Dir: Sidney Lumet
شبکه
فیلم محصول سال 1976
شبکه فیلمی کمدی-درام به نویسندگی پدی چایفسکی و کارگردانی سیدنی لومت محصول سال ۱۹۷۶ است.
تاریخ اکران: ۱۴ نوامبر ۱۹۷۶ م. (لس آنجلس)
کارگردان: سیدنی لومت
آهنگساز: الیوت لورنس
فیلمبردار: اوون رویزمن
فیلمنامه: پدی چایفسکی
بازیگران
پیتر فینچ
فی داناوی
ویلیام هولدن
++++++++++++++++++++++++++++
نودوهفتمین «سی دقیقه» با «تابناک»؛
فیلم: به تماشای «شبکه» سیدنی لومت بنشینید
داستان فیلم در تشکیلات یک شبکه تلویزیونی روایت میشود و در درجه نخست به تأثیرات تلویزیون بر جامعه و کمی هم به نقد نظام سرمایه داری آمریکا میپردازد. لومت بر این باور است تلویزیون یا به طور کلی رسانهها ابزاری هستند در دست قدرتها برای تربیت جامعه، آن گونه که خود میخواهند.
کد خبر: ۴۲۷۹۹۷
تاریخ انتشار: ۳۱ مرداد ۱۳۹۳ - ۱۱:۱۰ - 22 August 2014
شاید این پرسش را تنها یک خبرنگار یا مجری بتواند پاسخ دقیقی دهد: اگر همه عمرتان را در یک شبکه تلویزیونی یا بخش خبری یا خبرگزاری گذاشته باشید و بلافاصله پس از افت مخاطب، حکم اخراجتان را پیش رویتان بگذارند، چه میکنید؟ خودکشی؟ این پرسشی است که یکی از برجستهترین کارگردانهای تاریخ سینما در آغاز یکی از مهمترین فیلمهایشان با بیننده در میان میگذارد و امروز آن را می بینیم.
به گزارش «تابناک»، کمتر کسی است که سیدنی لومت، کارگردان سرشناس آمریکایی را نشناسد. لومت در دوران زندگی هنریاش بیش از پنجاه فیلم ساخته است و از برجستهترین آنها میتوان به ۱۲ مرد خشمگین (۱۹۵۷)، بعد از ظهر سگی (۱۹۷۵)، شبکه (۱۹۷۶) و حکم (۱۹۸۲) اشاره کرد که برای لومت ۴ نامزدی اسکار بهترین کارگردانی را به همراه داشتهاند.
لومت به واسطهٔ توانایی در جذب بازیگران بزرگ به پروژههایش شناخته شده است. نگرش او به مسائل مالی پروژهها، هدایت درست هنرپیشهها، داستان سرایی قوی و استفاده از دوربین به عنوان ابزاری برای تأکید بر تم اثر، نقاط قوت او هستند.
سیدنی لومت کار هنریاش را در نیویورک اما خارج از محفل تئاتر برادوی آغاز کرد و به زودی به یکی از کارآمدترین کارگردانان تلویزیون تبدیل شد. او در سال ۱۹۵۷ نخستین اثر سینمایی خود با نام ۱۲ مرد خشمگین ـ که اغلب بهترین اثرش هم شناخته میشود ـ را ساخت.
یکی از نتایج ساخت این فیلم، شناخته شدن لومت به عنوان سردمدار نخستین گروه کارگردانان تلویزیونی که با موفقیت به سینما پیوستند بود. لومت در سال ۲۰۰۵ «جایزهٔ اسکار افتخاری» را به دلیل خدمات درخشانش به فیلمنامهنویسان، نقشآفرینان و هنر تصویر متحرک دریافت کرد. وی در ۸۶ سالگی بر اثر سرطان غدد لنفاوی درگذشت.
فیلم: به تماشای «شبکه» سیدنی لومت بنشینید
شبکه محصول ۱۹۷۶ یکی از آثار درخشان سیدنی لومت است؛ کارگردانی که برای اهالی سینما آنقدر شناخته شده است. داستان فیلم در تشکیلات یک شبکه تلویزیونی روایت میشود و در درجه نخست به تأثیرات تلویزیون بر جامعه و کمی نیز به نقد نظام سرمایه داری آمریکا میپردازد. لومت بر این باور است، تلویزیون یا به طور کلی رسانهها، ابزاری هستند در دست قدرتها برای تربیت جامعه آن گونه که خودشان میخواهند.
در فیلم، دایانا نماد نسلی است که با تلویزیون تربیت شده؛ آدمی که اخلاقیات را برای رسیدن به هدفش قربانی میکند؛ کسی که غرایز انسانی و احساساتش کمرنگ شده است. در مقابل او مکس است؛ مردی میانسال که کودکیاش را با کارتون باگزبانی نگذرانده است. او در خانواده تربیت شده، برای رفاقت و اخلاق ارزش قائل است، ولی به محض اینکه جذب دایانا میشود، ارزشهایش را زیر پای میگذارد؛ اما مکس کم کم متوجه میشود زیبایی دایانا، زیبایی ظاهری است، او از درون خالی است! و این خواست قدرتهایی است که رسانهها را در دست دارند.
داستان فیلم شبکه در مورد تسلط بیحد و مرز تلویزیون بر زندگی مردم آمریکاست و اینکه مدیران کمپانی های صاحبان این شبکهها حاضرند هر کاری انجام دهند تا بیننده بیشتر و در نتیجه سود بیشتری داشته باشند. فیلم هجویهای است بر قدرت رسانه، تلویزیون و روابط بین دست اندرکاران آن. با اینکه داستان به شدت تراژیک است و در هیچ صحنهای، خنده بر لبان تماشاگر نمینشاند، در برخی صحنه ها آنقدر هجو زیاد میشود که داستان از حالت واقعی خارج شده و شبیه فیلم های سورئالیستی می شود؛ مانند سخنرانی رئیس هیأت مدیره شرکتی که صاحب شبکه است در مورد دنیای امروز برای هاوارد و یا صحنهای که تعدادی کمونیست دوآتشه بر سر پولی که از شبکه بابت برنامهشان میگیرند، دعوا می کنند.
یکی از مهمترین دلایل موفقیت فیلم گروه بازیگران آن است، که با پنج کاندیداتوری اسکار توانستند سه مجسمه را تصاحب کنند. بزرگترین بازنده این گروه، ویلیام هولدن (William Holden) بازیگر نقش مکس شوماخر بود که اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد را در اتفاقی نادر به همبازی خود پیتر فینچ (Peter Finch) ایفاگر نقش هاوارد بیل باخت. پیتر فینچ که کمی پیش از برگزاری مراسم اسکار مرده بود، نخستین بازیگری بود که پس از مرگ اینجایزه را دریافت می کرد
نقد و بررسی کاربران نقد فارسی از فیلم The Network (شبکه) / اثری از سیدنی لومت
The Network (شبکه)
----- 1976 --درام -- 121 دقیقه --R-
کارگردان : Sidney Lumet
نویسنده : Alejandro Jodorowsky
بازیگران: Faye Dunaway, William Holden , Peter Finch
خلاصه داستان :
مجری معروف یه شبکه تلویزیونی در برنامه ای زنده اعلام می کند که تا هفته آینده در مقابل دوربین های تلویزیونی به سر خود شلیک خواهد کرد...
نقد، بررسی ، تحلیل و نظرات کاربران و همکاران سایت نقد فارسی
شهاب
شبکه محصول 1976 فیلمی از سیدنی لومت. کارگردانی که برای اهالی سینما انقدر شناخته شده هست که نیازی نمیبینم در ابتدای این نوشته از کارنامه درخشان این کارگردان صحبت کنم.
داستان فیلم در تشکیلات یک شبکه تلویزیونی روایت میشه و در درجه اول به تاثیرات تلویزیون بر جامعه میپردازد و کمی هم به نقد نظام سرمایه داری آمریکا. لومت معتقد است تلویزیون_یا بطور کلی رسانه ها_ابزاری هستند در دست قدرت ها برای تربیت جامعه آنطوری که خودشان میخواهند. در فیلم دایانا نماد نسلی است که توسط تلویزیون تربیت شده آدمی که اخلاقیات را برای رسیدن به هدفش قربانی میکند کسی که غرایز انسانی و احساساتش کمرنگ شده. در مقابل او مکس وجود دارد،یک مرد میانسال که کودکی اش را با کارتون باگزبانی نگذرانده است او در خانواده تربیت شده ، برای رفاقت و اخلاق ارزش قائل است ولی به محض اینکه جذب دایانا می شود ارزشهایش را زیر پا میگذارد. اما مکس کم کم متوجه میشود زیبایی دایانا یک زیبایی ظاهری است ، او از درون خالیست! و این خواست قدرتهایی است که رسانه ها را در دست دارند...
