شکار (به انگلیسی: The Hunted) فیلمی اکشن و مهیج محصول سال ۲۰۰۳ است. بازیگران این فیلم تامی لی جونز ، بنیسیو دل تورو ، کانی نیلسن ، لزلی استفانسون ، جان فین ، ژوزه زونیگا ، رون کانادا ، مارک پلگرینو و جینا بوید و رکس لین نام دارند.فیلم «شکار شده» درباره فجایع جنگ کوزوو است که باعث روان پریشی یک سرباز آمریکایی شده است .
کارگردان : ویلیام فریدکین
فیلمبرداری : کلب دشانل
توزیعکننده : پارامونت پیکچرز لاینزگیت
تاریخهای انتشار : ۱۴ مارس ۲۰۰۳
مدت زمان : ۹۴ دقیقه
کشور : ایالات متحده آمریکا
هزینهٔ فیلم : ۵۵ میلیون دلار
فروش گیشه : ۴۵,۹۴۶,۵۳ دلار
رها ماهرو : این فیلم درباره یک سرباز آمریکایی است که در جریان جنگ کوزوو و تبعات خشونت آمیز آن تبدیل به یک بیمار روانی یا به اصطلاح (ماشین کشتار) شده. در صورتی که اصلا آمریکا دخالتی در این جنگ نداشته است و تنها پیام هایی برای اتمام جنگ می فرستاد .
از این موضوع که بگذریم در حالی که این سرباز مدال افتخار شجاع ترین سرباز را گرفته و در مقابله با شورشیان بهترین بوده است ، بجای تقدیر از او ، وی را فردی قاتل و بی رحم توصیف می کند . و این فیلم نشان می دهند به سربازان جنگی اعتمادی نیست و فضا برای برای مردم ناامن می شود.
اشکالا ت زیادی به این فیلم وارد است . از جمله تقابل مدرنیته با سنت . پرواضح است که مدرنیته نسبت به سنت برتری دارد و زندگی را آسانتر می کند . در صورتیکه در این فیلم یک سرباز در جنگل که مانند نینجاهای چینی با روش درست کردن آتش با سنگ چخماق و ساختن شمشیر آشنا می شوند و این که چگونه با ضربات دست یک انسان را بکشند . در صورتیکه در عصر امروز با شلیک یک گلوله کوچک براحتی یک انسان کشته می شود . هنگامی که ال تی از هلی کوپتر پایین می آید تا در پورتلند جایی که قتل دو نفر شکارچی رخ داده به پلیس بپیوندد و به آن ها کمک کند بسرعت خودش را بگوشه ای رسانده و استفراغ می کند و می گوید از این قارقارک خوشش نمی آید و از ارتفاع می ترسد و زمانی که پلیس به ال تی (استاد آرون) می گوید که برای مقابله با قاتل با خودش اسلحه ببرد . او مخالفت می کند و می گوید که از اسلحه خوشش نمی آید . در واقع او ترجیح می دهدبا دست خالی یا با چاقویی از سنگ و چوب به دیدار یک قاتل برود تا با یک تفنگ . او حتی ترجیح می دهد در این شهر بزرگ تنها به دنبال آرون بگردد تا اینکه پلیس خودش راسا اقدام کند چون فکر می کند سربازی که خودش با روش های دفاعی آشنا کرده از پس آن همه پلیس مسلح بر می آید !
زمانی که ال تی به همراه پلیس دور منطقه جنایت گشت زنی می کنند ابی به او می گوید که در ایالت واشنگتن نیز قتلی مشابه این رخ داده است ! در صورتی که ایالت اورگن و واشنگتن از هم فاصله بسیار دارند و این قاتل چطور می توانسته در این مکانها هم زمان چند نفر را بقتل برساند؟
این قاتل که همانطور که از داستان مشهود است یک فرد غیر قابل کنترل ، وحشی و بی احساس نسبت به قتل آدمهاست ، چطور آنطور با معصومیت و احساس با خانواده اش برخورد می کند ؟من هر لحظه انتظار داشتم او نسبت به خانواده اش بخشم بیاید و به آن ها آسیب بزند . در صورتی که انسان بی رحم (درواقعیت) نباید اینطور از خود احساس نشان دهد و برای امنیتشان خانواده اش را فراری دهد!
