بازی پیمان معادی همه ی نگاه ها را به سمت خود کشانده و باعث شده تا خاص بودن این فیلم را نسبت به دیگر فیلم ها به رخ بکشد. اما دیگر بازیگران این فیلم هم بی تاثیر در جذب نگاه مخاطبان در این دو روز نداشته اند که باعث شده جزو 5 فیلم برتر از نگاه تماشاگران در روز اول جشنواره باشد. پر ستاره بودن فیلم و جنجالی بودن بازی های پیمانن معادی تا اینجای کار به نفع این فیلم بوده است. ریما رامین فر که همه او را در پایتخت می شناسند، پریناز ایزدیاز که این روز ها در سریال شهرزاد او را می بینیم، نوید محمدزاده که در فیلم 13 شاهد بازی خوبش بودیم، پیمان معادی هم که معرف حضور همه است و آخرین کارش هم کمپ ایکس ری با کریستین استوارت بوده که هنوز در سینماها در حال اکران است. شبنم مقدمی هم که در سریال هفت سنگ ماه رمضان و همچنین در سریال مدینه خودی نشان داده بود در اینجا به عنوان خواهر این چند نفر که نام برده شد ایفای نقش می کند و در کل همه ی این بازیگران با هم خواهر و برادر هستند که سعی در حفظ بنیان خانواده می کنند اما انگار بعضی عزم خود را برای اینکار جزم نکرده بودند و یا حداقل اینطور نشان نمی دادند. داستان فیلم روایتگر زندگی یک خانواده است که یک پسر معتاد کل بنیان خانواده را بهم ریخته و همه در تلاش هستند که کمکی به این زندگی کرده باشند. پسر معتاد محسن است که چندین بار او را کمپ برده اند اما او فرار کرده و تن به پاکی نداده است. به علاوه اینکه او ساقی مواد هم هست. اما از همان ابتدای فیلم یک مسئله جلب توجه می کند. چسباندن تقویم به در داخلی کابینت چه معنایی می تواند داشته باشد؟؟ برای رساندن لوکیشن به یک مکان دلخواه و خانواده ی فقیر از خیلی چیزها می شود استفاده کرد اما دیگر تقویم را چه کسی درون کابین می چسباند؟ جایی که حتی برای پوشاندن بخش خراب هم نمی شود از آن استفاده کرد چه برسد به دیدن و خواندن تقویم. دومین عیب فیلم آن جاست که وارد اتاق می شوند و می بینند که تلویزیون روشن است. در حالی که چند روز است که محسن کمپ است و اتاقش کسی نیست و همین لحظه خواهرش می گوید: ا من میگمم چند روزه صدا کارتون میاد از اینجا! کلید اتاق را داشتند و هیچ کدام به اتاقش نرفته اند با اینکه از آنجا صدا می آمده؟؟ قابل باور است؟ ما یک صدای عجیب می شنویم بلافاصله به آن محل می رویم تا ته و توی قضیه را دربیاوریم آن وقت اینجا با اینکه همگی روی محسن قصه ی ما زوم هستند و تمام داستان خرج این نقش شده و حول محور او حرکت می کند کسی اصلا به اتاقش نمی رود تا اینکه چند روز بشود و بگذرد و بعد به سمت اتاقش حمله ور بشوند. پیمان معادی یا همان مرتضی وقتی یک بسته شیشه را پرت می کند و بعدا نوید می رود و آن را می گیرد، بعد از اینکه نوید شیشه را گرفت بعدش چه شد؟ چه بلایی سرش آمد؟ هیچ از آن بسته صحبت نمی شود در حالی برای این بسته تا خانه ی همسایه رفتند و با فیلمبرداری روی دست هم حتی یک استرسی به مخاطب وارد کردند اما دریغ از نتیجه. اما در کل سرعت فیلم سرعت قابل قبولی بود و اتفاق ها به سرعت رخ می داد به طوری که می شود آن را با درباره الی مقایسه کرد نه هم سطح! این فیلم اولی یک چیزهایی اش کم بود که د رعین احساس کمبود توانایی هایی هم داشت که مخاطب را از رسیدن به آن کمبود ها دور می کرد. برای مثال بازی عالی و بی نظیر پیمان معادی که رفته رفته بهتر و بهتر میشد و واقعا قابل ستایش بود ایفای نقشش. فیلم اولی بودن کارگردان نتوانست فیلم را از دیگر فیلم های جشنواره عقب بیندازد و با کمک ستاره ها توانست به رقابت با آن ها بیاید و حتی برایشان شاخ و شونه بکشد و رقیبی جدی برای آن ها باشد. شاید این از تیزهوشی کارگردان بود که با وجود فیلم اولی بودن اما فرصت شرکت در کاندیداهای سیمرغ بلورین را از دست نداد و پا به پای آن ها پیش رفت تا سال بعد اگر به جشنواره راه پیدا کرد مستقیما در قسمت سودای سیمرغ باشد و نه نگاه نو.
شخصیت پردازی روی نوید پسر کوچک خانواده که بسیار زرنگ و باهوش است و همه از او تقلب می کنند و این خود جای تحسین دارد که با این اوضاع و احوال خانواده پسر توانسته به این درجه از علم و دانایی و تیزهوشی برسد اما نکته ی اصلی اینجاست که ما نوید را فقط در حال بازی کردن و توپ در دست چرخیدن و دستشویی رفتن و کار کردن در فلافلی مرتضی برادر بزرگش و یا خرید برای محسن برادر دیگرش می بینیم. نهایتا هم وقتی در خانه بود در حال تماشای کارتون بود! نه کتابی نه دفتری نه دستکی، لابد شب ها که سر بر بالین می گذارد خداوند علم و دانش بی نهایت الهی را بر سر او نازل می کند که اینگونه دانشمند دوران خود شده است! اما از این که بگذریم رابطه احساسی بین او و سمیه خواهرش قوی بود و مخاطب را تحت تاثیر قرار می داد.
در ابتدای فیلم صحبت درباره ی نامزد صیغه ای سمیه می شود و همه ی اتفاقات در رابطه با این موضوع می افتد تا مشکلی پیش نیاید. بعضی قصد برهم زدنش را داشتند و بعضی هم قصد برپا نگه داشتن آن را اما به هیچ تصویری از این نامزد به تماشاگر داده نمی شود و همچنان مخاطب باید انتظار بکشد تا پایان فیلم تا این داماد را ببیند!