اما جدا از هشدارها و حرفهای فیلم وقتی به این اثر نگاه میکنید اولین چیزی که به چشم می آید عملکرد خوب بازیگران است. در مورد روایت داستان و فیلمبرداری و ... هم نسبتا خوب کار شده ولی نوآوری ای هم دیده نمیشه. در کل باید بگم فیلم خوبیه که ارزش یکبار دیدن رو قطعا داره ولی انتظار یک شاهکار سینمایی دیگر را از سیدنی لومت نداشته باشین.
Farid.Em
این است زندگی هاواد بیل ، یک پیامبر دیوانه
سیدنی لومت با آثارش به قدر کافی علاقه ی خودش رو به پرداختن به درونیات انسان نشون داده، و در این زمینه هم خشم انسانی رو دستاویز نفوذ به لایه های شخصیتی انسان می دونه.
در 12 مرد خشمگین در این مسئله رو به کرات می بینیم، در بعد از ظهر سگی و سرپیکو هم به همین شکل؛ در انتخاب گروه بازیگری هم بسیار خوب عمل می کنه
فیلم شبکه این امضای لومت رو با خودش داره و تیم بازیگری اینجا به نحو احسنت عمل می کنن بوِیژه آخرین اجرای پیتر فنچ باشکوه و بسیار ستودنیه (این بازیگر بزرگ نزدیک 2 ماه پس از اکران فیلم در اثر سکته قلبی فوت می کنه.)
فیلم با معرفی دو دوست و همکار شروع می شه که یکی از اون ها به اسم هاوارد بیل در آستانه اخراج از شغل مورد علاقه ش قرار داره. به قدری این موضوع برای هاوارد سخته که در حالت مستی به دوستش مکس می گه که قصد داره خودکشی کنه!
هاوارد، که یک هفته تا اخراج فاصله داره، در برنامه ی خبری خودش اعلام می کنه که هفته بعد در وسط همین برنامه خودکشی می کنه. بیل به قدری در سیستم تلویزیونی گرفتار شده که دنیای خودش رو محصور به ساختمان شبکه می بینه.
بیل خبر خودکشی رو اعلام می کنه، چنین خبری تکان دهنده اعلام می شه اما همکاران بیل متوجه این موضوع نمی شن!
فیلم به ما می گه نگاه کنید: هرج و مرج گرایی در جامعه همیشه توجهات رو به خودش جلب می کنه و این قاعده ای اجتماعیه.
پس از این اتفاق به یکباره بیل در کانون توجهات قرار می گیره، عکس اون تمام صفحه "نیویورک تایمز" رو به خودش اختصاص می ده، بنابراین، با اصرار زنی به نام دیانا که یک مدیر برنامه ی تلویزیونیه، بهش مجوز ادامه کار به همان شیوه گذشته داده می شه. اما آمارها باز هم سیر نزولی پیدا می کنه
دایان، زنی باهوش و هرج و مرج گراست، کسی شبیه بیل که در دنیای شبکه ای نفس می کشه. دایان به اعتراف خودش در روابط انسانی هیچ سررشته ای نداره و تنها تخصصش کارشه. این زن قانون جذب رو به خوبی درک کرده و برای همین پیشنهاداتی به مکس می ده، مبنی بر ادامه کار هاوارد البته بعنوان پیامبر خشمگین؛ همچنین اجرای زنی پیشگو، که مکس، باحالتی متعجب این پیشنهاد رو رد می کنه. در این اثنا دایان با دلفریبی فراوان مکسِ احساساتی رو درگیر رابطه ای می کنه.
بزودی مکس، توسط فرانک هکت، شخصیتی صرفا منفعت گرا، از کار برکنار و فرصت طلایی نصیب دایان می شه. این امر مهر ختامی بر رابطه ی عاطفی مکس و دایان هستش. هاوارد بیل پس از دیدن خوابی (که احتمالا ناشی از افسردگی های شدید اون دورانه) منقلب شده و پس از سخنرانی گیرا و جذاب تمامی نگاه ها رو دوباره به خودش جلب می کنه. (این خواب ممکنه ناشی از افسردگی های این اواخر بیل باشه و این فوران علاقه ی بیل به خبررسانی و پیامبری، بر ناخودآگاهش اثر می گذاره.)
سخنرانی بسیار عالی بیل در این شب بارانی یکی از نقاط عطف فیلمه: این قدرت شبکه است! بیل مردم رو به خروش وادار می کنه.
مدتی بیل به همین روال، به کارش ادامه می ده و سخنان قاطع و شیوای اون، به شدت محبوبیتش اضافه می کنه؛ تا اینکه در یکی از اجراهای خودش و همزمان با برگزاری جشنی برای شبکه و مدیرانش، افشاگری هایی کرده و ضرر مالی شدیدی به کل شبکه وارد می کنه.
شاید نقطه اوج فیلم صحنه ی ملاقات جنکینس و بیل باشه:
در اینجا اتفاقاتی می افته که بیننده رو شدیدا غافلگیر می کنه. بیل که همه کس محو سخنرانی ها و نطق میخکوب کننده اش هستن، دربرابر جنکینس تنها یک بیننده است، چرا؟
به این جای فیلم دقت کنید: جنکینس میز درازی برای مباحثه انتخاب کرده، پیش از شروع صحبت پرده ها رو می کشه و چراغ بالای سر بیلی خاموش می شه در حالی که چراغ نزدیک چهره جنکینس روشنه. این صحنه ها بیلی رو همانند خوابش منقلب می کنه و ناخودآگاه جنکینس رو بعنوان خدا (به مفهوم کسی که به پیامبرش پیغام های لازم رو برای ابلاغ ، صادر می کنه) می پذیره. بیلی در اینجا مشخصا پیامبری دیوانه است!
(تصویر زیر: بیل در این حالت همانند مجنونی می گه"من چهره ی خداوند رو دیدم")
درادامه هاوارد بیل به رسالتش عمل می کنه اما افکاری پوچ گرا به مرور در میان صحبت هاش بروز پیدا می کنه و بازهم کاهش آمار شبکه اتفاق می افته؛ اما این بار جنکینس بر ادامه ی کار هاوارد اصرار می کنه. شاید بدلیل خرسندی شدید از خداوند بودن خود!
دراین بین رابطه مکس و دایان دوباره از سر گرفته می شه. و زن مکس که متوجه خیانت شوهرش شده، اون رو از خونه بیرون می اندازه.
جدایی دوباره ی مکس و دایان نقطه ی عطف دیگر فیلمه. مکس نکاتی رو برای دایان روشن می کنه که ناخودآگاه ترس از رفتن مکس بر این زن چیره می شه. دایان از زبان مکس (و در واقع) زنیه که به همه چیز و همه کس به چشم ابزاری برای پیشرفت آمار خودش توجه می کنه و با شوقی توصیف نشدنی به جنگ و ترور و خونریزی نگاه می کنه. دایان به شدت درگیر یک زندگی غیر واقعی و صرفا محدود به صفحه تلویزون شده.
به نظرم لومت ، با "شبکه"، تنها یک هدف داره، صحبت فیلم بیان یک دغدغه است و جلوگیری از وقوع یک اتفاق شوم! جمله ای که مکس به دایان در اواخر فیلم می گه سخن اصلی و مهم ترین پیام فیلمه: "تو تلویزیون مجسم هستی دایانا، بی اهمیت در مقابل رنج، بی احساس در مقابل شادی"
از معدود نقاط ضعف فیلم به نظرم پرداختن بیش از حد به بعضی مباحث حاشیه ای (از جمله قضیه ارتش آزادی خوا) هستش.
(امتیاز من 9/10)
meysam3d
چطور شبکه، همه چیز را می کُشد!
بیشتر نکات لازم را دوستان در مورد بحث داستان و مضمون فیلم اشاره کردند. فقط من چند نکته اضافه میکنم:
1- حرف فیلم اساسا بر به تصویر کشیدن تاثیر تلویزیون بر انسان عصر حاضر قرار دارد. یا به کلام دیگر: استثمار انسان توسط رسانه! تاثیری چند جانبه: هم بر روسا و کسانی که در پشت پرده هستند (جِنسن). هم بر گرداندندگان آن (دیانا و بخصوص هوارد بیل) و هم بر مخاطبی که ظاهرا در این فیلم فکری از خود ندارد (صحنه فریاد از پنجره).
