رها ماهرو

رها ماهرو

منتقد سینما و تلویزیون
رها ماهرو

رها ماهرو

منتقد سینما و تلویزیون

نقد راجر ایبرت بر فیلم همشهری کین

کارگردان : Orson Welles

نویسنده : Herman J. Mankiewicz

بازیگران: Orson Welles, Joseph Cotten ,Dorothy Comingore

جوایز :

برنده اسکار: بهترین فیلمنامه اورجینال

نامزد اسکار: بهترین فیلم ،بهترین کارگردانی، بهترین بازیگر نقش اول مرد ،بهترین فیلم‌برداری ،بهترین کارگردانی هنری،طراحی صحنه،سیاه و سفید،بهترین تدوین ،بهترین موسیقی متن ،هترین صدابرداری

خلاصه داستان :

زمانیکه چارلز فاستر کین غول ثروتمند روزنامه دار می‌میرد تنها یک کلمه می‌گوید: «Rosebud» (غنچهٔ رز). تهیه کننده فیلم مستند زندگی کین از گزارشگر تامسون می‌خواهد تا دربارهٔ زندگی و شخصیت کین تحقیق کند و به ویژه معنای کلمه آخر پیش از مرگش را کشف کند. تامسون با دوستان و بستگان کین مصاحبه می‌کند و داستان کین در رشته‌ای از فلش‌بک‌ها شکل می‌گیرد. ابتدا او به همسر دوم کین سوزان الکساندر مراجعه می‌کند اما او...


منتقد: راجر ایبرت

درسال ۱۹۴۲ ”اورسون ولز“ ساختن فیلمی را به پایان رسانده بود که بعدها لقب بزرگترین فیلم تاریخ سینما را از آن خود کرد. با این وجود برای نمایش این فیلم مشکلات زیادی را متحمل شد. ”همشهری کین“ داستان سرمایه دار با نفوذ و پرسن و سالی را تعریف می کرد که غرورش باعث شده بود همه کسانی که دوستش داشتند از او فراری شوند. او در نهایت در عمارت عظیم گوتیک دلگیرش در ”فلوریدا“ چشم از جهان فروبست. برای خیلی از بینندگان، ”چارلز فاستر کین“ شباهت عجیبی به ”ویلیام رندولف هرست“ سرمایه دار سالخورده ای که در ”کالیفرنیا“ و در قلعه معروفش ”سن سیمون“ زندگی می کرد، داشت. به نظر نوچه های ”هرست“ فیلم چنان نسبت به اربابشان توهین آمیز بود که آنها هر اشاره ای را نسبت به این فیلم در روزنامه ها، ایستگاههای رادیویی و تلویزیونهای کابلی ”هرست“ ممنوع کردند. به همین ترتیب استودیوی سازنده فیلم ”RKO Radio Pictures“ را هم بایکوت کردند.

http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/250/38-Citizen-Kane/8-Citizen-Kane.jpgدر یکی از مذاکراتی که درباره اکران شدن فیلم انجام شد حتی وجود خود فیلم هم زیر سوال رفت. عده ای از کله گنده های صنعت فیلمسازی تحت رهبری ”لوئیس بی مایر“ (رئیس کمپانی مترو گلدن مایر) که از احتمال حرکتهای ضد هالیوودی در روزنامه های ”هرست“ ترسیده بودند، به ”RKO“ مبلغی را به عنوان خسارت پیشنهاد کردند تا فیلم را نابود کند. این مبلغ خرج ساخت فیلم را جبران می کرد و مقداری هم بابت سود باقی می گذاشت. اما تمام این نقشه ها نقش بر آب شد. ”ولز“ فیلم را در نمایشهای خصوصی و تا حدودی دزدکی به خیلی از حضرات قدرتمند و جریان سازهای فکری نشان داده بود تا نشود به آسانی کلک فیلم را کند!

با این وجود ”همشهری کین“ هیچ وقت در خود آمریکا درست و حسابی اکران نشد. خیلی از سینماهای بزرگ شهرهای معروف فیلم را به نمایش نگذاشتند. به خاطر اینکه توسط استودیوهای گردن کلفت که فیلم را بایکوت کرده بودند اجاره شده بودند. به همین ترتیب فیلم از تبلیغات موثر نشریات ”هرست“ هم محروم ماند (تنها چیزی که روزنامه ها به عنوان تبلیغ برای فیلم نوشتند این جمله بود: یک جذبه سینمایی جدید!) در نهایت فیلم با وجود اینکه تحسین بسیاری از منتقدان بزرگ زمان مثل ”جان اوهارا“ از ”نیوزویک“ و ”بوسلی کروسر“ از ”نیویورک تایمز“ را برانگیخت فقط برنده یک اسکار شد که ”ولز“ و ”منکه ویتس“ جایزه فیلمنامه را باهم قسمت کردند.

افسانه ”همشهری کین“ و ”ولز“ در نیمه دوم قرن بیستم به یکی از بزرگترین اسطوره های هالیوود تبدیل شد: چطور یک آقاپسر نابغه در نیمه دهه سوم زندگیش قدرت مطلق العنانی را بدست آورد تا دقیقا همان فیلمی را که می خواست بسازد و چطور در پاسخ به این امتیاز، او بزرگترین فیلم تاریخ سینما را ساخت. و چطور در آخرکار، هم فیلم و هم زحمات ”ولز“ بوسیله رشوه گریهای کوته فکر هالیوود برباد رفت. ”ولز“ به بزرگترین قهرمان غیر خودی سینما تبدیل شد: یکی از ستونهای ”اوتور“ منتقدهای فرانسوی و سرمشق فیلمسازان مستقل و نقل مجلس تمام مدعیانی شد که هنر فیلمسازی را برتر از تجارت فیلمسازی می دانستند.( Auteur کلمه فرانسوی به معنای فیلمسازی است که خودش فیلمنامه فیلمهایش را نوشته و بر تمام مراحل ساخت فیلم نظارت دقیق دارد. چنین فیلمسازی از اسلوب و سبک ویژه خودش استفاده می کند. ”سر آلفرد هیچکاک“ یکی از بزرگترین اوتور های سینماست) حالا ”ولز“ سالهاست که مرده همین طور تمام جوانان مستعدی که در گروه بازیگری تئاتر ”مرکوری“ او به غرب رفتند تا فیلمی را بسازند. ولی افسانه ”همشهری کین“ هنوز هم به حیاتش ادامه می دهدو به طور متوالی به عنوان بهترین فیلم تاریخ سینما انتخاب شده به خصوص در نظرخواهی بین المللی که توسط مجله انگلیسی ”سایت اند ساوند“ در سالهای ۱۹۶۲ ۱۹۷۲ و ۱۹۸۲ برگزار شد.

در سال ۱۹۹۱ و در پنجاهمین سالگرد ساخته شدن فیلم یک نسخه احیا شده و با کیفیت عالی در سراسر آمریکا به نمایش درآمد.درباره نسخه جدید و احیاء فیلم نکته طنزآمیزی وجود دارد: مالک فعلی ”همشهری کین“ فردی است بنام ”تد ترنر“ مالک رسانه های بین المللی با شباهتهای بسیار نزدیک به ”هرست“ و ”کین“! هر سه نفر گذشته فقیرانه ای داشتند، رسانه های ورشکسته را به ارزانی صاحب شدند، درباره مخاطبان و شیوه برخورد با آنها نظریات جدید و انقلابی ارائه کردند و در نهایت به میلیونرهای بزرگی تبدیل شدند که با هنرپیشه های زن روی هم ریختند!

ترنر“ می گوید: در سال فقط وقت برای دیدن سه یا چهار فیلم را دارد و من شرط می بندم که ”همشهری کین“ حتما یکی از آنهاست. شاید او به شباهتهای خودش با فیلم هم توجه میکند: چطور یک کج سلیقگی باعث میشه تمام دستاوردهای بزرگ آدم براش بی معنی به نظر برسه. سقوط ”کین“ وقتی فرا رسید که عاشق یک دختر فروشنده بدبخت و بیچاره شد و خواست او را علیرغم بی استعدادیش تبدیل به یک خواننده بزرگ اپرا بکند! پاشنه آشیل ”ترنر“ هم وقتی گریبانش را گرفت که او عاشق یک خلاقیت تکنیکی جدید به نام رنگی سازی شد و تصمیم گرفت علیرغم اعتراضات گسترده عاشقان سینما فیلمهای سیاه و سفید سینما را به ملقمه های رنگارنگ و مصنوعی تبدیل کند. بله! همین ”ترنر“ که نسخه زیبا و احیا شده ”همشهری کین“ را به نمایش گذاشت همان کسی بود که می خواست شاهکار ”ولز“ را رنگی کند. ”ولز“ چند هفته قبل از مرگش به دوستش ”هنری جگلام“ گفت: یه قولی به من بده. ”تد ترنر“ و اون مدادشمعی های لعنتیشو از فیلم من دور نگه دار!!. با این وجود در حقیقت یک قرارداد به قدمت پنجاه سال بود که مدادشمعیهای ”ترنر“ را از ”همشهری کین“ دور نگه داشت. قرارداد ”ولز“ با ”RKO“ که در زمان خودش غیرعادی ترین قراردادی بود که یک فیلمساز با استودیو امضا کرده، اختیار مطلق ”ولز“ را درباره تمام جنبه های فیلم تضمین می کرد حتی درباره رنگ آن!