محسن آقای معتاد همیشه با جنگ و دعوا و سر و صدا و شر و شور در اطرافش در سکانس ها دیده می شود اما جالب است که به نوعی در سکوت کامل خبری همیشه ناگهان ظاهر می شود. آن همه سر و صدا و قلدر بازی و شاخ و شانه کشیدن های مرتضی در مقابل برگشتن هر بار محسن به خانه به سکوت برگزار می شود و بحث هایشان هیچ ربطی به برگشتن دوباره او ندارد و درباره مسائل اختلافی دیگر به دعوا می پردازند و جدل می کنند.
پیمان معادی بار دیگر خود را در این فیلم ثابت کرد و می توان گفت حتی نقطه عطفی هم نیز برای او بوده است. بالا و پایین پریدن ها و فریاد کشیدن ها و حرص خوردن هایش و حتی چهره ی دوپهلویش که آیا دارد از خواهرش سواستفاده می کند یا نه و یا وقتی آن قدر عصبی می شود که محسن را زیر بار کتک می گیرد و خون جلوی چشمانش را گرفته و صورتش سرخ شده این ها همه و همه نشان از کیفیت بالای بازی او دارد. نیازی به تعریف هم ندارد. هرکس بازیش را ببیند محو تماشای اکت ها او می شود و بس. سیگار کشیدن های به موقعش که کاراکترش را کامل کرد و حتی در مواقعی او را به بردرش محسن بی شباهت نمی کرد.
نوید محمدزاده در اوایل فیلم اصلا خوب بازی نمی کرد . من کاملا نا امید شده بودم اما رفته رفته توانست خودش را وفق بدهد و با نقشش کنار بیاید. انگاری در اوایل دوست نداشته نقش معتاد را بازی کند و تمام اکت هایش مصنوعی و پوچ بودند. لباس پوشیدن هایش فیگور گرفتنش در همه حال سیگار بر لب داشتن حتی وقتی خانواده در حال رقصیدن هستند و حتی موقع عکس گرفتن از نظری واقعا لازمه ی شخصیتش بود و از نظری هم زیاده روی نویسنده! زمانی که نقش محسن اوج می گیرد و رگ غیرتش بالا می زند بسیار دیدنی می شود و اوج آن را می توان موقع تمام شدن نقشش ببینیم که همه را صدا می کند و فریاد می زند و التماس می کند و به زور او را به کمپ می برند که این صحنه شاید اشک بسیاری را توانست در بیاورد در برابر آن همه خنده ها و قهقه ها وتشویق های بی امان تماشاگران هنگام اکران فیلم. تشویق ها که امان تماشگران را بریده بود و هر چند دقیقه به طور خودجوش کل جمعیت به تشویق می پرداختند و برای فلان سکانس و بهمان صحنه دست می زدند و به شادی سپری می کردند. واقعا هم جای دست زدن داشت و بسیاری از جاهای فیلم هم شوخی هایی داشت که همه را به خنده وا میداشت. اما در کل درام بی هدفی بود که فقط جلو میرفت و جلو میرفت و تماشاگر نمی دانست چه چیزی را باید دنبال کند و هدف فیلم چیست؟ تا اینکه اواسط فیلم یا اواخر متوجه می شود که دنبال چه چیزی باید باشد و پیگیری کند. به نوعی می توان گفت مستند گونه بود و فیلم برداری روی دست یک آدم معمولی ولی روند فیلم سریع و به دور از سرعت مستندگونه بود.
نفهمیدیم اعظم چیکارست هدفش چیه چی میخواد اصلا اینجا چیکار می کنه؟ شهناز که دیگه ته شخصیت پردازی بود با اون پسر عشق لاتی و توخالیش که هیچ ربطی هم به فیلم نداشت و فقط می خواست بگه تو این سن بعضی ها دچار کمبود میشن و اینکارارو می کنن. شهناز هم انگار شوهر و بچه نداشت که همش اونجا بود در کل ریما رامین فر به درد شخصیت شهناز نمی خورد و اصلا هم نتونست خوب نقشش را بازی کند. از اعظم هم فقط همین را فهمیدیم که بیوه است و مثل اینکه پول و پله خوبی هم داره و دوبی و کیش و 206 و این حرفا و خلاصه به خودش حسابی میرسه بر خلاف خانواده زیر خط فقرش که وضع و اوضاعشون قابل وصف نیست از بدبختی و فلاکتی.
وای خدای من چندین بار خواستم سرمو بکوبم به صندلی جلویی از دست این موسیقی متن فیلم که اصلا نداشت! اوج سکانس های احساسی صحنه های گریه اشک غم خداحافظی بازگشت فقر نداری بدبختی اعتیاد ما هیچ صدایی از این آلات موسیقی فیلم نشنیدیم که نشنیدیم. گوشمون خشک شد انقد خیره شدیم و هیچ موسیقی متنی نشنیدیم از فیلم. خیلی در این ضمینه ضعیف عمل کردند.
موضوع فیلم اعتیاد و بدبختی و جنگ و دعوا توی خانواده سر آدمای معتاد خانوادست اما ما بی پولی را توی فیلم نمی بینیم. محسن که نایلون نایلون شیشه و تریاک بسته بندی می کند و این ها تمامی هم ندارد و به مقدار زیاد همه جا هست. اعظم که اشاره کردم چه ولخرجی هایی دارد و در کل حرفی از بی پولی نمی شنویم به جز قرض گرفتن پول مرتضی و بحث سمیه و لیلا بر سر سرکار رفتن یا نرفتن که بحث بیهوده ای بود. ما با بحران مالی خانواده به هیچ وجه مواجه نشدیم!
در کل شاهد فیلمنامه ای پیچیده و در هم تنیده ای نیستیم و فیلم روال عادی و معمولی خودش را طی می کند اما با سرعت تند که از این سرعت تند خوشم آمد. ضمن اینکه پریناز ایزدیاز بازی عالی انجام داد و پا به پای پیمان معادی پیش رفت. سمیه "ابد و یک روز" شایسته تقدیر است و حتی جزو نامزد های دریافت سیمرغ هم می تواند باشد و بخاطر بازی زیبایش در این فیلم به او این تغییر بزرگ را در حرفه اش تبریک می گویم و همچنین افتخار می کنم که پیمان معادی یک ایرانی است. در سینما به فیلم ابد و یک روز 4 امتیاز دادم چرا که بازی فوق العاده ی بازیگران توانست معایب دیگر فیلم را بپوشاند و قدرتمندی ایفای نقش آن ها خود من را به شخصه تحت تاثیر قرار داد.
