رها ماهرو

رها ماهرو

منتقد سینما و تلویزیون
رها ماهرو

رها ماهرو

منتقد سینما و تلویزیون

اصغر فرهادی چرا این بار اسپانیا را انتخاب کرد

فرهادی گفت: از اینکه فیلم‌هایم حالتی شبیه ویکی‌پدیای شرایط ایران پیدا کرده بودند، کمی خسته شده بودم. ترجیح می‌دهم فیلم‌های مرا با ارزش‌های هنری ذاتی‌شان تحلیل کنند نه به خاطر چیزهایی که می‌توانند درباره برخی موقعیت‌های خاص کشورم بگویند.

پس از ویتوریو دسیکا و فدریکو فلینی که هر کدام چهار جایزه اسکار برده‌اند و اینگمار برگمن که سه مجسمه طلایی در گنجینه جوایز و افتخارهای خود دارد، سه فیلمساز با دو اسکار قرار گرفته‌اند؛ آکیرا کوروساوای ژاپنی، رنه کلمان فرانسوی و اصغر فرهادی از ایران.

دو اسکار فرهادی در فاصله پنج سال به دست آمد؛ اولی در 2012 با «جدایی نادر از سیمین» و دومی هم همین دو سال پیش با «فروشنده».

هر چند اسکار چندان جنبه رقابتی ندارد اما فیلمساز ایرانی می‌تواند به قرار گرفتن در رتبه‌ای بالاتر از لوییس بونوئل و فرانسوا تروفو افتخار کند. او امسال می‌توانست به اسکار سوم هم البته به نمایندگی از اسپانیا بیندیشد که رقابت را با «همه می‌دانند» به «قهرمانان» واگذار کرد.

برنده خرس‌های طلایی و نقره‌ای جشنواره برلین چند سال پیش «گذشته» را در فرانسه ساخت اما «همه می‌دانند» تجربه اول او در تولید فیلمی به زبانی جز فارسی با گروه بازیگران و عوامل خارجی است؛ آن هم با حضور ستاره‌هایی چون خاویر باردم و پنه‌لوپه کروز.

فیلم گاهی به سینمای کلود شابرول تنه می‌زند و ساختار روایی‌اش شبیه داستان‌های جنایی آگاتا کریستی است، به گونه‌ای که همه شخصیت‌هایش انگیزه‌های لازم را برای دست زدن به شیطانی‌ترین کارها دارند.

«همه می‌دانند» مانند چند فیلم اخیر فرهادی در بخش مسابقه جشنواره کن رونمایی شد و با اینکه برخلاف «گذشته» و «فروشنده» نصیبی از جوایز نبرد اما با افتخار در افتتاحیه یکی از معتبرترین رویدادهای سینمایی دنیا روی پرده رفت. این گفتگو بهار امسال در حاشیه جشنواره کن در فرانسه انجام شده و فیلمساز ایرانی در آن از تجربه‌های خود در ایران و دیگر نقاط دنیا به خبرنگار لاناسیون گفته است.

سینمای شما همواره به موقعیت‌های اجتماعی سیاسی در ایران پیوند خورده است. چه شد که جستجوها و علاقه‌هایتان را در داستانی در اسپانیا یافتید؟

از اینکه فیلم‌هایم حالتی شبیه ویکی‌پدیای شرایط ایران پیدا کرده بودند، کمی خسته شده بودم. ترجیح می‌دهم فیلم‌های مرا با ارزش‌های هنری ذاتی‌شان تحلیل کنند نه به خاطر چیزهایی که می‌توانند درباره برخی موقعیت‌های خاص کشورم بگویند. یک فیلمساز یا هر هنرمند از اعماق وجودش خلق می‌کند و هرگز از پیگیری علاقه‌ها و رویاهایش برای ساختن دنیای خود دست نمی‌کشد. از اینکه بگویند مساله‌های فیلم‌هایم شبیه هم هستند ناراحت نمی‌شوم. احساس محدود شدن ندارم و تلاش نمی‌کنم فرار کنم. نمی‌خواهم برای ثابت کردن خودم و اینکه می‌توانم، به ژانرهای مختلف سرک بکشم.

معمولا با مشکل ممیزی هم مواجه نبوده‌اید که بگوییم رفتن به اسپانیا راهی برای گریز از محدودیت‌ها بوده است...

فیلم ساختن در ایران به معنی احترام گذاشتن به قوانین و پذیرفتن محدویت‌های خاص است، به ویژه اگر قرار باشد با مسائل حساس اجتماعی سر و کار داشته باشی. با تغییر مکان و پروژه، آن محدودیت‌های پیشین ناپدید می‌شوند و تو همزمان با تطبیق دادن خودت با شیوه خاص یک مکان و تازه، با محدودیت‌های تازه مواجه می‌شوی. اینجا می‌کوشی میان جایی که آمده‌ای و سرزمین خودت ارتباط برقرار کنی، چرا که ورای برخی ویژگی‌های منحصر به فرد، چالش‌هایی وجود دارد که در همه جای دنیا یکسان است.

چطور با بازیگران‌تان سر صحنه ارتباط برقرار می‌کردید؟

مثل این گفتگو با مترجم (می‌خندد). من می‌توانم با گروه فنی پروژه به زبان انگلیسی حرف بزنم اما با بازیگران هرگز. اینجا خطر سوءبرداشت وجود دارد، چون تعامل با بازیگران مستلزم دانستن انبوه ظرافت‌ها و تفاوت‌های ریز است. با حضور پنه‌لوپه و خاویر، تصمیم گرفتیم با مترجم کار کنیم و از همان ابتدا به این تصمیم احترام گذاشتیم.

و چرا این بار اسپانیا را انتخاب کردید؟

در حرفه من موضوع انتخاب مطرح نیست. اتفاقی بود که افتاد. ایده این داستان 15 سال پیش به ذهنم رسید. در جنوب اسپانیا به چیزی برخوردم که آن لحظه به نظرم جالب آمد. آن درگیری در ذهن من گسترش یافت تا اینکه ساختارش به شکل یک فیلمنامه درآمد.

در «همه می‌دانند» رنگ، موسیقی و احساس بسیار پررنگ‌تر از فیلم‌های پیشین شماست.

بله. این چیزهایی که گفتید تصویر من از اسپانیا از دوران کودکی است. شاید بسیار تصویری و رویایی به نظر برسند اما من دوست داشتم با آنها بازی کنم. فرهنگ‌هایی هستند مثل اسپانیایی و هندی که رایحه‌هایی ویژه برای ایرانی‌ها و من دارند. سینمای من اساسا بسیار بسته و خفه است و این‌بار دوست داشتم بیرون بروم و بزنم به دل طبیعت.

اما اینجا هم همان درگیری‌های روان‌شناسانه و مضامین اخلاقی به چشم می‌خورد.

بله. شخصیت‌هایی که وارد بحران‌های عمیق می‌شوند و باید شورش کنند، تصمیم می‌گیرند و با آسیب‌ها و رازهای گذشته روبه‌رو می‌شوند. درگیری‌های من بازگردنده و اگر بخواهید تکراری هستند اما همیشه از زاویه‌های متفاوت به آنها پرداخته‌ام. ضمن اینکه در اسپانیا و ایران مفهوم خانواده و یک نهاد کوچک در جامعه بسیار قوی است.

و یک پرسش تکراری دیگر درباره طبقه اجتماعی است.

میل به قضاوت کردن دیگران از سوی جامعه یا مذهب به روشنی گذشته نیست اما غالبا ضمیر ناخودآگاه همچنان به کار قضاوت دیگران ادامه می‌دهد. این مساله نه به شدت گذشته اما همچنان وجود دارد.

می‌خواهید به فیلم ساختن در خارج ادامه بدهید یا به ایران بازمی‌گردید؟

نمی‌خواهم وارد فرآیند ساختن یک فیلم در ایران و یک فیلم در خارج شوم. از سوی دیگر، به گشتن دور دنیا مثل وودی آلن هم علاقه ندارم. آنچه می‌دانم اینکه به احتمال زیاد فیلم بعدی‌ام در ایران مقابل دوربین می‌رود. برای من بسیار مهم و بهتر بگویم حیاتی است که نه تنها در ایران فیلم بسازم، بلکه آنها را در ایران به نمایش بگذارم. از آنجا که پیشینه همه ما یکی است، واکنش تماشاگران بسیار به احساس من نزدیک است. تجربه کار کردن در فرهنگ‌ها و زبان‌های مختلف را دوست دارم اما جوهره و ذات من همیشه ایرانی می‌ماند.

فرهادی درباره ریکاردو دارین

همه ما سر صحنه عاشقش بودیم؛‌ یک بازیگر بزرگ که نه‌تنها مراقب بود بهترین بازی‌اش را در هر صحنه ارائه بدهد، بلکه نگران دیگران هم بود و می‌خواست مطمئن شود همه چیز خوب پیش می‌رود. وقتی در حال آماده‌سازی پروژه بودم، کلی فیلم آرژانتینی دیدم و از دیدن این همه کارگردان شگفت‌انگیز و بازیگر قوی لذت بردم. به نظرم ریکاردو یکی از بهترین‌های سینمای آرژانتین است. «قصه‌های وحشی» دامیان زیفرون از بهترین فیلم‌هایی بود که با بازی دارین دیدم.

