رها ماهرو

رها ماهرو

منتقد سینما و تلویزیون
رها ماهرو

رها ماهرو

منتقد سینما و تلویزیون

فیلم سرنوشت شگفت انگیز امیلی پولان ساخته ژان پی‌یر ژونه

سرنوشت شگفت انگیز
امیلی پولان 2001 فرانسه

Amelie


سرنوشت شگفت‌انگیز املی پولن
فیلم محصول سال 2001
سرنوشت شگفت‌انگیز اَمِلی پولَن که در سراسر دنیا آنرا به نام آمِلی یا آملی پولن می‌شناسند، فیلمی محصول سال ۲۰۰۱ کمپانی فرانسوی ویکتورس است.
تاریخ اکران: ۲۵ آوریل ۲۰۰۱ م. (سوئیس)
کارگردان: ژان-پی‌یر ژونه
آهنگ‌ساز: یان تیرسن
فیلم‌بردار: برونو دل‌بونل
بودجه: ۱۱٫۴ میلیون یورو
بازیگران
اودره توتو
متیو کاسوویتس
یولاند مورو

TTTTTTTTTTTTTTTTTTTTTTTTTTTTTTTTTTTTTTTTTTTTTTTTTTTTTT
سرنوشت شگفت‌انگیز املی پولن
کارگردان     ژان پیر ژونه
تهیه‌کننده     ژان مارک دشام
نویسنده     گیوم لورن
ژان پیر ژونه
بازیگران     اودره توتو
متیو کاسوویتس
روفوس
موسیقی     یان تیرسن
فیلم‌برداری     برونو دل‌بونل
تدوین     هروه شید
توزیع‌کننده     او ژ س (فرانسه)
میرامکس (آمریکا)
تاریخ‌های انتشار
    ۲۰۰۱
کشور     فرانسه، آلمان
زبان     فرانسوی

سرنوشت شگفت‌انگیز اَمِلی پولَن (به فرانسوی: Le Fabuleux Destin d'Amélie Poulain) که در سراسر دنیا آنرا به نام آمِلی یا آملی پولن می‌شناسند، فیلمی محصول سال ۲۰۰۱ کمپانی فرانسوی ویکتورس است.

شناسنامه

    کارگردان: ژان پیر ژونه
    فیلم‌نامه‌نویس: گیوم لورن، ژان پیر ژونه



 رها ماهرو : خوانندگان عزیز ، لطفا نظر و نقدتان را راجع به فیلم سرنوشت شگفت انگیز امیلی پولان به کارگردانی ژان پی‌یر ژونه برای ما بنویسید و بفرستید.



بازیگران

    اودره توتو (آملی پولن)
    متیو کاسوویتس (نینو)
    میشل روبن (آقای کولینون)
    روفوس (رافائل پولن)
    جمال دوبوز (لوسین)
    کلوتیلد ماله (ژینا)
    کلر موریه (سوزان)

خلاصه داستان

داستان زندگی آملی در این فیلم از پیش از تولدش به نمایش گذاشته می‌شود یعنی با نمایش پروسه لقاح و پس از آن تشکیل یک جنین تا تولد آملی. پدر و مادر آملی دچار نوروزه هستند و حتی او را در آغوش نمی‌گیرند. او با همین تنهایی بزرگ می‌شود و خانه را ترک می‌کند و به پاریس می‌رود.

آملی یک دختر جوان تنهاست. نه فقیر است نه ثروتمند نه زشت است نه زیباست، معمولی است. با یک خانهٔ معمولی و یک شغل معمولی یعنی کار در یک کافه. زندگی اش آرام و کسالت بار از کنارش می‌گذرد با این حال او خوشحال و مسرور است. هر چه باید تجربه کرده ولی لذتی نبرده. آملی همچنان طالب تنهایی است او خود را با سوالات احمقانه سرگرم می‌کند تا اینکه اتفاقی رخ می‌دهد که زندگی آملی را دچار دگرگونی می‌کند: مرگ بانو د.

این اتفاق به طور غیر مستقیم باعث می‌شود که آملی جعبه‌ای را پیدا کند. وسایل و عکس درون جعبه نشان می‌دهد که جعبه متعلق به ۳۰ یا ۴۰ سال پیش است و آملی تصمیم می‌گیرد با پیدا کردن صاحب جعبه او را خوشحال کند. او پاریس را زیر رو می‌کند تا اینکه سرانجام او را می‌یابد و به طور ناشناس جعبه را به صاحبش می‌رساند و با دیدن اشک‌های شوق نوجوانی که اکنون دیگر پیر شده لذت جدیدی را تجربه می‌کند «کمک به دیگران».

حال دیگر آملی وقت خود را صرف خوشحال کردن دیگران می‌کند از پدرش گرفته که پس از ازدست دادن همسر خود دچار غم و انده شده تا همکار و همسایهٔ خود (البته به طور غیر مستقیم طوری که هیچ‌کدام متوجه نشوند) آملی تنها کمک نمی‌کند بلکه با شیطنت آدم‌های منفی فیلم را نیز اذیت می‌کند و خود را یک زورو می‌داند. نکته جالب فیلم این است که آملی برای اکثر کارهای خود به دوربین نگاه می‌کند و از تماشاگر تاییدیه می‌خواهد.

در یکی از این روزها آملی عاشق می‌شود. عشق به پسری که او هم شگفت‌انگیز نیست و معمولی است. پسری که تکه‌های پارهٔ عکس را جمع می‌کند و آنها را مانند پازل کنار یکدیگر می‌چیند و از این عکس‌ها آلبومی درست کرده. این آلبوم در طی اتفاقی به دست آملی می‌افتد. املی که می‌خواهد آلبوم را به او بازگرداند بازی ای را ترتیب می‌دهد و آلبوم را به پسر می‌رساند و از پسر بوسیله چند عکس می‌پرسد می خواهد او را ملاقات کند؟ او که خیلی مایل است هویت این دختر برایش مشخص شود وارد بازی می‌شود و در تمام ایستگاه‌های مترو ی شهر اعلامیه‌ای به دیوار می‌چسباند که رویش نوشته کی و کجا؟ آملی که در می‌یابد کسی که به دنبالش بوده یافته باز هم بازی را ادامه می‌دهد تا جایی که بالاخره پسر را از دست می‌دهد و…


روند تولید

در تفسیر فیلم (نسخهٔ اصلی dvd)، ژان‌پیر ژونه شرح می‌دهد که قصد داشت در ابتدا از بازیگر بریتانیایی، امیلی واتسن برای نقش آملی استفاده کند. در پیشنویس ابتدائی فیلم، پدر آملی مردی انگلیسی بود که در لندن زندگی می‌کند. اما فرانسوی واتسون خوب نبود و هنگامی که او درگیر فیلبرداری فیلم پارک گوسفارد شد، ژونه تصمیم گرفت تا فیلنامه‌ای برای یک بازیگر فرانسوی بنویسد. اودره توتو اولین بازیگری بود که او پذیرفت.
جوایز

    نامزد اسکار بهترین فیلم خارجی
    نامزد اسکار فیلم‌برداری برای برونو دل‌بونل
    نامزد اسکار صدابرداری برای ونسان آرنردی، گیوم لریش و ژان اومانسکی
    نامزد اسکار بهترین فیلم‌نامهٔ غیر اقتباسی برای گیوم لورن و ژان‌پیر ژونه

l_l_l_l_l_l_l_l_l_l_l_l_l_l_l_l_l_l_l_l_l_l_l_l_l_l_l_l_l_l_l_l_l_l_l_l_l_l_l_l_l_l_
نامزد 5 جایزه اسکار
ژانر : کمدی | فانتزی | عاشقانه
زبان : فرانسوی
باریگران : Audrey Tautou, Mathieu Kassovitz, Rufus
خلاصه داستان : «امیلی» یک دختر فرانسوی است که با پدر پیرش زندگی می کند. تجربه های تلخ دوران کودکی اش باعث شده تا او کمی متفاوت به نظر بیاید. او در زندگی نمی تواند عادی رفتار کند تا اینکه بسته ای را در درون دیوار خانه اش پیدا میکند، امیلی سعی دارد صاحب آن جعبه را بیابد…
TTTTTTTTTTTTTTTTTTTTTTTTTTTTTTTTTTTTTTTTTTTTTTTTTTTTTT
Amélie (آملی)    
----- 2001 --کمدی، فنتزی، عاشقانه -- 122 دقیقه --R

کارگردان : Jean-Pierre Jeunet http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/250/3/52-Amelie/52-Amelie/24-Amelie.jpg

نویسنده : Guillaume Laurant

بازیگران: Audrey Tautou, Mathieu Kassovitz ,Rufus

جوایز :

نامزد اسکار:

بهترین فیلم خارجی، فیلم‌برداری، صدابرداری، بهترین فیلم‌نامۀ غیر اقتباسی، بهترین طراحی صحنه

خلاصه داستان :

آملی پولــن دختر جوان تنهایی ست کــه بیشتر عمرش را در رویا سپری می کند. در کودکی به خاطر داشـــتن مادری عصبی و پدری بی اعتنا از داشتن دوست ناامید می شــود. در بزرگ سالی به عنوان پیشخدمت در کافه ای کار می کند. و همــواره در تنهایی زندگی می کند و هدفی را دنبال نمی کند ، اما یافتن یک جعبه قدیمی که متعلق به ساکن قبلی بود او رابــــــه تلاش برای برگرداندن ان به صاحبش وا میدارد.شادی حاصل از این کـار او را به کمک کردن به مردم علاقه مند می کند...