اما یک بحث کلی اینکه ما چقدر خوش و خرم و شاد و شنگول هستیم که برای جبران این خوشی ها و شادی ها باید این فیلم های درام اشک دربیار را در سینما ببینیم؟ بس نیست انقدر نشان دادن فلاکت و بدبختی و اعتیاد مردم؟ چرا فکر می کنید فقط از طریق ساختن فیلم های اجتماعی درام آن هم زیر خط فقر جامعه می توانید فیلم خوب و شایسته بسازید؟
نویسنده: عرفان امیرسلیمانی
<><><><><><><><><><><><><><><><><><><>
نقدی بر فیلم "ابد و یک روز" ساخته سعید روستایی
مضمونی سیاه برای دلخوشی جماعت شکم سیر و استعمارگران نفت خوار آنسوی آبها!
ابد و یک روز
سینماپرس: "ابد و یک روز" برای نسل استعمارگران نفت خوار آنسوی آبها عین تلقین شکرگزاری شان است که ببالند به سردم دارانشان ، گور پدر بچه های یافت آباد ، پاسگاه نعمت آباد ، پرند و ... که نباید بفهمند آنچه برسرشان آمده نتیجه اعمال مدیریت همان استعمارگرانی است که حالا جوان روشنفکر ما برای خلاصی دل آنها فیلم می سازد .
فیلم «ابد و یک روز» بی تردید یکی از فیلم های چند سال اخیر است که واجد چند فاکتور فرمیک جذاب است ، والبته به همین سان بیش از دیگر فیلم ها تلاشی برای حراج «ما» در نزد «دیگران» است . فیلم «بازی» و «موقعیت» است . برای اجرای بازی خوب و ایجاد موقعیت ملتهب ، عوامل دیگری مانند میزانسن صحیح ، طراحی صحنه باورپذیر ، انتخاب لباس درخور نقش ، لوکیشن تنش زا و دیالوگ های سنجیده به کمک آمده اند تا در مجموع فیلمی سرگرم کننده در چارچوب تلخ اجتماعی به منصه برسد . حتی لحن فیلم درست است . روستایی به تبعیت و متاثر از شکسپیر (که هر جا تراژدی به اوج می رسید دلقک را وارد داستان می کرد) ، در اوج کشمکش های فیمابین و تلخی مضاعف ، رویکردی به طنز کلامی دارد تا لختی تماشاگرش را از جهنم ! نجات دهد .
در شرایطی که اغلب فیلم ها نشان می دهد که خالقانشان به اتکای نقش های پیشین بازیگران به سراغشان رفته اند و پس از این در همان کلیشه رهایشان کرده اند ، اما سعید روستایی بازیگر را برای نقش های طراحی شده خودش راهنمایی و بهره برداری کرده است . همان چیزی که «کیمیایی» از بهروز وثوقی در قیصر و گوزنها خواست و شد . یعنی «سید» گوزنها چنان معتادی از آب درآمد که به گفته برخی آمارها برتعداد معتادان وقت افزود .
روستایی هم دراینجا فقط انتخاب خوبی نکرده است بلکه ازاین انتخاب چیزی که می خواسته بدست آورده است . معادی و محمد زاده و بقیه بازیگران ابد و یک روز با استعداد و سواد دار و حسی ای هستند که دیگر توانایی هایشان ثابت شده است ولی همین ها اگر به حال خودشان واگذار می شدند همانی بودند که قبلا دیده بودیم ، در حالی که الان همه ابراز وجودشان و هنرنمایی آنها تازه و با طراوت است .
ابد و یک روز را نمی توان نادیده اش گرفت یا نفی و رد کرد . فیلم از چنان ویژگی هایی برخوردار هست که باید به روستایی دست مریزاد گفت و آینده ای خوب را برایش متصور شد ولی روستایی برای رسیدن به این کرسی خیلی چیزها را قربانی کرده است . اولین مشکل فیلمش غفلت از سینمای قصه گو و تادیب کننده ی رو به امید است : این آدم های فلاکت زده در زندگی سرشار از کثافتشان تا ابد و یک روز همزیستی مناقشه آمیز خواهند داشت . البته که او حتی دغدغه و مسئله هم داشته است و به درستی به سراغ طبقه فرو دست و استثمار شده اقتصادی و استحاله شده فرهنگی رفته است (وبه درستی می شناخته و با جزییات به کارشان گرفته) ولی در خروجی به نفع آنان نشده است و به جد «ابزار»شان کرده است تا خود به پرواز درآید . به تعبیر درست ، سواستفاده از مردمی که سینما باید به جنبششان درآورد ولی خود مانند همان «شیشه» های جاسازی شده در فیلم ، به خلسه می بردشان و محکوم و محتومشان می شمارد و می گذرد .
عکاسان حرفه ای ومتعهد الان درمانده اند که دیگر نمی توانند و جرات نمی کنند لنز دوربین شان را به سوی مثلا کارگران در کوره پزخانه ها ، زنان شاغل در مزارع ، دوره گردها ، خیابانی ها ، عشایر و ... بگیرند چرا که آنقدر عکاسان جویای نام از چهره آنان به نفع گرفتن تندیس و جوایز جهانی استفاده کرده اند که دیگر کمتر فقیر و فلاکت زده ای در لایه های پایین جامعه باور می کند که عکاس جماعتی پیدا شود و برای مطرح کردن رنج و مرارت آنها ، چهره و زندگی شان را در قاب بگیرد . «ابد و یک روز» دراین زمینه دچار غش در معامله شده است و استفاده ابزاری از فقر و استحمار از سر و روی آن می بارد .
تنها «مرد» فیلم نوید محمد زاده است . آدم «تراز» فیلم ، او است ! مخاطب با او همذات پنداری می کند . دل برایش کباب می شود . صداقت و یک رنگی را در او می بیند و جهان او جهانش می شود . حالا در نظر بگیرید وقتی معتادی خرده فروش و فلاکت زده نماینده «انسان» های جامعه ی قابل تعمیم فیلم باشد ، بقیه در کجا و چه قعری قرار می گیرند .