روایتی دیگر از فیلم سینمایی جاده اثر فلینی

فیلم سینمایی جاده را بسیاری جزو یکی بهترین فیلمهای تاریخ سینما می دانند از این رو مطلبی در این مورد از سایت گیمفا بقلم آقای دانیال هاشمی پور انتخاب کرده ام که تقدیم می شود :


با عرض سلام و وقت بخیر خدمت کاربران عزیز وبسایت سینما گیمفا. با دومین قسمت از سری مقالات سینما کلاسیک در خدمت شما عزیزان هستیم. در این قسمت تصمیم گرفتیم به شاهکار جاودانه La Strada یا همان جاده از مرد احساسات سینمای ایتالیا یعنی فدریکو فلینی بپردازیم و با تحلیل هر چند ساده، ابعادی بزرگتر از این اثر عمیق را برای شما عزیزان به رشته تحریر در بیاوریم. امید است که شما نیز با نظرات گهربار خود ما را در این مسیر یاری بفرمایید. در ادامه این مقاله با ما همراه باشید تا سری به دنیای فانتزی و پراحساس فدریکو فلینی فقید بزنیم. با سینماگیمفا همراه باشید.

شاید یکی از بزرگترین و تاثیرگذارترین موج‌های تاریخ سینما به عقیده اکثر کارشناسان موج نئورئالیسم در دهه ۴۰ سینمای ایتالیا بود. در این سال‌ها که جنگ جهانی دوم نیز در حال وقوع بود این جنبش سینمایی با کارگردانانی مثل ویتوریو دسیکا، لوکینو ویسکونتی و روبرتو روسلینی به بار نشست و سینمای ایتالیا از سبک کلاسیک خود کاملا خارج گشته و به سمت سینمایی با تکیه بر واقعیت، ساده انگاری و نگرشی انتقادی قدم برداشت. در اواخر این دهه بود که سینمای نئورئالیسم رو به افول گذاشت و کارگردانان تازه نفسی پا به میدان گذاشتند. شاید سردمدار این نسل از کارگردانان را بتوان فدریکو فلینی دانست. فلینی در سال ۱۹۲۰ چشم به جهان گشود و در دوره کودکی خود در دبستان دینی کاتولیک آموزش دید. او کار خود در سینما را با فیلمنامه‌نویسی برای روبرتو روسلینی آغاز کرد و در چند فیلم او به عنوان فیلمنامه‌نویس و دستیار کارگردان همکاری کرد. عده‌ای فدریکو فلینی را در کنار لوییس بونوئل کبیر، پدر سینمای سورئال دنیا می‌دانند. سخنی که شاید از لحاظ قدمت سینمای سورئال چندان منطقی به نظر نرسد. اما وقتی به نحوه آمیختن خیال و واقعیت در آثار او می‌نگریم می‌بینیم که آن چنان بی راه هم نیست. شیوه فلینی در آمیزش رویا و خاطراتش با واقعیت چنان تاثیر عمیقی بر سینمای سورئال جهان گذاشته است که بتوانیم وی را جزو پیشگامان این سبک نام ببریم. او پس از ساخت فیلم‌هایی مثل روشنایی‌های واریته و همچنین فیلم زیبای ولگرد‌ها، به سراغ یکی از بهترین آثار عمر خود رفت و تصمیم گرفت تا فیلم تاثیرگذار “جاده” را جلوی دوربین ببرد که تحسین همگان را برای وی به همراه داشت.


بسیاری از کارشناسان جاده را فیلمی می‌دانند که مسیر سینمای ایتالیا را به طور کلی تغییر داد. فیلمی که در گذار سینمای ایتالیا از دوره نئورئالیسم به عصر جدید خود بسیار اثرگذار عمل کرد. اکثر فیلم‌های فدریکو فلینی نشانه‌های مشخصی داشت و به نوعی امضای وی بر اکثر آثارش وجود داشت. شاید اولین نشانه فیلم‌های وی نوعی سبکسری و بی‌خیالی در اکثر آثارش باشد که قطعا جاده سردمدار این سبکسری است. حسی که در اکثر آثار پازولینی نیز می‌توان یافت و تاثیر فلینی بر آثار وی مشهود است. در واقع در بیشتر فیلم‌های فدریکو فلینی، شخصیت‌های اصلی نوعی بی‌خیالی دارند که همذات پنداری مخاطب را با آنان بر می‌انگیزد. حتی در بسیاری از آثار او شخصیت محبوب فیلم شخصیتی مجنون و نامتعارف اما بی‌آزار نشان داده می‌شود که بلاشک مخاطب با او همذات پنداری شدیدی احساس می‌کند (خصوصا در آن دسته از فیلم‌های او که جولیتا ماسینا نقش اصلی است!). این سبکسری خاص فیلم‌های فلینی سبب می‌شوند که آثار وی از نوعی طنز و کمدی برخوردار است که اصولا بر مبنای شخصیت‌های فیلم شکل می‌گیرد و کمتر به سمت کمدی موقعیت پیش می‌رود. شخصیت‌های اصلی فیلم‌های او اشخاص له شده و خرد‌شده اجتماع هستند و کمتر می‌بینیم به داستانی از قشر بورژوا بپردازد. به بیان دیگر فلینی عاشق این افراد است و خود را نیز از آن‌ها می‌داند. از سویی دیگر تقریبا تمام فیلم‌های فلینی ریشه در کودکی او دارند. به نوعی سینمای او برگرفته از علایق و نوستالژی‌های کودکیش است و در واقع آثار وی را می‌توان ترکیبی از سورئالیسم و خیال به همراه نوستالژی‌های دوران کودکیش دانست که این موضوع نیز در جاده (مثل صحنه‌های کارناوال‌ها) کاملا مشهود است. رویاها و خاطرات فلینی به بهترین وجه ممکن به واسطه تخیل بی‌مانند او در آثار وی (گاهی به صورت لفافه) به تصویر کشیده می‌شوند. جاده شاید به اندازه “َشهر زنان” یا “فرد و جینجر” و “هشت و نیم” اسیر فانتزی فلینی نشده باشد اما قطعا در زمینه احساسی از تمام فیلم‌های دیگر او جلوتر است.

