رها ماهرو

رها ماهرو

منتقد سینما و تلویزیون
رها ماهرو

رها ماهرو

منتقد سینما و تلویزیون

نقد و بررسی فیلم پذیرایی ساده

تهیه‌کننده، نویسنده و کارگردان: مانی حقیقی

بازیگران: ترانه علیدوستی، مانی حقیقی، سعیدچنگیزیان، اسماعیل خلج، صابر ابر، محمد عاقبتی، دانیال فتحی، هیمن دهقانی، نقی سیف جمالی، نادر فلاح، وحید آقا‌پور، محمدرضا نجفی، قربان نجفی، مهدی توکلی زانیانی

- خلاصه داستان فیلم:

در جاده ای کوهستانی در فضایی زمستانی در سرزمینی جنگ زده زن و مردی بین رهگذران پول پخش می کنند ...

 

نقد و بررسی فیلم «پذیرایی ساده»

مهدی افشارها

بعضی اوقات سوژه یا همان موضوع فیلم به نظر برخی جذاب و به نظر برخی دیگر غیر جذاب است. نکته جالب آنکه موضوع فیلم، نه در حرف، بلکه در عمل برای اکثریت تماشاگران (حتی آنها که ادعای سینمایی بودن را دارند) مهم ترین عامل تعیین ارزش یک فیلم است. مثلا افرادی زیادی هستند که صرفا به دلیل نوع نگاه خاص آنها به مساله یهودیان (که کاری به درست و غلط آن ندارم) فیلم فهرست شیندلر را بی ارزش می دانند و وقتی پای "موضوع" به میان می آید،عوامل دیگر، برایشان از آخرین اولویت برخوردار است . در مورد فیلم «پذیرایی ساده» هم این مثال صادق است. اما اینبار در جهت عکس!

http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/91126/bb/naghd/gfhfh.jpgراستش نوشتن درباره پذیرایی ساده، در شرایطی که بسیاری به تعریف و تمجید از آن پرداخته اند و آن را بهترین فیلم جشنواره می نامند،  کاری سخت است. مخصوصا اگر بخواهی بگویی فیلم اگر نه یک فیلم ضعیف، بلکه اثری کاملا "متوسط" است! پذیرایی ساده، نه ابتدایی دارد، نه وسطی و نه انتهایی. البته شاید بسیاری از این موضوع خوششان هم بیاید. اما خب، در فیلمنامه، چهارچوب هایی از پیش تعیین شده هستند که معمولا توسط عموم فیلمساز ها (حالا امثال کیشولوفسکی به کنار) رعایت می شود. مثلا در کتاب فیلمنامه نویسی معروف سید فیلد ، معمولا مثلا 20 درصد را به ابتدای فیلم و معرفی آن اختصاص می دهند، 60 درصد را به پرداخت مسائل عنوان شده در ابتدا و رویداد های دیگر تخصیص می دهند و 20 درصد انتهایی فیلم، نتیجه گیری نهایی و .. است. مانی حقیقی، بازیگر / کارگردان «پذیرایی ساده» با ساخت این فیلم، عملا تمامی قائده های معمول و دستور العمل های کلی تعیین شده درباره فیلمنامه نویسی را لگد مال می کند و آنان را به سطل زباله پرتاب می کند! هر چند نوشته های سید فیلد و امثال وی، درباره فیلمنامه و ساختار آن وحی منزل نیستند، اما خب، مانی حقیقی هم کیشولوفسکی نیست!!

http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/91126/bb/naghd/fhjgcfj.jpgخلاصه داستان «پذیرایی ساده» این است: یک زن و مرد (که آخر هم متوجه نشدیم که چه نسبتی با هم دارند -هر چند که احتمالا کارگردان میخواسته بگوید این موضوع اهمیتی ندارد-) ، در اتوموبیل لکسوس گرانقیمت خود نشسته اند. بر روی سقف اتوموبیل خود یک خروار چوب ریخته و آن را بسته  و پشت اتومبیل خود هم 200 کیسه پر از اسکناس تلنبار کرده اند. هدفشان هم آن است که به هر نحوی که شده از شرّ این 200 کیسه پول راحت شوند و هر کیسه را به فردی بدهند. فیلم هم درباره عکس العمل کسانی است که به روش های مختلف پول به آنها داده می شود.  این تمامی داستان از ابتدا تا به انتها بود. بدون آنکه کوچکترین جزئی از آن را جا انداخته باشم! البته از حق نگذریم، چیزی که کارگردان سعی در نشان دادن آن به ما داشته نه این داستان، بلکه جزئیات و واکنش های متقابل گیرندگان و دهندگان پول است.

http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/91126/bb/naghd/yfhbghb.jpgنکته جالب توجه درباره دو کاراکتر اصلی فیلم آنکه علیرغم فرصت زمانی کافی، که در اختیار این دو کاراکتر قرار گرفته بود، من نتوانستم  درک درستی از شخصیت آنها بدست آورم. (البته این موضوع هم احتمالا تعمدی بوده است) در مقطعی، مرد، (با بازی مانی حقیقی) مانند شخصیتی بیر حم، بی عاطفه و بسیار سنگدل ظاهر می شود که احساسات انسان ها را به راحتی هر چه تمام له کرده و تفاله آنها را فیلمبرداری می کند. اما همان مرد در نمای بعدی، 180 درجه تغییر حالت می دهد که برای دفاع از انسانی مرده در برابر سگ های گرسنه، تا آخرین نفس می جنگد. زن (با بازی ترانه علیدوستی) هم شخصیت به طور کلی انسان دوست تر از مرد دارد اما هر آنچه که ما از وی در فیلم می بینیم و می توانیم او را بشناسیم، از روی مخالفت های مکرر با مرد است. و الا خود چیزی برای معرفی ندارد.

http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/91126/bb/naghd/gjkj.jpgفیلم «پذیرایی ساده» به دلیل به میان آمدن موضوع پول و تلفیق آن با ژانر سفر جاده ای، مورد علاقه بسیاری قرار گرفت. البته از حق نگذریم، من هم از این ترکیب خوشم آمد و آن را دوست داشتم اما اینکه صرفا به خاطر موضوع فیلم و نا متعارف بودن فیلم در پرداخت به این موضوع، آن را یک فیلم بزرگ بنامیم، چیزیست که معمولا جو زده های هنر و سینما آن را انجام می دهند.

بازی مانی حقیقی در فیلم در حد متوسط و حتی ضعیف جای می گیرد. زیباترین لحظات فیلم، آنهایی هستند که مربوط به مکالمه مانی حقیقی با مردی است که برای دفن کودک یک روزه خود، سعی در کندن زمین دارد.  شاید صرف محوریت شخصیت مانی حقیقی در آن صحنه ها باشد که ممکن است عده ای را مجاب کند که وی نقش خود را به خوبی اجرا کرده است. اما صحنه های دو نفره مانی حقیقی و ترانه علیدوستی، بخصوص در داخل اتوموبیل و  در ابتدای فیلم، کافیست تا بازی مانی حقیقی نمره قبولی نگیرد. ترانه علیدوستی هم یک بازی معقول و به نسبت خوب از خود نمایش داده است. ترانه علیدوستی صرفا با ایفای نقش خود می تواند نمره قبولی بگیرد (و نه بیشتر) و اینکه برخی بازی او را شایسه دریافت سیمرغ جشنواره فجر می دانند، در نظر من بسیار عجیب است! (البته شاید اوضاع جشنواره آنقدر خراب است که ..)

اما مانی حقیقی، در زمینه کارگردانی، بر خلاف بازیگری، نمره قابل قبولی می گیرد. او آنچه که به عنوان فیلمنامه (چه آن را دوست داشته باشم و چه دوست نداشته باشم) داشته است  را با ظرافت و زیبایی تمام به فیلم برگردانده است.

http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/91126/bb/naghd/dgfhjgj.jpgباید بگویم موضوع فیلم بسیار زیباست و این موضوع، به علت گستردگی خود، می تواند انتخاب های بسیاری را در پیش روی فیلمساز (در اینجا فیلمنامه نویس) قرار دهد. برگزیدن تعدادی از انتخاب های بیشماری که موضوع در اختیار فیلمساز قرار می دهد، و تحت تاثیر قرار دادن تماشاگر با مساله "قدرت پول" کار چندان دشواری نیست اما «پذیرایی ساده» همین که در نشان دادن این موضوع، در کلیشه های رایج گرفتار نمی شود، جای امیدواری بسیار دارد. قدرت پول می تواند انسان را دروغ گو، رذل و پست کند، یا مردی را نسبت به سرنوشت نوزاد خردسال خود (هر چند مرده) بی تفاوت کند موضوعاتی است که برخی ممکن است با دیدن آن از این رو به آن رو شوند و برای فیلمساز هورا بکشند. اما فیلمساز لا اقل این شهامت را داشته که انسان هایی را هم مانند پیرمرد ساده دل در کوه که برای بازگرداندن پول به صاحب آن تا نیمه شب منتظر می ماند را هم نشان دهد. با تمامی این احوال، من ایده های نوی فیلمساز را دوست داشتم و از آنها لذت بردم

فارغ از بحث موضوع، فیلم «خیلی دور و خیلی نزدیک» را بسیار شبیه به «پدیرایی ساده» می بینم. در آن فیلم پزشکی برای کمک به فرزند بیمار خود، عازم سفری جاده ای می شود. اما کسی که واقعا نیاز به کمک دارد، خود پزشک است و نه فرزند او. این موضوع، درباره دو شخصیت اصلی داستان هم صدق می کند اما با این تفاوت که این کجا و آن کجا!