متاسفانه «ابد و یک روز» در این مرز متوقف نمی شود . فیلم به دلیل فقدان قصه و شخصیت ، تعمدا یا سهوا به ورطه سینمای نشانه گذار و به اصطلاح نمادین می افتد . در جامعه ی طراحی شده ی فیلم ، «مرد» ماجرا در طبقه ی بالای ساختمانی کهنه و در حال فروپاشی زندگی می کند . افیون از بالا به پایین توزیع می شود . پله ها ، آهنین ولی فرسوده اند . خانه در گند و کثافت غرق است . ساکنین اش همه دروغ گو و پشت هم اندازند . کودک با هوش ، سرنوشت اش دراین وانفسا و محیط ، ختم به نتیجه ای مانند بقیه خواهد شد . پسر بزرگ خانواده (اگر قائل به وجود خانواده باشیم) از رهگذر «برادر فروشی» و «حراج خواهر» به مایملک بیشتری می رسد . مردم محله ناظر منفعلانه ویرانی روح و جسم یکدیگرند . فوندانسیون تغییر اقتصادی از دکان سنتی به مدرن ، بر معامله کثیف بنا می شود . «پدر» که رفته استحاله ی رو به انحطاط آغاز شده ، اما «مادر» وسیله ای چز «۹ تا ۹ تا» پس انداختن نبوده است . مادر و دخترانش ، همه چیزی جز عقب ماندگی رقت پذیری و ماست مالی کننده افیون زدگی نبوده و نیستند . دیالوگ ها ، به منظور هدف طراحی شده اند : «بابا که بود حال همه مون خوب بود» و ...
در فیلم «ابد و یک روز» هوای تازه ای نمی وزد . بوی تریاک و دود شیشه همه جا را در بر گرفته است . لحظه ای آسایش و آرامش وجود ندارد . متولیان بهبود بخش ، خود نیازمند «آدم شدن» هستند . ماموران ، گرازهای وحشی ای هستند که در حمله رحم و مروتی ندارند بلکه بیمارانی بستری پذیراند . انسانیت محلی از اعراب ندارد . آدم های این جامعه به شکلی فرساینده به هم می تازند . یکدیگر را زیر پا می گذارند . به خواهر و مادر هم رحم نمی کنند . فحش نقل و نبات است . زخم های ناسوری هستند که «مادر» زاینده آنها است . مادری که خود با زایش هایش به انواع بیماری مبتلا است که اگر عطسه ای کند چارستون بدنش به هم می ریزد پس چارچشمی باید مراقبت کرد که عطسه ای نکند ، دماغ و دهانش را باید بست . این ها همه ی آن چیزی نیست که در فیلم منتشر و ترویج می شود . اما اگر درخانه کس است ، یک حرف بس است .
ابد و یک روز ، می تواند با همین سیاق تا ابد ادامه یابد ، آدم ها در همین محیط هی دور هم بگردند و همدیگر را پایمال کنند . چون قصه و شخصیت محوری درکار نیست ، پایانی هم لازم نیست . فرجام و رستگاری پیش روی احدی گسترده نمی شود . با تمام این تفاصیل «ابد و یک روز» برای اهل محفل و رفاه و آپارتمان های با ویوی جذاب و شکم سیر جماعت دیدنی است ، خصوصا برای نسل استعمارگران نفت خوار آنسوی آبها عین تلقین شکرگزاری شان است که ببالند به سردم دارانشان ، گور پدر بچه های یافت آباد ، پاسگاه نعمت آباد ، پرند و ... که نباید بفهمند آنچه برسرشان آمده نتیجه اعمال مدیریت همان استعمارگرانی است که حالا جوان روشنفکر ما برای خلاصی دل آنها فیلم می سازد . بگذار پول تو جیبی شان هزینه خرید دی وی دی فیلم های آمریکایی بشود که توجیه گر جهان خواری و جنگ طلبی آنها در اقصی نقاط جهان هستند .
دریک کلام «ابد و یک روز» مجموعه ای از استعداد به کار رفته در راستای تخدیر مغزها برای غارت شان است . شاید سعید روستایی با پخته تر شدن در آثار بعدی اش ، این انرژی را برای این دیار و مردم زحمت کشش صرف کند و نه برای تخدیر و به خلسه بردن آنها .
محمد تقی فهیم

پروانه مرزبان تهیه کننده سینما:
«سیاه نمایی» یا «تلخ اجتماعی» فرقی نمیکند؛ اغراق در بیان مشکلات اجتماعی عملی ناصواب است
پروانه مرزبان*
سینماپرس: پروانه مرزبان تهیه کننده سینما معتقد است اینکه بخواهیم تصویری از فلاکت و دردمندی در جامعه را به صورت اغراق شده در سینما به تصویر بکشیم چه با عنوان «سیاه نمایی و چه با عنوان«تلخ اجتماعی»، عملی ناصواب است.
تهیه کننده فیلم سینمایی «تا آمدن احمد» در گفتگو با خبرنگار سینماپرس در همین زمینه گفت: ما در تولیدات سینمای غرب و به ویژه سینمای آمریکا همواره در یک برآیند کلی شاهد آن هستیم که تصویری بسیار خوب از فرهنگ و جامعه شان نشان داده می شود و تلخی، دردمندی و سیاهی اعراق شده ای در آثارشان وجود ندارد؛ این در حالی است که مشکلات اجتماعی در تمامی کشورهای دنیا وجود دارد و به ویژه در کشورهای غربی به دلیل سبک و فرهنگ زندگی شان این کژی ها بیش از کشورهای دیگر جلوه گری می کند اما در سینمای شان با تکیه بر یک استراتژی مشخص و در چارچوب اعتدال به این ها پرداخته می شود.
وی ادامه داد: ما در کشورمان زیبایی ها، شادی ها و خوبی های زیادی داریم اما متاسفانه در اکثر آثار سینمایی نه تنها هیچ تصویری از آن ها دیده نمی شود بلکه همواره با آدم های عصبی و روان پریش، شکاک و بدبین، معتاد، الکی، رباخوار و امثال این ها روبرو هستیم که به رغم عدم انکار این معضلات در جامعه ولی احساس می شود با افراط در ارائه اینگونه تصاویر در حال گام برداشتن در مسیر دور از حق و انصاف هستیم.
مرزبان خاطرنشان کرد: بسیاری از کارگردانان سینمای کشور فیلم هایی با ساختار بسیار خوب و قوی می سازند و در واقع فرم تولید آثارشان قابل قبول و در حد سینمای پیشرفته جهانی است اما نمی دانم چرا در محتوای اغلب آثارمان از اخلاق، شرافت و امثال این ها کمتر تصویری مشاهده می کنیم. آیا واقعاً این دسته از فیلمسازان لایه های امیدبخشی در جامعه نمی بینند؟
این تهیه کننده سینما با تاکید بر اینکه تلخی در آثار سینمای اجتماعی باید به اندازه معقول وجود داشته باشد اظهار داشت: من منکر آن نیستم که در جامعه تلخی و مشکلاتی هم وجود دارد اما معتقدم که باید اگر در آثار سینمایی به تلخی ها اشاره می کنیم در کنار آن ها نسبت به شیرینی ها، امیدها و اتفاقات خوشایند نیز توجه داشته باشیم. در غیر این صورت زمانی نمی گذرد که عرصه هنر هفتم در کشور تبدیل به سینمایی خواهد شد که هم جامعه را دچار افسردگی و انحطاط می کند و هم به نوعی آب در آسیاب دشمنان خواهد ریخت.