http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/250/38-Citizen-Kane/10-Citizen-Kane.jpgبدین ترتیب فیلم در نمایش جدید همانطوری بود که در سال ۱۹۴۱ و در اولین اکرانش به نظر می رسید. برای بسیاری از فیلم دوستان این نسخه الهام بخش بود. اما بیش از هر فیلم دیگری ”همشهری کین“ باید با نسخه ۳۵ میلیمتری به تصویر کشیده شده تا مورد تحسین قرار گیرد. من فیلم را حداقل ۵۰ بار به صورت ۱۶ میلیمتری روی نوار و CD تماشا کرده ام. ۲۵ بار در کلاسها و فستیوالهای مختلف سینمایی با دستگاههای آنالیز فیلم را صحنه به صحنه بررسی کرده ام. با این وجود فقط دو بار موفق به دیدن نسخه ۳۵ میلیمتری آن شدم: سال ۱۹۵۶ وقتی برای اولین بار به طور درست و حسابی اکران شد(در آن زمان من یک شاگرد دبیرستانی بودم) و در سال ۱۹۷۸ وقتی که یک نسخه جدید در فستیوال فیلم ”شیکاگو“ به نمایش درآمد. از نسخه سال ۱۹۵۶ فقط تاثیر مقهور کننده فیلم را به خاطر میارم که جلوه های تصویری و تخیل جسورانه اش مرا با تمام لوس بازیها و سرگرمی های کوته فکرانه ای که در فیلمهای دیگر مد بود، بیگانه کرد. از نمایش سال ۱۹۷۸ به خاطر میارم که چطور شفافیت و جزئیات نسخه ۳۵ میلیمتری زوایای مبهم و تاریک فیلم را که تا آن زمان از نظر دور مانده بود را در معرض دید قرار داد.

”همشهری کین“ از سایه و تاریکی بهره برداری فراوانی کرده است. ”ولز“ که با فیلمبردار نابغه ”گرگ تولند“ کار می کرد می خواست زندگی مردی را نشان بدهد که از شدت تملکات، قدرت، وجوداطرافیان، ثروت و مرموز بودن در حال انفجار است. او سبک تصویری تیره و تاری را در فیلم به کار برد که در نسخه ۳۵ میلیمتری تمام سوراخ سنبه های فیلم را که ممکن است آبستن نکته یا واقعیت مهمی باشند را به تصویر می کشد و به خاطر شیوه معروف فیلمبرداری ”تالند“یعنی"دیپ فوکوس" تمام زوایای عمقی و سطحی فیلم به خوبی زوایای راستی و چپی فیلم قابل تشخیصند. برای مثال گوی بلورینی (کاغذ نگهدار) که ”کین“ در هنگاه مرگش در دست داشته و آن را بر زمین می اندازد در خانه اولین معشوقه ”کین“ در بین خرت و پرت های روی میز قابل رویت است. در صحنه نهایی فیلم نیز در انبار کذایی پرتره ای از ”چارلی کین“ به همراه والدینش دیده می شود. هردوی این صحنه ها و جزئیاتش را می شود به راحتی در نسخه ۳۵ میلیمتری مشاهده کرد ولی روی نسخه ۱۶ میلیمتری و حتی روی CD با کیفیت عالی قابل مشاهده نیست. اگر شما فیلم را فقط در پخش تلویزیونی یا نسخه ۱۶ میلیمتری درب و داغون کلاسهای سینمایی تماشا کرده اید مطمئنا جزئیات و شفافیت نسخه ۳۵ میلیمتری شما را شگفت زده خواهد کرد.

به مناسبت پنجاهمین سالگرد ساخته شدن فیلم من تمام کتابهایی را که راجع به آن نوشته شده بود دوباره خوانی کردم. درباره خیلی از نکات اختلاف نظر وجود دارد. مثلا اینکه ”هرست“ شخصا فیلم را دید یانه؟ یا ”هرست“ اگر واقعا فیلم را دید از دیدنش شوکه شد یا لذت برد؟ یا اینکه ”ولز“ از دستاوردهای همکاران بزرگش سودبرد یا به آنها الهام بخشید تابهتر از آنچه که قبلا بودند بدرخشند؟با همه اینها شنیدن کی بود مانند دیدن؟ تماشاچیان نظرات خودشان را دارند که معمولا چندان هم با هم موافق نیست و هر از چندگاهی دستهایشان را از فرط آزردگی به هوا پرتاب می کنند و البته فیلم هنوز در برابر آنها ایستاده است .

دستاوردی غول آسا که گرچه نمی توان به سادگی توضیحش داد ولی به سادگی هم نمی توان از آن صرف نظر کرد. پنجاه سال بعد از ساخته شدن، فیلم کماکان تر و تازه، تحریک کننده، سرگرم کننده، شاد، غمگین و اعجاب آور باقی مانده و خواهد ماند. همانطوری که همیشه بوده است. خیلی ها عقیده دارند که ”همشهری کین“ بزرگترین فیلم تاریخ سینماست آنهایی هم که موافق این عقیده نیستند، هنوز هم نمی توانند بهترین کاندید خودشان را معرفی کنند.


منتقد: راجر ایبرت



نقد فیلم ماتریکس

کارگردان : Andy Wachowski, Lana Wachowski

نویسنده : Andy Wachowski, Lana Wachowski

بازیگران: Keanu Reeves, Laurence Fishburne ,Carrie-Anne Moss

جوایز :

برنده اسکار:

بهترین ویرایش فیلم، بهترین جلوه‌های ویژه، بهترین جلوه‌های صوتی، بهترین صدابرداری

خلاصه داستان :

در آینده نزدیک، آزادی طلبان به کمک تجهیزات محرمانه خود با نیو که خود یک هکر کامپیوتری است ارتباط برقرار می‌کنند و به او شرح می‌دهند که حقیقتی که او تصور می‌کند یک شبیه‌سازی پیچیده کامپیوتری است به نام «ماتریکس» که توسط نوعی هوش مصنوعی بدخواه طراحی شده‌است. ماتریکس حقیقت را از بشریت مخفی می‌سازد و به آنها اجازه می‌دهد تا یک زندگی متقاعدکننده و شبیه سازی شده در سال ۱۹۹۹ را داشته باشند. در حالی که ماشینها در حال رشد کردن هستند و مردم را درو می‌کنند تا از آنها به عنوان یک منبع انرژی دایمی استفاده کنند. مورفیس، رهبر این آزادی طلبان باور دارد که نیو «شخص یگانه» است که انسان‌ها را به سوی آزادی هدایت کرده و ماشینها را برخواهد انداخت. به اضافه نیو٬ ترینیتی و مورفیس در مقابل بنده سازی انسان‌ها توسط ماشینها می‌جنگند، درحالی که نیو کم کم شروع به پذیرفتن نقش خود را به عنوان «شخص یگانه» می‌کند..


تاد مک کارتی

جلوه های ویژه 10، فیلمنامه صفر! فیلمی بسیار جذاب و پیچیده، با ابر انسانهایی میتوانند خود را غیب کنند و به شکلهای مختلف دربیاورند. بی تردید ماتریکس را میتوان تحولی در هنرهای تصویری و فیلمهای علمی تخیلی دانست؛ بطوریکه تریلر پیش از اکرانش هوش از سر بسیاری به خصوص نوجوانان برد. از سویی دیگر فیلم با زبانی گیج کننده و تقریباً بی سر و ته ، مفاهیم فلسفی و باورهای مذهبی ای به چالش میکشد که میتواند برای جوانان و علاقه مندان به این گونه مباحثب سیار جالب باشد. در مجموع میتوان گفت کمپانی برادران وارنر معجونی از مفاهیم بالا را در بسته ای شکیل و سرگرم کننده به بازار عرضه کرده است. معجونی که البته با استقبال زیادی هم روبرو شد.

فیلم با بودجه 60 میلیون دلار توسط Andy  و Larry Wachowski به عنوان نویسنده و کارگردان در استرالیا ساخته شد. برادرانی که تا قبل از این تنها یک فیلم جنایی بنام Bound را در کارنامه داشتند، با ایده ای منحصر بفرد پروژه ای را کلید زدند که به غیر از دنبالهای ماتریکس، تعدادی بازیهای رایانه ای و داستانهای مصور را نیز شامل میشود. طبق آنچه خودشان گفته اند ماتریکس حاصل پنج سال کار مداوم است ولی بنا به شواهد این مدت بیشتر صرف طرح کردن ایده های نا متجانس در کار شده است تا چیدمان مطلوب آنها در کنار یکدیگر و سر و سامان دادنشان. ایده هایی که از عقاید و باورهای مسیحیت گرفته تا فلسفه هایی دست و پا شکسته از مشرق زمین، ارجاعاتی به Lewis Carroll (نویسنده آلیس در سرزمین عجایب)، پیشگویی هایی گیج کننده و نامفهوم، وجود دو جهان متفاوت در آن واحد، بچه هایی در محفظه هایی ویژه رشد میکنند، تونل زمان، موجوداتی که قابلیت زنده شدن بعد از مرگ را دارند و مهمتر از همه ظهور انسان برگزیده، همه را شامل میشود.