نویسنده و منتقد: مهدی افشارها


نقد و بررسی پذیرایی ساده در برنامه هفت :


به گزارش خبرنگار حوزه تلویزیون باشگاه خبرنگاران، برنامه سینمایی هفت با اجرای و سردبیری محمود گبرلو جمعه 29 دی ماه از شبکه سه سیما به روی آنتن رفت.
نقد فیلم این هفته با حضور مانی حقیقی کارگردان، مسعود فراستی منتقد سینما به نقد و تحلیل و بررسی فیلم سینمایی"پذیرایی ساده" اختصاص داشت.

مانی حقیقی کارگردان فیلم سینمایی "پذیرایی ساده" در خصوص انتخاب ایده اولیه فیلم نامه این  اثر گفت: من و کیارستمی در چند سال گذشته یک صحبتی در خصوص موضوع این فیلم داشتیم که حدود چهار سال قبل خودم تصمیم به ساخت این فیلم گرفتم.
وی افزود: "پذیرایی ساده" را خیلی راحت تر از فیلم های دیگرم ساختم و مشکلات من بعد از ساخت آن به وجود آمد و لطف هایی که حوزه هنری نسبت به ما داشتند.
حقیقی در خصوص اکران این اثر اظهار داشت: هم اکنون بدترین زمان برای اکران فیلم است و تمام تلاشم برای اینکه فیلم مورد توجه قرار گیرد اما به لطف حوزه هنری این فیلم بیشتر از باقی فیلم ها می‌فروشد.
مسعود فراستی در خصوص فیلم عنوان کرد: فضای فیلم نامه اثر مانوس نیست اینکه دو نفر کیسه های پولی را می آورند و اینکه این پولها از کجا آمده و نسبت به این دو نفر با هم چیست در این اثر مشخص نیست.
وی ادامه داد: تیراژ فیلم بسیار خوب است و بازی هماهنگ دو نفر اصلی در یک فضای نامعلوم، تیراژ را موفق کرده و همچنین بازی ، کارگردانی و موسیقی ابتدایی بسیار موفق است.
فراستی تصریح کرد: اما  از تیراژ به بعد مشکلی اصلی فیلم است که چقدر مدیوم سینما برای گفتن این قضه مدیوم خاصی دارد.
حقیقی بیان کرد: قصه فیلم قصه احساسی است که از طریق نگاه  کردن به چشم و عضله صورت به ریزترین شکل ممکن این فضا را دربیاوریم.
وی تصریح کرد: ماهیت این قصه لزوما سینمایی نیست ولی سینمایی کردن این قصه وارد صورت و نگاه آدم ها شده است.
فراستی بیان کرد: مونتاژ در فیلم کارکرد اثرگذاری ندارد اثر تکیه اش به مونتاژ خیلی کم است.
حقیقی عنوان کرد: یک معمایی در قصه وجود دارد که مخاطب در طول داستان این معما را کشف کند تاکید روی بخشی از داستان که جواب قصه سکانس را نمی دهد اساس کار من در زمینه دکوپاژ است و حقیقی خطاب به فراستی اظهار داشت: شما سال گذشته در  خصوص نقد اثر من عنوان کردید این فیلم ضد مردمی است نقد شما به مانند حوزه هنری است اما نه با آن رذالت و بعد اظهار داشت: فیلم "پذیرایی ساده" ضد مردمی نیست فیلم از انسان شاکی است.
وی تصریح کرد: نگاه خود اثر به انسان ها و اتفاقهای فیلم این است که از دست آدم ها دلخور است و فضای فیلم آنگونه نشان می دهد که آنها با طرح این برش که چرا این کار را انجام می‌دهید مواجه می شوند و هر فردی پس از تماشای این فیلم، خود را مورد هجوم اثر می بیند.
فراستی تاکید کرد: آن افرادی که فیلم را مورد هجوم خود می بینند آن موضوع فیلم و فیلم ساز است و دلخوری از مردم نیست آنچه که حس همذات پنداری را بر می انگیزد دلخوری کارگردان به افرادی که مورد سوژه نیستند اعمال می شود.
حقیقی ادامه داد: من اثری می سازم که مخاطب با آن از لحاظ عاطفی درگیر قصه شود در خط قصه یک تنش است که اگر من جای آن فرد بودم چه اقدامی انجام می‌دادم و در صورت بروز این اتفاق یک همذات پنداری شکل میگیرد.
وی تصریح کرد: واکنش پیش از اکران و سطحی دیده شدن این اثر از سمت مدیران حوزه هنری به این علت بود که چون اثر قابلیت گذار دارد و از اولین واکنش عصبانی شدند و حس اینکه این اثر قصد تحقیر دارد را دریافت کردند.
وی افزود: یک شعوری برای درک این اثر می خواهد که دوستان فاقد آن هستند که باید از خط عبور کرده و با پرش از خود، بیاندیشیم چرا فیلم ساز ما را عصبانی می کند عبور از سد اول فیلم یک صبوری می خواهد.
فراستی عنوان کرد: مفهوم زدگی قصه به حدی است که منجر به خشم و انزجار مخاطب از یک رفتار سادیسمی است.
حقیقی در ادامه اظها رداشت: شکنجه گرها مردم را شکنجه می‌دهند و بعد در ادامه داستان عواقب شکنجه را متوجه میشویم.
وی بیان کرد: این مخمصه وجود دارد که شما آن را نمی بینید که دیدن آن یک منظر خوشبینانه نگاه کردن می‌خواهد.
حقیقی خطاب به فراستی عنوان کرد: شما باید میل درونی خود را به لذت بردن پرورش دهید در این صورت نه تنها از سینما بلکه از کل زندگی لذت خواهی برد.
فراستی در پاسخ گفت: لذت بردن یعنی اینکه اجازه به شکوفا شدن لذت من را بدهد فیلم تو لذت را شکوفا نمی کند بلکه مفهوم و علامت سوالی را در ذهن من باقی میگذارد.


پذیرایی ساده یا پذیرایی خشن و تحقیرآمیز؟

پذیرایی ساده جدیدترین فیلم مانی حقیقی است که از همان ابتدا، اتفاق‌های خاصی را به‌دنبال داشت. زمانی‌که فیلم در حال ساخت بود این موضوع که امیررضا کوهستانی به‌عنوان نویسنده به کمک مانی حقیقی آمده توجه خیلی‌ها را به این فیلم جذب کرد. بعد از اتمام فیلم و نمایش آغازینش در جشنواره فجر که موردتوجه منتقدین قرار گرفت هم خیلی‌ها منتظر اکران سراسری آن بودند اما در سال عجیبی که برای سینمای ایران رقم خورد این فیلم نه فقط به سینماهای کشور راه نیافت بلکه به‌جای آن، سر از لیست شش فیلم تحریمی حوزه هنری درآورد. بعد از آن‌هم انتقادهای بی‌پرده و صریح و البته کمی جذاب مانی حقیقی از مسئولان سینمایی کشور همه را به دیدن این فیلم مشتاق‌تر کرد. سرانجام پذیرایی ساده به‌شکل محدود اکران شد و دو سال بعد از ساخت در سال 1392 وارد شبکه نمایش خانگی شد. واکنش‌ها به فیلم خیلی متفاوت بود، بعضی‌ها آن‌را یک فیلم خوب و متفاوت از دیگر فیلم‌های سینمای ایران خواندند عده‌ای هم فیلم را بی‌سر و ته، شلخته و حتی توهین به مخاطب و مردم خواندند.

حقیقت این است که این فیلم با تمام فیلم‌هایی که در چند سال اخیر دیده‌ایم فرق دارد، وقتی مانی حقیقی به‌عنوان نویسنده امیررضا کوهستانی را در کنار خود دارد پس باید بدانیم که این فیلم از نظر فیلمنامه باید خاص باشد. امیررضا کوهستانی که یکی از حرفه‌ای‌ترین نمایشنامه‌نویسان ایران است و تخصص منحصر بفردی در پیش بردن اجراها با دیالوگ‌های هوشمندانه دارد حتی آوانگارد بودن کارهای خود را هم همراه خود به فیلم آورده. در تعریف شیوه‌های ادبی مثل داستان‌کوتاه و بلند یا رمان آمده که قسمتی (از نظر زمانی) از زندگی یک یا چند شخصیت، یا بهتر بگویم یک ماجرا. در مورد فیلم هم این بازه زمانی کاملاً صدق می‌کند، اما حالا مانی حقیقی با کمک امیررضا کوهستانی آمده این ساختار را به‌هم ریخته و بهتر است قبل از این موضوع داستان فیلم را مرور کنیم: کاوه (مانی حقیقی) و لیلا (ترانه علیدوستی) با یک لکسوس مدل بالا در یک کوهستان سرد می‌چرخند و بین مردم آن منطقه پول پخش یا بهتر بگوییم خیرات می‌کنند. بی‌راه نیست اگر بگوییم دقیقاً این کل داستان فیلم است! اما خب همین داستان کوچک می‌تواند خیلی جذاب باشد. خیلی از ما به این موضوع فکر کرده‌ایم که اگر پول زیادی به دستمان برسد با آن چکار می‌کنیم اما آیا تا به حال به این فکر کرده‌ایم که اگر یک نفر با هزار جور حقه و ترفند، کیسه‌ای پلاستیکی حاوی چند میلیون تومان پول نقد بهمان داد چه واکنشی نشان می‌دهیم؟ آیا حاضریم قسم بخوریم که آن‌را به برادرمان نمی‌دهیم؟ یا حاضریم در ازای چند کیسه پول فرزند مرده‌مان را دفن نکنیم؟ مانی حقیقی فیلمی ساخته بر اساس همین کنش و واکنش پول دادن و پول گرفتن. اما بازه‌ی زمانی فیلم را کوتاه‌تر از حد معمول کرده. شاید دلیل اینکه فیلم به مذاق بعضی‌ها خوش آمده و به مذاق بعضی‌ها هم نه این است که ما متوجه نمی‌شویم این پول‌ها از کجاآمده‌اند، این شخصیت‌ها از کجا آمده‌اند، وسط کوهستان این چه خیراتی است که انجام می‌دهند، چه نسبتی با هم دارند و از همه مهمتر اینکه عاقبتشان چیست؟ اگر قرار بوده داستان کلاسیک این فیلم بین نقطه‌ی 0 تا 10 باشد، حقیقی و کوهستانی آن‌را بین 3 و 7 قرار داده‌اند و قسمت‌های اول و آخر آن را به اصطلاح زده‌اند. این کار باعث شده فیلم مدرن‌تر از حد معمول باشد، نسبیت در برداشت‌ها از اتفاقات فیلم بیشتر شود و عملاً هیچ قطعیتی وجود نداشته باشد. با دید کلاسیک اگر به پذیرایی ساده نگاه کنیم حرمت‌شکنی به قوانین فیلمسازی و ردشدن از خط قرمزها را می‌بینیم، اما اگر دید مدرنی مثل خود فیلم به آن داشته باشیم بیشتر می‌توانیم متوجه زیبایی‌های پذیرایی ساده شویم. مثلاً اگر نسبت کاوه و لیلا در فیلم به‌شکل قطعی گفته می‌شد یا دلیل این پول خیرات کردنشان مشخص می‌شد تعلیق فیلم کمرنگ‌تر می‌شد.