وی در خاتمه این گفتگو متذکر شد: شکی نیست که آثار تلخ اجتماعی از درون همین جامعه ساطع می شود ولی نحوه نشان دادن و میزان تلخی آن متناسب با شرایط و واقعیات موجود در اختیار همکاران فیلمساز ماست.
<><><><><><><><><><><><><><><><><><><>
یادداشتی بر فیلم ابد و یک روز, تو مشغول مردنت بودی...
نقد مردمی نوشته شده توسط ثمین مهاجرانی در تاریخ 1 روز پیش - منبع: شرق
ثمین مهاجرانی
ثمین مهاجرانی :
در این خانه کوچک و نمور و تاریک، خانوادهای غمگین زندگی میکنند که به فلاکتشان خو گرفتهاند. دوربین علی قاضی، ما را وارد این خانه میکند تا خوگرفتن به این فلاکت را در یکساعتواندی فیلم ببینیم... زندگی کنیم.
شاید چندسالی میشود که سینمای ایران دوست دارد (و فقط دوست دارد!) اختلافات خانوادگی، غم و اندوه بیپایان زندگی امروزی، استیصال آدمهای درخودمانده همین حوالی و خیلی چیزهای دیگر را بر پرده نقرهای روایت کند. اما نتیجه غالب این علاقه، برداشتی سطحی و تیپسازیهای ناامیدکننده بوده است و روایاتی که به خودشان زحمت رفتن به عمق شخصیتها و داستانشان را ندادهاند. با این پیشینه، سعید روستایی، در اولین فیلم بلند سینماییاش چنان بیننده را درگیر خانوادهای ٩ نفره میکند که مخاطب حال خودش را نمیفهمد و نمیداند چهوقت بغض گلویش را فشار میدهد و چهوقت به تکه و کنایههای خواهر و برادرها و مادر پیرشان میخندد. در بین تمام این دیالوگهای هوشمندانه ردوبدلشده بین شخصیتهاست که بعد از چنددقیقه همه آنها به نظرت آشنا میرسند؛ انگار که مدتهاست میشناسیشان. کاری که سعید روستایی در «ابد و یک روز» انجام داده، ستایشبرانگیز است، نه برای اینکه فیلمی تماموکمال و کاملا بینقص ساخته باشد؛ به این خاطر که حس لمس سرگشتگیهای آدمهای داستان در سینمای ایران کمیاب شده؛ حس آشنایی با تکتک آدمهای فیلم بدون آنکه فیلمنامهنویس، مخاطب را دستکم بگیرد و حرفهای گلدرشت و مستقیمی برای معرفی شخصیتهایش در دهان خودشان یا شخصیت مقابلشان بگذارد.
دیگر کمیاب شده که در حین دیدن فیلمی، قلبت برای شخصیتهای آن تندتر بزند و بعد از دیدن آن، جایی ته قلبت درگیر آنها و دغدغههایشان مانده باشد و جایی ته ذهنت با خارجشدن از سینما، به آنها فکر کند. دیگر کم میبینیم فیلمهایی را که پیامشان را بدون آنکه توی صورت مخاطب فریاد بزنند، با روایتی کمنقص، همراهکننده و نرم به او نشان بدهند و بگذارند فضا و شخصیتها کاری را که باید، با ذهن و ایدههای او انجام دهند. کمیاب شده حس خوب همراهی با داستان و شخصیتهایی که قرار نیست پیام عجیبوغریبی به تو بدهند، قرار نیست مانیفست اصلاح اجتماعی صادر کنند و نمیخواهند نماینده یک نسل و یک قشر و یک جامعه باشند.
آنها خودشان هستند؛ با همه ناتوانیها، ضعفها و درماندگیهایشان، با همه خوبیها و بدیهایشان. آنها گوشهای از این شهر، مشغول زندگی تلخ و مردن خودشان هستند و عزمی برای خارجشدن از این درخودماندگی تلخ ندارند؛ آنها محکومند به حبس ابد به علاوه یک روز. بیهیچ امیدی به عفو. همه این اتفاقهای خوب، در فیلم شریف سعید روستایی افتاده است؛ با یک فیلمنامه و دیالوگنویسی جذاب، کارگردانی خلاقانه و بازیهای درخشانی که بهخوبی شخصیتهای فیلمنامه را زنده کردهاند و خوش نشستهاند در جای خودشان (بهخصوص نوید محمدزاده، پیمان معادی و پریناز ایزدیار).
مجموعه این همکاری تیمی درجه یک، فیلمی هیجانانگیز شده که لیاقت درخشیدن و دیدهشدن در سیوچهارمین جشنواره فیلم فجر و اکران عمومی را دارد.
<><><><><><><><><><><><><><><><><><><>
نقد فیلمهای جشنواره سی وچهارم فجر: «ابد و یک روز»
نویسنده: آناهیتا برزوئی
تاریخ:۱۳۹۴/۱۱/۱۳
بخش: جشنواره فیلم, جشنواره ها
۱ نظر فعال
1655 مشاهده
نقد فیلمهای جشنواره سی وچهارم فجر: «ابد و یک روز»
ابد و یک روز ،محکومیت به سرنوشتی محتوم بدون محاکمه
خلاصه داستان:
اعتیاد،داستان اصلی فیلم است که خانواده ای را درگیر کرده،خانواده ای پریشان و سر در گم که که اینبار می خواهند معامله ای را بر سر خواهر دم بخت خویش انجام دهند.برادر بزرگ خانواده که پس از ترک اعتیاد به دلیل تنگدستی می خواهد خواهرش را در یک معامله به عقد فردی متول ولی با ملیت افغانی در آورد تا شاید از او مقداری پول بگیرد و به زندگی بی سر و سامانشان ،سامانی بدهد.اما برادر کوچکتر که هنوز معتاد است با این ازدواج مخالف است و سعی می کند نقشه برادر بزرگش را افشا کند ولی روابط در این خانواده آنقدر بی اساس و بنیان است که کسی حرفهایش را باور نمی کند و در روزی که خانواده افغانی برای بردن دختر می آیند او را در حالی که شدیدا مقاومت می کند تحویل ماموران کمپ ترک اعتیاد می دهند.دختر به همراه خانواده داماد می رود در حالی که هنگام خداحافظی فقط با نگاه و اشکهایش حرف میزند و برادر را از معامله ای که بر سر او کرده شرمنده می کند.