“جاده” را می‌توان تابلویی تمام قد از احساسات، تناقض‌ها و رنج‌های آدمی دانست. این موضوعات به زیبایی هر چه تمام‌‌تر در این فیلم بسیار تحسین شده و برنده اسکار به نمایش در آمده است. فلینی با این فیلم موفق شد خود را به عنوان کارگردانی مولف و کاملا صاحب سبک به جهان معرفی کند. رویکرد وی در این فیلم مالیخولیایی و اندوهناک اما تاثیرگذار بود. “جاده” روایتی بسیار دردناک ولی زیبا و احساسی از سفری به همراه زامپانوی تندخو و وحشی (آنتونی کویین) و جلسومینا‌ی خل اما دوست داشتنی (جولیتا ماسینا) است. جلسومینا شخصیتی نیمه خل، مهربان و کاملا چاپلین‌وار دارد. انگار هیج چیز زشتی در دنیا نمی‌تواند او را آزار دهد. در مقابل او زامپانوی زنجیر پاره‌کن قرار می‌گیرد. مردی با خوی حیوانی و کاملا درنده‌خو که گاهی جلسومینا را با کار‌های خود و تندخویی‌هایش مورد آزار و اذیت قرار می‌دهد. اما انگار جلسومینا از دنیایی دیگر آمده است که در آن هیچ چیزی جز زیبایی پروانه‌ها، حال خوش و عشق وجود ندارد. خانواده جلسومینا او را به زامپانو میفروشند و زامپانو نیز با او برده‌وار رفتار می‌کند. اما هیچ چیز احساسات پاک جلسومینا را مورد هجوم قرار نمی‌دهد. انگار او بدی‌ها را حس نمی‌کند و فقط عشق را درک می‌کند. به راستی چرا معصومیت وقتی در مقابل خباثت قرار می‌گیرد تاثیرگذاری چند برابر پیدا می‌کند؟ فلینی از این نوع معصومیت خاص جلسومینا بهترین بهره را می‌برد و مخاطب را در دنیایی غرق می‌کند که با جلسومینا هم‌ آوا شود اما ناگهان با رفتار تند زامپانو مانند کودکی مظلوم به گوشه‌ای پناه می‌برد و از ترس تکان نمی‌خورد. زامپانو به عنوان یک زنجیز پاره کن نمادی از خشونت، خوی حیوانی، خباثت و به طور کلی مقابل احساسات است. از سوی دیگر جلسومینا نماد تمام چیز‌های مثبت مانند عشق و مهربانی است. این تضاد و تناقض تم اصلی فیلم را شکل می‌دهد و به طور کلی محور اصلی فیلم بر این مبنا پیش می‌رود. در واقع‌ تناقض‌های بین دو شخصیت فیلم به وفور در فیلم دیده می‌شوند و تقابل خیر و شر، قوی و ضعیف و جلسومینا و زامپانو هسته اصلی فیلم را تشکیل می‌دهند. به جلسومینا می‌گویند: هیچ چیزی در دنیا بی‌فایده نیست. به این ترتیب جلسومینا می‌فهمد که وجود دارد تا برای زامپانو مفید باشد. در حقیقت با زبانی عوامانه و سطح پایین ژرفای ناشناخته انسان برای جلسومینا عریان می‌شود. در یکی از سکانس‌های فیلم جلسومینا با دیوانه‌ای به نام ماتو رو‌به‌رو می‌شود که از هر قید و بندی به دور است. او نیز مانند جلسومیناست. نمادی از عشق و آگاهی. برای او نیز همه چیز بی‌اهمیت و ساده است به طوری که در سکانسی که با زامپانو درگیر می‌شود تنها چیزی که وی را آزار می‌دهد این است که زامپانو ساعت مچی او را شکسته است. فلینی او را سمبلی از مسیح می‌داند و آگاهی او را نیز به مسیح نسبت می‌دهد. انگار ماتو آمده تا جلسومینا را به رستگاری برساند و به موازات آن چلسومینا هم زامپانو را و این زنجیره‌ رستگاری به همین منوال ادامه پیدا کند. اما زامپانو ماتو را می‌کشد چون او را دست می‌اندازد و این فرجام کار است. در واقع ماتو تنها نشانه آگاهی در کل فیلم است که با حضورش بذر آگاهی را در دل جلسومینا می‌پاشد و با مرگش همه چیز را برای جلسومینا تمام می‌کند. جلسومینا از آستانه تحملش بیشتر می‌بیند و می‌فهمد و در نتیجه کاملا مجنون و دیوانه می‌شود و زامپانو او را رها می‌کند و به بیانی بهتر تنها کلید خود برای رسیدن به رستگاری را از خودش دور می‌کند. پس از چند سال به او خبر می‌رسد که جلسومینا مرده است. فلینی مرگ او را نیز به تصویر نمی‌کشد تا معصومیت وی همچنان جاودانه باقی بماند و او را فقط با آن ملودی غمگین سازش به یاد بیاوریم. در یکی از تاثیرگذارترین سکانس‌های فیلم که سکانس پایانی آن نیز می‌باشد، زامپانو در ساحل دریا به وجود پست خود پی می‌برد و از درون می‌شکند اما هیچ چیز قابل تغییر نیست. پایانی مثل la Dolce vita و آثار دیگر فلینی که در آن‌ها اغلب دریا نمادی از خود‌آگاهی است و شخصیت فیلم در لوکیشن ساحل به مسائلی پی می‌برد.

نقش بسیار پرمحتوای جلسومینا که در فیلمنامه به خوبی پرداخته می‌شود به همراه بازی هنرمندانه جولیتا ماسینا با آن چشم‌های معصوم و سبکسری‌اش تداعی کاملی از چارلی چاپلین اما نوع مونثش است. جولیتا ماسینا که همسر فلینی نیز بود، در اکثر فیلم‌های وی نقش اصلی را بر عهده داشت ولی در میان آثار او قطعا جاده بهترین است. بازی وی به شدت تاثیرگذار و همراه با کمی غلو در اداها است که بدل به یکی از بهترین نقش آفرینی‌های تاریخ سینما شده است. ماسینا قدی کوتاه داشت و قابلیت این را داشت تا با چشمانش با مخاطب حرف بزند. چشمان معصوم او حتی نقشی مثل نقش فاحشه در فیلم شب‌های کابیریا را نیز با معصومیت خاص وی همراه کرد. از سوی دیگر آنتونی کویین نیز بازی خوبی در نقش زامپانو به نمایش می‌گذارد و موفق می‌شود پرتره بسیار خوبی از یک مرد خشن و درنده خو به نمایش بگذارد. بازی وی بسیار تک بعدی است به طوری که ما او را به عنوانی مردی که فقط به فکر غرایض حیوانی خود است و هیچ هدف دیگری جز این ندارد کاملا باور می‌کنیم. زامپانو فقط پول، غذا و شهوت رانی را می‌فهمد و هیچ کدام از سخنان جلسومینا نیز دل وی را نرم نمی‌کند. نقش زامپانو ظرافت‌های بی شمار جلسومینا در پرداخت را ندارد ولی آنتونی کویین به خوبی از پس آن برآمده و از خشکی بیش از حد نقش کاسته است. موسیقی این فیلم توسط نینو روتای فقید که یکی از بهترین آهنگسازان فیلم تاریخ ایتالیا بود و کارهایی مثل پدرخوانده۲ و ۳ ، آمارکورد و هشت و نیم را در کارنامه داشت، ساخته شد و بخش بسیار مهمی از فیلم را کامل کرد. به طوری که قسمت اعظمی از بار احساسی سنگین فیلم بر روی دوش موسیقی بسیار زیبای آن است که به یکی از به‌ یاد ماندنی‌ترین موسیقی‌های فیلم بدل گشته است. فیلم علاوه بر جایزه اسکار بهترین فیلم خارجی زبان، موفق به کسب جایزه شیر نقره‌ای فستیوال فیلم ونیز هم شد.

“جاده” فیلمی با رویکرد شاعرانه راجع به احساسات است. مرگ جلسومینا زوال معصومیت است. نابودی عشق و احساسات و هر صفت خوب دیگری و عدم رسیدن به رسستگاری بشریت (زامپانو) به دلیل اشتباهات خود و ندیدن نشانه‌ها و در نتیجه از بین بردن رستگاری به دست خود. در نتیجه رویکرد فلینی در این فیلم سیاه است و با هیچ منطقی نیز نمی‌توان عکس آن را ثابت کرد. شاید آن فضای متوهمانه در آثارر فلینی و تقابل مهارناپذیر رویا و واقعیت با چاشنی خاطرات که هسته سینمای فلینی را تشکیل می‌دهد و آثار اولیه وی مانند جاده کمتر به چشم بخورد، اما رویکرد بیان احساس همان است. زبان فلینی همان است. چه در روشنایی‌های واریته به عنوان فیلم اولش و چه در فیلم‌های ضعیف اواخر عمرش مانند کازانوای فلینی و کشتی همچنان در سپارست فرم همان است و فقط عناصر سورئالیسم در آثار وی به تدریج با گذشت سال‌ها بیشتر شد به طوری که آخرین فیلم وی یعنی آوای ماه سورئال‌ترین آن‌ها شد. جاده نیز به عنوان آثار اولیه او بیشتر تحت تاثیر مکتب نئورئالیسم است ولی رنگ و لعاب آن از مکتب دور می‌شود و به همین دلیل این فیلم را فیلمی مهم در گذار و پیشرفت سینمای ایتالیا می‌دانند. شاید هنوز پس از گذشت بیش از ۶۰ سال از ساخت این فیلم اثر دیگری با قدرت جاده در بیان احساسات ساخته نشده باشد. آری، “جاده” جاودانه است.

آنجلینا جولی در برزخ تلخ پس از جدایی از برد پیت

اکنون پس از دو سال  از طلاق پر سر و صدای آنجلینا جولی و برد پیت از هم ، خبرها حاکی از روهای تلخ آنجلینا جولی و فرزندانش است ؛ و به نظر می‌رسد که داستان این جدایی هنوز به پایان راه نرسیده است.

در تازه‌ترین رویداد مربوط به این جدایی آنجلینا جولی سه‌شنبه برد پیت را متهم کرد که در یکسال و نیم گذشته به تعهدات مالی خود در قبال شش فرزندشان آنچنان که باید و شاید عمل نکرده است.

بر اساس شکایتی که آنجلینا جولی در این باره به دادگاه عالی لس‌آنجلس ارائه کرده است، این بازیگر و کارگردان سرشناس قصد دارد که برد پیت را مجبور به انجام تعهداتش کند.

https://fararu.com/files/fa/news/1396/6/14/337260_946.jpg


وکلای برد پیت تا این زمان به ادعای آنجلینا جولی واکنش نشان نداده‌اند.

گفتنی است؛ آنجلینا جولی و برد پیت که در دوران زندگی مشترک خود مشهورترین زوج سینمای جهان بودند، شش فرزند دارند. مداکس ۱۷ ساله، پکس ۱۴ ساله، زهرا ۱۳ ساله، شیلو ۱۲ ساله و دوقلویی ۱۰ ساله به نام‌های ویوین و ناکس شش فرزند آن‌ها هستند.


https://fararu.com/files/fa/news/1396/6/14/337264_430.jpg

فیلم سینمایی لورل و هاردی در آکسفورد

فیلم ماندگار و زیبای ساده لوح در آکسفورد اثر آلفرد گلدینگ که در ایران با عنوان لورل و هاردی در آکسفورد و یا احمقها در آکسفورد شناخته می شود شب گذشته از شبکه نمایش پخش شد .