از لحاظ فیلمنامه، حقیقی توانسته به کمک امیررضا کوهستانی موقعیت‌های خنده‌دار، هیجانی، خشن و حتی ناراحت‌کننده و تحقیرآمیز را با یک پس‌زمینه‌ی ساده به‌وجود بیاورد، درست مثل یک صحنه‌ی تئاتر. از همان ابتدای فیلم که لیلا و کاوه با هم دعوا می‌کنند و وسط دعوا پول‌ها را به مأمور قالب می‌کنند قدرت دیالوگ‌ها مشخص می‌شود. بعد هم که می‌بینیم سر کار رفته‌ایم و این‌ها همه نمایش بوده تا بتوانند از شر کیسه‌های پول راحت شوند. یا آن قسمتی که کارگر ساختمان برای اینکه پول‌ها را پس ندهد دروغ می‌گوید، وقتی لیلا داخل چادرش می‌رود و همه‌جا را می‌گردد معلوم نمی‌شود دیالوگ «حیف دختر به این خوشگلی نیست اونجا قایمش کردی» دروغ بود یا واقعیت. می‌شود از نگاه متعجب کارگر ساختمان برداشت کرد که از دروغ لیلا تعجب کرده اما چون نمی‌خواهد دروغ خودش مشخص شود حرفی نمی‌زند. کارگر هم متوجه می‌شود که دست افتاده. به این ترتیب 200 کیسه پول، با نیت خیرخواهانه‌ای که در دورترین نقطه‌ی این ماجرا قرار دارد بین مردم عادی پخش می‌شوند. هرکدام واکنش‌های متفاوتی دارند؛ سربازی در ایست بازرسی، پیرمردی تنها و کوه‌نشین، صاحب یک قهوه‌خانه سرراهی، یک جوان خلافکار، دو بچه روستایی، یک قاچاقچی که با قاطرش مشروب حمل می‌کند، یک نگهبان، دو جوان راننده کامیون و نهایتاً مرد معلمی که مشغول حفر قبر در زمین یخ‌زده برای دفن فرزند یک‌روزه‌ی مرده‌اش می‌باشد. از ابتدا تا انتهای فیلم این بخشیدن پول باعث شده تا کاوه و لیلا نگاهی از بالا به مردم آن منطقه و زندگی‌شان داشته باشند و بتوانند هر طور که دلشان می‌خواهد تحقیرشان کنند، روی‌شان آزمایش‌های روانشناسی انجام بدهند و به جواب هر سوالی که در مورد ذات انسان دارند برسند.

پائلو کوئیلو رمانی دارد به‌نام «شیطان و دوشیزه پریم» که در آن شیطان در قالب یک پیرمرد وارد دهکده‌ی بی‌رونقی می‌شود که همه جوان‌هایش، به‌جز یکی که امکانش را نداشته، آن‌را ترک کرده‌اند. او با خودش چند شمش بزرگ طلا آورده که حاضر است آن‌را به مردم دهکده بدهد اما به‌شرطی‌که یک نفر از مردم دهکده را، که برای شیطان تفاوتی ندارد چه کسی، بکشند. پذیرایی ساده هم یک چنین شرایطی دارد. حقیقی همراه با این کیسه‌های پول قدرت تحقیر کردن روستاییان را به لیلا و کاوه بخشیده. البته لیلا نسبت به کاوه آرام‌تر و مردم‌دار‌تر است و بیشتر وقت‌ها مثل ترمزی برای خط قرمز رد کردن‌های کاوه است. جالب اینجاست که به‌جز آن دختر بچه‌ی مرده، لیلا تنها زنی است که در این فیلم وجود دارد. یک نکته‌ی جالب دیگر اینکه در فیلم فقط به حیوان‌ها شلیک می‌شود. مردی‌که می‌گوید چون زمینش موشک خورده و محصول نمی‌دهد قاچاق می‌کند می‌خواهد قاطرش را بکشد چون دستش شکسته. اما لیلا می‌گوید قاطر حامله است و آن را از مرد می‌خرد. لیلا به‌دست قاطر دستمال می‌بندد و وقتی برمی‌گردد که او را بکشد می‌بیند که قاطر رفته. خوشحالی را می‌توان از چهره لیلا فهمید. تنها کاری که شما باید بکنید این است که از اول تا آخر این تحقیر شدن‌‌ها و تحقیر کردن‌ها را تماشا کنید، بعضی‌هایشان خنده‌دار و بامزه‌اند، بعضی‌هایشان هم تلخ و توهین‌آمیز. نقطه‌ی اوج این اتفاقات عجیب و غریب وقتی است که کاوه می‌خواهد به بهانه‌ی بخشیدن پول به یک مرد معلم جسد دختر بچه‌ی مرده‌ی یک‌روزه‌اش را بخرد! کاوه کار را تا جایی پیش می‌برد که همه‌ی خط قرمزها را رد می‌کند، صحبت از خریدن کیلویی گوشت او می‌کند. پول می‌دهد تا پدر، فرزندش را چال نکند و بگذارد گرگ‌ها هم چیزی گیرشان بیاید. دیالوگ‌ها و این صحنه آنقدر دلخراش‌اند که نظیرشان را در سینمای ایران شاید ندیده یا خیلی کم دیده باشیم. اما درست بعد از اینکه مرد از کلنگ زدن به زمین سرد دلسرد می‌شود و پول‌ها را برمی‌دارد و می‌رود تا بقیه‌ی خانواده‌اش را نجات بدهد، کاوه، این شخصیت عجیب و غریب و بدمنِ شیطان‌صفتِ کودک‌سرشتِ فیلم صورت دختر بچه را نگاه می‌کند و با اینکه لیلا رفته و کلی دردسر در راه است، اما او خیلی آرام، توی قبرستان کنار دختر بچه دراز می‌کشد و می‌خوابد. بعد هم در فاصله‌ی چند سکانس با اینکه یک دستش گچ گرفته شده، با آن دست دیگرش به زمین سرد کلنگ می‌زند تا بتواند کودکی را که با هزار استدلال خریده چال کند تا طعمه گرگ‌ها نشود. صحنه‌ی دلخراشی که واقعاً قلب آدم را به‌درد می‌آورد. شیطان فیلم، کاوه‌ی تحقیرکننده حالا انگار خودش هم یک موقعیت عجیب را پشت سرگذاشته و چیزی شبیه به گناه همیشه به گردنش است. درست مثل کاری‌که او با همه‌ی روستایی‌ها انجام داد. نقطه‌ی موازی با کاوه لیلا است. زنی‌که اول فیلم زودتر از کاوه عصبانی می‌شود و کنترل خودش را زودتر از دست می‌دهد، اما هرچه رو به پایان می‌رویم او شخصیت منطقی‌تر فیلم می‌شود. شاید بتوان از این قهرمان و ضدقهرمان بودن‌های کاوه یاد نظریه «ناهماهنگی شناختی» افتاد. این نظریه بر این باور است که علاقه شخص به کاهش ناهماهنگی، متکی به اهمیت عوامل بوجودآورنده آن است و میزان نفوذی که به اعتقاد خودش بر آن عوامل دارد و نیز پاداش‌هایی که در ناهماهنگی دخیل هستند که به‌طور خلاصه یعنی یک‌نفر کاری را تبلیغ کند و رواج بدهد اما خودش آن‌را انجام ندهد. درست مثل کاری‌که کاوه داخل قبرستان انجام داد. به‌علاوه نسل‌بندی هم در واکنش‌ها مشهود است. پیرمرد کوهستان‌نشین پول‌ها را به هیچ‌وجه قبول نمی‌کند و کاوه مجبور می‌شود به او دروغ‌ها بگوید و به بهانه‌ی امانت پول‌ها را به او بدهد، صابر ابر به‌عنوان یک جوان نه تنها پول را قبول می‌کند بلکه با همکاری با یک‌سری موتور سوار خلافکار بقیه پول‌ها را می‌دزدد؛ یا آن کارگر که آن‌همه دروغ گفت تا کیسه پول را پس ندهد. کودک‌های فیلم هم خیلی راحت کیسه‌ها را می‌گیرند و با هر سختی که در حمل کردنشان دارند آن‌‌ها را می‌برند. این نشان‌دهنده‌ی این است که مشابه واقعیت، نسل به نسل عقاید مردم کمرنگ‌تر شده و تأثیر پول در زندگیشان بیشتر. هوشنگ گلمکانی پذیرایی ساده را مصداق بارز یک فیلم دینی خطاب کرد. نظری که اگر منطقی در مورد آن فکر کنیم می‌بینیم که درست است. حوزه هنری به‌خاطر موضوع داستان، که ذهن‌هایی با تخیل قوی آن‌را حتی به نقد پرداخت یارانه‌ها محکوم کردند و به‌خاطر بعضی دیالوگ‌هایی که در سینمای ما معمول نیستند فیلم را تحریم کرد اما در واقع پشت همه‌ی این اتفاقات یک فکر است که مانند همان آیه‌ای از قرآن که در اول فیلم نشان داده می‌شود بیننده را به فکر فرو می‌برد. سالیان درازی است که مسئولان سطحی‌بین ما به‌جای اینکه فیلم‌هایی با لایه‌های باطنی دینی را اکران کنند برعکس عمل می‌کنند و برای فیلم‌هایی مثل پذیرایی ساده یا نمونه‌ی بزرگتر آن، مارمولک مشکل درست می‌کنند.

