نامه ایی از سوی "گروه مخالفان ساخت و پخش سریال پایتخت" برای وبلاگ رها ماهرو ارسال شده است که بی کم و کاست آن را تقدیم می کنم :
نامه سرگشاده به محسن تنابنده، سیروس مقدم ، الهام غفوری و تمامی عوامل سریال پایتخت
بارها گفته ایم و اکنون نیز می گوییم ظرفیت ما مازندرانی ها بالا است که شما تاکنون توانسته اید مجموعه سریال های پایتخت را بسازید و این را نیز اعلام می کنیم در صورتی که از مازندران سریال غیر طنز با زبان مازنی نه سبک صحبت عوامل پایتخت برای کل کشور پخش می شد آن وقت نگرانی ما در مورد ساخته های شما کمتر بود اما در این میدان خالی که فقط پایتخت در حال معرفی مازندرانی ها به کل کشور می باشد ما نگران هستیم، نگران اینکه این فرهنگ غنی و این مردمان دوست داشتنی چقدر خوار و سخیف به کل کشور معرفی شوند.ما در پایان اعلام می کنیم همانطور که هر پدیده ای مطلقا بد نیست در سریال پایتخت نیز جنبه های مثبت فراوانی هست، به طبع آن بدلیل ضعف بنیادی در فیلم نامه آن، در بسیاری از قسمت های آن بوضوح به قومیت مازندرانی توهین شده است ما نه از صدا و سیما و نه از مسئولان مربوطه بلکه از عوامل این سریال درخواست می کنیم جهت احترام به نظرات مخالفان، ساخت این مجموعه سریال ها را متوقف کنند.
آخرین واژه های سرچ شده در وبلاگ رها ماهرو : "ساحل بکرانی" "بیوگرافی رها ماهرو" "رهاماهرو " "عکس ساحل بکرانی" "نقد سریال پایتخت 4" "آیافیلم علی سنتوری زندگینامه محسن چاووشی است؟" "نقدسریال شمعدونی" "فیلم ساعت صفر ساخت سعید سلطانی" "نظرسنجی درسایت دردسرهای عظیم" "lucu اثر کیست" "قسمتهای فیلم lucy " "نقد پایتخت 4" "سریال اتسه" "ساحل بکرانی" "بازیگر نقش امیر در سریال پس کوچه های شمرون" "فیلم پذیرایی ساده" "مادر واقعی ساحل بکرانی کیست" "ایا ساحل بکرانی دختر فکور صبور است" "عکس وبیوگرافی ساحل بکرانی" "فیلم کشتی تایتانیک" "بیوگرافی دردسرهای عظیم 2" "پایتخت ۴ نظرسنجی" "فیلم شمعدونی اسم پزشک عمومی" "انتقادات مردمی به سریالهای رمضان94" "ساعت صفر سعید سلزانی" "انتقاد از سریال دردسرهای" "پیش بینی دردسرهای عظیم 2" ساحل بکرانی , ساحل، دختر بچه سریال دردسرهای عظیم2 , نقد دردسرهای عظیم2 , نقد سریال دردسرهای عظیم 2 , عکس هایی از ساحل بکرانی , نقد شمعدونی , نقد پایتخت 4 , نقد پایتخت ٤ , سریال ساعت صفر سعید سلطانی , بچه در دردسر های عظیم۲ , عکس ساحل بکرانی فیلم دردسرهای عظیم , چومونگ.به.دس.دختردش , اعتراض به سریال پایتخت چهار , نظر مردم در مورد بایتخت 4 , نقد سریال شمعدونی , نتیجه پایتخت 4 , پاندای کونگ فو کار 10 وحشت از اشباح , سریال های رمضان 94 تلویزیون از دریچه وبلاگ رها ماهرو , پدر واقعی ساحل بکرانی , نقد برنامه پایتخت4 , نقد کاراکتر ارسطو درپایتخت , نقد فیلم شمعدونی , مادر واقعی ساحل بکرانی , در مورد سریال پایتخت 4 , صفحه مربوط به ساحل در فیلم دردسرهای عظیم , عکس ساحل عظیمی دردردسرهای عظیم , سریال پایتخت خاله نقی , اعتراض به سریال شمعدونی , عکسهای ساحل درفیلم دردسرهای عظیم2 , نقد سریال شمعدونی , در سریال پایتخت4 چه بازی می کردند , انتقاد از سریال پایتخت , عکس های ساحل بکرانی , نقدسریال پایتخت 4 , نظرات در مورد سریال پایتخت 4 , نقد پایتخت , اسم دختر بچه ی کوچک در فیلم دردسر های عظیم , درباره فیلم پایتخت , انتقاد به سریال دردسرهای عظیم 2 , انقاد به سریال دردسرهای عظیم 2 , انقادهای مردم در نوردشمعدانی , بیوکرافى ساحل بکرایی
احمد آگه می نویسد :
سلام .. اساسا 4 مجموعه پایتخت به دلیل اینکه یک فضای صمیمی و مردمی رو ایجاد کرده مورد استقبال خیلیا قرار گرفته از جمله خود من که هر شب دنبال میکنم .. به نظر من وقتی بیننده یه سریالی رو که خودش و زندگیش و اونطوری که هست تو اون سریال میبینه قطعا جذب سریال خواهد شد . و فک میکنم پایتخت این حسن و داره که زندگی عادی مردم رو اونطوری که هست با یه زبان ساده و روان داره نشون میده .. همین باعث شده مردم بیشتر بپسندن ... اساسا مردم مجموعه هایی که زیاد تجملات رو نشون نمیده و بیشتر حوالی کوچه پس کوچه های پایین شهر و یا یه قشر هم تراز خودشون رو میبینن بیشتر استقبال میکنن. مجموعه پایتخت همیشه فضای نوروز و عید داشته و به خاطر همین ضبط 13 الی 14 قسمت بسیار کار و قویتر از ضبط مثلا 1 ماهه میکنه .. پایتخت 4 طاهرا برخلاف 3 مجموعه دیگه زیاد حرفی واسه گفتن نداره و تا الان داستان روال عادی خودشو در قالب یک زندگی ساده و روزمره البته با چاشنی طنز داره پیش میبره( خصوصا کل کل نقی و ارسطو) و فعلا بیننده نتیجه خاصی از این مجموعه نگرفته .. شایدم بخاطر اینه که مدت ضبط بیشتر شده و یدفه از فضای عید به فضای ماه رمضان تغییر کرده .. باید منتظر بمونیم قسمتهای بعدی چه پیامدی رو واسه مخاطبین خودش داره ...
آخرین واژه های سرچ شده در وبلاگ رها ماهرو : "ساحل بکرانی" "بیوگرافی رها ماهرو" "رهاماهرو " "عکس ساحل بکرانی" "نقد سریال پایتخت 4" "آیافیلم علی سنتوری زندگینامه محسن چاووشی است؟" "نقدسریال شمعدونی" "فیلم ساعت صفر ساخت سعید سلطانی" "نظرسنجی درسایت دردسرهای عظیم" "lucu اثر کیست" "قسمتهای فیلم lucy " "نقد پایتخت 4" "سریال اتسه" "ساحل بکرانی" "بازیگر نقش امیر در سریال پس کوچه های شمرون" "فیلم پذیرایی ساده" "مادر واقعی ساحل بکرانی کیست" "ایا ساحل بکرانی دختر فکور صبور است" "عکس وبیوگرافی ساحل بکرانی" "فیلم کشتی تایتانیک" "بیوگرافی دردسرهای عظیم 2" "پایتخت ۴ نظرسنجی" "فیلم شمعدونی اسم پزشک عمومی" "انتقادات مردمی به سریالهای رمضان94" "ساعت صفر سعید سلزانی" "انتقاد از سریال دردسرهای" "پیش بینی دردسرهای عظیم 2"
اسکیپر :کوالسکی تا حالا چیزی ساختی که آخرش باعث نابودی همه ما نباشه ؟
کوالسکی : بذار فکر کنم ... نه.
کوالسکی : اگه با من کاری داشتین من رو لبه برنده علم ایستادم !
کوالسکی : روی این تابلو نوشته خطر سر راهمونه قربان .
اسکیپر : خطر اسم کوچیک منه ... من مقصر بودم خودم تنها میرم .
سرباز : قربان شما قانون پنگوئن ها رو فراموش کردین "هرگز تنها شنا نکن"
کوالسکی : ما همه با همیم قربان .
قفسی روی سرشان می افتد .
کولسکی : خوب در واقع همه مون تو یه هچلیم ...
مطلب مرتبط :
کلمات جدید سرچ شده در وبلاگ رها ماهرو : ساحل بکرانی , ساحل، دختر بچه سریال دردسرهای عظیم2 , نقد دردسرهای عظیم2 , نقد سریال دردسرهای عظیم 2 , عکس هایی از ساحل بکرانی , نقد شمعدونی , نقد پایتخت 4 , نقد پایتخت ٤ , سریال ساعت صفر سعید سلطانی , بچه در دردسر های عظیم۲ , عکس ساحل بکرانی فیلم دردسرهای عظیم , چومونگ.به.دس.دختردش , اعتراض به سریال پایتخت چهار , نظر مردم در مورد بایتخت 4 , نقد سریال شمعدونی , نتیجه پایتخت 4 , پاندای کونگ فو کار 10 وحشت از اشباح , سریال های رمضان 94 تلویزیون از دریچه وبلاگ رها ماهرو , پدر واقعی ساحل بکرانی , نقد برنامه پایتخت4 , نقد کاراکتر ارسطو درپایتخت , نقد فیلم شمعدونی , مادر واقعی ساحل بکرانی , در مورد سریال پایتخت 4 , صفحه مربوط به ساحل در فیلم دردسرهای عظیم , عکس ساحل عظیمی دردردسرهای عظیم , سریال پایتخت خاله نقی , اعتراض به سریال شمعدونی , عکسهای ساحل درفیلم دردسرهای عظیم2 , نقد سریال شمعدونی , در سریال پایتخت4 چه بازی می کردند , انتقاد از سریال پایتخت , عکس های ساحل بکرانی , نقدسریال پایتخت 4 , نظرات در مورد سریال پایتخت 4 , نقد پایتخت , اسم دختر بچه ی کوچک در فیلم دردسر های عظیم , درباره فیلم پایتخت , انتقاد به سریال دردسرهای عظیم 2 , انقاد به سریال دردسرهای عظیم 2 , انقادهای مردم در نوردشمعدانی , بیوکرافى ساحل بکرایی
خوب مردم که از صبح زندگی روزمره ی خودشان را میبینند و تا شب درگیر زندگی خودشان هستند و حتی ماجراهای تکراری زندگیشان جالب تر از موضوع " بی خود و بی جهت "است جرا باید وقتی هم که به سینما می آیند بجای یک فیلم خوش ساخت و پخته و فیلمنامه نو مشکلات یک خانواده معمولی که درگیر یک موضوع پیش افتاده هستند را ببیند؟ یعنی اینقدر کمبود ایده داریم که این موضوعات حالا جالب شده اند ؟ اگر اینطور است که باید به حال سینمایمان تاسف بخوریم .