وقتی نگاه های معصومانه و همراه با تعجب هاردی در این فیلم را بیاد می آورم می فهمم که مهران مدیری و بعد سیامک انصاری نگاه به دوربین به عنوان یک قضای صادق را از کجا آموخته اند .


در این فیلم لورل و هاردی که در اوج فقر و تنگدستی هستند در یک رخداد شگفتی آفرین دزد یک بانک را دستگیر می‌کنند. رئیس بانک برای سپاسگزاری از آنها حاضر می‌شود خواسته‌های آنها را بپذیرد. لورل و هاردی نیز که به تازگی به اهمیت دانشگاه و دانش پی برده‌اند از او می‌خواهند که آنها را به دانشگاه بفرستد. رئیس بانک موافقت می‌کند ولی در دانشگاه ماجراهای فراوانی در کمین آن دو است .


کارگردان :   Alfred J. Goulding
تهیه‌کننده : هال روچ    Hal Roach Jr.
نویسنده    Charley Rogers
Felix Adler
هری لنگدون
بازیگران  :  استن لورل
اولیور هاردی
ویلفرد لوکاس
جیمز فینلایسون (بازیگر)
آنیتا گاروین
فورستر هاروی
پیتر کوشینگ
چارلی هال
موسیقی    Marvin Hatley
فیلم‌برداری    Art Lloyd
تدوین    Bert Jordan
توزیع‌کننده    یونایتد آرتیستس
تاریخ (های) انتشار ۱۶ فوریه ۱۹۴۰
مدت
    42' 01" (streamliner version)
62' 41" (extended version)
ساخت کشور آمریکا

زبان    انگلیسی


دوست دارم نظر شما کاربران گرامی درباره این فیلم را بدانم


https://i.ytimg.com/vi/IYnAHRAdS5I/hqdefault.jpg

مورگان فریمن و دردسری بزرگ

«مورگان فریمن» این روزها دچار چالشی بزرگ در زندگی خود شده است و شاید هم بزرگترین چالش زندگی حرفه ایش پس از بازی در بیش از 100 فیلم سینمایی که 3 فیلم از آنها جزو 100 فیلم برتر تاریخ سینما می باشند.

مورگان فریمن به شکایت ۸ زن از وی به اتهام آزار و اذیت جنسی واکنش نشان داد و این ادعاها را دروغین دانست.

 پس از این که رسانه‌ها از شکایت چند زن از «مورگان فریمن» به سبب رفتار نامناسب و آزار و اذیت پرده برداشتند، این بازیگر برنده اسکار اعلام کرد که هرگونه صحبتی مطرح شده در این باره اشتباه است اما وی از تمامی کسانی که ممکن است آن‌ها را ناراحت کرده باشد، عذرخواهی می‌کند.

اتهامات وارد شده به این بازیگر ۸۰ ساله، جدیدترین مورد از مجموعه شکایات مطرح شده علیه بازیگران مرد، فیلمسازان و عوامل هالیوودی از اکتبر سال ۲۰۱۷ تاکنون است که در برخی موارد منجر به کناره‌گیری افراد و توقف پروژه‌های سینمایی شده است.

روز جمعه گذشته «هاروی واینستین» تهیه‌کننده پرنفوذ آمریکایی سرانجام به سبب اتهامات سوء استفاده جنسی و تجاوز توسط پلیس نیویورک دستگیر شد.

«فریمن» در واکنش به این اتهامات در بیانیه‌ای گفت:« از  این که ۸۰ سال از زندگی‌ام در یک چشم به هم زدن و با گزارش رسانه‌ها در خطر فروپاشی است، ویران شدم. اما می‌ خواهم روشن صحبت کنم، من محیط ناامن کاری برای کسی ایجاد نکردم. به زنان تعرض نکردم و از آنها در ازای پیشرفت و استخدام درخواستی نکردم و همه این ادعاهای مطرح شده کذب است. من آدمی هستم که تلاش می‌کنم فضا را برای اطرافیانم راحت کنم و با آن‌ها شوخی کنم اما مشخصا همیشه این رفتارها طبق قصد و  نیت من پیش نرفته است و به همین دلیل است که از همه کسانی که احتمالا آن‌ها را ناراحت کردم عذر می‌خواهم.»

سی‌ان‌ان اعلام کرده که هشت زن که خود را قربانی آزار و اذیت جنسی و یا رفتار نامناسب معرفی کردند از «فریمن» شکایت کرده اند و هشت زن دیگر شاهد چنین رفتارهایی از وی بوده‌اند. آن‌ها همچنین اعلام کردند دیگر منابع «فریمن» را فردی حرفه‌ای در اداره و محل کار توصیف کردند و این اتهامات را رد کردند.

مورگان فریمن ۸۰ ساله که در طول ۵۰ سال گذشته در بیش از ۱۰۰ اثر سینمایی بازی کرده‌ است،‌ اولین‌بار در سال ۱۹۶۴ مقابل دوربین قرار گرفت و تاکنون پنج‌بار نامزد جایزه اسکار شده که در سال ۲۰۰۴ برای فیلم «عزیز میلیون دلاری» بهترین بازیگر نقش مکمل مرد شد.

وی در سال ۱۹۹۷ توسط مجله انگلیسی «امپایر» به‌عنوان سی‌ویکمین بازیگر بزرگ همه دوران‌ها برگزیده شد و سه فیلم «رانندگی برای خانم دیزنی»، «افتخار» و «رهایی از شائوشنک» او در فهرست ۱۰۰ فیلم برتر تاریخ سینما قرار گرفت.

«شوالیه تاریکی»، «لوسی»، «قرمز»، «تحت تعقیب» و «شیوع» از دیگر فیلم‌های موفق «فریمن» هستند.


نقد و بررسی فیلم والرین و شهر هزار سیاره ساخته لوک بسون

رها ماهرو : فیلم تازه لوک بسون در سال 2017 "والرین و شهر هزار سیاره" نام دارد . فیلمی با نگاهی نو به پیشرفت های انسان در 400 سال آینده. فیلمی که به زندگی انسان ها و موجودات گوناگون در کهکشان ها و جهان زنجیری از دوستی و مهر می زند.
جدا از هر جلوه های ویژه و صحنه های پرتحرک و اکشن فیلم ، ابتدا باید به ماهیت حقیقی فیلم پرداخت و نگاه انسانی لوک بسون را مدنظر قرار داد. در نخستین سکانس های فیلم ، لوک بسون جزیره ای زیبا را نشانمان می دهد که موجودات زیبا و مهربانی در کنار یکدیگر با صلح و دوستی زندگی می کنند . با نهایت و عشق خالصانه به یکدیگر درود می فرستند . هیچ پلیدی و دورویی در چشمان آنها پیدا نیست. این جزیره سیاره ای به نام میول نام دارد که در واقع شباهت های زیادی بین آن و نظریه "جزیره مهربانی" حکیم ارد بزرگ می توان دید. نظریه جزیره مهربانی در واقع توصیفی از یک سرزمین ایده آل برای زندگی همه موجودات است که بدون توجه تفاوت های نژادی ، جنسیتی و فکری با خوشبختی کنار یکدیگر با آزادی می توانند زندگی کنند در صورتی که رابطه بین آن ها بر اساس مهربانی ، احترام و اخلاق باشد.
در واقع ساکنان جزیره میول با اینکه مورد ظلم انسان ها واقع شده اند و محل زندگیشان با بی رحمی نابود شده و خاطرات شیرین و عزیزان دلبندشان مبدل به خاطرات تلخ و جانسوز شده هیچگاه در صدد انتقام برنیامدند و کوچکترین آسیبی به فرمانده ای که دستور نابودی سیاره شان را صادر کرد وارد نساختند . آن ها حتی در آخرین لحظه خودخواه نبودند حتی با اینکه چندین تن از دوستانشان را به خاطر دستور بی رحمانه فرمانده از دست دادند. با وجود تمام سختی ها و مشکلاتی که پس از مرگ سیاره برایشان پیش آمد ، توانستند خودشان را با شرایط پیش آمده وفق بدهند و از تغییرات جدید نترسند. آن ها خردمند و دارای قدرت تفکر بودند و توانستند با استفاده از دانشی که انسان ها بدست آورده بودند خودشان را زنده نگه دارند و از جهان پیرامونشان آگاه شوند.
نکته ای که فیلم "والرین و شهر هزار سیاره" را متمایز از هر فیلمی که تا به امروز در جهان ساخته شده می کند نشان دادن دنیاهایی موازی در کنار یکدیگر و ادغام آن ها و نشان دادن دنیایی آرمانی در آینده است.