حقیقی در مقام کارگردان و نویسنده خیلی بهتر از بازیگری عمل کرده. هرچند در بازیگری هم همه‌ی تلاشش را کرده اما خب وقتی ترانه علیدوستی با آن بازی حرفه‌ای و بی‌نقصش کنار حقیقی باشد طبیعی است که بازی او کمتر به‌چشم بیاید. علیدوستی با آن صورت مهربانی که دارد شاید مناسب‌‌ترین گزینه برای این نقش بوده و انصافاً هم کارش را خوب انجام داده. اوج بازی‌اش وقتی است که تنها، داخل ماشین گیر صابر ابر افتاده و باید هم اجازه بدهد پول‌ها را ازش بدزدند و هم ماشین را به صابر ابر بدهد.

از این‌ها که بگذریم باید به مانی حقیقی تبریک گفت، اول به‌خاطر اینکه یکی از بهترین فیلم‌های چندین سال اخیر را ساخته و آبروی سینمای مستقل را باز خریده، بعد هم به خاطر اینکه ریسک خیلی بزرگی را انجام داده و فیلم از هر نظر متفاوتی ساخته. شاید بد نباشد به این هم فکر کنیم که مانی حقیقی، صابر ابر، ترانه علیدوستی و تدوینگر فیلم هایده صفی‌یاری، همه باهم در فیلم درباره الی ساخته‌ی اصغر فرهادی همکاری داشتند. حالا آن تیم در سرتاسر دنیا پخش شده و موفقیت‌های زیادی با فیلم‌های مختلفی کسب می‌کنند. برای مثال همین پذیرایی ساده برنده جایزه ویژه منتقدان آسیا (نپتک) از جشنواره برلین شد. علاوه بر آن بهترین فیلم بخش روح آزاد از جشنواره فیلم ورشو لهستان و برنده جایزه بهترین بازیگر مرد و زن از جشنواره سینه‌فان دهلی نو شد و علاوه بر این‌ها حتی در جشنواره سینما و مذهب ترنتو ایتالیا برنده جایزه ویژه «همسایه‌ات را دوست بدار» شد. این‌ها همه ثابت می‌کند که فیلم بیشتر از آنکه ما فکر می‌کنیم جهانی است. ما در این شرایط زندگی می‌کنیم و می‌دانیم که در حال حاضر در ایران جنگ و بمباران نیست. اما بیننده‌‌ی خارجی یا حتی داخلی باهوش می‌تواند بفهمد که حقیقی علاوه بر یک فیلم عجیب و تازه سعی در ساختن یک جغرافیای تازه هم داشته. به شخصیت‌های فرعی فیلم دقت کنید. این فیلم در کوهستان‌های کردستان ایران فیلم‌برداری شده اما به‌جز مرد صاحب قهوه‌خانه که شلوار کردی پوشیده بود آیا دیدید کس دیگری کردی حرف بزند؟ جواب مطلقاً منفی است. به جای این ما دو کودک روستایی داریم که می‌توانند مال هر جایی باشند، جوان حقه‌بازی با بازی صابر ابر داریم که زرنگ‌بازی‌هایش به نقاط دیگری از ایران می‌خورد، مرد فرزند مرده‌ای داریم که می‌تواند مثل مردان ایتالیایی و فیلم باریای تورناتوره به‌نظر بیاید، پیرمرد تنهانشین که در همه‌جای دنیا نمونه‌اش یافت می‌شود و نگهبان/کارگری که حتی ظاهرش هم شبیه هندی‌ها است. شک دارم حقیقی این کار را بدون منظور انجام داده باشد، آن‌هم وقتی مدام در فیلم صدای هلیکوپتر می‌آید و لیلا و کاوه به مین و بمباران و قحطی و فرار مردم اشاره می‌کنند. به‌علاوه آن قاطر و دست شکسته‌اش آدم را یاد کاوه می‌اندازد، و حامله بودنش که معلوم نیست درست بود یا غلط، درست مثل معنی آن بالا آوردن لیلا است که معلوم نیست حامله است یا نه. بعد از این بالا آوردن، لیلا روی یک تخته سنگ می‌ایستد و از آن بالا به دره‌ای که زیر پایش است نگاه می‌کند. نمایی مثل نمای شروع و پایان فیلم «لاک‌پشت‌ها هم پرواز می‌کنند» به کارگردانی بهمن قبادی که اتفاقاً در همین کوهستان‌ها ساخته شده و موضوعش حاملگی یک دختر نوجوان است. البته حتی رابطه‌ی بین لیلا و کاوه هم در فیلم به‌طور قطعی معلوم نیست. کاوه یک‌بار می‌گوید که لیلا خواهرش است و بچه‌ی یک‌روزه‌اش را توی استخر خانه‌‌ی او خفه کرده بعد هم با میله دست او را شکسته. بعد که لیلا می‌گوید کاوه شوهرش است صابر ابر شرط می‌بندد که شوهرش نیست و لیلا هم می‌گوید فرض کن که نیست. آخرهای فیلم هم صابر ابر داخل ماشین از لیلا می‌پرسد دوست پسرت کجاست؟ و لیلا هم فقط جواب می‌دهد که هست؛ هیچ‌چیزی مبنی بر‌ رد کردن حرف او نمی‌گوید.

تیتراژ فیلم و موسیقی آن حس کل فیلم و اتفاقات بامزه‌ی آن‌را منتقل می‌کند، درست بعد از گول زدن موفق یک سرباز و اهدای چند کیسه پول به او این موسیقی به ما می‌گوید که چقدر لیلا و کاوه باهوش‌اند. کل فیلم که که پایان می‌رسد اگر خیلی احساساتی برخورد نکنید متوجه خواهید شد که لیلا و کاوه برای اینکه مردم عادی یکهو یک کیسه‌ی پول را از دو غریبه تحویل نمی‌گیرند مجبورند برایشان فیلم بازی کنند. این مسئله را اگر تعمیم بدهیم متوجه می‌شویم که مانی حقیقی هم برای اینکه فیلمش را به مخاطب بدهد مجبور بوده این همه نمایش اجرا کند و همه‌ی این فیلم یک نمایش بوده تا یک مفهوم به ما برساند. مفهومی که هرکس در برداشت آن آزاد است. درست مثل برداشتی که هرکس می‌تواند از عوض شدن مدل فیلمبرداری آخر فیلم و شلیک 5 باره‌ی لیلا به آن قاطر مفلوک یا بالا آوردن لیلا در میانه‌های فیلم داشته باشد. قاطری که شاید حامله بود توسط لیلایی که شاید حامله بود با 5 تیر کشته شد. کاوه‌ای هم که مثل قاطر دستش شکسته بود فقط تماشا می‌کرد و سیگار می‌کشید. سکانس پایانی اما خیلی زیباست، لیلا مانده با چشم‌هایی خیس، و هفت تیری که فقط دو تیر داخل آن باقی مانده.

نویسنده و منتقد: امین شیر‌پور


تحلیل فلسفی پذیرایی ساده مانی حقیقی / دو برداشت متضاد از پیام فیلم


پذیرایی ساده به کارگردانی مانی حقیقی، در واقع در پی جدی گرفتن سوال جالب "اگر یکدفعه کلی پول گیرت بیاد، چیکار می کنی؟" ساخته شده است. منتها نه از این جهت که با این پول چکار می کنی، بلکه در واقع "هنگام تعارف این پول، چه عکس العملی نشان می دهی؟". داستان در مورد یک زوج است با نسبتی نامشخص و از جایی نامشخص که با دلیلی نامشخص، 200 کیسه اسکناس هزار تومانی را در منطقه ای کوهستانی می خواهند به افراد مستحق بدهند.