2- شخصیت بیل در این فیلم کاملا بی هویت و پا در هواست. نمی توان با آن همزادپنداری کرد. بازی پیتر فینچ هم حتی ضعیف است و اگر بعد از فیلم، زنده مانده بود، بعید بود اسکاری به او تعلق گیرد.
3- در چند جای فیلم کات های بی موقع و بعضا ناشیانه وجود دارد. همینطور چند پلان کوتاه که کاملا زائد است. این موارد بخصوص در حین گفتگوها و رابطه ماکس و دیانا چند بار دیده میشود.
4- مهمترین نقطه ضعف شخصیت بیل، عدم وجود دلیل قانع کننده برای تغییر ناگهانی طرز رفتار او و یا به اصطلاح استحاله ای است که در او رخ میدهد. دست بردن به عوامل متافیزیکی و تفسیر آن در باب این تحول، اصلا قابل پذیرش نیست.
5- تاثیرات محیط رسانه بر دایانا شاید نسبت به سایرین پذیرفتنی تر باشد. چیزی که او را تبدیل به یک مدل مکانیکی از جنس زن کرده است. یک ساحره که در برابر احساسات انسانی خنثی شده و در حین عشقبازی نیز تمرکزش بر محیط کار است.
6- فیلم بر دیالوگ استوار است. فیلم، فیلمِ بازی است. فیلمی که موسیقی متن را از خود دریغ کرده تا مثلا بتواند حرفهای مهمی را که قرار است بزند و در ابتدا وعده اش را به ما میدهد، خوب بگوش بیننده اش برساند. حرفهایی که فیلم نمی تواند تا انتها بار بیان آنها را به دوش بکشد.
7- به نظرم شبکه، فیلمی است که پس از شروع خوب و تحریک آمیزی که در ابتدا از خود نشان میدهد، در ادامه از مسیرش منحرف میشود و ضمن اینکه جدیت خود را در توسعه خط داستانی از دست میدهد، حتی به هجو هم کشیده میشود. هیچ لزومی نداشت که حزب های آزادیخواه و یا شورشی، در جریان فیلم دخالت داده شوند. هر چند اتفاق انتهایی باید به هر حال به گردن کسی انداخته میشد؛ آمریکایی ها در تبرئه کردن خود از اصل یک ماجرا استادند!
در انتها ...
شبکه فیلمی است که بیش از حد بزرگ شده (یا بهتر بگوییم: بزرگش کرده اند!) و در بین کارهای لومت، کمترین محبوبیت را در نزد من دارد. حتی «مرا مجرم بدان» خیلی بهتر از شبکه است؛ چه برسد به شاهکاری مثل 12 مرد خشمگین.
فقط یه نکته:
دلیل اسکارِ پیتر فینچ معلوم است. بازی داناوی هم با اغماض شایسته اسکار. اسکار فیلمنامه نویسی هم حالا گوییم قبول. آخر من نفهمیدم اسکاری که برای نقش مکمل زن، برای بازی در نقش همسر ویلیام هولدن دادند برای چه بود ؟!
امتیاز 7 از 10
Mehdi-Afsharha
راستش صحبت درباره این فیلم خیلی سخنه و اصلا کار آسونی نیست!
یه فیلم بسیار پر حرف، تا حدود زیادی کسل کننده، بازی هایی عالی، دیالوگ هایی هوشمندانه و گاها چرند و البته داستانی با اهدافی در زمان خودش جالب (و این روزها تکراری)
باید بگم داستان فیلم من رو اصلا جذب خودش نکرد، هدف هایی که لومت از ارایه این داستان به شکل فیلم داشت هم اصلا منو جذب نکرد.
چیزی که توجه منو جلب کرد، نحوه ارایه و چیدمان داستان در فیلم بود که لومت مانند یک آرشیتکت به زیبا ترین شکل ممکنه اونو به ما ارایه داد.
برای بهتر بیان کردن حرف هام و اینکه شایید (فقط شاید) از اینجا به بعد نوشته هام رو متوجه بشید لازمه که به داستان اشاره داشته باشم (به پایان و خطوط اصلی لو دهنده داستان اشاره نخواهم کرد)
روزی یک مجری تلوبزیونی ناگهان دیوانه شده و در یک برناکه زنده تلویزیونی میگه خسته شده و علاوه بر اون تا سه شنبه هفته دیگه قراره اخراج بشه. وعده دیدار سه شنبه هفته دیگه تو همین برانامه. و قول داد که تو همون برنامه مخش رو با شلیک یک اسلحه بترکونه. تمام مدیران شبکه از این اتفاق عصبانی هستند. اما این عصبانیت تا فردای اون برنامه بیشتر ادامه پیدا نمیکنه، چون میفهمن این دیوونه بازی ها مورد توجه مردم قرار گرفته، لذا (!) تصمیم میگیرن که این مجری بازم هر روز جلو دوربین زنده حاضر شه و هر چی که به دهان مبارکش میاد رو بیان کنه! مردم هم استقبال می کنند (تعجب نکنید. چون اصلا قرار نیست فیلم طنز باشه و یه درام کانلا جدی قراره باشه. البته بهتون حق میدام. این داستان واسه ساخت یه طنز میتونست خیلی بهتر باشه تا یه درام!)...
هدف اصلی این فیلم نشان دادن سه چیز بوده.
۱. یه مجری هر روز بیاد رو یه برنامه زنده تلویزیونی و بدون اینکه از قبل معلوم باشه چی میخواد بگه شروع کنه به گقتن چیزهایی شبیه اینکه: چرا پدر مردم رو هر روز با نشان دادن اخباری که پایانی ندارند مثل فجایع، سیاسی، مالی و حتی خاله زنکی در میارید. بابا ول کنید بزارید مردم زندگیشونو کنن و چیز هایی به مراتب مزخرف تر
۲. دلار مهم ترین چیز جهان هستی هست. دین چیه؟ ایدیولوژی چیه؟ بابا همه اینها بازیه. ما هممون مچل شدیم. هنوزم مچلیم و خودمونم نمی فهمیم! همه اینها برای یه مشت دلاره و همه بازی های سیاسی و مذهبی جهان هم برای کسب دلار بیشتره.
۳. قدرت رسانه ای تلویزیون تا چه حد میتونه باشه!
این ۳ مورد تمام چیزهایی بود که فیلم بهش پرداخت و به جرات میگم هیچ نکته دیگه ای نیست که توش جا انداخته باشم. (البته یه داستان عاشقانه مسخره هم هست این وسط که واقعا بود و نبودش فرقی نمی کرد. (البته نبودش بهتر بود!))
اما نظر من در مورد اینکه تا چه حد این فیلم در انتقال اهدافش تو این ۳ مورد موفق بوده
هدف شماره یک: فیلم دررساندن پیام این هدف، که مهم ترین هدف فیلم هم بوده موفق بوده تا جایی که در انتقال پیام این هدف، نمره ۸۰ رو میگیره و از اونجا که این هدف، چرت ترین هدف فیلم هست، نمره بالا تو این هدف، عملا کل ارزش فیلم رو زیر سوال میبره. (اتفاقا این قسمتها همون بخش های طنز و البته به شدت تخیلی این فیلم به شدت جدی هستند!)
هدف شماره دو: ما نفهمیدیم واقعا کسب دلار بشتر مهمه یا نه . مثلا یه جا تو فیلم آقا رییسه به خاطر اینکه بابت بیان حقایقی که مردم نباید میفهمیدن و حالا فهمیدن، کلی ضرر مالی کرده به شدت عصلانیه و بیا و ببین چه قیامتی میکنه. اما تنها ۱۰ دقیقه بعدش(البته ۱۰ دقیقه بعدش تو فیلم) به دنبال اینه که بگه گور بابای پول، مهم اینه که از طرف مردم حرف بزنی. حتی اگر کل شرکت هم ورشکست بشه مهم نیست. این باعث میشه که ما نفهمیم بالاخره دلار مهمه یا نه، تا اینکه به انتهای فیلم میرسیم و میفهمیم رییس رو ولش کن حسن. دلار خیلی مهمه حسن!. در کل فیلم نمره ای که برای رساندن این هدف میگیره نموه ۴۰ هشتش.