بعد از سکانس فوق العاده ابتدایی فیلم که در آن زنی جوان بنام Trinity (با بازی Carrie-Anne Moss) با مخلوطی از حرکات کونگ فو و ژیمناستیک تعدادی مامور ویژه را از پا در می آورد، فیلم هکر کامپیوتری جوانی (با بازی Keanu Reeves) را معرفی میکند که بعداً توسط Trinity پیش مردی عجیب بنام Morpheus (با بازی Laurence Fishburne) برده میشود.  رهبری گروهی ایدولوژیک و تروریست که اعتقاد دارد این مرد جوان تنها کسی است که میتواند در برابر نیروهای پیشرفته و شیطان صفتی که در سال 1999 بشر را اسیر خود کرده اند بایستند و آنها را نجات دهد.

ولی مرفیوس خود متعلق به عالمی دیگر است که 2000 سال در آینده قرار دارد و همراه با گروهی از پیروانش، با وسیله ای پیشرفته همانند زیردریایی ناتیلوس به این دوران آمده اند. مرد جوان موافقت میکنند تا طی مراحلی ویژه و چندش آوری، بدن طبیعی اش از غلاف مخصوصی که در آن قرار دارد خارج و به زیر دریایی آورده شود. او که حالا نامش Neu است در پشت سرش پریزی دارد که از طریق آن میتوان اطلاعات و مهارتهای بسیاری را در مغرش بارگذاری کرد و در آن واحد راهی ارتباطی است که او را به جهانی که قبلاً در آن زندگی میکرده متصل میکند.

حال Neu  ی که وارد دنیایی جدید شده، آماده مبارزه با نیروهای شیطانی است که جهان را به وضعیتی در آورده اند که در سال 1999 دیده میشود. طبق آنچه در فیلم گفته میشود، بنظر میرسد در اوایل قرن بیست و یکم جنگی فراگیر میان انسانها و ماشینهای پیشرفته اتفاق میافتد که حاصل آن پیروزی هوش مصنوعی و رباتهاست. در حال حاضر شهر زیر زمینی Zion آخرین سنگر انسانها که منتظرفردی برگزیده هستند تا نیروی به نام ماتریکس را که توسط کامپیوتری انسان نما کنترل میشود را نابود کند. نیرویی که دنیایی مجازیی را خلق کرده است که انرژی اش از بدن انسانها تامین میشود. این دنیای جدید توسط مردانی با عینکهای آفتابی سیاه رنگ به رهبری Smith (با بازی Hugo Weaving) اداره میشود.

با وجود اینکه یک ساعت از فیلم صرف توضیح ماجراهای  بالا میشود، میتوان گفت که تمام فیلمنامه نیز به نوعی  به همین مفهوم میپردازد. مرفیوس که دائماً دانش و آگاهی از وی تراوش میکند، مدام سخنان نغز میگوید. اطلاعاتی که تماشاگر و حتی Neu آنها را دنبال میکنند، تا شاید راه حلی برای درک گره کور موقعیتی که برایشان در ابتدا به طور نامفهوم توضیح داده شده، پیدا کنند. معمایی که تا آخر فیلم هم برایشان حل نشده و علامت سوالی بالای سرشان باقی میماند.

متاسفانه این موضوع باعث میشود تا فیلم در پیشبرد خط روایی ناکام بماند. داستانهایی فرعی اضافه شده است که بنظر میرسد تنها هدفشان فراهم آوردن محیطی برای ارائه جلوه های ویژه و کشاندن مردم به گیشه باشد. در نتیجه این جلوه ها با وجود اینکه برای تماشاگر فیلمهای علمی تخیلی کاملاً نوآورانه و بیش از حد تصور است، ولی هیچ گونه نقشی در روند اصلی داستان ندارند.

اما همین جلوه های ویژه بزرگترین نقطه قوت ماتریکس است. تغییر فرم افراد، اشیا و فضاها بسیار حرفه ای و خلاقانه میباشد. استفاده از تکنیک جالب معلق کردن بدلکاران بوسیله طناب و همچنین حضور Yuen Wo به عنوان مربی کنگ فو در صحنه های مبارزه با عث شده از سطح هنرهای رزمی در فیلم بالاتر از نمونه های قبلی هالیوودی باشد. علاوه بر این استفاده فیلمسازان از تکنیکی نوآورانه که نامش را Bullet time photography  گذاشته اند، در کنار گرافیک کامپیوتری صحنه هایی را خلق کرده است که در آن میتوان سرعت و جهت حرکت افراد و اشیا را تغییر داد. چیزی شبیه آنچه در انیمیشن های ژاپنی دیده میشود. شخصیتها میتوانند چند متر به آسمان پریده، چند تا لگد بزنند و در همین حالت متوقف شوند. آنگاه این حالتشان از زوایای مختلف به تصویر کشیده میشود. سپس به آرامی پایین می آیند. و همه اینها به صورت کاملاً باور پذیر اجرا میشود.

 

کاملاً مشخص است که برادران Wachowskis و سینماتوگرافر کار Bill Pope توجه ویژه ای به جلوه های بصری داشته اند. جلوه های ویژه ای که اولین بار در سطحی پایین تر در فیلم قبلیشان Bound انجام داده بودند. طراحی تصاویر آسمانهای خراشهای بلند، مشکی و براق شهر نیز حاصل صحنه پردازی فوق العاده Own Paterson است که تصویری هرسناک از لوکیشن فیلمبرداری یعنی سیدنی، در مقابل چشم تماشاگران قرار داده است.
سرپرست جلوه های ویژه John Gaeta، طراح لباس Kym Barrett ، تیم بدلکاران و همه کسانی که در پشت دوربین باعث شده اند که فیلم از لحاظ بصری در سطح بالایی قرار گیرد. موسیقی  ارکسترال Don Davis نیز در کنار مجموعه ای از قطعات راک Marilyn Manson, Ministry, Prodigy, Rage Against the Machine اثر گذاری سکانسهای مختلف فیلم بخصوص مبارزات را بر تماشاگر را بیشتر میکند.

Kiano Reeveبا آن شخصیت جدی خونسرد اش توانسته حرکات فیزیکی Neu را بخوبی از کار درآورد.  اما در کل، نمیتوان گفت که فراتر از فیلمهای قبلی اش ظاهر شده است. Fishburne توانسته تصویر خوبی از فردی مدیر و باهوش ارائه کند، هرچند با جلو رفتن داستان بازی اش ضعیفتر میشود. در مورد بقیه بازیگران هم بخاطر اینکه بیشتر بازیشان فیزیکی و مبارزه ای است، نمیتوان نظر خاصی داد.  ولی در این میان هنرنمایی Gloria Foster در نقش Oracle، بخصوص در صحنه ای که به Neu میگوید که انسان برگزیده است، قابل تقدیر میباشد.
اختصاصی نقد فارسی
مترجم: بهروز آقاخانیان

نگاهی به فیلم پدرخوانده 2

کارگردان : Francis Ford Coppola http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/250/4-Pulp-Fiction/2/3-The-Godfather-Part-II/11-The-Godfather-Part-II.jpg

نویسنده : Francis Ford Coppola

بازیگران: Al Pacino, Robert De Niro ,Robert Duvall

جوایز :

برنده اسکار:

بهترین فیلم،بهترین کارگردانی،بهترین فیلم‌نامه اقتباسی،بهترین بازیگر نقش مکمل مرد: رابرت دنیروبهترین موسیقی فیلم،بهترین کارگردانی هنری


نامزد اسکار:

بهترین بازیگر نقش اول مرد: آل پاچینو،بهترین بازیگر نقش مکمل مرد: مایکل گازو،بهترین بازیگر نقش مکمل مرد: لی استراسبرگ،بهترین بازیگر نقش مکمل زن: تالیا شایر،بهترین طراحی صحنه

خلاصه داستان :

سال 1958. «مایکل کورلئونه» (پاچینو) درگیر سرو سامان بخشیدن به امپراتوری ای است که از پدرش، «دون ویتو» (براندو) به ارث برده است. داستان به طور موازی زندگی «مایکل کورلئونه» قبل از انقلاب کوبا و زندگی «ویتو کورلئونهٔ» جوان، مهاجرت او از سیسیل به آمریکا و چگونگی رسیدن او به قدرت را نشان می‌دهد و اینکه مایکل چگونه در دادگاه به دفاع از خود در مقابل اتهامات می پردازد...


دیالوگ های بیاد ماندنی فیلم

" مایکل کورلئونه: چرا فرددو ؟ چرا ؟ من که همیشه به تو رسیدم .

فرددو : به من رسیدی ؟ تو برادر کوچک منی اونوقت تو به من می رسی هیچ وقت به این فکر کردی من برادر بزرگ تو ام و تو منو کوچک کردی !

مایکل کورلئونه: پدر اینطور می خواست

فرددو : اما من اینطور نمی خوام !"

" مایکل کورلئونه: پدرم می گفت همیشه به دوستانت نزدیک باش و به دشمنانت نزدیکتر "!

" مایکل کورلئونه : پدرم به من یاد داد که همیشه خودمو جای زیردستانم بذارم چون اینطوری خیلی چیزا می فهم ."

"مایکل کورلئونه: من می دونم اون تو بودی فردو. تو قلب منو شکستی. تو قلب منو شکستی!"