البته نه با نیتی خیرخواهانه، بلکه احیاناً از سر جنون و دیوانه وار و البته دیوانگی ای متفکرانه از جنس دیوانگی شخصیت های منفی بتمن نظیر جوکر. البته آنها برای خود قواعدی هم دارند یا بنا بوده داشته باشند که به چه کسی پول ها را بدهند و به هر کس چقدر بدهند؛ اما این قواعد، تقریباً در هیچ موردی عملی نمی شود. در واقع گویا این افراد، روانپزشکانی هستند که مأمور اند یک آزمایش روانشناختی را از مردمی روستایی و ساده بعمل آورند و آن اینکه ببینند آنها در مواجهه با یک پول هنگفت بادآورده، چه عکس العملی نشان می دهند. گفتنی است نام هیچ یک از شخصیت ها در فیلم گفته نمی شود.


داستان اصلی فیلم (که البته نمی توان آن را درام تلقی کرد، بلکه بیشتر شبیه مستندی از چند آزمایش روانشناختی است) شامل نمایش عکس العمل  11 کاراکتردر مواجهه با تقدیم پولی هنگفت است: سربازی در ایست بازرسی، پیرمردی تنها و کوه نشین، دو بچه روستایی هیزم فروش، صاحب یک قهوه خانه سر راهی، یک جوان خلافکار، یک قاچاقچی که با قاطرش مشروب حمل می کند، یک نگهبان، دو جوان راننده کامیون و نهایتاً مردی که مشغول حفر قبر در زمین یخ زده برای دفن فرزند یک روزه ی مرده اش می باشد که اوج فیلم است. نکته تأمل برانگیز این است که تمام این شخصیت ها، مرد می باشند و تنها زن سریال که آرایش، چهره، اندام و لباسش بعنوان جاذبه جنسی فیلم استفاده شده[2]، همان یک نفر از آن دو زوج است.

تعلیق اصلی فیلم، این است که این دو نفر کیستند و چه نسبتی با هم دارند و این همه پول را از کجا آوردند و برای چه پخش می کنند و برای چی در این منطقه؟ تعلیق های فرعی که می توان اکثر آنها، خصوصاً دوتای آخری را موفق و جذاب تلقی کرد، برخورد متفاوت هر یک از افراد آن منطقه با این وضعیت است که دیدن آنها مفید است. البته نوع خاص تیتراژ فیلم و آهنگ آن، مخاطب را منتظر تماشای فیلمی طنز می کند که البته تقریباً از آن ناکام می ماند.

دو برداشت متضاد از پیام فیلم

در یک نگاه، پیام اصلی نویسنده این است که انسان ها در مواجهه با پول، نه تنها تمام ارزش ها را کنار می گذارند، بلکه حتی حاضرند حقیقت واضح را نادیده بگیرند و کارهای احمقانه بکنند. البته برای آنکه فیلم حالت القای پیام به خود نگیرد، وی یکی از سکانس ها را بر خلاف این پیام طراحی کرده است و فردی را نشان می دهد که حاضر به قبول کردن این پول نیست. اما با زیرکی تمام، او را انسانی احمق که اصلاً از دنیا خبری ندارد طراحی کرده و مخاطب هنگام تماشای او و محل زندگی اش، با خود می گوید که اصلاً این پول، به کاری از این فرد هم می آید؟ اصلاً نیازی دارد که با پول بخواهد برطرف کند؟ یک انسانی که تنها در دخمه ای زندگی می کند و خبر از هیچ چیز ندارد.

اگرچه هر کدام از صحنه ها جای نقل و تحلیل دارند، اما در اینجا فقط به تحلیل مختصری از پیام اصلی آن می پردازیم. این فیلم را می توان از زاویه "فلسه اخلاق" تحلیل کرد و در آنصورت، دیگر نمی توان آن را ضداخلاق یا پوچ گرا نامید، بلکه باید به نوعی مروج اخلاق "پیامدگرا" یا "فایده گرا"[3] دانست. توضیح آنکه در فلسفه اخلاق، سوالی وجود دارد مبنی بر اینکه اگر فایده کار بدی برای عموم جامعه، بیش از ضرر آن بود، آیا باز باید آن را کاری بد دانست؟ مثلاً اگر یک دروغ، بتواند باعث جلوگیری از اتفاقی بد بشود، باز آن دروغ بد است و باید از آن اجتناب کرد یا در اینجا دروغ خوب است؟ همینطور اگر یک کار خوب، ضررش برای عموم مردم، بیش از سودش بود، آیا باز باید آن را کاری خوب تلقی کرد؟ مثلاً اگر صداقت من در دادگاه، باعث کشته شدن بی گناهی شود، باز صداقت آنجا خوب است؟ کسانی که معتقد اند خوب و بد اعمال، به شرایط بستگی دارد، فایده گرا و کسانی که خوب بودن و بد بودن کارها را همیشگی و غیر وابسته به شرایط می دانند، وظیفه گرا نامیده می شوند. وظیفه گرایان معتقد اند دروغ، قتل، دزدی و... همیشه بد اند، ولو سودشان بیش از ضررشان باشد.

شاید در نگاه اول، پیامدگرایی جالبتر به نظر برسد، اما با مشکلات عدیده ای مواجه است؛ از جمله اینکه تشخیص اینکه واقعاً سود این کار برای تمام افرادی که در معرض تأثیراتش هستند بیشتر است یا ضررش، تقریباً ناممکن است. من نه می دانم و نه می توانم تمام پیامدهای یک کار را محاسبه کنم. ثانیاً در این مکتب، اعمالی نظیر کشتن پدر ثروتمند خود و وقف اموالش به کودکان فقیر، آزمایش غیرانسانی روی عده معدودی برای کشف داروی مفید بشریت، حکم اعدام یک بیگناه برای ترساندن گناهکاران و بسیاری از اعمال نپذیرفتنی دیگر، خوب و مطلوب قلمداد می شوند.[4] اگرچه اخلاق وظیفه گرا هم مشکلات دیگری دارد که پرداختن به آن از حوصله این یادداشت خارج است. لیکن باید دانست که مکتب اخلاقی اسلام، تطابق با هیچ یک از این دو مکتب دست ساز بشر که از سر ناچاری و بریدگی از وحی پدید آمده اند، ندارد.

می توان تمام تلاش فیلم و خصوصاً مکالمه های شخصیت اصلی مرد فیلم (همان جرج کلونی ایران!) را دفاع از مکتب فایده گرا دانست. وقتی پولی از آسمان به انسان می رسد که با تأیید چند باره زوج، نه دزدی است و نه حرام، چه اشکالی دارد برای آنکه آن را بدست بیاورم، دروغ کوچکی بگویم، قسم دروغی بخورم که ضررش به هیچ کسی نمی رسد، حرف های احمقانه بزنم، کار احمقانه کوچکی بکنم، به حیوانی ظلم کنم، حتی از انسان های پولداری دزدی کنم یا نهایتاً، به برخی سنت های کوچک دینی عمل نکنم؟ یک دیوانه از من می خواهد کار بد کوچکی که به هیچ کس ضرری نمی رساند (البته شاید باعث یک دل شکستن کوچک  شود که قابل جبران است) انجام دهم و در عوض، پول کلانی بدون هیچ شک و شبهه به من هدیه می دهد. مگر احمقم که قبول نکنم؟ وقتی می فهمم یک سنت، نه تنها پایه و اساس محکمی ندارد، بلکه اصلاً خلاف آن مفید تر و معقول تر است، چرا با پافشاری بیهوده بر آن، خود را از پول کلانی محروم کنم؟

پاسخی که می توان به این حرف نویسنده داد، اولاً تمام نقدهایی است که از صد سال پیش تاکنون به مکتب فایده گرا زده شده،[5] ثانیاً اینکه این آزمایش، یعنی آمدن پول بی شک و شبهه از آسمان، مانند آزمایش مسخره "اگر در بیابانی، تشنه لب با فردی مواجه شدید که در ازای آب طلا می خواست" که در اقتصاد جدید مطرح می شود، جز آزمایشی تخیلی که هیچ گاه واقعیت نمی یابند نیست. جالب اینجاست که خود نویسنده هم متوجه این مشکل در فیلم نامه اش شده که بصورت عجز او در مشخص کردن "منشاء این پول" خود را نمایان کرده. تخیلی بودن این آزمایشات باعث می شود از فاکتورهای انسانی دروغین یا وقایعی دروغین در آنها استفاده شود که نتیجتاً کل آزمایش و نتیجه آن را بی اعتبار می کند. به بیان مصداقی، همواره پولی کلان که خیرات می شود، یا دزدی است، یا نیت خیری پشت آن است (نه آن کارهای ظالمانه مرد)، یا بالاخره دردسری پشت آن هست. لذا شخصیت آن زوج، کاملاً دروغین است و نتیجه برخورد انسانها با آنها، مانند نتیجه برخود با یک زوج آدم فضایی، بالکل فاقد ارزش علمی است و تنها تخیلات نویسنده است.

اما در نگاه دوم، می توان فیلم را "جدال بین اخلاق پیامدگرا و وظیفه گرا" دانست که احتمالاً همین مضمون مدنظر خود نویسنده بوده است. این دید را می توان با توجه به سکانس های پایانی فیلم که در آن، زشتی پیامد برخی تصمیمات سودانگارانه به نمایش در می آید و نیز از زیبایی صبر همان مرد بی خبر از دنیا برای بازگرداندن پولی که به امانت گرفته، به دست آورد. همچنین می توان خوشبینانه انتظار داشت که مخاطب عام، از دیدن هر صحنه که به نوعی بحث کاراکتر پیامدگرا با مردم ابتدائاً وظیفه گراست، در ذهنش تنها سوالی نسبت به صحت هر یک از دو مکتب شکل بگیرد، نه اینکه واقعاً یکی را ترجیح دهد. اما به نظر می رسد در نهایت، کفه پیامدگرایی برای "مخاطب عام فلسفه اخلاق نخوانده" سنگین تر دیده شود و مفهوم صحنه های پایانی را عموماً درک نکند.