  

2- نگاهی به فیلم آملی: سرگذشت شگفت انگیز یک فیلم (فریا)

 

آملی یکی از آن موارد غافل گیر کننده ای ست که نتیجه اش بسیار فراتر از نیت اولیه رفت. یک شمایل ملی / فرهنگی خلق شد که می توانست مدعی باشد به نیاز ناگفته ی فرانسوی ها- و از جمله صفت دمدمی مزاج و متزلزل سینمای فرانسه - به یک «ژاندارک» امروزی پاسخ داده است. «آملی»، نقش طلایی تاتو - با صورت، نگاه و لبخندی که انگار از دنیای کارتون آمده است- شد.

http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/250/3/52-Amelie/52-Amelie/19-Amelie.jpgداستان فیلم را یک راوی روایت می کند که تا پایان فیلم همراه ماست و ما در آخر هم متوجه نمی شویم که او که بوده.داستان زندگی آملی در این فیلم از پیش از تولدش به نمایش گذاشته می شود یعنی با نمایش پروسه لقاح و پس از آن تشکیل یک جنین تا تولد آملی.پدر و مادر آملی نسبت به او کم توجه اند و حتی او را در آغوش نمی گیرند.او با همین تنهایی بزرگ می شود و خانه را ترک میکند و به پاریس می رود.

آملی از همان ابتدا روایت ساختارشکنانه ای دارد و به نوعی به هالیوود دهن کجی می کند. به راحتی می توان با فیلم ارتباط بر قرار کرد و به دنیای درونی آملی راه یافت. موسیقی فیلم در این راه همراه بسیار خوبی است که در طول فیلم ما را تنها نمی گذارد و ما را تا پایان همراهی میکند. ویژگی دیگر فیلم به نورپردازی و ترکیب رنگ بسیار زیبای آن بر می گردد که باعث شده فضای شهر پاریس فانتزی نمایان شود. فیلمنامه که توسط ژنه و گالوم لورن به تحریر در آمده نمایی ایده آلیستی و خیال انگیز از زندگی معاصر مردم پاریس است و داستان یک پیشخدمت خجالتی رستوران را توصیف می کند که تصمیم می گیرد زندگی اطرافیانش را به گونه ای بهتر تغییر دهد در حالیکه در درون خود، با تنهایی اش در مبارزه است.

ادری تاتو در نقش آملی اینقدر جذاب ، با نشاط و سر زنده است که نمی توان کسی دیگر را بجای او متصور شد، او آملی را انچنان که همه دوست دارند نمایش می دهد، دختری با زندگی تفننی، شاد،در عین حال با نیشخندهای شیطنت امیز روی لبهایش .

در تفسیر فیلم (نسخهٔ اصلی dvd)، ژان‌پیر ژنه شرح می‌دهد که قصد داشت در ابتدا از بازیگر بریتانیایی، آملی واتسن برای نقش آملی استفاده کند .در پیشنویس ابتدائی فیلم، پدر آملی مردی انگلیسی است که در لندن زندگی می‌کند. اما فرانسوی واتسون خوب نبود و هنگامی که او درگیر فیلبرداری فیلم پارک گوسفارد شد، ژنه تصمیم گرفت تا فیلنامه‌ای برای یک بازیگر فرانسوی بنویسد. آدری تاتو اولین بازیگری بود که او پذیرفت.

آملی یک رویاست، آملی یک نقاشی فرانسوی زیباست که پاریس را بوم خود کرده و نقاش آن تاتو است. ما با آملی می خندیم، با آملی ناراحت میشویم و حتی او را تایید می کنیم.

آملی فیلمی بر مبنای شخصیت هاست، ما با تمامی شخصیت ها روبرو می شویم، صحنه ها به شکل خاصی تعیین شده اند که بسیار با استودیوهای آمریکایی متفاوت است و اما هیچ کاراکتری در فیلم سطحی و گذرا نیست. فیلم را به خاطر دلایلی این چنین، جزیی از سینمایی هنری می دانند. در طول فیلم ما در برابر فلسفه ی هستی قرار می گیریم. اینکه به عنوان یک شخص باید از آنچه انجام می دهیم شاد باشیم و دیگران را نیز به اینکار تشویق کنیم و قبل از ورود به یک رابطه اخترام و اعتماد به نفس خود را بیابیم.

این شیوه از فلسفه فیلم های آمریکایی بسیار به دور است زیرا در آن سینما شما باید بر شخص دیگری غلبه کنید. آملی پولن طوری زندگی می کند که از آنچه که هست، شاد می شود و با کمک به دیگران، بدون خودپسندی، در طول داستان فیلم تبدیل به شخصیت قوی تری می شود. پیام فیلم " قبول کردن آنچه هستیم بدون توقع از دیگران برای پذیرفتن ما" است. فیلم را متعلق به سینمای شاعرانه فرانسه نیز می دانند.

http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/250/3/52-Amelie/52-Amelie/15-Amelie.jpgعناصر فیلم در کنار هم می توانند بیانگر شعری فرانسوی به نام Le Cancre باشند که در آن دانش آموزی به سوی تخته سیاه می رود تا تخته را از چیزهای منفی پاک کند و به جای آن شادی را بکشد.

آملی فیلمی ساده و با نشاط است. آملی در دنیای خیــــال و تصورات خود زندگی می کند، عکس ها به او در رسیدن به هدف کمک می کنند و نمایش های تلویزیونی چیزی جز داستان او را نقل نمــی کنند.دنیای آملی ممکن است واقعی نباشد ولی انقدر با طراوت هست که به غیر واقعی بودن ان توجه نکنیم،زیرا ما به دنیا، همراه بـا آملی نگاه می کنیم.

ژنه می گوید"آملی فیلمی ساده و پر خطر است زیرا می خواهد از انسانیت حرف بزند و این یک خطر است ،این روزها حرف زدن از خشونت مد شده است".

طبق گفته بسیاری از منتقدین، ساخته ژان پیر ژنه سینمای فرانسه را نجات داد، اما با وجود فروش بسیار بالایش برای نمایش در فستیوال کن آن سال انتخاب نشد.

بعضی از منتقدین به فیلم بخاطر حالت رویایی و بسیار ایده آلی که از فرانسه نشان داده خرده گرفتند و حتی انتقاداتی مبنی بر نژادپرستی و عدم استفاده از بازیگران سیاه پوست به فیلم نیز وارد شده است.

با اینهمه یک بار دیدن این فیلم بسیار مهم است تا فارغ از هیاهوی دنیای مدرن بسیاری از مفاهیم انسانی را که فراموش کرده ایم، به یاد بیاوریم.

فیلم با جمله زیبایی که بر روی دیوار حک شده است به پایان میرسد "بدون تو احساسات امروز مانند برف دیروز ناپدید میشود!"

منابع: سایت فریا، سینما سنتر



3- تحلیل فیلم آمِلی: زنانگی پست‌مدرن (مجله زنان)


فیلم فرانسوی آمِلی (Amelie) یا با اسم کاملش، سرگذشت شگفت‌انگیز آمِلی پولَن یا با اسم اصلی‌اش به زبان فرانسه، آملی پولن از محله مون مار (ژان پی‌یر ژونه، 2001)، را هر آدم زنده قرن ما باید تماشا کند؛ و علت اصرارم نه به سینما و سطح متعالی فیلم مربوط است، نه به اهمیت حیرت‌انگیزی که در احیا و ارتقای پخش جهانی سینمای فرانسه و حتی کل اروپای غربی داشت و نه به کیفیات بصری استثنایی و الگوی روایی سرزنده و خوش آب و رنگ، و بازی‌های درخشان و موسیقی دل‌آشوب‌کُنش که به همین سرعت مدارج جاودانگی را طی کرده است. موضوع این نیست که بگویم هر سینمادوست و سینماشناسی باید این فیلم را ببیند، بلکه دارم ضرورت مشاهده و درک احساس‌های سرزنده و زندگی‌بخش جاری در این فیلم را به همه بشریت، حتی به یک پیرمرد فرضی و فقیر آسیای جنوب شرقی یا افریقای مرکزی یا امریکای لاتین که شاید حتی سواد نداشته باشد و از سال‌ها پیش تابه‌حال فیلم ندیده باشد، تعمیم می‌دهم.