فیلم بسیار سنگین و پر از جلوه های ویژه کامپیوتری و پرتحرک است به طوری که شما اگر سرتان را ناگهان برگردانید خیلی از سکانس های مهم فیلم را از دست می دهید. از نگاه من این فیلم بهترین فیلم لوک بسون تا حال حاضر است و مقدار هزینه ای هم که خرج این فیلم کرده است نشان دهنده قدرتنمایی بسون به هالیوود و فیلم هایی که با هزینه آن ها ساخته می شود است ، چرا که او تابحال هیچگاه حاضر به ساخت فیلمی در هالیوود نشده و سعی کرده خودش تمام هزینه ها را متقبل شود . و دلیلش را هم چنین عنوان می کند :

پرسش : مایلید برای کار به هالیوود بروید؟


-""همین الان هم با تعدادی از هنرمندان هالیوودی کار می‌کنم. من با هر کسی و هر مکانی که بخواهد فیلم‌های خوب تولید کند، همکاری می‌کنم و وحشتی از این همکاری ندارم. اما نکته‌ای که نباید از یاد برد این است که هر همکاری باید بر اساس احترام متقابل و رعایت حقوق دیگران باشد، به این مسئله اعتقادی ندارم که یک نفر باید حاکم باشد و دیگری محکوم. من پول و فکر برابر می‌گذارم و باید سهم برابری در این همکاری داشته باشم. متاسفانه برخی از تهیه‌کنندگان هالیوودی فکر می‌کنند بیشتر و بهتر از بقیه می‌دانند و همه ‌باید مطیع آن‌ها و تفکراتشان باشند.
سینما یک هنر دستوری نیست ،یا حداقل ما در فرانسه این طورعمل نمی‌کنیم. ما بحث می‌کنیم و از این بحث‌ها یک نتیجه منطقی و خوب گرفته و آن را عملی می‌کنیم. دیکتاتوری در کار نیست و برادر بزرگتری وجود ندارد. من مجبور نیستم در هالیوود کار کنم. خود ما در فرانسه یک صنعت فیلم‌سازی قوی داریم که در طول سال تعداد زیادی فیلم تهیه می‌کنیم و تماشاگران زیادی هم برای آن‌ها داریم. برای همین اگر بخواهم با هالیوودی‌ها همکاری کنم باید احترام متقابل و همکاری رعایت شود و نه سیستم ارباب و رعیتی.
""

آنطور که تخمین می زنند فیلم بیشتر از 200 میلیون دلار خرج برداشته است و 225 میلیون دلار فروخته است و این باعث می شود عده ای از منتقدان نسبت به فیلم والرین و شهر هزار سیاره کم لطفی کرده و آن را تقلیدی ازبلاک باسترهای مشهور هالیوودی بدانند. در صورتی کمپانی های بزرگ پشت فیلم های هالیوودی هستند و مالیات های سنگین نمی پردازند. والرین یکی از پرخرج ترین فیلم هایی است که بجای کمپانی یک شخص هزینه ان را پرداخته است.

با این وجود یکی از نقص های این فیلم که شاید دلیلی بر فروش پایین این فیلم باشد انتخاب بازیگران است . دین دیهان و کارا دلوین تابحال تجربه نقش اصلی در فیلم های پرخرج را نداشتند و حتی کارزمای لازم برای جذب بیننده را ندارند . در عین حال که درکش این موضوع که والرین و لارولین با این سن و سال کم سرگرد و سرباز باشند برای مخاطب قدری دشوار است . شاید بهتر بود لوک بسون برای استارت اولین فیلم 200 میلیون دلاری اش از بازیگران امتحان پس داده تری استفاده می کرد.

والرین و شهر هزار سیاره

Valerian and the City of a Thousand Planets

کارگردان     لوک بسون

تهیه‌کننده    
    ویرجینیا سیلا
    لوک بسون

فیلم‌نامه‌نویس     لوک بسون

بازیگران    
دین دی‌هان
کارا دلوین
کلایو اوون
ریحانا
کریس وو
جان گودمن
ایتن هاک

موسیقی     الکساندر دسپلا

فیلم‌برداری     تیری آربوگاس

توزیع‌کننده    
اروپاکورپ (آمریکا و فرانسه)
لاینزگیت (انگلیس)

تاریخ (های) انتشار
۲۱ ژوئیه ۲۰۱۷

مدت           ۱۳۸ دقیقه

کشور     فرانسه

زبان     انگلیسی

بودجه     ۱۹۷ میلیون یورو
(۱۷۷ - ۲۱۰ میلیون دلار)

گیشه     ۲۲۵.۲ میلیون دلار

والرین و شهر هزار سیاره (انگلیسی: Valerian and the City of a Thousand Planets) یک فیلم فرانسوی در سبک علمی–تخیلی اکشن حماسی به نویسندگی و کارگردانی لوک بسون است که در سال ۲۰۱۷ منتشر شد. از بازیگران آن می‌توان به دین دی‌هان، کارا دلوین، کلایو اوون، ریحانا و کریس وو اشاره کرد. والرین و شهر هزار سیاره در تاریخ ۲۱ ژوئیه ۲۰۱۷ در ایالات متحده به نمایش در آمد، و در ۲۶ ژوئیه ۲۰۱۷ نیز در فرانسه اکران شد.

**********************
زبان : انگلیسی , فرانسوی PG-13
یک نیروی تاریک به نام"آلفا"، یک شهر بزرگ و خانه ای ، برای گونه هایی از یک هزار سیاره را تهدید می کند. "والرین" و "لورلین" کارشناس هایی هستند که باید برای شناسایی تهدیدات آنها و حفاظت از نه تنها آلفا، بلکه آینده جهان به آنجا فرستاده می شوند و ...

**********************
والرین و شهر هزار سیاره(Valerian and the City of a Thousand Planets)
(تولید 2017)

کارگردان : Luc Besson

نویسنده : Luc Besson

بازیگران : دین دی هان ،کارا دلوینگن ،اتان هاوک،کلایو اوون،ریانا

خلاصه داستان : والرین و لورلین دو مامور ویژه ای هستند که وظیفه آنها برقراری نظم و امنیت در میان قلمروهای مختلف فضایی است. اما یک تهدید خطرناک این دو مامور را مجبور به مبارزه با زمان می کند که..

**********************
کمپانی فرانسوی «اروپاکورپ» که نزدیک به دو دهه پیش توسط لوک بسون تاسیس و راه‌اندازی شد، این روزها با 119.9 میلیون یورو (135 میلیون دلار) ضرر مالی سالانه دست و پنجه نرم می‌کند. شکست تجاری مجموعه‌ای از فیلم‌های انگلیسی زبان «اروپاکورپ» در یک سال گذشته (تا پایان 31 مارس) به همراه هزینه‌های بالای روند پخش و اکران این تولیدات در سینماهای امریکا، خسارت سنگینی را متوجه صاحبانش کرده است. در حالی که کم‌تر از یک ماه به آغاز اکران «والرین و شهر هزار سیاره» جدیدترین ساخته لوک بسون باقی مانده، این استودیوی 17 ساله از عملکرد مالی‌اش در یک سال گذشته پرده برداشته است.

به گزارش مووی مگ به نقل از آی سینما، به این ترتیب، برای جبران بخشی از ضرر هنگفتی که گریبانگیر «اروپاکورپ» شده است، فیلم جدید بسون به فروشی تجاری قابل قبولی در گیشه نیاز دارد. به گزارش «ورایتی» به نقل از صاحبان این استودیوی فیلمسازی، ضرر مالی اخیر بیش از سه برابر ضرری (44 میلیون دلار) برآورد شده است که در سال 2010 به سرمایه این کمپانی وارد شد. فیلم‌های «سرکل»، «دوشیزه اسلون»، «محبوس» و «9 جان» از جمله محصولات ناموفق کمپانی این فیلمساز سرشناس فرانسوی در یک سال گذشته بوده‌اند. 

«اروپاکورپ» که پیش از این هم یک بار تا مرز ورشکستگی پیش رفته بود، با ایجاد «تغییرات اساسی» در استراتژی پخش خود به همکاری با کمپانی «اس تی ایکس» به عنوان پخش‌کننده محصولاتش در امریکا روی آورد. استودیوی بسون با امضای قراردادی چند ساله، حق پخش امریکای جدیدترین محصولاتش به ویژه فیلم پر سر و صدای «والرین»را به اس تی ایکس واگذار کرد.

این کمپانی از حالا به بعد، تمرکزش را بر ساخت فیلم‌های اکشن و علمی-تخیلی معطوف خواهد کرد. از میان موفق‌ترین تولیدات سینمایی «اروپاکورپ» در ژانرهای یاد شده می‌توان به سه‌گانه «ربوده شده» با بازی لیام نیسن، «لوسی» با بازی اسکارلت جوهانسن و «عنصر پنجم» با بازی بروس ویلیس و گری اولدمن اشاره کرد.

بازگشت سرمایه از دست رفته این کمپانی و دستیابی دوباره به سود کافی، تا حد زیادی در گرو عملکرد نهایی «والرین» در گیشه است. این تریلر علمی-تخیلی که با بودجه 180 میلیون دلاری تهیه و تولید شده، پرهزینه‌ترین فیلم مستقل تاریخ به شمار می‌رود که با سرمایه شخصی ساخته شده است.