اجمالاً اشاره می کنیم که این معضل، یعنی سنگینی سکانس های آخر، معضلی عام در فیلم های سینمایی ایرانی است. نویسنده پس از یک ساعت و ربع در تعلیق نگه داشتن مخاطب، در جایی که ذهنش خسته شده و تنها منتظر برملا شدن ابهامات داستان است، نه تنها در بسیاری موارد آنها را برملا نمی کند، بلکه به جای آن یک پیام دیریاب را در دشوارترین حالت ارائه می کند که نه تنها باعث می شود مخاطب روی آن فکر نکند، بلکه نهایتاً کل فیلم را پوچ و بی هدف تلقی کند.

[1] این کار در فیلم ها به چهار معنی می تواند باشد: 1- اعمال کاراکترهای فیلم، بر هر کسی صدق می کند.2- این اعمال بر هیچ کسی صداق نمی کند.3- مهم نیست این اعمال بر چه کسی صدق می کند و4- این اعمال بر افرادی صدق می کند که به مقام عرفانی فنا رسیده باشند که به نظر می رسد منظور نویسنده، اولین مورد است.

[2] زیرا کارگردان در جای جای فیلم، روی نمایش جذاب این فاکتورها تأکید دارد.

[3] Utilitarism

[4] برای آشنایی بیشتر، رجوع کنید به کتاب
[5] همان.
پذیرایی ساده


تهیه کننده، نویسنده و کارگردان:
مانی حقیقی


بازیگران:


ترانه علیدوستی، مانی حقیقی، سعیدچنگیزیان، اسماعیل خلج، صابر ابر، محمد عاقبتی، دانیال فتحی، هیمن دهقانی، نقی سیف جمالی، نادر فلاح، وحید آقاپور، محمدرضا نجفی، قربان نجفی، مهدی توکلی زانیانی


خلاصه داستان فیلم:

در جاده ای کوهستانی در فضایی زمستانی در سرزمینی جنگ زده زن و مردی بین رهگذران پول پخش می کنند ...



بهترین فیلم جشنواره سی ام. در برهوتی که فیلم های متوسط رو به ضعیف سالن های نمایش را غرق کرده بودند، «پذیرایی ساده» یک تنه جور فستیوالی بی رمق و خسته را کشید. فیلمی که از نظر حسی بی شباهت به آثار بونوئل نیست و از لحاظ ساختار به سینمای پولانسکی پهلو می زند.

«پذیرایی ساده» شرح یک موقعیت ساده است که در ابتدا با لحنی شوخ و شنگ و نزدیک به ابسورد آغاز می کند اما در ادامه هرچه پیش می رود به فیلمی متشنج و مرعوب کننده تبدیل می شود که در انتهایی بیرحمانه، با مرگی تکان دهنده به پایان می رسد. کار مانی حقیقی در «پذیرایی ساده» چه در کارگردانی و چه در بازیگری تحسین برانگیز است. او به خوبی موفق می شود روند صعودی فیلمش از آرامش و سکون به تشنج و تلاطم را برقرار کند و رفته رفته تهور و التهابی بیافریند که به واقع توانایی میخکوب کردن هر بیننده ای را داراست. در این میان، «پذیرایی ساده» با صراحت تمام، معرف شخصیت هایی است که می توان نمودهای عینی و بارزی از آنها را در کلیت جامعه دید. اشاره کنایه آمیز حقیقی به مقوله هایی چون نذر و حاجت و نیز اعتنای درستی که وی نسبت به آسیب پذیری، حقارت و خود فروختگی طبع بشر (که قابل تعمیم به هر نژاد و قوم و فرهنگ است) در برابر انگیزه و قدرتی به نام سرمایه می نماید، در کنار نمایش موازی ذات خود ویرانگر قدرت، از «پذیرایی ساده» فیلم محکم و قابل بحثی می سازد که می توان آنرا از نظرگاه های مختلف تحلیل نمود.

در «پذیرایی ساده» ابزار قدرت در پروسه ای سه مرحله ای جلوه های خود را نشان می دهد. نخست ترحم که هم می توان آنرا به لطف تعبیر کرد و هم معنایی متکبرانه و جاه طلبانه برایش در نظر گرفت. بخشیدن سهمی پول نقد که بی روتوش در فیلم مطرح می شود در ابتدای داستان معنایی ترحم برانگیز دارد، و به مثابه بخشش (صدقه، کمک و یا هر لغت مترادف دیگری) از فردیتی صاحب پول به فردیت دیگری فاقد پول است. این اتفاق که با هوشمندی فیلمساز دلیل چندان واضحی نمی یابد رفته رفته به نوعی از میل سلطه جویانه تبدیل می شود و خود را به صورت معامله ای نشان می دهد که پیش شرطش قبول هر چیزی ولو واهی و غلط است که خریدار طلب می کند (نظیر آن سکانس پرسش و پاسخ ریاضی مانی حقیقی با کودکان و یا تاکید بر باردار بودن آن قاطر). اما کار به همین جا ختم نمی شود و این پیش شرط در روند تدریجی و منطقی فیلم چنان اوج می گیرد که از نظر معنایی در مقام ترادف با گونه ای از تجاوز حریم شخصی فرد قرار می گیرد، تجاوز به حریم احساس، خانواده و مسئولیت. اتفاقی که گواه اش را می توان در دو سکانس طلایی دیگر فیلم جستجو کرد. یکی بحث حقیقی با آن دو راننده کامیون و دیگری مجادله او با مردی که برای نوزاد تازه درگذشته اش گور می کند. حال در این پروسه سه گانه هر آنچه که حقیقی آنرا بازتاب می دهد خودباختگی و تباهی است، هم برای دو شخصیت اصلی و هم برای تک تک آدم هایی که در ظاهر ادعایی دیگر دارند. و نمایش موازی و هم آهنگ این دو مقوله بی آنکه یکی از دیگری پیشی بگیرد، در کنار عمق معنایی حاضر در پس فیلم، «پذیرایی ساده» را به بهترین دست آورد
امسال سینمای ایران و شاید تنها فیلمی بدل می کند که می توان آنرا به بحث و تفسیر گذاشت.

گزارش خواندنی از حاشیه و متن نشست نقد و بررسی «پذیرایی ساده» در لانه‌ جاسوسی با حضور مانی حقیقی و مسعود فراستی
نباید هر کسی از مادرش قهر می‌کند، جلوی اکران فیلمی را بگیرد