هدف شماره سه. قدت رسانه ای تلویزیون در جامعه آمریکا چقدره؟ فیلم میگه خیلی. فیلم میگه مردم (البته ببخشید) یه عده نفهمن که هر چی تو تلویزیون بگن قبول میکنن. مردم حتی حاضرن ۱ دقیقه به خاطر هدفی بجنگن و ۱ دقیقه بعد با قدرت تلویزیون اون هدف رو کلا محکوم کنن (نمیدونم چرا یهو یاد کتاب ۱۹۸۴ نوشته جرج اورول افتادم) خب فیلم در این باره واقعا موفق و عمل میکنه. البته درباره قدرت تلویزیون تو این فیلم زیاده روی شده. مخصوصا واسه زمان حال که اینترنت رسانه اول هست و نه تلویزیون(این یعنی تو این مورد فیلم تاریخ مصرف گذشته هستش). البته این مورد کماکان درباره جوامعی که اینترنت ندارن (یا اینترنت فیلتر شده دارن) صادق هست. مخصا اگر تلویزیونشون نامش رسانه "ملی" باشه!!
در کل. من این فیلم رو خیلی پر حرف و زیادی سنگین می دونم و ترجیح میدادم فیلم به یکی ۲ تا از این اهداف نمی پرداخت تا بتونه هدف های دیگه رو آرام تر و منطقی تر بیان کنه. ضمنا من این فیلم رو با همسرم نگاه کردم و برای اولین بار در تاریخ سینما، همسرم وسط فیلم عصبانی (از دست بیخود بودن فیلم) بلند شد و رفت!
اما با این حال نمره من به فیلم ۷ از ۱۰ هستش
این نوشته هم بلا فاصله بعد از تماشا فیلم و در ساعت ۳ شب بعد از تماشای فیلم به رشته تحریر در آمده!!
jack
متاسفانه این فیلم نزدیک یک ساعت از وقتم رو گرفت و برای دومین بار تو عمرم یک فیلم رو از نیمه راه رها کردم.اقای افشارها نکات قشنگی رو اشاره کردن ولی به نظرمن تا اونجایی که فیلم رو دیدم حتی به همین هدف ها هم اشاره نمیکرد.نمیدونم شاید من از این دست موضوعات خوشم نیاد ولی اخه نه جذابیت داره نه تاثیر گذاری.اقا میثم هم که گفتن یه شروع هیجان انگیز وغافل گیر کننده داشت.همون رو هم نداره چون بیل شب قبل از برنامه با مکس درمیون میزاره وحتی همون اعلام خودکشیش هم یه جورایی لو میره.از جواب مکس هم میشد برداشت کرد که با این اتفاق میتونه میزان رتبه برنامه بالا بره.این ها همه نظرات خودمه وبه فیلم امتیازی هم نمیتونم بدم چون نتونستم تحملش کنم!!!!اگه هم تا اخر میدیدم خوشبینانه امتیازم 6از10شاید این امتیاز هم بخاطر 2تا بازی خوب باشه..
yas_lord
بار اول با شنیدن یکی از سخنرانی های اصلی فیلم شبکه بود که برای دیدن فیلم رغبت پیدا کردم ، پس از دیدن بعد از ظهر سگی یکی دیگر از آثار لومت و عمق مفهومی فیلم واقعا فیلم مرا جذب خودش کرد ، کمتر از یک سوم فیلم را دیده بودم که به دوستان پیشنهاد نقد این فیلم را دادم .
فیلم شبکه همچون آثار دیگر لومت نمی خواهد فیلمی ساده باشد ، او سعی در گفتن حقیقتی دیگر در باب اجتماع امروزی دارد اما همانطور که لومت انتظار دارد این روند پیش نمی رود ، چند سخنرانی ابتدایی شخصیت اول فیلم جالب است و نوعی امید دهنده به دیدن ادامه فیلم ، یک مجری تلویزیون که ابتدا اعلام می کند قصد کشتن خویش را دارد ولی بعد با گفتن اینکه به او الهام شده شروع به انتقاد از جامعه و مردم می کند و همین مسئله است که او را پیامبر عصبانی می نامند . فیلم هدف های نابی را در دست می گیرد ، من در مورد مسائل اقتصادی یا سیاسی که در فیلم به آن اشاره می شود صحبت نمی کنم ، همانند بعد از ظهر سگی ، هدف اصلی لومت برای من جالب است ، خود مردم ، در سخنرانی های هاروارد بیل او همیشه از مردم می گوید ، از مردمی که خود را به آنچه از اطراف عرضه می شود محدود کرده و خویشتن را گم کرده اند ، جستجو را کنار گذاشته اند و با زندگی محدودی که برایشان ساخته اند دیگر نمی توانند حقیقت را بیابند و واقعا سخن زیباییست ، شخصیت دیانا برای تعریف همین مردم است و شخصیت مکس آن افراد قدیمی هستند که زندگی شان به دور این دنیای ساخته شده و محصور کننده بوده است . اما اینها کلامی است که فیلم آغاز می کند و ما در ادامه انتظار برداشت های مختلف از آن هستیم ، ولی فیلم در زمان های مختلفی مخصوصا نیمه دوم به صورت کامل گسسته می شود ، عشق بی معنای بین مکس و دیانا که برای تکمیل یکی از اهداف فیلم ، یعنی مقایسه ارزش ها و اخلاقیات بنظر من کاملا یک مسئله شکست خورده است زیرا از شکل گیری تا نابودی آن خیلی ظاهری و به صورت گذری دیده می شود . با آمدن بحث دلالی تلویزیون آمریکا با اعراب این بحث شدت گرفته و نوعی دگرگونی و گسستگی فیلم را در خود اسیر می کند که بیشترین مخاطبان را از خود فراری می دهد . ولی در هر صورت بازی های فیلم زیبا هستند و لومت حداقل در این زمینه از رقیبان خود عقب نمی ماند به طوری که ند بیتی برای سخنرانی کوتاه و فوق العادش نامزد اسکار می شود .
در هر صورت فیلم شبکه درمیان آثار دیگر لومت همچون بعد از ظهر سگی قدم های زیادی را عقب مانده و جای خالی های زیادی دارد ، البته بحث خشکی و محدودیت فکری بیشتر مردم ( که واقعا در آمریکا هنوز که هنوز است وجود دارد ) بحث بسیار ارزشمندی است ، ولی فیلم شبکه آنچنان که شایسته این بحث می باشد ، به آن نبپرداخته است .
نمره من : 7.5 از 10
cinemapara
هیچ وقت نمی توانم "شبکه" را کامل ببینم، و خوشحالم که این ورطه خوفناک و سردرد آور را تا به انتها مشاهده نکردم، "شبکه" هیچ چیز ندارد، تکرار بی وقفه دیالوگ های گاها پهناور و مدی کلوزهای سنگین چنته خالی این فیلم را می نمایاند. اگر به من می گفتند که "فیلم لومیت" بهترین پایان بندی تاریخ سینما را دارد، باز هم بیشتر از همین ساعت به مشاهده اش نمی نشستم و اکنون هم بسیار ناراحتم که دقایقی از زندگیم را به ابطال گذراندم. روند کند و بی هویت، در کنار استفاده های بی جا و کم مفهوم از قابهای کوچک و بزرگ، مخاطب را سردرگم کرده و کمترین رمق وی را برای ادامه دادن داستان هم از او می ستاند.
(همیشه سعی میکنم که این حس تنفرم نسبت به فیلم، دامن گیر فیلمساز جسوری مانند لومیت نشود).
با پوزش، نمره ای نزد من ندارد.
saber_sa
سال 1976؛ سالی که فیلم های خوبی روی پرده سینما رفتند. فیلم هایی چون راکی، همه مردان رئیس جمهور،
و مهمتر از همه فیلم تحسین شده اسکورسیزی یعنی راننده تاکسی.
سیدنی لومت، کارگردان بزرگ و موفقی که قبلا فیلم های بزرگی چون 12 مرد خشمگین، سرپیکو و بعد از ظهر سگی را در کارنامه کاری خود داشت، دست به ساخت فیلمی زد که به عقیده من ، یکی از بدترین ساخته های عمرش بود. شبکه.
شبکه داستانی درباره تلویزیون است. و درباره گردانندگان و مدیرانی که با زد و بندهای خود ، آن را به فساد کشانده اند.