________________________________________________________________________________________
خلاصه داستان :
فرهاد ( احمد مهرانفر ) و الهه ( نگار جواهریان ) قرار است در چند ساعت آینده در حیاط خانه جدیدشان، مراسم ازدواجشان را برگزار کنند. اما ساکنین قبلی خانه به نامهای محسن ( رضا عطاران ) و مژگان ( پانته آ بهرام ) که می بایست خانه را پیش از مراسم عروسی تحویل این زوج جوان می دادند، دچار مشکل می شوند و حالا این دو خانواده می مانند و کلی وسائل که در خانه و حیاط قرار گرفته است.
کارگردان :
عبدالرضا کاهانی: متولد 1352 در شهر نیشابور هست و کارش را با ساخت فیلمهای کوتاه آغاز کرد اما ورود رسمی اش به دنیای سینما با فیلمنامه نویسی فیلم « سفر به شرق » ( 1380 ) آغاز شد. پس از « سفر به شرق » « کاهانی » وارد عرصه کارگردانی شد اما چندان مورد توجه واقع نگردید تا اینکه در سال 1387 فیلم تحسین شده « بیست » را با انبوهی از ستارگان سینما روانه سینماها کرد که مورد استقبال مردم و منتقدین قرار گرفت. « آن جا » فیلم بعدی « کاهانی » محسوب می شد که در نطفه بایکوت شد! در سال 1388 نیز « کاهانی » فیلمی نام « هیچ » را کارگردانی کرد که این یکی با حواشی بسیار به سینماها وارد شد و مورد استقبال هم قرار گرفت و در نهایت سال گذشته « اسب حیوان نجیبی است » را روانه سینما کرد که با استقبال بسیار خوبی مواجه شد.
« بی خود و بی جهت » ششمین فیلم کارنامه عبدالرضا کاهانی است.
درباره بیخود و بی جهت :
تا 20 دقیقه ابتدایی « بیخود و بی جهت » شما متوجه نمی شوید که شخصیت های داستان برای چه ماتم گرفته اند !
پس از اینکه تماشاگر با کلی تاخیر سر از مشکلاتی که باعث ماتم گرفتن شخصیت ها شده در می آورد، فیلم وارد ورطه تکرار می شود ولی شوخی های مناسب و موقعیت های جالبی که شکل می گیرد، مانع از خسته شدن تماشاگر می شود.
کاهانی به خوبی موفق شده از موقعیت های ساده و بی ارزش انسانها، کوهی از مشکلات بسازد. کوهی که می توانست با یک اختلاط 2 دقیقه ای به نتیجه برسد اما با دعوا و مرافه و شلوغ کاری ، تنها به بزرگتر شدنش کمک کرده است.
کاهانی کارگردان خلاقی هست. شوخی هایش جذاب و دلنشین و در ساخت موقعیت هم خیلی خوب عمل می کند اما مشکل اینجاست که در برخی موارد زیاده روی می کند. در « بیخود و بی جهت » لحظات زیادی وجود دارد که شخصیت های داستان بی ملاحظه در حال فریاد زدن هستند و این در مرحله اول شاید برای تماشاگر خنده به ارمغان بیاورد اما پس از مدت کوتاهی تبدیل به سوهان اعصاب می شود.
یکی از این زیاده روی ها مربوط به سکانس خوابیدن پانته آ بهرام در زیر کامیون با کلی داد و هوار است که کاملاً زائد است. مدت زمان فیلم چندان طولانی نیست اما این قبیل صحنه های اضافی باعث کوتاه تر شدن زمان مفید فیلم شده است.3
بچه بی ادب محسن و مژگان ، یکی از شخصیت های زائدی است که حضورش در ابتدا جالب به نظر می رسد اما زمانی که نقشش در موقعیت ها پر رنگ می شود، با اعصاب تماشاگر بازی می کند! البته اینکه این بچه در این سن چنین رفتاری آن هم با این وقاحت از خود نشان می دهد، خودش نیازمند یک بازنگری اساسی در فیلمنامه دارد.
در اواسط فیلم، مادر الهه وارد خانه او می شود و یکی از بدترین موقعیت های فیلم را ایجاد می کند. اینکه نگار انسان مذهبی است قابل قبول است، اما دلیلی هم ندارد که شخصیت مادر تا این حد خشک و تجملاتی به تصویر کشیده شود. اوضاع زمانی بدتر می شود که ببینیم بازیگر نقش مادر بی آنکه کاری به دیگر بازیگران فیلم داشته باشد، بیشتر در حال مونولوگ گویی است نه دیالوگ گویی!
یک نکته دیگر هم درباره نقش مادر باید عرض کنم و آن اینکه وقتی در اواسط فیلم وارد خانه الهه می شود و چند دقیقه بعد به سر خانه و زندگی اش بر می گردد، دوباره در اواخر فیلم ( شاید یک ساعت پس از ترک محل ) باز می گردد و همان آش و همان کاسه و همان مونولوگ گویی!
یکی از نکات بامزه فیلم ، حضور شاگر راننده در فیلم است که با آن فرم صحبت خاصش، شیرینی زیادی به داستان اضافه می کند.
رضا عطاران کماکان یکی از بهترین های سینمای ایران در خلق کمدی است. شخصیت بی خیال و بامزه عطاران، سالهاست که چه در تلویزیون و چه در سینما جواب داده و به نظر هم می رسد تماشاگران تا مدتها از فرم بازی او استقبال کنند. 4
پانته آ بهرام با لهجه اصفهانی بامزه اش ، یکی دیگر از خوب های « بیخود و بی جهت » می باشد. بهرام امسال بسیار پرکار بود و نکته مثبت این پرکاری هم اینجاست که در هر کدام از فیلمها ، ایفاگر نقشی متفاوت بود که به خوبی از پس همه آنها برآمده.
نگار جواهریان هم یکی از بازی های خوبش را به نمایش گذاشته است. جواهریان در نقش الهه، بسیار عصبی است و داد و فریادهای گاه و بی گاهش هم تماشاگر را آزار نمی دهد.
احمد مهرانفر در بین 4 بازیگر اصلی فیلم، حضور کم فروغ تری را تجربه کرده است. مهرانفر ایفاگر نقش شخصیتی ساده است که در وضعیت دشوار کنونی درمانده مانده اما همیشه با خنده و شوخی با آن برخورد می کند. خنده های مکرر فرهاد در ابتدا برای تماشاگر بامزه جلوه می کند اما در ادامه و زمانی که مشکلات این 4 نفر وارد بحران می شود، لزومی نبود که این خنده ها ادامه پیدا کند چراکه نه تنها تاثیری بر تماشاگر ندارد، بلکه باعث مضحک شدن صحنه می شود.
در مجموع باید گفت که « بیخود و بی جهت » فیلمی متوسط است که در لحظاتی می خنداند و در لحظاتی توانایی این کار را ندارد. نکته مثبت داستان این است که خیلی زود تمام می شود و به مرحله از دست رفتن طراوتش نمی رسد.
شاید خیلی ارتباطی به این فیلم نداشته باشد اما در فضایی مشابه ، سال گذشته فیلم « کشتار » از رومن پولانسکی را مشاهده کردم که به نظرم یکی از بهترین های سال بود. در « کشتار » هم 2 زوج میانسال را داشتیم که بر سر بچه شان دعوا راه می انداختند و اینجا هم 2 زوج بر سر خانه. برای درک بهتر تفاوت میان دو سینما،5 پیشنهاد می کنم که « کشتار » را هم مشاهده کنید.
در حاشیه :
کاهانی پیش از اکران « بیخود و بی جهت » گفته بود که علاقه ای به اکران این فیلم ندارد چراکه شرایط اکران مناسب فیلمش فراهم نیست و حوزه هنری هم چوب لای چرخش می گذارد! در نهایت هم « بیخود و بی جهت » اکران شد.