سینمای ما- کارگردان فیلم سینمایی «پذیرایی ساده» در نشست نقد و بررسی جدیدترین فیلمش که در لانه جاسوسی برگزار شد، گفت: فیلم «پذیرایی ساده» درباره‌ی شماتت و بی‌ادبی نسبت به مردم محروم جامعه است و بحث این است که چرا این اتفاق می‌افتد؟! آیا این کار را مانی حقیقی فیلم‌ساز می‌کند؟ یا در واقعیت چنین چیزی وجود دارد؟ او در ادامه گفت: نه فیلم ساز و نه سازنده‌اش اعتقاد ندارند که باید افراد فرودست یا ثروتمند جامعه را تحقیر کرد. شخصیت اول فیلم است که چنین کاری را انجام می‌دهد، چرا که فیلم درباره تحقیر آدم‌ها است بنابراین من فکر می‌کنم که فیلم نباید درباره‌ی تحقیر آدم‌ها تعارف داشته باشد بلکه باید به شدیدترین شکل ممکن ساخته شود تا براساس آن، تحلیل وضعیت موجود امکان پذیر شود بنابراین تا بیخ قضیه نرویم، نمی‌توانیم مساله‌ای را خوب بشناسیم و به تحلیل آن بپردازیم.
او ادامه داد: در ابتدا قصد داشتیم به جای نوزاد مرده در یکی از سکانس‌های فیلمم از یک نوزاد زنده استفاده کنیم که توسط پدرش فروخته می‌شود ولی ترسیدم که تلخی این صحنه به اوج برسد و تماشاگر را از دست بدهم.
در این نشست نقد و بررسی که دوشنبه 9 بهمن ماه برگزار شد، مسعود فراستی منتقد سینما‌، محمد حسینی منتقد،‌ مانی حقیقی کارگردان فیلم سینمایی« پذیرایی ساده» و مهدی متولیان به عنوان مجری و گروهی از دانشجویان از دانشگاه‌های مختلف تهران به دعوت بسیج دانشجویی حضور داشتند.
در ابتدای این نشست، مانی حقیقی در پاسخ به این سوال مجری برنامه که ایده فیلم از کجا شکل گرفته و اساسا مشکل کجاست که چنین فیلمی تولید می‌شود؟ اظهار کرد: مشکلات بسیار هستند و درباره فیلم یکی از نکاتی که در نوشتن فیلمنامه برای من و امیررضا کوهستانی اهمیت داشت این بود که فرصتی فراهم شود تا زمینه مطرح شدن برخی سوال‌ها امکان پذیر شود.
وی تصریح کرد: قصدم بیان یک سری سوال درباره مسائل طبقاتی و اخلاقی بود و ایده شکل گیری فیلم به این صورت بود که یکسری مسائل ‌، تصاویر و بحث‌ها که در ذهنمان وجود داشت آنها را سامان دادیم و به نوشتن فیلمنامه اقدام کردم.
حقیقی با اشاره به اینکه در شکل‌گیری ایده این فیلم، عباس کیارستمی نیز دخالت داشته است تصریح کرد: در سفر ایشان به شمال برای یکی از فیلم‌هایش به نام «زندگی و دیگر هیچ » او به من گفت که من فکر می‌کردم که اگر می‌شد به زلزله زدگان آنجا یک کیسه پول داد چه اتفاقی می‌افتاد و اساسا این اتفاق خوب است یا نه؟ بیان این مساله ایده‌ای را در ذهن من ایجاد کرد که از آن برای نوشتن فیلمنامه استفاده کنم.
در ادامه این نشست حسینی با بیان اینکه «پذیرایی ساده» اولین فیلمی بود که حاشیه‌هایش را پیش از تماشای خود فیلم و در مطبوعات پیگیری کرده است،اظهار کرد: مسائلی مطرح شد که موجب کنجکاوی من برای پیگیری حواشی پیرامون این فیلم شد و من از مانی حقیقی می‌خواهم که اجازه دهد که پرسش‌های لازم از فیلم انجام شود و با گفتن این که ما نیز مثل مدیران حوزه هنری هستیم، مانع از انجام پرسش و پاسخ در این جلسه نشود.
او ادامه داد: از نظر من تیتراژ فیلم بسیار خوب است و فیلم با طنز شیرینی آغاز می‌شود ولی به سمت تلخی می‌رود. مخصوصا لحظه‌ فروختن نوزاد صحنه بسیار تلخی است و این تلخی در انتهای فیلم به اوج می‌رسد، البته من نمی‌دانم که این تلخی به عمد بوده است یا نه؟!
در ادامه مانی حقیقی با بیان اینکه جمله‌اش درباره مدیران حوزه هنری را با افتخار تکرار می‌کند، تصریح کرد: نظر من این است که باید وقت داد و فیلم‌ها را دید. باید به تماشاگر فرصت داده شود که فیلم را ببیند و وقتی که انزجار، عصبانیت در او ایجاد می‌شود با خود بگوید که چه مساله‌ای باعث شده که فیلمساز این فعل و انفعالات را در روح و روان او ایجاد کند؟ اینکه چرا من می‌خواستم این اتفاق بیفتد یک مساله است ولی وقتی مدیران حوزه هنری درباره اکران نکردن فیلم عجولانه تصمیم می‌گیرند و وفرصت این پرسش را را به خود و تماشاگر نمی‌دهند به نظر من این حاکی از فقدان شعور است.
فراستی نیز با بیان اینکه مسائل عجیبی را درباره برخی فیلم‌ها می‌شنود، اظهار کرد: من شنیدم که عده‌ای درباره «پذیرایی ساده» می‌گفتند که قاطر فیلم در واقع نماد ایران است، برای اینکه ریسمانی که به آن وصل شده سبز است و شالی که ترانه علیدوستی به دور آن می‌بندد، سفید و قرمز است. این قوه تخیل بسیار جالب است و البته مساله دیگر ترسی است که دوستان حوزه هنری از ریسمان سفید و سیاه دارند. این تعابیر مانع می‌شود که این فیلم‌ها مورد نقد و بررسی قرار بگیرند و من می‌بینم که حتی عده‌ای در صورت اینکه نظری موافق با فیلم داشته باشند از ترس مسائل مطرح شده درباره آنها نظری نمی‌دهند.
در ادامه مجری برنامه در پاسخ به این مساله اظهار کرد: من بعید می‌دانم که این اظهار نظرها از طرف مدیران حوزه هنری مطرح شود.
سپس مانی حقیقی نیز در پاسخ به آن گفت که اسنادش موجود است که با تشویق حاضرین مواجه شد.
حقیقی ادامه داد: البته اسناد حرفی که درباره این فیلم زده شد و الان مطرح شده موجود نیست ولی من نکته‌ی می‌خواهم بگویم که حائز اهمیت است. درست بعد از جشنواره، مقاله‌ای به قلم حمزه‌زاده از مدیران حوزه هنری در یک خبرگزاری خواندم که در آن آقای احمدی‌نژاد را خطاب قرار داده بود و گفته بود چرا اجازه می‌دهید فیلمی که سیاست‌های اقتصادی و هدفمند کردن یارانه‌ها را نقد می‌کند، اکران شود. منظور آنها این بود که «یک پذیرایی ساده» در نقد هدفمند کردن یارانه‌ها ساخته شده است. مساله من اینجاست که من چرا باید حدودا دو سال وقت خود و همکارانم را برای کوبیدن یک سیاست دولت بگذارم؟!
وی در عین حال تاکید کرد: ما با نقد فیلم موافقم و امیدوارم که با همراهی مردم این فیلم را نقد کنیم و آرزو می‌کنم که در جلسه امروز این اتفاق بیفتد.
در ادامه مسعود فراستی با بیان اینکه باید پرسید آیا این فیلم که به قول خود آقای حقیقی درباره تحقیر آدم‌هاست، سازنده نیز هست؟ اظهار کرد: به نظر من در جایی که نوزادی فروخته می‌شود و شخصیت اول داستان خود به دفن نوزاد اقدام می‌کند، بازیگر و فیلمساز با یکدیگر متحد می‌شوند و بازیگر عقب نشینی می‌کند و فیلم ساز جلو می‌آید. این صحنه مرا قانع نمی‌کند که آیا شخصیتی که در طول فیلم سعی در تحقیر دیگران دارد می‌تواند چنین دل رحم باشد؟ این قسمت از فیلم نشان‌دهنده بخشی از کنش شخصیت اول داستان نیست چون کسی که در طول فیلم پول می‌دهد و تحقیر می‌کند نمی‌تواند چنین کنشی داشته باشد. بنابراین من فکر می‌کنم که این صحنه باید برای خود فیلم‌ساز باشد.
این منتقد سینما ادامه داد: این صحنه یک مشکل دارد که آن نیز دو وجه دارد یا فیلمساز دیگر از این همه تحقیر خسته شده و به فیلم می‌آید و این می‌تواند فیلم را نجات دهد که البته به فرم آن لطمه وارد کرده است و باید برای آن جایگزینی یافت. اما وقتی جایگزینی لازم پیدا نمی‌شود فیلم به هم می‌ریزد یا اینکه کنش خود بازیگر است که آن نیز مشکل دارد، چرا که از بازیگر فیلم چنین کنشی بر نمی‌آید.
حقیقی در جواب به این مساله گفت: در فیلم‌های من همیشه شخصیتی وجود دارد که بعضی از ابعاد وجودی او پلید است ولی در واقع وجود پلیدی ندارد و در جای لازم کنش متفاوتی از خود نشان می‌دهد. من می‌دانستم که برای اینکه شخصیتی مثل کاوه در «پذیرایی ساده» بخواهد ناگهان کار خوبی انجام دهد باید برایش طبق روال فیلم‌های دیگر که معمولا در فیلم‌های ایرانی قلابی از آب در می‌آید اتفاق عجیبی بیفتد که به انجام کنش مثبت اقدام کند ولی من پروسه این اتفاق را از جریان فیلم حذف کردم و می‌دانم که ممکن است حذف این پروسه برای مخاطب فیلم، قابل پذیرش نباشد.
 در ادامه این نشست میکروفن در اختیار دانشجویان حاضر در نشست قرار گرفت تا درباره فیلم به اظهار نظر بپردازند.
یکی از دانشجویان حاضر در نشست با بیان اینکه به نظرش «پذیرایی ساده» یک فیلم پیشرو و آوانگارد است اظهار کرد: باید به مخاطبین اجازه داده شود که تعابیر مختلف خودشان را از فیلم داشته باشند، اگر بگوییم چرا فلان شخص یا مدیر تعبیر مخصوصی را از فیلم داشته است، مانع آن می‌شویم که نظرات مختلف ابراز شود.
وی ادامه داد: سوال من اینجاست که چرا از میان تمام اصناف جامعه می‌بایستی صنف معلم که وظیفه‌اش آموزش به فرزندان مردم است چنین حقیر جلوه کند؟! به علاوه که من فکر می‌کنم فیلم ضد روایت بوده و مخاطب نمی‌داند باید چه چیز را دنبال کند و یک آنارشی و هرج و مرج در طول فیلم وجود دارد. به نظر من این تحقیر کردن نیست که مخاطب را اذیت می‌کند بلکه این حقیر شدن است که تماشاگر را عصبی می‌کند.