پیتر فینچ، یکی از بازیگران مطرح این فیلم و نقش اصلی فیلم است. او در نقش هاوارد بیل یکی از گویندگان تلویزیون ظاهر می شود که بعد از سال ها گویندگی و موفقیت در شبکه، به روزهای افول خود نزدیک می شود و در یک تصمیم عجیب، در یک برنامه زنده و در مقابل دیدگان میلیون ها بیننده، اعلام می کند که در برنامه هفته آینده ، در جلوی دوربین دست به خودکشی خواهد زد. این خبر مشکلات و بازخوردهای زیادی ایجاد می کند. ولی مدیران فاسد شبکه، برای به دست آوردن توجه مردم و افزایش مخاطبان، از این امر سو استفاده کرده و برنامه های هاوارد را افزایش می دهند. برنامه ای که او در آن از چرندیات! و از مشکلات زندگی آمریکایی سخن می گوید. در طی برنامه های آینده، او دوباره معروفیت و محبوبیت فراوانی به دست می آورد. و به لقب پیامبر دیوانه مفتخر می شود.
درباره محتوا و پیام فیلم سخن چندانی وجود ندارد. مشکلات زندگی آمریکایی، افتادن سرمایه های آمریکایی به دست عرب ها و ... از پیام هایی هستند که فیلم به بدترین شکل ممکن سعی در اعلام آن دارد.
یکی از نقاط قوت فیلم، بازی خوب ویلیام هولدن است. بازیگر فیلم هایی چون سابرینا، بلوار سانست و ... که به شخصه به خاطر بازی این بازیگر، تا پایان فیلم را تحمل کردم.
یکی از اتفاقات عجیب مراسم اسکار سال 1977، حضور ویلیام هولدن و پیتر فینچ از فیلم شبکه، در بین نامزدهای بهترین بازیگر نقش اول مرد بود. که پیتر فینچ موفق به کسب این جایزه شد. هر چند به نظر من هولدن بازی بهتری ارائه داده بود.
شبکه با وجود اینکه فیلم مذخرفی نبود، ولی برای کسی که 12 مرد خشمگین را ساخته بود، یک برگشت به عقب و یک شکست به حساب می آمد. تیم بازیگری خوب و کارکشته و کارگردان باتجربه و بزرگ ، می توانست یک نتیجه خوب در پی داشته باشد، ولی نتیجه کار چیز دیگری بود. به عقیده من، مشکل شبکه، فیلمنامه بود.
امتیاز بنده با ارفاق:
10/6
برای فریاد زدن از چرندیات لزوما نباید پیامبری باشید که از تزویرهای زمانه مان بگوید , کافیست اما " گوینده ی شبکه ای "خسته و به ته خط رسیده باشید که به جنونی وحیانی (!) مبتلا شده
" شبکه " ریزبینانه ترین شکل تمرکز روی دو طرز فکر متقابل هم است , و نمایشی از خط داستانی ملتهب و ناپیوسته ای که در روایت به شیوه ای ادغام شونده , وجوه هولناک , عصیانگر و مافیایی مدرنترین عنصر زمانه ی مان (رسانه) را به تصویر میکشد , _البته برای به کار بردن لفظ "مافیایی" تا آخرین پرده ی فیلم باید صبر میکردم _ ... هر چند که نتورک مرثیه ای غیرسانتیمانتال و غیردراماتیک از ظهور و سقوط یک پیامبر است (!)_ البته با در نظر گرفتن این ایده که برای فریاد زدن از چرندیات لزوما نباید پیامبری باشید که از تزویرهای زمانه مان بگوید , کافیست اما " گوینده ی شبکه ای "خسته و به ته خط رسیده باشید که به جنونی وحیانی (!) مبتلا شده و هر شب با سخنوریهای تکاندهنده همه را تسخیر میکند _ ... اما تمرکز روایت غیرخطی اثر , روی پیچشی به شدت غیرسانتیمانتال از سه شخصیت محوریست ; بیل هاوارد , مکس , کریستنسن . و مهمترین تمهید سیدنی لومت در استفاده از این گونه ی روایت , ترکیب پیوسته ی اجزای مربوط به این سه شخصیت و تلفیق آن با هسته ی مرکزیست _ یعنی همان تقابل دو طرز فکر کذایی که در پرده های ماقبل آخر بین هاوارد بیل و آقای ینسن به باشکوهترین و نمادینترین شکل ممکن به تصویر کشیده شد , نمایی تلفیقی از لانگ شات (long shot) و لو انجل شات (low angel shot ) به همراه غرشهای آقای ینسن , که صحنه را تسخیر میکند , چه چیزی بیشتر از این هاوارد بیل و ما را حیرت زده میکند ؟! _ به این ضمیمه کنید نریشن های به جا و اندکی که درست روی حفره های داستانی قرار میگرفتند و به روایتی نامتعارف و مستند از وقایع منتهی میشدند ...
نتورک اصراری هوشمندانه دارد بر پیوستن جزئیات و عناصر ریتمیک اجرا به هم برای دست یافتن به شمایلی واقعگرا از صحنه . این را میشود در تمام سکانسها دید چه زمانی که مکس دارد با آب و تاب لطیفه ی همیشگیش (به زعم خودش تا به حال گفته نشده !) را برای همکارانش تعریف میکند یا سخنرانیهای بینظیر و ماندگار بیل حتی اگر قبول کنیم او یک دیوانه است یا اشتیاق دیوانه وار کریستنسن زمانیکه دارد در مورد کسب سهم و رتبه های بالاتر برای برنامه هایش حرف میزند و یا حالتیکه او با آن ناز و اداهای خاص زنانه اش و در حالیکه روی میز مکس به شکلی اغواکننده لم داده و از ایده های مضحکش سخنرانی میکند , البته نکته ای که از بازگو نکردن آن احتمال دارد به عذاب وجدانی دردناک مبتلا شوم , نمایش درخشان و حق به جانب فرانک هکت است با آن ایده ها و طرز فکرهای ترسناک و خطرناکش اگر چه دوست داشتنی ترین حالت او زمانیست که عصبانی میشود و با حالتی مضحک , تند و نامفهوم صحبت میکند ... البته شاید که همه ی این موقعیتها را دوست داشته باشیم ولی مطمئنا هیچ کسی جز مکس وجود ندارد که به زنی بلندپرواز , خشک و بی روح _ که حتی زمان رابطه ی جنسی هم به مسائل مربوط به کارش فکر میکند و آن را بلند در همان هنگام به زبان میآورد (!) _ , حتی آن هم با وجود متاهل بودن , عاشقانه احساس نزدیکی کند ...
اگر چه نتوورک نکوهشیست شرافتمندانه که لحنی افشاگرانه-جسورانه توام با پایانی تراژیک را , به تمهیدی گیرا برای نشان دادن وجوه هولناک و پشت پرده ی شبکه تبدیل میکند اما نتیجتا سیدنی لومت متعهدانه و با نگاهی فراتر و دور تر از دو طرز فکر " سیستمی جهانی بر پایه ی پول " و " طرز تفکر بشارت آلود و افشاکننده ی هاوارد بیل " به این دو ایده می پردازد و تا انتها همانقدر تفکر آقای ینسن را مورد تقدیس قرار می دهد که به هاوارد بیل نگاه ویژه ای دارد و بازنده ی واقعی ماجرا شبکه است و آقای هکت و خانم کریستنسن و دار و دسته ی مافیاییشان که به جز رتبه ها و سهم های برنامه شان به چیز دیگری نمی اندیشند , بله نتوورک نکوهش این ایده است : شبکه نابود کننده ی همه ی مفاهیم انسانی و تبدیل آن به چرندیات است ...
لومت در استفاده از شیوه ی باورپذیری وقایع , به همان اندازه , تلاشی آگاهانه در تایین حد و مرزی مشخص برای عدم نزدیکی به شخصیتها قائل بوده که نتیجه احساسی سرشار از توهم "نسبت به شخصیتها " و " تراژدی پرده ی آخر داستان " است , که اساسا با از دست رفتن اثر از وحدتی پیوسته , فیلمنامه در نیمه ی دوم خود تبدیل به اثری دوپاره میشود ; یکی رابطه ی عاشقانه ی مکس و کریستنسن و دیگری ماجرای بیل . که این حرکت روایی در دو جهت بیشترین ضربه را به بار دراماتیک فیلم وارد میکند و اگر چه که سیدنی لومت در نتورک به هدف مضمونی خود میرسد اما بار احساسی به شدت ضعیفی را به همراه دارد , نکته ی مهمی که امتیازات زیادی از فیلم را نابود میکند ...