فکر می‌کنید چرا این نیاز را به این میزان جدی می‌دانم؟ بگذارید همین اول بحث اقرار کنم که جواب این سؤال را به‌طور کامل فقط خود تجربه بی‌همتای تماشای آملی می‌تواند بدهد و من در این یادداشت، فقط تلاش نابسنده‌ای در مسیر توضیح آن حس رمزآمیز و وجدآور ناشی از درک حسی این فیلم به خرج خواهم داد. اما در حد همین تلاش و اشاره عرض می‌کنم که آملی آن داستان کهن افسوس و افسردگی آدم‌ها را بازمی‌گوید که گره‌اش جز به دست خودشان باز نمی‌شود. ولی اولاً، این داستان را به شیوه‌ای بی‌نهایت تازه و تجربه‌نشده روایت می‌کند؛ ثانیاً، آدمی که سرچشمه جوشان این گشودن گره‌ها و سرایت امید به دیگران می‌شود، یعنی خود آملی، نه حرف می‌زند و نه از امید می‌گوید و نه پند می‌دهد و نه حکمت و علم و روان‌شناسی و فلسفه را چاشنی امیدبخشی‌اش می‌کند و نه اصلاً از زندگی، چیزی عمیق و اساسی و فراتر از بقیه سرش می‌شود که بخواهد فیلم را به هر نمونه مکرر دیگری از این کپسول‌های عامه‌پسند سینمایی و ادبی ضدیأس شبیه کند؛ و ثالثاً، خود این آدم باید برای عزیمت به سمت عشق و در آغازِ راهِ یافتنِ آن، کلی رنج تنهایی و تردید و ترس و تقویت اراده ته‌کشیده‌اش را از سر بگذراند تا باز و به‌زیبایی به یادمان بیاورد که کمک به سایرین الزاماً و مطلقاً به معنای سرحالی و سرزندگی و بی‌معضلی خود آدم نیست.

http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/250/3/52-Amelie/52-Amelie/14-Amelie.jpgاین که آدم ساده و کوچک فیلم، برای قرار گرفتن در جایگاه این منجی نیازمند به نجات با عشق، زنی جوان و در آستانه زندگی است، اهمیت ویژه‌ای در ساختار و درونمایه‌های آملی دارد. نه می‌شد او مذکر باشد و نه زنی میانسال یا مسن‌تر. آملی در کودکی به شکلی بسیار غریب و ـ مثل بقیه فیلم ـ هم مضحک و هم دردناک مادرش را از دست‌ داده. کم‌حرف و بی‌همبازی و در انزوا بزرگ شده. آن‌قدر به محبت پدر پزشک و جدی‌اش نیازمند و از آن بی‌بهره بوده که وقتی در همان بچگی، یک بار بالاخره پدر بهش نزدیک شده تا ضربان قلبش را بشنود و معاینه‌ای کلی بکند، از فرط هیجان قلبش به تاپ‌تاپ افتاده و همین باعث شده که پدر فکر کند آملی نارسایی قلبی دارد و سال‌ها او را با مراقبت‌های ویژه بزرگ کند! مجموعه این مسیرها و ده‌ها اتفاق ریز و درشت همسو با همین جریان از آملی دختری تنها و خاص خودش ساخته که نمی‌شود گفت گوشه‌گیر است، ولی به روش‌های مرسوم با آدم‌های تازه و پرشمار نسبتی برقرار نمی‌کند. با پیرمرد نقاش همسایه‌اش که به نرمی استخوان مادرزادی دچار است و آملی او را به اسم «مرد شیشه‌ای» می‌شناسد، خیلی راحت‌تر صحبت و درددل می‌کند تا با جوانان هم‌سن‌وسال خودش. بیشتر نگران پسرک شیرین‌عقل و لکنتی شاگرد میوه‌فروشی پایین خانه‌اش است تا ارتباط زورکی و بی‌حس‌وحال با جنس مخالف.

آملی الگوی خاص و بی‌مانندی از زنانگی است که نه می‌شود گفت در مرحله کودکی و رویاپروری آن دوران متوقف مانده (چون چه در کافه محل کارش، چه در مسیر پیدا کردن صاحب آن بسته/صندوقچه خاطرات کودکی و چه در ادب کردن میوه‌فروش که توی سر شاگردش می‌زند، بسیار عالمانه و مدبرانه رفتار می‌کند) و نه می‌شود گفت زنی کامل و بزرگسال است. (در این مورد حتی لازم نیست مثلاً به دغدغه‌های کودکانه‌اش در شمردن یا در واقع تجسم تعداد روابط جنسی به‌اوج‌رسیده در آن نمای «جیغ شهر» ارجاع دهیم؛ پیش از اینها، دیدن نگاه و لبخند و چشم‌های کودک‌وار آملی با صورت بچگانه و بامزه و انگار بالغ‌نشده بازیگر بزرگش، آدری تاتو، کافی است).

http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/250/3/52-Amelie/52-Amelie/12-Amelie.jpgخوب که دقت کنیم، آملی جلوه تمام‌عیاری از رسوخ و رسوب خودآگاهی‌های جهان و دوران پست‌مدرن در وجود دختری جوان و امروزی است. بر روابط و مناسبات انسانی، عشق، نامه‌نگاری‌های عاشقانه قدیم، حساسیت‌ها و حسادت‌های افراطی جاری در روابط جدید و همه گیر و گرفت‌ها یا شور و شوق‌های دیگر این حوالی، اشراف و وقوف کامل دارد. ولی به این پدیده‌ها، در مورد دیگران، خونسردانه نگاه می‌کند و وقتی نوبت به خودش می‌رسد، طوری خجالتی و مردگریز و غیرحرفه‌ای با آن مواجه می‌شود که انگارنه‌انگار این همان دختر است. ناگفته پیداست که اینْ شکل بدیع و دیده‌نشده‌ای از آگاهی‌های انسان عصر پست‌مدرن است: ما عادت کرده‌ایم که اگر چنین شخصیتی در فیلمی داریم، با آنچه از گذشته‌ها و افسانه‌ها و دوروبری‌ها می‌داند، درخصوص تکرار همان روابط و عادات مألوف برای خودش، هیچ‌ جا نخورد و هیچ ذوق‌زده نشود و خیلی خونسرد و راحت و ساده و بی‌تشویش و حتی بی‌طراوت با آن روبه‌رو شود. چون همه قصه‌ها را از پیش می‌داند، همه حرف‌ها و فریب‌ها و بازی‌ها و خرکردن‌ها و خرشدن‌ها را از بر است و چیزی برایش تکان‌دهنده و غافلگیرکننده نیست. ولی آملی با آمدن پسر جوان (با بازی ماتیو کاسوویتس) به کافه، هول برش می‌دارد. نمی‌تواند حرفش را بزند یا حسش را بروز دهد. انبوهی مسیر انحرافی می‌چیند و بازی موش و گربه راه می‌اندازد تا بالاخره پسر پیدایش می‌کند.

کلید درک و دریافت نوع خاص زنانگی پست‌مدرن آملی در همین‌جا نهفته است: او از فرط خودآگاهی نسبت به عادات و وجوه مرسوم روابط زن و مرد (یا دختر و پسر) در دنیای اطرافش و در زمانه امروز، اداها و تکرارها و کلیشه‌هایش را پس‌می‌زند و شاید، بی‌آنکه خود بداند، با به تعویق انداختن مرحله مهم شروع و شکل‌گیری رابطه، آن را از ملال و عادت شدن و عام شدن (به لحاظ شباهت به هر رابطه علی‌السویه دیگر) دور می‌کند. آملی بازی‌ها و تعقیب و گریز و چیستان‌واره‌هایی در باب هویت و نشانی خود طراحی می‌کند تا پسر، در جریان گشتن به دنبال سرچشمه یا پاسخ هرکدام از اینها، شکلی از جست‌وجوی دختر مورد نظر را تجربه کند که پیش‌تر نه دیده و نه تصورش را می‌کرده. آملی همه بازی‌های کسالت‌بار حسادت‌ها و لوس‌کردن‌ها و گیردادن‌های دیگران را آن‌قدر خوب دیده و خوب می‌شناسد که خودش را به شکل کودکانه و ماجراجویانه و شیطنت‌آمیزی از آنها می‌رهاند تا رابطه‌اش از آغاز مثل آنها نشود، بلکه با دوز قابل توجهی از دیوانه‌بازی و کنجکاوی و غیرمستقیم‌گویی و طراحی مراحل پیچ‌درپیچ و جالب و عجیب همراه باشد.

http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/250/3/52-Amelie/52-Amelie/11-Amelie.jpgانگار آملی با همه کوششی که برای جوش خوردن و سلامت ماندن و پیش رفتن یکایک روابط عاطفی یا انسانی دوروبرش نشان می‌دهد، در بخشی از همان آگاهی‌ها و تاریخچه‌نگری پست‌مدرنیستی‌اش، از این نکته دلگیر می‌شود که اغلب آدم‌ها دستیابی به پیوندی احساسی یا تدوام و حفظ چنین پیوندی را، به‌دلیل همه‌گیری روابط با غیرهم‌جنس، بیش از حد ساده و دم‌دست پنداشته‌اند. و برای همین است که خودش نمی‌خواهد آن را ساده به‌دست بیاورد. حتی الکی و خودخواسته هم که شده، در مسیر آن، پیچ و ناهمواری ایجاد می‌کند؛ برای خودش و طرف، بی‌آنکه سخنی به میان آورد، شرط و شروط و مانع و معما می‌تراشد. حتی در این مسیر دچار تردیدهایی می‌شود که در نهایت با آن صحبت‌های تمثیلی و بازخودآگاهانه‌اش با مرد شیشه‌ای، در زمینه یکی از تابلوهای نقاشی، به‌سختی بر آنها غلبه می‌کند و عزم حرکت به سمت شروع رابطه را در خود می‌بیند.