"مایکل کورلئونه: اگه یه چیز تو این زندگی قطعی باشه، اگه تاریخ چیزی به ما یاد داده باشه، اینه که هر کسی رو می شه کشت."

"هایمن راث: سلامتی مهم‌ترین چیزه. مهم‌تر از موفقیت، مهم‌تر از پول، مهم‌تر از قدرت."

"مایکل کورئونه: بی‌خیال فرانکی. پدرم با هایمن راث معامله می‌کرد. پدرم به هایمن راث احترام می‌ذاشت.

فرانک پنتاجلی: پدرت با هایمن راث معامله می‌کرد. پدرت به هایمن راث احترام می‌ذاشت. ولی هیچ‌وقت به هایمن راث اطمینان نکرد!"

http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/250/4-Pulp-Fiction/2/3-The-Godfather-Part-II/10-The-Godfather-Part-II.jpgخلاصه داستان: سال 1958. «مایکل کورلئونه» (پاچینو) درگیر سرو سامان بخشیدن به امپراتوری ای است که از پدرش، «دون ویتو» (براندو) به ارث برده است. داستان به طور موازی زندگی «مایکل کورلئونه» قبل از انقلاب کوبا و زندگی «ویتو کورلئونهٔ» جوان، مهاجرت او از سیسیل به آمریکا و چگونگی رسیدن او به قدرت را نشان می‌دهد و اینکه مایکل چگونه در دادگاه به دفاع از خود در مقابل اتهامات می پردازد.

درباره فیلم:

"پدرخوانده: قسمت دوم" فیلمی داستانی-جنایی به کارگردانی فرانسیس فورد کاپولا و محصول سال ۱۹۷۴ کمپانی آمریکایی پارامونت پیکچرز می‌باشد. این فیلم پس از موفقیت درخشان فیلم پدرخوانده و در ادامه آن ساخته شد. کاپولا در ابتدا نمی‌خواست که خود این فیلم را بسازد (به دلیل جنجال‌های بسیار با کمپانی در ساخت فیلم پدرخوانده) و کارگردانی آن را به مارتین اسکورسیزی که در آن زمان زیاد به شهرت نرسیده بود پیشنهاد کرد ولی کمپانی پارامونت با این پیشنهاد مخالفت کرد ولی در عوض کاپولا اختیارات زیادی از آنها گرفت و با این کار خود، از دخالت‌های بسیار کمپانی جلوگیری کرد. این فیلم مانند قسمت اول آن هواداران بسیاری دارد و بین منتقدان بحث‌های زیادی مبنی بر اینکه کدام فیلم بهتر است شده‌است. این فیلم در نظرسنجی وب‌گاه «IMDb» تاکنون حائز مقام سوم شده‌است. همچنین مقام دوم نظرسنجی از کارگردانان و مقام چهارم نظرسنجی از منتقدان مجلهٔ سایت‌اندساند را نیز دارا است.


پدر خوانده 2 را می توان در زمره بهترین فیلم های هالیوود و یکی از سه چهار فیلم برتری دانست که تا به امروز در هالیوود ساخته شده است . به نظر می رسد که تاثیرگذاری عمیق این فیلم را باید در پرداخت به ارزش های طبقه متوسط دانست . ارزش هایی چون پیوند خانوادگی ، امکان ترقی در جامعه ، جستجوی امنیت و احترام در دنیایی مملو از رقابت ، دوستی بین مردان همکار و اهمیت مذهب و حتی فرد گرایی که در معرض خطر قرار گرفته اند . درونمایه اصلی فیلم پدر خوانده 2 در نشان دادن این نکته است که سرمایه داری آمریکا ، فوائد ساختار خانوادگی و امید به جامعه را نابود کرده، این نحو که همه صحنه های موثر و پر مهر خانوادگی در مقابل سرمایه داری آمریکا رنگ می بازد. به عنوان مثال پس از بازگشت کانی(خواهر مایکل) به آغوش خانواده ، هرگز او را در حال صحبت با مایکل نمی بینیم . مادر ویتو به این دلیل کشته می شود که زنده بودن ویتوی نوجوان ، معامله و زندگی دون چیچو را به مخاطره می اندازد .قتل خشونت بار فانوچی توسط ویتو ، پیش درآمدی بر موفقیت اوست.

http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/250/4-Pulp-Fiction/2/3-The-Godfather-Part-II/1-The-Godfather-Part-II.jpgبعضی ها پدر خوانده 2 را با دیدی منفی نسبت به فیلم پدر خوانده 1مقایسه کرده اند، اگرچه قسمت دوم این فیلم ریتم تند و قواعد درام اولی را ندارد اما سرشار از عاطفه و لحظات ملودرام است .ریتم کند، تکرار و فقدان درام ابزاری برای فاصله گذاری هستند که به منظور پیشگیری از سوء تعبیر هایی که درباره پدر خوانده شده به کار رفته اند. احساساتی گری در فیلم موج می زند اما هدف بهره گیری از آن این است که بیننده را برای نابود کردن احساساتش در سکانس بعد آماده کند . این احساساتی گری با ورود ویکتور کورلئونه به جزیره الیس شروع می شود تا فیلم مخاطب را برای صحنه جشن اولین سکانس مایکل که در پی آن می آید مهیا کند .فیلم از طریق مونتاژ موازی حرف خود را می زند .کاپولا به عنوان خالق این فیلم،از طریق مونتاژ موازی و نمایش همزمان دو دوره موفق می شود ارتباط های لازم بین شخصیت ها و فضا سازی فیلم را ایجاد کرده تا از این پروسه تاریخی،تحلیلی عمیق ارائه دهد.

فیلم پدر خوانده 2 از پنج سکانس از ویتو ، پنج سکانس از مایکل و یک سکانس دنباله کوتاه که همه این سکانس ها را به فیلم ربط می دهد تشکیل شده است. تم هایی چون خانواده و معامله، جستجوی امنیت بورژوایی و فریب بودن آن ، پیوند بین سکانس ها را تشکیل می دهند .اولین سکانس ویتو با غم و امید به پایان می رسد. ویتوی نوجوان، که به نحوی معجزه آسا از خشم دون چیچو گریخته ، در یک سلول قرنطینه در جزیره الیس نشسته و تنها جامعه ای را که برایش باقی مانده صدا می زند و شروع به خواندن یک سرود مذهبی می کند . مجسمه آزادی ، سمبل جامعه جدید در آمریکا، جامعه ای که او به آن امید داشته در آن سوی پنجره است .تدوین موازی آن پسرک ژنده پوش که در سلول خود سرود می خواند و نوه ثروتمندش که در مراسم با شکوه یک کلیسا شرکت دارد، نشان دهنده امری است که به انجام رسیده است . این در واقع نشان دهنده به تحقق پیوستن رویای همه آن توده های مصیبت زده ای است که به جزیره الیس پای نهادند . ولی جشن پرزرق وبرق شلوغ و متهوع منزل مجلل مایکل در تاهو خیلی سریع این ظاهر را نابود می کند . در اینجا تجارت،حاکم مطلق است و خانواده و تمام روابط دیگر خانوادگی به کلی از هم گسیخته شده است.

مایکل،تجلی تضاد بین آزادی، عشق، جامعه و واقعیات سخت و خشن نظام بی منطق اقتصادی است که داشتن این آرمان ها را تبلیغ کرده و از قابل دسترس نبودن آن ها تغذیه می کند. فیلم لحظاتی دارد که واقعیت زشت کاپیتالیسم را به کامل ترین وجه آن بیان می کند.فرانسیس فورد کاپولا به عنوان خالق پدر خوانده ، چیزی بیش از صعود و سقوط یک خانواده راتصویر می کند . رابطه ساختاری بین سکانس های ویتو و سکانس های مایکل یک رابطه علت و معلولی را نشان می دهد.

http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/250/4-Pulp-Fiction/2/3-The-Godfather-Part-II/9-The-Godfather-Part-II.jpgفیلم ، موفقیت را با شکست مقایسه نمی کند بلکه نشان می دهد که چگونه موفقیت مستقیما و به نحو اجتناب ناپذیری به شکست می انجامد . نطفه شکست و نابودی مایکل ، در موفقیت اجتماعی و اقتصادی ویتو ، یعنی صعود او به قدرت نهفته است . مونتاژ موازی صعود پدر (ویتو) و سقوط پسر (مایکل) در نقطه ای به هم می رسند .فیلم پیامی اخلاقی در بطن خود دارد که به مرور و در اواسط آن ماهیت خود را آشکار می کند و آن " حفظ نیکی ها"( به عنوان مثال خانواده) است.