دختر (سمیه) پس از طی مسیری با خانواده داماد با دیدن برادر کوچکش که دانش آموز نمونه مدرسه است ،پشیمان می شود و دوباره به خانه بر می گردد و تن به سرنوشت محتومش در خانه ای می دهد که شیرازه آن را تاکنون فقط او توانسته بود حفظ کند.
شناسنامه فیلم:
نام فیلم:ابد و یک روز
نویسنده و کارگردان:سعید روستایی
بازیگران:پیمان معادی،نوید محمد زاده،پریناز ایزد یار،ریما رامین فر،شبنم مقدمی،شیرین یزدان بخش،معصومه رحمانی،مهدی قربانی،محمد علی محمدی،اسماعیل گرجی

سایر عوامل:
مدیر فیلمبرداری:علی قاضی، تدوین:بهرام دهقانی ،طراح چره پردازی:سعید ملکان، صدابردار:امین شکاری، طراح صحنه:محسن نصر اللهی،طراح لباس: غزاله معتمد،عکاس:امیر حسین شجاع،صدا گذار:علی رضا علویان،موسیقی:امید رییس دانا
تهیه کننده:سعید ملکان/ نمایش در بخش سودای سیمرغ
نقد فیلم:
کارگردان و نویسنده فیلم(ابد و یک روز)جوانی است که برای اولین بارفیلم سینمایی ساخته است و همین فیلم اول در روز اول اکرانش در جشنواره،در بخش انتخاب تماشاچیان از آمار بالایی برخوردار بود.
او فارغ التحصیل رشته سینما از دانشگاه (سوره) است و ساخت فیلمهای کوتاهی را در کارنامه کاری خود دارد از جمله:خیابان خیلی خلوت،شنبه و مراسم(از طرف آنها).
سعید روستایی را می توان از خوش شانس ترین فیلم اولی ها به شمار آورد زیرا هم با تهیه کننده ای کار بلد مانند ملکان،توانسته است به راحتی کارش را پیش ببرد و دیگر اینکه فیلمش در آخرین لحظه های اعلام تر کیب بندی فیلمهای جشنواره، از بخش نگاه نو، به بخش سودای سیمرغ منتقل شده است.
اولین فیلم روستایی در واقع درام (داستان) و (موقعیت) است.وی با لحنی گزنده و نیش دار به یکی از واقعییتهای تلخ جامعه امروز ما می پردازد.البته علاوه بر تلخی موضوع با طنز مو قعییت با بیننده ارتباط برقرار می کند و گاهی زهر داستان را با خلق لحظه های کمیک می کاهد.
۳۱۷۴۷_۳۴۰
بهره گیری از بازیگرانی چون پیمان معادی با سابقه درخشانش در فیلمهای اصغر فرهادی و پریناز ایزد یار که با حضور در یکی از سریالهای نمایش خانگی محبوبیتی به دست آورده و نیز بازی واقعی و حسی (نوید محمد زاده) در نقش محسن برادر کوچک و معتاد خانواده،از نقاط مثبت فیلم محسوب می شود .البته محمد زاده توانسته است به عنوان یکی از بازیگران نقش مکمل مرد در حال و هوای یکی از سیمرغهای امسال پر و بالی بزند.
(ابد و یک روز)گرچه به نوعی اشاره به تعریف نوعی محکومییت حقوقی و قضایی دارد اما به هیچ وجه به این نوع محکومیت نمی پردازد بلکه نام فیلم به نوعی کنایه به محکومیت ابدی تک تک اعضای خانواده ای پریشان به پذیرش سرنوشت محتوم خویش دارد.
با تماشای این فیلم احساس کردم داوری فیلم های جشنواره برای داوران ،از مشاغل سخت محسوب می شود وقتی مجبور باشند چند فیلم گزنده را در روزهای پیاپی ببینند!!!
با دیدن صحنه هایی از این فیلم اشک از چشمان تماشاچیان جاری شده بود و از گوشه گوشه سالن صدای هق هق بلند بود!
این همذات پنداری با شخصیت های فیلم حاکی از این بود که فیلمساز توانسته است،زخمهای پنهان و آشکار و دمل های دلمه بسته وجود مردم را به نیشتری بگشاید و عفونت ناشی از زخمی عمیق را به در و دیوار ذهن بپاشد.زیرا امروز روزگاری است که هر کسی می تواند با یکی از شخصیتهای داستان همذات پنداری کند چون یا خودش قربانی اعتیاد است یا عزیزی را قربانی کرده است و یا در همسایگی و نزدیکی اش این درد را با تمام وجود لمس می کند.!و چگونه می شود با درد خود و خانواده و همسایه و دوست و آشنا نگریست؟!
پیمان معادی ،بازیگری است که نقشهای مختلف را واقعا متفاوت بازی می کندبر خلاف بازیگرانی که در تمامی نقشهایشان همیشه یک جور ظاهر می شوند.او در نقش کسی که اعتیادش را ترک کرده ولی رگه های لمپنیسم در رگهای وجودش جریان دارد خوب ظاهر شده است.گر چه بنیان اصلی فیلم ،دیالوگهایی بود که بین اعضای خانواده رد و بدل می شد اما آنچنان ریتم بیان آنها سریع بود که نمی توانستی دیالوگی را مانند دیالوگهای ماندگار (قیصر) و (گوزنها) به ذهن بسپاری و تا همیشه آن را زمزمه کنی!
نکته ابهام برای من تناقض تربیتی بین فرزندان خانواده بود که همگی در یک محیط پرورش یافته بودند ولی (سمیه) خواهر کوچک و دیگر برادرش که کوچکترین عضو خانواده بود،بسیار متفاوت و مسوولیت پذیر و دلسوز بودند ولی دیگران هر یک به راهی رفته بودند و سازی مخالف می زدند!
اما از منظر من، نویسنده و کارگردان جوان و فیلم اولی چون سعید روستایی با یک پرش بلند در لیست سودای سیمرغ قرار گرفت،پرش دوم او انتخاب فیلمش در اولین روز اکران در لیست انتخاب برتر تماشاچیان بود اما باید منتظر ماند و دید که آیا او در برابر بزرگان و غولهای سینما فرصت پرش دیگری را برای گرفتن حداقل یکی از مرغهای پران جشنواره سی و چهارم خواهد داشت!؟
آناهیتا برزویی نویسنده و تهیه کننده ارشد رادیویی
فردا در سومین روز اکران فیلمهای جشنواره به تماشای دو فیلم (من)ساخته سهیل بیرقی و (بادیگارد)ساخته ابراهیم حاتمی کیا خواهم نشست و مروری بر این فیلمها در همین صفحه خواهم داشت البته به شرط بقا.