در نتیجه همین رویکرد خاص در پرداخت شخصیت عجیب و منحصربه‌فرد آملی است که بیننده فیلم نمی‌تواند تعیین و تبیین کند که بالاخره آملی آدم خوشبینی است یا بدبین؟ به آتیه آدم‌های ظاهراً اصلاح‌شده و ادب‌شده و به آرامش‌رسیده پیرامونش امیدوار است یا نه؟ تداوم رابطه‌های اطرافیانش را، که اغلب خودش به شکلی نامرئی برقرارشان کرده، ممکن می‌داند یا نه؟ از سیری که در ابتدا با پیدا کردن گنجینه خاطرات بچگی مردی میانسال (با بازی موریس بنیشو، همان بازیگر فهیم و حدشناس نقش مجید در فیلم پنهان میشائیل هانکه) شروع شد و در فاصله‌ای کوتاه، به شروع پیوندی عاطفی در زندگی خالی و خاموش او انجامید، خشنود و خرسند است یا نه؟ آدمی مثل آملی که، مثل شمایلی از خونسردی‌های دنیای پست‌مدرن، به ورطه ذوق‌زدگی از مسیرها و معابر تازه زندگی‌اش نمی‌افتد و درعین‌حال، اشتیاق و گرما و شاخک‌های احساسی‌اش را به‌هیچ‌وجه از دست نداده و آن خونسردی به بی‌رمقی و بی‌اعتنایی‌اش نسبت به انسان‌ها و عواطف منجر نشده، می‌تواند آن‌قدر مهربان باشد که طی آن پروسه پیچیده و شیطنت‌آمیز، از مجسمه محبوب پدرش در کنار آثار دیدنی شهرهای مهم دنیا عکاسی کند و پدر را به تکان خوردن و سفر رفتن و دیدن دنیا وادارد؛ ولی آیا آن‌قدر در این مهربانی پیش می‌رود و همه‌جا و همه‌وقت، ازجمله در مسیر پیوند تازه‌برقرارشده خودش با پسر جوان، به کارش می‌گیرد؟

نمی‌شود به این سؤال جواب داد. نمی‌شود مطمئن بود که دختر استثنایی و غریبی مثل آملی تا همیشه ویژگی‌های خاص خودش و پیوند احساسی‌اش را نگه خواهد داشت یا دچار رخوت عادت خواهد شد. همین که نمی‌دانیم ولی امیدی به ادامه‌اش داریم، یعنی اینکه فیلم پرشور ژان پی‌یر ژونه توانسته کاری را که می‌خواسته به سرانجام برساند: با نشان دادن زنی در آستانه درک دنیایی تازه، ما را به درک تازه‌ای از دنیا رهنمون شود

منبع: مجله زنان

 

*****************************


4- یادداشتی روانشناختی بر فیلم آملی Amelie: فیلمی برای درونگراها (مصطفی مردانی)

 

نویسنده: مصطفی مردانی

رسیدن یک دختر و پسر درونگرا در عمل، (امر) اتفاق غیرممکن یا محالی به نظر می رسد. آدم های درونگرا، معمولاً کسی را وارد دنیای ذهنی خودشان نمی کنند. یا طوری رفتار نمی کنند که وارد خودآگاه ذهن کسی بشوند. آنها برای خودشان خوشند و در رویاهای خودشان، قصر می سازند. فیلم «آملی»، یک فیلم به زبان فرانسوی به کارگردانی (Jean-Pierre Jeunet) ژان پیر ژانه و بازی Audrey Tautou آدری تاتو است.

نمی توانم مطمئن باشم بحثی که این جا می گذارم بدون دانستن انواع درون گرایی کامل باشد. پس ابتدا انواع درونگرایی را اندکی توضیح می دهم.

انواع درون گرایی

درون گراها براساس چهار ابزار مواجهه شان با دنیا تقسیم بندی می‌شود. یا حسی هستند یا احساسی یا شهودی یا متفکر.

درون گرای متفکر

درون گراهای متفکر، بیشتر تمایل به گوشه نشینی و تفکر دارند. با دیگران خوب کنار نمی آیند، در انتقال باورهایشان به دیگران ناتوانند و در مورد قضاوت، http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/250/3/52-Amelie/52-Amelie/1-Amelie.jpgبسیار ضعیفند. نکته مهم در مورد این درونگرایی، تآکید بر فکر به جای احساس است. یعنی خیلی دیر احساساتی می شوند و بیشتر برای تفکرشان اهمیت قائلند. از دور یک دنده، منزوی، خودخواه و بی ملاحظه به نظر می رسند. چون درونشان پر از فکر است و برای تمرکزشان اهمیت زیادی قائلند. کانت و سقراط از نوع درونگرای متفکر بوده اند.

درون گرای شهودی

خیال پردازی و کناره گیری و بی اعتنایی به مسائل عملی ویژگی های شخصیتی آنها است. دیگران را خوب درک نمی کنند. و دیگران هم آنها را موجوداتی عجیب و غریب و نامتعارف تصور می کنند. اساساً در زندگیشان با روزمرگی و برنامه ریزی مشکل دارند. اهلی نمی شوند و ساعت های دقیق را دوست ندارند.

درون گرای احساسی

از منطق بیزارند و سرکوبش می کنند. هیجان عمیقی دارند اما در ابراز خودشان را کنترل می کنند. آنها مرموز و دست نیافتنی به نظر می رسند. ساکتند، فروتن به نظر می رسند و مثل بچه ها رفتار می کنند. احساسات و افکار دیگران برایشان مهم نیست. می توانند ساعت ها به صورت دختری خیره شوند بدون این که مثل یک برونگرا هیجانی در آنها زنده شود. منزوی، سرد و با اعتماد به نفس بالا به نظر می رسند. نکته وحشیانه آنها هم، توداری دست نیافتنی آنها است.

درون گرای حسی

سکونت در جزیره رابینسون کروزوئه. با این حال خوشبین و خوش فکر هستند. برای آنها همه چیز «الخیر فی ما وقع» به حساب می آید. از لحاظ زیبایی شناسی بسیار حساسند و خودشان را در اثر هنری نشان می دهند. این که خیلی از هنرمندها می گویند: « من حرفم را با اثرم زده ام» از درونگرایی آنها است، نه چیز دیگری. موتزارت نشانه کامل یه درونگرای حسی به حساب می آید.

درباره آملی

آملی، مجموعه ای از درونگراها

آملی یک درونگرای احساسی است. او از بچگی همبازی نداشته است. به تنهایی عادت کرده است. و برای خودش قصر ساخته. پنج سال توی کافه ای به نام بار اسیاب 2، گارسونی می کند. اما یکی از همین روزها ناگهان با مردی روبرو می شود که دارد از زیر یک دستگاه عکاسی خودکار، عکس های خرد شده را در می آورد. پسر را هم یک درونگرا حس می کند. در دیدار اول، این احساس به او دست نمی دهد. دیدارهای دوباره و دوباره آنها باعث شکل گیری عشقی می شود که در حالت عادی شدنی نیست.

لوسین، شاگرد مغازه میوه فروشی

http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/250/3/52-Amelie/52-Amelie/10-Amelie.jpgبا این که فیلم بلژیکی است، اما در پاریس اتفاق می افتد. آملی از لوسین، شاگرد میوه فروشی سر کوچه شان، خوشش می آید. چون لوسین حس عاشقانه ای با میوه های توی جعبه و چیده شده دارد. و این کار او صاحبکار برونگرایش را به شدت اذیت می کند. لوسین یک درونگرای احساسی است. صحنه هایی که آملی سعی می کند انتقام لوسین را از صاحبکارش بگیرد، جزو صحنه هایی است که با آن گریه کردم. تمام عمر دوست داشتم از برونگراهایی که درونگراها را مسخره می کنند انتقام بگیرم!

دومینیک برودوتی، صاحب جعبه اسباب بازی

یکی از سنگ های پایین دیوار خانه آملی، با برخورد در گرد عطر بیرون می آید و آملی یک جعبه اسباب بازی در محفظه پشت سنگ پیدا می کند. سعی می کند که آن را به صاحبش برگرداند. این موضوع را با پدرش در میان می گذارد. پدرش هم که یک درونگرا است از ابراز احساسات در مورد سؤال دخترش طفره می رود. با این حال وقتی از یک تمثال بابانوئل که در فیلم به آن می گویند «جن» و مربوط به کودکی اش هست صحبت می کند، غیر مستقیم به آملی می فهماند که نوستالژی همیشه زیباست. املی، جعبه اسباب بازی را با تمام محتویاتش با شیوه خاص خودش به صاحبش برمی گرداند. این کار باعث می شود که مرد 50 ساله ای که از پیدا شدن اسباب بازی اش در یک کیوسک تلفن که اتفاقی زنگ خورده و جعبه اسباب بازی اش را پس داده، به شدت خوشحال شود و به دختر و نوه اش بعد از سال ها سر بزند.