پدر خوانده 2 نابودی و غیر قابل دسترس بودن ارزش های بنیادین طبقه متوسط را به وضوح نشان می دهد . این معیار ها به این دلیل نابود شده اند که فی نفسه ناتوان هستند . روابط خانوادگی امکان ترقی اجتماعی ،جستجوی امنیت و حتی ارزش های مذهبی شامل نیاز های واقعی جهانشمول انسان هستند . فیلم از نظر روابط انسانی نشان دهنده این بینش است که کاپیتالیسم ، حتی در بهترین شکل خود باید زندگی و جوامع بشری را نابود کند تا زنده بماند . در نتیجه هر قدر جامعه بورژوایی برای به دست آوردن آرمان هایی که برای خودش در نظر گرفته تلاش کند،همانقدر ویرانگر تر و فاسد تر می شود.

http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/250/4-Pulp-Fiction/2/3-The-Godfather-Part-II/13-The-Godfather-Part-II.jpgبه تصویر کشیدن سمپاتیک دوستی بین مردها ، چه عضو خانواده باشند و چه نباشند ، یکی از دوست داشتنی ترین امتیاز های فیلم پدر خوانده است.یک نمونه خوب از این رفاقت صحنه ای است که مایکل ، بعد از اینکه مورد سوء قصد قرار گرفته، به تام هاگن وکالت تام الاختیار می دهد . میزانسن این صحنه به گونه ای است که این دو مرد در کنار میز کوچکی نزدیک به هم نشسته اند و رابطه بین این دوعمیق است . صحنه های خلوت مایکل و برادرش فردو نیز بسیار تاثیر گذارند. حتی صحبت های خصوصی مایکل با هایمن راس نیز این گرما را دارند . ولی مایکل اعتمادش را نسبت به تام از دست می دهد و راس و فردو را که به او خیانت می کنند به قتل می رساند . رقابت سیستم سرمایه داری آمریکا توان اکثر آدم ها را برای نزدیک شدن به دیگران شدیدا محدود می کند . هایمن راس حین بازگویی ماجرای موگرین به یکی از دوستانش که توسط خانواده کورلئونه به قتل رسیده است این حرف را صریح تر بیان می کند.

فیلم اگرچه بازتاب های وسیع قسمت اول پدر خوانده را نداشت اما از دیدگاه بسیاری از منتقدان ،در قالب یک فیلم مستقل ، واکنش های مختلفی را معطوف خود کرد.نقد های مثبت بسیاری بر حاشیه فیلم ایراد شد و این امر انگیزه ای شد برای ساخت موفقیت آمیز قسمت سوم پدر خوانده که سه گانه کلاسیک کاپولا را کامل کند.


دیالوگ های ماندگار پدر خوانده :


ببینید من یک آدم خرافاتی هستم!
اگر اتفاقی واسه پسرم بیافته مثلا صاعقه بزنتش یا یه مامور پلیس بهش شلیک کنه یا تو سلولش خودشو حلق آویز کنه انوقت من بعضی از آدم های تو این جلسه رو مسئول میدونم
اون موقع یه اتفاقایی می افته که به نفع هیشکی نیست
پدرخوانده-فرانسیس فورد کاپولا
___________________________
مایکل کرلئونه(آل پاچینو): پدرم پیشنهادی بهش داد که نتونه رد کنه.
کی آدامز(دایان کیتون): چه پیشنهادی؟
مایکل: بهش گفت یا باید امضاش پای ورقه باشه یا مغزش!
پدر خوانده-فرانسیس فورد کاپولا
___________________________
دون مایکل کورلئونه(آل پاچینو):وقتی که بخوان اذیتت کنن ... چیزی رو که دوس داری ازت می گیرن!
پدرخوانده 3-فرانسیس فورد کاپولا
___________________________
دون ویتو کورلئونه(مارلون براندو) : هیچوقت نذار افراد خارج خانواده بفهمن نظرت چیه
پدر خوانده-فرانسیس فورد کاپولا
___________________________
دون ویتو کورلئونه(مارلون براندو): برای خونوادت وقت میذاری ؟
جانی فونتان: آره
دون ویتو کورلئونه:خوبه. چون مردی که وقت صرف خونوادش نکنه هیچ وقت نمیتونه یه مرد واقعی باشه
پدر خوانده-فرانسیس فورد کاپولا
___________________________
دوستاتو نزدیکت نگهدار ، دشمناتو نزدیکتر!
پدرخوانده-فرانسیس فورد کاپولا
___________________________
دون کورلئونه(مارلون براندو): من تمومِ زندگیم سعی کردم که بی تفاوت نباشم، زنا و بچه ها می تونن بی تفاوت باشن. ولی یه مرد نمیتونه!
پدرخوانده-فرانسیس فورد کاپولا
___________________________
دون کورلئونه(مارلون براندو):مهم نیست که یه مرد از چه راهی پول در میاره برای من مهمه که اون مرد جلوی خانواده اش شرمنده نباشه!
پدرخوانده-فرانسیس فورد کاپولا
___________________________
درباره ی فیلم:

    «پدرخوانده پردردسرترین فیلمی بود که می‌توانم به خاطر بیاورم و هیچ‌کس حتی از یک روز حضور در سر صحنه آن لذت نبرد.»
    (آلبرت اس رودی)

    «...تنش‌ها بدون توقف ادامه داشت و من هر روز منتظر اخراج بودم.»
    (فرانسیس فورد کاپولا)

    «...وقتی که فیلم در حال ساخته شدن بود، یعنی در اوایل دهه 70 ، صحبت راجع به مافیا ممنوع بود. یعنی درباره آمریکا و خیلی چیزهای دیگر هم نمی توانستیم حرف بزنیم.»
    (مارلون براندو)

اینها صحبت های تهیه کننده و کارگردان و بازیگر فیلمی است که توانست نامزد 11 جایزه اسکار شده و برنده ی 3 تای آنها شود. فیلمی که توسط بسیاری از منتقدان به عنوان بهترین فیلم تاریخ سینمای جهان انتخاب شده است! فیلمی پر از المان های سیاسی و فرهنگی که بعضا انتقاد های تند و صریح مقامات مختلف دنیا را به دنبال داشته است. (که شاید صحبت هایی که در ابتدا به آن اشاره شد ناشی از همین اعتراضات و حواشی پیرامون فیلم بود.)
پدرخوانده فیلمی در ژانر گانگستری و جنایی است که زندگی یکی از خانواده های مافیایی نیویورک در اواسط قرن بیستم میلادی را نشان می دهد. این خانواده که به خانواده کرلئونه معروف است توسط دون ویتو کورلئونه یا پدرخوانده اداره می شود. داستان ماجرا از جشن عروسی دختر پدرخوانده (کانی) آغاز میشود و ما از این طریق به تدریج با شخصیت های فیلم آشنا می شویم و سپس به تدریج فیلم از یک محیط شاد به یک تراژدی و جنگ بین خانواده ها کشیده می شود. در واقع چالش میان باندهای مافیایی برای تصاحب هرچه بیشتر قدرت تم اصلی داستان را تشکیل می‌دهد.
این فیلم اولین قسمت از سه گانه ی پدرخوانده است که به علت استقبال بسیار زیاد مخاطبان قسمت های بعدی آن نیز به فاصله ی 2 و 16 سال ساخته شد. گرچه پدرخوانده 3 هیچگاه نتوانست موفقیت های قسمت های قبلی را تکرار کند.
فیلمنامه فیلم برگرفته از رمان معروفی به همین نام با نویسندگی «ماریو پوزو» بود که توسط کارگردان فیلم (فرانسیس فورد کاپولا) به صورت فیلمنامه در آمد. البته کاپولا زیاد بر جزئیات رمان وفادار نماند و تفاوت هایی بین داستان اصلی و فیلمنامه ی فیلم دیده می شود. اما رفاقت این دو در این فیلم به حدی بود که کاپولا در ابتدا تمایل داشت نام فیلم را «پدرخوانده؛ ماریو پوزو» بگذارد نه صرفا «پدرخوانده»!
ساخت فیلم توسط شرکت پارامونت پیکچر انجام گرفت. البته دوران فیلم برداری و پیش از ساخت آن خالی از حواشی نبود. این فیلم به دلیل آنکه موجب ستایش گروه ها و خانواده های مافیایی میشد بار ها توسط افراد ارشد کشور مورد تهدید قرار گرفت و حتی مدتی موجب توقف ساخت فیلم شد اما پس از کس و قوس های فراوان با تغییرات جزئی در فیلمنامه، ادامه ی فیلم شروع به فیلمبرداری شد.
این فیلم توسط بسیاری از منتقدان و تماشاگران عام و نشریات معتبر جهان به عنوان بهترین فیلم تاریخ سینمای جهان انتخاب شده است. گر چه هستند کسانی که موفقیت های فیلم را به دلیل حضور عناصر اسطوره ای و تاریخ ساز درون فیلم معرفی می کنند. اما نباید فراموش کرد که برخی از بازیگران فیلم همچون آل پاچینو با حضور در این فیلم به شهرت بالایی رسیدند. در واقع بسیاری از مردم هر یک از عوامل شرکت کننده در ساخت فیلم را با نام این فیلم می شناسند و برای آنها احترام و ارزش هنری بسیاری قائل اند. بنابراین نمیتوان گفت که ارزشمندی فیلم تنها به دلیل حضور برخی بازیگران و عوامل فیلم رقم خورده است. البته باید یادآور شد که مارلون برادو قبل از نقش آفرینی در نقش پدرخوانده برای این فیلم در دوران افول بازیگری خود قرار داشت و استفاده ی شرکت پارامونت از وی یک ریسک بزرگ را می طلبید که پس از دعوا های متوالی بین مدیران شرکت و کاپولا آنها راضی به استفاده از وی شدند و البته این رضایت و این ریسک باعث شد مارلون براندو برنده ی جایزه ی بهترین بازیگر نقش اول مرد جایزه آکادمی (اسکار) در سال 1972 شود و افتخاری دیگر به مجموعه ی فیلم پدرخوانده بی افزاید.