حقیقی در پاسخ به این مساله اظهار کرد: بر خلاف آنچه شما گفتید من معتقدم باید اجازه داده شود که نقطه نظرات مختلف دیده شود بنابراین تحمیل یک نظر به سینمای ایران درست نیست و مساله من این است که آقایان مدیر حوزه هنری چرا فکر می‌کنند که نظراتشان از دیگران برتر است؟! من دوست ندارم که یک قرائت از فیلم بر مابقی قرائت‌ها تحمیل شود و اجازه داده نشود تا افراد دیگر فیلم را ببینند.
او ادامه داد: در این فیلم اشاره به قحطی و بمباران شده است و قاعدتا در چنین شرایطی آستانه تحمل افراد بسیار پایین می‌آید، انسان‌ها در شرایط عادی آنقدر حقیر نیستند ولی این شرایط غیرعادی است و شخصیت‌های اول فیلم نیز به دنبال کسی می‌گردند که علی رغم همه فشارها به دنبال عزت باشند و چون پیدا نمی‌کنند خودشان هستند که بدنبال عزت می‌افتند.
در ادامه یکی از دانشجویان با دفاع از عملکرد مدیران حوزه هنری اظهار کرد: وقتی شخصی مدیر حوزه هنری است، می‌تواند جلو اکران فیلمی را که به نظرش مناسب نمی‌آید را بگیرد.
حقیقی نیز پاسخ داد که مدیران حوزه هنری وظیفه صادر کردن مجوز برای اکران یا اکران نشدن یک فیلم را ندارند.
فراستی نیز در ادامه اظهار کرد: به نظر می‌رسد که دموکراسی خوبی داریم، یک نفر 600 میلیون خرج یک فیلم می‌کند و برایش زحمت می‌کشد، بعد شخص دیگری تصمیم می گیرد که فیلم اکران نشود. به نظر من دوستان حوزه هنری لیاقت چنین تصمیم گیری را ندارند.
این جمله فراستی با اعتراض عده‌ای از حاضران روبرو شد و یکی از حاضران با فریاد بلند گفت:«شما جفنگیات خود را بسازید و دلیل نمی‌شود فیلمی این چنینی اجازه اکران پیدا کند».
فراستی نیز پاسخ داد: حوزه چنین جایگاهی ندارد و ما در یک نظام غیر انقلابی به سر نمی‌بریم که به یک دن‌کیشوت انقلابی نیاز داشته باشیم. جایی داریم به نام وزارت ارشاد که وظیفه‌اش صادر کردن مجوز برای تولید و اکران فیلم است. اگر هر کسی که از مادرش قهر می‌کند، بخواهد به خاطر اینکه از فیلم مخصوصی خوشش نمی‌آید جلوی اکران فیلم را گرفته و آن را از پرده سینما پایین بکشد، سنگ روی سنگ بند نمی‌شود.
این منتقد در ادامه با بیان اینکه بهتر است در این جلسه به نقد فیلم بپردازیم، اظهار کرد: فیلم مشکل مفهوم سازی دارد و همان مشکلاتی که برخی از فیلم‌های ارزشی دارند این فیلم نیز دچار آن است و آن مشکل این است که فیلمساز می‌خواهد قبل از اینکه قصه را بگوید، مفهوم سازی کند یعنی مفهوم بر قصه غالب است. به نظر من دو شخصیت اصلی داستان شخصیتشان در نیامده است و تنها چند کنش را از آنها می‌بینیم و سوال من اینجاست که اساسا چرا پول، خود این دو نفر را فاسد نمی‌کند آیا به این دلیل است که خود ثروتمند هستند و این پول روی آنها اثر ندارد در حالی که مطالعات جامعه شناسی چنین مساله‌ای را تصدیق نمی‌کند. به نظرم حقیقی در این فیلم به دام یک طرح جذاب افتاده است.
او ادامه داد: در این فیلم ما با یک اثر سر و شکل‌دار مواجه نیستیم بلکه یک اثر هنری شلخته و باز است که به نظر من مفهومی ندارد. این اثر سرشار از حفره‌هایی است که ما باید از مخاطب بخواهیم که آن حفره‌ها را پر کند و این مساله هم در سینمای روشنفکری و هم در سینمای فیلم‌های ارزشی موجود است و علتش نیز این است که در این نوع فیلم ‌، فیلمساز قصد مفهوم سازی دارد به نظر من از ایرادت دیگر این فیلم نیز می‌توان به این اشاره کرد که در صورت جابه جایی پلان‌های فیلم هیچ تغییری در کل فیلم ایجاد نمی‌شود.
حقیقی در پاسخ به مسائل مطرح شده اظهار کرد: به نظر من این مساله که اگر پلان‌های فیلم را جابه جا کنیم، تغییری در فیلم ایجاد نمی‌شود بی‌انصافی در حق فیلم است و بخش عمده زحمتی که ما برای چیدن پلان‌ها کنار هم کشیدیم تا در هرمی ، بحران را به اوج برسانیم به باد می‌رود. مساله مطرح در فیلم که من آن را می‌پذیرم مساله خساست در ارائه اطلاعات به مخاطب است
وی با اشاره به سووال مطرح شده، گفت: پاسخ به این سوال که چرا دو شخصیت اصلی داستان خود برای دریافت فیلم وسوسه نمی‌شوند برای شخص من هم جواب قانع کننده‌ای ندارد. ما می‌خواستیم که وضعیت مبهمی در فیلم جاری کنیم و در واقع بحث اصلی فیلم این بود که مادری در حال مرگ ارثیه هنگفتی را برای دو نفر به جای گذاشته است واز وارث خود خواسته است تا مبلغی را به دیگران ببخشند و از صحنه‌های بخشش خود به دیگران فیلم تهیه کند و با ارائه فیلم ، آن مبلغ هنگفت را دریافت کنند.
او ادامه داد: ولی من و آقای کوهستانی از دادن این اطلاعات کامل به مخاطب صرف نظر کردیم و خساست به خرج دادیم تا مخاطب را عصبی‌تر کنیم.
در ادامه فراستی با بیان اینکه یکی از نقاط قوت فیلم این است که هر پلان آن قابلیت تبدیل به یک فیلم کوتاه را دارد گفت: به نظر من نقطه قوت فیلم این است که هر پلان آن یک مفهوم مشخص دارد و آن قابلیت تبدیل شدن به یک فیلم کوتاه را دارد ولی من فکر می‌کنم که فیلم ساز می‌خواسته است، مطلبی را به مخاطب انتقال دهد که نتوانسته است و شعارهای فیلم در نیامده است.
در ادامه این نشست حسینی با بیان اینکه، نقد فراستی را برای فیلم می‌توان به دو بخش قبل و بعد فیلم تقسیم کرد، اظهار کرد: ظاهرا نظر آقای فراستی تغییر کرده است به نظر من همه شخصیت‌های فیلم از هم پاشیده و فیلم به هم ریخته است و ما اجتماع آنها را جز در دسته دزدها جای دیگری نمی‌بینیم. ما در طول فیلم به اقشار خاص جامعه یک توهین ناجور داریم. وقتی معلمی چنین به تصویر کشیده می‌شود که نوزاد خود را در قبال پول می‌فروشد این بسیار آزار دهنده است و توهینش بسیار جدی است.
وی ادامه داد: بهتر است برای فیلم نوشابه باز نکنیم فیلم از هم پاشیده و شخصیت‌ها درب و داغون هستند. مساله‌ی دیگر اینست که جاده در این فیلم چه نقشی را بازی می‌کند و دیگر اینکه من نمی‌دانم در طول فیلم باید با چه کسی همزاد پنداری کنم. هیچ روزنه امیدی در شخصیت‌های داستان پیدا نمی‌شود یک فضای سرد و سیاه و خالی است و آدم‌های آن همه چیز را به پول می‌فروشند، این فیلم بسیار تحقیر آمیز است.
حقیقی در پاسخ به این مساله گفت: یک چیزی مدام تکرار می‌شود و آن تحقیر آمیز بودن فیلم است و من آن را از اول فیلم پذیرفته‌ام و گفته‌ام که این فیلم برای تحقیر آدم‌ها است و به نظر من نیازی به سوال کردن دوباره آن ندارد. طوری درباره فیلم صحبت می‌شود که انگار گناهی رخ داده است. سوال من این است که مخاطبین با چه کسانی در فیلم همزاد پنداری می‌کنند؟! و اگر همزاد پنداری رخ نمی‌دهد این مساله بسیار کلیدی است که چرا همزاد پنداری رخ نمی‌دهد! این البته از نظر من عیب فیلم نیست و با اینکه من قصد مقایسه ندارم ولی می‌گویم که در بسیاری از فیلم‌های خشن تارانتینو افراد با هیچ یک از اشخاص داستان همزاد پنداری نمی‌کند و البته من قصد تطهیر کردن فیلم خود را با آوردن مثالی چون تارانتینو ندارم.
در ادامه یکی از دانشجویان با بیان اینکه معتقد است: فیلم محتوایی افتضاح داشت اظهار کرد که معتقد است شخصیت اصلی فیلم به خود مانی حقیقی بر می‌گردد که او با اعتراض پاسخ داد: چه کسی می‌گوید که این شخصیت من است، کما اینکه من نیز حق ندارم درباره شخصیت حاضرین نظری بدهم، کسی نیز حقی ندارد که شخصیت اصلی این فیلم را به من شبیه کند.
در ادامه یکی از دانشجویان از حقیقی پرسید که چرا از میان اصناف مختلف، معلم انتخاب شده است که او پاسخ داد: برای اینکه وقتی معلمی چنین تصمیمی می‌گیرد برای مخاطبین دردناک‌تر است، این اتفاق اگر برای یک قصاب می‌افتاد علی رغم تصور رایج موجود که از نظر من این تصور نیز اشتباه است این بود که این کار شاید به خاطر حرفه قصابی یک فرد برایش متصور باشد. ولی برای یک معلم چنین چیزی قابل تصور نیست لذا عرف جامعه این مساله را به سختی می‌پذیرد و مساله دیگر این است که من می‌گویم چرا یک معلم را در فیلم به کل جامعه معلمین تعمیم می‌دهید این اتفاق در مورد یک معلم افتاده است و به سایر افراد این صنف ربطی ندارد.
حقیقی در پایان گفت: وقتی دو سال برای یک فیلم زحمت می‌کشم این فکر که قرار است چنین جلسه‌هایی برای نقد و بررسی آثارم برگزار شود دلگرمم می‌کند. لذا از همه دوستانی که تدارک این جلسه به عهده آنها بود، سپاسگزاری می‌کنم.