نینو، صاحب آلبوم عکس های سه در چهار به هم چسبیده و دافائل، پیرمرد نقاش

از آن جا که آملی درونگراست، نمی تواند احساسش را به طور واضح به نینو، مردی که خرده عکس ها را از زیر دستگاه بیرون می کشد، نشان بدهد. اولین بار که سعی می کند این کار را بکند، ناگهان نینو دنبال چیزی می دود و سوار موتورش می شود تا به شخص خاصی برسد. اما یکی از خورجین های موتورش می افتد و آملی را با دنیای کسی که با او احساس همذات پنداری کرده آشناتر می کند. جمع کردن خرده عکس ها و چسباندن آنها به همدیگر، اتفاقی نیست که برای یک انسان برونگرا جذاب باشد. پس تا حدودی حدس آملی درست از آب درآمده. آملی عکس ها را به پیرمرد نقاش چند طبقه پایین تر نشان می دهد. پیرمرد نقاش، به بهانه نقاشی حالت چشمان دختر تابلو اش، با آملی حرف می زند. نقاش بدون این که مستقیماً چیزی را به آملی بگوید، سعی می کند او را ترغیب کند تا دست از عشقش نکشد. نقاش آدم های درونگرا را خوب می شناسد. خودش هم یک درونگرای شهودی است که با اثرش خودش را نشان می دهد. آملی با یک نقشه عجیب، بدون این که سعی کند دستش رو بشود و راحت به دست بیاید، آلبوم را به نینو پس می دهد و از او تقاضای ملاقات می کند. او را به بار دعوت می کند اما توان روبرو شدن با نینو را ندارد. از طریق یکی از دوستانش، کاغذی را توی جیب نینو می گذارد. دوباره با او قرار می گذارد و باز هم همان اتفاق می افتد. او درونگرا است. نمی تواند احساسش را علنی کند.

http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/250/3/52-Amelie/52-Amelie/23-Amelie.jpgنینو آدرس خانه آملی را از همکارش می گیرد. تا دم خانه آملی می آید و از پشت در صدایش می کند. آملی در را باز نمی کند. از زیر در کاغذی را رد می کند که رویش نوشته: «برمی گردم». پیرمرد به آملی زنگ می زند و از او می خواهد که ویدیوی توی اتاق خوابش را ببیند. پیرمرد با ویدیوی خانگی اش که خواهرزنش به او هدیه داده نواری ضبط می کند و باز هم غیرمستقیم و به شیوه انسان های درونگرا، به آملی می گوید که دست از عشقش نکشد. جمله ای که در فیلم خیلی دوستش داشتم این بود. پیرمرد نقاش توی ویدئو می گوید: «من از بچگی استخوان بندی محکمی نداشتم. و همیشه مثل یک کریستال قابل شکستن بودم. تو برعکس من استخوان بندی درستی داری و می تونی حساب روزگار رو برسی. اما اگه از دستش بدی، قلبت مثل استخوان های من شیشه ای می شه.»

وقتی دو آدم درونگرا به هم می رسند، با سکوت به همدیگر ابراز علاقه می کنند. ابراز علاقه آملی و نینو، از آن صحنه هایی است که حسرت آن به دل همه درونگراها می ماند.

جذابیت های فیلم

زیبایی فیلم فقط برای درونگراها قابل درک است. شیوه های ابراز علاقه آملی مثل فلش کشیدن وسط پارک برای کشاندن نینو به سمت دوربین تا از درون آن آملی را از دور ببیند، قرار گذاشتن با عکس های خرد شده در زیر دستگاه عکاسی خودکار و نوشتن دستخط برای همدیگر، ابراز عشق در سکوت و کمک هایی که به دیگران می کند و حتی حاضر نیست کسی بداند که او این کارها را می کند فقط برای یک درونگرا قابل درک است.

شغل های عجیب و غریب نینو و کارهایی که می کند، مثل نقش اسکلت در تونل وحشت و سر و صدا کردن در گوش مسافران ترن، جمع کردن عکس های خرد شده توسط دستگاه عکاسی خودکار، کار کردن در یک فروشگاه فیلم های شهوت انگیز و رفتن توی لباس بابانوئل.

برای یک برونگرا که نمی تواند بدون ابراز مستقیم علاقه اش را نشان بدهد، دیدن فیلم آملی هیچ لذتی ندارد. حتی شیوه های لذت بردن در این فیلم زیبا است. آملی از دست کردن توی کیسه حبوبات، شکستن یخ روی ژله و... لذت می برد. دومینیک برودوتی از جعبه اسباب بازی اش. شاید خیلی از برون گراها حتی یادشان نمی آید در کودکی چه بازی هایی می کرده اند. لوسین با رفتار بچگانه اش زنده است. او دانشجوی هنر است. و نینو هم با کارهای عجیب و غربیش و این که در بچگی به شدت از طرف بقیه بچه ها اذیت می شده است. برونگراهای پر سر و صدایی که به ابراز علاقه مستقیم نیاز دارند نمی توانند از جزئیات این فیلم لذت ببرند. آملی فیلمی برای درونگراها است...

نویسنده: مصطفی مردانی

منبع: وبلاگ مصطفی مردانی

 

*****************************


5- نقد و بررسی فیلم آملی پولن: سینمایی از جنس زندگی (نقد سینما)

 

نویسنده: سید سجاد نعمت اللهی

سینما،دنیای عجیب و پیچیده‏ای است. کارگردانهایی را می‏شناسیم که تنها برای منتقدین‏ فیلم می‏سازند؛برای اینکه منتقدی بیاید و درباره‏ فیلمهایشان حرفهایی بزنند و نکته‏هایی را در آنها بیابد که گاه هرگز به ذهن خودشان هم نرسیده‏ است و بعد بروند و با استناد به آن حرفهایی برای خود پرستیژی دست‏وپا کنند و انسانهایی بشوند فراتر از زمان و جامعه خودشان و جدا شده از توده مردم؛ انسانهایی بشوند در توهم بزرگ و خاص بودن و مدتی در همین توهم بزرگ و خاص بودن و مدتی در همین توهم روزگار بگذرانند.

http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/250/3/52-Amelie/52-Amelie/25-Amelie.jpgاز آن سو نیز کارگردانانی را می‏بینیم که حرفهای‏ منتقدین آخرین چیزی است که ممکن است به‏ آن فکر کنند؛انسانهایی با دغدغه مردم و زمان. کارگردانانی که می‏توانی ببینی تنها دغدغه‏شان‏ ساختن یک دنیای مجازی دو ساعته است تا تماشاگر عامی که بسیاری به او بها نمی‏دهند ساعتی از روزمرگی زندگی‏اش بگریزد و دمی در این دنیای‏ رویایی خوش باشد و بعد برود سراغ زندگی‏اش و روزش را از نو آغاز کند؛به این امید که تماشای‏ فیلم،تاءثیری در بهبود وضعیت زندگی‏اش داشته‏ باشد.کارگردانانی که به منتقدین پوزخند می‏زنند و برایشان مهم نیست که این و آن درباره ساخته‏شان‏ چه می‏گویند؛وظیفه خود را تنها ساختن یک فیلم‏ خوب می‏دانند برای مردم،سینما را ازاین‏رو دوست‏ دارم که به زندگی می‏ماند.

چنین فیلمی است؛بی‏ادعا،صادقانه و شیرین تا دنیایی کودکانه بسازد و اگر شده برای دو ساعت تماشاگر را از زندگی روزمره‏اش برهاند و برایش امکان تجربه‏ی زندگی‏ای متفاوت را پدید آورد.املی داستان دختری است که روزی به طور اتفاقی در آپارتمانش جعبه‏ای پیدا می‏کند که 40 سال پیش پسربچه‏ای آن را پنهان کرده است؛ جعبه کوچکی که در آن اشیای بی‏ارزشی قرار داد که به‏هرحال برای صاحب خردسالش گنجی به‏ حساب می‏آمد.

املی تصمیم می‏گیرد هرطور که شده صاحب‏ جعبه را پیدا کند و گنجش را به او بازگرداند.امیلی‏ در جریان جستجو برای یافتن صاحب گنج و با پیدا کردن او ناگهان تصمیم می‏گیرد تمام توانش را برای خوشحال کردن دیگران و سامان دادن به‏ زندگیهای درهم ریخته‏شان صرف کند.

طرح داستان،فوق العاده است؛دختری که از کودکی زندگی چندان شادی را نگذرانده،در تنهایی‏ و انزوا بزرگ شده و هنوز هم در همان تنهایی‏ زندگی می‏کند ناگهان به سرش می‏زند که‏ وظیفه‏اش در زندگی خوشحال کردن دیگر انسانها و دمیدن روح تازه‏ای به زندگیهای غبار گرفته‏شان‏ است و این در حالی است که خود او نیز به کسی‏ نیاز دارد تا به زندگی یکنواخت و خسته‏کننده‏اش‏ معنای تازه‏ای ببخشد.