کارشناسان گیشه پیش‌بینی می‌کنند احتمالا فروش جهانی جدیدترین ساخته بسون از مرز 400 میلیون دلار فراتر برود و بتواند به وضعیت بحرانی «اروپاکورپ» پایان بدهد.

**********************

معرفی مهمترین فیلمهای تخیلی سال 96


War for the Planet of the Apes؛ جنگ برای فرمانروایی روی زمین

کارگردان: مت ریوز

بازیگران: اندی سرکیس، وودی هارلسون، استیو زان و جودی گریر

تاریخ اکران: 23 تیر

میمونی که بعدها «سزار» نام می گیرد، به خاطر تزریق دارویی به نام «ALZ- 112» هوشمندتر از هم قطارانش می شود تا جایی که حتی می تواند به صورت دست و پا شکسته با انسان ها صحبت کند. از آن طرف ویروس قوی تر به نام ALZ-113 که جایگزین نسخه قبلی می شود، نوع بشر را تهدید و زمین را به نوعی با دوران آخرالزمان آشنا می کند.

این دو اتفاق به شورش سزار و هم ردیفانش علیه انسان ها کمک می کند، انسان هایی که حالا می بینند باید بخشی از کره زمین را با این جانداران تقسیم کنند. در دو قسمت قبلی سری جدید «سیاره میمون ها» شاهد شکل گیری جامعه کوچکی از نخستی ها به رهبری سزار و بعد درگیری آن ها با انسان ها بودیم، اما طبق گفته «مت ریوز» (Mat Reeves) در قسمت سوم- که جنگ برای سیاره میمون ها» نام دارد- قرار است با یک جنگ حسابی رو به روی باشیم، جنگی که سرنوشت زمین و ساکنین آن را رقم خواهدزد.

البته در کنار حماسی بودن فیلم و جنگ بزرگی که با آن رو به رو می شویم، قرار است مبارزه ای را که درون سزار هم جریان خواهدداشت، شاهد باشیم. سزاری که مخالف خشونت است و فرمان «هیچ میمونی، میمون دیگر را نمی کشد» را صادر کرده است و البته در انتهای فیلم دوم، آن را با کشتن «کوبا» (Koba) می شکند، حالا در موقعیتی قرار می گیرد که باز ممکن است عقایدش را زیر پا بگذارد. همین طور هم که از عکس ها می بینید بخشی از فیلم قرار است زیر برف و بوران باشد که به گفته گروه فنی فیلم، پیشرفت این چند ساله جلوه های ویژه را می توانید در این فیلم و مخصوصا در موهای میمون ها ببینید.

درباره خط اصلی داستان: بعد از اتفاقات قسمت دوم، سزار دست زن و بچه و افراد قبیله را می گیرد و دوباره به دل جنگل بر می گردد، اما این بار سر و کله «سرهنگ» با بازی «وودی هارلسون» پیدا می شود تا رودرروی آن ها بایستد، سرهنگی که خیلی اعصاب درست و حسابی ندارد و جنگ لازمه کارش است.



Valerian and the City of a Thousand Planets؛ کارآگاهان کهکشانی

کارگردان: لوک بسون

بازیگران: کلایو اوون، جان گودمن

تاریخ اکران: 30 تیر

«لوک بسون» در کارنامه اش چند فیلم علمی- تخیلی با کیفیت های مختلف دارد که اگر بخواهیم بهترین را انتخاب کنیم، احتمالا باید از «عنصر پنجم» (The Fifth Element) نام ببریم. این کارگردان فرانسوی، این بار سراغ یکی از کتاب های مصور علمی- تخیلی سرزمینش رفته که از سال 1967 (1346) تا سال 2010 (1389) به صورت مداوم منتشر می شده است.«والرین و شهر هزار سیاره» درباره دو مامور کهکشانی است 9ه با قدرت سفر در زمان می خواهند مشکلات پیش روی شان را حل کنند.



King Arthur: Legend of the Swowrd؛ شاه آرتور با طعم ارباب حلقه ها

کارگردان: گای ریچی

بازیگران: چارلی هونام، جود لا، اریک بانا

تاریخ اکران: 22 اردیبهشت

«این فیلم ماحصل درآمیزی فیلم های ارباب حلقه ها و Lock, Stock and Two Smoking Barrels»*؛ این جمله را «چارلی هانم» (Charlie Hinnam) بازیگر نقش اصلی فیلم «شاه آرتور: افسانه شمشیر» می گوید. براساس اطلاعات به دست آمده با یک فیلم حماسی رو به رو هستیم که در آن هر لحظه ممکن است هیولایی، فیل زره پوشی، مارهای جهنده ای، چیزی داخل صحنه شود و آرتور را به چالش بکشاند. برگ برنده فیلم تا این جا، کارگردان طنازش است و الّا حاصل این پیوند عجیب می تواند هیولای فرانکشتاین باشد.

* یکی از بهترین فیلم هایی که «گای ریچی» کارگردانی کرده است.

Mute؛ بر فراز برلین

کارگردان: دانکن جونز

بازیگران: الکساندر اسکارشگرد، پاول راد

تاریخ اکران: 22 اردیبهشت

کارگردان موفق فیلم علمی- تخیلی «ماه» به اصل خویش برگشته است تا شاید دوباره شاهد فیلم خوب دیگری در ژانر علمی- تخیلی باشیم. «لال» (Mute) جدیدترین ساخته «دانکن جونز» است که از تصاویر منتشر شده می توان فهمید فضایی مالیخولیایی شبیه «بلید رانر» ریدلی اسکات دارد. هرچند خود کارگردان این نظریه را رد کرده و گفته فیلمش بیشتر وامدار «M*A*S*H» ساخته «رابرت آلتمن» است. داستان فیلم درباره مرد لالی است که دنبال عشق خود می گردد، در برلین، 40 سال بعد.



The Dark Tower؛ آن سوی آخر دنیا

کارگردان: نیکولای آرسل

بازیگران: ادریس البا، متیو مک کاناهی

تاریخ اکران: 6 مرداد

فیلم ها و سریال هایی که از روی آثار «استیون کینگ» ساخته می شوند یا تبدیل به شاهکار می شوند یا راهی زباله دان تاریخ. تقریبا حد وسطی در این میان وجود ندارد. امیدواریم «برج تاریک» دچار سرنوشت اقتباس هایی مانند «درخشش» و «رستگاری در شاوشنگ» شود.

فیلم قرار است ادامه ای باشد برای سری کتاب های هشت تایی برج تاریک که کنیگ آن ها را یکی از برترین نوشته های خود می داند. داستان فیلم درباره رسیدن به برج تاریکی است که آن را آخر دنیا می دانند، جایی که می تواند سرنوشت آدم ها و سرزمین ها را تغییر دهد.



Star Wars: The Last Jedi؛ نیرو، تاریکی و دیگر هیچ

کارگردان: ریان جانسون

بازیگران: مارک همیل، کری فیشر، آدام درایور، دیزی ریدلی، اسکار آیزاک، اندی سرکیس و بنی سیو دل تورو

تاریخ اکران: 24 آذر

در این دو سال که بین اکران فیلم اول (نیرو بر می خیزد) و فیلم دوم (آخرین جدای) سه گانه سوم جنگ ستارگان فاصله بوده، اتفاقات بزرگی برای این مجموعه رخ داده است. اول از همه، مرگ «کری فیشر» (Carrie Fisher) خیلی بیش ماری از طرفداران این اپرای فضایی را داغدار کرد تا بعد از این، اگر فیلمی با عنوان جنگ ستارگان اکران شد دیگر منتظر «پرنسس لیا» (Princess Leia) نباشیم، دست کم نه به صورت فیزیکی (برای ساخت قسمت سوم بحث هایی درباره بازسازی شخصیت پرنسس لیا به صورت کامپیوتری پیش آمده که هنوز تایید نشده است).

در همان محدوده زمانی که فیشر از دنیا رفت، اولین فیلم سینمایی مستقل جنگ ستارگان هم اکران شد که «روگ وان» (Rogue One) نام داشت. روگ وان و بقیه هم قطارانش قرار است به گوشه و کنار دنیای جنگ ستارگان سرک بکشند و دور از هیاهوی جنگ های بزرگ دو نیروی خیر و شر، داستان های نگفته شخصیت ها و اتفاقات کوچک تر را روایت کنند؛ فیلم هایی که آن ها را «Anthology films» می خوانند.

اما برسیم به «آخرین جدای» که در سه گانه سوم، دومین فیلم و در کل هشتمین فیلم سری جنگ ستارگان است. هر چند تا اکران فیلم راه درازی در پیش داریم، اما تا این جا دست کم پنج نکته از این فیلم را می دانیم.