<><><><><><><><><><><><><><><><><><><>
نقد فیلم ابد و یک روز, «تلخیِ ابدی»
نوشته شده توسط یاسمن خلیلی فرد در تاریخ 1 روز پیش
امتیاز منتقد به فیلم :
«ابد و یک روز» فیلمی بود که در سومین روز جشنواره فیلم فجر در سالن همایش های برج میلاد اکران شد و با استقبال شدید منتقدان و تماشاگران رو به رو شد.
یاسمن خلیلی فرد
یاسمن خلیلی فرد :
آنچه درابعاد کلی می توان درباره ی فیلم گفت شباهت آن به آثار نئورئالیستی سینمای ایتالیاست؛ فیلم درواقع به بازآفرینی واقعیات جامعه می پردازد اما با طنزی تلخ و شوخی های کلامی – موقعیتی بسیار.
فیلم داستان زندگیِ خانواده ای از قشر فرودست جامعه را به تصویر می کشد که درگیری های روزمره شان با یکدیگر، فقر و مسائلی همچون اعتیادِ یکی از برادرها زندگی آن ها را به فلاکت شدیدی رسانده است و این فلاکت به زیبایی در یکی از صحنه های فیلم به شکل سمبلیک به نمایش درمی آید؛ همان جایی که چاه توالت بسته شده و سمیه (پریناز ایزدیار) و برادر نوجوانش سعی دارند با ریختن آب آن را باز کنند تا بوی کثافتش همه جا را نگیرد. همین یک سکانس درخشان کلیدی ست بر درک فیلم و آن چه محتوای آن را شکل می دهد.
فیلم پربازیگر است و همه ی بازیگران در آن حضوری پررنگ را تجربه می کنند با این وجود این تعدد کاراکترها ، دکوپاژ و میزانسن ها دقیق اند. حضور هیچ یک از بازیگران بر حضور دیگری سایه نمی افکند و دغدغه ها و کشمکش های بیرونی و درونی همه ی آن ها به تساوی در دل فیلم گنجانده می شود. فیلم، تا حدودی یادآور برخی از فیلم های کاهانی است و همچون برخی از آنها شلوغ است؛ بازیگران با هم شروع به حرف زدن، جیغ زدن و دعوا کردن می کنند و گاهی همهمهه ی موجود در برخی صحنه ها سرسام آور است که البته این هم همچون گریم های اغراق آمیز تعمداً در فیلم تعبیه شده تا مولفه های مد نظر فیلمساز رعایت گردند و فیلم با یک سری مشخصه ی خاص دیده شود و احتمالاً به سبب رعایت همین اِلِمان ها از سوی فیلمساز است که آدم های فیلم شما را به درون خود می کشانند و در تمام طول فیلم علیرغم تفاوت های فرهنگی و موقعیت اجتماعی قادر خواهید بود با آن ها همراه شوید و میخکوب بر جایتان، به تماشای درد و رنج های آنان بنشینید.
فیلم پایان خوبی دارد چون کاراکتر نسبتاً اصلی تر فیلم یعنی سمیه (که راوی هم به شمار می رود) به یک تصمیم نهائی می رسد و آن انتخاب ماندن است؛ ماندنی که باز هم بیش تر به نفع بقیه است تا خودش.
شخصیت ها همه در تقلا برای ادامه دادن اند، آنهایی که توانسته اند به قول مرتضی (پیمان معادی) خود را از آن خانه ی جهنمی نجات داده اند و آن هایی هم که نتوانسته اند نهایتِ تلاششان را برای این کار می کنند؛ بنابراین فیلم با کنش و واکنش هایش سعی دارد به شما تلنگر بزند. با این وجود «ابد و یک روز» هرگز لحن شعاری به خود نمی گیرد و سعی بر آن دارد تا با همان واقعگرایی حرفش را بزند بنابراین همه چیز از دل خود فیلم بیرون می آید و سعی بر آن شده است تا حتا اگر برخی دیالوگ ها تِمی شعاری به خود می گیرند بالافاصله کنش یا رویدادی به اثبات آن ها بپردازد.
برخی صحنه های فیلم بد نیستند اما تکراری اند و به سمت کلیشه پیش رفته اند که می توانستند بهتر از این ها باشند، مثل جایی که سمیه در ماشین مابین افغانی ها نشسته و در آن غربتِ تازه، برادرش را در آرایشگاه می بیند و به ناگاه تمام محسابات ذهنی اش در هم می ریزد. سپس به خانه بازمی گردد و بعد از مواجهه با خواهر و برادرهایش به سکانس پایانی فیلم می رسیم و روشن شدن چراغ های خاموش که کورسوی امیدی خود را به خانواده ی نگون بخت آنها نشان می دهد. قطعاً این سکانس مفهوم مورد نظر فیلمساز را به مخاطب منتقل می کند اما به شکلی گلدرشت و تکراری. البته منکر این نیستم که محاسن فیلم آن قدر زیادند که بهره گیری از یک موقعیت نمادین و البته آشنا در سینما، نتواند به آن ضربه بزند.
طراحی صحنه و لباس با بافت فیلم هماهنگ و به نحوی با آن عجین است. در طراحی لباس فیلم جزییات بسیاری رعایت شده است. گرچه سطح طبقاتی اعضای این خانواده یکسان است اما اندک تفاوت های آن ها در نوع پوشششان منعکس شده است؛ مثلاً اعظم (شبنم مقدمی) سطح مالی بهتری نسبت به باقی اعضای خانواده دارد، با حقوق شوهر از دست رفته اش روزگار می گذراند و شاغل است و همه ی این ها در نوع پوشش و آرایش او نیز منتقل شده است. لیلا افسرده است و حوصله ندارد به سر و وضعش برسد و ... .
به نظر می رسد عوامل فیلم خصوصاً بازیگران به متن کاملاً وفادار بوده اند و در چارچوب آن گام برداشته اند، فیلم پردیالوگ است و بازی ها پویا هستند که این نیز در راستای فیلمنامه اتفاق افتاده است. بازی بازیگران فیلم یکدست است. به باور من بهترین بازی فیلم متعلق به پیمان معادی است، حضوری که کاملاً متفاوت از نقش های پیشین او در فیلم های اصغر فرهادی و کارهایی همچون «ملبورن» و «قصه ها» است. در کنار او می توان از پریناز ایزدیار نام برد که بازی به شدت باورپذیری را از خود بر جای می گذارد. بازی نوید محمدزاده هم خوب است، یک بازی شدیداً بیرونی و پرسر و صدا که البته با شلوغی فیلم همراه است و محسن را از تیپ جدا و به شخصیتی عمیق با پس زمینه ای مشخص نزدیک می کند.