هر چقدر که در طول دیدن فیلم پیش می رفتم به این حقیقت رسیدم که نتوورک را باید در پرده ی بزرگ دید با آن نماهای با عمق میدان وسیع و خیره کننده اش به ندرت می شود به اثری این چنین ظریف در تصویرپردازی برخورد کرد که اصول تکنیکی سینما را رعایت کرده باشد .در هر حال دیدن نتورک در پرده ی بزرگتر به نظرم امکان این را دارد که خستگی کمی را که در نیمه ی پایانی فیلم ناشی میشود بکاهد , هر چند که لومت در نتوورک فراتر از زمان خود به ایده های سیاسی و اجتماعی آشوبگرانه و تلفیقی از عناصر آشنای هر دو دست می یابد و محصولی با خلاقه های پرتکلف و لحنی به دور از احساسات می آفریند که مسئله را در آخرین لایه فقط یک تراژدی آمریکایی نمیداند ... انگار که چیزی ورای همه ی اینهاست ... ذات آنارشیستی - هیولایی شبکه , دغدغه ای ورای موسیقی , وفادار به واقعگرایی .
منبع: سایت نقد فارسی
++++++++++++++++++++++++++++
شبکه (فیلم ۱۹۷۶)
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
شبکه
Networkmovie.jpg
پوستر فیلم
کارگردان سیدنی لومت
تهیهکننده هاوارد گاتفرد
فرد کاروسو
نویسنده پدی چایفسکی
بازیگران فی داناوی
ویلیام هولدن
پیتر فینچ
رابرت دووال
راوی لی ریچاردسن
موسیقی الیوت لورنس
فیلمبرداری اوون رویزمن
تدوین الن هایم
شرکت
تولید
مترو گلدوین مایر
یونایتد آرتیستز
توزیعکننده یونایتد آرتیستز
تاریخهای انتشار
۲۷ نوامبر ۱۹۷۶
مدت زمان
۱۲۱ دقیقه[۱]
کشور آمریکا
زبان انگلیسی
هزینهٔ فیلم ۳٬۸ میلیون دلار
فروش گیشه ۲۳٬۶۸۹٬۸۷۷ دلار[۲]
شبکه (به انگلیسی: Network) فیلمی کمدی-درام به نویسندگی پدی چایفسکی و کارگردانی سیدنی لومت محصول سال ۱۹۷۶ است. فیلم نامزد ۱۰ جایزۀ اسکار بود که ۴ جایزۀ را در بخشهای بهترین بازیگر نقش اول مرد، بهترین بازیگر نقش اول زن، بهترین بازیگر نقش مکمل زن، و بهترین نویسندگی را ازآن خود کرد. بیاتریس استرایت برندۀ جایزۀ اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل زن در این فیلم، تنها ۵ دقیقه و دو ثانیه در فیلم حظور داشت که تا کنون(سال ۲۰۱۴) کوتاه ترین نقش برنده اسکار بوده است.[۳]
بازیگران
فی داناوی
ویلیام هولدن
پیتر فینچ
رابرت دووال
ند بیتی
بیاتریس استرایت
ویسلی دیود
کونچتا فرل
رها ماهرو : خوانندگان گرامی ، لطفا نظر و نقدتان را راجع به فیلم شبکه به کارگردانی سیدنی لومت برای ما بنویسید و بفرستید.
فیلم شبکه محصول سال ۱۹۷۶
کارگردان: سیدنی لومت
نویسنده: پدی چایفسکی
تاریخ انتشار: ژانویه ۱۹۷۷
ژانر: درام
بازیگران: فی داناوای ، پیتر فینچ و ویلیم هولدن و همچنین با حضور رابرت دووال
خلاصه ی فیلم: یک برنامه ی تلوزیونی به وسیله ی مجری خود معروف می شود و این ماجرا باعث می شود …. خودتون فیلم رو نگاه کنین تا بقیه شو بفهمین!!!
جوایز: برنده ی ۴ جایزه ی اسکار و ۹ جایزه ی دیگر از جشنواره های مختلف
++++++++++++++++++++++++++++
عصر حاضر، عصر سلطه بی چون و چرای اطلاعات و ارتباطات، و دهکده جهانی امروز، جامعه گسترده اطلاعاتی است که شبکه های مختلف خبری و اطلاع رسانی در آن، نه تنها به انعکاس بی طرفانه واقعیت وقایع و اخبار نمی پردازند بلکه در ساختن و شکل دادن به آنها مداخله کرده، با کنترل و ایجاد جذابیت برای مخاطبان، آنها را به نمونه برداری، الگو سازی و تقلید کورکورانه از این صنعت هدایت می کنند تا سردمداران رسانه ها از آن به مثابه کالایی تجاری و سیاسی به نفع سود مالی و قدرت شرکت های چند رسانه ای خود بهره برداری کنند. و از این طریق است که رسانه ها (بخصوص در غرب) از انسان امروز، موجودی فاقد انسانیت، اراده و اختیار و آگاهی و در نهایت، انتخاب، می سازند و او را هر چه بیشتر از معنویات و اخلاقیات - که در فطرت تمامی انسان ها به ودیعه نهاده شده - دور کرده، به سمت ماتریالیسم و پوچ گرایی محض سوق داده است.
گرچه از ساخت «شبکه» اثر ماندگار و پر ارزش «لومت»2 و فیلم نامه ناب «پدی چایکفسکی»3 سال ها می گذرد، امّا محتوا و مَضمون غالب بر آن همچنان در این روزها نیز به چشم می خورد. «شبکه» فیلمی است که از انسجام کافی برخوردار نیست و به نوعی تزلزل، خشونت و ناامیدی گرفتار است که به خوبی نشان دهنده روح حاکم بر آن و همین طور، فرهنگی است که به خاطر اتّکا به رسانه ها (و در این جا تلویزیون) از هم گسیخته و غیر قابل اطمینان است.
«شبکه» به خوبی و با زیرکی تمام، با نقب زدن به نظام تبلیغاتی فاسد غرب، به دنیای درونی اربابان و گردانندگان رسانه ها وارد شده، واقعیت پنهان پشت پرده ها را عریان و بی پیرایه می نمایاند و شاید این، خود، یکی از دلایل سردی و افسردگی موجود در طول فیلم باشد.
عنوان بندی فیلم با تصویر چهار صفحه تلویزیون متعلق به غول های رسانه ای امریکا آغاز و در پایان فیلم نیز با تکرار همان صحنه، تیتراژ پایانی را داریم که به نوعی تداعی کننده این موضوع است که این شبکه ها هستند که به دنیای افراد این قصه شکل می دهند و سرنوشت محترم آنها محدود و محصور به این صفحات رنگین تلویزیون است، و قهرمان روایت «چایکفسکی» که به خاطر فیلم نامه «شبکه» برنده اسکار 1976 شد، «هاوارد بیل» مفسر و گوینده شبکه U.B.S است که پس از سال ها حضور در عرصه رسانه، اکنون همچون موجودی واپس زده شده از اذهان توده مردم و جامعه رسانه ای که خود زمانی از سردمداران قدرتمند آن بوده، اینک تنها و بدون پشتیبان و اسف بارتر از همه اینها، به یکباره تمام محبوبیت و اعتبار سال های طلایی گذشته خویش را از دست داده، اکنون فاقد هر نوع ارزش و اعتبار، زوال یافته و سرانجام، همچون شی ء بی مصرفی با بی رحمی تمام از کار بر کنار و از دور خارج می شود و آن چنان افسرده و شکننده می شود که در اقدامی جنون آمیز، وعده مرگ خود را دقیقاً از مکانی که باعث اوج و افولش شده، یعنی شبکه خبر، به مخاطبان اعلام می کند و پس از آن در کمال ناباوری، بار دیگر پس از چند برنامه به عنصری پول ساز و مخاطب ساز برای رسانه، مبدل و با اهمیت می گردد.
امّا در نهایت، زمانی که پا را فراتر نهاده و دست به رسوایی مراجع و نهادهای عظیم پشت پرده می زند، به ناگاه از کنترل رسانه خارج شده، همین امر، منجر به صدور حکم مرگش می شود.
در ابتدای فیلم او موجودی تنها و سرخورده است، امّا در طول مسیر دشوار تنهایی و انزوا و تنها با بازگو کردن برخی حقایق - که آنها نیز اغراق آمیز و شعارگونه بودند -، همان گونه که ماهیت تزلزل و معرفی رسانه همخوانی دارد و با تبلیغ مفاهیم فراموش شده اومانیسم و اگزیستانسیالیسم قرن نوزدهمی، سعی در یادآوری اضطراب بشری از بیگانگی انسان در جهان مادی امروزه، و اضطراب ناشی از گم کردن راه و نرسیدن به آرامش، از غربت تنهایی و نیاز به رهایی و آزادی، به دست زدن به عصیان و فریاد و شورش جهت احقاق حقوق پایمال شده و دموکراسی، برای خود همفکران و پیروانی در سطح خویش پیدا کرده که آنها نیز همچون خود او ذهنیتی طبقه بندی شده و محدود و عاری از درک هر نوع حقیقت ناب درباره ارزش انسان و حیات او دارند؛چرا که افکار مانده پس ذهنِ او و همین طور انتقال آنها به مخاطبان نیز تحت کنترل و اراده قدرت برتر رسانه است، و به نوعی یادآور اثر زیبای «پیتر ویر» یعنی «نمایش ترومن»4است. نظام تبلیغاتی و سیستم رسانه ای، ذهن انسان معاصر را چنان تحت هجوم و نفوذ خود قرار داده که حتی جرئت تصمیم گیری و انتخاب شیوه زندگی را نیز از ایشان سلب نموده است که این سلب اختیار همان سلب آزادی و اراده بشریت است و نتیجه آن، زوال و سقوط تدریجی و سپس مادی زدگی، فساد، اضمحلال و از هم گسستگی بنیان زندگی انسان را در پی دارد.
تنها قدرت غالب، رسانه است و نفوذ بی حد و حصر آن در تمامی عرصه های زندگی بشری نمود، دارد به طوری که از آن، قدرت بلامنازع ساخته که نه تنها به وجود آورنده عوامل و شرایط فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، و روانی کاذب می شود که حتی منجر به حق صدور حکم مرگ فردیت نیز می شود.
«شبکه» نیز معرف تنها قدرت برتر عصر حاضر است که همچنان آرام و بی وقفه، در راه روان فردیت و خودآگاهی بشر و به یغما بردن حقیقت، هنوز یکه تاز میدانی است که با وجود تمام پیشرفت های لحظه به لحظه علم و تکنولوژی که باید در خدمت بشریت قرار گیرد، همچنان و حتی حادتر از روایت «لومت» از چیرگی مادیات به اخلاقیات حکایت دارد. روایت «لومت» از انسان معاصری است که دچار یأس فلسفی گشته و سرگشته و هراسان به دنبال آرامش و یافتن گمگشته درونی خود است؛ پس این اثر با چنین درون مایه ای با گذشت سالیان دراز از ساخت آن همچنان باب بحث و تحلیل را مفتوح گذاشته است.
مهار عصیانگری افسار گسیخته به نام «هاوارد بیل» می تواند کنایه به خود رسانه باشد که مهار آن نه تنها از دست سردمدارانش که از دست مصرف کنندگان بی چون و چرای آن (یعنی مخاطبان این عرصه) خارج شده و بی مهابا به درون زندگی شخصی و اجتماعی ایشان پا نهاده و در آن یکه تازی می کند و سرانجام نامعلوم آن حکایت، از رقم زدن پایانی ناخوشایند برای مخاطبان آن دارد؛ چرا که در این میان، تنها قربانی، اراده، آزادی و فردیت انسان است، در نتیجه، نیاز به ظهور ناجی و هدایت کننده ای آگاه و مقبول لازم می نماید؛ امّا ناجی ای نه از دسته و تبار «هاوارد بیل» این پیامبر دیوانه و دروغین؛ بلکه یک ناجی واقعی که همه معتقدان، منتظر ظهور او هستند.
++++++++++++++++++++++++++++
Network (film)
Directed by Sidney Lumet
Produced by Howard Gottfried
Fred C. Caruso
Written by Paddy Chayefsky
Starring Faye Dunaway
William Holden
Peter Finch
Robert Duvall
Narrated by Lee Richardson
Music by Elliot Lawrence
Cinematography Owen Roizman
Edited by Alan Heim
Distributed by Metro-Goldwyn-Mayer
(Through United Artists)
(USA & Canada)
United Artists
(International)
تاریخ انتشار
November 27, 1976
Running time
121 minutes
Country United States
Language English
Budget $3.8 million
Box office $23,689,877[2]
Network is a 1976 American satirical film written by Paddy Chayefsky and directed by Sidney Lumet, about a fictional television network, UBS, and its struggle with poor ratings. The film stars Faye Dunaway, William Holden, Peter Finch, and Robert Duvall and features Wesley Addy, Ned Beatty, and Beatrice Straight.
The film won four Academy Awards, in the categories of Best Actor (Finch), Best Actress (Dunaway), Best Supporting Actress (Straight), and Best Original Screenplay (Chayefsky).
In 2000, the film was selected for preservation in the United States National Film Registry by the Library of Congress as being "culturally, historically, or aesthetically significant". In 2002, it was inducted into the Producers Guild of America Hall of Fame as a film that has "set an enduring standard for U.S. American entertainment".[3] In 2006, the two Writers Guilds of America voted Chayefsky's script one of the 10 greatest screenplays in the history of cinema.[4] In 2007, the film was 64th among the 100 greatest American films as chosen by the American Film Institute, a ranking slightly higher than the one AFI had given it ten years earlier.
خلاصه داستان
Howard Beale, the longtime anchor of the Union Broadcasting System's UBS Evening News, learns from the news division president, Max Schumacher, that he has just two more weeks on the air because of declining ratings. The two old friends get roaring drunk and lament the state of their industry. The following night, Beale announces on live television that he will commit suicide on next Tuesday's broadcast. UBS fires him after this incident, but Schumacher intervenes so that Beale can have a dignified farewell. Beale promises he will apologize for his outburst, but once on the air, he launches back into a rant claiming that life is "bullshit". Beale's outburst causes the newscast's ratings to spike, and much to Schumacher's dismay, the upper echelons of UBS decide to exploit Beale's antics rather than pull him off the air. In one impassioned diatribe, Beale galvanizes the nation, persuading his viewers to shout out of their windows "I'm as mad as hell, and I'm not going to take this anymore!"
Howard Beale delivering his "mad as hell" speech
Diana Christensen heads the network's programming department; seeking just one hit show, she cuts a deal with a band of radical terrorists (a parody of the Symbionese Liberation Army called the "Ecumenical Liberation Army") for a new docudrama series called The Mao Tse-Tung Hour for the upcoming fall season. When Beale's ratings seem to have topped out, Christensen approaches Schumacher and offers to help him "develop" the news show. He says no to the professional offer, but not to the personal one, and the two begin an affair. When Schumacher decides to end the Howard as the "Angry Man" format, Christensen convinces her boss, Frank Hackett, to slot the evening news show under the entertainment division so she can develop it. Hackett agrees, bullies the UBS executives to consent, and fires Schumacher at the same time. Soon afterward, Beale is hosting a new program called The Howard Beale Show, top-billed as "the mad prophet of the airwaves". Ultimately, the show becomes the most highly rated program on television, and Beale finds new celebrity preaching his angry message in front of a live studio audience that, on cue, chants Beale's signature catchphrase en masse: "We're as mad as hell, and we're not going to take this anymore." At first, Max and Diana's romance withers as the show flourishes, but in the flush of high ratings, the two ultimately find their way back together, and Schumacher leaves his wife of over 25 years for Christensen. But Christensen's fanatical devotion to her job and emotional emptiness ultimately drive Max back to try returning to his wife, even though he doesn't think she'll agree, and he warns his former lover that she will self-destruct at the pace she is running with her career. "You are television incarnate, Diana," he tells her, "indifferent to suffering, insensitive to joy. All of life is reduced to the common rubble of banality."