---------------------

داستان : سیندرلا به ایران آمد

داستان : پاندا کونگ فو کار به ایران آمد



نقد و بررسی فیلم پدرخوانده

کارگردان : Francis Ford Coppola http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/250/2-The-Godfather/3-The-Godfather.jpg

نویسنده : Mario Puzo, Francis Ford Coppola

بازیگران: Marlon Brando, Al Pacino ,James Caan

جوایز :

برنده اسکار: بهترین بازیگر مرد نقش اصلی برای مارلون براندو، بهترین فیلم، فیمنامه اقتباسی،

نامزد اسکار: بهترین بازیگر نقش مکمل مرد برای آل پاچینو، بهترین بازیگر نقش مکمل مرد برای رابرت دووال، بهترین بازیگر نقش مکمل مرد برای جیمز کان، هترین کارگردانی برای فرانسیس فورد کاپولا، بهترین طراحی صحنه برای آنا هیل جانستون، بهترین تدوین برای ویلیام رینولدز و پیتر زینر، هترین موسیقی متن برای نینو روتا، بهترین موسیقی متن برای نینو روتا، هترین صدابرداری

خلاصه داستان :

فیلم، در اواخر دهه 40 و در "نیویورک" جریان دارد و "دون کورلئونه"  رئیس یک خانواده مافیایی است.  "مایکل"، که مدت‌ها پیش، از قبول شغل خانوادگی سر باز زده است، به همراه دوست دختر غیر ایتالیایی‌اش،  که برای اولین بار سر از شغل خانوادگی "مایکل" درمی‌آورد، در مراسم ازدواج خواهرش، حاضر می‌شود. چند ماه بعد ، "دون"، هدف گلوله مرد مسلحی قرار می‌گیرد که در استخدام قاچاقچی مواد رقیبی است که پیش از این، درخواست کمکش از "دون" با توجه به روابط سیاسی‌ای که داشت رد شده بود، و به زحمت از مرگ نجات می‌یابد. "مایکل"، بعد از نجات پدرش از دومین اقدام به ترور، برادر بزرگ و تندخوی خانواده، "سانی"  و مشاوران خانواده، "تام هگن" و "سال تسیو" را متقاعد می‌کند که بهتر است او کسی باشد که از مسئولین این حوادث عیناً انتقام بگیرد...



http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/250/2-The-Godfather/6-The-Godfather.jpg



خلاصه داستان:
فیلم، در اواخر دهه 40 و در "نیویورک" جریان دارد و "کورلئونه"، در اصطلاح جرائم سازماندهی‌شده، یک "پدرخوانده" یا "دون" و به عبارتی رئیس یک خانواده مافیایی است. "مایکل"، آزاداندیش غیرمتعصبی که با نادیده گرفتن پدرش برای جنگیدن در جنگ جهانی دوم داوطلب شده بود، حالا به عنوان یک کاپیتان و یک قهرمان جنگ به کشور بازگشته است. "مایکل"، که مدت‌ها پیش، از قبول شغل خانوادگی سر باز زده است، به همراه دوست دختر غیر ایتالیایی‌اش، "کی" (دایان کیتن) که برای اولین بار سر از شغل خانوادگی "مایکل" درمی‌آورد، در مراسم ازدواج خواهرش، "کانی" (تالیا شایر)، حاضر می‌شود. چند ماه بعد و در ایام کریسمس، "دون"، هدف گلوله مرد مسلحی قرار می‌گیرد که در استخدام قاچاقچی مواد رقیبی است که پیش از این، درخواست کمکش از "دون" با توجه به روابط سیاسی‌ای که داشت رد شده بود، و به زحمت از مرگ نجات می‌یابد. "مایکل"، بعد از نجات پدرش از دومین اقدام به ترور، برادر بزرگ و تندخوی خانواده، "سانی" (جیمز کان) و مشاوران خانواده، "تام هگن" (رابرت دووال) و "سال تسیو" (ابی ویگودا) را متقاعد می‌کند که بهتر است او کسی باشد که از مسئولین این حوادث عیناً انتقام بگیرد.

http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/250/2-The-Godfather/19-The-Godfather.jpg"مایکل"، بعد از به قتل رساندن یک افسر پلیس فاسد و آن قاچاقچی مواد، در حالی که آتش یک جنگ گانگستری در خانه زبانه کشیده، خود را جایی مخفی می‌کند. او که عاشق یک دختر بومی شده با او ازدواج می‌کند اما کمی بعد، دختر به دست دشمنان "کورلئونه" در جریان سوءقصدی به جان "مایکل" کشته می‌شود. "سانی" هم که مورد خیانت شوهر خواهرش قرار گرفته، سلاخی می‌شود. زمانی که "مایکل" به خانه برمی‌گردد و "کی" را راضی به ازدواج می‌کند، پدرش، نیرویش را دوباره به دست می‌آورد و با اطلاع از اینکه "دون" قدرتمند دیگری، کارگردان اصلی و پشت پرده ماجراهای مربوط به مواد مخدر و باعث در گرفتن جنگ‌های گانگستری است، با رقبایش صلح می‌کند. به محض آنکه لباس "دون" جدید بر تن "مایکل" می‌نشیند، خانواده را به دوره جدیدی از سعادت و خوشی هدایت می‌کند و سپس با تثبیت قدرت خانواده و تکمیل انحطاط اخلاقی خود، مبارزات انتقام‌جویانه‌ای را علیه کسانی شروع می‌کند که زمانی سعی در محو کردن "کورلئونه"‌ها داشتند.

داستان کامل:

داسـتان فیلم پدرخوانده از جـشن عروسی دختر دون کورلئونه در تابستان سال ۱۹۴۵ شروع می شود دختر او کانی با پســری به نام کارلو که رفیق سانی ( پسر دون کورلئونه ) اسـت ازدواج می کند در این هنـگام افراد زیادی مشکلات خود را با پدرخوانده در میان می گذارند یکی از این افراد پسر خوانده ویتو کورلئونه بود که به عنوان هنرپیشه به او یک نقش بسیار مهم داده نمی شد دون تام پسر دیگرش که وکیل خانواده نیز بود را بعد از عروسی به هالیوود می فرستد و تام وقتی می بیند که رئیس استودیو که والتز نام داشت مواقفت نمی کند آن نقش را به جانی (همان پسر دون کورلئونه ) نمی دهد آنجا را با این جمله ترک می کند : با تشکر من باید سریع برگردم چون آقای کورلئونه دوست دارن خبرهای بد را زود بشنوند دقیقاً روز بعد هنگامی والتز از خواب بیدار می شود سر بریده اسبش که بسیار گران و دوست داشتنی بود را در لای پتویش می بیند و از وحشت فریاد های بسیار بلندی می کند که این فریاد ها یعنی من با حضور جانی موافقم . هنگامی که تام به نیویورک باز می گردد متـوجه می شـود که فردی به نام سولاسو به دون پیشنهاد همکاری در قاچاق مواد مخدر داده که سرانجام در جلسه ای دون به صورت حضوری به سولاسو پیشنهاد منفی میدهد اما سانی که هیچ تجربه ای ندارد به نوعی رضــایت خود را با انجام این معامله اعلام می کند که دون به سرعت سر حرفش می پرد و در مقابــل همه اعضا به سانی می گوید : ساکت ، و هنگامی که سولاسو از جلسه خارج می شـود دون سـانی را فرا مـی خواند و خطاب به او می گوید : هرگز نظر خودت را به افراد خارج از خانواده نگو . در چند ثانیه بعد ما حق را به دون می دهیم زیرا سولاسو که می دانست پس از مرگ دون پسر بزرگترش رئیس خانواده می شود و چون سانی با این معامله موافق بود در یک صحنه که دون در حال خرید بود و محافظی نداشت مورد اصابت ۶ گلوله قرار می گیرد و به ظاهر کشته میشود . پس از گــذشت چند هفته در حالی بود که دون در بیمارستان بستری بود سولاسو به ســانی پیشنهاد حل اختلافات را می دهد و با این فکر که مایـکل (کوچکترین پسر دون ) از کارهای مافیایی خانواده خود دور است و هیچ تجربه ای ندارد از سانی خواست که مایکل را برای حل این اختلاف ها بفرستد سانی قبول می کند ولی با کمک کلمنزا و تسیو (مشاوران خانواده ) اسلحه ای در محل قرار می گذارند تا مایکل سولاتسو و کاپیتان مک کلاســکی ( که از رشــوه بگیران سولاسو بود ) را به قتل برساند که همین گونه شد و مایکل پس از قتل این دو نفر به سیســـیل فرستاده شد تا در امنیت باشد و همان جا عاشق دختری زیبا به نام آپولونیا می شود و با او ازدواج می کند . از آن سو دون کورلئونه از بیمارستان مرخص می شود و دوباره به جایگاه خود بر می گردد .در نیویورک، سانی تندمزاج شوهر خواهرش را به خاطر بدرفتاری با کانی، خواهر آبستنش، به شدت کتک می زند. پس از آنکه کارلو، کانی را برای بار دوم کتک می زند، سانی به تنهایی برای انتقام جویی به دنبال او می افتد. او که در یک باجه عوارض راهداری کمین کرده، با ضرب گلوله از پا در می آید. دن کورلئونه به جای ادامه انتقام جویی ها، در یک جلسه با سران پنج خانواده، ترتیبی می دهد که پسر کوچکش بتواند در امنیت کامل به خانه برگردد. در سیسیل، مایکل خبر مرگ برادرش را می شنود و آماده بازگشت به آمریکا می شود. قبل از حرکت، یک بمب در ماشین وی کار گذاشته می شود. اما به جای او، آپولونیا کشته می شود. در جلسه سران خانواده های نیویورکی، دون درمی یابد که شخص پشت این جنگ ها و مرگ سانی، دن امیلیو بارزینی است . مایکل از سیسیل بر می گردد و با دوست دختر سابقش کی آدامز ازدواج می کند دون کورلئونه ریاست خانواده را به مایکل می سپارد و قبل از مرگ به مایکل سفارش می کند که هرکس پیشنهاد ملاقات با بارزینی را به تو داد او یک خیانت کار است . پس از مرگ دون این تسیو بود که پیشنهاد را داد و مایکل دستور قتل او را می دهد سپس در صحنه ای که پدرخوانده فرزند کانی و کارلو میشــود به دستور او سران ۴ خانواده ی دیگر به قتل می رسند و مایکل با این کار قدرت خود را تثــبیت می کــند و در آخرین اقدام خود در فیلم دامادش یعنی کارلو را که متوجه شد او توسط بارزینی خریده شـده و در مرگ سانی دست داشته او را دریک ماشین به وسیله کلمنزا خفه می کند . بعد ازچند روز کانی پیش مایکل می آید و او را قاتل صدا می زند و آنگاه محافظان مایکل او را بیرون می کنند کی آدامز که شاهد این صحنه بود ازمایکل سوال می کند که آیا او واقعاً کارلو را کشته و مایک باآرامش خاصی پاسخ منفی می دهد و کی را با دروغ خود آرام می کند سپس در صحنه آخر فیلم کی در حالی که در اتاق مایکل می بیند که کلمنزا و جانشین تسیو دست او را می بوسند و او را دون کورلئونه خطاب می کنند در به روی او بسته می شود .

دیالوگ های بیاد ماندنی فیلم

"مایکل : پدرم پیشنهادی بهش داد که نتونه رد کنه
کی : چه پیشنهادی ؟
مایکل : لوکا براسی یه اسلحه بالای سرش گرفت و پدرم بهش گفت که یا امضات باید رو ورقه باشه و یا مغزت "


"دون کورلئونه : مردی که وقت صرف خانواده اش نکنه یه مرد واقعی نیست ."


"دون کورلئونه : هی سانی چت شده هرگز به افراد غیر از خانواده نگو که چه نظری داری ! "


"تام هیگن : اگه ممکنه منو سریع به فرودگاه برسونید آقای کورلئونه دوست دارن خبرهای بد رو زود بشنون "


"دون کورلئونه : من یه آدم خرافاتی هستم اگه اتفاقی برای پسرم بیفته مثلاً اگه یه مامور پلیس اونو بکشه یا اونو صاعقه بزنه یه عده از حاضرین اینجا رو مقصر می دونم اونوقته که گذشت نمی کنم ."


"مایکل : فرددو ! تو برادر بزرگ منی و من دوست دارم اما هرگز در مقابل خانوادت طرف کس دیگه ای رو نگیر ."


"مایکل : فقط نگو که بی گناهی چون اینطوری به شعور من توهین می کنی "


شهرام زعفرانلو

نقد و بررسی فیلم سعادت آباد

کارگردان: مازیار میری

 

بازیگران: لیلا حاتمی، حامد بهداد، مهناز افشار، حسین یاری، هنگامه قاضیانی، امیر آقایی، مینا ساداتی


فیلمنامه‌: امیر عربی
تهیه کننده: همایون اسعدیان
مدیر فیلمبرداری: محمد آلادپوش
تدوینگر: محمدرضا موئینی
موسیقی: کریستف رضایی
طراحان صحنه و لباس: امیر اثباتی، آتوسا قلمفرسایی
چهره پرداز: مهرداد میرکیانی
صدابردار: ساسان نخعی
صداگذار: مسعود بهنام
مدیر تولید: علیرضا ابوالقاسمی نژاد


........................


"سعادت آباد" پس از فیلم های "قطعه ناتمام" (1379)، "به آهستگی" (1384)، "پاداش سکوت" (1385) و "کتاب قانون" (1387) پنجمین ساخته مازیار میری است.

 

خلاصه داستان:

یاسی که در زندگی مشترک‌اش با محسن دچار تردیدهایی شده، تصمیم می‌گیرد برای او جشن تولدی بگیرد و خاطراتی را یادآوری کند. او برای بهتر برگزار کردن مهمانی، همه چیز از قبل پیش‌بینی می‌کند، غافل از این که همه چیز مطابق با خواسته او پیش نمی‌رود ...

 

نقد و بررسی فیلم

سعادت آباد

http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/saadat/i27581_IMG86062-700x466.jpg

فیلم سعادت‌آباد داستان چند‌ ‌ساعت از زندگی سه زوج جوان در یک مهمانی ‌است که زندگی زناشویی آن‌ها شکست‌ خورده و یا‌رو‌‌ به پایان است. یاسی(لیلا حاتمی) پس از مدت‌ها جشن‌تولدی برای شوهرش(حامد بهداد) ترتیب داده‌ و برخی دوستان‌شان را به آن دعوت‌کرده است:  لاله(مهناز افشار)‌ و علی(امیر آقایی) ، و بهرام(حسین یاری) و تهمینه(هنگامه قاضیانی). لاله به دلیل سفر کاری قریب‌الوقوعش به خارج از کشور و پرهیز از خانه‌نشین‌شدن، حدود یک ماه پیش پنهان از شوهرش جنینش را سقط کرده است. شوهر او علی،که استاد دانشگاه است، فردی بسیار شکاک است که ترجیح می‌دهد همسرش زنی خانه‌دار باشد. تهمینه و یاسی هم از ماجرای لاله باخبر بوده اند. بهرام-که ظاهرا در کسب و کار پدری تهمینه که بسیار ثروتمندند مشغول به کار است- بنا به اصرار تهمینه می‌خواهد از او جدا شود، اما دوستان‌شان از این تصمیم بی‌خبرند.

http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/saadat/0.959605001312744227_parsnaz_ir.jpg محسن- شوهر یاسی- هم که در کار واردات است، برخلاف قولی که به همسرش داده دوباره دست به قاچاق کالا زده است. ظاهرا اجناس او را پیش از رسیدنِ ماموران به دریا ریخته‌اند، و او پنهان از یاسی از محسن دویست‌میلیون‌تومان پول قرض‌گرفته‌است تا خرج بیرون آوردن آن‌ها کند. با مطلع شدن یاسی از عهدشکنی محسن، و باخبرشدن علی از رفتارهای مشکوک لاله، و سپس پی‌بردن یاسی به تصمیم تهمینه و بهرام ، و نیز آگاه‌شدن تهمینه از این‌که بهرام پنهانی به محسن  پول قرض داده تنش بالا می‌گیرد. در نهایت اسرار فاش می‌شود و مهمانی به هم می‌خورد. علی پس از زدن لاله و بهرام مهمانی را ترک می‌کند. تهمینه نیز آزرده از علاقۀ محسوس بهرام به یاسی و ماجرای قرض ، بهرام را وادار می‌کند که مهمانی را ترک کنند. لاله هم به ناچار به خانه اش باز می‌گردد. بعد از رفتن آن‌ها آشکار می‌شود که قضیۀ غرق‌شدن اجناس ترفندی از محسن برای پول گرفتن از بهرام بوده، و نیز این‌که محسن با پرستار بچه اش رابطه دارد. گرچه یاسی هنوز از این خیانت آگاه نشده، اما پیش‌تر محسن را تهدید کرده است که این بار دربرابر کارهای او کوتاه نخواهدآمد.

http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/saadat/56565105829518319927.jpgهر یک از این زوج‌ها داستانی جداگانه و نیز در پیوند با داستان دیگران دارند که بر پیرنگ شخصیت اصلی-  یاسی- نیز به صورت غیرمستقیم اما موثر تاثیرگذار است. با توجه به بارداری یاسی سقط‌جنین لاله  او را در برابر موقعیت پیچیده‌ای قرار‌می‌دهد که برای او هم فرصت است و هم  تهدید: فرزندش را نگه دارد یا با توجه به زندگی بدون آینده‌اش با محسن او را به چنین دوزخی وارد نسازد؟ سوءظن علی به لاله نیز انگار رنج‌ها  و حسرت‌های یاسی را در زندگی‌اش با محسن بر‌‌می‌انگیزد. در مقایسۀ محسن -که به او هیچ توجهی ندارد- با علی، یاسی حتی ممکن است ترجیح‌‌دهدکه محسن،حتی شده در قالب رفتارهای سوءظن‌آلود، به او توجهی نشان دهد. از سوی دیگر دلبستگی بهرام به او نیز یک فرصت- تهدید است : بهرام مردی است که می‌پسندد و دوستش دارد، اما این علاقۀ متقابل اگر شدت‌گیرد یا ابراز‌گردد تهدیدی برای حیثیت اخلاقی و زندگی مشترک یاسی به شمارخواهد‌آمد. جدایی تهمینه و بهرام هم نوعی فرصت-تهدید برای یاسی است: از محسن جدا شود یا با او بماند؟ زندگی تهمینه و بهرام با یکدیگر جز به سردی و جدایی نینجامیده است. آن هنگام که یاسی به بهرام در ادامۀ اطلاع از جدایی آن‌ها باحسرت می پرسدکه: حیف نیست؟ گویی این سئوال را  دربارۀ زندگی خودش می پرسد.

http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/saadat/aksdoni_Jalalpic_funpatugh_com-(7).jpgدر این میان انتخاب بازیگران باتوجه به وع نقش‌ها هوشمندانه بوده‌است: چهره و بیان و رفتار مخاطب‌پسند مهناز افشار کفۀ گرایش تماشاگر را به جانب او سنگین‌تر می‌کند تا چهره و ظاهر ضدقهرمان امیر‌آقایی. با توجه به رفتارهای پارانویایی و رفتار خشونت‌آمیزی‌که از او می بینم، سقط‌جنین لاله در نظر مخاطب به جنایتی هولناک بدل نمی‌شود.گریه‌کردن امیرآقایی و اضطراب بچه‌گانۀ او نیز همدلی تماشاگر را با این رفتارهایش تاحدودی برمی‌انگیزد. بازی گرم حامد بهداد  هم مخاطب را جذب می‌کند، و بدین‌سان بخشی از کمبود وجه مثبت شخصیت او جبران می‌شود. بازی و چهرۀ سرد هنگامۀ قاضیانی نیز قربانی نشان دادن  بهرام را نسبتا قانع‌کننده می‌.

http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/saadat/sadati.jpgاز جنبۀ نشانه شناسی می توان به این نکته اشاره کرد که فیلم‌نامه‌نویس غذا را به مثابۀ عامل پیونده دهندۀ انسان ها در تقابل با موبایل قرار می دهد -که در ظاهر وسیلۀ ارتباط است اما درفیلم به ابزار پنهان‌کاری و خیانت بدل شده. اما آن همه تلاش یاسی( لیلا حاتمی) برای طبخ غذا در نهایت با شکست مواجه می‌شود. گرچه او شامی خوشمزه فراهم می کند، شکستن لیوان یاسی و ریختن نوشابه روی غذا آن را خراب‌ می‌کند. نوع انتخاب غذای طبخ شده هم حاکی از دقت نظر فیلم‌نامه‌نویس است، چون شامی که یاسی درست می‌کند هم نشان‌گر طبقۀ اقتصادی- اجتماعی این آدم‌هاست ،و هم خوراکی است که در آن از گوشت و انواع سبزی‌ها و ادویه‌جات استفاده‌ می‌شود: لیلا سعی می‌کند از تلخ و شیرین و خوب و بد زندگی معجونی  خوش طعم خلق کند که هم قوت آدم ها باشد و هم سبب قوت دوستی ها.


مونا سیفی

و

روزبه کلامی

انتهای خیابان هشتم

کارگردان : علیرضا امینی http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/8th/Poster-enteha.jpg

نویسنده : علیرضا امینی، محمد باغبانی

بازیگران: حامد بهداد، ترانه علیدوستی، صابر ابر

خلاصه داستان :

نیلوفر با خانواده‌اش زندگی می‌کند. پس از این که خانواده در معرض اتفاقی قرار می‌گیرند، نیلوفر همراه با خانواده‌اش باید برای گذر از آن اتفاق پول زیادی را فراهم کنند و این در حالی است که آنها سه روز بیشتر وقت ندارند. زمان که جلو می‌رود، نیلوفر متوجه می‌شود گویا قرار است سرنوشت دیگری ..


 

http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/8th/Poster-enteha.jpg

شبنم سیدمجیدی                   نقد فیلم

انتهای خیابان هشتم فیلمی تلخ در ژانر اجتماعی است که مثل فیلم قبلی کارگردان، هفت دقیقه تا پاییز با وقوع یک فاجعه به پایان می رسد. داستان فیلم در طول سه روز اتفاق می افتد و روایتگر زندگی اشخاصی است که باید در این مدت کوتاه برای آزادی یک اعدامی متهم به قتل 100 میلیون تومان پول فراهم کنند و رضایت شاکی را بگیرند.

امینی در فیلم خود با مطرح کردن موضوعات ممنوع سینمای ایران مثل خودفروشی، قمار و ورزش های زیرزمینی کار با ارزش و بزرگی را انجام داده است و دست گذاشتن روی همین موضوعات است که مدت ها انتهای خیابان هشتم را درگیر گرفتن پروانه نمایش کرده بود و باعث جرح و تعدیل هایی برای این فیلم شد.

http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/8th/07.jpgابهامات بسیاری در طول فیلمنامه وجود دارد که من بعضی از آن ها را به پای همان جرح و تعدیل ها گذاشتم اما در مصاحبه ای با علیرضا امینی خواندم که فقط 2 الی 3 دقیقه از فیلم برای اکران حذف شده پس باید این ابهامات را به پای ضعف فیلمنامه گذاشت.

http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/8th/entehaikhiabanhashtom2082.jpgاین فیلم بزرگترین ضربه را از شخصیت پردازی ضعیف خود خورده است. شخصیت های فیلم همه در هاله ای از ابهام قرار دارند. سعید که در زندان است تا پایان فیلم نشان داده نمی شود و البته از این نظر خرده ای بر فیلمنامه نیست، اما لطمه از آن جایی وارد می شود که مثلاً تا پایان فیلم معلوم نمی شود این قتل چگونه اتفاق افتاده یا به طور مثال در جایی نیلوفر( با بازی ترانه علیدوستی) خواهر سعید موفق به دریافت وامی می شود اما به دلیلی که احتمالاً به پدر آن ها مربوط است و تا آخر فیلم هم مشخص نمی شود، وام را به او نمی دهند. شخصیت پدر اگر کاملاً هم از فیلم درآورده شود به روند داستان هیچ اشکالی وارد نمی شود. شخصیتی که هیچ دیالوگی ندارد و کارگردان در جاهایی از فیلم با نشان دادن کتاب های او می خواهد چیزهایی از گذشته اش به مخاطب نشان دهد که باز هم موفق نمی شود. هیچ وقت در طول فیلم به درستی به روابط آدم ها پرداخته نمی شود: رابطه موسی با بهرام، رابطه موسی با آن زن هرزه، رابطه آن زن با دختر موسی و دلیل علاقه اش به این دختر، رابطه پدر با فرزندان و حتی رابطه نیلوفر با بهرام (همسرش).

http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/8th/IMAGE634249029946718750.jpgفیلم بسیار ریتمیک و تند است و فیمبرداری به شیوه دوربین روی دست برای نشان دادن التهاب و هیجانی که در داستان وجود دارد مناسب بود اما متاسفانه مرتضی غفوری در این سبک فیلمبرداری بسیار بزرگنمایی کرده که در جاهایی حتی آزاردهنده است.

موضوع اصلی که همان جور کردن پول دیه است بسیار دیر به مخاطب شناسانده می شود و بیننده دقایق ابتدایی در حالت سردرگمی است که این همه تلاش و تقلای شخصیت ها برای چیست؟ شاید این کار در جهت ایجاد تعلیق و بیشتر کردن حس اضطراب صورت گرفته، اما به روند داستان و ارتباط برقرار کردن بیننده با آن لطمه وارد کرده است.

http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/8th/pgimg_image1_26_4915.jpgعلیرضا امینی معتقد است که هدف اصلی فیلم نشان دادن بحران های اجتماعی و فضاهایی است که افراد در مواجهه با آن اعتقادات و شخصیت خود را به طور کامل فراموش می کنند و می توانند در طول 48 ساعت و کمتر به انسان های دیگری تبدیل شوند. شخصیت موسی(با بازی حامد بهداد) که برای نجات رفیقش از اعدام حاضر می شود فرزند خود را با یک اسب تاخت بزند و یا شخصیت محکم نیلوفر که حاضر به تن فروشی می شود و شخصیت بهرام (با بازی صابر ابر) که وقتی می فهمد نیلوفر چه کار می خواهد بکند دچار جنون شده و قصد آتش زدن خود را می کند.

http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/8th/n00001588-b.jpgاز بازی های خوب و روان فیلم نمی توان گذشت. ترانه علیدوستی که نقطه قوت فیلم به شمار می رود در بازی خود حس غم، اضطراب و التهاب را به خوبی نشان می دهد و به جرات می توان گفت که نقش نیلوفر یکی از بهترین اجراهای او به حساب می آید. حامد بهداد در نقش یک بکسر اجرایی کمی متفاوت داشت و بازی خوب و باور پذیری ارائه داد. یکی از بهترین صحنه های فیلم آنجایی است که نیلوفر می خواهد کلیه خود را بفروشد و با مسئول پذیرش برای این که درست جوابش را نمی دهد دعوا می کند و حسابی از خجالتش در می آید و دیالوگ های جالبی در این میان رد و بدل می شود.

با وجود همه اینها و با تمامی اشکالاتی که به فیلم وارد است، انتهای خیابان هشتم می تواند را با داستان های فرعی خود که متاسفانه به هیچ کدام از آن ها به درستی پرداخت نشده در کنار داستان اصلی ذهن مخاطب را درگیر کند و با موضوعات جذاب خود در ذهن ماندگار شود.