و استاد او و خودش که نسبت به حیوانات احساس محبت و از آن ها دفاع می کنند ، چطور حاضر می شوند هم نوعان خودشان را بکشند ؟ آقای ال تی که نسبت به زخمی شدن پای یک گرگ از خود چنین واکنشی نشان می دهد و از محیط زیست دفاع می کند اما به شاگردانش چگونه کشتن را یادمی دهد .
و یکی از اشکالات دیگری نیز که به این قسمت وارد است ، این است که ال تی به خانم پلیس می گوید که تاکنون یک نفر را هم نکشته است . پس چگونه آن طور با دقت و ظرافت به شاگردانش یاد می دهد که یک انسان را بکشند ؟
ورود نیروهای ارتش (که بطرز عجیبی شبیه به آلمانی ها هستند) و تقاضای آن ها برای آزاد شدن آرون نیز کاملا فضایی و غیر واقعی است . 4 نفر از جایی نامعلوم آمده اند و پس از مرگشان هم انگار نه انگار اتفاقی افتاده و خیلی راحت آرون فرار می کند .
او رویین تن که نیست خیلی راحت با اولین گلوله پلیس بارها می توانست بمیرد . موقعیت این کار بارها فراهم بود . پلیس همزمان با ال تی با ده ها ماشین و تیرانداز در تعقیب آرون بود ، اما حتی یک گلوله ی آن ها به آرون نخورد و در نهایت او خودش را در رودخانه انداخت و هیچ راهی برای تعقیب وی وجود نداشت ، مگر اینکه ال تی دوباره با صحنه سازی خودش را در رودخانه بیندازد و در مسیر آن پیش برود تا رد آرون را بگیرد و وی را پیدا بکند ! واقعا که چقدر مسخره و خیالی است . با روایت هایی که در ابتدای فیلم عنوان شد و زیرنویس شهر ها و ایالت ها طبیعتا این فیلم واقعی جلوه می کند ولی با بررسی آن ها متوجه می شویم که پایه و اساس محکمی ندارد و با واقعیت جور در نمی آید .
و حتی این منطق تکراری " دست بالای دست بسیار است" که در بیش تر فیلم ها استفاده شده است که یک شاگرد از استادش قوی تر است و بر علیه او اقدام می کند و راهی نیست جز اینکه خود استاد جلوی دست پرورده اش را بگیرد . این دیگر کلیشه ای شده است .
فریدکین می توانست بجای حاشیه رفتن موضوع را شخصی تر کند و به روابط استاد و شاگرد بیشتر بپردازد اشکالات ریز و درشت این فیلم کم تر معلوم شود .
در سکانس های پایانی ال تی و آرون بارها یکدیگر را با چاقو و مشت زخمی می کنند . اما همچنان بدون تحلیل رفتن نیرو به کار خودشان ادامه می دهند . حتی پلیس هم وقتی می رسد که خود ال تی ، آرون را از پا در آورده است !
در سکانس پایانی التی نامه هایی که شاگردش برایش فرستاده را دسته می کند و در آتش می اندازد و بعد از کلبه اش بیرون می آید و به طبیعت زیبا و گرگ ها چشم می دوزد و لذت می برد ! در واقع ان قسمت یک تفکر صوفیانه را القا می کند به مخاطب که یک مرد گوشه نشین که در جنگل زندگی می کند قهرمان داستان است و او شخصیت مثبتی است که تاکنون جنایتی مرتکب نشده و زندگی دیگران را نجات داده با این حال ترجیح می دهد در تنهایی و دور از مردم و در جنگل زندگی کند .
تنها نکات مثبت این فیلم بازی بازیگران و فیلمبرداری آن است و با این حال بدلیل فیلمنامه ضعیف آن به این فیلم نمره 14 از 20 را می دهم .