داستان املی،داستان بده‏بستان انسان با زندگی است.زندگی‏ای که اجزای آن درهم تنیده‏ است و هر گوشه‏اش با گوشه‏ی دیگری در تعامل‏ است؛تو وظیفه‏ای را که در قبال عالم هستی بر عهده‏ات است انجام می‏دهی و می‏دانی که نیت‏ نیک تو از چشم سرنوشت پنهان نمی‏ماند و در شلوغی زندگی گم نمی‏شود؛زندگی،همه‏چیز را برایت جبران خواهد کرد.

چنین داستان سرزنده‏ای به ساختار سرزنده‏ و شوخی نیاز دارد که«ژان پیرژانت»،کارگردان فرانسوی از عهده ساخت آن به خوبی برآمده است. فیلم،کوچکترین المانی که به شادمانی‏اش ضربه‏ بزند ندارد؛کاملا سرزنده است و چون بارانی که‏ نم‏نم ببارد تو را دربرمی‏گیرد.

در املی نوعی مستی آسمانی و اسطوره‏ای‏ موج می‏زند که من را به یاد برخی آثار ادبیات‏ فرهیخته فارسی می‏اندازد.

داستان فیلم به گونه‏ای شگفت‏آور روایت‏ می‏شود و عملا مظهر آسمان و ریسمان به هم بافتن‏ است؛آسمان و ریسمان به هم بافتنی که اینجا، در امیلی کارکرد فوق العاده‏ای یافته است.مثلا در ابتدای فیلم:در فلان روز،یک مگس که با فلان‏ سرعت پرواز می‏کرد در فلان خیابان به زمین‏ می‏نشست،در همان موقع در تراس فلان رستوران، باد سبب شده بود که دو لیوان که روی رومیزی‏ قرار داشتند به طرز سحرآمیزی به رقص درآیند، در همان موقع آقای فلان که تازه از مراسم‏ خاکسپاری بهترین دوستش آمده بود اسم او را از دفتر آدرسش پاک کرد و درست در همان لحظه‏ مادر امیلی باردار شد.

http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/250/3/52-Amelie/52-Amelie/20-Amelie.jpgدر نگاه اول،به استدلالها و منطق دوران‏ کودکی می‏ماند،این نگاه،نگاه یک کودک است. کودکان وقایع زندگی را با احساس خود و مسائلی‏ که در ظاهر به هم هیچ ربطی ندارد توجیه می‏کنند. یک انسان بزرگسال که سالها زحمت کشیده و برای خودش یک دنیا عقل دست‏وپا کرده است‏ هرگز این‏گونه حرف نمی‏زند؛در نظر او اینها خزعبلات و چرندگوییهایی است که تنها یک‏ کودک ممکن است آنها را به زبان بیاورد و به آنها بها دهد،یا البته یک دیوانه.

آمیلی عملا از زاویه‏ی دید یک کودک به‏ همه‏چیز نگاه می‏کند و می‏تواند این نگاه را باورپذیر کند و فراتر از آن تماشاگر خود را وادارد تا حتی اگر شده برای دو ساعت،او نیز از این پنجره به تماشای‏ افق زندگی بنشیند.

نگاه کودکانه امیلی از قضا حقیقت زندگی‏ است.زندگی‏ای که وارسته از تعلقات دوران‏ بزرگسالی و زمینه‏های ذهنی‏ای که نگاه و تصمیم‏ گیریهای بزرگسالان را کلیشه‏ای و محدود می‏کند و رها از مصلحت‏سنجیهایی که به آنها اجازه‏ نمی‏دهد در زندگی،خودشان باشند،با طبیعت‏ هستی همساز می‏شود و با آنچه در دوردستها،مثلا ستاره‏ای که یک کودک امشب برای نخستین بار دیده است،روی می‏دهد مطابقت می‏یابد و او را وا می‏دارد تا شگفت‏زنده از مکاشفات درونی خود سخن‏ گوید؛خوب،ما آن را نمی‏فهمیم،یک بزرگسال‏ آن حرفها را درک نمی‏کند؛این،ناتوانی بزرگسالی‏ است که روزمره‏گی زندگی سوی چشمانش را کاسته است و نه زیاده‏گویی کودک؛این حقیقت‏ زندگی است.

نگاه املی بخصوص برای ما که ولو ناخودآگاه‏ با فلسفه و عرفان شرق دمخوریم و اجزای نظام‏ هستی را در تعامل باهم می‏دانیم آشنا و ماءنوس‏ است.

آن چیزی که ما به عنوان سرنوشت می‏شناسیم‏ و نیروهای فرامادی را در رقم زدن آن کارساز می‏دانیم در فیلم به خوبی تصویر می‏شود.آسمان‏ و ریسمان به هم بافتنهای امیلی برای ما چیزی‏ فراتر از بهانه‏هایی برای خنداندن تماشاگر است؛ ما امیلی را تلاشی سینمایی برای کنار زدن‏ حجاب‏های زندگی روزمره و برای به کنایه سخن‏ گفتن از حقیقتی که در تمام زندگی جریان دارد و آن را پیش می‏برد می‏دانیم.

فیلم،فضایی یک‏دست دارد که قابل توصیف‏ نیست و در واژه‏ها ساخته نمی‏شود.فضای امیلی‏ تنها در تصویر پرورده می‏شود؛در چهره فوق العاده‏ «آدری تاتو»(در نقش املی)و در نماهای سرحال‏ و شاداب فیلم.ز در جلوه‏گری و رقص رنگ که در املی موج‏ می‏زند و معجزه می‏کند؛و نیز در موسیقی فیلم‏ که به سهم خود در خلق دنیایی لطیف و به شدت‏ انسانی کارکرد فوق العاده یافته است.

ایده‏های کوچک بامزه و بعضا،عمیق و فلسفی‏ای که در کنار هم قرار گرفته‏اند و فیلم را گام‏به‏گام پیش می‏برند نیز به گمانم در واژه‏ها نمی‏گنجند.

سرانجام،در مقام مقایسه(که اصولا درست‏ نیست اما به خاطر نارسایی واژه‏ها مجبورم این کار را بکنم)امیلی از جهات بسیاری به«شازده کوچولو» می‏ماند؛همان احساس غیر قابل توصیف،همان‏ دنیای کودکانه،همان نگاه رویایی-آرمانی؛همان‏ فضای شاداب؛و البته،مانند شازده کوچولو،دور از دسترس بزرگسالان و حرفهای عاقلانه بیهوده‏شان. املی فیلمی برای سخن گفتن درباره‏اش نیست؛ رهگذری است که سخنانی از جنسی که فراموش‏ کرده‏ای بر زبان می‏آورد،با بازگرداندنت به زمان‏ دوری که از آن فاصله گرفته‏ای و بازچشاندن‏ شیرینیهای آن،تو را می‏خنداند و شب‏هنگام،در نهایت دوستی دستت را می‏فشارد،برایت آرزوی‏ خوشبختی می‏کند و می‏رود.

نویسنده: سید سجاد نعمت اللهی

منبع: مجله نقد سینما » فروردین 1382 - شماره 37

*****************************

 

6- یادداشتی بر فیلم سرگذشت افسانه ای آملی پولن

 

سرگذشت افسانه ای آملی یکی از دلنشین ترین فیلمها ست. یک کار هنری که هم تلخی شکلات های سیاه را دارد، هم به شیرینی بستنی های خامه ای ست. ظاهرا چنین ترکیبی بعید و دور از ذهن به نظر می رسد، ولی سرگذشت افسانه ای آملی پولن این تناقض را در خود دارد و به خوبی هم از پس آن بر آمده است.

فیلم یک افسانه ی پریان امروزی ست و پری داستان ما دختری ست به نام آملی که در عین شادی غمگین هم هست. هر چند ظاهرا شاد به نظر می رسد و لبخندی زیبا صورتش را پر می کند، اما تنهای تنهاست و این تنهایی از سالهای دور یعنی از دوران کودکی با او بوده است.

http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/250/3/52-Amelie/52-Amelie/9-Amelie.jpgآملی از آن دست فیلم هایی ست که ظاهرا نمی خواهد حرفی جدی بزند، و حالتش شبیه آدمی ست که شانه ای بالا می اندازد

و چیزی می گوید و می گذرد، ولی این گفته چیز بی ارزش و بی ربطی نیست.

اصل داستان از موقعی شروع می شود که آملی شش سال دارد، و مثل همه ی بچه ها دوست دارد که پدرش (دکتر پولن) او را بغل کند، ببوسد و دست نوازشی بر سرش بکشد. ولی پدرش هیچوقت این آرزوی کوچک آملی را بر آورده نمی کند، فقط ماهی یک بار معاینه اش می کند. این توجه هر چند کوتاه و گذرا هر بار باعث می شود که، قلب کوچکش از هیجان مثل یک طبل صدا بدهد و نتیجه اش این می شود که پدرش فکر کند او ناراحتی قلبی دارد.