کاهانی همچنین در اظهاراتش درباره حوزه هنری و شرایط اکران فیلمش گفته بود : « حوزه هنری و همکارانش در کشته شدن من سهیم هستند! »
صدا و سیما از تبلیغ این فیلم در تلویزیون جلوگیری کرد. دلیل ذکر شده برای این اقدام این بوده : « فیلم خوبی نیست پس تیزرش هم پخش نمی شود! »
منتقد : میثم کریمی
نام فیلم :بیخود و بی جهت
کارگردان : عبدالرضا کاهانی
فیلمنامه: عبدالرضا کاهانی
تهیه کننده: عبدالرضا کاهانی
مدیر فیلمبرداری: علی لقمانی
تدوین: شیما منفرد
مدیر تولید: مهران احمدی
طراح چهره پردازی: نوید فرح مرزی
طراح صحنه و لباس: فرحناز نادری
_________________________
موضوع (ژانر) : اجتماعی
مدت زمان: 90 دقیقه
محصول : ایران
سال ساخت : 1390
تهیه کننده : عبدالرضا کاهانی
نویسنده : عبدالرضا کاهانی
کارگردان : عبدالرضا کاهانی
بازیگران : رضا عطاران، پانتهآ بهرام، نگار جواهریان، احمد مهرانفر، علی استادی، کامران محمدی
خلاصه داستان : قصه در روز هجدهم ذیالحجه (عید غدیر) میگذرد و داستان زنی به نام الهه (نگار جواهریان) است که با شوهرش فرهاد (احمد مهرانفر) اثاثیۀ خود را به منزل یکی از دوستان شوهر یعنی محسن توتونچی و مژگان (رضا عطاران و پانتهآ بهرام) آوردهاند و قرار است عروسیشان را امشب در همین منزل برگزار کنند. اما مشکل آنجا است که منزل محسن و مژگان هنوز آماده نشده و آنها گرچه اثاثیه را بار کامیون کردهاند اما نمیدانند آن را کجا باید ببرند. راننده کامیون هم میخواهد زودتر از شر بارها خلاص شده به گرفتاریهایش برسد. جر و بحثهای دو زن بالا میگیرد. مژگان یک زن مدرن است که در ثلث اول فیلم در حال رنگ کردن موی خویش است و از سوی دیگر الهه یک زن چادری است که مثل خانم معلمها حرف میزند. ساعتی بعد که مادر الهه برای بار دوم به آنجا میآید و مراسم عروسی را به سبب آماده نبودن خانه منحل میکند الهه به او خبر میدهد که باردار است و اگر عروسیشان به تأخیر بیفتد بچهشان به دنیا خواهد آمد!
توضیحات و اخبار این اثر : بیخود و بیجهت فیلمی به کارگردانی، نویسندگی و تهیهکنندگی عبدالرضا کاهانی ساخته سال ۱۳۹۰ است. این فیلم در ۸ آذر ۱۳۹۱ اکران شد. این فیلم در سیامین دوره جشنواره فیلم فجر در بخش سینمای ایران شرکت حضور داشته است. فیلم بیخود و بیجهت در تاریخ ۸ آذر ۱۳۹۱ در سینماهای کشور اکران شدهاست،اما پس از چند روز اکران این فیلم در شهر قم به دستور اداره کل ارشاد این استان متوقف شد. همچنین صدا و سیما ایران از پخش تیزرهای تبلیغاتی این فیلم از تلویزیون امتناع کرده است.
____________________________________
شروع داستان : زنی با موی رنگ کرده در فضایی آشفته نشسته و صفحه ی نیازمندی ها را می خواند، مردی با لباسی عجیب ایستاده و بیخود و بی جهت با دست مرتبا بر شکمش می زند، پسری بیخود و بی جهت لبخند می زند و بیخود و بی جهت با پسر بچه ای (که بعدا بیخود و بی جهت ظرف شیرش را سر ریز می کند) شوخی می کند، دختری در گوشه ای با حالتی آشفته نشسته و می اندیشد…
مخاطب به سرعت در این شروع غافلگیر کننده سردر گم می شود، چرا که فضای در هم محیط خانه به همراه فضای در هم درون شخصیت ها و نمود بیرونی این آشفتگی در رفتار ها (که البته گاه متناسب با فضا مانند ریختن شیر و تیک مرد با بازی رضا عطاران است و گاه نامتناسب، مانند رنگ کردن مو ی زن که نمادی از نظم است در فضای آنارشی موجود، که البته همه در خدمت غیر قابل پیش بینی بودن شخصیت ها و میزانسن هاست) همه گی به یکباره فشار و بار معنایی یک عبارت را بر فضا و مخاطب وارد می کنند : “بیخود و بی جهت”
مخاطب با مشاهده ی این شروع منتظر می ماند تا بلاخره در لحظه ای از فیلم شاهد به سامان شدن اوضاع باشد، غافل از این که این بی نظمی نه تنها بهتر نمی شود که عمق بیشتری پیدا خواهد کرد و به روابط بین کاراکتر ها هم سرایت خواهد کرد.
در طول فیلم، گر چه تک تک شخصیت ها به طور کامل شناخته نمی شوند (که این ایرادی است که برخی به شخصیت پردازی فیلم می گیرند) اما حضور هر کدام برای پیش برد فیلم لازم است. از چهار شخصیت اصلی گرفته تا پسر بچه و حتی کاراکتر راننده ی وانت بار. بدون کاراکتر پسر بچه اتفاق ها و موقعیت های کمیک با این ریتم خلق نمی شد چرا که مثلا چسباندن آدامس به لباس عروس را به هیچ عنصری به جز یک بچه ی شرور که برای کارهاش به دلیل خاص و قانع کننده ای نیاز ندارد نمی توان نسبت داد. کاراکتر راننده هم می تواند به عنوان یک عامل برای موقعیت های فشار باشد و فیلم بین این موقعیت ها و موقعیت های کمیک جا به جا می شود و همه در خدمت روایت داستان به طرز واقعی هستند.
بسیاری از المان های فیلم، از قبیل دیالوگ های تکراری و کلیشه های اغراق آمیز، فشار جبری پر استرس و عبور از روایت کلاسیک و همچنین فضاها و میزانسن های شلخته همه ما را به یاد نوع سینمای ابزورد (یا سینمای پوچ) می اندازد. البته بسیاری از المان های اساسی سینمای ابزورد در فیلم غایب هستند که از مهمترین آنها می توان به عدم حضور فضای سوررئال که معمولا ته مایه ای از آن در آثار ابزورد موجود است، اشاره کرد.
این که آیا “بیخود و بی جهت” نمونه ی کاملی از یک اثر ابزورد است یا نه را می توان اینگونه توضیح داد که این منتقدان هستند که این سینما را ابزورد می دانند نه خود صاحب اثر… بنابر این نمی توان تنها به واسطه ی دوری نسبی “بیخود و بیجهت” از سینمای ابزورد این فیلم را ضعیف دانست.
“بیخود و بی جهت” فضای پر استرس طبقه ی پایین یا حتی متوسط را نشان می دهد. این فضا در زندگی واقعی خیلی آدمها فضای غریبی نیست. اما در اینجا این فضای پر استرس کمدی به نظر می رسد. چرا که اینبار مردم از بالا به مسئله نگاه می کنند و این دید از بالاست که می تواند فضای پر از تنش فیلم ر کمیک جلوه دهد.
در”بیخود و بی جهت” فضای خالی زیادی بین فیلمنامه و فیلم وجود دارد. فیلمساز به هدف حذف “خود” از اثرش (با توجه به صحبت های عبدالرضا کاهانی در نشست مطبوعاتی) از این فضای خالی که با هنر نمایی بازیگران پر می شود برای نمایش بهتر زندگی استفاده می کند. به همین دلیل، فیلمهای کاهانی عمدتا بازیگری های بسیار قوی و باور پذیری داشته اند و همچنین وابستگی زیادی به صحنه و دکوپاژ و بداهه های صحنه ای دارد. این گونه به نظر می رسد که فیلمساز هدفی به غیر از نمایش روح و هدف خود در فیلم دارد. گویی حاضر است روایت یک داستان واقعی تر و باور پذیر تر را به بهای حذف حرف کلی خود از اثرش بخرد. تک تک سکانس ها و پلان های ی فیلم که لحظه لحظه های زندگی بیخود و بی جهت را تشکیل می دهند را بیشتر از هدف کلی فیلم می خواهد. البته که هدف و حرف فیلمساز به کلی از فیلم حذف نشده و به عقیده ی نویسنده ی این مقاله، در فضا ها و موقعیت ها و البته در انتهای تلخ فیلم نهفته است. در واقع حضور آن کمرنگ تر از دیگر آثار سینمای ایران به نظر می رسد.
با قرار دادن دیگر کار های کاهانی خصوصا “هیچ” و”اسب حیوان نجیبی است” در کنار ساخته ی آخرش، در می یابیم که این فیلمساز در حال تحقق لحنی خاص برای روایت و خلق فضاهای واقعیش است. این لحن در ساخته ی آخرش به پختگی نسبی رسیده است. در فیلم “اسب حیوان نجیبی است”، علی رغم در آمدن این فضا و زیبایی هایی مثل استفاده از خود عنصر نظم (پلیس) به عنوان المان پایه ی سینمای شلخته ی خود، صحنه ها و لوکیشن ها به اندازه ی “بیخود و بی جهت” در خدمت فرم نیستند. در کنار آن، فیلم با وجود لحن روایی خود، با پس گرفتن حرفش در انتهای فیلم (به هر دلیل، خواه ممیزی باشد خواه جلب تماشاگر) ضربه ی بزرگی به فیلم می زند. اما بیخود و بی جهت، در کنار بهره گیری از المانهای بی نظمی (که خاص لحن خود است) ، میزانسن و شخصیت و … که به کار می آیند، قصه انتهایی متناسب با فضا و لحن و در کل، سینمای کاهانی دارد.
فضای باز و شلخته ی شروع داستان که در ادامه شلخته تر هم می شود و همانطور که گفته شد از دکور و صحنه به جاهای دیگر هم کشیده می شود، در انتها با بسته شدن درب خانه (و شات آخر که درب بسته شده روی تمام اینها را نشان می دهد) به پایان نمی رسد، که نادیده گرفته می شود، و این یعنی شلختگی نادیده گرفته شده در زندگی روز مره…حال که به ظاهر تمام فشار ها و استرس های گرفتن مراسم با یک دیالوگ کوتاه بین کاراکتر نگار جواهریان و مادرش به پایان می رسد، این شلختگی پایان نمی یابد، بلکه تغییر فرم می دهد و به درون می ریزد. به درون شخصیت ها، همانگونه که وسایل به درون تک لوکیشن فیلم (خانه ی اجاره ای) می ریزد. البته که این به معنای پایان شلختگی و پایان داستان نیست، که ادامه ی آن در درون است… . با سپاس
مرتضی منوریان
___________
" بی خود و بی جهت" فیلم خوبی است و ارزش دیدن دارد؛این حرف را درست بر خلاف همه ی آنهایی می زنیم که این روزها به این فیلم که آخرین ساخته ی اکران شده ی "عبدالرضا کاهانی" است – حمله می کنند و فیلم را فاقد ارزش هنری می خوانند.