1- لوک باز می گردد

براساس فیلم هایی که کارگردان و نویسنده فیلم، «ریان جانسون» (Rian Johnson) به عنوان منابع الهام خود معرفی کرده- فیلم هایی مانند «دوازده ساعت پرواز» ساخته «هنری کینگ» و «پل رودخانه ای کوای» ساخته «دیوید لین»- باید منتظر فیلمی جنگی/ آموزشی باشیم (البته از این مدل فیلم در سه گانه اصلی هم داشتیم که «یودا»، «لوک» را آموزش می داد تا به یک جدای واقعی تبدیل شود).

بر همین اساس احتمالا «ری» (Rey) با بازی «دیزی ریدلی» (Daisy Ridley) سر وقت لوک اسکای واکر می رود تا به عزلت نشینی آخرین جدای پایان دهد و با تمرینات او، خود به جدای جدیدی تبدیل شود.

2- روشن و تاریک

درست است که نیرو بر می خیزد بازتابی بود از «امیدی تازه»، اما قسمت هشتم قرار نیست به تیرگی «امپراتور ضربه می زند» باشد. این را کارگردان فیلم می گوید که قرار است به آن اندازه که فیلم گنجایش دارد، درجه تیرگی فیلم را بالا ببرد.

3- گردهمایی سمت تاریک

رهبر سمت تاریک نیرو، «اسنوک» (Snoke) با نقش آفرینی «اندی سرکیس» (Andy Serkis) بر خواهدگشت و مسلما نقشه های شومی برای «کیلورن» (Kylo ren) خواهدکشید. همچنین او نیم نگاهی به دیگر شخصیت منفی فیلم که دل تورو آن را بازی خواهدکرد، دارد تا بتواند نقشه هایش را از چند جهت پیش ببرد.

4- نقش هایی که دوباره فراخوانده می شوند

بسیاری از شخصیت های قسمت قبل در این قسمت هم بازی خواهندکرد: در حالی که «کاپیتان فاسما» (Captain Phasma) با بازی «گوئند لاین کریسیت» (Gwendoline Christie) از زندان زباله های فشرده فرار خواهدکرد، «فین» (Finn) و «پو» (Poe) با بازی های «جان بویگا» و «اسکار آیزاک» به همراه «مز» و «ژنرال هاکس» و «C-3 PO» همگی برخواهندگشت. «جان ویلیامز» افسانه ای هم بار دیگر کار آهنگسازی فیلم را انجام خواهدداد.

5- جواب دادن به سوال های بی جواب

هر چند «جی.جی. آبرامز» کارگردان قسمت قبل، به عنوان تهیه کننده، حی و حاضر است، اما یک دو جین سوال را با فیلمش در ذهن طرفداران جنگ ستارگان باقی گذاشته؛ آیا ری دختر لوک است؟ اسنوک دقیقا چه چیزی می خواهد؟ چرا لوک عزلت نشین شده است؟ به غیر از این که ریان (کارگردان قسمت هشت) به برخی از این سوالات جواب خواهدداد، «مارک همیل»، بازیگر نقش لوک گفته بی خیال جمله «نیرو با تو باد» شوید، چرا که ریان با چند جمله جدید سراغ تان خواهدآمد.



Pirates of the Caribbean: Dead Men Tell No Tales؛ سالزار علیه جک اسپارو

کارگردان: یواکیم رونینگ، اسپن سندبرگ

بازیگران: جانی دپ، خاویر باردم و جفری راش

تاریخ اکران: 5 خرداد

«مرده ها قصه نمی گویند» پنجمین فیلم از سری ماجراجویی های دریایی «دیزنی» است. نکته جالب این قسمت، این است که عوامل جدیدی به فیلم اضافه شده اند: دو کارگردان تازه کار از کشور نروژ و «خاویر باردم» که قرار است نقش بدمن ماجرا را بازی کند. در این قسمت «کاپیتان سالزار» (باردم) به دنبال شکار «کاپیتان جک اسپارو» (دپ) است تا بعد از آن بتواند به دریاها حکمرانی کند. جک هم به دنبال «نیزه سه شاخه پوزیدون» است تا از این اتفاق جلوگیری کند.



Thor: Ragnarok؛ قهرمانی بدون پتک جادویی

کارگردان: تایکا وایتیتی

بازیگران: کریس همسورث، تام هیدلستون، کیت بلانشت

تاریخ اکران: 12 آبان

سومین فیلم از دنیای «ثور» و هفدمین فیلم از دنیای سینمای مارول، داستانش درست بعد از اتفاقات «انتقام جویان: عصر اولتران» رخ می دهد. ثور بدون چکشش به دنیای دیگر تبعید می شود و برای این که به «آزگارد» (Asgard)برگردد و دنیایش را از دست رب النوع مرگ، «هلا» (Hela)، نجات دهد، مجبور می شود با «هالک» بجنگد. با این تفاسیر و با اکران سال گذشته «کاپیتان آمریکا: جنگ داخلی» شاهد زد و خوردهای بیشتری بین ابرقهرمان های اصلی گروه انتقام جویان با یکدیگر خواهیم بود؛ در آن فیلم، «مرد آهنی» و «کاپیتان آمریکا» رو در روی یکدیگر می ایستادند و این جا هالک و ثور.

Blade Runner 2049؛ بر لبه تیغ

کارگردان: دنی ویلنو

بازیگران: رایان گازلینگ، هریسون فورد، جردلتو

تاریخ اکران: 14 مهر

«بلید رانر» را می شود در هر فهرستی که معرف برترین فیلم های علمی- تخیلی است، پیدا کرد. برای همین، شنیدن خبر ساخت ادامه ای برای آن می تواند همان قدر که شیرین باشد، همان قدر هم دلخراش به نظر برسد، از بس که در این چندوقت بازسازی یا ادامه فیلم های کلاسیک بد از آب در آمده اند. در فیلم جدید با بلید رانر جدیدی رو به رو هستیم به نام «کی» (K) که «رایان گازلینگ» (Ryan Gosling) این نقش را ایفا می کند. او با پیدا کردن رازی مدفون به دنبال «ریک دکارد» (قهرمان فیلم قبلی) می گردد که 30 سال از نظرها پنهان شده است.


Spider- Man: Homecoming؛ باز هم مرد عنکبوتی

کارگردان: جان واتز

بازیگران: تام هالند، مایکل کیتون، رابرت دانی جونیور

تاریخ اکران: 16 تیر

تا این جا از شروع قرن جدید، دو سری فیلم «مرد عنکبوتی» ساخته شده که اولی با سه فیلم و دومی با دو فیلم بنا بر دلایل مختلف سرانجام خوب و خوشی نداشتند و ادامه آن ها کنسل شده است. امسال اکران سری سوم با قسمت «بازگشت به خانه» کلید می خورد؛ یک سری جدید، با «پیتر پارکر» جدید، کارگردان جدید و خیلی چیزهای جدید دیگر مانند توافق سونی و مارول بر سر حضور مرد عنکبوتی در فیلم های دیگر مارول و حضور شخصیت های دیگر مارول در فیلم های مرد عنکبوتی. در اصل این سری دومین «دوباره سازی» (Reboot) مرد عنکبوتی است که چالش های ابر قهرمانش را وقتی زندگی عادی جاری است، به نمایش می گذارد.



Alien: Covenant؛ در جست و جوی بهشت گمشده

کارگردان: ریدلی اسکات

بازیگران: مایکل فسبندر، کاترین واتراستون و بیلی کراداپ

تاریخ اکران: 29 اردیبهشت

بزرگ ترین ایرادی که به یک فیلم ترسناک می شود گرفت، این است که بگوییم «خیلی ترسناک» نبود. درست مانند قوتی که کمپانی «خیلی ترسناک» نبود. درست مانند وقتی که کمپانی «فِراری» خودرویی بسازد که سریع نباشد. «پرومتئوس» (Prometheus)، فیلم قبلی «ریدلی اسکات» از دنیای «بیگانه» (Alien) هم با چنین مشکلی دست به گریبان بود. هر چند هیچ کدام از عوامل فیلم، حتی خود کارگردان قول فیلمی ترسناک را به کسی نداده بودند و حتی بقیه فیلم های این سری هم که کارگردانی غیر از اسکات داشتند، با پیازداغ هایی مانند تئوری توطئه و اکشن، از ترسناک بودن فیلم ها کم کرده بودند، اما وقتی پای دنیای بیگانه وسط باشد همه- دست کم طرفداران این سری- دوست دارند تا مغز استخوان بترسند.

هنگام تماشای «بیگانه: کاوننت» (Convenant: Alien- کاوننت به معنای پیمان است) شما به یک لباس ذخیره نیاز دارید. دست کم از لا به لای حرف های کارگردان و بازیگران فیلم می شود چنین برداشتی کرد که بیگانه جدید بازگشتی شکوهمند است به همان دنیای وهم انگیز و خوفناکی که اسکات در فیلم اول خلق کرده بود: یک خانه جن زده در فضایی بیکران. با این همه قرار نیست کاوننت، تنها اثری ترسناک باشد. خط داستانی ای که اسکات در فیلم قبلی (پرومتئوس) سنگ بنای آن را گذاشت، ادامه خواهدداشت و بار فلسفی آن به این قسمت هم خواهدکشید.