When Beale discovers that Communications Corporation of America (CCA), the conglomerate that owns UBS, will be bought out by an even larger Saudi Arabian conglomerate, he launches an on-screen tirade against the deal, encouraging viewers to send telegrams to the White House telling them, "I want the CCA deal stopped now!" This throws the top network brass into a state of panic because the company's debt load has made merger essential for survival. Hackett takes Beale to meet with CCA chairman Arthur Jensen, who explicates his own "corporate cosmology" to the attentive Beale. Jensen delivers a tirade of his own in an "appropriate setting", the dramatically darkened CCA boardroom, that suggests to the docile Beale that Jensen may himself be some higher power—describing the interrelatedness of the participants in the international economy and the illusory nature of nationality distinctions. Jensen persuades Beale to abandon the populist messages and preach his new "evangel". But television audiences find his new sermons on the dehumanization of society depressing, and ratings begin to slide, yet Jensen will not allow UBS executives to fire Beale. Seeing its two-for-the-price-of-one value—solving the Beale problem plus sparking a boost in season-opener ratings—Christensen, Hackett, and the other executives decide to hire the Ecumenical Liberation Army to assassinate Beale on the air. The assassination succeeds, putting an end to The Howard Beale Show and kicking off a second season of The Mao Tse-Tung Hour.
The film ends with the narrator stating:
"This was the story of Howard Beale, the first known instance of a man who was killed because he had lousy ratings."
بازیگران
Faye Dunaway as Diana Christensen
William Holden as Max Schumacher
Peter Finch as Howard Beale
Robert Duvall as Frank Hackett
Wesley Addy as Nelson Chaney
Ned Beatty as Arthur Jensen
Beatrice Straight as Louise Schumacher
Jordan Charney as Harry Hunter
William Prince as Edward Ruddy
Lane Smith as Robert McDonough
Marlene Warfield as Laureen Hobbs
Conchata Ferrell as Barbara Schlesinger
Carolyn Krigbaum as Max's secretary
Arthur Burghardt as the Great Ahmet Khan
Cindy Grover as Caroline Schumacher
Darryl Hickman as Bill Herron
Lee Richardson as Narrator (voice)
Cast notes
Kathy Cronkite (Walter Cronkite's daughter) appears as kidnapped heiress Mary Ann Gifford.
Lance Henriksen has a small uncredited role as a network lawyer at the meetings in Diana Christensen's Los Angeles office, and at Ahmet Khan's home.
Ken Kercheval makes an appearance as a lawyer in the negotiation scene.
Some sources indicate that Tim Robbins has a small, non-speaking role at the end of the film as one of the assassins who kills Beale;[5] however, Robbins has publicly stated that he did not appear in the film.[6]
تولید
This section needs additional citations for verification. Please help improve this article by adding citations to reliable sources. Unsourced material may be challenged and removed. (January 2013)
Part of the inspiration for Chayefsky's script came from the on-air suicide of television news reporter Christine Chubbuck in Sarasota, Florida two years earlier.[7] The anchorwoman was suffering from depression and battles with her editors, and unable to keep going, she shot herself on camera as stunned viewers watched on July 15, 1974. Chayefsky used the incident to set up his film's focal point. As he would say later in an interview, "Television will do anything for a rating... anything!"
The character of network executive Diana Christiansen was based on NBC daytime television programming executive Lin Bolen,[8] which Bolen disputed.[9]
Chayefsky and producer Howard Gottfried had just come off a lawsuit against United Artists, challenging the studio's right to lease their previous film, The Hospital, to ABC in a package with a less successful film. Despite this recent lawsuit, Chayefsky and Gottfried signed a deal with UA to finance Network, until UA found the subject matter too controversial and backed out.
Undeterred, Chayefsky and Gottfried shopped the script around to other studios, and eventually found an interested party in MGM. Soon afterward, UA reversed itself and looked to co-finance the film with MGM, which for the past several years had distributed through UA in the US. MGM agreed to let UA back on board, and gave it the international distribution rights, with MGM controlling North American/Caribbean rights.
انتشار
The film premiered in New York City on November 27, 1976, and went into wide release shortly afterward.
Critical reception
Network opened to acclaim from critics, and became one of the big hits of 1976–77. Vincent Canby, in his November 1976 review of the film for The New York Times, called the film "outrageous ... brilliantly, cruelly funny, a topical American comedy that confirms Paddy Chayefsky's position as a major new American satirist" and a film whose "wickedly distorted views of the way television looks, sounds, and, indeed, is, are the satirist's cardiogram of the hidden heart, not just of television but also of the society that supports it and is, in turn, supported."[10]
On review aggregator website Rotten Tomatoes, Network currently holds a 91% "fresh" rating based on 53 reviews.[11]
In a review of the film written after it received its Academy Awards, Roger Ebert called it a "supremely well-acted, intelligent film that tries for too much, that attacks not only television but also most of the other ills of the 1970s," though "what it does accomplish is done so well, is seen so sharply, is presented so unforgivingly, that Network will outlive a lot of tidier movies."[12] Seen a quarter-century later, Ebert added the film to his The Great Movies list and said the film was "like prophecy. When Chayefsky created Howard Beale, could he have imagined Jerry Springer, Howard Stern, and the World Wrestling Federation?"; he credits Lumet and Chayefsky for knowing "just when to pull out all the stops."[13] The film also ranks at number 100 in Empire magazine's list of the 500 Greatest Films of All Time.[14]
Not all reviews were positive: Pauline Kael in The New Yorker, in a review subtitled "Hot Air", criticized the film's abundance of long, preachy speeches; Chayefsky's self-righteous contempt for not only television itself but also television viewers; and the fact that almost everyone in the movie, particularly Robert Duvall, has a screaming rant: "The cast of this messianic farce takes turns yelling at us soulless masses."[15] Michael Billington wrote, "Too much of this film has the hectoring stridency of tabloid headlines",[16] while Chris Petit in Time Out described it as "slick, 'adult', self-congratulatory, and almost entirely hollow", adding that "most of the interest comes in watching such a lavishly mounted vehicle leaving the rails so spectacularly."[17]
Awards and honors
Academy Awards
Network won three of the four acting awards.
Won
Best Actor – Peter Finch
Best Actress – Faye Dunaway
Best Supporting Actress – Beatrice Straight
Best Writing, Screenplay Written Directly for the Screen – Paddy Chayefsky
Finch died before the 1977 ceremony and was the only performer to win a posthumous Academy Award until Heath Ledger won a Best Supporting Actor Oscar in 2009. The statuette itself was collected by Finch's widow, Eletha Finch.
Straight's performance as Louise Schumacher occupied only five minutes and two seconds of screen time, making it the shortest performance to win an Oscar (as of 2014), breaking Gloria Grahame's nine minutes and 32 seconds screen time record for The Bad and the Beautiful in 1953.[18]
Nominated
Best Actor – William Holden
Best Supporting Actor – Ned Beatty
Best Cinematography – Owen Roizman
Best Film Editing – Alan Heim
Best Director – Sidney Lumet
Best Picture
Golden Globes
Won
Best Actor in a Motion Picture – Drama – Peter Finch
Best Actress in a Motion Picture – Drama – Faye Dunaway
Best Director – Sidney Lumet
Best Screenplay – Paddy Chayefsky
Nominated
Best Motion Picture – Drama
BAFTA Awards
Won
Best Actor – Peter Finch
Nominated
Best Film
Best Direction – Sidney Lumet
Best Actor – William Holden
Best Actress – Faye Dunaway
Best Supporting Actor – Robert Duvall
Best Screenplay – Paddy Chayefsky
Best Editing – Alan Heim
Best Sound – Jack Fitzstephens, Marc Laub, Sanford Rackow, James Sabat, and Dick Vorisek
American Film Institute
AFI's 100 Years...100 Movies – #66
AFI's 100 Years...100 Laughs – Nominated
AFI's 100 Years...100 Heroes & Villains:
Diana Christensen – Nominated Villain
AFI's 100 Years...100 Movie Quotes:
"I'm as mad as hell, and I'm not going to take this anymore!" – #19
AFI's 100 Years...100 Movies (10th Anniversary Edition) – #64
++++++++++++++++++++++++++++
جستجو های بازدیدکنندگان وبلاگ رها ماهرو : فیلم
خبر خاصی نیست . سریال مسافران بهرام . بیداری تحلیل نیکی کریمی . نظر
فیلم خبر خاصی نیست . سینمایی خبرخاصی نیست . فیلم ابدو یک روز . سخنان
تهمینه میلانی . دانلود فیلم ابدو یک روز . گداستان فیلم ابد و یک روز .
فیلم ابدو یک روز . داستان فیلم ابد و یک روز . موضوع فیلم ابدو یک روز .
ابدو یک روز . نقد فیلم ابدو یک روز . سعید روستایی کیست . نظر فراستی
درباره ابدو یک روز