اگر سینما را از بعد صنعتی اش ببینیم و این که می گویند سینما بدون مخاطب معنا ندارد؛ شاید بشود به فیلم آقای کاهانی هم ایراد گرفت که باز هم در نسبت با دیگر ساخته های این روز های سینمای ایران این فیلم وضعش چندان هم از نظر مخاطب بد نیست. مساله این است که مخاطب در صف معیارهای سینمای ایران فعلا در انتهای صف ایستاده است و از این جهت باید بگوییم که نمی شود از این ایراد ها به فیلم کاهانی گرفت؛ چه فیلم بالاخره از بازی خوب رضا عطاران بهره می برد که مخاطب پسند است و چهره و البته شناخته شده.
اما در بعد هنری مگر نه این است که یک اثر هنری باید همه چیزش به همه چیزش بیاید و بیشتر از آن با سازنده اش هماهنگ باشد؛ اگر زیبایی را در هنر توازن و تناسب تعریف کنیم می شود "بی خود و بی جهت" را فیلمی زیبا و چشم نواز دانست.
تناسب و توازن
" بی خود و بی جهت" از همان اسمش تناسب را در خود دارد. یک داستان بی خود و بی جهت که به هیچ اتفاقی ربط و قرار نیست هیچ اتفاق خاصی را روایت کند. این تناسب که می گوییم با حال و هوای دو فیلم اخیر کاهانی هماهنگی دارد؛ هم "اسب حیوان نجیبی است" و هم این آخری. آدم ها همین طور بی خود و بی جهت دچار گیر گرفت می شوند و این کلاف در هم پیچیده پشت سر هم در هم می پیچد و در نهایت فیلم تمام می شود؛ این یکی هم کاملا " بی خود و بی جهت" رخ می دهد.
طراحی صحنه را هم که نگاه کنیم یک بلبشوی تمام عیار به نمایش گذاشته می شود. بلبشویی که ریشه در قصه دارد و با قصه- البته اگر بشود آن را داستان یا قصه نامید- دچار همین بلبشو است. بهتر است کمی حرفمان را تصحیح کنیم؛ یک ضد قصه ی تمام عیار باید چنین صحنه ی بلبشویی داشته باشد. این به هم ریختگی با دقتی قابل ستایش تا شخصیت ها امتداد و گستردگی پیدا می کند.
در حقیقت توازن میان طراحی صحنه و تیپ ها برقرار می شود. آدم هایی که در قصه معرفی می شوند همه شخصیت هایی رو به زوال هستند که هیچ تعادلی ندارند و در یک کشمکش فزاینده غرق می شوند. نمی شود یک مسیر بدون نوسان را در زندگی و برخوردهای آنها دید؛ " بی خود و بی جهت" با هم دعوا می کند و بی خود و بی جهت آشتی .
فیلمی برای کارگردان
آمده ای نشسته ای در سینما که فیلم ببینی؛ فیلمی که رضا عطاران در آن بازی کرده و احتمالا باید بشود در سایه چراغ های خاموش سالن سینما کمی بخندی و خودت را خالی کنی و بعد بزنی بیرون و اصلا به این فکر نکنی که چه اتفاقی افتاده است. فیلم را کاهانی ساخته و از حضور عطاران معلوم است که نباید منتظر داستانی مانند درام فیلم " بیست" باشیم. آمده ایم بخندیم. فیلم را که می بینی و تمام می شود متوجه می شوی که بی خود و بی جهت لم داده ای به تصاویر متحرک فیلم کاهانی تا آقای کارگردان باز هم بی خود و بی جهت داستانی روایت کند برای محاکمه ی یک خانم جلسه ای که دخترش در دوران نامزدی بی احتیاطی کرده و باردار شده و حالا تمام تلاشش را می کند که قبل از این که دیر بشود مراسم عروسی را برگزار کند... قطعات داستان باز هم بی خود و بی جهت کنار هم می نشینند آن قدر بی جهت که نمی شود یک قصه سالم از میان آن بیرون کشید و اتفاقاتش را باور کرد و از همه ی این ها سخت تر حتا تضاد ها و سیاه و سفید ها و کنتراست ها و نهایتا پایان بندی فیلم است.
بی خود و بی جهت خوب است
فیلم کاهانی به همان بی خود و بی جهتی که در خودش دارد؛ به همان دلایل خوب است و دقیقا از همان جهت که بی جهت است. همه چیزش به همه چیزش می آید از ابتدا ادعایی دارد که به همان وفادار مانده و بر اساسش پیش می رود. خودش در گفت و گویی که با یکی از روزنامه های عامه پسند داشته می گوید:" از ادب زیادی خوشم نمی آید" کارگردان خواسته است فیلمی بسازد که در آن تنفرش را از ادب زیادی به نمایش بگذارد و البته همه ی آنچه که در کودکی، نوجوانی و احتمالا جوانی از آنها بدش می آمده و نمی توانسته است اعتراض کند؛ اعم از خانم جلسه ای، خانواده ی مذهبی، سنت گرایی و ... که البته همین طور بی خود و بی جهت ماجرایی را به تصویر می کشد که باز هم بی خود و بی جهت با این کارکترها ارتباط پیدا می کند و دل آقای کارگردان را خنک می کند. اگر عبدالرضا کاهانی می خواسته است چنین فیلمی بسازد که شواهد همین را نشان می دهد؛ باید به او تبریک گفت. او فیلمی " بی خود و بی جهت " ساخته که خوب است و البته دیدنی.
_____
پرهام موسوی- فیلم بی خود و بی جهت پس از اسب حیوان نجیبی است جدیدترین ساخته عبدالرضا کاهانی است فیلمی که از ساخته قبلی کاهانی عقب تر است و بی خود و بی جهت به ما نشان داد که کاهانی با ساخت این فیلم یک عقب گرد زد . این فیلم ، فیلم نامه ای ندارد و ریتم بسیار کندی دارد ریتم کند و خسته کننده هم به این دلیل نیست که لوکیشن فیلم ثابت است و تمام فیلم در یک خانه ویلایی می گذرد نه اصلا اینطور نیست بلکه به این خاطر است که فیلم نامه خمیر مایه کافی ندارد چون فیلم های خوبی در تاریخ سینمای ایران موجود است که لوکیشن ثابتی داشتند ولی قصه داشتند و ریتم مناسبی داشتند و دچار خستگی مخاطب نمی شدند مانند : ارتفاع پست ، آژانس شیشه ای و ...
در بی خود و بی جهت هیچ اتفاقی نمی افتد هیچ نقطه عطفی در فیلم موجود نیست اصلا تعلیقی در فیلم موجود نیست و مثل یک نوار ثابت این فیلم ثابت است و در یک خط می گذرد و هیچ تغییری نمی کند که این نشان از آن دارد که فیلمی شکل نگرفته است چون نه دیالوگ مفهومی در این فیلم حس می شود و نه چیز دیگری . و اگر مخاطبانی هم می گویند این فیلم به سبک ابزود ساخته شده است باید بگوییم که سبک ابزود هم چند مشخصه دارد که باید رعایت شود که متاسفانه در این فیلم این مشخصات رعایت نشده است .
بر عکس خود فیلم که اصلا جایی برای تعریف ندارد اما بازی های بازیگران بسیار تعریفی هستند از بازی رضا عطاران عزیز بگیرید تا نگار جواهریان همگی با ساختار مناسب و اجرای مناسب . و بسیار هم طبیعی بازی می کنند بازی هایی دارند که بر عکس خود فیلم ماندگار هستند و به دل مخاطب می نشیند اگر بازی ها ماندگار نبودند دیگر این فیلم قابل دیدن نبود چون به غیر از بازی های خوب چیز دیگری در این فیلم حس نمی شود .
این فیلم یک موسیقی کم داشت و در بعضی از سکانس ها نیازمند موسیقی بود چون این فیلم بدون موسیقی ما را یاد فیلم های مستند می اندازد تا یک فیلم سینمایی !!!
چون این فیلم مثل فیلم هایی نیست که حس را بدون موسیقی منتقل کند و قطعا نیازمند موسیقی است یک موسیقی عالی مثل موسیقی که در تیتراژ پایانی فیلم استفاده شد .
پلان های بسیار بلند هر سکانس نتیجه اش شده است یک فیلم با یک ریتم بسیار کند ! چون که اگر پلان ها در مدت زمان های کوتاه و هر سکانس پلان های کوتاه زیادی داشته باشد فیلم خوش ریتم تر می شود و گویی ریتم تندی پیدا می کند در مورد این فیلم باید گفت که با توجه به اینکه پلان های کوتاهی گرفته نشده بلکه پلان های کم با مدت زمان بسیار زیاد گرفته شده است باعث شده است که ریتم فیلم بسیار کند و خسته کننده شود .
و در مورد خلاصه داستان منتشر شده در مورد فیلم هم باید گفت که یک خلاصه بی ربط در مورد فیلم است و هیچ ربطی به فیلم ندارد و اگر کارگردان این فیلم با یک تامل بیشتر و تفکر بیشتر یک اسم بهتر برای فیلمش انتخاب می کرد قطعا سرنوشت بهتری پیدا می کرد این فیلم و مخاطب جذب می شد این فیلم را ببیند اما با خواندن این خلاصه داستان مخاطب منصرف می شود از دیدن این فیلم .
مدت زمان بی خود و بی جهت هم برای یک فیلم سینمایی بلند بسیار کوتاه است و هفتاد و پنج دقیقه برای یک فیلم مستند کافی است نه یک فیلم سینمایی با یک ابعاد حرفه ای متاسفم که این فیلم سر و شکل اصلی خودش را نگرفته است و با یک ایده فیلمبرداری شروع شد و حتی به مرحله فیلم نامه نرسیده است این فیلم .