بازیگران نقش های مکمل فیلم نیز عالی اند. شبنم مقدمی و ریما رامین فر البته تجربه ی حضور در چنین نقش هایی را پیش تر هم داشته اند اما بازی های درخشانشان همسو و همگام با بازیگران اصلی فیلم است. همین طور شیرین یزدانبخش که از مادر خونسرد و بافرهنگ فیلم های قبلی اش یعنی «جدایی» و «بوسیدن روی ماه» فاصله می گیرد و تبدیل می شود به مادری که به قول مرتضی تربیت کننده ی همین فرزندان بوده است!
«ابد و یک روز» نام استعاری هوشمندانه ای برای چنین فیلمی است؛ عنوانی که علاوه بر تأکید بر دیالوگِ ایزدیار و معادی در یکی از صحنه های فیلم، معرف شرایط نکبت بار این خانواده است که تا بوده همین بوده و بعید به نظر می رسد حتا با روشن شدن چراغهای سکانس پایانی فیلم نیز تغییری در آن ایجاد شود؛ احتمالاً محسن باز هم از کمپ ترک اعتیاد فرار خواهد کرد، سمیه تا آخر عمر در خانه مادری خواهد ماند وبه شهناز کنیزی دیگران را خواهد کرد، لیلا به حسادت و دشمنی اش با سمیه ادامه خواهد داد و مرتضی با همه ی کلک بازی ها و شارلاتان گری هایش نقش پدر خانواده را ایفا خواهد کرد؛ اوضاع برای آن ها همیشه به همین نحو باقی خواهد ماند.
<><><><><><><><><><><><><><><><><><><>
آغاز فیلمبرداری «ابد و یک روز» در تهران
فیلم ابد و یک روز
شناسهٔ خبر: 2966160 - شنبه ۲۳ آبان ۱۳۹۴ - ۰۹:۵۱
هنر > سینمای ایران
فیلمبرداری فیلم سینمایی «ابد و یک روز» به کارگردانی سعید روستایی و تهیه کنندگی سعید ملکان به تازگی در تهران آغاز شده است.
به گزارش خبرگزاری مهر، «ابد و یک روز» اولین فیلم بلند سینمایی سعید روستایی است که به تازگی در لوکیشنی حوالی غرب تهران کلید خورده است و تاکنون بیشتر بازیگران اصلی این فیلم جلوی دوربین رفته اند.
پیمان معادی، نوید محمدزاده، پریناز ایزدیار، ریما رامین فر، شبنم مقدمی، شیرین یزدان بخش، معصومه رحمانی، مهدی قربانی، محمد علیمحمدی، اسماعیل گرجی و... از بازیگران «ابد و یک روز» هستند.
سعید روستایی تاکنون ساخت آثار کوتاه متعددی را برعهده داشته که از میان آنها می توان به «شنبه»، «مراسم»، «از طرف آنها»، «نصف فیلم عروسی» و ... اشاره کرد. او تا کنون جوایز مختلفی را برای ساخت آثار کوتاه از جشنواره های داخلی و خارجی دریافت کرده است و «ابد و یک روز» اولین فیلم بلند سینمایی او محسوب می شود.

عوامل تولید این فیلم عبارتند از نویسنده و کارگردان: سعید روستایی، مشاور کارگردان: مازیار میری، مدیر فیلمبرداری: علی قاضی، مدیر تولید: محمدرضا منصوری، طراح چهره پردازی: سعید ملکان، صدابردار: امین میرشکاری، طراح صحنه: محسن نصرالهی، طراح لباس: غزاله معتمد، برنامه ریز و دستیار اول کارگردان: علیرضا نسائی، منشی صحنه: ندا قائدی، عکاس: امیر حسین شجاعی، دستیاران کارگردان: حامد تصدیق مقدم، سجاد کریمی، مشاور رسانه ای: بیتا موسوی، دستیار اول فیلمبردار: آرش رمضانی، دستیار تولید: کاظم نامنی، مدیر تدارکات: محمد حیدر قلی فرد، اجرای چهره پردازی: عباس عباسی، طاهره مهدوی یار، مهشاد مظفری، دستیاران صدا: رضا صالحی و ابوالفضل جمشیدی، دستیار اول صحنه: فرهاد احمدی، مدیر صحنه: محمدرضا ملکان، دستیار صحنه: اشکان داوری، دستیاران لباس: ندا حسن پور، لیلی نوروزی، خیاط و بافت لباس: فرشته بهمن پور، اشرف بیگلری، گروه فیلمبرداری: مرتضی سبحانی، مهدی شیردل، ستار فاضلی، حمید روحی، حامد حسینی سنگری، هومن سعیدی، امیر زمستانی، گروه دکور: تقی انصاری جمشیدی، حسن انصاری جمشیدی، حمید انصاری جمشیدی، عباس بابالویی، عبداله بدلی، حسین رضایی، اسماعیل حسامی، دستیاران تدارکات: مهدی عطایی، حسین رحیمی، فرشاد عزیزی یگانه، امید زوری و تهیه کننده: سعید ملکان.
<><><><><><><><><><><><><><><><><><><>
رها ماهرو : خوانندگان گرامی ، لطفا نظر و نقدتان را راجع به فیلم ابد و یکروز
به کارگردانی و نویسندگی سعید روستایی برای ما بنویسید و بفرستید.
سریال و فیلم های در حال پخش تلویزیون در وبلاگ رها ماهرو :
بازیگران فیلمlusy . شاهرخ امیر معزی تهیه کننده . نقد فیلم بادیگارد .
فیلم خبر خاصی نیست . نقد فیلم تکه نان بابا حسن . نقدهای به سریال پشت بام
تهران . فیلم سینمایی آلمانی خانواده آشپز . خانواده آشپز . جشنواره
فجر1394 . فیلم آلمانی خانواده آشپز . لباسهای بیتا سحرخیز در فیلم خبر
خاصی نیست . فیلم والنتین ساخته اخاندرو
خاک برسرتان که بلد نیستید یک فیلم آموزنده بنویسید درست ناهنجاریها را رواج دهید ، آخر هنر یک کارگردان اینست که فیلمی بسازد که یاد داده چطور آلوده نشد و چطور از آلودگی فرار کرد یا مبارزه کرد برای جلوگیری از رواج فساد و آلودگی . بازهم خاک برسرتان بروید بمیرد که خون شهیدان را لگد مال می کنید و تصور می کنید فیلم ساختید ،