«مایکل فسبندر» (Michael Fassbender) دوباره در نقش رباتی انسان نما به نام «والتر» به فیلم باز خواهد گشت که نسخه آپدیت شده ربات فیلم قبلی با نام «دیوید» است. نقش اصلی فیلم را هم «کاترین واتراستون» (Katherine Waterston) ایفا خواهدکرد که «دنیلز» (Daniels) نام دارد و یک جورهایی ما را یاد شخصیت «ریپلی» فیلم اصلی بیگانه می اندازد.

درباره خط اصلی داستان: بعد از اتفاقات فیلم پرومتئوس، والتر با استفاده از داده هایی که به دست آورده است، اعضای سفینه «کاوننت» را به سمت دنیا می برد که به زعم او، بهشت گمشده ای است که به دنبالش بوده اند. هر چند در پس این بهشت خیالی، رازی مهیب و هیولای ترسناک خوابیده اند.


Ghost in the Shell؛ سایبورگ بازی در شرق دور

کارگردان: روپرت سندرز

بازیگران: اسکارلت یوهانسون، مایکل پیت، ژولیت بینوش

تاریخ اکران: 11 فروردین

برای هالیوود هر چیز پرطرفداری که بشود از دل آن فیلمی ساخت و پولی درآورد به نوعی حکم معدن طلایی را دارد. حالا این که چه بلایی سر آن معدن می آید، انگار زیاد مهم نیست؛ این چیز می تواند یک بازی ویدیویی باشد یا یک رمان. در مورد «شبح درون پوسته» (Ghost in the Shell) ما با یکی از بهترین مانگاهایی (کتاب های مصور ژاپنی) طرف هستیم که نه تنها در کشور زادگاهش، ژاپن، پرطرفدار است بلکه در سراسر جهان آن را دوست دارند تا جایی که اکیپ های طرفدارانش در فضای مجازی و غیرمجازی می توانند به خاطر انتخاب «اسکارلت یوهانسون» در نقش اصلی فیلم دست به اعتراض بزنند. فیلمی که «روپرت سندرز» (Rupert Sanders) و در اندازه بزرگ تر استودیو «پارامونت و شرکا» می خواهند بسازند، نمی تواند خیلی ژاپنی و خیلی پایبند به اصل و ریشه اش باشد. برای همین، سندرز که خود یکی از طرفداران پر و پاقرص این مانگاست می گوید دنیای شبح درون پوسته را زیر و رو کرده تا بتواند فیلمنامه ای قرص و محکم از دل آن بیرون بکشد.

از طرف دیگر، گروه سازنده، شخصیت اصلی فیلم را که «میجر» (Major) نام دارد، به اسکارلت یوهانسون سپرده است که به عقیده آن ها «بهترین بازیگر دوران خود است و برای این نقش به دنیا آمده.» این انتخاب جنجال های زیادی را آفرید و طرفداران این مانگا را هم کم و بیش ناامید کرد. در حالی که قرار است چهره یوهانسون در این فیلم به کمک جلوه های ویژه شبیه چهره های آسیای شرقی شود، آن ها می گویند حرف اصلی شبح درون پوسته درباره خودشناسی است و حضور فیزیکی شخصیت اصلی چندان اهمیتی ندارد.

درباره خط اصلی داستان: میجر، سایبورگی (موجودی با هر دو اجزای ارگانیک و مکانیکی است) است که فرمانده گروه ضدسایبر تروریستی «بخش 9» (Section 9) را بر عهده دارد؛ گروهی که از خرابکاری های هکرها و تروریست های خطرناک جلوگیری می کند. سندرز گفته شما با یک فیلم ابرقهرمانی رایج تعریف نیستید، شبح درون پوسته، فلسفی و پیچیده خواهدبود. باید ببینیم و تعریف کنیم.



Guardians of the Galaxy Vol. 2؛ نگهبانان عجیب کهکشان

کارگردان: جیمز گان

بازیگران: کریس پرت، وین دیزل، بردلی کوپر، سیلوستر استالون و کرت راسل

تاریخ اکران: 15 اردیبهشت

قسمت اول «نگهبانان کهکشان» (Guardians Of The Galaxy) را یکی از پرمخاطره ترین ساخته های استودیو «مارول» می دانند. گروهی از شخصیت هایی که کمتر کسی با آن ها آشنا بود- با آن ظاهر عجیب و غریب شان- در دل داستانی جای می گرفتند که برخلاف بیشتر کتاب های مارول در فضا می گذشت، اما مخاطره آن ها جواب می دهد و فیلم به یکی از پرفروش ترین فیلم های مارول و جهان (پرفروش ترین فیلم ابرقهرمانی سال 2014 (1393) و سومین فیلم پرفروش آمریکای شمالی در همان سال) تبدیل می شود. منتقدان هم به خاطر حس و حال فیلم، اکشنش، موسیقی و جلوه های ویژه، آن را ستودند تا همه چیز برای ساخت قسمت دوم مهیا باشد.

کارگردان قسمت دوم هم همان کارگردان قسمت قبل است که «جیمز گان» (James Gunn) نام دارد و گروه بازیگری همان گروه قبلی است که البته دو ستاره قدیمی سینمای جهان هم به آن ها اضافه شده اند: «سیلوستر استالون» (Sylvester Stallone) و «کرت راسل» (Kurt Russell) که دومی قرار است نقش پدر شخصیت اصلی داستان یعنی «پیتر کوییل» (Peter Quill) یا همان «استار- لرد» (Star- Lord) را ایفا کند.

قسمت دوم نگهبانان کهکشان، پانزدهمین فیلم از دنیای سینمای مارول است که البته هنوز مشخص نیست که در کدامین قسمت قرار است ابرقهرمان های این فیلم با دیگر ابرقهرمان های دنیای مارول- که فعلا روی زمین مستقره هستند- دیدار کنند.

درباره خط اصلی داستان: دو سه ماه بعد از اتفاقات قسمت اول، گروه عجیب و ناهنجار «نگهبانان کهکشان»، متشکل از یک راکون سخنگو، درختی به نام «گروت» که تنها می تواند بگوید «گروت»، یک کشی گیر و دو جایزه بگیرد می خواهند با سفر در بین کهکشان ها از گذشته رهبر گروه یعنی پیتر کوییل سر در بیاورند. گان ادعا کرده است می خواهد در قسمت جدید دست از مخاطره بازی برندارد و باز تماشاگران را سر ذوق بیاورد.


**********************
لوک بسون تهیه‌کننده و فیلمساز سرشناس فرانسه دو روز پیش در مراسم فرش قرمز جدیدترین ساخته خود «والرین و شهر هزار سیاره» حاضر شده بود. در مراسم اکران خصوصی «والرین» که در «چاینیز تیه‌تر» سینمای معروف هالیوود برگزار شد، بازیگران این فیلم علمی-تخیلی از جمله دین دی‌هان، کارا دلوین و ریحانا هم حضور داشتند.

بسون که بیش از همه با تهیه‌کنندگی و نویسندگی مجموعه فیلم‌های اکشن «ربوده شده» در هالیوود به شهرت رسید، بعد از تماشای «والرین» برای اولین‌بار روی پرده سینما گفت: «غافلگیر شدم. انتظار نداشتم در چنین سطحی از تمایز و خلاقیت قرار داشته باشیم.»

این فیلمساز 58 ساله در ادامه گفت‌وگویش با خبرنگار «هالیوود ریپورتر» یادآور شد «والرین» پروژه‌ای بود که او از همان ابتدا می‌خواست به شکلی متمایز به تصویر بکشد و مخاطب را هنگام تماشای داستانی علمی-تخیلی با تجربه‌ای به کل متفاوت روبه‌رو کند.

بسون که آخرین‌بار فیلم اکشن «لوسی» را در سال 2014 بر پرده سینماها داشت، در توضیح جدیدترین فیلم بلندش گفت: «من ترجیح می‌دهم خطر کنم و تماشاگرانی که فیلم‌ام را تماشا می‌کنند گیج و حیران و سرگردان از سالن بیرون بروند اما دلم نمی‌خواهد فیلمی بسازم که تقریبا هر هفته یک نمونه‌اش روی پرده می‌رود. دلم می‌خواهد کار متفاوتی بسازم چون به عنوان تماشاگر سینما هم دلم می‌خواهد کاری متفاوت و تازه روی پرده ببینم.»

دین دی‌هان بازیگر فیلم‌های «مرد عنکبوتی شگفت‌انگیز 2» و «عزیزانت را بکش» هم در توصیف ساخته جدید بسون گفت: «قدرت تخیل لوک خارق‌العاده است و پیشرفت تکنولوژی هم به کمکش آمده تا محصول نهایی، فیلمی درخور اکران تابستان باشد.»

«والرین و شهر هزار سیاره» که با بودجه 180 میلیون دلار تهیه و تولید شده است، از جمعه آینده (21 ژوییه) در سینماها اکران می‌شود.

**********************