و در پایان باید به این نکته اشاره کرد که سینمای کاهانی به هیچ عنوان عامه پسند نیست بلکه خاص هم نیست سبک فیلم های کاهانی ابزورد است. به امید اینکه کاهانی یک فیلم عامه پسند بسازد و ببینیم که موفق است یا نه !
__________________________________________________________________________________
مسعود فراستی منتقد ثابت و مهرزاد دانش منتقد مهمان برنامه «هفت»، جمعه شب 24 آذر روبروی هم نشستند تا یکی در مقام مخالف و دیگری در مقام مدافع فیلم کاهانی صحبت کنند.
فیلم کاهانی که در لیست فیلمهای تحریمی حوزه هنری قرار دارد، این روزها با استقبال خوبی از سوی مردم و منتقدان مواجه شدهاست.
فراستی برا ینقد فیلم «بیخود و بی جهت» به سراغ یکی از اصطلاحات همیشگی خودش رفت و گفت که این فیلم «ماقبل نقد» است. او از فیلم کاهانی به عنوان فیلمی نام برد که فقط مقداری راش است و اصلا فیلم نیست؛«این فیلم بدون میزانسن جدی ساخته شده و یک جور تمرین است.»
این منتقد سینما به این نکته هم اشاره کرد:«به خاطر احترامی که برای دانش قائل هستم به این برنامه آمدم.»
مهرزاد دانش اما معتقدبود که فیلم «بیخود و بیجهت» نه تنها ما قبل نقد نیست، بلکه قابل بحث است؛ « این فیلم تا اینجا بهترین کار کاهانی است. هم شخصیتپردازی خوبی دارد و هم کاگردانی آن خوب است.»
او خطاب به فراستی گفت که شما با قاطعیت میگویید که این فیلم میزانسن و شخصیتپردازی ندارد و من دوست دارم دلایل شما را بدانم.
فراستی پاسخ داد : «فیلمنامه اساسا فاقد قصه است. داستان آن در مورد چیست؟ اسباب کشی دوخانواده. جغرافیا کامل باز نمیشود تا معلوم شود این اثاثی که روی دست اینها مانده چی هست؟ فیلم چون قصه ندارد، شخصیتها هم یکیشان یه شکمش می زند و یکی با جورابش ور می رود و هیچکدام المان شخصیتی ندارند.»
دانش در ادامه به سراغ روش نقد مسعود فراستی رفت و از این زاویه وارد شد که «آقای فراستی شما یک خط کش و متر را دست میگیرید و با آن چیزهایی را اندازه میگیرید که با متر شما تناسب ندارد. فیلم «بیخود و بیجهت» اتفاقا قصه مشخصی دارد. قصه دو خانواده که میخواهند اسباب کشی کنند و در کنش و واکنش نسبت به یکدیگر هستند.»
فراستی هم با بیان این مطلب که اگر یک فیلم منطق نداشته باشد، مرا جذب نمیکند، گفت: «سینما چه مدرن وچه کلاسیک باید بتواند با شاقول فرم هماهنگ باشد. این فیلم ابزورد است و آیا این ابزورد بودن منطق دارد؟» دانش به این نکته اشاره کرد که کاهانی هیچ وقت نگفته فیلمش ابزورد است.
پای ابزورد که به میان آمد بحثها سمت و سوی دیگری پیدا کرد. فراستی چند بار از نمایشنامه «در انتظار گودو» نوشته ساوئل بکت نام برد و دانش هم به تفاوتی که بین آثار دارم نویسانی چون بکت و اوژن یونسکو و هارولد پینتر وجود دارد اشاره کرد و گفت که همه اینها ابزورد می نویسند اما هرکدام سبک خودشان را دارند و نمیشود کارهای یکی از این نویسندگان را ملاک ابزورد بودن دانست.
فراستی در ادامه با انتقاد از شخصیت پردازیهای فیلم ادامه داد: «یک زوج خانهای خریدهاند و ما نمیدانیم پولش را از کجا آوردهاند؟ خانه در نهایت برای کیست؟ و در نهایت ارتباط بین آنها چیست؟ و هیچ کدام از این سوالها در طول فیلم پاسخ داده نمیشود.»
فراستی افزود: «همه چیزدر این فیلم به نظرمن یک شوخی است. یک فیلم کاملا سر کاری است و دقیقا شبیه عنوانش «بی خود و بی جهت» است؛ یعنی هم بیخود است و هم اصلا جهت ندارد.»
دانش پاسخ داد که این ادبیات مناسب نقد نیست و ما نباید این واژهها را به فیلم اطلاق کنیم. اتفاقا بنا به سبک فیلم عنوان مناسبی برای آن انتخاب شده و فیلم هم هندسه کاملا موزونی دارد.»
محمود گبرلو در این بخش برنامه سعی کرد که کمتر وارد بحثها شود و بگذارد که روال خوب صحبتها ادامه پیدا کند. غیبت کاهانی هم به نفع فیلمش تمام شد و دانش درغیاب او هم به خوبی از فیلم دفاع کرد و هم کوشید تا نگذارد فراستی به شکل کلی در مورد فیلم حکم صادر کند .
_______________________________
موارد تازه سرچ شده در وبلاگ رها ماهرو : ساحل بکرانی , نویسنده کارگردان سریال شمعدونی , عکسهای ساحل بکرانی , نقد پایتخت 4 , نقد سریال پایتخت , حامد بکرانی پدر ساحل بکرانی , عکس های ساحل بکرانی , پدر ومادر ساحل بکرانی , نقد شمعدونی , مادر ساحل بکرانی , نقدسریال پایتخت4 , ارسطو و هما خواهر و برادرن , انتقاد از فیلم پایتخت4 , به چه دلیل راحله زن ارسطو در پایتخت ۴ بازی نکرد , درد سرهای عظیم نقد , بچه دردسرهای عظیم , تفاوت بین شمعدونی و پایتخت , پدر و مادر ساحل بکرانی , سوسنخانمدرسریالپاستخت عاقبتهمسرکیمیشود , ساحل بک رانی بازیگردردسر های عظیم , پدر و مادر واقعی ساحل بکرانی , سریال ساعت صفر سعید سلطانی , رمان ماهرو , اینستاگرام دختر فرهان در دردسرهای عظیم , دانلودعکس ساحل بکرانی , ایا راحله در سریال زنده است , ساحل بکرانی و پدر و مادرش , عکس ساحل بکرانی , تکیه کلامهای پایتخت چهار , عاقبت سریال دردسرهای عظیم ۲ , ساحل بکرانی و پدرش , ایا شمعدونی 2 ادامه دارد , ساحل بکرانی فرزنددوافعی کدوم بازیگره , ساحل بحرانی تو سریال دردسرهای عظیم بچه کیه , عکس پدر و مادر واقعی ساحل بکرانی , موضوع سریال دردسرهای عظیم۲ و داستانی مزخرف و کلیشه ایی , بچه دردسر های عظیم , نقد سریال شمعدونی , ساحل بکرانی درفیلم دردسرهای عظیم بچه کیست , نسبت ساحل بکرانی بابازیگران فیلم دردسرهای عظیم
در هر صورت فیلم خوش ساختی است که می تواند تا حدی بر جامعه تاثیر بگذارد و کانون خانواده را گرم تر کند و از جدایی بسیاری از جوان های ایرانی جلوگیری کند و به ادامه زندگی علاقمند سازد . نمره من به این فیلم 17 از 20 است .
______________________________________________________________________________________
دو جوان که به تازگی ازدواج کردهاند به دلیل شرایط، قادر به ادامه زندگی با همدیگر نیستند. آنها قصد جدایی دارند، اما در طول مسیر با ماجراهایی مواجه میشوند.
چند روز پیش سخنگوی شورای صنفی نمایش فیلم از جلوگیری حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی از اکران فیلم «پس کوچه های شمرون» به کارگردانی کامران قدکچیان خبر داد. این در حالی است که مدیرعامل موسسه تصویر شهر نسبت به این اقدام واکنش نشان داده و مدیران حوزه هنری سیاست سکوت را در پیش گرفته اند. حبیب کاوش سخنگوی شورای صنفی درباره این تصمیم گفت:« فیلم پس کوچه های شمرون بر اساس تصمیم شورای صنفی نمایش فیلم قرار بود جایگزین فیلم سینمایی شبکه به کارگردانی زنده یاد ایرج قادری در گروه سینمایی قدس شود اما این اتفاق با ممانعت حوزه هنری از اکران این اثر سینمایی انجام نشد.»
وی یادآور شد:« برخورد مدیران میانی حوزه هنری و شهرداری تهران در قبال عدم اکران این اثر سینمایی هیچ توجیهی ندارد و این در حالی است که آنان این اثر سینمایی را ندیده اند.»
سخنگوی شورای صنفی نمایش فیلم تاکید کرد:« شورای صنفی نمایش فیلم اعلام میکند در صورت ادامه این رفتار از سوی حوزه هنری و شهرداری تهران، این شورا درباره سینماهای این مجموعهها تصمیم جدی خواهد گرفت.»
پس از اظهارات حبیب کاوش نسبت به عدم نمایش فیلم در سینماهای حوزه و شهرداری؛ مدیرعامل مؤسسه «تصویر شهر» اظهارات تهیهکننده «پسکوچههای شمرون» و سخنگوی شورای صنفی نمایش را مبنی بر نمایش ندادن این فیلم در سینماهای متعلق به شهرداری تهران نادرست دانست و گفت: ما حتا برای این فیلم قرارداد هم امضا کردهایم.
سیدهادی منبتی در واکنش به سخنان عبدا... علیخانی و حبیب کاوش مبنی بر جلوگیری شهرداری تهران از نمایش فیلم «پسکوچههای شمرون» در تعدادی از سینماها، گفت:« متأسفانه این مصاحبهها از طرف برخی دوستان نشان از این دارد که شاید زندگی برخی در آشوب به سامان میرسد و اگر محیط آرامش داشته باشد، با مشکل مواجه میشوند.»
وی درباره اظهارات حبیب کاوش و عبدا... علیخانی، بیان کرد:« روز یکشنبه دوستانی با من تماس گرفتند و گفتند که آیا «پسکوچههای شمرون» را اکران میکنید که من هم پاسخ دادم، اگر مجوز وزارت ارشاد داشته باشد بله. امروز صبح هم قرارداد نمایش فیلم را در پردیس ملت برای ما ارسال کردند که ما هم آن را امضا کردیم؛ اما واقعا نمیفهمم چرا برخی دوستان چنین جوسازی هایی میکنند.»
مدیرعامل تصویر شهر با بیان اینکه تمام تلاش ما این است که شرایطی آرام در سینما حاکم باشد، گفت:«نمیدانم چرا اگر فیلمهایی را نمایش دهیم و یا نمایش ندهیم، در هر دو حالت مورد عتاب برخی قرار میگیریم که آرامش را دوست ندارند.»
منبتی در پاسخ به این پرسش که با توجه به صحبتهای شما، چرا چنین موضوعاتی درباره «پسکوچههای شمرون» مطرح شده است؟ بیان کرد:« برخی مشکلات، صحبتهای خلاف واقع و غیره را به میان میآورند تا اوضاع آشفته و اصل موضوع فراموش شود، چراکه در شرایط آشفته، موضوع اصلی و متهم واقعی اختلال شناخته نمیشود. به همین دلیل است که برخی مدام آدرس غلط میدهند.»
وی در ادامه سخنانش با انتقاد از آنچه آدرس غلط دادن در نمایش معضلات این روزهای اکران سینماها میخواند، گفت:« گاهی میبینیم که وضعیت نامناسب فعلی اکران سینماها را فقط به گردن حوزه هنری، شهرداری تهران و حواشی اکران نوروزی میاندازند، اما صراحتا میگویم که این آدرس غلط دادن است.»
مدیرعامل تصویر شهر گفت:« مدام گفته میشود که در شرایط فعلی فیلمساز و تهیهکننده احساس امنیت نمیکند، چرا هیچکس نمیگوید اگر بخواهیم سینمادار یا فیلمساز احساس امنیت کند، ابتدا مخاطب باید احساس امنیت داشته باشد. مردم باید احساس کنند وقتی برای دیدن فیلمی به سینما میروند، آن فیلم امنیت اخلاقی خانواده را به خطر نمیاندازد تا با فراغ بال به سالن سینما پا بگذارند، اما وقتی خانواده احساس کند که فیلمی در امنیت اخلاقیاش تأثیرگذار است مطمئنا نسبت به آن واکنش نشان میدهد.»
به نظر میرسد اتفاقها و جنجال های حول محور سینما که در سال جدید وارد بحران های تازه ای شده است بنا نیست دست از سر سینما بردارد.
پس از آنکه رئیس حوزه هنری استان تهران از عدم نمایش بیش از 15 فیلم در سینماهای زیرمجموعه حوزه هنری خبر داد به نظر میرسد تصمیم جدید مدیران این نهاد که هنوز هم نسبت به صحبتهای سخنگوی شورای صنفی حاضر به واکنش نشدهاند بیشتر از آنکه از یک اقدام مدیریتی برآمده باشد تصمیمات جدید این نهاد را تبدیل به یک تسویه حساب شخصی کرده است.
حال باید دید که با توجه به عملکرد افراد در شرایط مختلف آیا « پس کوچههای شمرون» قربانی فیلم قبلی حسین فرحبخش میشود که بنا به دلایلی از سینماهای حوزه هنری کنار گذاشته شده است؟
جدیدترین محصول موسسه پویافیلم سرانجام امروز پس از حرف وحدیث های فراوان روی پرده رفت. «پس کوچه های شمرون» نام فیلم جدید کامران قدکچیان است که به نظر میرسید قربانی برخی اختلافات در حوزه اکران خواهد شد از امروز با 20 سینما کار خود را آغاز کرد.
خبرگزاری میراث فرهنگی ـ گروه فرهنگ و هنر ـ پس از چند هفته پر ماجرا که تهیهکنندگان «پس کوچههای شمرون»، حوزه هنری و شورای صنفی نمایش برای چگونگی اکران این فیلم پشت سر گذاشتند، بالاخره مقرر شد فیلم تازه کامران قدکچیان بدون سینماهای حوزه هنری روی پرده برود و در واقع سینما آزادی به عنوان مهمترین سالن حوزه هنری این فیلم را نمایش نخواهد داد.
دیروز سهشنبه به همین دلیل روز پر تنشی برای شورای صنفی نمایش و صاحبان دو فیلم بود. شورای صنفی نمایش صبح دیروز به تلافی عدم اکران «پس کوچههای شمرون» در گروه آزادی به سینماهای زیر مجموعه حوزه هنری اعلام کرد که حواله فیلم «خوابم میآد» را نیز به این سینماها نخواهد داد. موضوعی که حتی باعث شد علی سرتیپی به عنوان پخش کننده فیلم رضا عطاران قید اکران فیلمش را در چنین شرایطی (بدون سینما آزادی) بزند.
در نهایت قضیه ختم به خیر شد تا «پس کوچههای شمرون» در گروه قدس ـ البته بدون سینماهای حوزه هنری ـ روی پرده برود و «خوابم میآد» نیز طبق اعلام قبلی در سینماهای تحت قراردادش اکران شود.
گفتنی است تهیهکنندگان «پس کوچه های شمرون» در اکران نوروز فیلم پرحاشیه «خصوصی» را داشتند که با اعتراض برخی از اقشار جامعه از چرخه اکران کنار گذاشته شد.
«پس کوچههای شمرون» عنوان جدیدترین فیلم سینمایی کامران قدکچیان است که بازیگرانی همچون اکبر عبدی، محمدرضا شریفینیا، شاهرخ استخری، حدیث چهرهپرداز، زهره حمیدی، اسماعیل پوررضا، رامسین کبریتی، مختار سائقی، حسن قورچی، جلیل ملکزاده، مهدی انجمروز و با معرفی: صدف طاهریان در این فیلم ایفای نقش میکنند.
در خلاصه داستان این فیلم آمده است: دو جوان که به تازگی ازدواج کردهاند به دلیل شرایط، قادر به ادامه زندگی با همدیگر نیستند. آنها قصد جدایی دارند، اما در طول مسیر با ماجراهایی مواجه میشوند.
به نظر میرسد فیلم جدید دفتر سینمایی پویا فیلم در راستان همان تولیدات ارزان و دم دستی گذشته ساخته شده است تا بلکه بتواند خساراتی را که از جلوگیری اکران «خصوصی» به تهیهکنندگان این فیلم خورده جبران کند.
عوامل این فیلم عبارتند از:
کارگردان: کامران قدکچیان، تهیهکنندگان: عبدالله علیخانی، حسین فرحبخش، نویسنده فیلمنامه: جواد ستودهنیا، مدیر فیلمبرداری: احمد احمدی، تدوین: مستانه مهاجر، طراح و چهرهپردازی: عبدالله اسکندری، صدابردار همزمان: بابک اخوان، طراح صحنه و لباس: حجت اشتری، برنامهریز و دستیار اول کارگردان: علی افشینراد، عکاس: سیامک قدکچیان، مدیر تولید: پیمان حمیدی، استودیو صدا و تدوین: آوای نفس، محصول: موسسه سینمایی پویا فیلم.
___________________________________________________________________
کارگردان : کامران قدکچیان
دستیارکارگردان : علی افشین راد
تهیهکننده :
حسین فرحبخش
عبداله علیخانی
نویسنده : جواد ستودهنیا
بازیگران :
اکبر عبدی
محمدرضا شریفی نیا
شاهرخ استخری
حدیث چهره پرداز
صدف طاهریان
زهره حمیدی
اسماعیل پوررضا
رامسین کبریتی
مختار سائقی
جلیل ملک زاده
مهدی انجم روز
مریم معصومی
فیلمبرداری : احمد احمدی
تدوین : مستانه مهاجر
کشور : ایران
پس کوچههای شمرون عنوان فیلمی است رمانتیک از کامران قدکچیان که درسال ۱۳۹۱ ساخته شد.
____________________________________________________________________
اگر بخواهیم داستان فیلم پس کوچه های شمرون را در یک خط تعریف کنیم باید گفت که :
امیر و نازنین می خواهند از هم جدا بشوند ، نازنین بعد از چند ماه دوری ، امروز از شهرش به تهران آمده تا طلاقش را از امیر بگیرد اما هنگامی که می روند و طلاق بگیرند . یک پاسخی را می شنوند که متعجب می شوند . آن ها باید دو شاهد مرد و دو شاهد زن پیدا کنند تا طلاق را بگیرند . حول همین موضوع ، این اتفاق در یک روز اتفاق می افتد و این دو منتظر دو شاهد هستند که بعضی از حقایق آشکار می شود . تا اینکه دو شاهد پیدا می کنند و طلاق می گیرند و امیر ، نازنین را به ترمینال می برد و شب شده است . نازنین در هنگامی که می خواهد برود . امیر به او می گوید : نرو و او می ماند .
این فیلم ، بزرگ ترین و اساسی ترین مشکلش نداشتن یک خط واحد داستانی است . داستانی که شکل نمی گیرد . فیلم از سکانس خوبی شروع می شود . تا هنگام اینکه ما متوجه می شویم این دو ، دو شاهد می خواهند برای طلاق ، فیلم به خوبی پیش می رود اما بعد از این موضوع فیلم روند کندی به خودش اختصاص می دهد . و بویی از فیلم نامه در ادامه فیلم نمی بینیم . اتفاقاتی که در فیلم بوجود می آید مبهم تمام می شود . مثلا وقتی امیر می گوید بیا بریم خانه ما و نازنین برای کنجکاوی زنانه اش می گوید باشه ، و در سکانس های بعدی متوجه می شویم این خانه ، مال امیر نیست . چرا دروغ می گوید ؟ چرا می گوید بریم خانه ما ؟ که در واقع خانه ای ندارد ؟ و خانه مهتاب یکی از شخصیت های فیلم است . این نشان از ضعف بسیار شدید فیلم نامه ای است که شخصیت ها و علت حوادث نامعلوم است و در نیومده است . یا در نیمه دوم فیلم متوجه می شویم ، امیر با مهتاب رابطه ای نداشه است و با یک زن دیگر رابطه داشته است و گویی به زنش خیانت کرده است . بر می گردیم به چند سکانس قبلی که نازنین می گوید تو به من خیانت کردی و امیر هم می خواهد کاری بکند که بگوید من خیانت کار نیستم داد می زند و می زند تو سرش و می گوید به خدا خیانت نکردم ، خیانت نکردم . طوری وانمود می کند که واقعا خیانت نکرده است . نمی شود این شخصیت چند گانه باشد . و پیدا شدن دو شاهد از طرف پدر نازنین ، خیلی سطحی است و چطور آنقدر زود به تهران می رسند . وقتی خدمتکارشان یعنی اکبر عبدی می گوید من شاهد طلاق تان نمی شوم چطور پدر نازنین حاضر می شود ، دو نفر از فامیل ر ا بفرست برای طلاق گرفتن این دختر و در چند سکانس قبل تر می بینیم که نازنین به دنبال شاهد برای طلاق است که متوجه می شویم هیچ کس قبول نمی کند اما در واقعیت هیچ کس این طور نیست . و معلوم است این قصه ، عدم روایت دارد . دغدغه اصلی فیلمساز در این فیلم مشخص نیست . چون فیلم امروزی نیست . فیلمی نیست که بگوییم سوژه و داستانش در جامعه اتفاق افتاده است و باعث طلاق شده است . قصه بی واحد به فیلم لطمه می زند . فیلم هیچ حرفی ندارد بزند و فقط دغدغه فیلم دو شاهد که این دو طلاق بگیرند همین !!!! و همین و بس!!!! این فیلم سکانس های خارجی زیادی دارد که به فیلم لطمه می زند و اگر تناسب را رعایت می کردن و همینطور که گفتم خط روایت رو تغییر می دادن به طبع فیلم بهتری از آب در می آمد . سکانسی که فامیل شاهرخ استخری (محمدرضا شریفی نیا ) ، نازنین پیش او می رود و می گوید امیر را دستگیر کردند و می روند تا به امیر می رسند در اینجا یک سوال پیش میاد چرا نازنین را نگرفتند و ببرند کلانتری و چرا شاهرخ استخری را به کلانتری نبردند !!! و در خیابان منتظر ماندند تا نازنین بیاید و چه راحت شاهرخ استخری یا امیر قصه ما را آزاد کردند و اصلا به کلانتری نرفتند .که در اینجا حفره های زیاد فیلمنامه آشکار می شود . برخلاف تمام اشکال هایی که این فیلم دارد . موسیقی دلچسب و نابی دارد اما به درد این فیلم نمی خورد یعنی این موسیقی برای این فیلم ساخته نشده است و ضربه آهنگ هایی که در این فیلم در بعضی از سکانس هایش می شنویم به درد این سکانس ها و این فضاها نمی خورد . موسیقی دان و البته کارگردان باید بداند چه موسیقی کار کند نه اینکه هرچی شد را بسازند را بگذارند . یکی دیگر نکات ضعف فیلم ، فیلمبرداری به شدت ضعیف این اثر است ، احمد احمدی کسی است که فیلمبردار این فیلم است ،با عکاسی به سینما آمده است چطور می شود به راحتی دوریبن فیلمبرداری سی و پنج را بشناسد ؟ پس متوجه می شویم که فیلمبردار خوبی پشت این فیلم نیست ، فیلمبرداری نیست که از فیلمی که گرفته است دفاع کند . و در عین حال دوربین رو دست فیلم مبتذل است و نبودن میزانسن کارگردان را به مخاطب های فیلم نشان می دهد و آشکار می شود که کارگردان هیچ میزانسن و دکوپاژ معینی طراحی نکرده است و فقط با این کار ، خودش را راحت کرده است . اما به چه قمیتی !!! به قیمت اینکه مخاطب از دیدن فیلم چشمش درد بگیرد که این فیلم اینقدر تکان و لرزش دارد و باعث می شود مخاطب ازتصویری که می بیند خسته شود . نتواند ادامه فیلم را ببیند . و زوایای دوربین ابتذال ازش می بارد ، از بالا ، از لای جوب گذاشتن دوربین ، و فیلمبرداری کردن که به شدت مبتذل است . به شدت . در سکانس های پایانی فیلم در ترمینال که امیر متوجه می شود آلبومش در مراکز فروشگاه های عرضه محصولات فرهنگی است و بعد از دیدن آلبوم حتی به نازنین نمی گوید که آلبومم بیرون آمده و حتی بعد از دیدن پوستر آلبوم در آن مرکز فروش اصلا خوشحال نمی شود و با یک نگاه نا امید کننده ای رد می شود و می رود . پایان فیلم یک پایان آبکی است !!! پایانی که نمی تواند اسمش را پایان گذاشت ، این روزها همه یاد گرفته اند پایان فیلم را باز تمام کنند اما اگر این مسئله هم کنار بگذاریم متوجه می شویم پایان فیلم خوش است و با خوبی و خوشی تمام می شود . چون می بینیم نازنین می خواهد با اتوبوس برود ولی امیر به می گوید وایسا ، حتی شال گردن او را می گیرد و اصرار دارد بماند و آهنگش را گوش دهد و می بینیم سحر نزدیک است و آن ها هنوز در ترمینال هستند و اتوبوس هم رفته است پس به این نیتجه می رسیم که با یک پایان خوش فیلم تمام می شود اما حقیقت چیز دیگری است ، حقیقت امر این است که اگر کارگردان و فیلم نامه نویس فیلم ، مخصوصا فیلم نامه نویس قصه ی پس کوچه های شمرون ، می خواسته این فیلم را به این راحتی و با پاک کردن صورت مسئله تمام کند که نمی شود . و می توانستند با یک پایان ناخوش و تلخ طرف بودیم ، چون پایان حقیقی فیلم این است که نازنین می رود چطور در آخرین لحظه نازنین نظرش عوض می شود او که هم طلاق گرفته و تمام شده است . دغدغه اصلی فیلم این است که این دو از هم جدا می شود و بعد ، در سکانس های پایانی فیلم متوجه می شویم با هم زندگی می کنند و متوجه می شویم امیر او را خیلی دوست دارد با اینکه خیانت کرده !! با اینکه نمی دانیم آن دختر کیست که به نازنین خیانت کرده .
پرهام موسوی
_______________________________
گمشده در هزارتوی مدار صفر درجه!
نقد نوشتن؛ آن هم بر آثار مشعشع و درخشان و شاهکاری مثل «پس کوچه های شمرون» و امثال و اقرانش، که یکی پس از دیگری روی پرده می روند و پایین می آیند و مردم آنها را پس می زنند و زخمی بر زخم های سینمای ایران افزوده می شود و... قبول کنید که کار خوشایند و دلچسبی نیست.
البته نقد، تیغ عقل و دل است و وظیفه کسانی که لابد «عقل» و «دل»ی برایشان باقی مانده.
اما با این حال و گرچه وظیفه و تکلیف و البته «عشق» ما منتقدان، نقدکردن آثار هنری است؛ اما با این وضعیت و شرحی که رفت، اساسا سینما و نقد و تحلیل و ...و چیزهایی از این دست، تبدیل به یک کابوس شده است که معلوم نیست کی و چگونه و چطور می شود اصلاحش کرد و اوضاع را مرتب نمود یا اینکه از شرش خلاص شد! بگذریم.
باری؛«پس کوچه های شمرون» جدیدترین ساخته کامران قدکچیان پس از فیلم هایی چون «سوغات فرنگ» (۱۳۸۴) ، «فاصله» (۱۳۸۸) و «دختر شاه پریون» (۱۳۸۹) است.
ساخته های پیشین قدکچیان، چندان کارنامه پر و پیمان و قابل دفاعی را برای او رقم نزده است. فیلم های متوسط رو به پایینی که گاه در ایستگاه «سوغات فرنگ» به کلی به محصولاتی بی چفت و بست و درهم و مغشوشی منتهی می شوند و گاه در «فاصله» به بساز و بندازی نائل می آیند و گاهی هم به بلای سانتی مانتالیزم سطحی و فیلم فارسی گونه ای از جنس «دختر شاه پریون» منجر می گردند.
او نشان داده است که در امر فیلم سازی یک نیم نگاه یا شات هم تمام نگاه جدی به موضوع گیشه دارد و این گیشه نگری و بلیط محوری نه تنها وجه اقتصادی را به موضوع اصلی بدل می کند بلکه رهاوردهای ساختاری و محتوایی هم بر فیلم و فیلمساز تحمیل می کند.
به عبارت دیگر کار به جایی می کشد که نوعی وفاداری و وامداری و رهانت خاص و عمیق و یکپارچه ای به این موضوع گیشه بر کلیت و جزئیت فیلم و فیلمساز سایه می افکند و همه چیز سینمای ایشان را تحت سیطره و تسلط خود می گیرد.
در این جریان، همه چیز در اتمسفر گیشه و جذابیت های کاذب رخ می دهد. حتی در جایی که موضوعی به ظاهر فرهنگی و پدیده ای فکری هم مد نظر باشد چیزی مثل «سوغات فرنگ» که البته معلوم نبود جایگاه فرنگ در آن دقیقا از کجا و با کدام محور و منظری است باز هم این سیطره و تفوق و تسلط گیشه ای و کاذبیت «جذب مخاطب به هر قیمتی» دیده می شود.
و البته در همین اثر آخر هم ؛ باز، کماکان.
مشکل اصلی به قول دوستان منتقد و صاحب نظر شاید که نه، حتما فیلمنامه است. اما بی تردید یکی از ریشه ای ترین مباحث که گام اصلی منتهی به نوشتن فیلمنامه محسوب می شود مقوله فکر و اندیشه است.
اینکه نویسنده فیلمنامه با کدام اندیشه و در چه منظومه فکری می نویسد؟ او به چه می اندیشد و ذهنش درگیر چیست؟ دغدغه اش کدام است؟ درگیر چیست؟ چگونه؟و چرا؟«پس کوچه های تهرون» تصمیم دارد به معضل اختلاف جوان ها باهم بپردازد؟ با این شیوه و رویکرد؟ چرا میزانسن های فیلم این گونه است؟
جذابیت کاذب چهره های سینمایی در خدمت گیشه یا استعانت از مولفه های بصری برای روایت بهتر یک مقوله فرهنگی و اجتماعی؟ حرف حساب فیلم را از دل ادعاهای فرهنگی اش بیرون بکشیم یا از لابلای ادا و اطوارهای نخ نمایش درک کنیم و بدان پی ببریم؟
کلیشه عبدی و شریفی نیا و استخری که حالا دیگر می توان گفت بازیگرانی از دست رفته و سنبلکار و تکراری شده اند، چه دردی از سینمای بیمار ایران درمان می کند؟
این همه تعجیل و سنبل و کلیشه در دکوپاژ و چیدمان و بازی ها و روایت فیلم، مال چیست و چرا؟و البته این کلیشه های نخ نما و مهوع فیلم فارسی های مد روز!
سعید رضایی
نمره من به این انیمیشن 17 از 20 است .
موضوع فیلم درباره اثرات مخرب جنگ و تاثیر ویرانگر آن بر روی عواطف و احساسات مردم است. در داستان جنگ بزرگی اتفاق می افتد، و پادشاه از تمامی جادوگران می خواهد تا در این جنگ او را همراهی کنند. اما جادوگری به نام هاول از این امر امتناع میکند و به مبارزه با بمب افکنهای جنگی بر میآید. در این میان دختری که او را دوست دارد سعی در باطل کردن طلسم هاول دارد که همان قلب هاول است و ...
نویسنده :
دایانا واین جونز (رمان)
هایائو میازاکی (فیلمنامه)توزیعکننده :
توهو (ژاپن)
بوئنا ویستا (آمریکا)تاریخهای انتشار :
۲۰ نوامبر، ۲۰۰۴ (ژاپن)
۱۰ ژوئن ۲۰۰۵ (آمریکا)_______________________
وقتی در یک انیمیشن شخصیت اصلی داستان یک دختر است، به دنبال گمشده ای می گردد، با معصومیت خود همه را تحت تاثیر قرار می دهد، عشق و عصمت توشه سفرش برای رسیدن به هدفی والا و معنوی باشد، شخصیت های دیگر رمز آلود، خنثی و هر دو گونه دوست داشتنی باشند، جنگ انسانها با طبیعت و با یکدیگر نفی شود، طبیعت نمادی متجلی داشته باشد و... شک نکنید که با شاهکار هنری دیگری از میازاکی طرف هستید که مملو از نمادها، تصورات و استدلالهای گیج کننده و برهان های ماوراءالطبیعت است.
این بار میازاکی سراغ سرنوشت یک دختر جوان به نام سوفی (Sophie) رفته که پدرش را از دست داده و در کلاه فروشی پدرش به همراه نامادری اش زندگی می کند. در نزدیکی شهر محل سکونت سوفی جادوگری به نام هاول (Howl) در یک قلعه متحرک زندگی می کند که بر اساس یک شایعه قلب دخترن جوان را می دزدد. آشنایی سوفی با هاول وقتی است که او در حال رفتن به مغازه نانوایی است که خواهرش لتی در آنجا مشغول به کار شده ؛ هاول وقتی چند سرباز مزاحم سوفی شده اند به او کمک می کند ولی آنها از طرف ماموران جادوگر ویست (Witch of the Waste) تعقیب می شوند. در این لحظه است که هاول به همراه سوفی بر فراز شهر به پرواز درمی آیند. مشابه این صحنه در اکثر کارهای میازاکی به گونه ای دیده می شود و از ویژگی های بارز و البته دوست داشتنی کارهای او به حساب می آید. بعد از این اتفاق نظر سوفی در مورد هاول تغییر کرده و بذر عشق به هاول در وجودش شکل می گیرد! جادوگر ویست که از این موضوع خبر دارد جوانی سوفی را از او میگیرد و سوفی به یک پیرزن تبدیل میشود، حالا او تصمیم می گیرد قدم به سفری بگذارد تا بتواند راهی برای شکستن طلسم پیدا کند، سفری که به اعتقاد میازاکی یک سفر معنوی است، در این راه با مترسکی آشنا می شود و با کمک به او یک همدم پیدا می کند که البته می تواند یادآور موجود بدون صورت "شهر اشباح" نیز باشد، وجود این کاراکتر آشنا و نوع پرداخت آن هم از مشخصه های آثار میازاکی است. با رسیدن به قلعه متحرک داستان به اوج خود میرسد، در قلعه یک در معمولی نیست هر رنگ بعدی از زندگی هاول را نشان می دهد. از اینجا به بعد حوادث ریتم تندتری پیدا میکنند. سوفی از دیدن هاول جا خورده و خود را یک خدمتکار معرفی میکند، هاول در قلعه تنها نیست ؛ کالسیفر (Calcifer) اهریمن آتش که در خدمت هاول است و وظیفه حرکت قلعه را بر عهده دارد و رازی در دل خود دارد، مارکل پسر بچه ای که چیز زیادی در موردش گفته نمی شود ولی به خوبی در داستان جا افتاده به همراه سوفی و مترسک مرموز قدم به دنیایی جادویی و پر رمز و راز می گذارند.
میازاکی در این اثر به سراغ کتابی با همبن نام نوشته "دایانا وین جونز" رفته و به خوبی و با هنر تمام مخاطب را درگیر این داستان کرده است. انیمیشن قلعه متحرک هم به اصل داستان پایبند بوده و هم اثری است که با سلیقه و خصوصیات انیمی های میازاکی پیوند خورده، البته بیشتر شاهد هنرنمایی میازاکی در آن هستیم، چه بسا اگر کارگردان دیگری به سراغ این کار میرفت نتیجه تا این حد مطلوب و دقت به جزئیات اینقدر دقیق نبود. کاراکتر سوفی از وقتی به شکل یک پیرزن درمی آید دائم در حال تغییر است و میزان پیری در چهره او در موقعیت های مهم با توجه به فضای موجود متغیر است اما این تغییرات به قدری خوب و حرفه ای کار شده که قبل از احساس آن، به باورپذیری بیشتر فضای داستان کمک می کند.
هر چقدر عشق سوفی به هاول و بالعکس بیشتر نمود میابد چهره سوفی جوانتر و شادبتر میشود و این حس در یک انیمیشن به خوبی کار شده، حتی در اواخر داستان موی بافته شده خود را به خاطر عشق به هاول به کالسیفر میدهد که قبلا هم مشابه آن را در قلعه ای در آسمان دیده بودیم، این تغییرات در هاول نیز دیده می شود حتی تغییر رفتاری او را نیز پررنگ تر و باور پذیر تر می سازد. البته این تغییرات همگی به سوی ذات اصلی آنهاست، همان هدف متعالی انسان.
شخصیت جادوگر ویست هم از آن شخصیت های خنثی در کارهای میازاکی به حساب می آید که نه خوب خوب اند و نه بدِ بد، شخصیتی که به همین دلیل ساده ممکن است بسیار غیر واقعی و ضعیف از آب درآید که البته میازاکی تمام تلاش خود را در اجتناب از این امر به کار بسته ولی در بعضی صحنه ها مثل برخورد او با سوفی در مسیر قصر پادشاه زیاد باورپذیر نیست.
صحنه هایی مانند جادوی مادام سالیمان در قصر و نشان دادن هاول طلسم شده و همچنین قسمتی که سوفی بعد از سقوط به دره به کمک حلقه ای که از هاول گرفته (مشابه حلقه راهنما در قلعه ای در آسمان) بعد از عبور از در جادویی به راز هاول و کالسیفر پی می برد به زیبایی کار شده اند و هنر میازاکی را کاملا به رخ مخاطب می کشند.
در پایان انیمی که همه چیز به خوبی به پایان می رسد قلعه را می بینیم که به آسمان پرواز می کند (با پرچمی با نماد درخت !) و این یک پایان نمادین در آثار میازاکی است.
در کل میازاکی مسیری را از "قلعه ای در آسمان" شروع کرد و در "قلعه متحرک هاول" آن را به اوج خود و شاید هم به پایان رساند، به همین دلیل کار بعدی او باید متفاوت از این باشد.
______________________________________________
داستان دختری جوان به نام سوفی است که بعد از مرگ پدر در کنار نامادری و دو خواهر کوچک ترش زندگی می کند. نامادری از نگهداری دختر ها ناتوان است پس برای خواهر های کوچک تر کار پیدا می کند و از سوفی هم می خواهد تا در مغازه کلاه فروشی پدرش به او کمک کند. اما جادوگری سوفی را نفرین و تبدیل به یک پیرزن می کند و او هم از ترس اینکه در هیبت یک پیرزن دیده شود، از شهر خارح می شود. سوفی در همان نزدیکی های جاده به قلعه ای می رسد و تصمیم می گیرد شب را در آنجا بگذراند. غافل از اینکه این قلعه همان قلعه متحرک مشهور و متعلق به جادوگری بدنام به نام هاول است. جادوگری که دختر های جوان را می دزدد و قلبشان را به تسخیر خود در می آورد. سوفی که حالا یک پیرزن است، به عنوان خدمتکار وارد قلعه شده و در آنجا با کالیسفر ، شیطانک آتش، که توسط هاول نفرین شده است و به اسارت در آمده، آشنا می شود. آن دو با یکدیگر پیمان می بندند که روز واقعیت نفرین دیگری را کشف کرده و آن را بکشند...
_________________________________________________