آملی محروم از همبازی ست. بین یک آدم عصبی (مادرش) و یک کوه یخ (پدرش) گیر کرده و همین باعث شده که با تخیلاتش سرگرم شود و آدمی منزوی باشد.

از نظر آملی دنیا مرده است و بهتر است آدم وقتش را در این دنیای مرده تلف نکند و در رویاهایش زندگی کند. آملی دختر معقولی ست ولی رفتارش شباهتی به دیگران ندارد، انگار می خواهد از هر لحظه ی زندگی اش بیشترین استفاده را ببرد و هر کاری که انجام می دهد لذتی عظیم در آن نهفته است.

اگر به سینما می رود به دلیل این است که از دیدن چهره ی آدمها در تاریکی خوشش می آید. تفریحاتش کارهایی ست ظاهرا نامعقول، مثلا دوست دارد دستش را توی گونی نخود و لوبیا فرو ببرد، یا اینکه یخ روی دسر را با قاشق چای خوری اش بشکند یا اینکه سنگی به رودخانه ی سن مارتین پرتاب کند.

وقتی راوی به ما می گوید:" زمان هیچ چیز را عوض نکرده و آملی هنوز هم تنهایی را دوست دارد و خودش را با سؤال های احمقانه سرگرم می کند"، در واقع دارد علت همه ی این تفریحات عجیب و غریب و کارهای سؤال برانگیز را توضیح می دهد. آملی فیلمی ست درباره ی تنهایی، ولی درباره ی ناامیدی نیست.

http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/250/3/52-Amelie/52-Amelie/8-Amelie.jpgآملی اگر تنهاست خودش خواسته که تنها باشد. یک جا به شکلی کاملا واضح توضیح داده می شود که او دوست پسری ندارد،

یکی دوبار امتحان کرده ولی نتیجه اش مایوس کننده بوده. برای آدمی مثل او که مالک تنهایی خودش است هر چیزی ممکن است. بی دلیل فکر نمی کند که باید عاشق کسی بشود. با این همه آملی موقعی معنای واقعی تنهایی را می فهمد که گنجینه ی پنهان شده ای را پیدا می کند، همه ی آن چیزهایی که چهل سال قبل پسرکی را خوشحال می کرده است.

ماموریت واقعی آملی از اینجا به بعد شروع می شود و از اینجا به بعد است که سر و کله ی نینو هم پیدا می شود. تنهایی فقط به یک نفر تعلق ندارد و تعداد آدم های تنها اصلا کم نیست.

بعد از این است که می فهمیم آملی و نینو فقط پنج مایل دورتر از هم زندگی می کرده اند و هر دو خواب داشتن یک خواهر و برادر را می دیده اند که همیشه کنار هم باشند. پس خیلی واضح و روشن می فهمیم که قرار است اتفاقی بیفتد، و قلب ها آماده ی تپیدن هستند.

ولی مگر همه چیز به همین سادگی ست؟ مگر آدمهای تنها به این سادگی حاضر می شوند به کسی اطمینان کنند؟

اصلا از کجا معلوم که واقعا خودش باشد؟

جواب همه ی اینها را خود آملی داده است، جایی که می گوید: "آدم می تواند توی رویاهایش کسی را بشناسد."

منبع: وبلاگ شکلات فندقی

 

*****************************


7- موسیقی شگفت انگیز امیلی پولن (پایگاه فرهنگی لوح)

 

نویسنده: کاوه رفاهی

با دیدن فیلم «زندگی شگفت‌انگیز آملی پولن» و گوش دادن به موسیقی متن آن، سؤالاتی نظیر این به ذهن می‌رسد که چه چیزی ارزش یک اثر را مشخص می‌کند؟ آیا بهترین آثار همیشه خاص‌ترین آن‌هاست؟

آیا فیلم باید موسیقی داشته باشد؟ مگر سکوت مطلق چه چیزی کم دارد که فیلمسازی چون ‍«ژان پیر ژنه» برای خلق شاهکار امیلی پولن به سراغ آهنگ سازی می رود به نام «یان تیرسن» تا آن چه را که تصاویر و دیالوگ های فیلمش از بیان آن ناتوانند، موسیقی توصیف کند؟

تیرسن متولد 1970 در فرانسه است و از سال 1995 به‌طور حرفه‌یی وارد دنیای موسیقی شد. تیرسن بیش‌تر از این‌که آهنگساز فیلم باشد علاقه‌مند است آلبوم‌های شخصی خود را بسازد و از طریق آن‌ها شناخته شود. آشنا شدن تیرسن جوان با موسیقی، طی آشنایی‌اش با چند گروه راک محلی به وجود آمده و موسیقی‌اش تأثیرات زیادی را از این گروه‌ها پذیرا بوده است. او می‌گوید علاقه‌اش به این گروه‌ها به این دلیل بوده که آن‌ها از تکنیک‌های پیچیده‌ی نوازندگی و آهنگسازی استفاده نمی‌کردند و موسیقی‌شان به‌سادگی تمام بود. این گفته پاسخ سؤالات ذکرشده در سطر‌های اول را می‌دهد. موسیقی تیرسن سعی در دوری گزیدن از هر گونه پیچیدگی دارد و سادگی از عناصر مهم موسیقی او محسوب می‌شود.

http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/250/3/52-Amelie/52-Amelie/5-Amelie.jpgیان تیرسن را در دنیا به عنوان یک مینی‌مالیست آوانگارد می‌شناسند، ولی موسیقی تیرسن شباهتی به هیچ یک از مینی‌مالیست‌های دیگر که ما می‌شناسیم ندارد. همان‌طور که ذکر شد موسیقی تیرسن سعی دارد تا از پیچیدگی‌های هارمونیک دوری کند؛ پیچیدگی‌هایی که در آثار مینی‌مالیست‌های دیگر همچون «جان آدامز» یا «استیو رایک» به‌وفور دیده می‌شود، برای مثال تم اصلی موسیقی فیلم زندگی شگفت‌انگیز آملی پولن که از آن سه اجرای مختلف با سازهای پیانو، آکاردئون و ویبرافون در طول فیلم شنیده می‌شود. این تم از چهار تریاد ساده تشکیل شده و تیرسن در طول قطعه به تکرار این چهار آکورد می‌پردازد، نکته‌ی حایز اهمیت این موسیقی، کیفیت عامه‌‌‌پسند آن است. موسیقی تیرسن مانند مینی‌مالیست‌های دیگر همواره پر از تکرار است ولی نیازی به شنونده‌ی نخبه ندارد و حتی شنونده‌ی غیرحرفه‌یی را به سمت خود جذب می‌کند. تیرسن به هیچ وجه سعی نمی‌کند موسیقی‌اش به خاطر تکرارهای بی‌وقفه‌ی الگوهای ریتمیک گوش شنونده را خسته کند، بلکه او تم مورد نظر خود را با استفاده از الگوهای مختلف ریتمیک تکرار می‌کند. تیرسن برای به وجود آوردن تنوع در موسیقی تکرارشونده‌ی خود، بعد از به پایان رسیدن هر سیکل آکوردی یک لاین جدید وارد اصوات کرده و از این طریق موسیقی‌اش را متنوع می‌کند. تفاوت دیگری که در موسیقی تیرسن با مینی‌مالیست‌های دیگر می‌توان یافت، حس سیالی‌ست که در آن وجود دارد. موسیقی تیرسن شنونده‌ی خود را غافلگیر نمی‌کند، در صورتی که مینی‌مالیست‌های دیگری همچون «فیلیپ گلس» بعد از حس سیالی که برای شنونده‌ به وجود می‌آورند سعی در غافلگیری وی دارند. نکته‌ی جذاب دیگری که در موسیقی تیرسن وجود دارد، تنظیم در سازبندی آثارش است. او با متفاوت‌ترین سازها آثارش را به اجرا می‌گذارد. آکاردئون، ملودیکا، بانجو، ماندولین، هارپسیکورد، گیتار و ویبرافون سازهایی هستند که او در کنار سازهایی چون ویولن و پیانو از آن‌ها استفاده می‌کند و در این میان صدای آکاردئون بیش از سازهای دیگر به گوش می‌رسد و باعث به وجود آمدن حس فرانسوی‌گونه‌ی قطعاتش می‌شود.

http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/250/3/52-Amelie/52-Amelie/3-Amelie.jpgیان تیرسن قبل از ساخت موسیقی برای فیلم زندگی شگفت‌انگیز آملی پولن، تنها ساخت موسیقی برای چند فیلم کوتاه را در کارنامه‌ی هنری خود داشت که موفقیت خاصی را برایش به همراه نداشتند و در حقیقت این فیلم باعث شد نامش بر زبان بسیاری از سینمادوستان بیفتد، تا جایی که به اعتقاد بسیاری از منتقدان سینما، موسیقی این فیلم از بهترین و به‌یادماندنی‌ترین آثار در زمینه‌ی موسیقی متن فیلم است.

فیلم ژان پیر ژونه موفقیت شگفت انگیزی در گیشه های فرانسه بدست اورد و افراد اهل سینما با عجله برای خرید موسیقی متن فیلم که تیرسن ساخته بود هجوم بردند. در جولای 2001 موسیقی متن امیلی پولن به بالای جدول فروش فرانسه رسید و به مدت چند هفته به عنوان پرفروش ترین آلبوم باقی ماند و 200,000 کپی در فرانسه فروش کرد. تیرسن نه تنها برای این آلبوم دو دیسک طلایی بدست اورد، بلکه طرفداران جدیدی نیز پیدا کرد.

در فیلم ذکرشده سادگی و بی‌آلایشی شخصیت اصلی فیلم، عنصری‌ست که یان تیرسن در ساخت موسیقی‌اش به آن تکیه کرده تا شناسنامه‌یی باشد از شخصیت اصلی و رؤیاها و تخیلات فانتزی‌گونه‌ی او. خلق چنین اثری به همان اندازه که نیاز به خلاقیت دارد، نیاز به جسارت نیز دارد و تیرسن این جسارت را در ساخت اثرش به خرج داده است. دو سال بعد از زندگی شگفت‌انگیز آملی پولن، یان تیرسن برای فیلم «خداحافظ لنین» دست به خلق موسیقی زد. موسیقی این فیلم تفاوت‌های عمده‌یی با موسیقی زندگی شگفت‌انگیز آملی پولن دارد. قطعات ساخته‌شده بسیار کوتاه و در عین حال دارای فضای سنگین‌تری‌اند و دیگر از آن قطعات شاد فیلم قبل خبری نیست که عمده‌ترین دلیلش ضرب‌های سه‌تایی والس‌گونه بود. سازبندی موسیقی این فیلم بسیار ساده‌تر است. ساز غالب در موسیقی آن، پیانوست و سازهای بادی‌یی همچون فاگوت؛ از این رو رنگ‌آمیزی متفاوتی را به وجود آورده است. قطعه‌ی اصلی فیلم که به نام خداحافظ لنین است، دارای دیزونانس‌های نامعمولی‌ست که در آثار تیرسن تا به حال شاهد آن نبوده‌ایم. با تمام این تفاوت‌ها، شباهت‌های بسیاری در تکنیک‌های آهنگسازی دو اثر می‌توان یافت. با این وجود موسیقی فیلم خداحافظ لنین نتوانست جایگاهی را که موسیقی فیلم زندگی شگفت‌انگیز آملی پولن برای تیرسن به دنبال داشت، به ارمغان آورد.

نویسنده: کاوه رفاهی

منبع: پایگاه فرهنگی لوح

سرگذشت شگفت انگیز آمیلی پولن

فیلم سینمایی "آملی" ساخته ژان پیر ژونه و بازی درخشان آدری تاتو، محصول سال 2001 فرانسه است. عنوان اصلی و فرانسوی فیلم Le Fabuleux Destin d'Amélie Poulain به معنی "سرنوشت شگفت انگیز آملی پولن می باشد.

فیلمنامه که توسط ژونه و گالوم لورن به تحریر در آمده نمایی ایده آلیستی و خیال انگیز از زندگی معاصر مردم پاریس است و داستان یک پیشخدمت خجالتی رستوران را توصیف می کند که تصمیم می گیرد زندگی اطرافیانش را به گونه ای بهتر تغییر دهد در حالیکه در درون خود، با تنهایی اش در مبارزه است
TTTTTTTTTTTTTTTTTTTTTTTTTTTTTTTTTTTTTTTTTTTTTTTTTTTTTT



فیلسوف جهانی ، حکیم ارد بزرگ, ارد بزرگ, برترین فیلسوف ،فیلسوف جهانی ،بزرگترین فلاسفه جهان، سخنان بزرگان, سخنان حکیم ارد کبیر . سخنان حکیم ارد بزرگ, حکیم خراسانی, عکس حکیم ارد بزرگ

 
زمین ، هر روز هزاران هزار گل زیبا به ما ارزانی می دارد ، اما کمتر کسی زمین را می بیند. حکیم ارد بزرگ

زیباترین خوی زن ، آزرم و شرم اوست. حکیم ارد بزرگ

کسی که زبانش پیش از اندیشه اش می جنبد، باید همواره بدنبال دوستان تازه باشد. حکیم ارد بزرگ

کسی که گوش به سخن خردمندان دارد ، از خواری و زبونی به دور است. حکیم ارد بزرگ

گاهی تنها راه درمان روانهای پریشان، رفتن به سوی رخدادهای تازه است. حکیم ارد بزرگ

گفتار و کردار آدمهای پیرامون ما ، خواه ناخواه ، بر اندیشه ما تاثیرگذار خواهند بود. حکیم ارد بزرگ

 

فیلسوف جهانی ، حکیم ارد بزرگ, ارد بزرگ, برترین فیلسوف ،فیلسوف جهانی ،بزرگترین فلاسفه جهان، سخنان بزرگان, سخنان حکیم ارد کبیر . سخنان حکیم ارد بزرگ, حکیم خراسانی, عکس حکیم ارد بزرگ

 
گفتگو با خردمندان و دانشوران ، پاداشی کمیاب است. حکیم ارد بزرگ

مردم آدم های صبور و یا ساکت را با ادب می نامند ، حال آنکه خموشی و صبوری ، سنجشی درست برای با ادب دانستن نیست. حکیم ارد بزرگ

مهم نیست که دیگران ما را باور کنند ، مهم آن است که خود ، خویشتن خویش را باور کنیم. حکیم ارد بزرگ

می گویند ، رسیدن به آرامش آرمان است ، باید گفت آرامش همانند تختگاه نوک کوه است ، آیا کوهنورد همیشه بر آن خواهد ماند ؟ بیشتر زمان زندگی او در کوهپایه و دامنه می گذرد ، به امید رسیدن به آرامشی اندک و دوباره نهیب دل و دلدادگی به فرازی دیگر. حکیم ارد بزرگ

ناراستی ها ، پیشاپیش رو به مرگ و نیستی اند ، مگر آنکه ما آنها را در اندیشه و روان خویش ، زنده نگاه داریم . حکیم ارد بزرگ

 

فیلسوف جهانی ، حکیم ارد بزرگ, ارد بزرگ, برترین فیلسوف ،فیلسوف جهانی ،بزرگترین فلاسفه جهان، سخنان بزرگان, سخنان حکیم ارد کبیر . سخنان حکیم ارد بزرگ, حکیم خراسانی, عکس حکیم ارد بزرگ

 
خردمندان ، تجربه ها و آموزه های خویش را ، بی دریغ بیان می کنند. حکیم ارد بزرگ

خردمندان ، ترس را هم به بازی می گیرند. حکیم ارد بزرگ

خردمندان ، دشمنان اندیشه خویش را دوست دارند. حکیم ارد بزرگ

دامن خرد و حکمت ، از جادو و دروغ به دور است. حکیم ارد بزرگ

زمانه به ما می آموزد ، بسیاری از باید ها و نبایدها ، خنده آور بوده اند. حکیم ارد بزرگ

 

فیلسوف جهانی ، حکیم ارد بزرگ, ارد بزرگ, برترین فیلسوف ،فیلسوف جهانی ،بزرگترین فلاسفه جهان، سخنان بزرگان, سخنان حکیم ارد کبیر . سخنان حکیم ارد بزرگ, حکیم خراسانی, عکس حکیم ارد بزرگ

 
پیوند ما تنها با زندگان نیست ، همه ما پیوندی ابدی با نیاکان و بزرگان سرزمین خویش و همچنین آیندگان داریم. حکیم ارد بزرگ

پیوندمان را با یاد آوری سرشت نیک یکدیگر ، نیرومندتر سازیم. حکیم ارد بزرگ

تاریکی در زندگی ، ماندگار و ابدی نیست ، برسان روشنایی. حکیم ارد بزرگ

تندرستی ، پاداش نیک زیستی است. حکیم ارد بزرگ

تندرستی ، پیش نیاز هر آرمان باشکوهی است. حکیم ارد بزرگ

 

فیلسوف جهانی ، حکیم ارد بزرگ, ارد بزرگ, برترین فیلسوف ،فیلسوف جهانی ،بزرگترین فلاسفه جهان، سخنان بزرگان, سخنان حکیم ارد کبیر . سخنان حکیم ارد بزرگ, حکیم خراسانی, عکس حکیم ارد بزرگ

 
آنکه به سرنوشت میهن و مردم سرزمین خویش ، بی انگیزه است ، ارزش یاد کردن ندارد. حکیم ارد بزرگ

آینده از آنِ شهرها و کشورهایی است که "ترین های" خود را به جهانیان می شناسانند. حکیم ارد بزرگ

بیش از دشمن، از سربازان ترسو و بی نظم، باید هراسید. حکیم ارد بزرگ

بیشتر کشورهای عربی، همواره به دنبال تجزیه و نابودی ایران بوده و هستند، آنها برای انجام این کار، همه دارایی خود را نیز خواهند پرداخت. حکیم ارد بزرگ

تنها آدمهای کوچک، پیشینه نیاکان خویش را به ریشخند می گیرند. حکیم ارد بزرگ


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد